مقدّمه
از جمله روش های ارزشمند و کارامد قرآن در جهت تربیت درست انسان ها و نجات بشر از ضلالت و گم راهی، توجه دادن آنان به وجود دشمنان و شیوه برخورد آنان در عرصه های گوناگون زندگی است. به دیگر سخن، یکی از اقدامات شایسته قرآن در جهت هدایت افراد و جوامع بشری به سوی پروردگار کریم این است که آنان را از وجود دشمنان گوناگون مطلّع سازد تا فکر نکنند هیچ آفت و مانعی آنان را در این جهت تهدید نمی کند؛ و به اصطلاح، همگان «خودی» محسوب می گردند و از وجود «غیرخودی ها» خبری نیست.
با پی جویی در آیات، به این نتیجه می رسیم که در این راهکار قرآنی، از هر شیوه معقول و مشروع و از وجود هر زمینه مناسبی بهره گرفته شده است. بدین سان، در برخی از آیات شریفه، از اصل وجود دشمن در طریق بندگی خداوند خبر داده شده؛(1) در بخشی دیگر، به تبیین خصلت های روحی و رفتاری مجموعه «غیرخودی»ها (اعم از کافر، مشرک، منافق و غیره) پرداخته شده است؛ و در آیات دیگر، شگردهای آنان در ستیز با «خودی»ها مورد ارزیابی قرار گرفته، سرانجام از رسالت «خودی»ها در قبال «غیرخودی»ها و نحوه مقابله با آنان در آیاتی دیگر سخن به میان آمده است.
بی تردید، یکی از بهترین عواملی که موجب موفقیت انسان های مؤمن در عرصه دشمن ستیزی می شود، آشنایی آنان با اوصاف و خصلت های گوناگون دشمنان (غیرخودی ها) می باشد. بر این اساس، نوشتار حاضر درصدد است که در این وادی گامی نهد و با الهام از آیات کریمه قرآنی و گفتار بر جای مانده از معصومان علیهم السلام مطالبی را در زمینه تبیین برخی از ویژگی های «غیرخودی»ها ارائه کند. پیش از از پرداختن به اصل سخن، ذکر دو نکته لازم می نماید:
1 ضرورت آشنایی با ویژگی های غیرخودی ها
گاه دیده و شنیده می شود که ناآشنایان با آموزه های وحیانی چنین می پندارند که گزاره «خودی» و «غیرخودی» در شعاع اموری همچون نژاد، جغرافیا و مانند آن قابل طرح است. متأسفانه رواج این گونه پندارهای نادرست موجب گردیده تا اشخاص و احزاب گوناگونی با مطرح شدن این گزاره ضروری، در عرصه فرهنگی و سیاسی مخالفت نمایند و صریحا اعلان کنند: «کافر و بی دین هم خودی است. قرآن هم فرمود: "لکم دینکم ولی دین"، بنی آدم اعضای یکدیگرند»(2) و «خداوند خودی و غیرخودی نمی شناسد، نعمت هایش را به همه داده است؛ چرا ما کاسه داغ تر از آش هستیم؟»(3)
این در حالی است که هر شخص آگاه با تعالیم انبیای الهی علیهم السلام و آشنا با متون دینی می داند که هیچ یک از امور یاد شده، و مانند آن ها نمی تواند موجب مرزبندی بین انسان ها و تقسیم آن ها به «خودی» و «غیرخودی» گردد؛ زیرا اگر چنین بود، نمی بایست رسول اکرم صلی الله علیه و آله در حق سلمان فارسی، که نژادش ایرانی و زادگاهش ایران زمین است، بفرماید: «سّلمان منّا اهل البیت»؛ سلمان از ما خاندان اهل بیت علیهم السلام است.
(4) یا نمی بایست امام صادق علیه السلام در پاسخ این سؤال منصور بن بزرج، که چرا از سلمان فارسی بسیار یاد می کنی، بفرماید: «لاتقل سلمان الفارسی، بل قل سلمان المحمّدی ...»؛ نگو سلمان فارسی، بلکه بگو سلمان محمدی.
(5)
بدین روی باید گفت: به لحاظ «بنی آدم» و نیز «مخلوق خدا» و «برخوردار بودن از نعمت های گوناگون الهی»، همه انسان ها «خودی» می باشند؛ زیرا هیچ یک از این امور و مشابه آن ها نقشی در تقسیم انسان ها به دو گروه «خودی» و «غیرخودی» ندارند؛ بلکه تنها چیزی که به این مرزبندی معقول در بین انسان ها مشروعیت می بخشد، نوع گرایش های فکری و خصلت های روحی آن هاست. بدین روست که می بینیم خدای منّان خطاب به مؤمنان می فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید هر گاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند آن ها را ولیّ (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید؛ و کسانی که آن ها را ولیّ خود قرار دهند ستمگرند.» (توبه: 23)
این کلام الهی به روشنی بیانگر این است که اگر کسی از خویشان و بستگان نزدیک، اگرچه پدر و برادر باشند، به کفر گراید و آن را بر ایمان ترجیح دهد، «غیرخودی» محسوب می شود؛ و در نتیجه، دوست شدن با چنین شخصی و خودی به حساب آوردن وی کاری است ناصواب، و سبب می شود تا انسان در زمره ستم کاران قرار گیرد.
در آیه دیگری، در باب مشروعیت پیکار با طیف خاصی از «غیرخودی»ها یعنی اهل کتاب معاند و آن دسته از یهود و نصارا که حاضر نشدند تا با پرداخت «جزیه» زندگی مسالمت آمیزی با مسلمانان داشته باشند (6) نیز چنین می خوانیم:
با کسانی از اهل کتاب، که نه به خدا ایمان دارند و نه به روز جزا و نه آنچه را که خدا و رسولش تحریم کرده حرام می شمرند و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید ...» (توبه: 29)
مضمون روشن این آیه نیز این نکته را بیان می کند که اگر ستیز با کسانی از یهود و نصارا مشروع می باشد، برای آن است که آنان به دلیل عدم ایمان به مبدأ و معاد(7) و نیز عدم پای بندی به محرّمات الهی و همچنین عدم گرایش به دین حق، «غیرخودی» به حساب می آیند؛ گو این که خوی «غیرخودی» بودن، آنان را وامی دارد تا علیه پیامبر و مسلمانان توطئه کنند و فتنه ای در سر بپرورانند و به مقابله با اسلام و مسلمانان روی آورند. بدین دلیل، بر مؤمنان فرض است که با آن ها مقاتله نموده، و عرصه را بر دشمن تنگ کرده، از این طریق، اقتدار امت و مکتب را حفظ نمایند.
همچنین در آیات دیگری خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:
«بگو (به منافقان) انفاق کنید، خواه از روی میل یا اکراه؛ هرگز از شما پذیرفته نمی شود؛ چرا که شما قوم فاسقی بودید. و هیچ چیز مانع قبول انفاق های آن ها نشد، جز این که آن ها به خدا و پیامبرش کافر شدند. و نماز به جا نمی آورند جز به کسالت، و انفاق نمی کنند، مگر با کراهت.» (توبه: 53 و 54)
با تأمّل در مضمون این دو آیه شریفه، به این نتیجه می رسیم که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از ناحیه پروردگار کریم، مأموریت یافته بور که به «منافقان» (این غیرخودی هایی که با بهره گیری از نقاب نفاق، حضورشان را در بین مسلمانان حفظ کرده بودند) اعلام کند که انفاقات شما، چه از روی میل باشد و چه از روی کراهت، مورد قبول درگاه الهی واقع نمی شود. رمز و راز این عدم قبولی به این برمی گردد که آنان در اثر کفر به خدا و رسول و انجام نماز با حالت کسالت، از صف «خودی»ها خارج گردیده و در زمره غیرخودی ها قرار گرفته اند؛ زیرا او تنها انفاقات «متّقین» (خودی های به کمال دست یافته) را می پذیرد. (مائده: 27)
به هر حال، این سلسله از آیات کریمه قرآنی این حقیقت را بیان می دارند که در باب شناخت «غیرخودی»ها، باید به بینش ها و خصلت های اشخاص و احزاب توجه نمود و نه به اموری همچون نژاد، جغرافیا و مانند آن. بنابراین، تنها در صورت برخورداری انسان ها از بینش ها و مبانی فکری نادرست و خو گرفتن آن ها با یک سلسله از خصلت های منفی و صدور رفتارهایی ناشایست است که می توان آن ها را «غیرخودی» به حساب آورد. بر این اساس، می گوییم: شناخت اوصاف و خصلت های روحی و رفتاری «غیرخودی»ها در منظر قرآن از درجه ضرورت بالایی برخوردار می باشد. در صورت توجه و عمل به این مهم است که می توان «غیرخودی»ها را مورد شناسایی قرار داد و از آن ها کناره گرفت؛ و در صورت لزوم با آن ها ستیز نمود.
2 دسته بندی ویژگی های غیرخودی ها
اگرچه تعداد ویژگی های غیرخودی ها، که در خلال آیات قرآنی، به طور مستقیم و غیرمستقیم از آن ها یاد شده، زیاد است، ولی می توان به اختصار، مجموعه آن ها را به چند دسته تقسیم کرد:
الف. ویژگی های فردی و اجتماعی
بستر بروز پاره ای از اوصاف و ویژگی های غیرخودی های مطرح شده در قرآن، زندگی شخصی است؛ از قبیل: خرده گیری بر افعال الهی،(8) نصیحت ناپذیری،(9) از خود راضی بودن(10) و مانند آن ها...؛ اما ظرف ظهور دسته ای دیگر از این ویژگی ها، حیات اجتماعی و در ارتباط با دیگران می باشد؛ همانند: دورویی،(11) اضلال دیگران،(12) دشمنی مستمر با مسلمانان،(13) و خشم و کینه توزی نسبت به پیروان قرآن.(14)
ب. ویژگی های عام و خاص
برخی از ویژگی های غیرخودی ها عام و فراگیرند؛ یعنی تمام طوایف از غیرخودی ها از آن ها برخوردار بوده اند؛ همچون خصلت دین ستیزی(15) و عدم ایمان به آموزه های وحیانی.(16) اما دسته ای دیگر از این ویژگی ها به گونه ای هستند که تنها گروهی از غیرخودی ها واجد آن می باشند؛ از قبیل: قتل پیامبران الهی(17) و تهمت ساحریّت به انبیا علیهم السلام .(18)
ج. ویژگی های مضمونی و محتوایی
به لحاظ مضمونی و محتوایی نیز می توان ویژگی های غیرخودی ها را به دسته های ذیل تقسیم نمود:
1 اعتقادی؛ از قبیل: کفر به وجود پروردگار و نبوّت انبیای الهی علیهم السلام (19) و انکار معاد و قیامت.(20)
2 اقتصادی؛ همانند: ایجاد تنگناهای اقتصادی برای مسلمانان،
(21) انفاق های مالی در جهت بستن راه الهی
(22) و انس با داد و ستدهای ربوی.
(23)
3 اخلاقی؛ همچون: خدعه و مکر با پروردگار کریم و مؤمنان،(24) اشاعه فحشا و فسادهای اخلاقی.(25)
4 سیاسی؛ از قبیل: طغیان و سرکشی،(26) کتمان حق،(27) فتنه آفرینی و ایجاد بحران.(28)
5 نظامی؛ همانند: ترساندن از جهاد و پیکار(29) و فاش ساختن اسرار نظامی مسلمین.(30)
نمودی چند از ویژگی های غیرخودی ها
در خلال آیات شریفه قرآنی، اوصاف و ویژگی های فراوانی از «غیرخودی»ها ذکر گردیده که برخی از آن ها به شرح ذیل می باشند:
الف. دین ستیزی
آنان در اثر برخورداری از این ویژگی، به کفر و انکار دین و مجموعه آموزه های وحیانی بسنده ننموده، بلکه مقابله و مقاتله با آن ها را سرلوحه کاری خویش قرار داده، همواره نسبت به دین و متدیّنان عناد ورزیده، راه ستیز با آن ها را در پیش گرفتند.
البته خصلت «دین ستیزی» را باید از معدود خصیصه های مشترک بین مجموعه طوایف «غیرخودی»ها برشمرد؛ زیرا بررسی عمل کردهای آنان حکایت از آن دارد که همه آن ها در جهت مقابله با «خودی»ها هدف مشترکی تعقیب می نمایند که عبارتند از: «دین ستیزی»، گو این که خصلت پیکار با دین و متدیّنان با زندگی آنان عجین شده است و همین موجب گشته تا تمامی آن ها در جهت برچیده شدن دین از صحنه زندگی افراد و جوامع بشری تلاش نمایند.
خداوند متعال از وجود این خصلت در بین یکی از طوایف مشهور غیرخودی ها در عصر رسول اکرم صلی الله علیه و آله یعنی مشرکان مکّه خبر داد و خطاب به مسلمانان فرمود:
«مشرکان پیوسته با شما می جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.» (بقره: 217)(31)
شناخت و بررسی رفتارها و موضع گیری های تند اشخاص و احزاب گوناگون در قبال انبیای الهی و امامان معصوم علیهم السلام و پیروان صدیق ایشان گویای آن است که طیف های دیگر از «غیرخودی ها» نیز همانند مشرکان مکّه از خصیصه دین ستیزی برخوردار بوده و در جهت تحقّق آن تلاش نموده اند، تا شاید نور الهی را خاموش سازند و متدیّنی در جهان باقی نماند.
(32)
به دیگر سخن، برخوردهای خشن و تهدیدهای شدید اعمال شده از سوی غیرخودی ها در طول تاریخ، در جهت مقابله با خودی ها حکایت از آن دارد که همه آن ها ریشه در خصلت «دین ستیزی» غیرخودی ها دارد؛ «خودی ها» تنها به جرم آن که به خدا و ادیان الهی ایمان آورده و متدیّن به آن ها گردیده اند، مورد غضب و خشم غیرخودی ها و مواجه با هر نوع برخورد همراه با خشونت و تهدید از سوی آنان گردیده اند. با دقت در آیات و روایات و متون تاریخی، با نمونه های فراوانی از این قبیل آشنا می شویم؛ تنها به سه نمونه قرآنی اشاره می شود:
1 پس از آن که فرعون به تهدید ساحران مؤمن به حضرت موسی علیه السلام پرداخت و خطاب به آنان گفت: «دست ها و پاهایتان را یکی از چپ و یکی از راست خواهم برید، سپس همه شما را به دار خواهم آویخت» (اعراف: 124)،(33) آن ها در قبال این تهدید چنین پاسخ دادند: «ما به سوی پروردگارمان بازخواهیم گشت و تو جز برای این ما را به کیفر نمی رسانی که ما به معجزات پروردگارمان وقتی برای ما آمده ایمان آوردیم و بدان ها متدیّن گردیدیم.» (اعراف: 125 و 126)
2 آن گاه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مسلمانان در پی شنیدن صدای اذان به خواندن نماز روی می آوردند، طیف خاصی از غیرخودی های در آن عصر (اهل کتاب) به استهزای آنان می پرداختند. (مائده: 58) در قبال این برخورد ناروا، خداوند به رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمان داد: در خطاب به آنان بگوید:
«ای اهل کتاب، آیا جز این بر ما عیب می گیرید که ما به خدا و به آنچه به سوی ما نازل شده و به آنچه پیش از این فرود آمده ایمان آورده ایم»؟ (مائده: 59)
3 در متون تاریخی و کتب تفسیری آمده است: ذونواس (آخرین پادشاه از طایفه «حمیر» در سرزمین یمن) و رهبر «اصحاب أخدود»(34) برای از پای درآوردن مسیحیان منطقه نجران و بازگرداندن آن ها از آیین نصرانیت، ابتدا آن ها را مجبور به پذیرش آیین مورد قبول خویش نمود و کیش و مرام یهود را بر آن ها عرضه داشت و اصرار کرد آن را پذیرا شوند، ولی آن ها ابا کردند؛ حاضر به قبول شهادت شدند، اما حاضر به صرف نظر کردن از آیین خود نبودند. در پی این مقاومت، ذونواس به پیروان خود دستور داد: خندق عظیمی کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند و مؤمنان را تهدید به شکنجه با آتش کردند؛ گروهی را زنده زنده در آتش سوزاندند و جمعی را با شمشیر کشتند و قطعه قطعه نمودند؛ به طوری که عدد مقتولان و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید!(35)
خدای منّان پس از اشاره اجمالی به این رفتار بسیار خشن «اصحاب اخدود» (یعنی ذنواس و پیروان وی)
(36) به بیان علت این برخورد ناپسند آنان با مؤمنان به آیین نصرانیت پرداخته، چنین می فرماید:
«هیچ ایرادی بدان ها (مؤمنان) نداشتند، جز این که به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند.» (بروج: 8)
نکته قابل ذکر این که شگرد گروه های غیرخودی ها در جهت ستیز با دین و متدیّنان واقعی، محدود و منحصر به یک شیوه نمی گردد؛ زیرا هر یک از آن ها به تناسب زمان و مکان و با لحاظ شرایط و موقعیت ها، از شگردهای ویژه ای بهره گرفته اند.
با غور در آیات و روایات و ارزیابی عمل کردهای غیرخودی ها در بستر تاریخ، می توان مجموعه شگردهای آنان در ستیز با دین و متدیّنان را در قالب یک بیان اجمالی چنین برشمرد: شگردهای سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی و نظامی.
ب. مکر و خدعه
از جمله ویژگی های غیرخودی ها که در قرآن کریم از آن یاد شده، خصلت «مکر و خدعه» است.(37)
در قرآن آمده است: پس از آن که حضرت نوح علیه السلام از هدایت امّت خویش مأیوس گردید، به پروردگار کریم چنین عرضه داشت: «پروردگارا، آن ها نافرمانی من کردند و از کسانی پی روی نمودند که اموال و فرزندانشان چیزی جز زیان کاری بدان ها نیفزوده و این (رهبران گم راه) مکر عظیمی به کار بردند.» (نوح: 21 و 22)
نکته حایز اهمیت این که تعبیر «کبارا» (که صیغه مبالغه از «کبر» است) در فراز پایانی سخن حضرت نوح علیه السلام نشان می دهد که غیرخودی های عصر آن بزرگوار در جهت مقابله با ایشان، نقشه های عظیم و گسترده ای برای گم راه ساختن مردم و ممانعت از قبول دعوت نوح علیه السلام طراحی کرده بودند.(38)
تاریخ امم انبیای الهی علیهم السلام نشان می دهد که غیرخودی های عصر دیگر پیامبران پروردگار (به خصوص در عصر نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله ) نیز از خصلت خدعه و مکر برخوردار بوده، از آن بهره گرفته اند.
در مورد مشرکان مکّه می خوانیم: هنگامی که آنان می شنیدند بعضی از امّت های پیشین (همانند یهود) پیامبران الهی علیهم السلام را تکذیب کردند، و آن ها را به شهادت رساندند، می گفتند: ولی ما چنین نیستیم؛ اگر فرستاده الهی به سراغ ما بیاید، ما هدایت پذیرترین امّت ها خواهیم بود. اما همان ها هنگامی که نور اسلام از افق سرزمینشان طلوع کرد و نبیّ گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همراه بزرگ ترین کتاب آسمانی به سراغشان آمدند، نه تنها نپذیرفتند، بلکه در مقام تکذیب و مبارزه و انواع مکر و فریب برآمدند.(39)
پروردگار کریم، این شیوه رفتاری مشرکان را مورد ملامت و سرزنش قرار داده، می فرماید:
«آن ها با نهایت تأکید، سوگند خوردند که اگر پیامبری انذارکننده به سراغ آن ها بیاید، هدایت یافته ترین امّت ها خواهند بود. اما هنگامی که پیامبری برای آن ها آمد، جز فرار و فاصله گرفتن (از حق) چیزی بر آن ها نیفزود.»
در ادامه، به تبیین این برخورد ناصواب و دوری آنان از حق پرداخته، چنین می فرماید: «این ها همه به سبب آن بود که استکبار در زمین جستند وحیله گری های سوء داشتند، اما این حیله گری های سوء تنهادامان صاحبانش را می گیرد.»(فاطر:42و43)
در سوره «طور» خدای متعال با طرح یک استدلال زنجیره ای جالب، در قالب یازده سؤال پی در پی (به صورت استفهام انکاری) به مقابله با کافران منکر قرآن و نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و قدرت پروردگار پرداخته است؛ در یکی از این سؤال ها، به استفاده آنان از «مکر» خبر داده و فرموده:
«آیا می خواهند نقشه شیطانی برای تو بکشند؟ ولی بدانند خود کافران در دام این نقشه ها گرفتار می شوند.» (طور: 22)
خداوند منّان در قالب این آیه می فرماید: آیا این کافران شیطانی طرحی ریخته اند که پیامبر را از میان بردارند، یا با آیین او به مقابله برخیزند؟ باید بدانید که کفّار محکوم به نقشه های الهی هستند و طرح خداوند بالاتر از طرح آن هاست.(40)
از جمله صفاتی که در قرآن کریم، در مقام توصیف منافقان از آن یاد شده، همین خصلت «خدعه و مکر» است. (بقره:8،9و14)
با توجه به مضمون آیات شریفه مذکور و ده ها آیه دیگر، باید گفت: مکر و خدعه، از جمله خصلت های مشترک در بین غیر خودی هاست؛ گو این که وجود هر غیرخودی در هر مقطعی از تاریخ، با این خصیصه زشت عجین شده است.
پروردگار کریم همواره در خلال آیات قرآن مجید، از به کارگیری این خصلت ناشایست توسط مجموعه طوایف غیرخودی ها خبر داده، به مسلمانان نیز هشدار داده که گاه ممکن است دشمن با اجرای سیاست «خدعه و مکر» درصدد نزدیک شدن به شما برآید و در قالب طرح دوستی، به درون مؤمنان راه پیدا کند. بدین روست که در آغازین آیات سوره شریفه «بقره» از به کارگیری این خصلت غلط در زندگی طیف منافق از غیرخودی ها خبر داده شده، آن جا که آمده است:
«میان مردم کسانی هستند که می گویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم، در حالی که ایمان ندارند. می خواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند، (ولی) جز خودشان را فریب نمی دهند، (امّا) نمی فهمند.»
در ادامه این سلسله از گفتار می خوانیم:
«و هنگامی که (منافقان) افراد با ایمان را ملاقات می کنند، می گویند ما ایمان آورده ایم، (ولی) هنگامی که با شیاطین خود خلوت می کنند، می گویند با شماییم؛ ما (آن ها) را مسخره می کنیم.» (بقره: 8 و 9 و 14)
ج. کتمان حقّ
از جمله ویژگی های زشتی که در قالب آیات و روایات بسیاری مورد مذمّت خدا و اولیای الهی قرار گرفته، «کتمان حقّ» است. همچنان که در قرآن کریم می خوانیم:
«کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که فروفرستاده ایم، پس از آن که آن را برای مردم در کتاب توضیح داده ایم، کتمان می کنند (نهفته می دارند)، آنان را خداوند لعنت کند و همه لعن کنندگان نیز آن ها را لعن می کنند.» (بقره: 159)
در متون روایی نیز شدیدترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حق شده است. در خبری آمده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«هرگاه از دانشمندی چیزی را که می داند سؤال کنند و او کتمان نماید، روز قیامت افساری از آتش بر دهان او می زنند.»(41)
در حدیث دیگری نیز چنین آمده: از امیر مؤمنان علیه السلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا پس از ابلیس و فرعون ... کیست»؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: «آن ها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان می کنند و همان ها هستند که خداوند بزرگ درباره آن ها فرمود: «لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آن ها باد.»
(42)
البته «کتمان حق» منحصر در آیات پروردگار و نشانه های نبوّت نیست، بلکه اخفای هر چیزی که می تواند مردم را به واقعیتی برساند در مفهوم وسیع این تعبیر قرار می گیرد. حتی گاه سکوت در جایی که باید سخن گفت و افشاگری کرد، مصداق کتمان حق می شود، و این در موردی است که مردم نیاز شدیدی به درک واقعیتی دارند و دانشمندان آگاه می توانند با بیان حقیقت، این نیاز مبرم را برطرف سازند، به خصوص آن که قرآن تنها از مسأله کتمان سخن نمی گوید، بلکه بیان حقایقی را نیز لازم می شمرد و همین اشتباه شاید سبب شده است که جمعی از دانشمندان از بازگو کردن حقایق لب فرو بندند، به عذر این که کسی از آن ها سؤالی نکرده است، در حالی که قرآن می فرماید:
«خداوند از کسانی که کتاب آسمانی را به آن ها داده، پیمان گرفته است که آن را حتما برای مردم بیان کنید و کتمان ننمایید.» (آل عمران: 187)
انسان فطرتا خواهان حق است و آن ها که آن را کتمان می کنند، در واقع جامعه انسانی را از مسیر تکامل فطری باز می دارند؛ بدین روی اگر به هنگام ظهور اسلام و پس از آن، دانشمندان یهود و نصارا در مورد بشارت های عهدین افشاگری کامل کرده بودند و آنچه را در این زمینه می دانستند، در اختیار سایر مردم می گذاردند، ممکن بود در مدت کوتاهی، هر سه ملت زیر یک پرچم گرد آیند و از برکات این وحدت برخوردار شوند.(43) به هر روی، «کتمان حق»، به خصوص کتمان آنچه مربوط به آیات الهی و نشانه های نبوّت است، مورد نهی و مذمّت الهی می باشد(44) و پیامدهای ناگوار شدیدی به دنبال خواهد داشت. (بقره: 174 و 176)
متأسفانه طیف وسیعی از غیرخودی ها، که در قبال انبیای الهی علیهم السلام به خصوص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام قرار داشتند، از این خصلت زشت برخوردار بودند و در عرصه های گوناگون از آن سود جستند. در این نوشتار، از میان ده ها نمونه تاریخی، تنها به ذکر دو نمونه اکتفا می شود:(45)
1 کتمان نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : با آن که اهل کتاب طبق بیان صریح خدا در قرآن (بقره: 146 / انعام: 20) شناخت دقیقی از نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله داشتند و آموزه های تورات و انجیل را منطبق با سیره و سیمای حضرتش می دیدند، اما با ظهور نبوّتش به انکار آن پرداختند و در قبال بهای کم، در صدد کتمان نشانه های موجود در این دو کتاب آسمانی برآمدند. و نسبت به این امر روشن مورد بشارت دو نبیّ بزرگوار الهی یعنی موسی و عیسی علیهماالسلام اظهار بی اطلاعی نمودند و یا به تحریف و توجیهات غلط روی آوردند. بدین روی در خبری از امام باقر علیه السلام نقل شده است «حُیَیّ بن اخطب، کعب بن اشرف، و جمعی دیگر از یهود هر سال مجلس میهمانی (پر زرق و برقی) از طرف یهودیان برایشان ترتیب داده می شد، آن ها راضی نبودند که این منفعت کوچک به خاطر قیام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از میان برود، به این دلیل (و دلایل دیگر) آیات تورات را، که در زمینه اوصاف نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله بود تحریف کردند، این همان «ثمن قلیل» و بهای کم است که قرآن در آیه 41 بقره به آن اشاره می کند.»
(46)
جلال الدّین سیوطی نیز در اسباب النّزول از ابن عباس چنین نقل کرده است: «چند نفر از مسلمانان همچون معاذ بن جبل و سعد بن معاذ و خارجة بن زید سؤالاتی از دانشمندان یهود درباره مطالبی از تورات (که ارتباط با ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشت) پرسیدند، آن ها واقع مطلب را کتمان کرده، از توضیح خودداری نمودند، آیه 159 «بقره» درباره آن ها نازل شد، (و مسؤولیت کتمان حق را به آن ها گوشزد کرد.)(47)
2 کتمان حدیث غدیر: حادثه «غدیر خم»، که در روز پنج شنبه سال دهم هجرت و پس از پایان آخرین حجّ رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، درست هشت روز پس از عید قربان و به وقت بازگشت آن حضرت از مکّه، در وادی «غدیر خم» رخ داد،(48) از مهم ترین قضایای تاریخ اسلام محسوب می گردد.(49)
در این واقعه نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله در پی نزول آیه 67 «مائده» (یا ایهّا الرّسولُ بلِّغ ما اُنزل الیکَ من ربّک ...) مأمور شدند تا علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود در میان امّت اسلامی معرفی نمایند.(50)
جمع زیادی از صحابه و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جمله زید بن ارقم، ابوسعید خدری، ابن عباس، جابر بن عبدالله انصاری، ابوهریره، براء بن عازب، حذیفه یمانی، عامر بن لیلی بن ضمره، ابن مسعود، و دیگران به نقل این واقعه پرداختند.(51)
بر این اساس ماجرای غدیر خم و ایراد خطبه توسط نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله در آن سرزمین پاک و معرفی امام علی علیه السلام به عنوان وصی و ولیّ خود بر مسلمانان امری است قطعی و تردیدناپذیر. حدیث مربوط به واقعه «غدیر»، در متون تاریخی، تفسیری و روایی، به طور متواتر نقل گردیده است. مرحوم علاّمه امینی در کتاب شریف الغدیر، این حدیث را از 110 تن از صحابه و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از 84 نفر از تابعان و از 360 چهره علمی و دانشمند اسلامی و 26 کتاب معروف در جهان اسلام نقل کرده است.(52)
اگرچه این حادثه مهم با حضور جمع کثیری از مسلمانان شرکت کننده در برنامه «حجّة الوداع» رسول اکرم صلی الله علیه و آله به وقوع پیوست(53) و چهره های سرشناس فراوانی از اصحاب آن حضرت در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند، ولی متأسفانه تعدادی از آنان به علل و بهانه های گوناگون از شهادت بر تحقّق این واقعه مهم و آنچه نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله در این جمع خاص بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام ایراد نموده بودند امتناع ورزیدند و آن را کتمان کردند.
علاّمه امینی رحمه الله اسامی برخی از کسانی را که در این سمت حرکت کردند و به طور خود خواسته و یا ناخواسته از جمع «خودی ها» خارج و به صف «غیرخودی ها» پیوسته اند، به شرح ذیل یاد کرده است: ابوحمزه أنس بن مالک، براء بن عازب انصاری، جریر بن عبداللّه البجلّی، عبدالرّحمن بن مدلج و یزید بن ودیعة.(54) در کتب و متون تاریخی و روایی داستان های فراوانی در این زمینه نقل گردیده است که برای نمونه، برخی از آن ها ذکر می گردد:
1 مرحوم سید رضی در بخش حکمت نهج البلاغه، ش 311 چنین آورده است: «چون علی علیه السلام به شهر بصره رسید، خواست انس بن مالک(55) را به سوی طلحه و زبیر بفرستد تا آنچه را وی از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره مخالفت آنان با شیوه حکومتی امام علی علیه السلام و کتمان نمودن توصیه ها و سفارشات رسول اکرم صلی الله علیه و آله در ارتباط با امامت امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود، به یادشان آورد، أنس سرباز زد و گفت: من آن سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را فراموش کردم! حضرت علی علیه السلام خطاب به او فرمود: اگر دروغ بگویی، خداوند تو را به بیماری «برص» (سفیدی روشن) دچار کند که عمامه آن را نپوشاند» (پس از نفرین امام علی علیه السلام انس به بیماری «برص» در سر و صورت دچار شد که همواره نقاب می زد.)
2 ابن أبی الحدید نیز چنین نقل نموده: «مشهور این است که علی علیه السلام در «رحبه» کوفه (ساحت خانه و فضای سبز) با مردم سخن می گفت، در خلال گفتارش از آنان درخواست نمود که شهادت دهند به این که آیا شنیدند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در بازگشت از حجّة الوداع (در وادی غدیر خم) فرمود: "من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه." گروهی برخاستند و گفتند: ما گواهی می دهیم که رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین فرموده است، اما انس بن مالک از جای برنخاست.
علی علیه السلام خطاب به وی فرمود: تو که در این واقعه حضور داشتی، چرا سخن نمی گویی؟ انس در پاسخ گفت: «ای امیرمؤمنان، سنّ من زیاد شده؛ آنچه را که فراموش کرده ام، بیش از آن مقداری است که در یاد دارم! حضرت فرمود: «اگر دروغ می گویی، خداوند یک نوع بیماری پوستی در تو ایجاد کند که عمامه آن را نپوشاند.»
ابن ابی الحدید گوید: «انس از دنیا نرفت تا آن که بیماری پیسی دامنگیر وی گردید.»(56)
3 علاّمه امینی رحمه الله نیز از مسند احمد بن حنبل (ج 1، ص 88) و مجمع الزّواید هیثمی (ج 9، ص 106) از زید بن ارقم نقل کرد: «علی علیه السلام در «رحبه» کوفه، از مردم خواست: هر کس که شنید، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: "من کنت مولاه فعلیّ مولاه " شهادت دهد، 12 تن از شرکت کنندگان در جنگ بدر، که در این جمع حضور داشتند، از جای خود برخاستند و گفتند: ما گواهی می دهیم که نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله چنین فرموده است. و من از جمله افرادی بودم که آن را کتمان نمودم؛ بر صدور آن گواهی ندادم. در پی این کتمان بود که من نور چشمم را از دست دادم و نابینا گردیدم، و این کور شدن من به خاطر آن بود که علیّ بن ابی طالب علیه السلام در حق آنانی که کتمان (حقّ) نموده بودند، نفرین کرده بود.»
(57)
ابن ابی الحدید نیز ضمن نقل این خبر، چنین آورده: «زید بن ارقم، در حالی که عالم بر حدیث غدیر بوده است، آن را کتمان کرده بود.»
در پایان خبر نیز به این نکته اشاره نمود که «زید بن ارقم، پس از نابینا شدنش، حدیث غدیر را برای مردم بازگو می کرد.»(58)
نکته قابل ذکر این که برخورداری از خصلت «کتمان حقّ» و به کارگیری آن از سوی «غیرخودی ها» منحصر به عصر انبیای الهی و امامان معصوم علیهم السلام نبوده، بلکه صاحبان این خصلت و بهره گیران از او همچون واجدان دیگر خصلت های مذموم و سودجویان از آن ها، در دوره های بعدی تاریخ و از جمله در وضعیت کنونی نیز از سودجویی از خصلت ناروای «کتمان حق»، غفلت نورزیدند و با شگردهایی دقیق و حساب شده و با لحاظ شرایط خاص زمانی و مکانی از آن بهره می گیرند. متأسفانه گاه دیده می شود حتی برخی از خودی های فریب خورده و متمایل به غیرخودی ها نیز از تبیین حقایق دینی و آموزه های وحیانی و بازگو کردن آرمان های روشن امام راحل رحمه الله امتناع ورزیده و از بازگوکردن روشن ترین موضع گیری های سیاسی معمار کبیر انقلاب در قبال غیرخودی ها طفره می روند و با شگردهای ویژه ای به تحریف آن ها می پردازند!
د. دشمنی با مؤمنان (خودی ها)
از جمله ویژگی های غیرخودی ها، عداوت و دشمنی نسبت به مؤمنان و پیروان راستین انبیای الهی علیهم السلام (و به تعبیر دیگر «خودی ها») می باشد. البته دشمنی غیرخودی ها با خودی ها یک امر طبیعی محسوب می گردد؛ زیرا اگر آنان با پیامبران آسمانی دشمنی ورزیدند(59) و در این زمینه، از هرگونه برخورد خصمانه (اعمّ از قتل، تهدید و تحریف شخصیت)(60) نسبت به آنان بهره جسته اند، طبیعی است که با ره پویان راهشان نیز خصومت و دشمنی بورزند.
نکته مهم این که خداوند در مقام توجه دادن خودی ها و مؤمنان به وجود دشمن، گاه از وجود دشمنانی که با چهره ای باز و روشن به خصومت می پردازند یعنی کفّار خبر داده و فرموده است:
«(و از کافران هیچ گاه غافل ننشینید) زیرا دشمنی کفّار نسبت به شما (مسلمانان) کاملاً آشکار است.» (نساء: 101)(61)
اما از سوی دیگر، از دشمنی کسانی خبر داده که در قالب دوست درآمده و چهره نفاق به خود گرفته اند و از این طریق حضور خویش را در جمع مؤمنان حفظ نموده اند، ولی در فرصت های مناسب و با بهره گیری از شگردهایی خاص، اعمال عداوت و دشمنی نموده اند. (ممتحنه: 1 / منافقون: 4 و ...)
اگرچه وجود هر طیفی از دشمن در عرصه زندگی مشکل آفرین است و بر اساس توصیه امیر مؤمنان علیه السلام آن جا که فرمود: «هرگز دشمن را کوچک مشمار هرچند ضعیف باشد»(62)، نباید هیچ دشمنی را، هرچند ضعیف باشد، کوچک شمرد، اما آموزه های وحیانی حکایت از آن دارند که خطر گروه منافق از سایر طوایف بیش تر است. بدین روی، علی علیه السلام می فرماید: «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من فرمودند: بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرک هراسی ندارم؛ زیرا مؤمن را ایمانش بازداشته و مشرک را خداوند به سبب شرک او نابود می سازد. من بر شما از مرد منافقی می ترسم که درونی دو چهره و زبانی عالمانه دارد؛ گفتارش دل پسند و رفتارش ناپسند است.»(63)
آری، کم خطرترین دشمن، دشمنی است که دشمنی خود را آشکار کرده است. علی علیه السلام می فرماید: «سست ترین دشمنان کسی است که عداوتش را آشکار ساخته است.»
(64)
در سخن دیگری نیز فرمودند: «آن کس که دشمنی اش را اظهار کرده، توطئه و مکرش اندک است.»(65)
اما خطرناک ترین دشمن، دشمنی است که دشمنی اش را پنهان می کند؛ همان که قرآن کریم نامش را «منافق» گذارده است. امیرمؤمنان علیه السلام در این باره نیز فرموده اند: «بدترین دشمنان کسی است که عمیق تر بوده و کیدش را بیش تر مخفی می دارد.»(66)
در بیان دیگری نیز فرمودند: «افرادی که نقل حدیث می کنند چهار دسته اند و پنجمی ندارند: نخست منافقی که اظهار اسلام می کند؛ نقاب اسلام را به چهره زده، نه از گناه باکی دارد و نه از آن دوری می کند و عمدا به پیامبر صلی الله علیه و آله دروغ می بندد. اگر مردم می دانستند که این شخص منافق و دروغگو است از او قبول نمی کردند و تصدیقش نمی نمودند، اما چون از واقعیت او آگاه نیستند و می گویند وی صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله است، پیامبر را دیده، از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است، به همین دلیل به گفته اش ترتیب اثر می دهند.»(67)
به راستی، شناخت این گروه از دشمن کاری است بس مشکل.(68) بدین لحاظ، باید در این عرصه، هشیارانه تر عمل کرد تا در شناخت آنان دچار اشتباه و غفلت نگردید. نباید چنین پنداشت که دشمن همواره با چهره ای روشن و شناخته شده پا به عرصه خصومت می نهد و به آسانی قابل شناسایی می باشد.
به هر حال، بررسی عمل کرد طیف های غیرخودی ها، اعمّ از کافران، مشرکان، اهل کتاب، و منافقان، حکایت از آن دارد که دشمنی با مؤمنان و خودی ها یک هدف مشترک در بین آن ها بوده است؛ یعنی آنان با همه تضادها و کشمکش های درونی که دارند (حشر: 14)، در عداوت ورزیدن نسبت به مؤمنان و رهروان واقعی پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام ، با یکدیگر هم افق هستند و در این زمینه دارای هدف مشترک و اتفاق نظر می باشند.
پروردگار کریم، در خلال آیات قرآن، موضوع خصومت و دشمنی غیرخودی ها در برخورد با مؤمنان (خودی ها) را بازگو نموده و به حقایق مهمّی در این زمینه اشاره نموده است. از این روست که در بخشی از سوره شریفه «مائده»، در خطاب به مؤمنان آمده است:
«ای کسانی که ایمان آورده اید، محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید. آن ها از هرگونه شرّ و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند، آن ها دوست دارند شما در زحمت و رنج باشید (نشانه های) دشمنی از دهان آن ها آشکار است(69) و آنچه در دل پنهان دارند از آن هم مهم تر است. ما آیات (و راه های پیش گیری از شرّ آن ها) را برای شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید. شما کسانی هستید که آن ها را دوست می دارید، اما آن ها شما را دوست ندارند، در حالی که شما به همه کتاب های آسمانی ایمان دارید (اما آن ها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند) و هنگامی که شما را ملاقات می کنند (به دروغ) می گویند ایمان آورده ایم، ولی هنگامی که تنها می شوند، از شدت خشم بر شما، سرِ انگشتان خود را به دندان می گزند. بگو: بمیرید با همین خشمی که دارید. خدا از (اسرار) درون سینه ها آگاه است. اگر نیکی به شما برسد، ناراحت می شوند و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می گردند. (اما) اگر (در برابر آن ها) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشه های (خائنانه) آن ها به شما زیانی نمی رساند. خداوند به آنچه آن ها انجام می دهند، احاطه دارد.» (مائده: 118 120)
ناگفته نماند، اعمال عداوت و دشمنی از سوی مجموعه طوایف غیرخودی ها، خود دارای نمودهای فراوانی است که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود:
1 در تنگنای اقتصادی قراردادن خودی ها (منافقون: 7)؛
2 به راه انداختن فتنه و آشوب (بقره: 191 193 217 / آل عمران: 7 / نساء: 91 / انفال: 39، توبه: 47 و 48)؛
3 سلب امنیت اجتماعی (یونس: 83 / قصص: 4 18 21 / طه: 77 78)؛
4 به قتل رساندن خودی ها و فرزندان آن ها (آل عمران: 21 / غافر: 25 و 26)؛
5 دوست و همگام شدن با دشمنان خودی ها (نساء: 138 و 139 / مائده: 80 و 81)؛
6 تهدید نمودن خودی ها (اعراف: 121 تا 127 / طه: 71 / شعراء: 47 تا 49 / غافر: 25)؛
7 بیرون راندن خودی ها از سرزمینشان (بقره: 191 217 / اعراف: 82 88 / ممتحنه: 9)؛
8 ناراحت شدن از دست یافتن خودی ها به فتح و پیروزی و مواجه شدن آن هابا پیشامدهای خوب(آل عمران:120/توبه50)؛
9 خوش حال شدن از رخ دادن حادثه ناگوار برای خودی ها (آل عمران: 120)؛
10 حسادت نسبت به خودی ها (بقره: 109، نساء: 54)؛
11 اهانت واستهزای خودی ها (بقره:13و212/احقاف: 11)؛
12 تدارک توطئه در پشت پرده (انفال: 30)؛
13 به رخ کشیدن فرجام بد (اعراف: 90)؛
14 ایجاد تردید و انحراف فکری در خودی ها (اعراف: 75و148).
··· پی نوشت ها
1 این گروه از آیات را می توان به سه دسته ذیل تقسیم نمود:
الف. آیاتی که به طور کلی، از وجود دشمنانی از میان جنّیان و انسیان در قبال انبیای الهی (و به طور طبیعی در قبال پیروان آن بزرگواران) خبر می دهند؛ همانند آیات: 98 بقره و 112 انعام.
ب. آیاتی که در آن ها از «ابلیس» و ذرّیه اش به عنوان دشمن انسان (اعمّ از حضرت آدم علیه السلام و همسرش و فرزندان آن دو) یاد شده است؛ از قبیل آیات: 36 و 108 و 208: بقره، 91: مائده، 142: انعام، 22 و 23: اعراف، 5: یوسف، 53: اسراء، 50: کهف، 117 و 123: طه، 15: قصص، 6: فاطر، 60: یس، 62: زخرف.
ج. آیاتی که در آن ها از دشمنی کافران، مشرکان، یهودان و منافقان نسبت به مسلمانان سخن به میان آمده است؛ همچون آیات: 45 و 101: نساء، 62 و 82: مائده، 129: اعراف، 60: انفال، 80: طه، 31: فرقان، 15: قصص، 14: صفّ، 1 و 2 و 4: ممتحنه، 4: منافقون، 14: تغابن.
2 روزنامه صبح امروز، شهریور ماه 1378.
3 روزنامه خرداد، مهرماه 1378.
4 محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، دارالوفاء، ج 22، ص 326، حدیث 28، باب 10، چاپ دوم، 1403 ه. ق
5 شیخ عباس قمی، سفینة البحار، بیروت، دارالتّعارف للمطبوعات، ج 1، ص 646
برای آشنایی بیش تر با ویژگی های سلمان فارسی، ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 228
6 ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 7، ص 351، چاپ یازدهم، تهران دارالکتب اسلامیّه. 1368 ه. ش
7 اما چگونه اهل کتابی همچون یهود و نصارا، ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند، با این که در ظاهر می بینیم، هم خدا را قبول دارند و هم معاد را؟ در پاسخ باید گفت: این به دلیل آن است که ایمان آن ها آمیخته به خرافات وبی اساس است (ر.ک:تفسیرنمونه،ج7،ص357)
8 بقره: 26 / آل عمران: 181، احزاب: 12
9 بقره: 206 / نساء: 155
10 بقره: 80 و 111 و 113 / آل عمران: 24
11 بقره: 14 و 76 و 204 / آل عمران: 118 / مائده: 41 و 52 و 53 و 61 / توبه: 101.
12 نساء: 44
13 بقره: 217
14 آل عمران: 111 و 118.
15 بقره: 217 / صف: 8.
16 بقره: 6 و 8 و 13 و 88 و 154 / انعام: 20، اعراف: 146
17 بقره: 61 و 91 و 181 / آل عمران: 21 و 112 و 181 / نساء: 155 و 156 / اعراف: 150
18 انعام: 7 / اعراف: 109 و 127 / ابراهیم: 10 / اسراء: 101 / توبه: 61 / طه: 57 و 62 / قصص: 19 و 36 / شعراء: 153 / سبأ: 43 / غافر: 36
19 نساء: 150.
20 اعراف: 45 / هود: 19.
21 یس: 47 / منافقون: 7.
22 انفال: 36.
23 بقره: 275 / نساء: 161
24 بقره: 9 / نساء: 142 / انفال: 62
25 نور: 19.
26 بقره: 87 / یونس: 83 / قصص: 3 و 38 / عنکبوت: 39.
27 بقره: 42و146 و 159 و 174 / آل عمران: 71 و 187 / نساء: 36.
28 بقره: 205 و 217.
29 نساء: 72.
30 نساء: 83.
31 برای آشنایی با شأن نزول این آیه شریفه، ر. ک: واحدی نیشابوری (علیّ بن احمد)، اسباب النّزول، بیروت، دارالکتب علمیّة، 1402 ه. ق
32 توبه: 32 / صفّ: 8.
33 آیات مشابه: طه: 71 / شعراء: 49.
34 «اخدود» به معنای گودال بزرگ یا «خندق» است و منظور از آن در این جا خندق های عظیمی است که مملوّ از آتش بود تا شکنجه گران مؤمنان را در آن ها بیفکنند و بسوزانند. (تفسیر نمونه، ج 26، ص 337)
35 علیّ بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، چاپ دوم، ایران، قم، مؤسسة دارالکتاب للطّباعة و النشر، 1378ه.ق، ج2، ص 413 و ص 414.
ماجرای مزبور به صورت های متفاوتی در بسیاری از کتب تفسیر و تاریخ آمده است؛ از جمله مفسّر بزرگ طبرسی در مجمع البیان و ابوالفتوح رازی در تفسیر خود و فخر رازی در تفسیر کبیر، و آلوسی در روح المعانی و قرطبی در تفسیر خود، ذیل آیات مورد بحث و همچنین ابن هشام در سیره خود (ج 1، ص 35) و جمعی دیگر آورده اند. (تفسیر نمونه، ج 26، ص 339).
36 در این که ماجرای «اصحاب اخدود» مربوط به چه زمان و چه قومی است و آیا این یک ماجرای خاص و معیّن بوده و یا اشاره به ماجراهای متعدّدی از این قبیل در مناطق مختلف جهان است، در میان مورّخان و مفسّران گفت وگوست. معروف تر از همه آن که مربوط به «ذونواس» است، ولی روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که نشان می دهد «اصحاب اخدود» تنها در یمن و در عصر «ذونواس» نبودند. تا آن جا که بعضی از مفسّران ده قول درباره اصحاب اخدود نقل کرده اند. (تفسیرنمونه، ج26، ص337 تا ص 340)
37 در پاسخ این سؤال که آیا «مکر» و «خدعه» دو خصلت مستقل محسوب می گردند و دارای دو معنای جدا از هم می باشند و یا آن که یک صفت به حساب می آیند و دارای معنای واحد هستند، باید گفت: با تتبّع در کتب لغت، به این نتیجه دست خواهیم یافت که این دو واژه، مرادف هم و حاکی از یک مفهوم می باشند. بدین روی، فیروزآبادی در قاموس المحیط، ج 2، ص 136 گفته است: «المکر الخدیعة» (مکر یعنی خدعه و فریب.) جوهری نیز در صحاح اللّغة، ج 2، ص 819 چنین آورد: «المکر الأحتیال و الخدیعة» (مکر به معنای حیله گری و نیرنگ و خدعه و فریب است.)
38 برگرفته از: تفسیر نمونه، ج 25، ص 82.
39 همان، ج 18، ص 292.
40 به این آیات مراجعه شود: بقره: 9 / آل عمران: 54 / نساء: 142 / اعراف: 99 / انفال: 30 و 62 / یونس: 21 / رعد: 42 / ابراهیم: 46 / نمل: 50 و 51.
41 ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، 1403 ه. ق، ج 1، ص 241
42 عبدعلی بن جمعة العروسی الحویزی، نورالثّقلین، ج 3، ص 139.
43 ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، چاپ بیست و چهارم، تهران، دارالکتب الأسلامیّه، ج 1، ص 548 550،، پاییز 1368.
44 بقره: 42 و 140 / آل عمران: 171 و 178 / مائده: 59.
45 علاّمه مرتضی عسگری در معالم المدرستین، ج 1، ص 402 482، ده نمونه بارز کتمان و تحریفِ به وقوع پیوسته در سنّت نبوی و اخبارمربوط به سیره اهل بیت واصحاب آن حضرت را برشمرده است.
46 مجمع البیان، ج 1، ص 95، 1403 ه. ق
47 جلال الدین سیوطی، لباب النّقول فی اسباب النّزول، ص 22.
48 علاّمه امینی (عبدالحسین احمد)، الغدیر، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1379 ه. ق، ج 1، ص 10 9
49 همان، ص 5
50 اسامی برخی از منابع اهل سنّت که به نقل این واقعه پرداخته اند، بدین شرحند:
واحدی نیشابوری، اسباب النّزول، ص 150 / جلال الدّین سیوطی، درّالمنثور، ج 2، ص 298 / ابن صبّاغ مالکی، فصول المهمّه، ص 27 / قاضی شوکانی، فتح القدیر، ج 3، ص 57 / شهاب الدین آلوسی شافعی، تفسیر روح المعانی، ج 6، ص 172 / شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع المودّة، ص 120 / محمّد عبده، تفسیر المنار، ج 6، ص 463 / حاکم حسکانی، شواهد التّنزیل، ج 1، ص 192 و ص 193 / هیثمی، مجمع الزّواید، ج 9، ص 162 تا ص 165 / ابن کثیر دمشقی، تاریخ، ج 5، ص 209 تا ص 214 / احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 118 370 / یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 43
51 برای اطلاع بیش تر ر. ک: الدّرّ المنثور/ الغدیر/ قاضی نوراللّه تستری، احقاق الحقّ / علامه سیّد شرف الدین، المراجعات/ سید شهاب الدین مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق / شیخ عباس قمی، فیض القدیر فی حدیث الغدیر / محمّدحسن مظفّر، دلایل الصدق / سیّد مرتضی عسکری، معالم المدرستین.
52 الغدیر، ج 1، ص 14 157.
53 مرحوم علاّمه امینی در الغدیر، ج 1، ص 9 آمار شرکت کنندگان در «حجّة الوداع» را بر اساس نقل های گوناگون تاریخی چنین نقل کرده است: «90، 114، 120، 124 و ... هزار نفر»؛ سپس گفته است: این ارقام مربوط به کسانی است که همراه رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای انجام حجّ حرکت کردند، ولی تعداد کسانی که با آن بزرگوار این فریضه عبادی را انجام داده اند بیش از این مقدار می باشد.
54 الغدیر، ج 1، ص 191 و 192.
55 شیخ عباس قمی رحمه الله در تحفة الأحباب فی نوادر الأصحاب، ص 43 چنین نقل نموده: "انس بن مالک انصاری" خادم رسول اللّه صلی الله علیه و آله بوده است و او همان است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام از او و بعض دیگر در باب حدیث غدیر خم شهادت طلبید، ولی آنان به این درخواست آن بزرگوار پاسخ منفی دادند و از شهادت بر آن امتناع ورزیده، آن را کتمان نمودند.
56 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 488.
57 الغدیر، ج 1، ص 169.
58 فرقان: 31 / نهج البلاغه، خطبه 194.
59 بقره: 61 / آل عمران: 21 و 112 / انبیاء: 68 / عنکبوت: 24 / غافر: 26.
60 این آیات نیز دلالت بر دشمنی کفّار نسبت به مؤمنان دارند: آل عمران:28و118 و 119 و 149 / نساء: 144 / توبه: 23 / احزاب: 25.
61 آیات شریفه: آل عمران: 100 و 119 / مائده: 51 و 57 نیز حکایت از دشمنی اهل کتاب نسبت به مؤمنان دارند.
62 محمدمحمدی ری شهری، میزان الحکمة،ج6،ص 97، ش 67
63 نهج البلاغه، نامه 27.
64 محدّث ارموی،فهرست موضوعی غرر و درر آمدی، ص 239.
6566 همان، ص 239 و 240
67 نهج البلاغه، خطبه 210.
68 برای آشنایی بیش تر ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 194.
69 این فراز از کلام الهی همان حقیقتی را بیان می کند که امیر مؤمنان علیه السلام در سخنان خود به توضیح آن پرداخته است؛ آن جا که فرمود: «هیچ کس در ضمیر باطن، رازی را پنهان نمی دارد، مگر این که از رنگ چهره و لابه لای سخنان پراکنده و خالی از توجّه او آشکار می شود». (نهج البلاغه، حکمت شماره 26)