ماهان شبکه ایرانیان

جامعیت وحی محمّدی صلی الله علیه و آله به گستره علم آن حضرت

رسالت هر پیامبری به گرفتن وحی تشریعی اوست که متن پیام و گوهر رسالت او خواهد بود و نزول هر پیامی به قدر ظرفیت وجودی گیرنده آن است

مقدّمه

رسالت هر پیامبری به گرفتن وحی تشریعی اوست که متن پیام و گوهر رسالت او خواهد بود و نزول هر پیامی به قدر ظرفیت وجودی گیرنده آن است. با توجه به این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کامل ترین انسان ها و شریعتش آخرین مرحله برنامه الهی برای بشر است، قرآن کریم نسبت به دیگر کتاب های آسمانی از جامعیت برخوردار است. حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در بیان آنچه خداوند از میان پیامبران، فقط به او داده است، می فرماید:

اُوْتِیْتُ جَوامِعَ الْکَلِمِ؛(1) به من جوامع دانش (گنجینه های معرفت) داده شد.

قرآن کریم در مورد فضیلت برخی انبیا بر برخی دیگر می فرماید:

«تلکَ الرسلُ فضّلنا بعضَهم علی بعضٍ» (بقره: 253)؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم.

و نیز در مورد برتری قرآن کریم بر کتاب های دیگر می فرماید:

«و اَنزلنا اِلیکَ الکتابَ بالحقِّ مُصدقا لِما بین یَدیهِ من الکتاب و مهیمنا علیهِ» (مائده: 48)؛ و ما این کتاب (قرآن) را بحق به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی که تصدیق کننده کتاب های پیشین و حاکم بر آن هاست.

این کتاب الهی متناسب با ویژگی های امّت آخرالزمان می باشد. قرآن در این زمینه می فرماید:

«و لقد اَنزلنا اِلیکم کتابا فیه ذکرُکم افلا تعقلونَ» (انبیاء: 10)؛ در حقیقت، ما کتابی به سوی شما نازل کردیم که شرف شما در آن است. آیا نمی اندیشید؟

گرچه برخی از مفسّران در تفسیر این آیه شریفه بر این باورند که «فیه ذکرکم» یعنی شرف شما در قرآن است اگر به آن عمل کنید،(2) اما چنان که علّامه طباطبائی نیز معتقد است، خدا در این آیه، بر امّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منّت می گذارد و مراد از «ذکرکم» بیان لایق حال آن ها و آخرین مرحله از معارف حقیقی متعالی است که بشر لیاقت درک آن را دارد و آنچه از دین الهی در جامعه امکان اجرا دارد.(3)

بحث تفصیلی از جامعیت قرآن و پرداختن به تمام جوانب، عوامل و ملاک های آن مجال وسیعی را می طلبد. در این مقال پس از بیان آیات مربوط جامعیت قرآن و دسته بندی و ذکر اقوال اندیشمندان اسلامی، نظر مورد قبول و دلایل و تحلیل آن به اختصار، بیان می گردد. تذکر این نکته ضروری است که علی رغم توجه دانشمندان مسلمان به موضوع جامعیت قرآن از صدر اسلام تاکنون، تمام جوانب این مسأله مورد بحث تفصیلی و دقیق قرار نگرفته و پرونده آن همچنان برای تحقیق باز است. در سال 1378، کتابی به نام جامعیت قرآن از آقای سید محمدعلی ایازی منتشر شده است. هنگام مطالعه معلوم شد تمام محتوای این کتاب همان مطالبی است که در سال 1376 به نام جامعیت دین، در مجموعه مقالات کنگره مبانی فقهی حضرت امام خمینی قدس سره (4) چاپ شده است که نشان می دهد در نظر نویسنده محترم جامعیت دین همان جامعیت قرآن است. در حالی که درستی این مطلب متوقف به این است که ثابت شود: اولاً، تمام دین در قرآن آمده است و تمام محتوای قرآن دین است حال آن که این دو مبنای مهم نه تنها اثبات نشده، بلکه سخنی از آن به میان نیامده است. در صفحه 57 کتاب سؤال می شود قرآن تا چه حد به مسائل دین پرداخته است؟ و در صفحه 58 آمده است: آیا قرآن ارائه اطلاعاتش اعم از مسائل دینی و غیردینی است؟ این قبیل سؤالات نشان می دهد دین و قرآن مساوی هم نیستند. حال چگونه جامعیت این دو یکی می باشد، توضیح داده نشده است.

1. آیات دالّ بر جامعیت قرآن

آیاتی که در بحث از جامعیت قرآن کریم مورد استناد قرار گرفته، عبارتند از:

آیه اول. «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» (انعام: 38)؛ و هیچ جنبنده ای در زمین و نه هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست، مگر آن که آن ها نیز گروه هایی مانند شما هستند. ما هیچ چیز را در کتاب (لوح محفوظ) فرو گذار نکرده ایم.

آیه دوّم. «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ» (انعام: 59)؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتابی روشن ثبت است.

آیه سوّم. «أَ فَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً» (انعام: 114)؛ پس داوری جز خدا جوییم، با این که اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است؟

آیه چهارم. «ما کانَ حدیثا یُفتری و لکن تصدیقَ الّذی بین یدیهِ و تفصیلَ کلِّ شی ءٍ و هُدیً و رحمةً لقومٍ یُؤمنون» (یوسف: 111)؛ سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه (از کتاب هایی) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزی است و برای مردمی که ایمان می آورند، رهنمود و رحمت است.

آیه پنجم. «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هوءُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ» (نحل: 89)؛ و به یاد آور روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان برایشان برانگیزیم و تو را هم بر این امّت گواه آوریم، و این کتاب را، که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.

2. اقوال گوناگون درباره جامعیت قرآن

میان مفسّران قرآن اختلاف است که آیا آیات 38، 59 و 114 سوره «انعام» مربوط به قلمرو بیانات قرآن کریم می باشند یا نه. و این اختلاف در مورد آیات 38 و 59 از این جا ناشی می شود که مراد از «کتاب» در این دو آیه، «قرآن کریم» است یا «لوح محفوظ» و «علم خدا»، که اگر مراد قرآن کریم باشد، هم مضمون با دو آیه 111 سوره «یوسف» و 89 سوره «نحل» خواهند بود.(5)

و اختلاف نظر در مورد آیه 114 سوره «انعام» ناشی از این است که «مفصلاً» را به معنای «روشن و غیر مختلط بودن احکام و معارف» آن بگیریم(6) و یا همانند مرحوم طبرسی به معنای «بیان کننده تمام مایحتاج بشر» بدانیم،(7) که در این صورت، این آیه نیز هم مضمون با آیات 89 سوره «نحل» و 111 سوره «یوسف» می شود.

اما نسبت به آیه 89 سوره «نحل» و آیه 111 سوره «یوسف»، اتفاق نظر وجود دارد که در باب قلمرو بیانات قرآن است.

اندیشمندان اسلامی و مفسّران قرآن کریم برداشت ها و تفاسیر گوناگونی از این آیات دارند که می توان آن ها را به چند گروه تقسیم کرد:

الف) یک گروه به نحوی اطلاق آیه را قبول دارند. این گروه نظرات گوناگونی ارائه داده اند؛ از جمله:

1 ظاهر اطلاق آیات مراد است؛ یعنی قرآن کریم تمام احکام و معارف و علوم را دربر دارد.

ابن مسعود می گوید: خداوند در قرآن کریم، همه علوم را نازل کرده و هر چیزی را برای ما بیان نموده است؛ زیرا می فرماید: «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانَاً لِکُلِّ شَی ءٍ.»(نحل: 89)(8)

محی الدین عربی و ابو حامد غزّالی و جلال الدین سیوطی نیز معتقدند که قرآن کریم تمام علوم را دربر دارد و علوم اولین و آخرین از آن منشعب می شوند.(9) ابو حامد غزّالی می گوید: تمام علوم در افعال و صفات خداوند داخل بوده، در قرآن شرح ذات و صفات و افعال خداوند آمده است.(10)

2 قرآن کریم با اشارات بر همه چیز دلالت دارد. مرحوم علّامه طباطبائی معتقد است: قرآن با دلالت لفظی، امور مربوط به هدایت را مطرح می کند؛ چون کتاب هدایت می باشد و ممکن است با اشارات یا امر دیگری، بر همه چیز دلالت کند.(11)

3 قرآن کریم با داشتن باطن، که در روایات متعددی به آن اشاره شده و برخی از آن ها صحیح است،(12) بیانگر همه چیز است و افراد عادی به دلیل تیرگی دل و نداشتن لیاقت لازم، از رسیدن به تمام آن معارف عاجزند(13) و فقط پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام می توانند به تمام آن برسند. آقایان آیة اللّه جوادی آملی، دکتر صادقی و حجج اسلام رجبی و لاریجانی این نظر را پذیرفته اند. برای این نظر، به روایات نیز استشهاد شده است؛ مانند: «حقیقت قرآن را کسی که به آن خطاب شده است، می فهمد.»(14)

4 قرآن به اجمال بیانگر همه چیز است و تفصیلش برعهده پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام می باشد.(15) کسانی همچون شیخ طوسی و زمخشری بر این قول هستند.

ب) گروه دیگری از مفسّران و دانشمندان اسلامی اطلاق آیات را نپذیرفته، و به نحوی آن را قید زده اند. این گروه نیز نظرات گوناگونی دارند:

1 جامعیت قرآن مربوط به احکام دینی، یعنی حلال و حرام و اوامر و نواهی الهی، است. این دیدگاه به ابن عباس نسبت داده شده است.(16)

2 جامعیت قرآن در بیان امور مربوط به هدایت می باشد. بیش تر مفسّران و صاحب نظران عصر حاضر و برخی از مفسّران پیشین در باب قلمرو احکام و معارف قرآن، این قول را پذیرفته اند؛ مانند امین الاسلام در مجمع البیان، فخر رازی در تفسیر کبیر، سید محمود آلوسی در روح المعانی، ابوحیان اندلسی در بحر المحیط، سید قطب در فی ظلال القرآن، محمد عبده در المنار، ابن عاشور محمد بن طاهر در التحریر و التنویر، آیة الله مکارم شیرازی و آیة الله معرفت. این گروه از دانشمندان با توجه به قلمرو دین و هدف از نزول قرآن کریم، که آن را مربوط به امور هدایتی و دینی می دانند، اطلاق آیات و جامعیت را قید می زنند.(17)

3 جامعیت قرآن در بیان علوم و معارف مورد نیاز پیامبر و امام علیه السلام (نظر مختار): بدون شک، قرآنی که در دست ماست، با دلالت لفظی، تمام امور دینی وهدایتی را شامل نمی شود، تا چه رسد به این که همه چیز را در برداشته باشد؛ مثلاً، در روایات آمده است که 124 هزار پیامبر از سوی خداوند مبعوث شده اند،(18) اما نام و احوال تعداد اندکی از آن ها در قرآن کریم آمده است. قرآن کریم خود بر این مطلب اشاره دارد:

«و رُسلاً قَد قَصصناهم عَلیکَ مِن قبلُ و رُسلاً لم نقصصُهم علیک» (نساء: 164)؛ و پیامبرانی که آن ها را بر تو نقل کرده ایم و پیامبرانی را (نیز برانگیختیم) که ماجرای آن ها را بر تو حکایت نکرده ایم.

بنابراین، نمی توان پذیرفت که مراد از «کتاب» و «حدیث» در آیات مورد بحث، همین قرآن کریم با دلالت لفظی باشد و به اطلاق آیه نیز اخذ کرد. پس باید از اطلاق آیات دست برداشت، و یا پذیرفت که باطن قرآن یا قرآن موجود در لوح محفوظ مراد می باشد، و یا مراد بیان اجمالی یا دلالت غیر لفظی است.

به نظر می رسد باید تا حد امکان، تلاش شود ظاهر آیه حفظ گردد و اطلاق آن تقیید نشود، به ویژه با توجه به دلالت روایات متعدّد ائمّه اهل بیت علیهم السلام بر جامعیت قرآن نسبت به همه چیز، که برخی قابل اعتمادند،(19) مگر این که نتوان به هیچ وجه این اطلاق را حفظ کرد و مراد از «حدیث» و «کتاب»، قرآن نازل شده باشد.

بنابراین، برای اتخاذ موضع صحیح در مورد تفسیر آیات مربوط به جامعیت قرآن، مسائل متعددی از جمله مطالب ذیل، باید مورد بحث قرار گیرند: 1 مراد از «حدیث» در آیه 111 سوره «یوسف» و «کتاب» در آیه 89 سوره «نحل»، قرآن نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، یا قرآن موجود در لوح محفوظ و یا علم خداوند؟

2 جامعیت مورد نظر در این آیات کدام است؟

3 احکام و معارف جامع مورد نظر در این آیات، از ظاهر قرآن قابل استفاده است، یا از باطن آن؟

4 دلیل وجود بطن برای قرآن کدام است؟

5 آیا غیر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام کسی می تواند به معانی بطنی جامع قرآن نایل شود؟

ما دو مسأله اول را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم که در ضمن آن، پاسخ سؤالات دیگر نیزروشن می شود.

3. مراد از «حدیث» و «کتاب» در آیات مربوط به جامعیت قرآن

چنان که پیش تر گفته شد، اتفاق نظر هست که مراد از «کتاب» در دو آیه 111 سوره «یوسف» و 89 سوره «نحل» قرآن عربی نازل شده و موجود در دست مسلمانان می باشد. و این اتفاق نظر صحیح است؛ زیرا در آیه 111 سوره «یوسف»، سخن از دروغ نبودن قرآن و تصدیق کتاب های دیگر الهی است که در آیات متعددی، این دو مطلب در مورد قرآن کریم آمده است.(20) در یک آیه، این دو وصف با هم آمده است، که می فرماید:

«و ما کانَ هذا القرآنُ اَن یفتری من دونِ اللّه و لکن تصدیقَ الّذی بین یدیهِ و تَفصیل الکتاب لا ریبَ فیهِ من ربِّ العالمینَ.» (یوسف: 37)

اما در آیه 89 سوره «نحل» نیز خود آیه دلالت دارد بر این که مراد از «کتاب»، قرآن نازل شده است، نه آنچه در «امّ الکتاب» یا «لوح محفوظ» می باشد؛ زیرا می فرماید: «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ.»

4. جامعیت قرآن به گستره علم حضرت صلی الله علیه و آله

پس از آن که ثابت شد مراد از «حدیث» و «کتاب» در آیات مورد بحث، همین قرآن کریم است، حال سؤال این است که آیا همه چیز در این قرآن، موجود است؟

ظاهر «تَفْصِیلَ کُلِّ شَی ءٍ» و «تِبْیانَاً لِکُلِّ شَی ءٍ» این است که قرآن کریم بیان کننده همه چیز است؛ زیرا «تفصیل» و «تبیان» به معنای «بیان» می باشند.(21) و معنای «کل شی ء» هم روشن است. شواهد و دلایلی نیز وجود دارند براین که نمی توان اطلاق آیات مورد بحث را، به امور معنوی، هدایتی و احکام مقیّد ساخت و این بیان ویژه خود پیامبر است که قرآن بر او نازل شده و ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز می توانند به ایشان برسند. این شواهد و دلایل

دو دسته اند: یکی دلایل و شواهدی که بی واسطه بر جامعیت قرآن دلالت دارند، و دیگری دلایل و شواهدی که با ضمیمه امور دیگر، بر این مسأله دلالت می کنند.

الف. شواهد و دلایل نقلی مستقل

سیاق آیه 89 سوره «نحل»: می فرماید: «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هوءُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ.»

از این آیه استفاده می شود که مراد بیان جامع است؛ چون در آیه شریفه سخن از شهادت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به اعمال تمام امت هاست و این شهادت در صورتی ممکن است که آن حضرت به حقیقت تمام اعمال انسان ها آگاهی کامل داشته باشد(22) و این آگاهی فقط با اتصال به منبع الهی میسّر می شود. این که قرآن در ادامه می فرماید: «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانَا لِکُلِّ شَی ءٍ»، گویی این بخش از آیه دلیل بر توانایی حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بر شهادت به اعمال تمام امّت هاست و می خواهد بگوید: به واسطه این کتابی بر که تو نازل شده و بیان هر چیز است، تو می توانی به حقیقت اعمال و نیت همه انسان ها آگاه شده و روز قیامت شهادت بدهی.

مضمون این آیه شریفه در مورد شهادت حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به تمام امت ها، در آیه دیگر نیز آمده است:

«فکیفَ اِذا جئنا مِن کلِّ امّةٍ شهیدا و جئنابِکَ علی هؤلاء شهیداً» (نساء: 41)؛ پس چگونه است حالشان آن گاه که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را بر آنان گواه گیریم؟

در آیه دیگر، علاوه بر شهادت حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله بنابه روایاتی که در تفسیر آن آمده، به شهادت ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز اشاره شده است:

«و کذلکَ جعلناکُم امّةً وسطا لِتکونوا شهداءَ علی النّاسِ و یکون الرسولُ علیکم شهیداً» (بقره: 143)؛ بدین گونه، شما را امّت میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.

علاوه بر این که از خود آیه استفاده می شود مراد از «امّت وسط» تمام امّت پیامبر صلی الله علیه و آله نیستند به علت این که این شهادت نیاز به آگاهی ویژه دارد،(23) روایات نیز دلالت دارند بر این که مراد از «امّت وسط»، ائمّه اهل بیت علیهم السلام هستند. حضرت امام باقر علیه السلام در تفسیر «امة وسطا» فرمود: ما امّت وسط و شاهدان خدا بر مردم هستیم.»(24)

این که در قرآن کریم آمده است:

«فسیریَ اللّهُ عملَکم و رسولُه و المؤمنون»؛ (توبه: 105)؛ به زودی خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست.

بر خلاف آنچه گفته شد دلالت ندارند؛ زیرا: اولاً، در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:

«الْمُؤْمِنُونْ هُمْ الْأَئِمَة.»(25)

ممکن است منظور ایشان بیان مصداق انحصاری برای آیه باشد، نه یکی از مصادیق.

ثانیا، در این آیه شریفه (توبه: 105) سخنی از شهادت به میان نیامده و خطاب به عده خاصی است، و شاید مراد دیدن افعال منافقان و پی بردن به نفاق آن هاست، ولی آیات شهادت، به ویژه آیه 89 سوره «نحل» مربوط به قیامت و اعمال تمام مردم است.

ثالثا، بر فرض که برخی از مؤمنان بتوانند در قیامت شهادت بدهند، ولی شهادت آن ها بر برخی اعمال بعضی افراد است، نه تمام اعمال همه انسان ها که برای ائمّه اطهار علیهم السلام از آیات شهادت استفاده می شود.

این شهادت گرچه در قیامت صورت می گیرد، ولی تحمّل آن در دنیاست؛ زیرا قرآن کریم در حکایت از حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:

«تا وقتی در میانشان بودم، بر آنان گواه بودم. پس چون روح مرا گرفتی، تو خود بر آنان نگهبان بودی، و تو بر هر چیز گواهی.» (مائده: 117)

روایات: روایات متعددی از ائمّه اهل بیت علیهم السلام در مورد قلمرو قرآن کریم و تفسیر آیات مربوط به جامعیت آن در کتب روایی و تفسیری نقل شده که 19 روایت در تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه 89 سوره «نحل» آمده است(26) که 9 تای آن ها در اصول کافی نیز آمده و دست کم پنج تا از آن ها صحیح السند بوده و در مجموع، بر جامعیت قرآن دلالت دارند. این روایات را به سه دسته می توان تقسیم کرد:

دسته اول: روایاتی که فقط از آن ها استفاده می شود خبر گذشته و آینده، بیان همه چیز و یا خبر آسمان ها و زمین در قرآن کریم وجود دارد، ولی در هیچ کدام به عالمان آن اشاره نشده است. از میان 19 روایت موجود در نورالثقلین، روایت 175، 176، 187، 190 از این قسمند؛ مثلاً، در روایت 176 با سند صحیح از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«خداوند بیان همه چیز را در قرآن نازل کرده است. قسم به خدا، چیزی که بندگان به آن نیاز دارند، فروگذار نشده است، تا کسی نگوید: "اگر فلان چیز در قرآن نازل می شد"، مگر اینکه خداوند آن را نازل کرده است.»

دسته دوم: روایاتی که اشاره دارند، همه چیز در کتاب و سنّت آمده است. روایات 178 و 184 که هر دو صحیح السندند از این قسم می باشند. در روایت 184 راوی می گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: آیا واقعا همه چیز در کتاب و سنّت موجود است، یا مردم چنین می گویند؟

حضرت فرمودند: «بله، همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیامبرش هست.»

در بحث آینده خواهد آمد که از قراین و دلایل نقلی می توان استفاده کرد که منبع سنّت نیز قرآن است.

دسته سوم: این دسته تعداد بیش تری از روایات را شامل می شود و به نحوی اشاره دارد که بیان همه چیز در قرآن کریم، به ویژه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام است. روایات 172، 173، 174، 177، 179، 180، 181، 182، 183، 185، 186، 187، 189، از این قسم بوده و روایات 182 و 183 صحیح السند هستند؛ مثلاً، در روایت 177 آمده است: هر چیزی که امّت به آن نیاز دارد خداوند در قرآن کریم فرو فرستاده و برای پیامبرش بیان فرموده است.

از این روایت استفاده می شود که جامعیت قرآن علاوه برنزول، نیاز به بیان هم دارد و این بیان مخصوص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.

از روایت 183 استفاده می شود ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز به معنای جامع قرآن آشنا هستند. با سند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«خبر گذشته و آینده و تفصیل (وقایع) حال در کتاب خداست و ما آن را می دانیم.عقول مردم به این معارف جامع قرآن نمی رسد.»

و در روایت 189 امام صادق علیه السلام می فرماید:

«اگر از آنچه در قرآن است، برای شما خبر دهم، تعجب می کنید.»

و در بخشی از روایت طولانی از امام کاظم علیه السلام در مورد علم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و انبیای الهی و ائمّه علیهم السلام که در اصول کافی و بصائر الدرجات نقل شده، آمده است:

«خدا در کتابش می فرماید: "و اگر قرآنی بود که کوه ها روان می شد یا زمین بدان قطعه قطعه می گردید یا مردگان به سخن در می آمدند."(رعد: 31) ما وارث آن قرآن هستیم. علاوه بر آنچه خدا برای پیامبران گذشته اجازه فرموده، (علومی که به آن ها داده است) همه این ها را خدا در قرآن برای ما مقرّر فرموده است. همانا خدا می فرماید: "هیچ نهانی در آسمان ها و زمین نیست، جز این که در کتابی آشکار است." (نحل: 75) و باز می فرماید: "پس این کتاب را بر بندگان خود، که آنان را برگزیده بودیم، به میراث دادیم." (فاطر: 32) و ماییم کسانی که خدای عزّوجل انتخابمان کرده و این کتاب را، که بیان همه چیز در آن است، به ارثمان داده است.»(27)

ب. دلایل و شواهد غیر مستقل

جامعیت علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السلام : شواهد و دلایل نقلی و عقلی متعددی دلالت دارند بر این که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام از علوم گسترده ای برخوردارند که شامل تمام ممکنات می شود. از جمله آن دلایل عبارتند از:

الف) دلایل نقلی:

آیه اول: «و ما یَعلمُ تأویلَهُ الاّ اللّهَ و الراسخونَ فِی العلمِ» (آل عمران: 7)؛ تأویل قرآن را جز خدا و ریشه داران در علم، کسی نمی داند.

مفسّران در مورد مستأنفه یا عاطفه بودن واو در آیه شریفه، اختلاف نظر دارند. به نظر می رسد واو عاطفه است و فقط طبق همین فرض می توان از آیه برای بحث استدلال آورد. «رسوخ» به معنای «ثبات» است(28) و راسخان در علم کسانی هستند که دانش آن ها ثبات داشته، تزلزل و تبدّل در رأی و علم آن ها مطابق با واقع است و با توجه به این که الف و لام در «العلم» برای جنس است، اینان در تمام قلمرو علم، ثبات رأی داشته، در هیچ بخش از دانش تزلزل ندارند؛ یعنی راسخ در مطلق علم هستند.

در روایات متعددی آمده است که راسخان در علم حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام هستند؛ از جمله از برید بن معاویه از صادقین علیهماالسلام نقل شده که درباره «و ما یعلم تَأْوِیْلَهُ اِلاّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلَمِ» فرموده اند:

«رسول خدا بالاترین ریشه داران در علم است. خداوند همه آنچه فرستاده از تأویل وتنزیل به او تعلیم داده است. خداوند چیزی را که علم تأویل آن را به پیامبر نیاموخته باشد، بر وی فرود نیاورده است و همه آن را اوصیای پس از او می دانند.»(29)

و نیز حضرت علی علیه السلام فرموده اند: «کجایند کسانی که پنداشتند آنان ریشه داران در علم هستند نه ما، چه دروغ و ستمی که بر ما می رانند؟ (زیرا) خداوند ما را بالا برده، آن ها را فرو گذاشته، به ما عطا کرده و آنان را محروم گذاشته، ما را (در حوزه عنایت خود) داخل کرده و آنان را بیرون کرده است.»(30)

آیه دوّم: «یقولُ الذینَ کفروا لَست مرسلاً قُل کفی بِاللّه شهیدا بینی و بینکم و مَن عِندهُ علمُ الکتابِ»؛(رعد: 43) و کسانی که کافر شده اند، می گویند: تو فرستاده نیستی. بگو: کافی است خدا و آن که نزد او علم کتاب است میان من و شما گواه باشد.

مراد از «کتاب» در این آیه، قرآن است(31) و نیز در روایات متعددی آمده است: مراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» حضرت علی علیه السلام می باشد؛ از جمله در روایت حسن از برید بن معاویه از امام صادق علیه السلام در بیان مقصود از «مَنْ عِنْدَهُ اَمُّ الْکِتابِ» فرموده اند:

«خدا از مَنْ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ ما را قصد کرده و علی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله اول ما، افضل ما و بهتر ماست.(32)

آیه سوّم: به گواهی آیات قرآن، خداوند پیامبران خویش را به سلاح علم و دانش مجهّز می کرده است؛ از جمله:

«و علّم آدم الاسماءَ کُلَّها ثُمَّ عرضَهم علیَ الملائکةِ فقال اَنبئونی بأسماء هؤلاءِ اِن کُنتم صادقینَ...» (بقره: 2132)؛ و [خدا] همه [معانی [نام ها را به آدم آموخت، پس آن ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، از اسامی این ها به من خبر دهید.

در مورد این «اسماء»، که علم به آن بزرگ ترین موهبت الهی برای حضرت آدم علیه السلام و منشأ فضیلت و افتخار او و شایستگی برای مقام «خَلیْفَةُ الْلهیِ» شد، مفسّران سخن بسیار گفته اند و پرونده این بحث همچنان گشوده است؛ چنان که بسیاری از مفسّران گفته اند: منظور از «اسم» در این جا مسمّی است؛ یعنی خداوند جمیع علوم مربوط به آنچه در زمین و آسمان است و خواص و منافع آن ها، همه را به حضرت آدم علیه السلام تعلیم داد و بدین سان، آدم علیه السلام به تمام اسرار عالم آشنا شد. امام صادق علیه السلام در مورد اسمائی که خدا به حضرت آدم علیه السلام آموخت، فرموده اند:

«منظور تمام زمین ها، کوه ها، درّه ها و بستر رودخانه است.»

سپس حضرت به فرشی که زیر پایش گسترده بود، نظر افکند و فرمود:

«حتی این فرش هم از اموری بود که خدا به آدم تعلیم داد.»(33)

این تعبیر نشان می دهد که حضرت آدم علیه السلام به تمام حقایق عالم آگاه بوده است. علّامه طباطبائی در تفسیر این آیات شریفه، بیان قابل توجهی دارد که حاصلش چنین است:

اولاً، تعبیری که در آیه به کار رفته، مشعر بر این است که «اسماء» یا مسمّاهای اسمائی که خدا به حضرت آدم علیه السلام تعلیم داد، یک سلسله موجودات زنده و صاحب شعور و از نظر پنهان بوده اند. البته آگاهی حضرت آدم علیه السلام بر اسماء مثل اطلاع ما از نام های اشیا نبوده است؛ زیرا در این صورت، فرشتگان هم می دانستند و اطلاع از آن ها فضیلتی به حساب نمی آید، بلکه آن علمی همراه با کشفِ حقیقت آن ها بوده است.

ثانیا، این اسماء مفهوم عام و گسترده ای دارد که «کلّها» به آن اشاره می کند.

ثالثا، ذکر ضمیر جمع مذکر دلیل بر این است که تمام آن ها دارای حیات و علم بوده اند و در عین حال، تحت حجاب عالم غیب قرار داشتند. بنابراین، نتیجه می گیریم این ها همان چیزی هستند که در آیه 21 سوره «حجر» آمده اند(34) که می فرماید:

«و اِن مِن شی ءٍ الاّ عندنا خزائنه و ما ننزِّلَه اِلاّ بقدرٍ معلومٍ»؛ خزائن همه چیز نزد ماست و ما جز به مقدار معلومی آن را فرو نمی فرستیم.

از این آیات استفاده می شود که خداوند تمام حقایق جهان را به حضرت آدم علیه السلام تعلیم داد. بنابراین، حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، که اشرف مخلوقات است و کتابش خاتم کتب الهی می باشد، باید به تمام این حقایق آگاهی کامل داشته باشد. از خود حضرت نقل شده است که فرمود:

«خداوند بهتر از من و گرامی تر از من، نزد خویش خلق نکرده است.»(35)

در حدیث صحیحی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«خدای متعال چیزی به پیامبران عطا نکرده، مگر آن را به حضرت محمّد داده است.»(36)

در مورد حضرات ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز روایات اشاره دارند که علم حضرت آدم علیه السلام را به ارث برده اند؛ از جمله فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:

«علمی که با حضرت آدم پایین آمد، نرفت، بلکه به ما ارث رسید و علی علیه السلام عالم این امّت است. عالمی از ما نمی میرد، مگر این که کسی که همانند او یا آنچه خدا بخواهد می داند، جانشین او می شود.»(37)

و نیز 18 روایت در بصائر الدرجات آمده به این مضمون که ائمّه اطهار علیهم السلام علم تمام پیامبران و فرشتگان را می دانند؛ از جمله امام صادق علیه السلام فرموده است:

«خداوند دو علم دارد: علمی که مخفی است و کسی غیر از خودش نمی داند، که بداء از آن است، و علمی که به پیامبران و فرشتگان آموخته است، و ما آن را می دانیم.»(38)

و نیز خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:

«خداوند علم و فهم مرا به ذریه و اوصیای من داده است.»(39)

آیه چهارم: «آتَیْناهُ حُکْمَاً وَ عِلْمَاً» (یوسف: 22)؛ به او حکم و علم دادیم.

با توجه به بیان فضل خداوند برای پیامبر خود و برتری او نسبت به دیگران و نکره بودن حکم و علم در آیه، که دلالت بر بزرگی آن دو دارد، گستردگی دانش پیامبر استفاده می شود.

شبیه این تعبیر در مورد چندین پیامبر در آیات دیگر آمده است؛ از جمله: قصص: 14 در مورد حضرت موسی علیه السلام و انبیاء: 79 در مورد حضرت داود و سلیمان علیهماالسلام و انبیاء: 74 در مورد حضرت لوط علیه السلام و یوسف: 22 در مورد حضرت یوسف علیه السلام و نیز در مورد بعضی از دیگر انبیای الهی با تعبیرهای گوناگون دیگر این حقیقت بیان شده است. طبق روایاتی که قبلاً ذکر شد، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام تمام علوم انبیای الهی را دارا هستند؛ آیاتی که نوعی از علوم را برای انبیای الهی ثابت کرده اند، در مورد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز صدق می کنند.

ب) دلایل عقلی

دلیل اول: رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام اقتضا دارد علوم گسترده ای داشته باشند. گرچه علم آن ها به برخی امور دنیوی به طور مستقیم مربوط به هدف رسالت و امامت نیست، ولی این هدف (رسالت و امامت) فقط با اعتماد مردم به نبی و امامو اعتقاد به حقّانیت هر آنچه می گویند، حاصل می شود؛ زیرا مشاهده هر نوع اشتباهی از پیامبر و امام موجب شک نسبت به اصل رسالت او می شود و چیزی باقی نمی ماند، مگر آن که علامت سؤال روی آن می نشیند و برای مردم این سؤال ایجاد می شود: آیا این تکالیفی که از سوی خداوند حکایت می کند، وظایف واقعی الهی ماست؟ اگر پیامبر در مجالی اشتباه کرد، به چه دلیل در مجال دیگر اشتباه نخواهد کرد؟ این شک و تردید موجب سلب اعتماد مردم به نبی و در نتیجه، نقض غرض بعثت می شود.(40) و نقض غرض از حکیم قبیح است و محال است از خدای حکیم صورت بگیرد.

گرچه تفکیک مصونیت در امر وحی و حکومت با امور دیگر عقلاً ممکن است، ولی این امر فقط برای انسان های واقع بین و صاحب نظر آسان است و عامّه مردم، که بیش تر مخاطبان انبیای الهی را تشکیل می دهند، نمی توانند این دو مجال را از هم جدا نگاه کرده و خطا در یکی را به دیگری سرایت ندهند. پس عقل حکم می کند برای این که هدف بعثت انبیا حاصل شود، باید از پیامبر اشتباهی سر نزند. و این امر در صورتی ممکن است که نبی و امام به نحوی با منبع علم الهی متصل باشند، تا اگر از اموری مورد سؤال واقع شدند، بتوانند جواب صحیح بدهند؛ چرا که جواب ندادن و اظهار عدم آگاهی نسبت به جوابِ سؤال هایی که از نبی و امام می شود، در پذیرش حرف های دیگر آن ها از سوی مردم مؤثر است. در برخی روایات به این مطلب اشاره شده است؛ مثلاً، از امام صادق علیه السلام در روایت صحیحی نقل شده که پس از بیان وجوب اطاعت ائمّه اطهار علیهم السلام فرمودند:

«مپذیرید که خدای تبارک و تعالی اطاعت اولیای خودش را بر بندگان واجب کند، سپس اخبار آسمان ها و زمین را از ایشان بپوشاند و اصول علم را نسبت به سؤالاتی که از ایشان می شود و مایه قوام دین مردم است، از آن ها قطع کند.»(41)

غالب محققان شیعه نیز معتقدند که پیامبر علاوه بر عصمت از گناه، نباید در هیچ امری اشتباه کند. خواجه نصیر الدین طوسی معتقد است: برای این که نسبت به نبی وثوق پیدا شود و غرض بعثت حاصل گردد، لازم است دارای مقام عصمت و هوش و ذکاوت و قوّت رأی بوده و ابدا سهو نکند،(42) به ویژه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که خاتم پیامبران و کتابش حاکم بر کتاب های دیگر الهی است.

دلیل دوم: اضافه بر همه آنچه گفته شد، کمال وجودی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت محمد صلی الله علیه و آله که انسان کامل هستند، شایسته است که چیزی از ممکنات خارج از علم آن ها نباشد.

امام خمینی در این زمینه می نویسند: «درک نبی از حقایق ماورای عالم حسّی و مادی نامحدود و تابع شرایط ویژه است، و خداوند حقایق عالم را طبق آنچه هست، بر پیامبر خودش نشان داده است.»(43)

قرآن منبع علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السلام : چنان که برخی از مفسّران و علمای اسلامی گفته اند(44) و از روایات نیز استفاده می شود، منبع اصلی احادیث پیامبراکرم و ائمّه اهل بیت علیهم السلام همان قرآن کریم است که با استنطاق ویژه ای، احکام و معارف آن را استنباط کرده، بیان نموده اند. همان گونه که در بررسی روایات جامعیت ذیل آیه 89 سوره «نحل» گذشت، قسم سوم از اقسام سه گانه آن روایات، که بیش ترین تعداد بود، دلالت داشت بر این که ائمّه اطهار علیهم السلام اگر خبر آسمان ها و زمین را می دانند، آن را از قرآن می فهمند. علاوه بر آن ها، روایات دیگری دلالت دارند که منبع انحصاری علم ائمّه اهل بیت علیهم السلام قرآن است.(45) امام باقر علیه السلام فرموده اند: «وقتی در مورد چیزی سخن گفتم، از من بخواهید که از قرآن جواب دهم.»(46)

و در روایت دیگری که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا نزد شما از رسول اکرم صلی الله علیه و آله غیر از وحی چیزی وجود دارد یا نه، حضرت فرمودند:

«لا وَالذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلْنَسَمَةَ، اِلاَّ اِنْ یُعْطِی عَبْدَاً فَهْمَاً فِی کِتابِهِ»؛(47) نه، قسم به کسی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، مگر این که فهم کتابش به بنده ای داده شود.

علّامه طباطبائی پس از نقل حدیث اخیر می گوید: «این از غرر احادیث است و کم ترین دلالتش این است که آنچه از معارف عجیب صادر از مقام علمی امام علیه السلام که عقل ها را متحیّر می سازد، از قرآن می باشد.»(48)

4. باطنی بودن معارف جامع قرآن و اختصاص آن به پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام

چنان که بیان شد، از ظاهر قرآن کریم با دلالت لفظی، تمام احکام و معارف دین قابل استفاده نیست، چه رسد به معارف جامع مورد نظر. بنابراین، جامعیت قرآن مربوط به باطن قرآن است. بدون شک، یکی از ویژگی های قرآن کریم این است که دارای «ظهر» و «بطن» می باشد؛ یعنی افزون بر معانی که از ظاهر واژگان و معانی لغوی آن استفاده می شود، معانی ژرف تر و پنهان تری نیز در عبارت وحی نهفته است:

حرف قرآن را بدان که ظاهری است زیر ظاهر باطن بس قاهری است
زیر آن باطن یکی بطن سوم که در او گردد خردها جمله گم
بطن چهارم جز نبی خود کس ندید جز خدای بی نظیر و بی ندید
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است که نقوشش ظاهر و جانش خفی است.(49)
در خود قرآن کریم واژه «بطن» یا «باطن» درباره قرآن کریم و مفاهیم آن به کار نرفته است و آیه ای به صراحت، از وجود باطن برای قرآن کریم خبر نمی دهد، ولی از برخی آیات(50) با ضمیمه روایات یا مقدّماتی، می توان استفاده کرد که احکام و معارف آن منحصر در آنچه از ظاهر استفاده می شود، نیست؛ زیرا استدلال به این آیات نیاز به بحث و بررسی تفصیلی دارد. در این جا، تنها به بحث روایی پرداخته می شود:

1. روایات متعددی در کتب روایی شیعی و اهل سنّت از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام نقل شده اند که به خوبی دلالت دارد بر این که آیات قرآن کریم علاوه بر ظاهر، دارای بطونی است. در ذیل به چند نمونه اشاره می شود: از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند:

«از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم، می فرماید: "آیه ای از قرآن نیست، مگر برای آن ظاهر و باطنی است".»(51)

و نیز امام کاظم علیه السلام از آن حضرت نقل کرده اند که درباره قرآن فرمودند: «لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنٌ»؛(52) برای قرآن، ظاهر و باطنی است.

از بعضی روایات دیگر استفاده می شود قرآن کریم بطون متعددی دارد. برای نمونه، جابر جُعفی از امام باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «اِنَّ لِلْقُرآنِ بَطْنا وَ لِلْبَطْنِ بَطْنٌ وَ لَهْ ظَهْر وَ لِلظَّهرِ ظَهْرٌ»؛(53) برای قرآن باطنی است و برای باطن، باطنی دیگر، و قرآن ظاهری دارد و ظاهرش ظاهری دیگر.

گرچه در برخی تفاسیر(54) از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است قرآن هفتاد بطن دارد، اما در کتب روایی معتبر، چنین روایتی یافت نشد.

وجود بطن برای قرآن کریم، مورد اتفاق همه مذاهب و اندیشمندان اسلامی است، گرچه در مراد و معنای آن اختلاف است و در روایات نیز معانی مختلفی برای آن ذکر شده. پس می توان اصل وجود بطن برای قرآن را از مسلّمات فرهنگ اسلامی شمرد. تعدد روایاتی که در منابع روایی شیعه و اهل سنّت در این مورد نقل شده، به قدری است که تواتر معنوی دارد(55) و ما را از بررسی سندی روایات بی نیاز می کند.(56)

2. دسته ای از روایات فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را منحصر به ائمّه اهل بیت علیهم السلام می کنند؛ از جمله طبق نقل صحیح، امام صادق علیه السلام فرمودند:

«غیر از اوصیا کسی نمی تواند مدعی شود که فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را جمع کرده است.»(57)

3. از دسته ای روایات استفاده می شود که قرآن کریم دارای مراتبی است که بعضی از آن ها ویژه اوصیا و انبیاست؛ مثلاً، از امام حسین علیه السلام نقل شده است: «معارف کتاب خداوند به چهار گونه بیان شده است: عبارت و اشاره و لطایف و حقایق. عبارت آن برای مردم، و اشارتش برای خواص، و لطایف آن برای اولیا، و حقایق آن برای انبیاست.»(58)

4. در برخی روایت آمده است که اهل بیت علیهم السلام سهم ویژه ای در قرآن دارند؛ از جمله، امام زین العابدین علیه السلام فرموده اند:

«نَحْنُ مَخْصُوصُونَ فِی کِتابِ اللّهِ»؛(59) ما ویژگان در مورد کتاب خدا هستیم.

نتیجه: با ضمیمه کردن دلایل دالّ بر جامعیت علم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام به دلایل مربوط به منبع بودن قرآن برای علم و نیز روایات دالّ بر وجود بطن برای قرآن و اختصاص محتوای آن به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام ، نتیجه می گیریم که جامعیت قرآن کریم که در آیات و روایات به آن اشاره شده، مربوط به باطن قرآن بوده و به گستردگی علوم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام و ویژه ایشان است. البته نحوه استفاده از این معارف از قرآن کریم توسط آن حضرات چنان اسرارآمیز است که ما هیچ راهی برای فهم آن نداریم، بلکه تعبّدا آن ها را می پذیریم. البته ممکن است بعضی از این علوم بالفعل نباشند و هر وقت که بخواهند، آن را دریابند؛

چنان که امام صادق فرمودند:

«اِنَّ الاْمِامَ اِذا شاءَ اِنْ یَعْلِمَ عَلِمَ»؛(60) امام هر وقت بخواهد بداند، می داند.

بنابراین، جامعیتی که آیات مورد بحث و روایات برای قرآن ثابت می کنند، ویژه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام است.

··· پی نوشت ها

1 محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج4، ص 3202، حدیث 1989

2 ابوعلی فضل بن الحسن طبرسی، مجمع البیان، ج 78، ص 65

3 محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 277

4 مجموعه مقالات کنگره مبانی فقهی حضرت امام خمینی قدس سره ، جامعیت شریعت، ج 10، ص 99221

5 ر.ک: محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 7، ص 81 و 129 / عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ص 224 226 / محمد بن محمد زمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 21 و 31

6 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 7، ص 328

7 ر.ک: ابی علی فضل بن الحسن الطبرسی، پیشین، ج2، ص353

8 محمدبن جریرطبری،جامع البیان فی تفسیرالقرآن،ج14،ص 90

9 ر.ک: محی الدین عربی، رحمة من الرحمن فی تفسیر و اشارات القرآن، ج2، ص 77 78 / جلال الدین السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، نوع 65، ص 33

10 ابوحامد غزالی، جواهر القرآن، ص 8؛ اما غزّالی در احیاء العلوم معتقد است که درقرآن کریم به اصول و کلیات علوم اشاره شده است. ر.ک: همو،احیاءالعلوم،ج1، ص 289

11 محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 12، ص 334

12 ر.ک: عبدعلی جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 74 77

13 ر.ک: عبدالله جوادی آملی، پیشین، ج 1، ص 226 / محمد صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنّة، ج 14 ص 448 / محمود رجبی، معرفت، سال دوم، ش 2، مسلسل 6، ص 10 / صادق لاریجانی، انتظار بشر از دین غیر مطبوع، ص 157

14 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 349

15 محمدبن حسن الشیخ الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن / محمودبن محمد بن محمد زمخشری، پیشین، ج 2، ص 481 و 516

16 ر.ک: ابوطاهر یعقوب فیروزآبادی، تنویر المقباس عن تفسیر ابن عباس، ص 229؛ جلال الدین سیوطی نیز شبیه همین مطلب را در الدرالمنثور، ج 4، ص 589 دارد.

