اشاره:
این کتاب از جمله تالیفات طه جابرالعلوانی است که چهره علمی و دانشگاهی ایشان در جوامع علمی ایران چندان ناشناخته نیست. کتاب مذکور در مجموعه ای به نام «قضایا اسلامیة معاصرة » که به بررسی مسائل و مشکلات فرهنگی مسلمانان در جهان معاصر می پردازد، چاپ و منتشر شده است.
این کتاب مجموعا از یک مقدمه و پنج فصل تشکیل می شود و در کل به بررسی میراث فقهی، لزوم بازنگری و از همه مهمتر ارائه راهکارهای بازاندیشی و بازخوانی این میراث می پردازد. البته دکتر علوانی در همان اوایل کتاب می کوشد تا میان «وحی » و «میراث » تفاوت بگذارد و این مطلب را برای خواننده روشن سازد که منظور او از بازاندیشی میراث فکری مسلمانان گذشته، فهم آنان از دین و وحی است، نه خود وحی; چرا که خود وحی و سنت ثابت پیامبر (ص) امری مطلق و غیر قابل تغییر است.
دکتر علوانی در یکی دیگر از فرازهای کتاب می کوشد این امر را تبیین کند که رسالت کتاب او ارائه راهکارهای فراگیر و کامل نیست، بلکه طرح موضوعات و مسائلی است که امیدوار است پژوهشگران مسلمان تلاش خود را در حل آن به کار گیرند.
از طرف دیگر مدتی است در ایران مباحثی تحت عنوان «اهداف دین » مطرح است. این است که آشنایی با این کتاب و حتی ترجمه آن به زبان فارسی، می تواند یاریگر علاقمندان و پژوهشگران باشد. (مترجم)
تقریبا تمامی علمای اسلام بر این باورند که علل، غایات و مقاصدی وجود دارد که شارع از طریق احکام شرعی به آنها نائل می شود و این مساله را در کلام، فقه و بعدها در علم اصول فقه بیان کرده اند. تا جایی که حتی اشاعره که معتقد بودند افعال خداوند متعال ، عملا در فقه، به تعلیل احکام، قیاس و جستجوی اهداف گوناگون تشریع رو آوردند. (2) عدلیه (معتزله و امامیه) بر هدفمندی تشریع مستند به حکمت خداوند متعال، تکیه کردند. یعنی کاری که بعدها آثار و ردپای آشکار آن را در اصول فقه امامیه می بینیم که معتقد است: حکم شرعی از ادراک مصلحت موجود در فعل، ترک یا وضع توسط شارع ناشی می شود (متاخرین آنها به جای مصالح، ملاکات را به کار می برند. ) تا به تبع آن اراده ای برای مورد مصلحت شکل گیرد و هر کدام از آن ملاک و اراده، ارزش حکم شرعی را تعیین نمایند. (3)
اهمیت فوق العاده بحث علل و اهداف احکام شرعی، و نقشی که در تجربه استنباط فقهی به وسیله ابزارها و وسائلی که عهده دار ارتقاء آن از طریق همان تجربه (استنباط) به سطح مطلوبی که نیاز روزافزون، آن را به اظهار نظر و ابراز رای و اجتهاد در مورد مسائل تازه و جدیدی که واقعیت زندگی متطور و متحول امروزی آن را الزامی می کند، یک امر بدیهی و بی نیاز از حرف و سخن است. این تازه علاوه بر نقشی است که در شاخه های دیگری که مورد توجه اصول فقه بوده است. نظیر روشهای علاج تعارض بین ادله، یعنی همان کاری که بسیاری از فقها را به توجه به بررسی و جستجوی علل احکام در سطح روش و اجرا فرا خوانده است.
در میان مذاهب چهارگانه اهل سنت تلاشهای گسترده ای برای روشن کردن علل احکام و سازمان دادن به آن، در شکل عام و فراگیری که غایات تشریع و اهداف آن را توضیح دهد وجود دارد که تحت عنوان «اهداف دین » مورد بحث قرار می گیرد. در این راستا کتاب «الموافقات » ابواسحاق شاطبی (م/ 790) پدید آمد که در آن سعی کرده فروع مربوط به اهداف را از ابواب کتب اصول فقه، جمع و استخراج نماید و آنها را به عنوان یک رکن مستقل علم اصول تاسیس نماید، اما از آنجایی که در اندیشه اسلامی، نیروی محرکی نبود تا تلاش پویای شاطبی را دنبال کند و آن را به سطح نضج و تکامل ارتقا بدهد (4) ، تجربه «الموافقات » او نادیده گرفته شد و قرنها به انتظار نشست. تا زمانی که شیخ محمد عبده، آمد و اهمیت تلاش شاطبی و ضرورت توجه به آن و تحقیق و تکمیل کار او را گوشزد کرد و خود او در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، انظار را متوجه کارهای شاطبی نمود.
شیخ عبدالله دراز می گوید:
«چقدر سفارش مرحوم شیخ محمد عبده به طلاب علم را شنیدم که به آنها سفارش می کرد، تا کتاب شاطبی را مورد بررسی قرار دهند. خود من در آن زمان یکی از شاگردانی بودم که مشتاق اجرا و انجام این سفارش بودم. » (5)
با این حال کسی که سفارش شیخ محمد عبده را به صورت جدی به اجرا گذاشت و چنانکه از آثارش بر می آید وصیت عبده را به صورت بسیار واضح و آشکاری عملی ساخت، شیخ زیتونه و فقیه مالکی در تونس، محمدالطاهربن عاشور (1879 - 1937) بود. ایشان به طرح تلاش روشمند مستقل از دیگر تلاشهای اصولی دیگری که قبلا شاطبی انجام داده بود، پرداخت و از رهگذر آن توانست بحث «اهداف » را از حالت اینکه صرفا بحثی در اصول فقه باشد، خارج (6) و آن را با نوشتن کتاب «مقاصدالشریعة الاسلامیة » در سال 1946 م به عنوان یک علم مستقل مطرح سازد. چنانکه پس از آن، این بحث دنبال و تلاشهای مهمی انجام شد تا جایی که زمینه پیدایش یک شاخه علمی مستقل در این زمینه فراهم آمد. به عنوان مثال یکی از مراکز اسلامی به نام «المعهدالعالمی للفکر الاسلامی » یا مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی، به موضوع اهداف دین اهتمام نموده و تاکنون چندین بحث ارزشمند را در این باره منتشر ساخته است که از آن جمله می توان به کتاب «نظریة المقاصد عند الامام الشاطبی » نوشته احمدالریسونی و «نظریة المقاصد عند الامام محمدبن طاهربن عاشور» نوشته اسماعیل الحسینی را نام برد. کتاب احمد ریسونی تحت عوان «اهدف دین از دیدگاه شاطبی » توسط احمد اسلامی به فارسی ترجمه و از سوی انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی در قم، چاپ و منتشر شده است. اثر دوم نیز به فارسی ترجمه و به زودی چاپ و منتشر می شود.
تقریبا حدود دو سالی است که مجله «قضایا اسلامیة معاصرة » بیشتر شماره های خود را به کندوکاو در اندیشه ها و افکاری که پیرامون روش فقهی در حوزه های علمیه، مدارس بحث فقهی و سایر مراکز علوم دینی در جهان اسلامی مطرح می شود، اختصاص داده است. مثلا شماره هفتم خود را به صورت ویژه نامه ای در باب «فلسفه فقه » منتشر ساخت و آن را به بررسی تلاشهای گسترده ای اختصاص داد که دسته ای از فقها، آگاهان و محققین نخبه، برای شفاف کردن دیدگاهها و تلاشهای روشمندی که در پی باز اندیشی و بازنگری در روش تقلیدی (سنتی) و ارائه نظرگاههای نوین درباره آن پرداخته اند: نظرگاههایی که خواستار افزایش بدیلهای روشمندی است که با ضرورتها مبرم همگامی، همنوایی و همسویی داشته باشد و بکوشد به هجومها و یورشهای برنامه ریزی شده ای که طرح فقهی موجود را نشانه گرفته است پاسخ دهد.
شماره هشتم مجله نیز بررسی مساله «اهداف دین » را به این منظور به عهده گرفت، تا اندیشه فقهی را آزاد کرده و آن را به نیروهایی مجهز نماید که بتواند تکیه گاهی برای عمل استنباط قرار گیرد و آن را از حالت نصی و حرفی خارج ساخته و آن را با «واقع » پیوند دهد. (7) تا اینکه در شماره های نهم و دهم، این موضوع را با گفتگوهایی که به تاثیر از موضوع پدید آمده و به مرجع مهمی در این باب تبدیل شده بودند و آراء گوناگون رویکردهای مختلف و گرایشهای متفاوت اسلامی را در بر می گرفت، تقویت نمود.
دیری نگذشت که در شماره سیزدهم مجله، «بحث فلسفه فقه » دنبال شد تا افکار و اندیشه های نوینی که در این اواخر مورد اهتمام قرار گرفته و آراء و اندیشه های بحث انگیز مربوط به این زمینه را که در آن واحد متصف به جرات و جدیت هستند، دنبال نماید.
کتاب اخیر دکتر طه جابرالعلوانی به نام «مقاصدالشریعة » مجموعه مباحثی است که مؤلف، آنها را به مناسبتهای مختلفی به نگارش در آورده است و در مجموع می کوشد، زمینه بازنگری میراث فقهی و موانع تحول روشمند و مطلوب آن را فراهم آورده و بدیلها و جانشین های علمی ای را ارائه دهد که با نقش یا وظیفه ای که از این علم (اهداف دین) انتظار می رود، همسویی داشته باشد و بر مساله «اهداف » ، به عنوان ابزاری کنشگر و فعال در مباحث فقهی تمرکز و تاکید داشته باشد و نشان دهد که موضعی را اتخاذ می نماید که اهمیت آن در زمینه تعامل همیشگی «شریعت » و «زمانه » ، رو به افزایش باشد.
میراث و ضرورت بازاندیشی (بازنگری) در آن
دکتر علوانی به علل و اسباب گوناگونی اشاره می کند که مانع آن شده که خود اندیشمندان مسلمان به بازنگری و تجدید نظر در میراث فکری اسلامی بپردازند، ایشان حقایق ملموسی را گوشزد می کنند که لازم است مجامع علمی و پژوهشگران، گذار از آنها را در خلال برنامه «تجدید روش » خود در اولویت قرار دهند.
علوانی خاطر نشان می سازد که عده کمی از افراد، ارتباط تنگاتنگ و محکم اوضاع نابسامان کنونی و فرهنگ و میراث گذشته را در می یابند; چرا که دوران استعمار و حالت اضطراری ناشی از آن برای حفظ هویت و برنامه ریزی برای رها شدن از آن حالت، گذشته را به عنوان مهمترین ابزار تشویق و تشجیع برای تغییر اوضاع ناگوار آن زمان به کار گرفت. در نتیجه، این وضعیت چنان اجباری را پدید آورد تا تمام توان اندیشمندان را برای تبرئه گذشته و صلاحیت صحت آن به کار گرفته شود. و دیدگان را به روی نکات قابل عنایت موجود در آن بست; مگر نکاتی اندک و مثبتی که به گونه ای امکان تاویل و تفسیر مثبت آنها، وجود داشت.
آداب احترام بزرگترها (از لحاظ سن و سال و مقام و. . . ، ) از جمله رسوم ریشه دار موجود در فرهنگ ماست. با این حال نوعی از انحراف نیز سایه به سایه مفهوم احترام شده است. به طوری که در نتیجه این اندیشه، چنین جا افتاده که رای و نظر بزرگترها قبول شود و به جز مواردی نادر و اندک، با دید و نظر آنها اظهار مخالفت نشود. در حالی که باید مطلب اساسی، جا افتاده و ریشه دار، امری باشد که رسول اکرم (ص) همواره سعی می کرد مسلمانان را چنان تربیت کند که همواره اظهار نظر کنند و در مورد آراء و نظرات، حرف خود را بزنند. در این باره نیز کافی است در اوامر آن بزرگوار اندیشه کنیم که مردم را به اجتهاد فرمان می داد و می فرمود:
«اگر مجتهد رای و نظر درستی را ارائه نماید دو اجر، و اگر در رای و نظر خود راه را به خطا رفت، یک اجر را دریافت می نماید. »
ایشان بحث عوامل بازماندگی مسلمانان از بازاندیشی در میراث خود را پی می گیرد و می گوید: ما امتی هستیم که در آن مساله «اجماع » ، یک مساله اصیل و ریشه دار است و اصلا آن را از جمله مهمترین دلایل شرعی می داند و با اندیشه چنین کاری، حتی در دایره محدودی به نام «اجماع سکوتی » آشنا است، ولی وقتی که در نتیجه بعد فرهنگی، بازنگریها و اظهار آراء مغایر با رای و نظر حاکم، شکل اختلاف و انشقاق یا تهدید اجماع و وحدت و ایجاد تفرقه میان کلمه امت به شمار می رود، چه کسی جرات بازاندیشی و بازنگری را به خود می دهد؟
از طرف دیگر، دوره های طولانی جنگ و جدال با دیگری، «وحدت رای » را به عنوان ابزاری در دست تصمیم گیرندگان و مسؤولین وحدت امت قرار داد. به طوری که هر گونه بازنگری یا ارائه هر نوع رای مخالف، به نظر آنان بر جدا کردن افراد امت اسلامی و تهدید هویت آن، حمل می شد. هر چند که طرق و راههای شرعی استفاده از ابزار بازنگری و ابراز آراء مخالف یافت می شد، کسی خود را به استفاده از این راه محتاج نمی دید.
دکتر علوانی در ادامه، ضمن ملاحظاتی که درباره میراث دارد و آنجایی که از تاثیر اسرائیلیات سخن می گوید، به نقطه ای به نام «اسرائیلیات معاصر» اشاره می کند، که به تعبیر خود ایشان، فوق العاده مهم و اساسی است. ایشان بر این باورند که «متدلوژی معرفتی معاصر» و به ویژه «علوم اجتماعی و انسانی » ، کاملا تحت تاثیر، نفوذ و تسلط اسرائیلیات معاصر هستند و اساسا بر پایه همین اسرائیلیات بنا شده اند. چنانکه هر گاه جامعه شناسان، دانشمندان علوم انسانی و معرفت شناسان روشن اندیش چشم و عقل خود را به درستی در راه آزمایش و شناخت واقعی آنچه که بدان اشاره شد باز کنند، می بینید که انسان معاصر اعم از مسلمان و غیر مسلمان، در میان دو دریای مواج و متلاطم «جاهلیت » و «اسرائیلیات » زندگی می کند. یکی از آنها مربوط به میراث است و دیدگاه انسان را در مورد خود، اخلاق، تاریخ، خدا، دین، تمدن، و فرهنگ خود به طور کامل شکل داده است. بیشتر گرفتاریهای بزرگ تاریخی، فتنه ها و جنگ ها به این بخش بر می گردد.
دیگری مربوط به دوران جدید است. به طوری که در دوران مدرن همه چیز از جمله دین، تاریخ، تمدن و هستی از هم جدا شد و در دوران پست مدرن خود انسان نیز مورد تجزیه قرار گرفت. با این همه در هر دو حالت، انسان چیزی جز عجز و ناتوانی خود از ترکیب آنچه که آن را تجزیه کرده بود، ندید; چرا که ترکیب به یک روشمندی و نظام مرتبط با هستی، بستگی دارد.
این مساله در سبک و سیاق پیوند علوانی با دیدگاه معرفت شناسی اسلامی ای است که بر این اساس مبتنی است که نمی توان هیچ روش فکری یا علمی را کاملا بی طرف دانست، بلکه هر روش فکری یا علمی، از داشتن یک هویت ویژه ناگزیر است; چرا که فرض بر این است که نمی توان حقیقت را از پیوند تنگاتنگ آن با نظام ارزشی و دیدگاه هستی شناسانه ای که در داخل آن به جریان در می آید، جدا کرد. این است که تلاش برای اسلامی کردن علوم در سایه چنین اندیشه ای، کوششی است که پس از زدودن هویت غربی یا آنچه که او «اسرائیلیات معاصر» می نامد، برای آموختن هویت اسلامی به آن علوم، انجام می گیرد. (8)
شواهدی از آیات قرآنی در اثبات «روش قرآن »
دکتر علوانی می کوشد برای نظر خود از آیاتی از قرآن کریم، به عنوان مصدری برای کشف یک متدلوژی معرفتی عموم و فراگیر، که در مورد مشکلات اندیشه اسلامی کنونی به کار گرفته شود، کمک بگیرد. ایشان اظهار نظر می کنند که اصولیین و فقهای گذشته ای که از ملاحظه جانب دلالت گر آیات قرآنی، کوتاهی کرده اند، با توجه به پاره ای مشکلات حاکم بر فرهنگ شفوی عصر تدوین، تا حدودی معذورند و می توان گفت توجه به قرآن کریم، به عنوان مصدر احکام شرعی، اساسی است که انظار را از بحث در آن به عنوان پایه ای برای متدلوژی معرفتی منصرف کرد، یا سطح معرفتی آن زمان به حدی توانمند نبود که امکان کشف متدلوژی قرآنی را به عنوان ضابطه ای برای موضوعات آن، در یک شکل واحد و یکپارچه فراهم آورد.
بنابراین متدلوژی به عنوان عامل نظام بخش معرفتی ای که کثرتها را به وحدت و متشابه را به محکم برگرداند، نیازمند آگاهی معرفتی خاصی نسبت به روشهای برخورد با نصوص و قبل از آن شناخت معرفت متدلوژیک است و چه بسا شروط علمی ظهور این گونه روشها در آن مراحل از تاریخ عقل بشری وجود نداشته، و یا حداکثر چیزی که موجود بوده، روش برخورد با نص به عنوان صرفا یک مصدر، بوده است و به همین خاطر علم اصول فقه به این جانب گراییده است.
دکتر علوانی در تلاش برای تعیین چهارچوب روشی که برای برخورد با مشکلاتی که می کوشد به نوعی آنها را حل کند، بر اندیشه جمع میان دو قرائت «وحی » و «وجود» و فهم انسان از آن دو، تاکید می کند. به اعتبار این که قرآن معادل واقعی یا نمونه عینی وجود یا هستی است که ضمن وحدتی که دارد، یک کل روشمند و متکامل است که می توان ضمن لحاظ آن وحدت کلی، به فهم و کشف آن نائل آمد.
همچنان که هستی نیز ضمن وحدت کلی ای که در قوانین و سنن خود دارد، دارای چنین حالتی است. انسان نیز هر چند به عنوان جزئی از هستی به شمار می آید، اما هنگامی به دقت مورد توجه قرار می گیرد، به عنوان نمونه کوچک شده ای از هستی به شمار می آید که در زمین نقش خلافت را بر عهده دارد.
حارث محاسبی (م/ 243 ه) در کتاب «العقل و فهم والقرآن » دور نماهای این دیدگاه یا متد را در جمع میان این دو قرائت بیان کرده است، ولی اشارات و بیانات او با سطح معرفتی و حالات فکری عمومی حاکم بر زمان او مرتبط است. پس از او امام [فخر ]رازی، این میدان را گسترده تر کرد و تفسیر کبیر «مفاتیح الغیب » را بر این اندیشه و در محدوده دیدگاهی که در آن عصر نسبت به این روش داشت، بنا ساخت. در جاهای متعددی از «فتوحات المکیه » ابن عربی نیز به این امر اشاره شده است.
بیشتر کسانی که از فخرالدین رازی تاثیر گرفته اند، راه او را در این مسیر ادامه داده اند و این را از اشارات پراکنده ای که در میان بیشتر مفسرین دیده می شود، می توان فهمید. از جمله بارزترین معاصرینی که این روش را بار دیگر پیش کشید و آن را به صورت برجسته نمایان ساخت، «محمد ابوالقاسم حاج حمد» بود و آن را در کتاب «العالمیة الاسلامیة الثانیة » در سه سطح شرح و توضیح داد.
با این همه علوانی تاکید می کند که این روش باز هم نیازمند تحقیق، تعمیق و توسعه علمای متخصص است تا نه تنها تفهیم شود، بلکه از آن پیروی شده و میان جوامع علمی و علما تداول پیدا کند تا بتواند در زمینه های فهم قرآن و تدوین علوم معاصر قرآنی، اثر خود را نشان دهد. به نظر علوانی عمل اسلامی کردن معرفت و ساخت دیدگاه تمدنی اسلامی در مسیر کنونی، بر این بینش استوار است.
محدوده ها و آثار این روش
علوانی در یک جانب روش قرائت نص شرعی و شکل گیری آن، می کوشد تصور مناسبی در مورد مسائل سنت مطهر نبوی (ص) و رابطه آنها با قرآن و چگونگی برخورد با آن را در سایه این ارتباط نشان دهد. شاید چیزی که بیش از هر امر دیگری این مساله را قابل توجه کرده است، تجدید رابطه کتاب و سنت است و شاید این کار، دقیق ترین تلاشی باشد که تاکنون از منظر حکم شرعی صورت گرفته است. از جمله آثاری که بر این دیدگاه در نتیجه رابطه میان کتاب و سنت، مترتب می شود، هرمی است که به عنوان دو مصدر معرفتی به شمار می روند. به صورتی که هر کدام از آن دو از یک طرف از هم جدا و از یک طرف اشتراک پیدا می کنند. چنانکه گویی هر دو طرف یک نص واحد هستند. در حالی که گاهی هر دو طرف، کاملا از هم جدا می شوند و این همان نقطه ای است که میزان نیاز به روش و متد ضابط را به خوبی نمایان می سازد; چرا که در دایره بیان سنت نبوی برای قرآن و چهارچوب پیوند محکم میان آن دو، رابطه «بیان » و «مبین » در روشن ترین و شفاف ترین صورت خود در «بیان » سنت ثابت و صحیح برای این مقاصد عالی - همچنان که قرآن آن را نازل فرموده است - آشکار می شود; چرا که سنت و سیره به عنوان دو نمونه عملی و عینی قرآن کریم در اهداف عالی خود، نمودار می شوند. به طوری که سنت در سایه چنین برداشتی در وحدت ساختاری (ساختار واحدی) که پدید می آید تکامل می یابد و در سایه آن هزاران حدیث صحیح و افعال و رویکردهای ثابت نبوی، مورد قرائت و فهم قرار می گیرد که قبلا قرائتهای جزئی، آنها را وارد محدوده «مختلف الحدیث » و «مشکل الآثار» و. . . ، کرده است و قواعد جرح و تعدیل و موازین اسانید و متون، نتوانسته این جدل را پایان دهد و هنوز هم پاره ای از آن همچنان ادامه دارد و باز هم با گذشت قرون متمادی، تاویلات اختلافی آنها ادامه دارد.
به اعتقاد علوانی، اگر منظور از اهداف عالی، رسالات تمام انبیا نباشد، کلی به شمار نمی آیند; زیرا آنها بیانگر وحدت دین، عقیده، اهداف و غایات تمام رسالات با وجود تنوع و تعدد پاره ای از جوانب تشریعی آنها است. بدین ترتیب چنین نیست که هر چیزی که در آن حکمت یا عللی به چشم خورد، یا مناسبت یا مصلحتی در آن ظاهر شد، جزء مقاصد و اهداف عالی شرعی قرار بگیرد; چرا که مقاصد و اهداف مورد نظر، شامل «اهداف شرعی » به مفهومی که در میان اصولیون حاکم است، می باشد که البته خود آنها نیز محدوده آن را با بیان علت، حکمت یا توصیف مناسب و نهفته در حکم شرعی، و غایت آن را به تحقق یافتن اطمینان کامل در نزد مکلف محدود کرده و گفته اند تمامی رهاورد و ارمغان دین و همه آنچه که شریعت بیان کرده، به طور کلی برای تحقق بخشیدن به مصالح خود در سه زمینه «ضرورت » ، «نیاز» و «زیباسازی » است.
اهداف عالی از لحاظ قدرت تولید مواد و قواعد قانونی و ضرورت ربط آن به مقاصد عالی، در آنچه که به شریعت مربوط می شود، مانند مبانی و اصول قانونی هستند; چرا که این اهداف، ادله شرعی ای هستند که شارع برای ارشاد مکلفین و تصحیح افعال آنها و رساندن آنان به احکام، قرار داده است; چه مجتهدین در آنها بازنگری بکنند چه نکنند.
دکتر علوانی مقاصد و اهداف عالی را صرفا یک نوع دلیل یا اصلی از «اصول فقه » مورد اختلاف یا اتفاق، می شمارد و اساسا از آن به عنوان مجرایی برای تجدید بنای قواعد اصول فقه و احیاء آن، بازسازی فقه اکبر (کلام) بر پایه آن، غربال میراث فقهی، تصحیح و پالایش آن از شوائبی که در طول قرون متمادی با آن امتزاج یافته، وادار کردن آن به تصدیق قرآن و سیطره آن بر جوانب مختلف این میراث، رهانیدن آن از جنبه های منطقه ای و قومی نام می برد تا بدین وسیله زمینه جهانی شدن آن را فراهم کرده و آن را قادر نماید تا در شکل «فرهنگ مشترک جهانی » شرکت کند.
دکتر علوانی علاوه بر محدوده ها و آثار متعدد دیگری که بر می شمارد، اضافه می کند که «منظومه اهداف عالی قرآن » در آینده ای نه چندان دور در میان اهل علم و معرفت با وجود سطوح مختلفی که دارند، یک حس انتقادی را پدید می آورد که از آن برای نقد و ارزیابی سایر معارف اسلامی، انسانی و اجتماعی استفاده می کنند. در مورد پاره ای از علوم محض نیز وضع به همین قرار است. یعنی کار به پالایش و تصفیه آنها نیز می کشد. این امر در مورد علومی که ربطی به مقاصد و اهداف عالی دین ندارد و حتی گاهی هم به طور کلی یا جزئی با آن مخالفت و تعارض دارند نیز چنین است.
می توان از یک جهت نیز به مقاصد و اهداف عالی از طریق تغییر «نظریه معرفتی عام و فراگیر» در تمامی علوم شرعی، علوم اجتماعی یا علوم عمران، یاری رساند; چرا که این نظریه می تواند کار وصف، تصنیف و تفسیر را انجام دهد و در عین حال می تواند در این کار واقع بینانه و بی طرفانه عمل کند.
از طرف دیگر امکان آزمایش نتایج آن با مقیاسهای نو شونده و تکامل پذیر نیز وجود دارد. همچنین راه تحول فرهنگهای محلی و قومی را باز می گذارد و می تواند آنها را نیز در خود بگنجاند و توان ایجاد یک نظام تمدنی یکپارچه را که به تاسیس یک جامعه جهانی قادر بر گنجایش و گذار از ویژگیهای فرهنگی خاص، محلی و قومی بوده و می تواند جامعه «هدایت و حق » را ایجاد کند و بدون شک با توجه به اینکه منظومه ای برای ایجاد پایه یک فکر جهانی است، می تواند اینها را انجام دهد; چرا که می تواند با روش علمی، تعامل داشته باشد و اصلا بر پایه آن بنا شده و بلکه متد علمی را در خود جای داده، آن را به کار می گیرد و از آن استفاده می کند. از طرف دیگر فواید بسیاری را به خود روش و متد علمی باز می گرداند که از آن جمله می توان به خارج کردن آن از بحران فعلی و تصدیق آن و نیز بیرون آوردن فلسفه علوم از بحران و. . . ، اشاره کرد.
از طرف دیگر، بازگرداندن روش نقدی، به ما در شناخت، معالجه و گذار از آثار دوران انقطاع موجود در میراث و تاریخ ما، کمک می کند. دوره ای که اول ندای قطع اجتهاد، پس از آن توقف علمی آن، بعد از آن ندای منع اجتهاد سر داده شد و در پاره ای مواقع کار اجتهاد جرم به حساب می آمد و مورد پیگیری قرار می گرفت.
بنابراین «روش » تنها چیزی است که ما را در بازنگری سامانمند میراث، تصدیق آن و توان دریافت کامل نکات مثبت و پایه قرار دادن آن یاری دهد. در اینجا سؤال دیگری مطرح می شود که مشروعیت آن بر کسی پوشیده نیست و آن این است که آیا ما این روش علمی تجربی را که قرآن چشم اندازها و حدود و ثعور آن را مشخص نموده و تمدن معاصر نیز به آن رسیده و ضمن به کارگیری کامل آن، پایه های خود را براساس و به مقتضای آن استوار ساخته است، به کار می گیریم؟ در حالی که این روش تجربی، روشی است که اگر از قرآن فاصله بگیرد، دیگر برای معرفت غیبی جایی باقی نمی گذارد، بلکه آن را پشت گذاشته و معرفت علمی را به «هر گونه معرفت و شناخت که قابل حس و تجربه باشد» (9) ، تعریف می کند. در حالی که وحی و معارف آن قابل حس و تجربه آزمایشگاهی نیستند!
دکتر علوانی در پاسخ می گوید: اولین ویژگی روش ما که آن را از روش نامبرده جدا و متمایز می نماید، این است که روش ما از قرآن و مرجعیت آن استمداد می جوید. به همین خاطر خود را در قبال مساله غیب به نادانی نمی زند، بر عکس آن را به «واقع » مادی محسوس و قابل حس و تجربه ضمیمه می نماید و چنان میان آنها ارتباط برقرار می کند که امکان ادراک حرکت غیب و اثر آن در «واقع » و حرکت کونی مانند ادراک آثار اعمال انسانی در هستی، وجود داشته باشد. غیبت غیب به تعبیر شامل و فراگیر آن، بخش اساسی مجموعه عوامل بحران روش فعلی به شمار می رود و با بازگرداندن دوباره این وجه غایب، می توان میان دو قرائت (غیبی و تجربی) وفاق برقرار کرد.
از طرف دیگر به کارگیری این بعد، خود روش فعلی را از بحران موجود که آثار و نتایج آن اکنون به عنوان تهدیدی برای خودش به شمار می روند، می رهاند. پس با عقیده به همه ارکان آن، یک دیدگاه کلی، نظام معرفتی و الگوی معرفتی کلی و فراگیر تشکیل می شود.
روش ما براساس همین وفاق و جمع میان دو قرائت، شکل می گیرد و به آفاق و ابعاد نظر خود تحقق می بخشد. این روش برای بقا و پایداری خود، به وارد کردن تعدیلات و محدودیتهای خارج از ذات خود نیاز ندارد. لذا علیت و سایر محددات، همچنانکه هستند باقی می مانند; چرا که این امور از جمله سنتهای الهی حاکم بر هستی هستند که هیچ گونه تحول و تبدلی در آنها راه ندارد و هیچ کس نمی تواند چیزی را بر آنها بیفزاید. غیر از واضع آن، یعنی خداوند تبارک و تعالی که با انجام تغییر و تحول در این سنتها، قدرت خود را آشکار و اگر بخواهد سنتی را با دیگری جایگزین می نماید.
پی نوشت ها:
1) ایجی، المواقف، ص 221.
2) برای توضیح بیشتر در مورد این تناقض، ر. ک: البوطی، محمدسعید رمضان: ضوابط المصلحة فی الشریعة الاسلامیة، مؤسسة الرسالة، بیروت 1985.
3) الصدر، السید شهید محمد باقر: دروس فی علم الاصول، ج 2، مبحث مبادی الحکم التکلیفی.
4) عبدالمجیدالنجار: فصول فی الفکر الاسلامی بالمغرب، ص 124، بیروت 1992.
5) مقدمه شیخ دراز بر کتاب موافقات، که با تحقیقات ایشان در قاهره چاپ شده است.
6) الحسنی، اسماعیل: نظریة المقاصد عند الامام الطاهربن عاشور، ص 71، المعهدالعالمی للفکر الاسلامی، ویرجنیا 1995.
7) قضایا اسلامیة معاصرة: سر مقاله شماره 8، سال 1999.
8) در این باره، ر. ک: انتشارات «المعهدالعالمی للفکر الاسلامی » که به تبیین روش اسلامی کردن می پردازد. بهتر است در این مورد نیز به دیدگاههای مرحوم دکتر اسماعیل فاورقی در:
دکتر اسماعیل فاروقی: صیاغة العلوم الاجتماعیه صیاغة اسلامیه، چاپ اول، المعهدالعالمی للفکر الاسلامی، ویرجنیا 1989. مراجعه شود.
9) تعریف مورد قبول یونسکو است.