اشاره
حمد و سپاس بی کران، خدا را سزاست که آدمی را در برهوت جهل و بی خبری به خود وانگذاشت و برای راهنمایی وی در فراز و نشیب زندگی هدایت گرانی پاک و معصوم گذاشت. و برترین درود و سلام الهی، شایسته رهنمایان راه یافته ای است که با خلوص و امانت، مسؤولیت ابلاغ و تبیین پیام الهی را به عهده گرفته، به لطف و تایید خداوندی نه در دریافت آن به خطا رفتند و نه هنگام ابلاغ آن، افزایش و کاهش پدید آوردند.
آدمی را یارای آن نیست که بدون بهره گیری از وحی معصوم و بی خطا، ره به سرمنزل مقصود برد و طریق هدایت برگزیند. این حقیقت، در کلام امام علی ابن موسی الرضا (ع) چنین تبیین گردیده است:
از آنجا که در آفرینش مردمان و نیروها [و استعدادها] ی آنان، آنچه که به طور کامل به مصالحشان رساند، وجود نداشت، و آفریدگار برتر از آن بود که [به چشم ظاهر] دیده شود [و ارتباط مستقیم با وی برقرار گردد]...چاره ای جز این نبود که فرستاده ای معصوم میان او و آدمیان واسطه شود و امر و نهی الهی را به ایشان رساند. (1)
معنای لغوی
وحی در زبان عرب و نیز در قرآن کریم، دارای کاربردهای گوناگونی است که در نگاه آغازین با یکدیگر متفاوت می نماید، اما لغت شناسان، عنصر مشترک این معانی را «پیام سریع و نهانی » دانسته اند . (2)
این پیام شکل های گوناگونی به خود می گیرد و در گفتار و نوشتار و اشاره با چشم و ابرو جلوه گر می شود، چنان که شاعر عرب می گوید:
نظرت الیها نظرة فتحیرت دقائق فکری فی بدیع صفاتها
فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاک الوحی فی وجناتها (3)
کاربردهای گونان وحی در قرآن کریم
قرآن کریم بی آن که از معنای اصلی واژه وحی چشم بپوشد و مفهوم تازه ای را جانشین آن سازد، افزون بر آنچه که پیامبران دریافت می دارند، اموری همچون غریزه حیوانی و وسوسه های شیطانی را نیز وحی می نامد . در اینجا نمونه هایی از این کاربرد را از نظر می گذرانیم:
1 . تدبیر امور جهان
«فقضیهن سبع سموت فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها» (4) آن گاه آن ها را به صورت آسمان های هفت گانه در دو روز سامان بخشید و در هر آسمانی امرش را وحی کرد . مفسران از این آیه، تفسیرهای گوناگونی به دست داده اند که بر اساس یکی از آن ها، مقصود از «اوحی فی کل سماء امرها» این است که خداوند در هر یک از آسمان های هفت گانه، آنچه مقتضای حکمتش بود آفرید (5) و به تدبیر امور آن پرداخت . در برخی از روایات، آنچه در این آیه آمده، «وحی التقدیر» نام گرفته است . (6)
2 . هدایت غریزی
«و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون » (7) و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و آنچه برمی افرازند [برای خود ] خانه بساز . شیخ مفید با اشاره به این که می توان هرگونه هدایت گری پنهانی را وحی نامید، کاربرد این واژه برای زنبور عسل را از آن رو می داند که راهیابی غریزی هر حیوانی، ویژه خود او است و دیگران از چند و چون آن آگاهی ندارند . (8)
3 . الهام در قلب
«و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم » (9) و به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده و چون بر او بیمناک شدی، او را [در جعبه ای] به دریا بیفکن . بیش تر مفسران دراین نکته که مادر موسی علیه السلام پیامبر نبوده است، با یکدیگر هم آوایند، (10) اما در تفسیر وحی بر وی، راه های گوناگونی پیموده اند که یکی از آن ها الهام در خواب یا بیداری است . (11)
4 . اشاره
«فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بکرة و عشیا» (12) [ زکریا] از محراب به نزد مؤمنین بیرون آمد و به آنان اشاره کرد که بامدادان و شامگاهان [او را ] نیایش کنید . وحی در این آیه به معنای اشاره است; زیرا، پس از آن که فرشتگان تولد یحیی را به حضرت زکریا بشارت دادند، وی از خداوند آیه و نشانه ای درخواست نمود تا به کمک آن، حق را از باطل تشخیص دهد و بر وحیانی بودن این بشارت اطمینان یابد . در پاسخ به این درخواست، زبان او سه روز از سخن گفتن جز به یاد خدا باز ماند و ناچار با مردم به اشاره سخن می راند، (13) چنان که در سوره آل عمران می فرماید: «نشانه تو این است که سه روز با مردم سخن نگویی مگر به اشاره، و پروردگارت را بسیار یاد کن و شامگاهان و بامدادان او را تسبیح گوی .» (14)
5 . وسوسه شیطانی
«و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا» (15) و بدین سان دشمنان برای هر پیامبر از شیاطین انس و جن پدید آوردیم، که بعضی به بعضی دیگر سخنان آراسته ظاهر فریب، پیام و الهام می دهند .
6 . پیام الهی برای فرشتگان
اذ یوحی ربک الی الملائکة انی معکم فثبتوا الذین امنوا» (16) چنین بود که پروردگارت به فرشتگان وحی فرستاد که من با شما هستم، مؤمنان را ثابت قدم بدارید .
7 . سخن خدا با پیامبران
«انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان » (17) ما به تو وحی فرستادیم، همچنان که به نوح و پیامبران بعد از او . نیز به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحی فرستادیم .
وحی در قرآن کریم، بیش از همه در این معنا به کار رفته و مقصود اصلی این نوشتار نیز بررسی همین نوع است . در این معنای رایج، میان گونه های متفاوت سخن گفتن خدا با آدمیان، تفاوتی نهاده نشده و همه به یک نام خوانده شده اند . اما در یکی از آیات قرآن (شوری: 51)، واژه وحی معنای کم دامنه تری یافته و یکی از سه شیوه ای شمرده شده است که خداوند در قالب آن با بندگان خویش سخن می گوید . سخن بیش تر درباره این آیه را به مباحث آینده وامی گذاریم .
امکان وحی (18)
برای کسانی که خدا را با قدرت نامتناهی اش شناخته اند، پدیده ای به نام وحی، محال و ناشدنی به شمار نمی آید . (19)
به راستی چرا کسانی نتوانند از راهی به جز حس و عقل، به معارفی دست یابند و با نشانه هایی تردیدناپذیر، بهره مندی خود از این منبع سرشار را به دیگران بنمایانند؟
«اکان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین امنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الکافرون ان هذا لساحر مبین » (20) آیا برای مردمان شگفت آور است که به مردی از ایشان وحی فرستادیم که مردم را هشدار ده و مؤمنان را بشارت ده که نزد پروردگارشان مقام و منزلتی راستین دارند و کافران گفتند این جادوگری آشکار است .
«این که مردم در انسانیت مشترک هستند، منطقا این نتیجه را نمی دهد که خدا نباید به یک انسان مرحله خاصی از علم و حکمت و ایمان را عطا کند . و وقتی خداوند این مرحله را عملا به انسانی عطا فرمود، این حادثه چندان عجیب و غیرعادی نبود که مردم شگفت زده شوند و کافران بگویند: این چیزی مانند سحر است .» (21)
همسری با انبیا برداشتند اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر، ایشان بشر ما و ایشان بسته خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عما هست فرقی در میان بی منتها
هر دو گون زنبور خوردند از محل لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل (22)
ناتوانی از درک چگونگی دریافت وحی نیز نمی تواند بهانه ای برای انکار آن قرار گیرد . مگر نه این است که وحی، گونه ای از هدایت الهی است و ما نمونه ای فروتر از این هدایت گری را در موجودات دیگر نیز سراغ داریم؟ آیا علم تجربی به چگونگی راهیابی غریزی حیوانات پی برده است تا تجزیه و تحلیل علمی پدیده وحی را در سر بپروراند؟ (23)
دلیل نیازمندی به وحی
آدمی به گونه ای فطری در پی سعادت خویش است و چرخ زندگی او به گرد محور کمال خواهی می گردد . از سوی دیگر، ابزاری که برای شناخت در اختیار همگان قرار گرفته، در پی ریزی برنامه ای همه جانبه برای زندگی این جهان نیز ناکارآمد است، چه رسد به این که دورنمای زندگی آن جهانی را ترسیم نماید . از این رو، توجه به حکمت الهی ما را به منبعی دیگر از معرفت رهنمون می کند که در منابع دینی از آن با نام وحی یاد شده است . (24)
قرآن کریم با اشاره به این دلیل عقلی، باز شدن راه وحی را موجب بسته شدن در عذر مردمان می داند و بر این نکته مهر تایید می نهد که اگر پیامبران الهی نبودند، مردم می توانستند نارسایی حس و عقل را سبب گمراهی خود بخوانند و برای بی ایمانی خویش دلیلی روشن فراهم نمایند: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل .» (25) بیانی دیگر از دلیل نیازمندی به وحی را در کلام شهید مطهری پی می گیریم:
اعتقاد به وحی و نبوت، از نوعی بینش درباره جهان و انسان ناشی می شود; یعنی اصل هدایت عامه در سراسر هستی . . . خداوند متعال به حکم این که واجب الوجود بالذات است و واجب الوجود بالذات، واجب من جمیع الجهات است، فیاض علی الاطلاق است و به هر نوعی از موجودات در حدی که برای آن موجود، ممکن و شایسته است، تفضل و عنایت دارد و موجودات را در مسیر کمالشان هدایت می کند . . . از این رو است که قرآن واژه وحی را همچنان که در مورد هدایت انسان به کار برده است، در مورد هدایت جمادات و نباتات و حیوانات به کار برده است . . . عالی ترین درجه وحی همان است که به سلسله پیامبران می شود . (26)
ماهیت وحی
بیش تر اندیشمندان مسلمان، بر ناشناختنی بودن ماهیت وحی تاکید می ورزند و برای نزدیک شدن به آن، راهی جز بهره گیری از معارف دینی نمی شناسند . با وجود این، کم نبوده اند کسانی که رویکردی عقلی - فلسفی را پیشه خود ساخته و یا در جست وجوی تبیینی علمی از این پدیده برآمده اند . در این جا به چند دیدگاه در این باره اشاره می کنیم:
1 . شگرد مصلحان برای هدایت جامعه (27)
به باور بسیاری از خردگرایان قرن هجدهم اروپا، همه رهبران دینی و به ویژه پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فریب کارانی بیش نبوده اند که ارتباط با منبع وحی را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد خویش ساخته اند . هدف از به کارگیری این شگرد، گاه امری پسندیده و مقدس بوده است; زیرا این مصلحان نیک اندیش، برای نجات جامعه از گرداب مشکلات و فسادهای اخلاقی چاره ای جز این نمی دیدند که خود را پیام آور وحی آسمانی بخوانند . (28)
2 . تجلی شخصیت باطنی (29)
برخی دیگر از اندیشمندان غربی، با تاکید بر صداقت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، این نکته را خاطرنشان می سازند . که بی تردید آن حضرت بر این باور بوده است که پیام هایی را از مبدئی والا دریافت می دارد; اما صداقت او دلیل بر حقانیت پندارهایش نیست . (30)
در واقع، آدمی افزون بر شخصیت عادی اش، دارای شخصیتی باطنی است که او را از پس حجاب های جسمانی، به اندیشه های زیبا و روحانی رهنمون می گردد و از او در بن بست ها و دشواری ها دستگیری می کند . این، همان نیرویی است که در روح پیامبران اندیشه هایی پدید می آورد که به گمان آنان وحی الهی است . بر این اساس، آنچه که پیامبران آن را راهنمایی الهی می پندارند چیزی جز تجلی حالات و خصوصیات روانی نیست . (31)
3 . تجربه دینی (32)
برخلاف دو نظریه پیشین، این دیدگاه وحی را امری ماوراء طبیعی می داند و پیامبر را پل میان زمین و آسمان می شمارد . اما آنچه طرفداران این نظریه را از رویکرد سنتی مسلمانان و مسیحیان دور می سازند، تاکید بر تجربه دینی و پافشاری بر تاثیر محدودیت های تاریخی، زبانی، اجتماعی و جسمانی پیامبر بر تفسیر وی از این تجربه است . (33)
برخی از دانشمندان مسیحی، این ویژگی را امتیازی برای وحی مسیحی به شمار آورده، می گویند:
به خلاف اسلام، در مسیحیت شخص یک نقش ویژه ای در وحی دارد و پیامبر همانند قطعه اسفنج نیست که صرفا حامل و ناقل آب است، بدون این که در آن تاثیری بگذارد . بلکه پیامبران تجربیاتی را که به الهام دریافت می کنند، بالغات استعاری و رمزی بیان می کنند . (34)
وقتی وحی به تجربه دینی پیامبر تفسیر شود و ابلاغ وحی، «تعبیر» تجربه های شخصی و مشاهدات درونی پیامبر قلمداد گردد، گریزی از اعتقاد به خطاپذیری وی نخواهد بود، چنان که یکی از محققان مسیحی در این زمینه می گوید:
اعتنای خداوند این نبوده است که یک کتاب معصوم املا کند، یا تعالیم تخطی ناپذیر و خطاناپذیری القا کند . . . وحی الوهی و واکنش انسانی همواره در هم تنیده بوده است . یک مواجهه که به مشیت و مبادرت الهی بوده، توسط بشر جایزالخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است . (35)
گفتنی است که برخی از روشنفکران به اصطلاح مسلمان، پا را از این نیز فراتر نهاده، و تفسیر و تعبیر این تجربه را به دست آدمیان طول تاریخ سپرده اند . براساس این دیدگاه، راز خاتمیت دین اسلام در این نکته نهفته است که وحی اسلامی، به گونه تعبیر نشده در اختیار همگان قرار گرفته است تا در هر دورانی، تفسیری مناسب از آن، ارائه گردد; یعنی، برخلاف پیامبران دیگر که رداشت خود را از تجربه باطنی شان را پیش کش امت ها می کردند، درباره پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، تقدیر الهی بر این قرار گرفته است که «عین تجربه باطنی پیامبر، بدون تفسیر در اختیار مردم قرار گیرد . . . گویی که آن تجربه برای ما و برای هر نسلی و در عصری تکرار می شود .» (36)
4 . دریافت حقایقی ماورایی به گونه علم حضوری
چنان که به اشاره گذشت، اذهان غبارآلود آدمیان خاکی را نرسد که از پیش خود به ماهیت این هدیت آسمانی پی ببرد . آنچه از آیات و روایات به دست می آید این است که دریافت وحی به گونه ای است که پیامبران تردیدی در الهی بودن آن به خود راه نمی دهند . امام صادق علیه السلام در پاسخ به این پرسش که «چگونه رسول خدا صلی الله علیه و آله بیم آن نداشت که آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل می شود، از القائات شیطان باشد» فرمودند: «ان الله اذا اتخذ عبدا رسولا انزل علیه السکینة و الوقار، فکان یاتیه من قبل الله - عزوجل - مثل الذی یراه بعینه » (37)
وقتی خداوند شخصی را به رسالت برمی گزیند، آرامش و اطمینانی به او می بخشد [که هرگونه دغدغه خاطری را از دور می سازد] و در نتیجه، آنچه که از جانب خدا بر وی نازل می شود، چنان است که گویا آن را می بیند . همچنین از آن حضرت پرسیدند: «پیامبران چگونه از نبوت خویش آگاه می گردند؟» . ایشان در پاسخ فرمود: «کشف عنهم الغطاء; پرده ها از برابر دیدگانشان کنار می رود .» (38)
اگر بخواهیم اندکی بر شناخت خود از وحی بیفزاییم، می توانیم دریافت آن را به گونه علم حضوری بشماریم . چنان که می دانیم ادراکات آدمی در دو دسته علوم حصولی و حضوری جای می گیرد . در علم حضوری، ابزار درک کننده مستقمیا به سراغ شی ء درک شونده نمی رود، بلکه این کار به کمک یک واسطه صورت می گیرد . اکنون من این کاغذ را به رنگ سفید و نوشته هایش را به رنگ سیاه می بینم . روشن است که کاغذ و مرکب و رنگ آن دو، هیچ کدام به ذهن من راه نیافته اند، بلکه صورتی از آن ها در آن، نقش بسته است . اگر این واسطه، در انتقال دادن واقعیت نارسا باشد، گریزی از پیدایش خطا نخواهد بود . اما در علم حضوری، همچون احساس درد و گرسنگی - از آن جا که میان عالم و معلوم واسطه ای قرار ندارد - هیچ گونه خطایی رخ نمی دهد . پیامبران، معارف وحیانی و ارتباط آن با خاستگاه الهی اش را به علم حضوری می یابند و از این رو، کوچک ترین تردیدی در الهی بودن آنچه دریافت داشته اند، به خود راه نمی دهند . (39)
در معارف دینی، گاه از گفت و شنود میان پیامبر و فرشته وحی سخن به میان آمده است و حتی کسانی که پیامبر نبوده اند نیز پرتوی از این انوار الهی را دریافت داشته اند . چنان که امیرمؤمنان علی علیه السلام خاطره همراهی خود با رسول خدا صلی الله علیه و آله در غار حراء را این گونه بازگو می کند:
«و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء فاراه و لا یراه غیری . . . اری نورالوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة . و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله . فقلت: یا رسول الله ما هذه الرنة؟ فقال: هذا الشیطان ایس من عبادته . انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی . (40)
هر سال در حرا خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید . . . روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را می شنودم . من هنگامی که وحی بر او فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم، گفتم: ای فرستاده خدا! این آوا چیست؟ گفت: این شیطان است که از عبادت شدنش نومید شده است . همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم . و می بینی آنچه را من می بینم، جز این که تو پیامبر نیستی .
با این همه، القای معارف وحیانی و دریافت آن، با گفت وشنود معمولی تفاوت دارد و به گونه ای دیگر است . روشن است که اگر ما نیز پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را در غار حرا همراهی می کردیم، چنان نبود که آنچه او می شنود بشنویم و آنچه او می بیند ببینیم . (41)
فرشته وحی، معارف الهی را مستقیما بر قلب پیامبر فرود می آورد، نه آن که امواج صوتی را در هوا بپراکند و یا از کوشش بگذارند: «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین .» (42)
انواع وحی
قرآن کریم، سه راه برای سخن گفتن خدا با آدمیان برمی شمارد، چنان که می فرماید:
«و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حکیم » ; (43) و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید، جز [از راه ] وحی یا از فراسوی حجابی، یا فرستاده ای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید . آری، او است بلند مرتبه سنجیده کار .
بر اساس این آیه، گاه میان خدا و پیامبرش هیچ واسطه و حجابی در کار نیست و وحی الهی به گونه ای مستقیم دریافت می گردد . در حالت دوم، پیامبر خدا از فراسوی پرده و حجابی به کلام الهی دست می یابد . این حجاب، خود به سخن درنمی آید، بلکه تنها واسطه دریافت فیض الهی است . درختی که موسی از ورای آن، سخن خداوند را شنید و نیز آن دسته از خواب های پیامبران که وحیی را به همراه دارند، نمونه هایی از این حجاب است . در گونه سوم وحی، فرشته الهی پیام رسانی می کند و کلام خداوند را بر قلب پیامبرش وارد می سازد . (44)
گفتنی است که از دیدگاه علامه طباطبایی وحی همچون دیگر افعال الهی، همواره به واسطه ای نیازمند است، هرچند گاه پیامبر پا در مرتبه ای می گذارد که توجهی به وجود واسطه ندارد و چنان است که گویی کلام الهی را مستقیما دریافت می کند . (45)
یکی از اندیشمندان معاصر در توضیح این دیدگاه می گوید:
در سلسله مراتب نزول وحی، جبرئیل یک مقام طبیعی و واقعی دارد . علوم و معارفی که از جانب خدا نازل می شود، باید از این طریق عبور کند، حتی در مورد وحی مستقیم خداوند متعال، تفاوت مراتب وحی در مقدار صعود نفس پیامبر است . گاهی پیامبر به مقام فرشته وحی صعود می کند، پس جبرئیل را مشاهده می کند و کلامش را می شنود و گاهی از آن مقام بالاتر می رود، به گونه ای که حتی جبرئیل را مشاهده نمی کند و کلام را به طور مستقیم از جانب خدا دریافت می کند . ولی به هر حال، جبرئیل واسطه است . (46)
حالات گوناگون پیامبر به هنگام دریافت وحی
رسول اکرم اسلام صلی الله علیه و آله در حال دریافت وحی، حال و هوای ویژه ای داشت، به گونه ای که اصحاب با نگاه به چهره پیامبر، از آغاز و انجام نزول وحی آگاه می گشتند . (47)
این حالت همواره یکسان نبود و گاه بسیار سنگین و طاقت فرسا می نمود . این سنگینی و کوبندگی گاه به حدی بود که در روزی بسیار سرد، عرق را بر پیشانی پیامبر جاری می ساخت و یا مرکب آن حضرت را به زانو درمی آورد . (48)
سر این تفاوت حالات را باید در گونه های مختلف وحی جست وجو کرد . امام صادق علیه السلام با اشاره به این که جبرئیل بی اذن پیامبر بر ایشان وارد نمی شد و همواره همچون غلامی در برابر او می نشست . سنگینی دریافت وحی را مربوط به زمانی می داند که خداوند بی هیچ واسطه با رسول خود سخن می گفت . (49)
برخی از خاورشناسان، با دستاویز قراردادن مشکلات جسمانی پیامبر در حال دریافت وحی، آن حضرت را دارای بیماری صرع دانسته اند; اما پاره ای دیگر از آنان، به نقد این دیدگاه پرداخته، می گویند: «صرع موجب فساد و ضایعه فکری و جسمی می شود و چنین نشانه هایی در محمد صلی الله علیه و آله دیده نشده، بلکه بر عکس تا پایان حیات از سلامت کامل قوای دماغی و جسمی برخوردار بوده است .» (50) و حتی به گفته درمنگام (Dermenghom) نمونه هایی از این حالات را در انبیای گذشته نیز می توان سراغ گرفت . (51)
زمان و مکان نزول وحی
زمان و مکان نزول وحی بر این حقیقت گواهی می دهد که سر این رشته نه در دست پیامبر، بلکه در دست خدای اوست . گاه با وجود تمنای شدید پیامبر و احساس نیازمندی به وحی، فترتی پدید می آید و درهای آسمان همچنان ناگشوده می ماند . اما از سوی دیگر، نیمه های شب و آرمیدن پیامبر در بستر نیز نمی توانست سد راه فیض الهی گردد . (52) سیوطی در بخش های آغازین کتاب «الاتقان » (53) برخی از آیات قران را در این دسته ها جای داده است: «مکی و مدنی » ; «حضری و سفری » ; «روزانه و شبانه » : «تابستانی و زمستانی » ; «نازل شده در بستر و وحی شده در خواب » و «زمینی و آسمانی » .
رابطه عقل و وحی
در طول تاریخ تفکر بشری، بررسی رابطه آموزه های عقلانی و معارف وحیانی، اندیشمندان فراوانی را به خود مشغول داشته و دیدگاه های متفاوتی را پدید آورده است که می توان آن ها را در سه نظام فکری دسته بندی نمود:
1 . خردگرایی افراطی: برخی از اندیشمندان، عقل را در جایگاهی بس رفیع قرار داده و حتی در مسند خدایی اش نشانده اند ودر ستایش آن چنین لب به سخن گشوده اند: «ای طبیعت! ای فرمانروای همه هستی و شما ای فضیلت و عقل و حقیقت که گرامی ترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید .» (54) و گروهی از اینان، با وجود عقل، نیازی به شریعت وحیانی ندیده اند، چنان که ابوالعلاء معری، شاعر نابینا و پرآوازه عرب می گوید: «زمینیان دو دسته اند: خردمندان بی دین، و دین داران بی خرد» (55) و سرانجام بعضی دیگر، با وجود پذیرش دینی آسمانی، در پی آن بوده اند که تمامی آموزه های وحیانی را با معیار عقل محک بزنند و نه تنها گزاره های خردستیز، بلکه امور خرد گریز را نیز نپذیرند .
2 . خردستیزی افراطی: مبارزه با ره آورد عقل بشری نیز به شیوه های گوناگونی انجام گرفته و مکاتب مختلفی پدید آورده است . ردپای این گرایش را بیش از همه در ادیانی همچون مسیحیت می یابیم که بنیان اعتقادی آن بر پایه های لرزان و خردستیز استوار است . ایمان گرایان مسیحی از آن جا که از اثبات عقلی اصول بنیادی دین خویش ناتوان مانده اند، از ارزش استدلال عقلی کاسته و ایمان را برابر با «به صلیب آویختن عقل » دانسته اند . (56) ترتولیان (220- 160 م)، ایمان گرای افراطی قرون آغازین مسیحیت، بر همین اساس، این سخن را - که به گفته برخی از نویسندگان، جمله ای خود متناقض تر از آن نمی توان گفت - از خود به یادگار گذاشته است: «ایمان می آورم; زیرا نامعقول است .» (57)
3 . خردگرایی معتدل: این دیدگاه در پی آن است که هر کدام از عقل و نقل را در جایگاه شایسته خویش بنشاند و داد هر یک را از راه بی حرمتی به دیگری بنشاند . اندیشه اصیل اسلامی که در مکتب اهل بیت علیهم السلام تبلور یافته، پیام آور این دیدگاه است که از یک سو، عقل را پیامبر درونی می خواند (58) و از سوی دیگر، بر کاستی های عقل انگشت نهاده، آن را از ورود به برخی از قلمروها باز می دارد . سخن مشهور و گهربار امیر بیان علی علیه السلام درباره شناخت خدا و صفاتش، بیانگر این دیدگاه معتدل است:
«لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته » (59) خردها را بر چگونگی صفات خود آگاه نساخته و رشناخت خویش تا آن جا که باید بر دیده آن ها پرده نینداخته [است] . ; یعنی، نه چنان است که عقل به کنه صفات الهی دست یابد و او را آن گونه که سزاوار است، بشناسد و نه آن چنان که در شناخت خداوند به کلی روی وی بسته بماند .
پی نوشت ها:
1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، الثانیة، 1403 ق، ج 7، ص 40
2- الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، الدارالشامیة، 1416 ق، ص 858; ر . ک: الصحاح، ج 6، ص 2519 و القاموس المحیط، ج 4، ص 399
3- پژوهش هایی درباره قرآن و وحی، صبحی صالح، ترجمه محمد مجتهد شبستری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سوم، 1373، ص 31 . ترجمه: در او نگریستم و زوایای اندیشه ام از صفات نیکویشی در شگفت ماند . پس چشم با اشاره پیغام دوستی فرستاد و همان در گونه هایش اثر گذاشت .
4- فصلت: 12 (ترجمه خرمشاهی)
5- محمدحسین طباطبایی، المیزان، منشورات جماعة المدرسین، بی تا، ج 17، ص 367
6- پیشین، بحارالانوار، ج 90، ص 16
7- نحل: 68 (ترجمه خرمشاهی)
8- الشیخ المفید، قم، منشورات الرضی، 1363، تصحیح الاعتقاد، ص 99
9- قصص: 7 (ترجمه خرمشاهی)
10- از میان هزاران پیامبری که برای هدایت مردم مبعوث شده اند، جز با نام و سرگذشت شمار اندکی از آنان آشنا نیستیم . با این همه، چندان دور از ذهن نیست که بگوییم هیچ زنی به مقام پیامبری دست نیافته است; زیرا افزون بر این که همه پیامبرانی که با آنان آشنایی داریم، از جنس مرد بوده اند . قران کریم در وصف انبیاء، واژه «رجال » را به کار می گیرد و این تعبیر هر چند می تواند معنای فراجنسی بیابد و همه شخصیت های زن و مرد را در بر بگیرد . اما معنای حقیقی و رایج آن، «مردان » (در برابر زنان) است . شاید سر این که خدای دانا و حکیم زنان را پیام وحی قرار نداده است . این باشد که رسالت کاری اجرایی است و رهبری جنگ و صلح و درگیری با مردمان گوناگون را به همراه دارد و در این راه، صلابت مردانه بیش تر به کار می آید تا لطافت زنانه . ر . ک . به: زن در آیینه جلال و جمال، ص 144
11- فخرالدین الرازی، التفسیرالکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411 ق، ج 22، ص 46- 45
12- مریم: 11 (ترجمه خرمشاهی)
13- پیشین، المیزان، ج 14، ص 18
14- آل عمران 41: (ترجمه خرمشاهی)
15- انعام: 112 (ترجمه خرمشاهی)
16- انفال: 12 (ترجمه خرمشاهی)
17- نساء: 163 (ترجمه خرمشاهی)
18- ر . ک . به: دائرة المعارف القرن العشرین، ج 10، ص 710- 707
19- مهدی بازرگان، شناخت وحی، تهران، رسالت قلم، بی تا، ص 112
20- یونس: 2 (ترجمه خرمشاهی)
21- پژوهش هایی درباره قرآن و وحی، صبحی صالح، ترجمه محمد مجتهد شبستری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سوم، 1373، ص 29
22- جلال الدین مولوی، مثنوی معنوی، تهران، نگاه و علم، پنجم، 1373، دفتر اول، ابیات 268- 265
23- ر . ک . به: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، 1374، ج 4: نبوت، ص 421
24- حسن یوسفیان و احمدحسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، تهران و قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1377، ص 102- 101
25- نساء: 165
26- ر . ک . به: پیشین، مجموعه آثار، ج 4: نبوت، ص 354- 353
27- مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، قم، صدرا، 1357، (3: وحی و نبوت)، ص 9- 7
28. Muhammad; Maxime Rodinson, p.15
29- مشابه این دیدگاه، نظریه ای است که وحی را «تخیل خلاق » پیامبرمی نامد . ر . ک . به: محمدوپیامبر وسیاستمدار، ص 299- 297
30. "Their sincerity is no proof that these messages really come from where they are Claimed to Come" (Muhammad; Maxime Rodinson, p.11)
31- محمد فرید وجدی، دائرة المعارف القرن العشرین، مصر، مطبعة دائرة معارف القرن العشرین، 1343 ق، ج 10، ص 714
32- برای آشنایی بیش تر با این نظریه و نقد آن، ر . ک . به: پژوهشی در عصمت معصومان، ص 149- 140
33- محمد مجتهد شبستری، «پلورالیسم دینی » ، در کیان، شماره 28، ص 4
34- محمدباقر سعیدی روشن، تحلیل وحی، تهران و قم، مؤسسه فرهنگی اندیشه، 1375، ص 174- 173، مونتگمری وات درباره مقدار تاثیر شخصیت پیامبر بر وحی قرآنی، سه دیدگاه را مطرح می سازد که برای آشنایی با آن، ر . ک:
Muhammad At Mecca, p.53
35- علم و دین، ایان باربور، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362، ص 269
36- عبدالکریم سروش، فربه تر از ایدئولوژی، تهران، صراط، 1373، ص 78- 77
37و 38- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، الثانیة، 1403 ق، ج 18، ص 262/ج 11، ص 56
39- محمدتقی مصباح، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چ هشتم، 1371، ج 1 و 2، ص 264
40- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چهارم، 1372، خطبه 192، ترجمه شهیدی
41- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران و قم، صدرا، 1374، ج 4: نبوت، ص 356
42- شعراء: 194- 193
43- شوری: 51 (ترجمه فولادوند)
44و 45- محمدحسین طباطبایی، المیزان، منشورات جماعة المدرسین، بی تا، ج 18، ص 74- 73/ج 14، ص 139- 138
46- ابراهیم امینی، وحی در ادیان آسمانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377، ص 108
47- ابن الاثیر الجوزی، جامع الاصول من احادیث الرسول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الرابعة، 1404 ق، ج 12، ص 42
48- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الثانیة، 1403 ق، ج 18، ص 263 و ج 20، ص 287; پژوهش های درباره قرآن و وحی، ص 36 و مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 41
49- پیشین، بحارالانوار، ج 18، ص 256 و 260 و 268
50- محمد پیامبر و سیاستمدار، ص 22
51- مهدی بازرگان، شناخت وحی، پیشین، ص 47
52- پژوهش هایی درباره قرآن و وحی، پیشین، ص 51- 48
53- جلال الدین السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، دمشق و بیروت، دار ابن کثیر، الثالثه، 1416 ق، ج 1، ص 74- 25
54- علم و دین، ص 77
55- ابوالعلاء المعری، لزوم مالایلزم، دمشق، دار طلایی، الثانیة، 1988 م، ج 3، ص 1269
56- پدیدارشناسی، روزه ورنو و ژان وال، ترجمه محمد مجتهد شبستری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سوم، 1373، ص 129
57. Dictionary, of Religion Andphilosophy, p.241
58- محمدبن یعقوب الکلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا، ج 1، ص 60، العقل و الجهل، ح 12
59- پیشین، نهج البلاغه، خطبه 49، ترجمه شهیدی