17 ر.ک: ابی علی فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 5 - 6، ص 586 / فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج 2، ص 98 / ابوحیّان الاندلسی، بحرالمحیط فی التفسیر، ج 6، ص 582 / محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 8، 216 / رشید رضا، المنار، ج 7، ص 395 / محمدبن طاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، ج 1، ص 253 / محمدبن عبدالحق ابن عطیه، المحرّر الوجیز، ج 3، ص 452 / ناصرمکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 361 (ولی در ج 10، ص 101 آمده است: هر آنچه مربوط به سعادت بشر است، در قرآن موجود می باشد.) / محمدهادی معرفت، «جامعیّت قرآن کریم نسبت به علوم و معارف بشری»، نامه مفید، ش 6، ص 57

18 ر.ک: محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 4، احادیث 19495 تا 19501

19 ر.ک: عبدعلی جمعة عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص7474، که 19 روایت می باشد.

20 در مورد دروغ نبودن قرآن، ر.ک: هود: 13، و به تصدیق بودن قرآن در بیش از16آیه، اشاره شده است:ازجمله: بقره: 41 و 89 / احقاف: 12.

21 ابی علی فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 6 5، ص 416 و ص 585

22 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 323 334

23 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 323 324

24 حسین بن روح الصفار القمی، بصائر الدرجات، ج 11، ص 63 / عبدعلی جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 1، ص 133 135

25 عبد علی جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 2، ص 262 ح 320

26 همان، ج 3، ص 74 77 / احادیث 172 190 از شماره 176 184 در اصول کافی، ج 1 باب «الردّ الی الکتاب والسنة...» ص 59 60 نیز آمده است.

27 محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، کتاب «الحجة»، باب «ان الائمه ورثوا علم النبی و جمیع الانبیاء و الاوصیاء» ح 7، ص 327

28 احمد بن محمد بن علی المقری الفیوصی، المصباح المنیر، ج 1، ص 274

29 محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، کتاب «الحجة»، باب «انّ الراسخون فی العلم هم الائمه علیه السلام »، حدیث 3

30 نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 144

31 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 11، ص 426

32 محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1 کتاب «الحجة»، باب «ما جمع القرآن کله الاّ الائمه علیه السلام »، حدیث 6 ص 333

33 ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 76

34 محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 118 117

35 محمد محمدی ری شهری، پیشین، ج 4، ص 3202 حدیث 19813

36 محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج 3، ص 20، ح 5

37 حسین بن روح الصفار قمی، پیشین، ص 116

38 همان، ص109،ح2؛ تمام احادیث باب 21 از جزء 2 قریب به این مضمون هستند.

39 همان، ص 48

40 ر.ک: جعفرسبحانی، الالهیات، ج3، ص20 و173/ همو، منشور جاوید، ج 10، ص 154

41 محمدبن یعقوب، پیشین، ج 1، کتاب «الحجة»، باب «إنّ الائمة یعلمون علم ما هو کان و ما کائن و ما یکون»، ج 4 / در بصائر الدرجات، جزء 3، باب 5 نیز چندین حدیث بر این مضمون آمده است.

42 ر.ک: علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص 349

43 امام خمینی، مصباح الهدایة، ص 61 71 / شبیه این سخن در کتب دیگری نیز آمده است؛ مانند: سیدحیدر آملی، تفسیر محیط الاعظم، ج 1، ص 32 / صدرالمتألّهین، تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 342 / عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 7، ص 245

44 ر.ک: محمّد بن عبدالرحیم النهاوندی، تفسیر القرآن و تبیین الفرقان، ج 1، ص 28 / عبدالله جوادی آملی، کیهان اندیشه، ش 39، سال 7، ص 32؛ در مورد سخنان حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ر. ک: جلال الدین السیوطی، معترک الاقران فی اعجاز القرآن، ص 13 که از قول شافعی آمده است: «جمیع آنچه امّت می گوید شرح سنّت و سنّت شرح قرآن است وتمام آنچه نبی به آن حکم کرده از قرآن کریم فهمیده است.»

45 برای حضرات معصوم علیهم السلام منابع علمی دیگری نیز ذکر شده است، ولی به نظر می رسد قرآن طرق رسیدن به آن منابع است. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 7، مبحث منابع پیامبران/احمد مطهری و غلامرضا کاردان، علم پیامبر و امام در قرآن.

46 عبد علی جمعة عروسی حویزی، پیشین، ج 1، ص 714، حدیث 66

47 محمد بن عبدالرحیم نهاوندی، نفحات الرحمن، ج 1، ص 28

48 محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 3، ص 73

49 جلال الدین مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم

50 مانند «و ما یعلم تأویله الا اللّه والراسخون فی العلم» (آل عمران: 7) با ضمیمه روایتی از امام صادق علیه السلام که تأویل را به بطن تفسیر فرموده اند. ر. ک: حسین الصفار القمی، پیشین، ص 196، ح 7

51 سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 270، ح 6

52 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 90

53 همان، ج89، ص91؛ ونیزابی نصرمحمّد بن مسعود العیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 12

54 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 7

55 ر.ک: محمد بن حسین صفار قمی، پیشین، ص 216 212 / ابی جعفر بن یعقوب کلینی، پیشین، ج1، کتاب «الحجة» باب «انه لم بجمع القرآن کلّه الّا الائمة علیهم السلام و انّهم یعلمون علمه کلّه»، ح 1 / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 89، کتاب القرآن باب «انّ للقرآن ظهرا و بطنا و ان علم کل شی فی القرآن و ان علم ذلک کلُّه عند الائمه علیهم السلام و لا یعلمه غیرهم الّا بتعلیمهم.»

56 برای اطلاع از بررسی روایات بطن، ر.ک: علی اکبر بابائی، «باطن قرآن»، معرفت، سال هفتم، ش 24، پاییز 1377 / محمدکاظم شاکر، روش های تأویل قرآن، ص 8797 / سید حیدر علوی نژاد، «ظاهر و باطن قرآن در گسترده روایات»، فصلنامه پژوهش های قرآنی، 56، (بهار 1375)

57 محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، کتاب «الحجة»، باب «انه لم یجمع القرآن کلّه الا الاوصیاء»، ح 2

58 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 173، روایت 18، باب 1؛ این روایت، از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است.

59 حسین بن روح الصفار القمی، پیشین، ج 4، ص 120

60 محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، کتاب «الحجة» باب «ان الائمه اذا شاؤوا ان یعلموا علموا»، ح 1، ص 38؛ احتمال دیگری در حدیث این است که «علم» مجهول از باب تفعیل باشد. ر.ک: محمد باقر مجلسی، مرآة العقول، ج 3، ص 118.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان