ماهان شبکه ایرانیان

پژوهشی درباره دلایل مخالفان و موافقان تفسیر به رای

«تفسیر به رای » ، یکی از روش های مردود و مذموم در تفسیر قرآن به شمار می رود و دلیل مذمت احادیث اسلامی از این کار خطراتی است که برای مفسر به دنبال دارد، تا آن جا که حتی ممکن است مفسر قرآن را گرفتار انحراف در تفسیر و آتش دوزخ نماید.از این رو، شناخت این روش تفسیری برای مفسران قرآن و احتراز از مصادیق آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

1.مقدمه

«تفسیر به رای » ، یکی از روش های مردود و مذموم در تفسیر قرآن به شمار می رود و دلیل مذمت احادیث اسلامی از این کار خطراتی است که برای مفسر به دنبال دارد، تا آن جا که حتی ممکن است مفسر قرآن را گرفتار انحراف در تفسیر و آتش دوزخ نماید.از این رو، شناخت این روش تفسیری برای مفسران قرآن و احتراز از مصادیق آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

بیان این نکته بجاست که اگر روش تفسیر قرآن را، اعم از صحیح و غیرصحیح بدانیم، روش تفسیر به رای در شمار روش های تفسیری قرار می گیرد، اما اگر روش های صحیح و معتبر تفسیر قرآن مقصود باشد، آن گاه به صورت تسامحی به روش تفسیر به رای، «تفسیر قرآن » گفته می شود; زیرا در حقیقت، این روش مقصود آیات قرآن را کشف و بیان نمی کند، بلکه رای و نظر شخصی افراد را بیان می نماید.پس در واقع، محصول تفسیر به رای «تفسیر قرآن » به شمار نمی آید.

در مورد روایات «تفسیر به رای » و مصادیق و موارد آن، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد.بدین روی، لازم است که این روایات به طور مستقل تحلیل شوند و دیدگاه ها در مورد آن ها بیان شود تا بتوان پس از نقد و بررسی، به یک تعریف جامع از تفسیر به رای دست یافت.

2.واژگان کلیدی

در این جا، لازم است برخی از واژگان، که مورد بحث می باشند، تبیین گردند:

الف.تفسیر: کشف و پرده برداری از ابهامات کلمات و جمله های قرآن و توضیح مقاصد و اهداف آن هاست; به عبارت دیگر، تبیین مراد استعمالی آیات قرآن و آشکار کردن مراد جدی آن ها بر اساس قواعد ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره است. (1) ب.روش: مقصود از «روش » در این جا، استفاده از ابزار یا منبعی خاص در تفسیر آیات قرآن است که معانی و مقصود آیه را روشن ساخته، نتایج مشخصی به دست می دهد.

3.رای

اصل این واژه به معنای نظرکردن به هر وسیله ای است، اعم از نظر کردن با چشم یا قلب یا به وسیله شهود روحانی یا به وسیله قوه خیال. (2) واژه «رای » به معنای عقیده ای است که از غلبه گمان پیدا می شود. (3) برخی از مفسران برآنند که واژه «رای » در کتاب و سنت، به معنای درک عقلانی به کار نرفته است. (4) پس می توان گفت: واژه «رای » به معنای عقیده، دیدگاه و سلیقه شخصی است که براساس گمان شکل گرفته است.

باء: واژه باء در «تفسیر به رای » ممکن است به یکی از این سه معنا باشد:

1.سببیت; یعنی هر کس قرآن را به وسیله و به سبب رای خود تفسیر کند، جایگاهی از آتش دارد; ممکن است انگیزه و سبب اصلی تفسیر آیه، همان رای و نظر شخصی او باشد، در برابر کسی که سبب و انگیزه اصلی او از تفسیر، رای او نیست، بلکه او در پی حقایق قرآن است و اگر رای شخصی او مطابق یا مخالف تفسیر باشد، برایش فرقی نمی کند.

2.استعانت; یعنی هرکس قرآن را با کمک رای خود تفسیر کند، جایگاهی از آتش دارد، در برابر کسانی که قرآن را با کمک قراین عقلی و نقلی تفسیر می کنند.

3.زاید; یعنی هر کس به جای تفسیر قرآن، رای خود را بگوید و رای شخصی او مصداق تفسیر شود، در برابر کسی که تفسیر حقیقی قرآن را می گوید، نه رای خود را به جای تفسیر.

البته معنای اول و دوم با روایات تفسیر به رای سازگار است و معنای دوم (استعانت) اظهر است. (5) در مباحث آینده، در تحلیل روایات تفسیر به رای، این معانی با توجه به روایات بررسی خواهند شد.

4.پیشینه تاریخی تفسیر به رای

زمان دقیق پیدایش روش تفسیر به رای روشن نیست، اما برخی از روایات در مورد مذمت تفسیر به رای از پیامبر صلی الله علیه وآله حکایت شده است. (6) از ظاهر این گونه احادیث، می توان استفاده کرد که روش تفسیر به رای از زمان پیامبر صلی الله علیه وآله شروع شده بود و از این رو، ایشان از این روش یاد کرده و چنین مفسرانی را سرزنش نموده اند.لحن روایات آن گونه نیست که در آینده چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد و پیامبر صلی الله علیه وآله آن را پیش گویی می کنند.پس از پیامبر صلی الله علیه وآله نیز در زمان ائمه اطهار علیهم السلام این مساله مطرح بوده است.بدین روی، تعدادی از روایات در مورد مذمت تفسیر به رای از آنان صادر گردیده و حتی حکایت شده که امام علی علیه السلام برخی افراد را مخاطب قرار داده و از تفسیر به رای نهی کرده اند. (7) البته برخی از این احادیث ناظر به افرادی است که مکتبی در برابر اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن گشوده بوده اند. (8) در عصرهای بعد نیز تفسیر به رای در برخی از کتاب های تفسیر راه یافت و گاهی فرقه ها و مفسران همدیگر را متهم به تفسیر به رای می کردند.برای مثال، برخی نویسندگان فخر رازی - صاحب تفسیر کبیر - و اخوان الصفا و برخی صوفیه و نیز گاهی اشاعره و معتزله را متهم به تفسیر به رای کرده اند; چرا که آیات قرآن را مطابق با عقاید خویش تاویل و تفسیر کرده اند. (9) در عصر حاضر نیز این روش تفسیری اوج گرفت و برخی افراد منافق صفت نیز با ظهور مکاتب الحادی تلاش کردند با استفاده از آیات قرآن و تفسیر به رای آن ها، جوانان مسلمان را جذب خویش سازند و مقاصد الحادی خود را بپوشانند. (10) شهید مطهری این روش را «ماتریالیسم اغفال شده » یا «ماتریالیسم منافق » می خواند. (11)

5.دلایل

موافقان و مخالفان تفسیر به رای دلایلی آورده اند و نظرات یکدیگر را نقد کرده اند. در این جا، دلایل هر دسته ذکر می گردد:

اول.دلایل مخالفان تفسیر به رای

مهم ترین دلایل مخالفت با تفسیر به رای عبارتند از:

یک.آیات قرآن: در این باره، به آیات متعددی استدلال شده که مهم ترین آن ها عبارتند از: (12) «قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن والاثم والبغی بغیر الحق و ان تشرکوا بالله ما لم ینزل به سلطانا و ان تقولوا علی الله مالا تعلمون » (اعراف: 33) ; بگو پروردگارم تنها اعمال زشت را، چه آشکار باشد و چه پنهان، حرام کرده است و گناه و ستم به نا حق را و این که چیزی را که خدا دلیلی برای آن فرو نفرستاده، شریک او قرار دهید و به خدا مطلبی نسبت دهید که نمی دانید.

و نیز می فرماید: «و لا تقف ما لیس لک به علم » (اسراء: 36) ; و از آنچه بدان آگاهی نداری، پیروی مکن.

توضیح آن که کسانی که به این آیات استدلال کرده اند، می گویند: اولا، تفسیر به رای سخنی غیر علمی است که به خدا نسبت داده می شود; چون کسی که تفسیر به رای می کند یقین ندارد که به واقع می رسد و حداکثر آن است که گمان می کند.

ثانیا، نسبت دادن سخن غیر علمی به خدا حرام است; چرا که در آیات قرآن، از آن نهی شده; همان گونه که در دو آیه مزبور آمده.پس تفسیر به رای حرام است. (13) موافقان تفسیر به رای به این استدلال پاسخ داده اند که: صغرای قیاس مخدوش است، چون ظن راجح خود نوعی از علم است.کبرای قیاس نیز مخدوش است; چون وقتی ظن حرام و ممنوع است که دست رسی به دلیل قطعی عقلی یا نقلی ممکن باشد، اما اگر آن ها در دسترس نباشند، ظن جانشین علم می شود، بلکه در این جا، دلیل قطعی آیه «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (بقره: 286) دلیل عمل به این ظن است. (14) به نظر می رسد که پاسخ موافقان تفسیر به رای کافی نباشد; چرا که ظن دو نوع است:

اول.ظن معتبر; همچون خبر واحد موثق که جانشین علم می شود (و برخی آن را نوعی علم عادی می دانند.) دوم.ظن غیر معتبر; مثل خبر ضعیف که نهی از غیر علم و ظن شامل آن می شود.

اما تفسیر به رای از موارد ظن غیر معتبر است; چون کسی که بدون رجوع به قراین عقلی و نقلی به تفسیر قرآن می پردازد نظر خود را بر قرآن تحمیل می کند.چنین مفسری نظر شخصی یا ظن خویش را بیان کرده است که علم آور نیست و شارع هم آن را معتبر ندانسته.آیه 286 بقره نیز شامل آن نمی شود; زیرا کسی که تفسیر به رای می کند تمام توان خود را به کار نبسته و به منافع تفسیر و قراین عقلی و نقلی مراجعه نکرده است.

دو.روایات ممنوعیت تفسیر به رای

در این مورد، روایات متعددی در منابع حدیثی شیعه و سنی آمده است که می توان آن ها را به چند دسته تقسیم کرد:

الف.روایاتی که فقط تفسیر به رای را محکوم و مذمت می کنند و مجازات های آنان را برمی شمارند:

1.النبی صلی الله علیه وآله: «من فسر القران برایه فلیتبوا مقعده من النار» ; (15) هر کس قرآن را به رای خویش تفسیر کند، جایگاهی از آتش برای خود فراهم می کند.

2.النبی صلی الله علیه وآله: «من قال فی القرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار» ; (16) هر کس به رای خود در قرآن سخن گوید، جایگاهی از آتش برای خود فراهم می کند.

تذکر: در این روایت، مطلق «قول » و سخن به رای در قرآن سرزنش شده است.

3.الصادق علیه السلام: «من فسر برایه آیة من کتاب الله فقد کفر» ; (17) هر کس آیه ای از کتاب خدا (قرآن) را تفسیر به رای کند به یقین کافر شده است.

4.علی بن موسی الرضا علیه السلام عن ابیه عن آبائه عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: «قال رسول الله صلی الله علیه وآله: قال الله جل جلاله: ما آمن بی من فسر برایه کلامی » (18) ; پیامبر صلی الله علیه وآله از خدای متعال حکایت می کند: هر کس کلام مرا تفسیر به رای کند، به من ایمان ندارد.

تذکر: سند این روایت صحیح و معتبر است. (19) ب.روایاتی که تفسیر به رای را نوعی سخن ناآگاهانه و دروغ به شمار می آورند:

1.النبی صلی الله علیه وآله: «من فسر القرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب » ; (20) هر کس قرآن را تفسیر به رای کند، به یقین بر خدا دروغ بسته است.

2.النبی صلی الله علیه وآله: «من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار» (21) ; هر کس در مورد قرآن چیزی بدون آگاهی بگوید، جایگاهی از آتش برای خود فراهم می کند.

تذکر: مقصود این گونه احادیث آن است که تفسیر به رای یعنی چیزی بدون علم در تفسیر قرآن گفتن و نسبت دادن سخنی بدون آگاهی به خدا و دروغ بستن و تهمت زدن بر او.

3.امیرالمؤمنین علیه السلام (قال لمدعی التناقض فی القرآن) : «ایاک ان تفسر القرآن برایک حتی تفقهه عن العلماء فانه رب تنزیل یشبه بکلام البشر و هو کلام الله و تاویله لا یشبه کلام البشر» (22) ; مراقب باش که قرآن را با رای خودت تفسیر نکنی (و صبر کن) تا آن را از دانشمندان بگیری; چرا که بسا (آیات) نازل شده ای که مشابه سخنان انسان هاست، ولی آن کلام خداست و تاویل آن مشابه سخنان بشر نیست.

ج.روایاتی که تفسیر به رای را از لحاظ گم راهی محکوم می نمایند:

الباقر علیه السلام: «ویحک یا قتاده، ان کنت انما فسرت القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکت و اهلکت » (23) ; (امام باقر علیه السلام به قتاده که مفسر بصره بود فرمود) : وای بر تو ای قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کنی، به یقین هلاک می شوی و دیگران را نیز به هلاکت می کشانی.

پس این گونه احادیث تفسیر به رای را، که بدون استفاده از قراین نقلی (احادیث معصومان علیهم السلام) انجام گرفته باشد، موجب گم راهی خود مفسر و دیگران و به هلاکت افتادن هر دو معرفی می کنند و از این رو، آن را محکوم می نمایند.

د.احادیثی که تفسیر به رای را هرچند که نتیجه آن صحیح باشد، محکوم می کنند.

1.الصادق علیه السلام: «من فسر القرآن برایه، ان اصاب لم یؤجر و ان اخطا فهو ابعد من السماء» (24) ; کسی که قرآن را تفسیر به رای کند، اگر (به واقع) برسد، پاداشی داده نمی شود و اگر به خطا رود، پس او (از مرز حق) بیش از فاصله آسمان دور شده است.

2.النبی صلی الله علیه وآله: «من قال فی القرآن برایه فاصاب فقد اخطا» (25) ; هر کس در مورد قرآن به رای خود سخن بگوید و (به واقع) برسد، یقینا خطا کرده است.

بررسی احادیث: احادیث درباره مذمت تفسیر به رای از دو نظر قابل بررسی است:

اول.از نظر سند: بسیاری از این احادیث ضعیف یا مرسل هستند و در میان احادیث شیعه، حدیث 4 بند الف صحیح السند بوده، و در احادیث اهل سنت نیز حدیث 2 بند الف را حسن دانسته اند.

ولی از آن جا که این روایات در منابع حدیثی شیعه و سنی بسیارند، برخی از بزرگان (26) و صاحب نظران (27) در مورد آن ها ادعای تواتر کرده اند که ظاهرا مقصود «تواتر معنوی » است.اما به هر حال، با توجه به کثرت روایات و وجود روایات معتبر در بین آن ها، از بحث سندی بی نیازیم.

دوم.از نظر متن: از مجموع احادیث نکات ذیل به دست می آید:

1.تفسیر به رای، گناهی کبیره است; چرا که وعده آتش بر آن داده شده است.از این رو، خطر بزرگی به شمار می آید.

2.تفسیر به رای یک روش خطا در تفسیر است و محکومیت آن از آن نظر نیست که نتیجه آن غلط است; چرا که گاهی ممکن است نتیجه تفسیر به رای صحیح باشد، اما بازهم در احادیث (ردیف د) مذموم و خطا شمرده شده است.

به عبارت دیگر، خود روش تفسیر موضوعیت دارد و اگر روشی غلط باشد (هرچند که گاهی به نتیجه درست برسد، باز هم) محکوم است; (28) زیرا در صورت صحیح بودن نتایج هم، مفسر مطلبی را به خدا نسبت داده که هیچ گونه حجتی برای آن نداشته و از این رو، خطا کرده است. (مفاد احادیث بندهای ب و د) البته این یک مطلب عقلایی است: برای مثال، اگر کسی به دروغ، ادعای پزشک بودن کند، سپس اقدام به مداوای مردم نماید و اتفاقا کسی را از مرگ نجات دهد، بازهم عقلا او را سرزنش می کنند و طبق قوانین عقلایی بشری، که در دنیا رایج است، به او پاداش داده نمی شود، بلکه به جریمه یا زندان محکوم می شود; چرا که روش او غلط است و معمولا به خطا می رود.هرچند اتفاقا یک مورد صحیح باشد و به واقع برسد.

تذکر: جالب آن که اگر کسی روش صحیح علمی (در پزشکی) داشت و در عمل جراحی خطا کرد، به نوعی خطای او بخشوده و جبران می شود و به وسیله دیگران سرزنش نمی شود; چون روش او صحیح بوده، اما خطای انسانی کرده است، به خلاف وقتی که روش او غلط باشد یا تخصص کافی نداشته باشد.در احادیث تفسیر به رای (ردیف «د») به نوعی به این مطلب اشاره شده است.

3.ممنوعیت تفسیر به رای، حکمی ارشادی است; (29) یعنی مورد قبول عقلا نیست; چون انسان حق ندارد بدون داشتن تخصص و آگاهی در مورد مطلبی علمی اظهارنظر کند; همان گونه که در مورد مثال پزشکی گذشت.

در مورد امور تخصصی بشری دیگر نیز مشهود است که اظهارنظرهای افراد بی اطلاع پذیرفته نمی شود، بلکه سرزنش می شوند; چون رواج این مطالب و اقدام بر طبق آن ها موجب کج روی و نتایج غلط و خطاهای متعدد دیگران می شود.شاید برخی از احادیث تفسیر به رای نیز به این مطالب اشاره داشت; همان گونه که در احادیث بند «ج » آمده بود که این روش موجب هلاکت می شود.

احادیث ردیف «ب » نیز تفسیر به رای را نوعی تهمت و دروغ زنی بر خدا معرفی می کنند; چرا که سخن گفتن بدون علم در مورد آیات قرآن و نسبت دادن آن به خدا (که مقصود خدا از این آیه فلان مطلب است) نوعی دروغ و تهمت است.پس تفسیر قرآن توسط افراد غیر متخصص در علم تفسیر و بدون آگاهی از تفسیر آیه نوعی تفسیر به رای می شود.

4.در این احادیث آمده است که «برایه » ; رای را به ضمیر اضافه کرده است; یعنی هر کس قرآن را با رای خود تفسیر کند، نه این که هر کس قرآن را بر مطلق رای تفسیر کند جایگاهش آتش است.به عبارت دیگر، اگر کسی قرآن را بر اساس نظر شخصی خود و به دلیل داشتن آن عقیده تفسیری خاص کند، مستحق آتش است.

البته این مطلب دیدگاهی را تقویت می کند که باء را در «برایه » به معنای سببیت می گیرد; یعنی انگیزه تفسیر قرآن این شخص نظر شخصی او باشد.

5.همان گونه که در بحث واژگان در مورد معنای باء در «تفسیر به رای » بیان شد، ممکن است باء در این احادیث به معنای استعانت (یعنی با کمک رای خود قرآن را تفسیر کردن) و یا به معنای سببیت (یعنی با انگیزه و سبب رای قرآن را تفسیر کردن) باشد.

اما هنگامی که در احادیث مزبور دقت کنیم، می بینیم که معنای استعانت با ظاهر روایات سازگارتر است; چون لسان روایات آن نیست که کسی با انگیزه شخصی تفسیر کند، بلکه لسان روایات آن است که کسی با کمک رای خود و از نزد خود تفسیر قرآن کرده و حتی گاهی به واقع رسیده باشد، اما روش او غلط بوده; چون از قراین عقلی و نقلی استفاده نکرده است.البته معنای «سببیت » نیز از برخی احادیث (همچون روایات ردیف «ب ») استشمام می شود; چون دروغ و افترا بدون قصد قبلی و انگیزه بد معنا ندارد و نمی توان آن را به طور کامل نفی کرد.

6.نکته دیگری که در این جا قابل توجه است آن که از یک سو، در قرآن به ما دستور داده شده است در آیات آن تدبر، تفکر و تعقل کنیم و از سوی دیگر، در این احادیث از تفسیر به رای نهی شده است.از مقایسه این روایات با آیات، روشن می شود که مقصود از «رای » در این احادیث تفکر، تعقل و تدبر در آیات نیست، بلکه اعمال نظر و سلیقه شخصی مراد است، آن هم وقتی برای دیگران گفته شود و به صورت تفسیر درآید.از این رو، در برخی احادیث بر «تفسیر و گفتن » (قال) تاکید شده است.

به عبارت دیگر، اگر کسی در آیات قرآن فکر کند و به نتایجی شخصی برسد ولی آن ها را برای دیگران به عنوان تفسیر قرآن بیان نکند و به قرآن (و به خدا) نسبت ندهد، مرتکب تفسیر به رای نشده است; چون چنین شخصی نظرات خود را نگه می دارد تا پس از بررسی قراین عقلی و نقلی و مراجعه به منابع تفسیر و نظرات مفسران و گذشتن از مجرای صحیح تفسیر، بیان کند که در آن صورت، تفسیر صحیح قرآن است، نه تفسیر به رای.

ولی اگر کسی بر نظر شخصی و ابتدایی خود نسبت به آیه اصرار ورزد و آن رای را بدون مراجعه به منابع تفسیر و قراین عقلی و نقلی به عنوان تفسیر قرآن بیان کند، مشمول این روایات می شود.

به عبارت روشن تر، مفاد روایات منع تفسیر به رای آن است که با قرآن مثل کلمات معمولی دیگران برخورد نکنید. (30) همان گونه که با استفاده از کتاب لغت به تفسیر اشعار و متن های دیگر می پردازیم، در مورد قران این گونه عمل نکنیم، بلکه در تفسیر از روش و مجرای خاص و با توجه به قراین عقلی و نقلی تفسیر کنیم.

دوم.دلایل موافقان تفسیر به رای

موافقان تفسیر به رای دلایل ذیل را برای جواز تفسیر به رای آورده اند:

الف.آیات قرآن، که انسان ها را به تدبر و تفکر در قرآن تشویق می کند; مثلا، آیه «افلا یتدبرون القرآن » (نساء: 82) ; آیا در قرآن تدبر نمی کنند؟

و نیز آیه بعد در سوره نساء، که مساله استنباط از قرآن را مطرح می کند و می فرماید: «ولو ردوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم » (نساء: 83) ; و اگر آن را به فرستاده [خدا] و به اولیای امر از بینشان ارجاع دهند، از میان آنان کسانی که آن را استنباط می کنند، حتما به (درستی و نادرستی) آن آگاه دارند.

توضیح آن که این آیات ما را به تفکر و تدبر در آیات تشویق می کنند و بیان می دارند که صاحبان عقل و فهم می توانند با تلاش خود از قرآن استنباط کنند و با عقل خود به مطالب قرآن برسند. (31) آری، نفس تدبر موضوعیت ندارد، بلکه هدف از تدبر فهم و درک و استنباط است و معنا ندارد که قرآن ما را به تدبر در آیات تشویق کند، ولی جلوی اجتهاد و نظر و رای را بگیرد.

بررسی: در این مورد، بین تفسیر به رای و تفسیر عقلی و تدبر و فهم قرآن خلط شده است; یعنی آنچه در آیات بدان تشویق شده تفکر و تدبر و فهم قرآن است، و اجتهاد و استنباط از آیات، پس از مراجعه به قراین عقلی و نقلی و تدبر در آن ها جایز است.اما در تفسیر به رای مفسر پیش از مراجعه به قراین عقلی و نقلی، نظر شخصی خود را اعلام می کند و تدبر و تفکر در آیات نمی کند، بلکه نظر خود را بر آیات تحمیل می نماید و همان گونه که در تحلیل روایات، تفسیر به رای بیان شد، ممنوعیت تفسیر به رای به معنای ممنوعیت تدبر و تفکر در آیات نیست.

ب.اگر تفسیر به رای جایز نباشد، اجتهاد نیز جایز نیست و بسیاری از احکام تعطیل می شود و این مطلب بالضروره باطل است; چون پیامبر صلی الله علیه وآله تفسیر همه آیات را بیان نکرده اند.پس مجتهد لازم است که احکام را استنباط کند و اگر خطا کند، باز هم ماجور است. (32) اجتهاد در احکام دو قسم است: یکی اجتهاد پیش از مراجعه به قراین عقلی و نقلی و دوم اجتهاد پس از مراجعه به آن ها، که اولی ممنوع است; چون اجتهاد و فتوای بدون دلیل می شود، اما دومی جایز است; چون استنباط و اجتهاد صحیح است.

اجتهاد در تفسیر نیز به همین دو قسم تقسیم می شود که قسم اول به نام «تفسیر به رای » خوانده می شود و نوع دوم «تفسیر اجتهادی » و صحیح است.

ج.این مطلب مشهور است که صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله قرآن را قرائت می کردند، ولی در تفسیر آن اختلاف پیدا می کردند و با توجه به این که تمام آنچه می گفتند و در آن اختلاف داشتند، از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل نشده بود و به فهم خود استناد می کردند و در مقابل همدیگر، اجتهاد می نمودند، اگر تفسیر به رای حرام بود، صحابه مرتکب عمل حرام شده اند! ! (33) در مورد اختلاف صحابه در تفسیر، چند نکته قابل توجه است:

اولا، ممکن است خبرهای مختلف که از پیامبر صلی الله علیه وآله به صحابه رسیده و یا فهم آن ها از کلام پیامبر صلی الله علیه وآله موجب اختلاف در تفسیر شده باشد.

ثانیا، احتمال دارد در مورد آیات متشابه یا جمع ناسخ و منسوخ، عام و خاص و امثال این ها اختلاف داشته اند که امری طبیعی است و تفسیر به رای محسوب نمی شود.

ثالثا ثابت نشده که در همه موارد، صحابه بدون مراجعه به معیارهای تفسیر معتبر و بدون داشتن ملاک عقلی و نقلی و بدون توجه به آیات محکم قرآن، سخن گفته باشند تا موجب تفسیر به رای شود.

رابعا، بر فرض که بعضی از صحابه از روی غفلت یا سهو به تفسیر به رای دچار شده باشند، ما دلیلی بر عصمت صحابه نداریم تا عمل آن ها را دلیل جواز تفسیر به رای بدانیم.

د.پیامبر صلی الله علیه وآله در مورد ابن عباس دعا کردند که: «اللهم فقهه فی الدین و علمه التاویل » ; خدایا او را درک عمیقی از دین عطا کن و تاویل (قرآن) را به او بیاموز.

اگر مقصود پیامبر از «تاویل » همان مطالب نقلی و شنیدنی و ظاهر آیات بود، دلیلی برای اختصاص ابن عباس به این دعا وجود نداشت.پس معلوم می شود که «تاویل » در مقابل «نقل » است و این همان تفسیر اجتهادی و تفسیر به رای است. (34) اما در مورد این حدیث، بر فرض صحت سند، چند نکته قابل تامل است: اول این که «تاویل » هم مثل تفسیر اقسامی دارد که گاهی همراه با قراین عقلی و نقلی قطعی است که صحیح و معتبر می باشد و گاهی غیرمعتبر و غیر جایز است; چرا که بدون دلیل انجام می شود.

دوم آن که در این جا نیز بین تفسیر اجتهادی (پس از مراجعه به قراین نقلی و عقلی) و تفسیر به رای خلط شده است.در مطالب قبل بیان شد که این دو به یک معنا نیستند.

جمع بندی و نتیجه گیری

از مجموع دلایل مخالفان تفسیر به رای، متوجه شدیم که دلایل منع تفسیر به رای قابل قبول بوده، این روش تفسیر خطاست.ولی دلایل موافقان تفسیر به رای قابل قبول نمی باشد که نقد و بررسی آن ها گذشت.

پی نوشت ها:

1- تعریف «تفسیر» در مبانی روش های تفسیری بیان می شود.در این جا حاصل سخن آمد که از المیزان، الاتقان، مجمع البیان و مفردات راغب استفاده شده است. (نک.نگارنده، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص 35 تا 39)

2- مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 14

3- راغب اصفهانی، مفردات، ماده «رای »

4- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر به رای، ص 22

5- نک: نگارنده، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص 109/عباسعلی عمید زنجانی، مبانی و روش های تفسیرقرآن، ص 9- 228

6- نک: صدوق، الامالی، ص 6، حدیث 3/ترمذی، سنن، ج 4/کتاب تفسیر القرآن، حدیث 2960- 2961/؟ تفسیر برهان، مقدمه، ص 16

7- البرهان، ج 1، ص 41

8- شیخ حرالعاملی، وسائل الشیعه، ج 18، باب 13 من ابواب صفات القاضی، حدیث 25

9- نک: محمد زغلول، التفسیر بالرای، ص 177 به بعد/مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 223

10- نک: تفسیر به رای، ص 49- 52

11- نک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 460 (در علل گرایش به مادیگری) .

12- خالد عبدالرحمن العک، در اصول التفسیر و قواعده، ص 168، به آیه 44 سوره نحل نیز استدلال کرده است، ولی از آن جا که ایشان تفسیر عقلی و تفسیر به رای را خلط کرده، این آیه را آورده است.

13- این دلیل یک قیاس منطقی است که صغرا، کبرای آن نتیجه دارد.نک: جلال الدین سیوطی، الاتقان، الجزء الرابع، ص 210/زرقانی، مناهل العرفان، ج 2، ص 61/اصول التفسیر و قواعده، ص 168

14- نک: مناهل العرفان/اصول التفسیر و قواعده

15- مقدمه تفسیر برهان (مرآة الانوار) ص 16/سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 3، ص 75

16- سنن ترمذی، ج 5، ص 199/تفسیر قرطبی، ج 1، ص 27/کنزالعمال، ج 2، ص 10 (سنن ترمذی این حدیث را حسن می داند.)

17- تفسیر برهان، ج 1، ص 19

18- الصدوق، عیون اخبارالرضا صلی الله علیه وآله، ج 1، ص 116/محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 107/صدوق، الامالی، ص 6، حدیث 3

19- محمدبن موسی بن متوکل ثقه است. (خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 5- 284) /وثاقت علی بن ابراهیم و پدرش نیز در رجال مشهور است، اما ریان بن الصلت نیز ثقه است. (همان، ج 7، ص 210- 209)

20- مقدمه تفسیر برهان (مرآة الانوار)، ص 16

21- المیزان، ج 3، ص 75 از منیه المرید شهید ثانی نقل می کند.

22- الصدوق، کتاب التوحید، باب 36، ص 264 (ط بیروت)

23- مقدمه تفسیر برهان (مرآه الانوار)، ص 16

24- مقدمه تفسیر برهان (مرآه الانوار)، ص 16 و مشابه آن در ص 28/بحارالانوار، ج 89، ص 110

25- ابو داود سجستانی، سنن ترمذی، ج 4/کتاب تفسیرالقرآن، حدیث 2961 (البته ایشان این حدیث را غریب می دانند) و مشابه آن در همان، حدیث 2960/المیزان، ج 3، ص 75

26- آیة الله خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص 269/شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج 1، ص 139

27- مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 221

28- علامه طباطبائی به همین دو نکته در مورد روایات تفسیر به رای تصریح کرده، می فرماید: «فالتفسیر بالرای المنهی عنه امر راجع الی طریق الکشف دون المکشوف.» (المیزان، ج 3، ص 76)

29- مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 230- 229 همین ارشادی بودن را می پذیرد، ولی در توضیح مطلب، ما با ایشان اختلاف نظر داریم.

30- علامه طباطبایی نیز به همین مطلب اشاره کرده، می نویسند: «انما نهی علیه السلام عن تفهم کلامه علی نحو ما یتفهم به کلام غیره.) (المیزان، ج 3، ص 76)

31- اصول التفسیر و قواعده، ص 169/مناهل العرفان، ج 2، ص 65 (با تصرف در عبارات و نقل به مضمون)

32- اصول التفسیر وقواعده، ص 169، مناهل العرفان، ج 2، ص 66

33- المیزان، ج 3، ص 76 به بعد (بااندک تصرف در عبارت)

34- اصول التفسیر وقواعده، ص 170/مناهل العرفان، ج 2، ص 6- 65

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان