ماهان شبکه ایرانیان

چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو!

این پیامبر است که در گوش راست او اذان می گوید

* یازده ماه بعد از برادر

این پیامبر است که در گوش راست او اذان می گوید

و در گوش چپ، اقامه

ـ نامش حسین است

مبارک باشد دخترم

 

* سجده پیامبر طولانی شده

جماعت نمازگزار، بعد از نماز خدمت پیامبر می رسند.

گویا حسین کوچک، برای بازی آمده بود پشت رسول.

 

* کوچه های مدینه

مسجد کوفه، خانة حقیر برادر

روزگار، حسین را قوی بارآورده و صبور

حسین، عباس را هم دارد.

 

* کوفیان شور کردند، نامه نوشتند:

حسین... بیا !

 

* زنان و کودکان نیز همراه مولایند

ـ : زیر لباس احرام این حرامیان، شمشیرها می بینم.

انگار دنیا، منتظر یک غوغاست.

 

* باید رفت این راه را

به خاطر حرمت خانة خدا، و دعوتنامة کوفیان، و رؤیایی که حسین از پیامبر دیده بود.

ـ عزم عراق می کنیم.

 

* مسلم گریه کرد

خندیدند که: هی! مسلم گریه می کند!

مسلم اما سست عهدی کوفیان را فریاد می زد؛

ـ حسین نیا... دیگر نیا...

 

* یا علی! از خاک تفتیده و سرخ نینوا گفته بودی،

گویی همین جاست.

حسین سجده می کند...

ـ مگر دشتی از خون، این شب زدگان را بیدار کند.

 

* هفت محرم...

در نامة ابن زیاد آمده است:

آب را بر کاروان حسین ببندید،

نه، حتی یک قطره...

 

* شب...

ـ یارانی باوفاتر از شما سراغ ندارم

اما بدانید؛ خورشید فردا چون به نیمه آسمان رسد، در این دشت غوغا می شود.

آن ها را با شما کاری نیست.

عهد از دوش شما برداشتم... هر کس خواست برود، برود.

ـ نگو حسین! تو که ما را کشتی، نگو.

 

* این همه بوته خار را که نمی شود بی ریشه کرد

اما همین هم غنیمت است

شاید فردا رقیه سریع تر بدود.

 

* روز دهم...

وهب، حر، زهیر، نافع، قیس، جون، مسلم، حبیب، سعید، سوید، عابس...

هر بدرقه، بی برگشت

حکایت شوریدگی ها و دلدادگی ها...

 

* نخستین جنگجوی هاشمی؛ علی اکبر

شبیه ترین به رسول

خَلقاً و خُلقاً و منطقاً

ـ علی من، برو که خیلی زود سیراب می شوی از دست جدت رسول خدا.

علی هم رفت، خدا، شاهدم باش.

 

* از بالای تل، زینب به میدان نگاه می کند

حسین بالای سر علی، انگار دارد جان می دهد

راستی در این نیم روز، حسین بیش تر پیر شد یا زینب؟!

 

* حالا دیگر سقا هم از نخلستان نیامد

ـ یا اخا! ادرک اخاک...

حسین تا آن روز نشنیده بود که عباس، برادر صدایش کند

عباس هم رفت، خدا!

 

* و آخرین جنگجو؛ حسین

لباس مادر را به سفارش زینب می پوشد

زینب،

پیشانی و گلوی برادر را بوسه باران می کند

 

* 120 نیزه، 23 تیر، 34 زخم شمشیر... این ها به کنار

آن چه برای حسین مهم است

هجوم وحشیان به خیام است

ـ اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید

* ـ : وای پسرم، وای پسرم!...

این صدا چیست که در سراسر این دشت سرخ، طنین انداخته؟!

 

* کاروان زنان و کودکان؛ تا شام

نگاه همه آن بالاست. آن بالا، نوک نیزه ها...

 

* ـ جز زیبایی چیزی ندیدم

ستون های کاخ یزید می لرزید از این کلام زینب

 

* و اینک... زمزمه مهدی

سلام بر او که ملائک تا ابد بارانی وجود اویند.1

* ...

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان