آیة اللّه میرزای شیرازی رهبر نهضت تنباکو (1230 ه . ق 1312 ه . ق)
ولادت تا مرجعیت
محمدحسن فرزند میرزا سید محمود سال 1230 ق در شیراز متولد شد. در ایّام کودکی، با از دست دادن پدر، تحت سرپرستی دایی اش، تا سن شش سالگی، خواندن و نوشتن آموخت؛ سپس به فراگیری علوم عربی پرداخت و مقدّمات را در سن هشت سالگی به اتمام رساند و در دوازده سالگی به تحصیل کتاب شرح لمعه پرداخت.
میرزا در سال 1248 ق در اصفهان از محضر شیخ محمدتقی، صاحب حاشیه بر معالم، بهره برد و پس از درگذشت وی، در درس میر سیدحسن بیدآبادی معروف به «مدرّس» حاضر شد و از وی کسب اجازه نمود و در همان جا از درس حاج محمد ابراهیم کلباسی نیز استفاده می نمود. میرزا پس از ده سال تعلیم و تعلّم در اصفهان، در سال 1259 ق وارد حوزه علمیه نجف شد و از حوزه درس مرحوم شیخ حسن کاشف الغطاء، صاحب انوار الفقاهه، و شیخ محمدحسن، صاحب جواهرالکلام، و شیخ اعظم انصاری استفاده نمود.(1)
مرحوم صاحب جواهر از جمله کسانی است که به اجتهاد میرزا تصریح کرده است. او در نامه ای به حاکم فارس نوشت: «...اما بعد، شما می دانید که جناب میرزا محمدحسن سلمه الله و ابقاه از کسانی است که خداوند متعال قوّه اجتهاد به او عطا فرموده، و او را به عنوان پرچم هدایت بندگان و امین در شهرها و مروّج مذهب شیعه در کفیل فرزندان آن ها برگزیده است.»(2) میرزای شیرازی از شاگردان مهم شیخ انصاری به حساب می آید و بارها شیخ به عظمت شخصیت و اجتهاد وی اشاره می کرد(3) و می فرمود: «من درسم را برای سه نفر می گویم: میرزا محمدحسن، میرزا حبیب الله، آقا حسین طهرانی.»
مردم پس از ارتحال شیخ انصاری در سال 1281 ق برای تعیین تکلیف به شاگردان شیخ مراجعه نمودند. از این رو، بزرگان شاگردان شیخ همچون میرزا حبیب الله رشتی، میرزا حسن آشتیانی، آقا حسن نجم آبادی و میرزا عبدالرحیم نهاوندی جلسه ای تشکیل دادند و همگی به گفته میرزای آشتیانی، بر تقدّم میرزای شیرازی اتفاق نمودند. از میرزا دعوت کردند و او را به مجلسشان آوردند و به او گفتند: «مردم نیاز به مرجع تقلید و زعامت دینی دارند و ما همگی بر شایستگی شما اتفاق کرده ایم.»(4) میرزا در پاسخ گفت: «من آمادگی این مهم را در خود نمی بینم و توانایی برآوردن احتیاجات مردم را هم ندارم و جناب آقا شیخ حسن (نجم آبادی) فقیه زمانه است و شایسته تر از من بدین کار است.»(5)
مرحوم نجم آبادی در جواب گفت: «به خدا سوگند، این امر بر من حرام است و نتیجه ورود من بدان، جز افساد چیز دیگری نیست. این مسأله یک واجب عینی، بخصوص بر شما، است. برآوردن احتیاجات مردم ساده است، ولی این زعامت دینی است که به مردی جامع الشرائط، عاقل، سیاست مدار، آشنا به امور و کامل النفس نیاز دارد و این همه در هیچ کس جز شما جمع نیست.»(6)
پس از او هر کدام از حاضران به همین شیوه سخن گفتند و بر وجوب تصدّی این امر توسط میرزا تاکید کردند. در پایان گفتارها، میرزا در حالی که سخت می گریست، این مهم را پذیرفت و به گفته سید صدر، میرزا قسم یاد می کرد که «هیچ گاه به فکرم خطور نکرده بود که روزی مرجع دینی مردم بوده و به این امر عظیم دچار شوم.»(7)
مرحوم صدر در تکمله امل الامل می نویسد: «... میرزا در سال 1291 ق به قصد زیارت اول رجب ابتدا وارد کربلا شد و آن گاه راهی سامرّاء گشت و دیگر به نجف برنگشت. او در آن جا برای معدودی از شاگردانش دو درس را شروع کرد و بعدها مرحوم آخوند ملا فتحعلی و ثقة الاسلام حاج میرزا حسین نوری و مرحوم شهید شیخ فضل الله نوری در سامرّا به او پیوستند. سامرّاء از آن پس مرکز اسلام و مرجع مردم گردید. مرجعیت در اواخر عمر میرزا، منحصر به او گشت و از نفوذ کلام عجیبی برخوردار بود.»(8)
مشاهیر شاگردان میرزا
معروف ترین شاگردان میرزا عبارت بودند از: میرزا محمّدتقی شیرازی، شیخ حسن کربلائی، آقا میرزا حسین نائینی، شیخ آقارضا همدانی، حاج شیخ عبدالکریم حائری، حاج شیخ فضل الله نوری، آخوند ملّا محمّدکاظم خراسانی، آقا سید محمّدکاظم یزدی، سیدمحمد حسینی فشارکی، سیّد ابراهیم دامغانی، سیدحسن صدر،(9) سیداسماعیل صدر، محدّث معروف میرزا حسین نوری، سید میرزا اسماعیل شیرازی، شیخ محمدتقی آقانجفی و شیخ هادی مازندرانی.(10)
تألیفات میرزا
مؤلّف اعیان الشیعه می نویسد: میرزا به جهت اشتغال به تدریس، بخصوص امور رهبری، کم تر تألیفی از خود بر جای گذاشته است. اما آثار معروف وی عبارتند از:
کتابی در طهارت (تا مبحث وضو)، رساله ای در رضاع، کتابی در فقه از اول مکاسب تا آخر معاملات، رساله ای در اجتماع امر و نهی، خلاصه ای از افادات استاد بزرگوار شیخ مرتضی انصاری، رساله در مشتق، و حاشیه ای بر نجات العباد.
اما آنچه از فتواها و تقریرات درسش گرداوری شده، عبارتند از: صد مسأله از فتاوای میرزا که توسط شیخ فضل الله نوری جمع آوری شده است، مجموعه ای از فتاوای میرزا به زبان عربی، مباحث درس اصول میرزا که شیخ علی دزدری تدوین کرده است؛ مباحث درس اصول که سید محمد اصفهانی آن را نگاشته است، مباحث درس اصول و فقه که توسط سید ابراهیم دامغانی در دو جلد تنظیم و تدوین شده است، مباحث درس اصول که شیخ حسن فرزند محمد مهدی شاه عبدالعظیمی آن را گرداوری کرده و ذخائر الاصول نامیده است، تقریراتی از درس میرزا که به وسیله شیخ باقر حیدر تدوین گردیده، و تعلیقات میرزا بر کتاب معاملات آقا وحید بهبهانی.(11)
پارسایی و مدیریت میرزا
«جناب میرزا بسیار خوش برخورد [بود] و با سعه صدر، هر نوع افرادی را اجازه ملاقات می داد و با هر کدام برابر شأنش سخن می گفت. به خدا قسم، حتی بر مستحق ناسزا هم یک کلمه زشت به کار نمی برد و روی کسی را هرگز درهم و تیره نمی ساخت. خطا کار را جز به احسان پاداش نمی داد، بلکه این همان خلق عظیمی است که از پیامبر به ارث برده. دارای حافظه خارق العاده ای بود. در کودکی هم وقتی کتاب ابواب الجنان قزوینی را حفظ می کرد، یک صفحه را دو بار می خواند، حفظ می شد. مرحوم میرزا بیش تر قرآن را حفظ داشت. او زیارتش را بسیار طولانی به جا می آورد و چون رقیق القلب بود، چشمه اشکش جوشان بود و با صدای بلند، بسیار می گریست.
وی دارای خرد بالایی بود و در بینش سیاسی عمیق بود. با این که خوش محضر و بشّاش بود، دارای چنان هیبتی بود که انسان دچار اضطراب می شد.
اگر میرزا می خواست با دست خود وجوهی را بپردازد، در کمال ادب و احترام و در نهایت تواضع و پنهانی، مبادرت بدین کار می نمود. پول نقد را همیشه در میان پاکت گذاشته یا در کاغذی می پیچید و تقدیم می کرد. اگر می خواست پول را به وسیله خدمت کارش بفرستد، به او می گفت: امانتی پیش من فرستاده شده است که باید به فلانی برسانی و هیچ کس هم نباید بفهمد.
میرزا در هر شهر وکلایی از میان تجّار داشت که فهرست اسامی فقرای آن شهر را برای آنان فرستاده و میزان کمک به آن ها را نیز معیّن می کرد. این فقرا غیر از کسانی بودند که در هر سال وظیفه دریافت می داشتند. اگر در دیاری، بزرگ و پیشوایی از دانشمندان دین بود که به او اعتماد و اطمینان داشت، هر سال مبلغی پول برایش می فرستاد تا او مقداری از آن را بین تنگ دستان تقسیم نماید و مقداری را هم صرف مخارج خود نماید.
ایشان می گفت: "از انصاف به دور است که وجوهات یک شهر را بگیریم و فقرای آن جا را فراموش کنیم. مردم هر چه دارند نزد ما می فرستند و به کسی چیزی نمی دهند."»(12)
آغاز ماجرای تنباکو
در سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ و توقّف او در انگلستان (شعبان 1306 ه ق)، پیشنهاد اعطای امتیاز توتون و تنباکوی ایران به انگلستان مطرح شد. به این منظور، دولت انگلیس یکی از اتباع خود به نام ماژور تالبوت را به عنوان طرف قرارداد معرفی کرد. سرانجام، در رجب سال 1307 ه. ق / مارس 1890 م و پس از مراجعت شاه به ایران و آمدن تالبوت در رأس یک اتحادیه ساختگی، قرارداد اعطای امتیاز انحصار تنباکوی ایران در 15 ماده تنظیم شد و به امضای ناصر الدین شاه رسید.
صورت امتیاز نامه: «منوپل (انحصار) خرید و فروش و ساختن در داخل یا خارج کل توتون و تنباکویی که در ممالک محروسه به عمل آورده می شود، تا انقضای مدت پنجاه سال از تاریخ امضای این انحصارنامه به ماژور تالبوت و به شرکای خودشان مشروط به شرایط ذیل مرحمت و واگذار فرمودیم. (شاه)(13)
فصل اول: صاحبان این امتیازنامه هر ساله مبلغ پانزده هزار لیره انگلیس به خزانه عامره اعلی کارسازی خواهند نمود، اعم از این که از این کار نفعی ببرند یا ضرر. این پول هر ساله در پنج ماه از سال گذشته، پرداخت می شود.
فصل دوم: فقط محض تعیین از توتون و تنباکویی که در ممالک محروسه به عمل آورده می شود صاحبان این امتیاز ثبت از زارعی که می خواهد عمل زراعت این امتیاز را بکند، نگاه خواهند داشت و دولت علّیه به حکّام محلیّه (خود) حکم اکیدی خواهد فرمود که زارعین تنباکو، تنباکو و توتون را مجبور به دادن ثبت نمایند و اذن "اجازه نامچه" از برای فروش و معامله توتون و تنباکو و سیگار و سیگارت و انفیه و غیره حق خالص صاحبان این امتیاز است، و احدی جز صاحبان این امتیازنامه، حق صدور اجازه نامجات مذکوره ندارند و نخواهند داشت.
فصل سوم: بعد از وضع جمیع متعلّق به این عمل و تقسیم صدِ پنج سرمایه خودشان بین صاحبان این امتیاز، یک ربع منافع باقی مانده سال به سال تسلیم خزانه عامره اعلی خواهند نمود.
فصل چهارم: جمیع اسباب کارخانه و ملزومات این کار که صاحبان امتیاز، داخل ممالک محروسه می آورند، از جمیع عوارضات گمرکی و غیره آزاد خواهد بود.
فصل پنجم: حمل و نقل توتون و تنباکو در ممالک محروسه بلا اجازه صاحبان این امتیاز ممنوع است، مگر آنچه مسافرین برای استعمال یومیه خودشان همراه داشته باشند.
فصل ششم: صاحبان این امتیاز (باید) جمیع توتون و تنباکویی که در ممالک محروسه آورده می شود ابتیاع و در عوض آن، نقد کارسازی نمایند تا آن درجه که قابل استعمال باشد، باید تمام تنباکو و غیره که فعلاً موجود است، ابتیاع نمایند.
فصل هفتم: دولت علیّه متقبل می شود که به هیچ وجه علاوه و اضافه (بر مالیات) و عوارضات و رسوم گمرک حالیه درباره توتون و تنباکو و سیگارت و انفیه تا انقضای مدت پنجاه سال از تاریخ امضای آن امتیازنامه ننماید. همچنین دارنده امتیاز و شرکای او متعهدند که تمام رسوماتی را که بالفعل از تنباکو عاید دولت علیّه ایران می شود کما کان عاید گردد.
فصل هشتم: هر کس یا کسانی که بخواهند از این فصل گریزی اختیار نمایند، مورد سیاست و مجازات دولت خواهد شد، و هر کس یا کسانی که در پیش آن خفیةً تنباکو و توتون و غیره به جهت فروش این معامله پیدا شود نیز به جریمه و سیاست سخت دولت گرفتار خواهد شد. دولت علیّه حمایت و تقویت صریح هر چه تمام تر خود را در جمیع عمّال صاحبان این امتیاز مرعی خواهد نمود و صاحبان امتیاز نیز تعهد می نمایند که به هیچ وجه از حقوق خود موافق اصول این امتیاز نامه تجاوز ننمایند.
فصل نهم: صاحبان این امتیازنامه مختار خواهند بود که تمام حقوق با امتیازات و تعهدات و غیره خود را به هر کس یا کسانی که میل دارند منتقل نمایند، ولی قبل از وقت به اولیای دولت اطلاع خواهند داد.
فصل دهم: عمل آورنده یا مالک توتون یا تنباکو هر وقت توتون و یا تنباکوی خود را حاصل نمود باید خود به نزدیک ترین وکلای صاحبان این امتیاز اطلاع بدهد که حاصل ایشان به چه مقدار است تا این که صاحبان این امتیازنامه بتوانند تعهدات مقررّه فوق را در فصل ششم به موقع اجرا گذارند و آن را به زودی ابتیاع نمایند.
فصل یازدهم: صاحبان امتیاز حق نخواهند داشت، اراضی ابتیاع نمایند، مگر به اندازه لزوم اجرای این امتیازنامه؛ چون انبار مورد لزوم.
فصل دوازدهم: زارعین بر طبق تفصیل مشروطات (شروطات) که از جانب صاحبان این امتیاز به همراهی دولت مقرّر می شود، محق می باشند که به اندازه وافی برای حاصل خود، پیشکی به آن ها داده شود.
فصل سیزدهم: اگر از تاریخ امضای این امتیاز نامه تا انقضای مدت یک سال کمپانی اجرای آن تشکیل نشود و شروع به کار نشود، این امتیاز نامه از درجه اعتبار ساقط و باطل خواهد شد، مگر آن که جنگ یا امثال آن که مانع تشکیل کمپانی باشد واقع شود.
فصل چهاردهم: در صورت وقوع اختلاف مابین دولت علیّه و صاحبان امتیاز، آن اختلاف رجوع به حکم مرضی الطرفین خواهد شد و در صورت عدم امکان رضایت در تعیین حکمیت، رجوع به حکمیّت قطعی حَکَمی به تعیین یکی از نمایندگان دول آتازونی (امریکا) یا آلمان یا اتریش مقیم تهران خواهد شد.
فصل پانزدهم: این امتیاز نامه به دو نسخه مابین (اولیای) دولت علیّه ایران و ماژور تالبوت (کذا) به امضای اعلی حضرت همایون شاهنشاهی و ثبت وزارت امور خارجه مبادله شده و مضمون فارسی آن محل اعتنا خواهد شد.»
(بیستم مارس 1890) مطابق 28 رجب 1308(14)
ورود بی سابقه فرنگیان و تخریب بنیادهای فرهنگی و دینی ایرانیان
خطر عمده تری که علاوه بر به یغما رفتن بنیه مالی ایران، جامعه اسلامی را تهدید می کرد، حضور فرهنگ استعماری و گسترش فسادی بود که به تبع حضور عینی اجانب و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان در ایران رخ می نمود.
مرحوم کربلایی، از شاگردان مجدّد شیرازی در کتاب تاریخ دخانیه می نویسد: «بالجمله، بیش از هفده ماه از معاودت همایونی از فرنگستان، که مطابق با رجب 1308 باشد، هیأت کمپانی امتیاز دخانیات وارد دارالخلافه تهران شدند و به معیّت آن هیأت و متفرقا به اسم و به بهانه این عمل چنان که گفته می شود مجموعا دو لک(15) نفر زن و مرد که عبارت از دویست هزار باشد، از مردم فرنگستان در عرض این هفده ماه در ایران نقل و تحویل دادند.
...از این گذشته، جمعی از زنان بازیگر و جمعی دیگر از زنان بدکار، مخصوصا برای ترویج کسب و کار خودشان به ایران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته، در هر بلدی، خاصه تهران، چندین بازیگرخانه و فاحشه خانه معیّن داشته و همه روز فوجی از مسلمانان بدین وسیله به دام خود کشیده، مالشان سهل است، که عقل و دینشان را هم ربوده، رها می کردند...
کار مسلمانان در ایران چندان اوج گرفته که در این پایتخت بزرگ اسلام، آشکارا و علانیه با اطلاع دولت اسلام، زنان مسلمانی هستند، نه کم، خیلی زیاد، مخصوصا که به نام بد عملی و فجور معروف و مشهورند، به طوری که اینان نیز مانند اصناف کاسب کار مملکت، سالیانه مبالغ ها مالیات اضافیه به دولت می رسانند و این زنان مسلمان را علانیه برای فرنگیان می برند و هیچ کس (را هم) در این خصوص (اصلاً) تعرّض(ی) نبود...
بالجمله، درجه ذلّت و ضعف مسلمانان و پایه اقتدار فرنگیان در ایران جز که بالعیان مشهود می شد، و گرنه گفتار و بیان در شرحش وافی نتواند بود. این جماعت مردم که تن به کار خدمت فرنگی در می دهند، البته معلوم است که پایه و مایه ای در دین داری ندارند و لاجرم به همین مقدار آمیزش با فرنگی، بالمرّه بی مبالات به دین و بی التزام به مراسم شریعت سید المرسلین، دیگر نه نماز و نه روزه، چنانچه مخصوصا این جماعت در ماه رمضان آشکارا و علانیه در محضر همه مسلمانان بی باکانه مفطر بودند و کسی را اصلاً جرأت تعرّض به آنان در این خصوص نبود. بسا می شد که بعضی مسلمانان تاب نیاورده، به نرمی و ملایمت نکوهش می کردند، جواب خوبشان عوامانه این بود: عیسی به دین خود، موسی به دین خود. بدین حد مطلب ختم بود که دیگر کسی را حد سؤال و جوابی با ایشان زیاده بر این نبود...»(16)
واکنش علما و مردم متدیّن ایران در برابر امتیاز تنباکو
هرچند اصل این قرارداد ننگین در سفر سوم ناصرالدین شاه و همراهان در فرنگ بسته شد، ولی چون رسما به امضای شاه و سایر وزرا نرسیده بود، هیأت انگلیسی پس از ورود به دارالخلافه، با پرداخت مبلغ چهار صد هزار تومان (در این خصوص) به عنوان رشوه و با چرب زبانی های خود، قرارداد را به امضای شاه و سایر وزرا رساند. دولت نیز آن را به تمام ممالک و مردم ایران اعلان کرد. مردم مؤمن و متعهد ایران در بدو امر، از این خبر شگفت زده شدند و نمی توانستند آن را بپذیرند.
آن ها برای سایر مناطق ایران هیأت های فرنگی به نام «وکلای کمپانی» اعزام کردند که گروهی از آنان راهی منطقه فارس شدند. دولت نیز به حاکم فارس دستور اکید صادر کرد که با کمال مساعدت از آنان پذیرایی نموده، آن ها را برای مقاصدشان یاری نماید.
مردم شیراز به رهبری فقیه روحانی مبارز مرحوم سید علی اکبر فال اسیری دست به قیام زدند. سید برفراز منبر، از زیر عبا شمشیری بیرون کشید، فریاد برآورد: موقع جهاد عمومی است. ای مردم، بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم، هر بیگانه ای را که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهیم کرد.»(17)
در ادامه همین ماجرا، بعضی از اشرار وابسته به دستگاه حکومت سیّد را دزدیدند و از شیراز به بوشهر منتقل نمودند. او از آن جا به همراه خانواده به سامرّا، محل اقامت میرزای شیرازی، رفت و مورد احترام و تکریم میرزا واقع شد. مردم شیراز از همان زمان که از فقدان سیّد باخبر شدند، در شاه چراغ اجتماع کردند و در شهر غوغای عظیمی بر پا شد. تفنگ داران حکومت به آن ها حمله کردند و عده ای از مسلمانان در این هجوم وحشیانه جان باختند. فرنگیان با حمایت حکومت، با شکوه و شوکت وارد شهر شدند، ولی آتش خشم مؤمنان همچنان شعله ور بود.
گروه های فرنگی شرکت تنباکو در آذربایجان نیز با مخالفت مردم، به ویژه علمای اعلام همچون آقایان حاجی میرزا جواد و حاجی میرزا یوسف، از مجتهدان بلندمرتبه تبریز مواجه شدند. آن ها با هم متحد شدند و دولت را در این طرح خائنانه ناموفق ساختند، به طوری که عجالتا از آن جا منصرف شدند.(18)
علمای تبریز در ضمن تلگرافی گفتند: با کمال حیرت، مشاهده می کنیم که پادشاه ما کافه مسلمین را مثل اسرا به کفّار می فروشند مسلمانان ترک را به زیردست شدن کفار ترجیح می دهند.(19)
در تمامی شهرهای مهم ایران، حکّام و وکلای شرکت را به دستور دولت پذیرایی و حفاظت می کردند. آن ها پس از ورود، نقاط مهم و کلیدی شهر را ضبط می کردند و در آن جا عمارت می ساختند. در اصفهان نیز مردم علی رغم ایجاد تنگناهای گوناگون از سوی کارگزاران حکومت به رهبری سه عالم مجاهد حاج شیخ محمد تقی، معروف به «آقا نجفی» و برادرش شیخ محمدعلی و ملّاباقر فشارکی، با استواری هرچه تمام تر در برابر شرکت و هوس های عمّال شاه ایستادند.
شاه ضمن دستور اکید به ظلّ السلطان و کارگزاران خود در اصفهان برای مقابله با علما و مردم، در تلگرافی به آقانجفی می گوید: بی جهت عالم آسوده را آشفته نکنید و مردم با خون خود بازی نکنند و آسوده، مشغول دعاگویی و رعیتی باشند.(20)
شاه در پاسخ تلگراف مردم اصفهان، که خواستار لغو امتیاز تنباکو شده بودند، چنین می گوید: «... به عهده دولت واجب و لازم است که در همچو مقام، آنچه لازمه کیفر و مجازات است، به مردم نادان بدهد و بفهماند که خلاف احکام دولت را کس نمی تواند.»(21)
امین السلطان نیز به پی روی از شاه، در مجلس شور دولتیان و علما بدین گونه جواب می دهد: «... محال است این امتیاز را به هم بزنند و ابدا هم نخواهد خورد و امضای یک پادشاه قادر مستقل، تا قیامت به قوّت خود باقی است. شما هم نمی توانید به زور پس بگیرید.»(22)
ظل السلطان، حاکم جبّار اصفهان، به تبعید گروهی از علما پرداخت، اما باز هم فروشندگان تنباکو به معامله با شرکت تن در نمی دادند، عده ای تنباکوی خود را به جای فروش، بین فقرا تقسیم می کردند و گروهی هم محصول خود را «با علّو طبع و دانش و غیرت اسلامیت و بدون تظاهر، برای مخالفت با انحصار، به آتش می کشاند.»(23)
حرکت های مشابهی نیز در دیگر شهرهای ایران به وقوع پیوست. در تهران، مردم به میرزا حسن آشتیانی، مجتهد بزرگ تهران، روی آوردند و ایشان نیز مکرّر از دولت خواستار لغو امتیاز مزبور گردید، ولی شاه و دربار با خیره سری تمام به این درخواست ها وقعی ننهادند. بدین روی، علمای عظام تنها راه را استمداد از میرزای شیرازی، مرجع بزرگ جهان شیعه، که ساکن شهر سامرّا در عراق بود، یافتند.
استمداد مردم و علمای بلاد از میرزا
مؤلّف تاریخ دخانیه درباره «قرارداد رژی» می نویسد: «بالجمله، نخستین وظیفه و مأموریتی که از جانب کمپانی امتیاز در حق وکلا معیّن بود این که به زودی هر چه زودتر، تمامی اجناس دخانیه موجود ممالک محروسه از کلی و جزئی به این اجناس مخصوص اداره کمپانی باشد و بس. و چون این معنی برای مسلمانان از جهاتی موجب خسارت های کلی بود، لاجرم در خصوص اجرای این مأموریت، در هر بلد، از طرف مردم عمومی شورش و غوغای عظیم برپا شده (همه جا) مایه ابتلای حکومت های محلیّه گردید. این شد که برای رفع این غائله و اسکان شورش و هیجان عمومی، از جانب دولت مقرّر گردید که وکلای کمپانی یک چند ماهی دست از خرید برداشته تا تجّار مملکت، محاسبات سابقشان را صاف کرده، محاسباتی که در این خصوص دارند، با هم بپردازند. این چند ماه مدت (مهلت) علی العجاله برای مسلمانان فرجی بود تا در مقام چاره برآیند. معلوم است که چاره درمان این گونه دردهای عمومی مملکت ایران، علمای ملت اند.
لا جرم، اصناف مردم عمومی در هر بلد، روی شکایات به در خانه علمای ملت بردند. علمای اعلام ملت نیز بعد از آگاهی از وضع فسادآمیز این عمل، به مناسبت وظیفه و منصب بزرگشان، که پاس نام و ناموس دولت و ملت اسلام در عهده دارند، به دلالت نظرهای همه تجّارهای پیش بین موشکاف، به شطر بزرگ و عمده تبعات و مفاسد این عمل امتیاز، که در حقیقت باب الابواب مقصد اصلی مردم فرنگستان بود، رسیده، بر حسب وظیفه و تکلیف خودشان در اندیشه چاره افتادند. ... این شد که همگی خلق ایران از عالم و عامی در این خصوص [به میرزا روی آوردند]...»(24)
اندیشمند مبارز سید جمال الدین اسدآبادی نامه مفصّلی به میرزای شیرازی نوشت. او می خواست تا میرزا را از ابعاد خیانت قاجار در اعطای امتیازات گوناگون از جمله امتیاز «رژی» با خبر سازد، ولی پیش از رسیدن این نامه، میرزا از طریق امثال جناب سید علی اکبر فال اسیری، رهبر قیام تنباکو در شیراز، که به سامرا پناهنده شده بود، از عمق توطئه با خبر گردید و دستور منع را صادر نمود.(25)
رهبری میرزای شیرازی در مبارزه علیه امتیاز تنباکو
رهبر شیعیان جهان، میرزای شیرازی، در سال 1308 ه . ق تلگراف مفصّلی به شاه فرستاد. وی در این تلگراف گفت: «نظر به تواصل اخبار، به وقوع وقایعی چند، که توانی از عرض مفاسد آن ها خلاف رعایت حقوق دین و دولت است، عرضه می دارد که اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تردد آن ها با مسلمین و اجرای عمل بنک و تنباکو و تتن و راه آهن و غیرها، از جهاتی چند منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب پریشانی عموم رعیت است؛ چنانچه واقعه شیراز و قتل و جرح جماعتی از مسلمانان در حمای حضرت احمد بن موسی علیه السلام و هتک آن بقعه مبارکه و تبعید جناب شریعتمدار، حاجی سید علی اکبر سلمه الله تعالی به وضعی ناشایسته، نمونه ای از نتایج امور است.»(26)
میرزا در نامه دوم خود به ناصر الدین شاه، او را از تن دادن به ننگ سلطه استعمار انگلیس بر حذر داشت.(27) به دنبال اعتراض میرزا، شاه از کار پرداز ایران در بغداد، معتمد السلطان مشیرالوزارة (میرزا محمود خان)، خواست تا به سامرّا رفته، میرزای شیرازی را توجیه نماید.
معتمد السلطان برای مصلحت چنین قراردادی چند دلیل ذکر کرد که بسیار سست و بی اساس بودند. او در قسمتی از اظهاراتش گفت: «ثالثا، مرحمتی را که دولت درباره کسی مبذول داشته و به امضای همایونی ختم و حتم گشته، دیگر شأن بلند دولت را زیبنده نخواهد بود که در مرحمت و عطای خود، خاصه که درباره ملل بیگانه مبذول افتاده، خاصه که در محضر آگاهی دول و ملل عالم وقوع یافته باشد، خیال بازگشت و رجوعی به خاطر گذراند. و این مطلب را بیش از هر مطلب در نظر دولت اهمیت است. رابعا، فسخ و ابطال این عمل، دولت را اکنون از حد قدرت و امکان نیز بیرون است؛ چه آن که مرد صاحب امتیاز، این معامله را تا کنون به چندین دست نقل و تحویل نموده که طرف کار اکنون چندین دولت قوی شوکت خیلی بزرگ است.»(28)
آقای کربلائی در این زمینه می نویسد: «این بوده که حضرت اسلام پناهی (جناب میرزای شیرازی) در جواب تعذّرات دولت از جمله فرمودند: "نگذارید کارتان به آن جا کشد که وقتی ملجأ شوید و بخواهید دست توسّل به دامن ملت بزنید، ملت را دیگر دامنی بجا نمانده باشد. هنوز وقت است دولت را، اگر در حقیقت، دفع این فتنه و رفع این غائله ممکن نیست، به ملت واگذار کند تا ملت خود در صدد دفع و رفع این غائله برآید. دولت اگر از عهده جواب بیرون نتواند آمد، ملت از جواب حسابی عاجز نیست؛ البته خصم را از عهده جواب بیرون خواهد آمد."»(29)
این اقدام میرزای شیرازی نتوانست دشواری های مسلمانان را کاهش دهد و همچنان وکلای کمپانی در هر جا با کمال قدرت عمل می کردند، جلوی تجّار و عمده فروشان اجناس دخانیه مملکت را به کمک دولت گرفتند و همگان را موظّف کردند متاع خود را تحویل کمپانی دهند. در قیمت گذاری میان صاحبان مال و وکلای کمپانی اختلافات فاحشی وجود داشت که منجر به نزاع می گشت. آن ها صاحبان اموال را وادار می کردند به هر قیمتی که دلاّل جنس معیّن می کند، بپذیرند.
بسیاری از مسلمانان با غیرت تن به این تحکم ندادند؛ ترجیح می دادند اموال را به مستمندان بذل کنند و یا آن ها را به آتش بکشند. در این رابطه، یکی از زمینداران فارس دوازده هزار کیسه تنباکو [ی]موجودی در انبار را به قیمت دلاّل کمپانی معامله نکرد. او یک روز مهلت خواست تا فردا فکرش را بکند، ولی شبانه همه آن ها را آتش زد. مأمورین فردا، که به دنبال تنباکو آمدند، او در جواب گفت: همه را یکسره فروختم. فرنگیان برآشفتند: چگونه با ممنوع بودن فروش، آن ها را فروختی و حال بگو آن ها را به چه کسی فروختی؟ او با شهامت آن ها را به سوی تل خاکستر راهنمایی کرد و گفت: «همه را یکسره به خدا فروختم.»(30)
در این فضای آشفته و سلطه فرنگیان، مسلمانان فریاد استغاثه خود را بلند نمودند و از رهبر شیعیان، آیة الله میرزای شیرازی، استمداد طلبیدند. میرزای شیرازی تلگراف شدیداللحنی برای ناصر الدین شاه مخابره کرد. در قسمتی از این تلگراف آمده است:
«... مفاسد انفاذ این امور (قراداد تنباکو) به مراتب، اعظم از مفاسد صرف نظر از آن هاست. کدام مفسده با اختلال قوانین ملت و عدم استقلال سلطنت و تفرقه کلمه رعیّت و یأس آن ها از مراحم ملوکانه برابری می کند؟ چگونه می شود که در قرون متطاوله اولیای مبین و سلاطین مسلمین شکرالله تعالی مساعیهم [با آن [اتلاف نفوس و بذل اموال خطیره [که] در اعلای کلمه اسلام فرمودند، با اندک فایده یا ترقّب ترتب مفسده، از تمام اغماض نموده و کفره را بر وجوه معاش و تجارت آن ها مسلط کرد تا بالاضطرار با آن ها مخالطه و موادّه کنند و به خوف یا رغبت، ذلّت نوکری آن ها اختیار نمایند و کم کم بیش تر منکرات، شایع و متظاهر شود و رفته رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختل النظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.»(31)
دولت قاجار به این خواسته میرزا اهمیت نداد و همچنان سیاست ارعاب و سخت گیری بر رعایا را اعمال می کرد. در این زمان، مجتهد مبارز اصفهان، جناب حاجی شیخ محمدتقی، معروف به «آقا نجفی»، به همراه برادرش حاج شیخ محمدعلی و آقا باقر فشارکی برای اولین بار استعمال دخانیات را تحریم نمودند. ظلّ السلطان، حاکم مستبد اصفهان، در گزارش به ناصر الدین شاه می نویسد: «این غلام (ظلّ السلطان) نمی دانست در منبر و مسجد و خانه شان چه می گویند و درمجلس درس چه مذاکره می نمایند. در این سه جا، کشیدن قلیان را حرام و کشت زرع تنباکو را حرام اندر حرام و حامی فرنگی را واجب القتل و نوکر و بستگان آن ها را نجس العین اعلان کرده اند.» وی سپس از ضعف خود در برابر آن ها، که به اعتقاد وی نمی داند «به چه پشت گرمی و به چه اطمینان این حرکات از آن ها ناشی می شود و خود را مثل شب پره به شعله سخط و غضب دولت می زنند»، می گوید: «با این جزئی حرکات غلام، آرام نمی گیرند» و از شاه می خواهد آن ها را با «نصیحت و مؤاخذه سخت» منع کند.(32)
فتوای تاریخی میرزای شیرازی و بازتاب آن
به دلیل آن که رژیم وابسته قاجار از توصیه و نصایح مکرّر رهبر شیعیان پند و عبرت نگرفت، میرزای شیرازی در یک تصمیم تاریخی و قاطع، استعمال تنباکو و توتون را تحریم فرمود. متن فتوا بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیه السلام است. حررّه الاحقر محمد حسن الحسینی.»(33)
مؤلّف تاریخ دخانیه می نویسد: «سواد این حکم مبارک، در همان نیم روز چنانچه معروف بود تا به صد هزار نسخه رسید و در همان نیم روز، همه جا، حتی اقصی بلد منتشر گردید. شهر به این وسعت و بزرگی را از سر تا سر گرفته، سهل است، که تا به بسیاری از قراء و آبادی های اطراف نیز سرایت گرفت.
بالجمله، در بقیه آن روز پنجشنبه و شب جمعه غلغله و های هوی صحبت و گفت وگوی این حکم تمامی بلاد را فراگرفته، صبح روز جمعه، که در تمامی شهر به این وسعت و عظمت، حتی اقصی بلاد، هیچ کس از مرد و زن، بزرگ و کوچک نمانده بود که اطلاع و آگاهی از تفصیل این حکم نیافته باشد.
از برکات توجه مخصوص حضرت امام عصر عجّل الله فرجه و ظهوره و صلی اللّه علیه و علی آبائه الطاهرین همه این اصناف مختلف مردم دارالخلافه از مرد و زن، عالم و عامی، عالی و دانی، بزرگ و کوچک، با همه آن طبایع مختلفه و آراء متخالفه، چنان در کمال تمکین و انقیاد، همگی بر سر این یک نقطه متفق و مجتمع شدند که تا عصر جمعه، در تمامی این چنین شهر عظیم، از هیچ نقطه (و) عملی، دود دخان چپق و قلیان بلند نمی شد، حتی از حرم های پادشاهی و مجالس ادارات دولتی و سرای دیوانیان و قهوه خانه ها و سرباز خانه ها نیز بالمرّه دود دخانیه برداشته شد، به حدی که قلیان ها را شکسته و میانه قلیان ها (تماما) سوخته گردید.
در حرم سراهای پادشاهی، آنچه قلیان یافت می شد، همه را یکسره شکستند. قلیان های تمامی حرم سراها را در پیشگاه عمارت (مخصوص) همایونی گرد آورده، تلی ساختند. مردم اوباش بلد و به اصطلاح وقت (اداش) مَشتی ها، که (از صبح تا شام) از هیچ رو باکی از هیچ گونه مناهی و معاصی ندارند، به غیرت اسلامیت، چپق ها را به یکسره شکستند و شکسته چپق ها را بر تختگاه اداره (دخانیه) کمپانی امتیاز انداختند. از این جماعت مشتی ها، این کلمه به فزونی شنیده می شد: «من عرق را علانیه و بر ملا می خورم و از هیچ کس هم باکی ندارم، ولی چپق (را) تا آقا میرزا حلال نکند، لب نخواهم زد...» کار به جایی رسید که یهود و نصارا نیز به متابعت اسلام، شرب و دخانیه را در ظاهر بالمرّه متارکه نمودند.
بالجمله، همچو هنگامه عظیمی در تصور هیچ کس نمی گنجد. سفرای خارجه، که مقیم دارالخلافه بودند، به تمامی دول اروپا تلگراف ها بدین مضمون مخابره کردند که واقعه عظیمی، که اعظم وقوعات عالم است، این که چیزی را که عادت شبانه روزی عمومی مسلمانان، حتی اطفال آنان و اعظم عادات ایشان بوده، به طوری که به هیچ چیز این گونه معتاد نبودند، به محض یک دو کلمه نوشته منعی که به رئیس آیین (امین) خودشان نسبت داده شده، یکدفعه چنان بالمرّه متارکه نمودند که ارتکاب آن، در انظارشان عار و شنار است.»(34)
پس از این فتوا، در شهر تهران به یکباره شایع گردید که مردم طبق حکم و فرمان میرزای شیرازی، برای جهاد روز دوشنبه آماده گردند. در این باره، ناظم الاسلام کرمانی می نویسد: «در صورت، اعلانی روز جمعه بیست و سوم جمادی الاولی سنه 1309 به دیوار شمس العماره و سایر گذرها و مجامع شهر چسبانیده بدین مضمون که: بر حسب حکم جناب حجة الاسلام آقای میرزای شیرازی یوم دوشنبه آتیه جهاد است، مردم مهیّا شوید!»
این شایعه شورانگیز دروغین به زودی در شهر منتشر گردید و عامّه مردم را تهییج کرد. مردم راستی به فکر جهاد افتادند.(35)
عقب نشینی دولت و مواضع قاطع علما
به دنبال ناآرامی های روز افزون در جامعه و پس از وعده هایی که نایب السلطنه در جلسه خود به علما داده بود، هفته بعد جلسه دیگری تشکیل گردید. نایب السلطنه گزارشی از فعالیت خود در لغو قرارداد به حاضران ارائه کرد و گفت: «حاصل رنج چند روزه ما، که در این خصوص با دولت انگلیس گفت وگوها کردیم، بالاخره قرار بر این شد که این امتیاز از داخل ممکلت ایران به طور کلی، حذف شود، ولی نسبت به خارج از کشور ما نمی توانیم کاری انجام دهیم.» او در پایان این جلسه، از علما خواست تا در منابر صریحا حلیّت استعمال دخانیات را اعلام نمایند، ولی آقایان گفتند: مطلب هنوز ناتمام است؛ چون همچنان مردم ایران از تجارت خارجی تنباکو محروم هستند. در این وقت، یکی از عالم نمایان وابسته عصبانی شد و گفت: با این که وزیراعظم این همه زحمت کشید، حالا زشت است که شما به جای آن که تشکر کنید، باز هم مناقشه می نمایید! ولی آقا سید محمدرضا، از علمای حاضر در جلسه، جواب آن شخص را داد. سرانجام، بنا شد جریان را به میرزای شیرازی نوشته، منتظر فرمان او باشند و این کار انجام گرفت.
پس از چند روز جوابی از طرف میرزای شیرازی رسید که برای دستگاه قاجار ناخوشایند بود. وی در این جواب ضمن تشکر و قدردانی از بشارت رفع دخانیه فرمودند: «ان شاء الله تعالی، به همّت عاطفت ملوکانه دست خارجه بالمرّه از ایران کوتاه خواهد شد.»(36)
ناصرالدین شاه از طریق معتمدالسلطان، عبدالله خان والی را خدمت میرزای آشتیانی در تهران فرستاد و پیغام داد که شما باید یکی از این دو کار را انجام دهید: یا بالای منبر رفته، صریحا به مسلمانان اجازه استعمال قلیان دهید و یا این که ایران را ترک کنید.
میرزای آشتیانی در جواب گفت: ما که نمی توانیم فرمان میرزای شیرازی را نقض کنیم، ولی فردا شهر را ترک می کنیم.(37)
این خبر در شهر انتشار یافت، طبقات گوناگون مردم به خشم آمدند و اعلان نمودند: ما نیز میرزای آشتیانی را همراهی می کنیم. مردم کسب و کار را تعطیل کردند و زنان نیز دست به تظاهرات عظیمی زدند و مردان نیز به آن ها پیوسته، صدای ضجه و فریاد «یا علی» و «یا حسین» ارک را فرا گرفت. دولت مردان و اهل حرم سرای سلطنتی به وحشت افتادند. هرچند حکومت، معتمدالسلطان را با دست خطی از شاه نزد میرزای آشتیانی فرستاد که در آن به مردم لغو امتیاز را وعده داده بود،(38) ولی مردم همچنان دست به اجتماعات اعتراض آمیز می زدند. این تظاهرات منجر به درگیری شد و مردم به ارک سلطنتی هجوم بردند و مأموران به سوی مردم شلیک کردند، جمعی را به قتل رساندند. مردم بعضی از این جنازه ها را روی دست گرفتند و فریاد کنان به سوی خانه میرزای آشتیانی بردند. این حادثه بر شورش مردم افزود.(39)
این وضعیت موجب گشت تا حکومت از اخراج میرزای آشتیانی منصرف گردد و ناصرالدین شاه امتیاز خارجی را لغو نماید.
شاه در دست خطی نوشت: «جناب امین السلطان، امتیاز دخانیات داخله که چند روز قبل موقوف شده بود، این روزها امتیاز خارجه را هم موقوف فرمودیم، کلّیتا این عمل به طور سابق شد. به تمام علماء و حکّام و مردم اطلاع دهید که مطمئن باشند و به رعایا حالی نمایند.»(40)
فرمان میرزای شیرازی در لغو تحریم تنباکو
علمای اعلام در تلگراف خود به میرزای شیرازی، خبر لغو امتیاز را به او گزارش نمودند و از ایشان خواستند تا برای مصالح مسلمانان، حکم تحریم را بردارند.
میرزا، که با تیزبینی و دوراندیشی حوادث ایران را پی می گرفت، پس از دریافت درخواست علما از ترس آن که تلگراف ها جعلی بوده و یا طرف انگلیس باشد، برای جلوگیری از این گونه خطرات، میرزای آشتیانی را وکیل نمود تا تحقیقات همه جانبه ای نموده، پس از اطمینان نسبت به قطع ید اجانب، در نامه ای او را در سامرّا مطمئن سازد تا آن گاه حکم تجویز را صادر فرماید.
مرحوم میرزای شیرازی در تلگراف اول خود، به میراز محمد حسن آشتیانی گفتند: «... تلگراف جناب عالی و سایر علمای اعلام در باب رفع دخانیه رسید. اگرچه به مراحم ملوکانه ، به احکام شرع و فرموده جناب عالی و سایر علما کثّر الله امثالهم کمال وثوق و اعتماد است، ولی چون تلگراف در این وقت، عمل اعتماد نیست، متوقع آن که به خط شریف تصریح فرموده که اختصاص بالکلّیه از داخله و خارجه به حسب واقع از ایران مرتفع و دست اجانب را از این عمل، بالمرّه قطع نموده اند و احتمال عود و تبدیل و تبعیضی به هیچ وجه نیست تا سبب خاطر جمعی این جانب شود، و الّا به موجب شریعت مطهّره، استعمال دخانیات جایز نیست و حکم به حرمت کما فی السابق برقرار است، تغییر نخواهد یافت. محمد حسن الحسینی.»(41)
میرزای شیرازی در تلگراف دوم خود به میرزای آشتیانی می نویسد: «... سابقا تلگرافی در امر دخانیه و تعلیق اذن بر وصول خط شریف عرض شد. ولی فعلاً محرمانه می نویسم: در اصلاح این امر، حال که اولیای دولت اقدام دارند، باید جناب عالی بر مکنون خیالات ایشان مطّلع باشید و از کیفیت علاجی که در این باب متصدّی می شوند، مستحضر شوید که مؤدّی به فساد دیگری نباشد که در علاج او باز گرفتاری جدیدی برای دین و دولت دست بدهد و البته عین آن سندی که دولت به فرنگیان داده اند، مسترد خواهید داشت که دیگر اجانب امیدی در مملکت ایران نداشته باشند و یکسره مقطوع الرجاء شوند و باید از جانب دولت اطمینان کاملی به رعیت داده شود و فرمانی مستحکم در رفع ابدی این امر و مختاریت رعیّت صادر شود که بر بیع و شرای دخانیات در داخله و حمل به خارجه مسلّط باشند، تا از هر جهت قلوب رعیّت از وحشت و اضطراب بیاسایند و از وخامت عاقبت این کار مأمون شوند و با رفاهیت و آسایش مشغول دعاگویی و شکرگزاری ذات همایون شاهنشاه اسلامیان پناه اعز الله نصره باشند و تا تفصیل مطلب به همین وجه بر خود احقر به تصریح جناب عالی معلوم نشود، اذن نمی توانم داد؛ حکم به حرمت مستمر است. و خوب است همین مطلب را با جناب مستطاب آقای امین السلطان دام اقباله در موقع مناسب مذاکره و مسأله را موافق صلاح دین و دولت فصل بفرمایید.»(42)
به دنبال استواری علما و مردم معتمد ایران در توقیف استعمال تنباکو، سرانجام، شاه و شرکت مزبور مجبور شدند هر دو امتیاز داخلی و خارجی تنباکو را به صورت علنی لغو نمایند. این خبر را میرزای آشتیانی به سامرّا منتقل نمود و سرانجام، میرزای شیرازی با اطمنیان از یأس دشمن، در تلگراف به میرزای آشتیانی، حکم تحریم را برداشتند و در نتیجه، ماجرای حکم تحریم تنباکو پس از پنجاه و پنج روز از سوی علمای اعلام لغو گردید.(43)
نهضت تحریم تنباکو با ماهیّت ضداستعماری، یکی از اقدامات بیگانه ستیز تاریخ حیات سیاسی علمای شیعه است که در تاریخ معاصر و بیداری مردم ایران و تحریک آنان در احقاق حقوق خویش نقش بنیادین داشته است.
··· پی نوشت ها
1 ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها، ص 278 / ضیاءالدین، سبط الشیخ، زندگینامه استاد فقهاء شیخ انصاری، دبیرخانه کنگره بزرگذاشت شیخ انصاری، 1373، ص 207.
2و3 شیخ آقابزرگ طهرانی، میرزای شیرازی، ترجمه کتاب هدیة الرازی الی الامام المجدد الشیرازی، چ دوم، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1363، ص 35/ ص 36
4و5 حاج شیخ عباس قمی، فوائدالرضویه، ج 2، ص 484.
6 سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 5، ص 305.
7 شیخ آقابزرگ طهرانی، پیشین، ص 29 39 با اختصار.
8 به نقل از: همان، ص 4042 با اختصار / ر.ک: سید محسن امین، ص 305 306.
9 ر.ک: سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، مقدّمه در ترجمه و شرح حال مؤلف، ص 3.
10 سید محسن امین، پیشین، ج 5، ص 308. اسامی شاگردان دیگری نیز در این کتاب آمده است.
11 ر.ک: شیخ آقابزرگ طهرانی، پیشین، ملحقات، ص 18 217.
12 سید حسن صدر، تکمله امل الامل، نقل از همان، ص 49 58 با اختصار.
13 شیخ حسن اصفهانی کربلائی، قرارداد رژی، 1890 م یا تاریخ انحصار دخانیات در سال 1309 ه.، ص 19.
14 ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج اول، ص 51 53 / شیخ حسن اصفهانی کربلائی، پیشین، ص 1922.
15 «لک» یعنی صد هزار... (حسن عمید، فرهنگ عمید).
16 شیخ حسن اصفهانی کربلائی، پیشین، ص 2529. با اختصار.
17 ابراهیم تیموری، تحریم تنباکو؛ اولین مقاومت منفی در ایران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، ص 69 / ر.ک: ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ج اول، ص 43.
18 موسی نجفی،رسول جعفریان، سده تحریم تنباکو،ص72 76.
19 فیروز کاظم زاده، روس و انگلیس در ایران، ترجمه دکتر منوچهر امیری، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1371، ص 243.
20 محمد نهاوندیان، پیکار پیروز تنباکو
21 ر.ک: زندگانی میرزای شیرازی، ص 243.، ص 45.
22 میرزای شیرازی، قسمت ملحقات، ص 242.
23 محمد نهاوندیان، پیشین، ص 47.
24 شیخ حسن اصفهانی کربلائی، پیشین، ص 36 39 با اختصار / رسول جعفریان، پیشین، دفتر دوم، ص 76 80.
25 سید محسن امین، پیشین، ج 16، ص 376 به نقل از: میرزای شیرازی، ص 251.
26و27 ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ج 1، ص 34 / شیخ رضا زنجانی، تحریم تنباکو، انتشارات نمایشگاه دائمی کتاب، ص 61 و 64 و 65 / شیخ حسن کربلائی، پیشین، ص 40 و 48.
28 شیخ حسن اصفهانی کربلایی، پیشین، ص 44 / رسول جعفریان، پیشین، دفتر دوم، ص 82 84.
29 تاریخ دخانیه، قرارداد رژی، ص 44.
30 شیخ حسن اصفهانی کربلائی، پیشین، ص 46.
31 همان، ص 48.
32 ابراهیم صفاتی، اسناد سیاسی دوران قاجار، بابک، ص 2202924 / رسول جعفریان، پیشین، ص 97 قسمت پاورقی.
33 همان، ص 69 / ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ص 19.
34 شیخ حسن اصفهانی کربلائی، پیشین، ص 69 72 با اختصار.
35 ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ص 4951.
36 ر.ک.به: ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ج 1، ص 36. در قسمتی از نامه ناصرالدین شاه به میرزای آشتیانی آمده است: «انتشار حکم میرزای شیرازی در اصفهان یا جعلاً یا حقیقتا بروز کرد و کم کم به تهران رسید و شما که علماء عاقل بزرگ هستنید، بدون اطلاع دادن به دولت به دهن خواص و عوام انداختید که قلیان را ترک نمایند و این همه قال و مقال و اسباب بی نظمی را در پایتخت فراهم آورده. آیا بهتر نبود که متفقا یا تنها عریضه می کردید در دفع عمل؟ ما هم که در تدارک بودیم. بدون این های و هوی و ترک قلیان همین طور که به انجام رسید، احکام صادر می شد.
37 ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ص 1920 / شیخ حسن اصفهانی کربلائی، پیشین، ص 109.
38 همان، ص 114.
39 شیخ حسن اصفهانی کربلائی، پیشین، ص 116117.
40 همان، ص 122.
41 ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ج 1، ص 44.
42 ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ج 1، ص 38 39.
43 محمد نهاوندیان، پیشین، ص 92 به نقل از میرزای شیرازی، ملحقات، ص 272.