شناسه : ۳۷۴۷۲۹ - پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۵۵
تحمیل ولایتعهدی مأمون به امام رضا علیه السلام
این شوکران را قطره قطره در کام نریز. جهان، زیر پایت دهان گشوده است و آسمان، بالای سرت منتظر تلنگری برای فروپاشی ست. نبض دقیقه ها تندتر از پیش می زند.
این زهر را ننوش
این زهر را ننوش!
این شوکران را قطره قطره در کام نریز. جهان، زیر پایت دهان گشوده است و آسمان، بالای سرت منتظر تلنگری برای فروپاشی ست. نبض دقیقه ها تندتر از پیش می زند.
این زهر را ننوش.
این تخت، تکیه گاه ظلم است، این تخت، آشیانه کرکسان ظالم است، این تخت، سرآغاز تحمل ظالمانه ای ست که پایان نخواهد داشت.
امروز، خورشید، کم رنگ تر از پیش می تابد.
امروز، آسمان، تنهایی اش را آن چنان باریده است که جوی های حوالی، خون موج می زنند.
ردّ پایت تا خورشید عروج کرده است. دست هایت تکیه گاه افلاک است و صدایت، حزن دیرپای چاه های مدینه؛ این زهر را ننوش! تاریخ، در ازدحام فروپاشی است. تاریخ، هذیان ناگفته روزهایِ سیاهِ روبروست. این جام را قطره قطره در کامت می ریزند.
توس، کبوتران زخمیِ بال و پر شکسته را فراموش نمی کند،
توس، عظمت سر شانه های ستبرت را که تا آسمان می رسید، از یاد نخواهد برد.
قصرهای مقابل، بوی نفرت می دهند.
کوشک ها، عزلت نشین واقعه اند و تو، آرام تر از همیشه، پر صلابت قدم می زنی، چون نسیم می وزی و چون کوه، استواری ات را زمزمه می کنی.
ستاره ها، یک یک از مدار چرخششان افول می کنند و تو همچنان ایستاده ای، مانده ای، می درخشی، می گویی، می تابی و زهر را جرعه جرعه در کامت می ریزند.
به دنیا پشت می کنی، ایمانت را دست آویزی برای نجات می دانی
ولایت عهدی؛ آه از این مکر، از این خون مسموم در رگان منجمد تاریخ! آه از این زاده های طغیان و نفرین بر این روزهای نیامده، که در کمرگاه رفتن، پای گریزی ندارند! تو را مدینه خوب می شناسد و زین پس، توس، کبوتران سپید بالش را به پیشوازت خواهد فرستاد.