عزت و افتخار حسینی علیه السلام

در سالی که از سوی رهبر فرزانه انقلاب به نام «عزّت و افتخار حسینی علیه السلام » نامیده شده، بجاست فرهیختگان و اندیشمندان و صاحبان قلم بیش تر در مبانی «عزّت» و معنا و مفهوم «افتخار» عاشورایی بیندیشند و اصول و فلسفه این آرمان دینی را تبیین و تفسیر کنند

اشاره

در سالی که از سوی رهبر فرزانه انقلاب به نام «عزّت و افتخار حسینی علیه السلام » نامیده شده، بجاست فرهیختگان و اندیشمندان و صاحبان قلم بیش تر در مبانی «عزّت» و معنا و مفهوم «افتخار» عاشورایی بیندیشند و اصول و فلسفه این آرمان دینی را تبیین و تفسیر کنند. بدین روی، در این مقاله، گزیده ای از بیانات و سخنان عمیق و دقیق پیشوای آزادگان، حضرت حسین بن علی علیه السلام در محور «عزّت و شرف الهی» ارائه شده است. امید آن که مورد استفاده محققان ارجمند قرار گیرد. معرفت

پیک شام

پس از مرگ معاویه در نیمه رجب سال 60 هجری، یزید با زمینه سازی های پدرش به خلافت رسید. او بلافاصله، نامه هایی به استان داران و فرمان داران نوشت تا برای او بیعت بگیرند. در این میان، نامه ای نیز به ولید بن عتبه، استان دار مدینه نوشت و از او خواست تا از امام حسین علیه السلام ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیرد.

پس از ابلاغ پیغام ولید به امام، آن حضرت همراه سی تن از افراد خاندان و نزدیکانش به دارالاماره ولید رفت. اما در آن شب بیعت نکرد و پس از گفت وگوی کوتاهی فرمود: طبعا شما به بیعت مخفی اکتفا نمی کنید، گفتند: بلی. فرمود: پس بگذارید تا فردا که همه جمع شوند. در این حال، مروان بن حکم به ولید اشاره کرد که اگر نتوانی در این دل شب از حسین علیه السلام بیعت بگیری، دیگر نخواهی توانست او را وادار به بیعت کنی. پس چه بهتر که او را مجبور کنی تا بیعت کند و یا طبق دستور یزید، گردنش را بزن.

امام علیه السلام با مشاهده این عمل مروان، وی را مورد سرزنش قرار داد و آن گاه خطاب به ولید فرمود:

«ای امیر! ماییم خاندان نبوّت و معدن رسالت. خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت الهی است. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع کرده است و تا آخر، با خاندان ما پیش خواهد برد. اما یزید مردی شراب خوار و قاتل افراد بی گناه است که حرمت دستورات الهی را نگاه نداشته، به صورت علنی مرتکب فسق و فجور می گردد، و شخصیتی چون من با شخصی مثل او بیعت نمی کند.»(1)

امام علیه السلام در این جملات کوتاه، بیان می کند که افتخار خانوادگی و شخصیت دینی اش اجازه نمی دهد که با فردی فاسق و شرابخوار بیعت کند و با وجود تمام فشارها، تا آخرین لحظه زندگی اش، بر این اصل پایدار ماند.

برخورد با مروان بن حکم

بنا به نقل صاحب لهوف، صبح همان شب ورود پیک یزید، امام حسین علیه السلام ، مروان بن حکم را بیرون منزل دید. مروان عرضه داشت: ای اباعبدالله! من خیرخواه تو هستم و پیشنهاد می کنم که با یزید بیعت کنید که این کار به نفع دین و دنیای شماست!

امام در پاسخ وی فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون... باید فاتحه اسلام را خواند اگر امّت اسلامی به فرمان روایی مثل یزید گرفتار شود.»(2)

معمولاً آیه «استرجاع» را در جایی قرائت می کنند که مصیبت بزرگی رخ داده باشد. در این جا حضرت اباعبدالله علیه السلام گرفتار شدن امّت اسلامی به فرمان روایی همچون یزید را مصیبتی بزرگ می داند که برای آن آیه «استرجاع» را قرائت کرد.

پاسخ به عمر أَطرَف

عمر أطرف یکی از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام و از خیرخواهان حسین بن علی علیه السلام بود. او پس از اطلاع از ماجرای بیعت، خدمت برادرش رسید و عرض کرد: «برادر! برادرم حسن مجتبی از پدرم، امیرمؤمنان، نقل می کرد که بنی امیه تو را به قتل خواهند رسانید و گمان می کنم که مخالفت تو با یزید بن معاویه به کشته شدن تو منجر خواهد شد. حال به نظر من، اگر با یزید بیعت کنی، این خطر برطرف خواهد شد و شما از کشته شدن مصون خواهید ماند!»

امام در پاسخ فرمودند:

«آیا گمان می کنی مطالبی را می دانی که من نمی دانم؟! به خدا قسم، هیچ گاه زیر بار ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت، مادرم فاطمه زهرا علیهاالسلام در پیشگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از امّت اسلام شکایت خواهد کرد که چگونه ذریه رسول اکرم را مورد اذیت و آزار قرار دادند و به یقین، کسی که ذریّه فاطمه زهرا علیهاالسلام را اذیت کند، هیچ گاه وارد بهشت نخواهد شد.»(3)

بدین سان، امام از همان ابتدا، به همه اعلام می دارند که شهادت را بر ذلّت ترجیح می دهند.

گفت وگو با محمد حنفیّه

محمد حنفیه یکی دیگر از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام بود که از عاقبت کار می ترسید. بنا به نقل طبری و مورّخان دیگر، وی خدمت حسین بن علی علیه السلام رسید و عرض کرد: «... می ترسم در میان مردم اختلاف به وجود بیاید: گروهی از تو پشتیبانی کرده و گروه دیگری علیه تو قیام کنند و کار به قتل و خون ریزی بکشد و در این میان، تو هدف تیر بلا گردی و آن وقت است که خون بهترین افراد این امّت ضایع و خانواده ات به ذلّت کشانده شوند.»

امام علیه السلام پرسید: مثلاً، به عقیده تو به کدام ناحیه بروم؟ جواب داد: به عقیده من، وارد مکّه شو و اگر مطمئن نبود، سر به بیابان ها بگذار و از شهری وارد شهری دیگر شو تا وضع مردم و آینده آن ها روشن شود.

امام علیه السلام از خیرخواهی او تشکر کرد و در پایان فرمود:

«برادرم، بدان که اگر در دنیا هیچ پشت و پناهی نداشته و تنها و بی پناه باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.»(4)

شوق شهادت

در اوایل ماه ذی الحجه سال شصت هجری، امام مطلّع گردید که عمروبن سعد بن عاص به دستور یزید وارد مکه شده است. وی در ظاهر، به عنوان «امیرالحاج» و در واقع، برای ترور امام علیه السلام مأمور شده بود. او مأموریت داشت که امام علیه السلام را در هر نقطه ای از مکّه، که امکان داشته باشد، به قتل برساند. از این رو، امام برای حفظ حرمت خانه خدا، حج خویش را به عمره مفرده تبدیل نمود و در روز سه شنبه هشتم ذی الحجه از مکّه به سوی عراق حرکت کرد.

امام پیش از حرکت، در میان افراد بنی هاشم و گروهی از شیعیان خویش، که در مکّه به او پیوسته بودند، بپا خاست و ضمن خطبه ای فرمود:

«حمد و سپاس مخصوص خداست، و آنچه را او بخواهد، همان خواهد شد و هیچ حول و قوّه ای نیست، مگر به اراده الهی و درود و صلوات خداوند بر فرستاده اش، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله مرگ برای فرزندان آدم همانند گردن بند بر گردن دخترکان است و گریزی از آن نیست و چه قدر من مشتاق دیدار نیاکانم هستم؛ همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف...»(5)

دراین خطبه،حضرت سیدالشهدا علیه السلام اشتیاق وصف ناشدنی خویش را به شهادت در راه خدا بیان می نماید و به این علاقه خویش افتخار کرده، به یارانش توصیه می کند که آگاهانه مسیر شهادت را انتخاب کنند و آن را با آغوش باز بپذیرند تا مجبور نباشند در سایه ذلّت و بندگی طاغوت ها زندگی کنند.

بهترین مرگ

حضرت سیدالشهدا علیه السلام در مسیر حرکت به سوی کربلا، با افراد و گروه های گوناگون روبه رو شد و از آن ها درباره اوضاع و احوال کوفه سؤال کرد. وی پس از ترک منزلگاه «ثعلبیه» به منزلگاه «شقوق» رسید. در آن جا، با مردی که از کوفه می آمد، مواجه شد. از او درباره چگونگی اوضاع کوفه سؤال کرد.

آن مرد گفت: ای پسر رسول خدا! در حالی از کوفه خارج شدم که آنان در مخالفت با شما متحد شده و در جنگ با شما هم پیمان گشته بودند.

امام فرمود:

همه کارها در دست خداست. او هرچه صلاح بداند انجام می دهد و پروردگار متعال هر روز اراده خاصی دارد.

سپس اشعاری را خواند که یکی از ابیات آن این است:

وَ إنْ تکُن الأبدان للموتِ أُنشِأَت

فقتْلُ امری ءٍ بالسّیف فی اللّه أفضل.(6)

اگر این بدن ها برای مرگ آفریده شده اند، پس چه بهتر که مرد در راه خدا به شهادت برسد.

در این شرایط ناگوار، که امام مطّلع شد کوفیان پیمان خویش را شکسته اند و علیه وی متحد شده اند، بدون آن که کم ترین ضعف و سستی از خود نشان دهد، بر تصمیم مقدّس خویش پافشاری کرد و با سرودن اشعاری اعلام داشت، حاضر است جان خود و فرزندانش را فدای دین خدا کند و در زیر تیغ شمشیرها برود.

مرگ با عزّت

درمنزلگاه«شراف»، پس ازگفت وگوهایی بین امام و حرّبن یزید ریاحی، کار آنان به جدال کشید؛ زیرا امام می خواست به حرکت خود به سوی کوفه ادامه دهد، ولی حرّ می خواست طبق مأموریتش از حرکت آن حضرت جلوگیری کند. در این حال، حرّ گفت: «به تو هشدار می دهم که اگر دست به شمشیر ببری، صددرصد کشته خواهی شد...»

امام با مشاهده تهدید حرّ فرمود:

«آیا مرا از مرگ می ترسانی؟! مگر بیش از کشتن من کاری از شما ساخته است؟!

سپس طی اشعاری فرمودند: من به استقبال مرگ خواهم رفت. مرگ برای جوانمرد عار نیست، آن گاه که نیت حق داشته باشد و در راه اسلام تلاش کند. ... من اگر زنده بمانم، پشیمانی نخواهم داشت و اگر کشته شوم، هیچ ناراحتی نخواهم داشت و برای بدبختی تو همین بس که با ذلّت و ننگ زندگی را سپری کنی.(7)

سعادت واقعی

امام در دوم محرّم سال 61 هجری وارد منطقه کربلا گردید. آن حضرت با مشاهده اوضاع به وجود آمده، در میان یاران و فرزندان خویش قرار گرفت و ضمن ایراد خطبه ای فرمود:

«آیا نمی بینید که به حق عمل نمی گردد و از باطل روی گردانی نمی شود؟ در چنین حالتی، لازم است که شخص جان خویش را فدا کند و به دیدار پروردگار بشتابد. به راستی که من مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی بینم و زندگی ذلّت بار در کنار این ظالمان را جز ننگ و ذلّت نمی دانم.»(8)

امام با ورود به سرزمین کربلا، بار دیگر بر عهد و میثاق خویش تأکید ورزید و عزّت و افتخار خویش را در گرو مرگ شرافتمندانه دید و بدان مباهات کرد.

نفی هرگونه سازش و ذلّت

حضرت امام حسین علیه السلام در روز «عاشورا» ضمن ایراد دو خطبه، لشکریان کوفه را نصیحت و موعظه کرد. در خطبه اول، برخی از بزرگان کوفه، از قبیل شبث بن ربعی، حجّاربن أبجر، قیس بن أشعث و یزید بن حارث را مورد خطاب قرار داد و فرمود:

«آیا شما برای من نامه ننوشتید که میوه هایمان رسیده و درخت هایمان سرسبز و خرّم است و در انتظار قدوم تو دقیقه شماری می کنیم....؟!»

در این حال، قیس بن اشعث با صدای بلند گفت: ای حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمی کنی؟ در صورت بیعت، آنان با تو هرطور که بخواهی، رفتار خواهند کرد و کوچک ترین ناراحتی و آسیبی متوجه تو نخواهد گردید.

امام در پاسخ وی فرمود:

نه؛ به خدا سوگند، هرگز دست ذلّت در دست آنان نمی گذارم و همانند بردگان، از مقابل آنان فرار نمی کنم.(9)

امام با کمال شجاعت و شهامت، موضع خویش را بیان می کند و دشمن را از هر تلاشی برای به ذلّت کشاندن خود و یارانش ناامید می سازد.

منشور عاشورا

پس از ایراد خطبه اول در روز «عاشورا»، هر دو سپاه آماده جنگ گردیده، در مقابل هم صف آرایی کردند. در حالی که صدای طبل و شیپور جنگ از سوی سپاه دشمن طنین انداز بود، امام حسین علیه السلام از میان لشکر خود بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن ایستاد و از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنانش گوش دهند، اما آنان به سر و صدا و هلهله بیش تر پرداختند تا صدای آن حضرت را نشنوند.

امام که این وضع را دید با صدای بلند فرمود:

«وای بر شما! شما را چه شده است که ساکت نمی شوید تا سخنانم را بشنوید، در حالی که من شما را به راه درست فرا می خوانم و هرکس از من اطاعت کند از هدایت شدگان خواهد بود؟... وای بر شما! آیا ساکت نمی شوید؟!

با این سخنان، لشکریان عمربن سعد همدیگر را ملامت کرده، دعوت به سکوت نمودند. وقتی سکوت بر سپاه دشمن حاکم شد، امام شروع به نصیحت و موعظه کرد و در ضمن آن فرمود:

«این فرومایه فرومایه زاده مرا بین دو چیز مخیّر گردانیده است: بین کشته شدن با شمشیر یا ذلّت پذیری! و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم؛ زیرا خدا و رسولش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم ابا دارند و دامن های پاکِ مادران و نفوس باغیرت و شرافت پدران ما روا نمی دارند که ما اطاعت از افراد لئیم و پست را بر قتلگاهِ افراد کریم و نیک منش ترجیح بدهیم.»(10)

منشور «هیهات منّا الذلّه» حضرت سیدالشهدا علیه السلام در طول تاریخ تشیّع، همواره موجب حرکت و قیام علیه ظلم و استبداد شده و انقلاب اسلامی مردم ایران یکی از بزرگ ترین قیام هایی است که تحت لوای «هیهات منّا الذله» صورت پذیرفته است.

استقامت تا شهادت

مرحوم شیخ صدوق در معانی الاخبار، مطلبی بدین مضمون از امام سجاد علیه السلام نقل می کند: در روز عاشورا، جنگ شدیدی در گرفت و عده زیادی از یاران و خاندان آن حضرت به شهادت رسیدند و بدن هایشان قطعه قطعه شد. تعدادی از اصحاب با دیدن این وضع و نزدیک تر شدن لحظه شهادت، نگران شدند. اما چهره حسین بن علی علیه السلام لحظه به لحظه آرام تر و درخشان تر می شد. آنان به یکدیگر گفتند: به حسین بن علی علیه السلام نگاه کنید! از مرگ هیچ هراسی ندارد.

امام علیه السلام با شنیدن این جمله فرمود:

«ای بزرگ زادگان! صبور باشید و بدانید که مرگ همانند پلی است که شما را از رنج و سختی عبور داده، به بهشت وسیع و نعمت های جاویدان آن منتقل می کند.»(11)

پیش به سوی مرگ

امام با خطبه ها و موعظه هایش در روز «عاشورا»، حجّت را بر کوفیان تمام کرد. در این اثنا، با عمربن سعد نیز به گفت وگو پرداخت و او را از عواقب کار برحذر داشت، اما نتیجه ای حاصل نشد و هر دو به لشگرگاه خویش بازگشتند.(12)

پس از آن، عمربن سعد از لشگرگاه خود بیرون آمد و تیری به سوی سپاه امام حسین علیه السلام پرتاپ کرد و خطاب به کوفیان گفت: «نزد امیر گواهی دهید که من اولین تیر را به سوی خیمه های حسین پرتاب کردم.» پس از او، سپاهیان کوفه لشکرگاه امام را تیرباران کردند و در یک لحظه، تیرها همانند باران بر سر یاران آن حضرت فرود آمد و بسیاری از افراد زخمی شدند.

امام با مشاهده این وضع، خطاب به یاران و خاندانش فرمود:

«ای بزرگ زادگان! بشتابید به سوی مرگی که راه فراری از آن نیست. این تیرها، سفیران دشمن به سوی شمایند. به خدا قسم که هیچ فاصله ای بین شما و بهشت و جهنم غیر از مرگ وجود ندارد، که شما را به بهشت می رساند و دشمنانتان را به آتش جهنم واصل می کند.»(13)

سفارش به صبر در مقابل مرگ

پس از شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام ، عبدالله، فرزند مسلم بن عقیل، که جوانی کم سن و سال و مادرش، رقیّه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام بود، در حالی که این رجز را می خواند به دشمن حمله برد:

«الیوم ألقی مسلما و هو أبی

و عصبةً بادوا علی دین النّبی»؛

امروز با پدرم مسلم و جوانمردانی که در راه دین پیامبر کشته شده اند، ملاقات خواهم کرد. در حالی که عبدالله مشغول مبارزه بود، فردی از سپاه دشمن به نام یزید بن رقّاد تیری به سوی وی پرتاب کرد. عبدالله، که متوجه تیر شده بود، فورا دستش را بر پیشانی اش گذاشت تا از خودش محافظت کند، اما قدرت تیر زیاد بود و دستش را بر پیشانی اش دوخت. عبدالله بر زمین افتاد و در همین حال، یکی از افراد دشمن به سرعت به او نزدیک شد و با ضرباتی او را به شهادت رسانید. پس از آن، یزید بن رقّاد پیش آمد تا تیرش را از پیشانی عبدالله بیرون بکشد که چوبک تیر بیرون آمد و پیکان همچنان در پیشانی اش باقی ماند.

پس از آن، چند تن از نوجوانان هاشمی و آل ابی طالب از جمله محمد و عون، فرزندان عبدالله بن جعفر و محمد بن مسلم، آماده حمله به سوی دشمن شدند. امام با مشاهده این جان برکفان، که تصمیم داشتند بر دشمن یورش ببرند، به بدرقه آنان آمد و فرمود:

«ای عموزاده ها و ای خاندان من! در مقابل مرگ صبور باشید. به خدا قسم، پس از امروز، روی مشکلات و سختی ها را نخواهید دید.»(14)

در این بدرقه کوتاه، امام درس حماسه و پای داری به این نوجوانان داد و آنان را به صبر در مقابل مرگ فرا خواند.

پیامد ذلّت پذیری

از جمله حماسه های جاویدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، رجزهای افتخارآمیز وی می باشد. صاحب عوالم و ابن نما نقل می کنند که حسین بن علی علیه السلام هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را می خواند:

«الموت اولی من رکوب العار

و العار اولی من دخول النّار»(15)

مرگ بهتر از پذیرش ننگ و عار است و زندگی همراه با ننگ و عار بهتر از ورود به آتش جهنم.

در این رجز کوتاه، امام اشاره می فرمایند که سکوت و ذلّت پذیری در مقابل دشمنان، ننگ ابدی و آتش جهنم را به دنبال دارد و هرکس برای دوری از آتش جهنم، باید به قیام در مقابل ظلم و ستم برخیزد و زیر بار ذلّت و ننگ نرود که پیامد آن ورود به آتش جهنم است.

صبر بر قضای الهی

حضرت سیدالشهدا علیه السلام تا آخرین لحظات که پیکر مطهرش بر زمین افتاد و نفس های آخر زندگی دنیایی را می کشید، ذرّه ای از راهی که انتخاب کرده بود، دست برنداشت و در همه حال، رضایت و عمل به تکلیف الهی را در نظر داشت.

آن حضرت، که روح حماسه و عرفان و معلّم عزّت و افتخار است، حتی در آخرین لحظات، که زخم شمشیر و تیر و نیزه تمام بدنش را فرا گرفته بود و خون ریزی و تشنگی شدید رمق را از او گرفته بود، به عجز و ناله نپرداخت، بلکه به مناجات با خالق هستی و قاضی الحاجات پرداخت:

«... صبرا علی قضائِک یا ربِّ، لا الهَ سواکَ، یا غیاثَ المُستغیثین، مالی ربٌّ سواکَ و لا معبودٌ غیرُکَ، صبرا علی حکمک، یا غیاثَ من لا غیاثَ له، یا دائما لا نفاد له، یا محیی الموتی، یا قائما علی کلِّ نفسٍ بما کسبتْ، اُحکُم بینی و بینهُم و أنت خیر الحاکمین.»(16)

پروردگارا! بر قضا و اراده تو صبر می کنم که هیچ خدایی جز تو نیست. ای فریادرس کمک خواهان! غیر از تو پروردگار و معبودی ندارم. بر حکم و تقدیر تو صبر می کنم، ای فریادرس کسی که فریادرسی ندارد! ای جاودانی که پایانی ندارد و ای زنده کننده مردگان! ای خدایی که هرکسی را به واسطه اعمالش مورد بازخواست قرار می دهی! بین من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگان هستی.

··· پی نوشت ها

1 محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 7، ص 216 218 / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص 263264 / شیخ مفید، الارشاد، ص200/ مثیرالاحزان، ص10/ خوارزمی، مقتل خوارزمی، ص182/ سید بن طاووس، لهوف، ص 19

2 لهوف، ص 20 / مثیر الاحزان، ص 10 / مقتل عوالم، ص 53 / مقتل خوارزمی، ج 1، ص 185

3 لهوف، ص 23

4 مقتل عوالم، ص 54 / مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188

5 لهوف، ص 53 / مثیرالاحزان، ص 21

6 مقتل خوارزمی، ج 1، ص 223 / ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 95

7 بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 171

8 ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 174 / تاریخ طبری، ج 7، ص 300 / مثیرالاحزان، ص 22 / مقتل خوارزمی، ج 2، ص 5 / لهوف، ص 69

9 انساب الاشراف، ج 3، ص 188

10 تحف العقول، ص 171 / مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7و8

11 معانی الاخبار، چاپ مکتبة الصدوق، ص 289 / بلاغة الحسین، ص 190

12 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 8 و مقتل عوالم، ص 84

13 لهوف، ص 98 / مقتل خوارزمی، ج 2، ص 9

14 تاریخ طبری، ج7، ص358/ مقتل خوارزمی، ج2، ص78/ لهوف،ص101

15 مقتل خوارزمی، ج 2، ص 33

16 لهوف، سیدبن طاووس، ص 110

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر