آزاد شده امام حسین علیه السلام

در قسمت قبل گفتیم که رسول ترک مرد فاسق و لاابالی بود، اما یکی از خصوصیات مثبت او این بود که هر سال در ایام محرم در مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام شرکت می کرد

در قسمت قبل گفتیم که رسول ترک مرد فاسق و لاابالی بود، اما یکی از خصوصیات مثبت او این بود که هر سال در ایام محرم در مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام شرکت می کرد. یک سال وقتی او در یکی از هیئتها حضور می یابد، از سوی مسئولان هیئت از مجلس عزاداری رانده و طرد می شود، اما بر اثر حادثه ای، در رسول ترک تحولی شگرف و عظیم پدید می اید و یکباره به گذشته تاریک و پر معصیت خود پشت می کند. در این قسمت خاطراتی را که مربوط به پس از این تحول است، می خوانید.

یکی از دوستان رسول ـ که او هم از شیفتگان امام حسین علیه السلام بود ـ تعریف می کند که وضع مالی اش به هم ریخته بود و از طرفی هم صاحب مغازه می خواست اجاره مغازه را افزایش دهد. در یکی از هیئتهای عزاداری که این شخص شرکت کرده بود، وقتی حاج رسول از مشکل او آگاه می شود، به گوشه اتاق می رود و رو به کربلا می ایستد و به اباعبدالله علیه السلام متوسل می شود و در حالی که به شدت می گریست، دور اتاق می چرخید و از مولایش می خواست تا گرفتاریهای ما را رفع کند.

آن شخص می گوید: فردای همان روز، در خیابان با شخصی رو به رو شدم که گفت: صاحب مغازه سراغت را می گرفت. من همان موقع نزد او رفتم، اما با کمال تعجب دیدم که صاحب مغازه با خوش رویی گفت: من هر چه فکر می کنم، می بینم تو مستأجر خوب و خوش حسابی بوده ای. به دلم افتاده که دوباره خودت مغازه را اجاره کنی و من فقط 90 تومان از تو اجاره می گیرم. پیشنهاد صاحب مغازه بسیار عجیب بود. اجاره قبلی مغازه 155 تومان بود و او گفته بود باید اجاره به 300 تومان افزایش یابد؛ اما اکنون این مبلغ، حتی از اجاره قبلی هم کمتر بود.

به هر حال از این موضوع مدتی گذشت. باز هم به طور تصادفی، با یکی از بازاریها برخورد کردم. او به من گفت دست از شغل قبلی بردارم و به پارچه فروشی بپردازم. ناخودآگاه قبول کردم و با آنکه تجربه ای در این زمینه نداشتم، مغازه ام را به پارچه فروشی تبدیل کردم و از آن پس، روز به روز و به سرعت وضع مالی ام سر و سامان گرفت.

حاج رسول در مراسم روضه، گاهی اوقات وقتی به شور و حال می افتاد، ساعتها گریان و نالان می شد و تا چند ساعت گریه و زاری می کرد و آن گاه بی حال و بی رمق در گوشه ای می نشست و با دلی شکسته زیر لب به ترکی تندتند تکرار می کرد: سَنه قُربان اولوم حسین (فدای تو بشوم حسین). همیشه وقتی حاج رسول در این حالت قرار می گرفت، هر دعایی می کرد، مستجاب می شد.

یکی از نوحه خوانان در اشعار خود، بیتی را می خواند که حاج رسول را بسیار منقلب و گریان می کند و حاج رسول در همان حال، با صدای بلند می گوید: «إن شاءالله خداوند تو را حاج و الحاج کند (یعنی إن شاءالله خیلی به مکه بروی). عجب شعری خواندی و ما را به حال آوردی!»

این شخص می گوید من تا آن زمان به مکه نرفته بودم، اما از آن زمان تاکنون سی مرتبه به حج تمتع و بیش از سی بار هم به حج عمره مشرف شده ام.

با ماشین در حال حرکت بودیم که در مسیر خود، حاج رسول را دیدیم که حال عادی نداشت. وقتی سرش را بالا آورد، دیدیم که چشمهایش پر از اشک است. او به آرامی و با گریه به زبان ترکی گفت: من از صبح دارم به دنبال آقایم حسین علیه السلام می گردم. گفتیم: حاجی ما هیئت می رویم، بیا با هم برویم. هر چه اصرار کردیم، سوار ماشین نشد. او با همان حالت جذبه ای که داشت، گفت: من خودم می ایم. وقتی شما به روضه رسیدید، به آقا بگویید: یا حسین علیه السلام! رسول از صبح به دنبال تو دارد می گردد، ولی هنوز تو را پیدا نکرده است!

حاج رسول ماند و ما چهار نفر، در حالی که به شدت گریه می کردیم، مسیر خود را ادامه دادیم.

در مجلس روضه نشسته بودم و در حالت خاصی بودم. از نوحه خوانیها گریه ام نمی گرفت، اما دلم به شدت گرفته بود. در همان لحظه در ذهنم گذشت که ای کاش، کنار حاج رسول بودم و او چند بیتی نوحه می خواند! چند لحظه ای از این فکر نگذشته بود که حاج رسول از آن سوی مجلس نزدیک من آمد و شروع به خواندن مرثیه و اشعار نوحه کرد. در هنگام خواندن، نگاهی به من کرد و گفت: ای کسی که می خواستی من برای تو بخوانم و تو گریه کنی! پس خوب گوش کن !

مادر یکی از نوحه خوانها را می خواستند در قم دفن کنند. وقتی تشییع کنندگان به قبر رسیدند، رسول ترک ناگهان حالش منقلب و متغیر شد و به شدت به قبر خیره شده بود. لحظاتی نمی گذرد که همان نوحه خوان با دفن مادرش در آن قبر مخالفت می کند. کندن قبر دیگر در آن هوای سرد، بسیار سخت و دشوار بود، اما با اصرار آن شخص قبر دیگری کنده می شود و مادرش را در قبر دوم دفن می کنند. با اینکه رسول ترک و دیگران در کنار قبر دوم ایستاده بودند، اما او همچنان به همان قبر اول خیره شده بود.

بسیاری از کسانی که آن روز در مراسم دفن حضور داشتند، متوجه تغییر حالت رسول شده بودند. هفته ها و روزهای زیادی نگذشت که حاج رسول بیمار شد و از دنیا رفت و جنازه اش درست در همان قبر اول که حاج رسول به آن خیره شده بود، دفن شد.

در عالم رؤیا مشاهده کردم: «جمعیت بسیار زیادی در حال تشییع پیکر رسول ترک هستند. در جلوی جمعیت، خانمی در حال حرکت بود. خود را به آن خانم رساندم و گفتم: ببخشید خانم، درست نیست شما در میان مردان باشید. ناگهان آن زن به رو به من کرد و گفت: ایا می دانی من کیستم؟ من زینب هستم و این جنازه متعلق به ماست. ما خودمان باید او را تشییع کنیم».

چنان منقلب شدم که ناخودآگاه فریاد بسیار بلندی کشیدم و از خواب پریدم. دیدم اعضای خانواده با صدای ناله من بیدار شده و بالای سر من آمده اند.

در همان دقیقه های اول صبح خود را به خانه حاج رسول رساندم؛ اما دیدم صدای گریه و ناله بلند است و حاج رسول از دنیا رفته است.

حاج حمید واحدی، یکی از کسانی که مغازه ای نزدیک مغازه حاج رسول داشت، می گوید: پس از رحلت حاج رسول، بسیاری از افراد بی بضاعت به آشنایان حاج رسول می گفتند که حاج رسول به آنها به صورت ماهیانه یا هفتگی کمک مالی می نموده است.

چند سال پیش، جلساتی تشکیل می شد و در یکی از این جلسات از حاج رسول سخن به میان می اید. یکی از جوانان آن جلسه، از احساس عاشقانه رسول ترک به امام حسین علیه السلام بسیار خوشش آمده بود. مدتی بعد از آن جلسه، آن جوان با صفای بسیجی رسول ترک را در خواب می بیند که به او می گوید: اگر می خواهی عاشق امام حسین بشوی، تقوا، تقوا، تقوا.

گفتنی است مرقد رسول ترک در قبرستان نو شهر مقدس قم واقع است.

 

منبع: رسول ترک، آزادشده امام حسین علیه السلام، نوشته محمدحسن سیف اللهی انتشارات «مسجد جمکران» در قم.

چه باشم و چه نباشم، بهار در راه است

بهـار هـم نفس ذوالفقــار در راه است

نگـاه منتـظران عاشـقانه می خـوانـد

کـه آفتـاب شـب انتـظار در راه است

به جاده های کسالت،به جاده های تهی

خبر دهید که آن تک سوار در راه است

کسی که بـا نفـس آفتـابی اش دارد

سرِ شکـستن شبـهای تار، در راه است

کدام جمعه؟ ندانستـه ام ولی پیـداست

که آن ودیعـه پـروردگار در راه اسـت

دلم خوش است میان شکنـجه پاییـز

چه باشم و چه نباشم، بهار در راه است1

 

آیه: فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواخِلالَ الدِّیارِ وَکَانَ وَعْداً مَفْعُولاً ثُمَّ رَدَدْنَالَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً اسراء/5ـ6

ترجمه: تا گاهی که اید وعده نخستین آنها را برانگیزیم بر شما بندگانی ما را دارندگان نیرویی سخت پس بگردند میان شهرها و بوده است وعده شدنی پس باز آوردیم برای شما تاختن را بر ایشان و کمک دادیم شما را به مالهایی و پسرانی و گردانیدیم شما را فزونتر در گروه.

روایت: امام صادق علیه السلام در تفسیر این دو آیه شریفه می فرماید: چون زمان خونخواهی امام حسین علیه السلام فرا رسد، خداوند مردمی را پیش از ظهور قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف برانگیزد که هر جا دشمنان و ظالمین آل محمد علیهم السلام را بیابند، بسوزانند و این کاری است که قبل از قیام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف شدنی است. آن گاه حضرت امام حسین علیه السلام با هفتاد نفر از یاران جانبازش که در کربلا شهید شدند، رجعت نمایند؛ در حالی که لباس سفید طلانما پوشیده اند. به مردم اعلان کنند که امام حسین علیه السلام با یارانش قیام نموده تا اهل ایمان تردید ننماید و بدانند که او دجال و شیطان نیست؛ بلکه او امامی است که در دسترس مردم است و چون یقین کردند او امام حسین علیه السلام می باشد، تردید نخواهند کرد. سپس از جانب امام حسین علیه السلام، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به همه مردم معرفی می گردد و اهل ایمان نیز آن حضرت را تصدیق می کنند. چون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وفات نماید، حضرت امام حسین علیه السلام او را غسل می دهند و کفن و حنوط و سپس دفن می کنند؛ چنان که در روایت است که متصدی امر امام باید امام جانشین او باشد2.

 

آیه: وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ اسراء/13

ترجمه: و هر انسانی را افکندیم نامه او را به گردنش و برون آریم برایش روز قیامت نامه ای که بیابدش گشوده.

روایت: امام رضا علیه السلام می فرمایند: یعنی ولایت امام را بر گردن هر انسان قرار دادیم3.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر