نگاهی به حکومت اسلامی(۲)

در بخش نخستین از این مقاله، بیان گردید که:

اشاره:

در بخش نخستین از این مقاله، بیان گردید که:

1. در مورد وجود حکومت و لزوم آن، دو نظریه متضاد وجود دارد، یکی دولت گریزان و دیگری طرفداران ضرورت حکومت; ضمن بیان ادله طرفین و بررسی آن، روشن گردید که اشکالات دولت گریزان ناظر به نوع حکومت می باشد نه اصل حکومت.

2. اسلام نه تنها وجود حکومت را ضروری می داند بلکه برای آن نقش محوری و کلیدی قائل است، که بدون آن احکام دین به طور کامل اجرا نمی گردد، و پیام آن به انجام نمی رسد.

اینک بخش دوم پیرامون بررسی اهداف حکومت تقدیم می گردد:

اهداف حکومت

یکی از موضوعاتی که باید در رابطه با حکومت مورد بررسی قرار گیرد، مساله اهدافی است که هر حکومتی باید آن ها را تعقیب و دنبال نماید; متاسفانه در این زمینه بحث مستقل و مبسوطی صورت نگرفته، و احیانا بحث از اهداف حکومت با بحث از وظایف دولت خلط گردیده است; در حالی که به نظر می رسد مباحث وجود دارد که متوقف است بر روشن شدن اهداف حکومت، که از آن جمله است بحث تحدید اختیارات حاکم و دولت و بررسی وظایف دولت، زیرا بحث از این دو رابطه تنگاتنگ با مساله اهداف حکومت دارد.

بحث از اهداف حکومت رابطه مستقیم با علل ضرورت حکومت دارد، بنابراین تبیین اهداف حکومت نیز باید در پرتو علل ضرورت حکومت تبیین گردد.

سعادت انسان ها هدف عمومی حکومت ها

همه نظام های سیاسی با ایدئولوژی خاص خود، مدعی اند که هدف آن ها سعادتمند کردن بشریت است، در این جهت هیچ اختلافی بین مکاتب و نظام های سیاسی دیده نمی شود; آنچه مورد اختلاف است، تبیین مصداق این سعادتمندی است هر نظامی «سعادت » را بر اساس جهان بینی و ایدئولوژی خاص خود تعریف کرده نظام سیاسی اش را بر آن مبتنی می سازد. حکومت های الهی بر اساس بینش خود درباره او در آخرت می دانند، بر خلاف نظام های مادی که صرفا به بعد مادی بشر توجه دارند، و طبعا برنامه های سیاسی نظام های غیرالهی و تمام تلاش آن ها در این راستا خلاصه می گردد.

اینک به بررسی اهدافی که حکومت ها باید برای رسیدن به آن ها تلاش کنند می پردازیم; و در این مقام بر آنیم که با بررسی علل وجودی حکومت به اهداف آن دست یابیم:

انسان باید در اجتماع زندگی نماید و هر اجتماعی برای بشر مسائل حیاتی را پدید می آورد، که عدم رسیدگی و حل آن ها، منشا ضررهای جبران ناپذیری می گردد و بسا ممکن است انقراض نسل بشر را در پی داشته باشد; آن مسائل عبارتند از:

1. فقدان برنامه و ضابطه در زمینه ارتباطات انسانی

ورود انسان در جامعه مساوی است با برقراری ارتباط میان او و دیگر همنوعان خود در همه زمینه ها و شئونات زندگی بشری، چه در زمینه فرهنگی، چه اقتصادی و چه در زمینه های دیگر. بدیهی است وجود این روابط قبل از هر چیز مقتضی وجود یک ضابطه و برنامه معین و مشخص است که بتواند تمام فعالیت های انسان را سامان داده، وظیفه هر فردی را معین سازد، و در نتیجه این روابط شکل مفید به خود بگیرد.

2. انجام کارهای وامانده

در هر اجتماعی کارهای زمین مانده ای وجود دارد که مسؤول مشخصی ندارد و یا این که از عهده یک فرد یا یک گروه معین خارج است. و عدم تامین آن ها مشکلات فراوانی ایجاد می کند; این قبیل کارها را به 3 دسته می توان تقسیم نمود:

الف. تامین نیازهای اولیه افراد درمانده: وقوع حوادث و اتفاقات اسف بار از قبیل سیل، زلزله و غیره موجب می شود که به گروهی خسارت های جبران ناپذیر وارد آید، و برای تامین نیازهای اولیه روزمره به کمک دیگران محتاج گردند.

ب. تامین نیازهای اجتماعی انسان ها: اجتماع، خود منشا پیدایش نیازهایی برای بشر می گردد، که تامین آن ها بر عهده جمیع افراد مجتمع می باشد نه یک فرد و گروهخاصی، از قبیل بهداشت، تعلیم و تربیت، ایجاد جاده و امثال ذلک.

ج. نگه داری و استفاده از منابع عمومی: در طبیعت اشیاء ارزشمندی وجود دارد که مالک خاصی ندارد و از ثروت های عمومی محسوب می گردند مانند: آب ها، مراتع، جنگل ها، معادن و غیره. بدیهی است عدم استفاده مناسب از این ثروت ها موجب می شود افراد جامعه اعم از نسل حاضر و آینده از منافع بی شمار آن ها محروم گردند، علاوه بر این که عدم رسیدگی لازم به آن ها منشا مصائب فراوانی برای انسان ها می شود.

3. تعارض آزادی و خواسته های افراد مجتمع با یکدیگر

عدام تحدید فعالیت افراد، و نبودن مرزی معین برای برآوردن خواسته های متضاد آن ها - به ویژه با توجه به غریزه بی نهایت طلبی انسان - موجب می شود که در تامین خواسته های افراد تعارض به وجود آید.

4. وجود تعدی و تجاوز به حقوق هم وطنان یا هم نوعان

وجود غرائز و خصلت های حیوانی که کم و بیش در بسیاری از افراد بشر هست به علاوه رذائل اخلاقی از قبیل خودمحوری، برتری طلبی و امثال آن ها موجب بروز درگیری های خونین در جوامع انسانی در طول تاریخ گردیده است; به گونه ای که می توان ادعا کرد که ضرباتی که بر پیکر بشریت از این ناحیه وارد گردیده به مراتب بیشتر از صدمات ناشی از حوادث غیر مترقبه طبیعت بوده است.

5. فقدان برنامه جهت هماهنگی لازم در عملکرد اقتصادی و معیشتی انسان
ها

استفاده بهتر و بیشتر از امکانات طبیعی، رسیدن به حد اعلای تکامل و تمدن مادی و تامین نیازهای افراد یک جامعه به نحو مطلوب به برنامه ای مدون، مطابق با خواسته های بشری و با زمان بندی کامل نیاز دارد تا به موجب آن فعالیت های فیزیکی و فکری بشر در ادوار مختلف جهت داده شود و در نتیجه از تداخل کارها جلوگیری به عمل آمده آن ها را در مسیر تکاملی قرار دهد.

انسان، در بدو ورود به اجتماع، خود را با خواسته هائی مواجه می بیند که تامین آن ها از عهده فرد یا گروه خاصی خارج است و بنابراین خود را نیازمند به تشکیل حکومت می یابد; این خواسته ها که در واقع اهداف حکومت را تشکیل می دهند عبارت است از:

الف: تدوین و اجرای برنامه و نظام حقوقی کاملی که در چهارچوبه آن به خواسته های زیر نائل گردد:

اول: تعیین وظیفه هر فرد در ارتباطات اجتماعی.

دوم: تامین عدالت اجتماعی.

سوم: جلوگیری از هرج و مرج و اختلال در ارتباطات اجتماعی.

چهارم: شناسائی و مجازات متعدی و متجاوز.

پنجم: روشن شدن افق آینده تلاش های اجتماعی، اقتصادی و در نتیجه رشد استعدادها.

ب: حصول امنیت نسبت به خطرات داخلی و خارجی

ج: اطمینان پیدا کردن نسبت به شدائد و مصائب غیرمترقبه ناشی از حوادث طبیعی.

د: برآورده شدن نیازهای عمومی و اجتماعی که از عهده یک فرد و گروه برنمی آید.

با توجه به مسائل گذشته اهداف حکومت را می توان چنین بیان داشت:

1- تامین عدالت اجتماعی.

2- ترسیم آینده ای روشن.

3- حفظ اموال، استقلال و. . . از دستبرد بیگانگان.

4- رشد و تعالی استعدادها و نیز رشد فعالیت های افراد چه در زمینه اقتصادی و چه در سایر زمینه ها.

5- حفظ و برداشت مناسب از ثروت ها و ذخائر عمومی.

از مطالب گذشته روشن می شود که: برای رسیدن به اهداف فوق وجود حکومت ضروری است; و اگر انسان می توانست بدون حکومت به این اهداف دست یابد، چنین ضرورتی وجود نداشت. و خلاف اصل اولیه و فطرت انسانی بود زیرا اصل اولیه این است که هر انسانی آزاد آفریده شده، و صاحب اختیار خود است، و دخالت در امور خویش را به کسی اجازه نمی دهد.

بنابراین حکومت از نظر عقلی یک وسیله است نه هدف; آن هایی که به حکومت به عنوان هدف می نگرند و در راه رسیدن به آن از هیچ جنایتی فروگذار نمی کنند، این نیاز بشری را از شکل صحیح و مجرای اصیل خود خارج نموده اند، این چنین حکومت هایی از هیچ مشروعیتی برخوردار نیست، گرچه متکی به انتخاب خود مردم باشد.

اهداف حکومت

آیا حکومت هدف است یا وسیله؟

در نظام سیاسی اسلام حکومت به عنوان وسیله ای برای رسیدن به اهداف تعیین شده تلقی می شود. در این زمینه علاوه بر روش و منش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت نیز روایاتی وجود دارد که با صراحت این مساله را بیان می کند که ذیلا به چند نمونه از آن ها اشاره می شود:

1- قال امیرالمؤمنین علیه السلام اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، و لا التماس شی ء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک و لنظهر الاصلاح فی بلادک، فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک. (1)

ترجمه: خدایا تو می دانی آنچه از ما صادر شده نه مسابقه ای در رسیدن به قدرت بود، و نه برای به دست آوردن چیزی از متاع دنیا بود بلکه برای این بود که اصول اساسی دین تو را (که تغییر یافته بود) بازگردانیم، و در شهرهای تو اصلاح برقرار کنیم تا بندگان ستم کشیده ات در امن و آسودگی به سر برند و حدود تو که معطل مانده اجرا گردد.

در این روایت که، امام حسین علیه السلام نیز نقل شده است; (2) با صراحت تمام بیان می دارد، که، هدف از حکومت فرمانروایی و تکیه زدن بر قدرت نیست، بلکه حکومت وسیله ای است برای احیاء ارزش های اسلامی، برپایی عدالت اجتماعی، و اجرای حدود الهی.

2- قال عبدالله بن عباس: دخلت عن امیرالمؤمنین علیه السلام بذی قار و هو یخصف نعله، فقال لی ما قیمة هذه النعل؟ فقلت لا قیمة لها، فقال علیه السلام: والله لهی احب من امرتکم الا ان اقیم حقا و ادفع باطلا. (3)

ترجمه: عبدالله بن عباس گفت: در ذی قار (مکانی است نزدیکی بصره) بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدم هنگامی که پارگی کفش خود را می دوخت، پس به من فرمود قیمت این کفش چقدر است؟ عرض کردم ارزشی ندارد; فرمود: سوگند به خدا این کفش نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوبتر است مگر این که حقی را ابت یا باطلی را براندازم.

این روایت ارزشمندی حکومت رادر سایه برپایی عدالت قلمداد می کند، بنابراین حکومتی که با آن حقی احقاق، و باطلی میرانده شود دارای ارزش است، و با جدیت تمام باید در راه بقاء آن تلاش نمود، اما حکومتی که یا خود وسیله ای است برای ظلم و تعدی و یا در مقابل ظلم و تعدی و تجاوز و خیانت، بی تفاوت است، بی ارزش بوده باید از آن گریزان بود.

3- در روایات و آیات الهی از حکومت به عنوان امانت یاد شده است. و این بیانگر این است که نباید به حکومت با دیده هدف نگریست، بلکه حاکم باید به عنوان امینی صادق، وظایف حکومت را اداء و از اهداف آن محافظت نماید; ذیلا نمونه ای از این روایات را ذکر می نماییم:

الف: در ذیل آیه:

(ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها) (4)

روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام به این مضمون نقل شده است:

«حق علی الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدی الامانة فاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا له و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا» (5)

یعنی: بر امام لازم است آن چنان در میان مردم حکومت کند که خداوند دستور آن را فرود آورده، و امانتی را که خداوند به او سپرده است ادا نماید، وقتی این چنین کرد مردم باید گوش به فرمان او بوده اطاعتش و دعوتش را اجابت نمایند.

ب: علی علیه السلام در نامه ای به عامل خود در آذربایجان می نویسد:

«و ان عملک لیس لک بطعمة ولکنه فی عنقک امانة » (6)

یعنی: مبادا بپنداری حکومتی که به تو سپرده شده یک شکار است که به چنگ تو افتاده، بلکه امانتی است که بر گردنت نهاده شده است.

براساس همین بینش است که حضرت موسای کلیم علیه السلام در خطاب به فرعون فرمود:

«ان ادوا الی عباد الله، انی لکم رسول امین » (7)

یعنی: بندگان خدا را به من بازگردان، تا من به عنوان امین خداوند از آنان محافظت کنم.

آوردن صفت امین در رابطه با واگذاری امور بندگان خدا به موسای کلیم علیه السلام بیان گر این است که اداره شئون مردم امانتی است که باید به فرد امین واگذار شود، و موسی به فرعون می گوید من امین هستم.

«آن امانتی که موسی علیه السلام از آن سخن می گفت، امانت بر معادن و منابع طبیعی و یا حتی امانت در ابلاغ احکام نبود، زیرا ابلاغ احکام با درس و بحث قابل انجام بود، و نیازی به درگیری و ستیز نبود، بلکه موسی علیه السلام خواهان آن بود که حکومت جامعه به وی واگذار شود. تا از افکار، نفوس و. . . آنان محافظت نماید، و او در این تلاش تا رساندن آنان به لقاد الله، امین بود» . (8)

پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله از پیامبرانی است که به توفیق تشکیل حکومت و اداره کشور و فرماندهی سپاه نائل می شود، خداوند بوی دستور جنگیدن و جهاد و حکومت و فرمانروایی می دهد، و طبیعی است که او را حاکم، قائد و امیر خطاب فرماید، اما چنین نمی کند; و این بدان سبب است که حکومت، تشکیل ارتش جهاد و غیره وسیله اند برای هدایت و کمک به تعالی مردم. (9)

گرچه حکومت در نظام اسلامی به عنوان امانت تلقی شده و امین باید به مانت خیانت نکند ولی وظیفه او به دست آوردن امانت و توصیه دیگران به نهادن امانت نزد وی نیست. به دست آوردن حکومت و قدرت و هم چنین حمایت و دفاع از حکومت صالح برای رسیدن به ارزش های الهی، و برپایی قسط و عدالت وظیفه همه مسلمین، خصوصا علماء و دانشمندان است. زیرا به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام این عهدی است که خدا از همه صلحاء و کسانی که قدرت فکری و فیزیکی لازمه برای اقامه حکومت اسلامی را دارند،

گرفته است:

«و لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها» . (10)

ترجمه: اگر آن اجتماع عظیم نبود، و اگر تمام شدن حجت، و بسته شدن راه عذر بر من نبود، و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخوری ستمگر و گرسنگی ستم کش ساکت ننشینند، و دست روی دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روی شانه اش می انداختم و مانند روز اول کنار می نشستم.

آن کسانی که در راه اقامه حکومت صالح تلاش نمی کنند، و یا از زیر بار قبول مسؤولیت در نظام سیاسی با توجه به شایستگی که برای آن دارند، شانه خالی می کنند، در واقع به اهداف بلند آسمانی اسلام، و ارزش های والای نظام سیاسی آن که همان عدالت و رفع اغلال از انسان ها و. . . است - پشت کرده، و در عمل بی وفائی خود را نسبت به اهداف بعثت خاتم النبیین نشان داده اند. چرا که:

(و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) (11)

و در جای دیگر می خوانیم:

(و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم) (12)

و آن کسانی که برای رسیدن به امیال و شهوات دنیوی خود، در جهت رسیدن به قدرت تلاش می کنند، خائنین به امانت الهی هستند و از ایمان برخوردار نمی باشند زیرا در روایات آمده است که:

«قال رسول الله صلی الله علیه وآله:

من خان امانة فی الدنیا و لم یردها الی اهلها ثم ادرکه الموت مات علی غیر ملتی، و یلقی الله و هو علیه غضبان » (13)

ترجمه: کسانی که به امانت خیانت ورزد و به اهلش برنگرداند و بمیرد، مرگ او در حالی است که بر غیر امت و روش من بوده و در حال غضب خداوند بااو ملاقات می کند.

اهداف حکومت اسلامی

اهدافی که در ابتدای بحث برای حکومت اثبات گردید، همه ناظر به بعد مادی بود، و تمام نظام های سیاسی در شعار مدعی تلاش برای تحقق اهداف مذکور می باشند، گرچه در عمل اکثرا به بیراهه رفته، و حکومت و دولت برای آن ها دستاویزی است برای ارضاء خواسته های صاحبان حکومت اعم از فرد، گروه، حزب و یا سرمایه دارانی که هدفی جز انباشتن پول و سرمایه ندارند; و اگر به ظاهر برای تحقق اهداف مذکور و نیز قدمی برمی دارند، همه در راستای منافع خود می باشد. به هر حال نظام های سیاسی غیرالهی، تنها به جنبه مادی خواسته های انسان توجه کرده اند.

اسلام علاوه بر قبول اهدافی که بیان شد، بر اساس بینش خاص خود نسبت به انسان - که وی را دارای دو بعد مادی و معنوی می داند - اهداف معنوی را دنبال می کند و در واقع از نظر اسلام اهداف مادی مذکور تنها به عنوان مقدمه ای برای رسیدن به اهداف معنوی مطرحند. زیرا در جهان بینی اسلامی دنیا به منزله پل و گذرگاهی به سوی آخرت و یا مزرعه ای جهت کشت برای آخرت است. (14)

برنامه و دستورالعمل های حکومت اسلامی بر اساس 3 هدف ذیل می باشد:

1- رشد و تعالی معنوی انسان، و به عبارت دیگر تحکیم ارتباط میان انسان و خداوند تبارک و تعالی.

2- رشد و تعالی امور مادی.

3- اصلاح و ریشه کن کردن فساد در جامعه.

بنابراین اهداف فوق ناظر به دوامر معاد و معاش انسان ها بوده و حکومت باید همیشه این دو را با یکدیگر مدنظر قرار دهد.

اهداف فوق برای حکومت اسلامی را می توان از آیات قرآن کریم استفاده کرد که ذیلا به طور مختصر بدان ها اشاره می گردد.

الف: (الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة وامروا بالمعروف و نهو عن المنکر) (15)

ترجمه: (مؤمنین) کسانی هستند که وقتی به قدرت می رسند نماز را برپا می دارند، و زکات می دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می نمایند.

این آیه در مقام توصیف مؤمنین می فرماید: این ها پس از به قدرت رسیدن، اجتماع صالحی را بنیان گذاری می کنند که در آن نماز برپا می شود، و زکات پرداخت می گردد و نیز در آن امر به معروف و نهی از منکر جامعه عمل می پوشد.

قسمت اول آیه

(اقاموا الصلوة)

ناظر به هدف اول «رشد و تعالی معنوی انسان » و قسمت دوم آیه ناظر به هدف دوم «رشد و تعالی امور مادی » و قسمت سوم آیه ناظر به هدف سوم «اصلاح جامعه » می باشد.

مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در مورد آیه می نویسند: ذکر به خصوص نماز از بین جهات عبادیه و زکات از بین جهات مالیه، به خاطر این است که این دو در باب خود عمده و اصل می باشند. (16)

بنابراین ذکر نماز و زکات خصوصیتی نداشته بلکه در برگیرنده همه اموری است که در رشد و تعالی انسان در همه ابعاد مادی و معنوی و تزکیه فردی و جمعی مؤثر است.

در این آیه سخن از اقامه نماز است نه قیام به نماز، و مراد این است که نه تنها رابطه کارگزاران نظام سیاسی اسلام با خداوند تبارک و تعالی محکم است، و خود در طریق تزکیه نفس قدم برداشته و افرادی هستند صالح و برخوردار از رشد بالای معنوی در تلاش برای هدایت انسان ها به این راه نیز تلاش عملی دارند.

زکات در این آیه نیز ناظر به زکات مصطلح فقهی که مختص به 9 چیز است نمی باشد; بلکه مراد همه صدقات و انفاقات می باشد، زیرا آیات مربوط به زکات و خمس به اصطلاح فقهی، در مدینه نازل شده است نه در مکه. (17)

ب:

(قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و کذلک یفعلون) (18)

ترجمه: [ملکه سبا] گفت: چون سلاطین به حکومت رسند، به افساد پرداخته، و عزیزان جامعه را به ذلت می کشانند; و رفتار آنان همیشه این چنین است.

«این برنامه گرچه از زبان ملکه سبا نقل شده، لیکن انتهای آن با عبارت

(و کذلک یفعلون)

از آن به عنوان سیره دائمی طاغوتیان یاد می کنند; زیرا عبارت اخیر، یا تصدیق الهی است و یا تتمه گفتار ملکه سبا، در صورت اول تصریح به سیره یاد شده است، و در صورت دوم از سکوت قرآن کریم و اکتفاء به نقل آن کشف می شود که گفتار ملکه سبا قرآن کریم را تقریر و امضاء نموده است; زیرا قرآن کریم کتابی نیست که حرف باطلی را نقل کند و از بطلان آن پرده بر ندارد. بنابراین اگر حرف ملکه سبا مرضی قرآن نمی بود حتما به ابطال آن می پرداخت » . (19)

از این آیه به دست می آید که حکومت اسلامی بر خلاف حکومت طواغیت یکی از اهداف و ویژگیش اصلاح امور مردم و اجتماع در بعد مادی و معنوی است.

ج:

(و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد) (20)

ترجمه: و هنگامی که به حکومت برسند، تلاش آن ها برای افساد در زمین و هلاک نمودن زراعت و نسل آدمی است و خدا فساد را دوست نمی دارد.

گرچه «تولی » به معنای روی برگرداندن نیز می آید، چنان که مفسرین نیز به آن اشاره کرده اند; (21) ولی شاید به قرینه جمله

(اخذته العزة بالاثم) (22)

در آیه بعد، بتوان گفت از ریشه ولایت است و مراد همان حکومت کردن است.

به هر حال آیه در مقام بیان یکی از صفات منافقین است در زمانی که بر قدرت تکیه می زنند، و بیان می دارد که اینان چه به قدرت برسند و چه به قدرت نرسند در راه افساد قدم برمی دارند ولی موقعی که به حکومت برسند افساد آنان بیشتر و منجر به هلاک بشریت در بعد معنوی و مادی می گردد; بنابراین حکومت اسلامی بر خلاف اینان در راه رشد و تعالی مردم و جامعه تلاش می نماید.

رشد معنوی انسان ها دارای نقش محوری در حکومت اسلامی

گرچه 3 هدف اساسی برای حکومت اسلامی اثبات گردید ولی چنانچه اشاره شد در میان آن ها آنچه که به عنوان محور و اصل می باشد; همان «رشد و تعالی معنوی انسان و تحکیم ارتباط او با خداوند تبارک و تعالی » می باشد; بنابراین هر چند احکام اسلامی به تبع پیامبرصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام خدمات عمومی انجام می دهند، ولی در همه این امور هدف اصلی را مدنظر قرار داده، و همه برنامه ریزی ها و تلاش هایشان در این راستا صورت می گیرد، برخلاف حکومت های سلطه گر و مستبد که اگر به ظار کار نیک و خیری از آن ها صورت می گیرد وسیله ای برای تثبیت قدرت حاکم یا دوام آن می باشد.

اصولا اسلام همان گونه که برای «فرد» حفظ دین را بر هر کاری مقدم می داند و به فرموده علی علیه السلام:

«اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم، و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم، فاعلموا ان الهالک من هلک دینه و الحریب من حرب دینه » (23)

برای «جامعه » [و برای حکومت] نیز حراست از دین را به هر قیمتی واجب دانسته است، لذا احکام اجتماعی نباید مخالف دین باشد. علاوه بر این که مهم ترین وظیفه حکومت نباید مخالف دین باشد. علاوه بر این که مهم ترین وظیفه حکومت تعلیم و تربیت دینی و اخلاقی افراد جامعه می باشد. (24)

در روایات نیز روی این هدف بیش از سایر اهداف حکومت تکیه شده است که ذیلا برای نمونه چند روایت ذکر می گردد:

قال علی علیه السلام:

انه لیس علی الامام الا ما حمل من امور به: الابلاغ فی الموعظة، و الاجتهاد فی نصیحة، و الاحیاء للسنة، و اقامة الحدود علی مستحقیها و اصدار السهمان علی اهلها. (25)

ترجمه: بر امام چیزی لازم نیست مگر قیام به آنچه پروردگارش به او امر کرده (و آن پنج چیز است) ابلاغ موعظه، کوشش در پند و اندرز دادن، احیای سنت، اجرای حدود بر آن کس که سزاوار است و سهم نصیب ها را به اهلش رسانیدن.

قال الحسین علیه السلام: اللهم انک تعلم انه لم یکن منا منافسة فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک. (26)

که ترجمه آن قبلا گذشت.

پی نوشت ها:

1- نهج البلاغه، فیض الاسلام /406 و نهج البلاغه صبحی صالح 189 / خ 131.

2- تحف العقول /239.

3- نهج البلاغه صبحی صالح 76/33 و فیض الاسلام /111.

4- علامه طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج 4، ص 410.

5- سوره نساء آیه 58.

6- نهج البلاغه نامه /5.

7- سوره دخان آیه 18.

8- جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه و رهبری در اسلام، ص 67.

9- در این زمینه به «فلسفه انقلاب اسلامی » نوشته جلال الدین فارسی ص 395 مراجعه شود.

10- نهج البلاغه خطبه 3.

11- سوره حدید آیه 25.

12- سوره اعراف آیه 157.

13- محمدی ری شهری، میزان الحکمة، حدیث 1503.

14- «انما الدنیا قنطرة، ایها الناس انما الدنیا دار مجاز» . ر. ک. محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج 3، ص 603.

15- «بالدنیا تحذر الآخرة » ر. ک: محمدی ری شهری، میزان الحکمة، حدیث 5746.

16- سوره حج آیه 41.

17- علامه طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج 14، ذیل آیه شریفه.

18- جوادی آملی، پیشین، ص 46.

19- سوره نمل آیه 34.

20- جوادی آملی، پیشین، ص 56.

21- سوره بقره آیه 205.

22- علامه طباطبایی، پیشین، ج 3، ذیل آیه شریفه

23- ترجمه روایت: هنگامی که مصیبتی در رسد اموال خود را سپر جانهایتان کنید و زمانی که مصیبتی شدید (بر شما) فرود آید جان های خود را سپر دینتان کنید، و بدانید که هلاک شده کسی است که دینش از دست برود.

24- مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن بخش حقوق و سیاست، پلی کپی، ص 1832.

25- نهج البلاغه فیض الاسلام / 311، نهج البلاغه صبحی صالح ص 152، خ 105.

26- تحف العقول، ص 172.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان