ذیلا پاسخ سه تن از دانشوران خارج از کشور، ویلیام آر. استوگر، ترنس جرارد کندی، کارل دبلیو گیبرسن به اقتراح علم دینی ارائه می شود.
این موارد از کتاب Can Science Dispense With Religion? Edited by Mehdi Golshani گزینش و ترجمه شده است. (1)
ویلیام آر. استوگر (2)
بازگردان: حسین بستان نجفی
1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
من از واژه «علم » علوم طبیعی را ستاره شناسی، فیزیک، شیمی، زیست شناسی و روانشناسی و شاخه های آن - آنگونه که در حال حاضر به آنها پرداخته می شود - مراد می کنم این علوم در باب نظمها، فرایندها و ساختارهای واقعیت فیزیکی و زیست شناختی تا آنجا که بتوان آنها را تحت قوانین کلی در آورد، به پژوهش می پردازند. این کار با استفاده از شیوه تعاملی (ارتباطی یا کنشی - واکنشی) یا نظریه ها و انجام آزمایشها و مشاهدات به دقت طراحی شده برای محک زدن آنها تعقیب می شود.این شیوه اساسا مبتنی بر روش قیاسی است. در نتیجه، الگوها و نظریه های ما در باب نظمها و ساختارهای جهان مادی بتدریج پیراسته شده و بهتر می شوند، هر چند همواره موقتی اند و هرگز کاملا مناسب نخواهند بود. بدین ترتیب، آنها توصیف جزءبه جزء ترکیب اشیاء و روابط سازنده واقعیت را آنگونه که آن را می شناسیم، تشکیل می دهند و تا حدی، تبیین هایی محدود برای نحوه عملکرد اقعیت به دست می دهند.
«دین » کلمه ای است که تعریف آن بسیار دشوارتر است. من تاکید می کنم که «ایمان »، «الهیات » و «دین » را دقیقا از یکدیگر متمایز کنیم.
تمامی آنها به یکدیگر مرتبط اند، اما هر یک با دیگری تفاوت دارد. «ایمان » اساسا پاسخ مثبت فردی یا اجتماعی ما در پذیرش و التزام به وحی الهی دریافت شده است.
«الهیات » عبارت است از تامل و تدبر مستمر ما درباره آن وحی الهی دریافت شده و از این بسیار مهمتر تامل درباره تجربه فردی و جمعی ما در تحقق بخشیدن به التزام و تعهدمان و پذیرش آن است. «دین » به بیان دقیق، تجسم اجتماعی سازمان یافته و نهادینی است که یک جامعه معتقد آنرا به بینش و قرائت خاص خود از وحی الهی، و به شیوه های الهی زندگی خود، نیایش، کار و ارتباط با خداوند، جهان، و یکدیگر در سایه آن تعهد ایمانی مشترک می بخشد.
2. آیا شما بین تعاریفی که از این دو مفهوم ارائه کردید، تعارضی می بینید؟
نه، هیچ تعارض اساسی بین تعاریفی که از «علم » و «دین » (یا «ایمان » یا «الهیات ») ارائه دادم، وجود ندارد.
3. فکر می کنید در کجا ممکن است بین این دو تعارضی وجود داشته باشد؟
زمانی که علم یا دین از حدود و ثغور خاص توانایی های خودش تعدی کند و حدود و ثغور را در هم بشکند ممکن است بین آن دو تعارض روی دهد. به عنوان مثال، اگر این دین یا الهیات، حقیقت وحیانی دریافت شده را به گونه ای تعبیر و تفسیر کند که مطلبی را در باب جهان طبیعی اثبات کند و آن مطلب با آنچه علوم طبیعی به گزاره هایی در باب خداوند یافعل خداوند، یا ارزشها، یا آنچه صواب و خطا است، منتهی شوند، و یا ادعا کنند که می توانند به این امور منتهی شوند، در آن صورت، امکان بالقوه ای برای تعارض با دین وجود دارد.
4. دلایل گسترش تعارض بین این دو چه بوده است؟
مصادیقی خاص برای آنچه در بالا ذکر کردم عبارتند از: 1- ادعای دین مبنی بر اینکه وحی حکم می کند ساختار و سازمان جهان به یک گونه است، در حالی که علوم طبیعی آن را به گونه ای دیگر کشف می کنند(نظریه زمین مرکزی در برابر نظریه خورشید مرکزی). 2- ادعای دین مبنی بر این که سیر تکاملی حیات و موجودات زنده از طریق آفرینش مستقیم و خاص هر یک از انواع به دست خداوند صورت می گیرد، در حالی که علوم طبیعی تعیین می کنند که این امر از طریق فرایندهای تطوری به وقوع می پیوندد. [در هر مورد یاد شده، عدم آگاهی از حد و مرزهای خاص هر کدام از روشهای شناخت در میان بود]. 3- اینکه بسیاری از نمایندگان علم به طور شایع بیان می دارند که چون در سطح تبیین های علمی، نیازی به خدا نیست، پس اصلا نیازی به خدا نیست; 4- گرایش متداول بعضی از دانشمندان به بسط یا تعمیم نتایج معقول علوم در مورد اوضاع و احوالی به مراتب فراتر از آنچه توجیه علمی اجازه می دهد، مثل برخی از کاربردهای جامعه - زیست شناسی حشرات و حیوانات در مورد موجودات انسانی، بدون تحقیقات دقیق بیشتر.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چگونه بوده است؟
گرچه من مورخ یا مورخ علم نیستم، ولی معتقدم به نحوی نسبتا خوب استدلال آورده شده است که سنت الهیاتی یهودی - مسیحی از طریق تاثیر متقابل مشاهده یا آزمایش و نظریه، تحقیق در باب طبیعت را قویا تشویق کرده است: 1- با تاکید بر اینکه انسانها، وظیفه و حق مراقبت و استفاده از طبیعت را دارند. 2- با تقدس زدایی یا اسطوره زدایی از طبیعت و فرایندهای طبیعی، به طوری که هر چند آنها به عنوان مواهب خداوند تلقی می شوند، اما فی حد نفسها دارای جنبه الوهی دانسته نمی شوند; آنها برای انسانها و نشانه عظمت و جلال خداوند هستند 3- با اظهار این مطلب که تمامی اشیا ذاتا خیر و به سامان اند; زیرا آفریده خداوند هستند، در نتیجه، کشف و یافتن مطالب بیشتری در باب آنها هم سودمند و ممکن است; زیرا روابط فی ما بین آنها منظم و معقول می باشند.
6. آیا می توانیم علم دینی داشته باشیم؟
به بیان دقیق نمی توانیم علم دینی داشته باشیم; زیرا خود علم به واسطه ماهیتش از وحی الهی ادراک شده چشم می پوشد. جایی برای وحی خاص الهی یعنی وحی و انکشاف الهی فراتر از وحی و انکشاف ذات خودش از رهگذر قوانین و فرایندهای طبیعت - در قالب روشهای علمی - وجود ندارد. وحی الهی را نمی توان شاهدی تلقی کرد که به لحاظ علمی پذیرفتنی باشد.
7. آیا علم می تواند از دین بی نیاز شود؟
این پرسش دو پهلو است. در پرتو مطالب بالا، علم می تواند از دین بی نیاز شود، به این معنا که برای انجام کار علمی خوب، نیازی به دین، الهیات یا ایمان دینی نداریم. در واقع، اگر برای انجام کار علمی به دین تکیه می کردیم، قطعا به کار علمی بسیار بدی می پرداختیم، اما این بدان معنی نیست که ارزشها، نگرشها و اعتقادات جازمی که دین ترویج می کند، برای علم اهمیتی ندارند. در ارتباط با آنچه به طور مختصر در سؤال 5 بیان کردیم، ممکن است دین معینی که تحقیق علمی را قویا بر حذر می دارد و یا حتی آن را تحریم می کند، فضای اجتماعی و فرهنگی را ایجاد و تقویت نماید. این امر در گذشته روی داده است و اکنون در بعضی از محیطها روی می دهد. نهایتا، با اشاره به معنای نسبتا متفاوتی که این سوال ممکن است داشته باشد، علم نمی تواند به حق، دین را از بین ببرد یا به زائد بودن آن حکم کند. این صرفا به این علت است که علم صلاحیت آن را ندارد که در باب سؤالات مربوط به اعتبار و صحت وحی الهی، اعتبار عقیده، اعتبار ارزشهای انسانی یا شان وجود شناختی آنها به قضاوت بپردازد. ایمان و دین همواره بخش مهمی از هر فرهنگ و مؤلفه مهم و اساسی تجربه فردی و جمعی بشر خواهند بود. علم و فن آوری نیز به میزان کم یا زیاد، مؤلفه های فرهنگها خواهد بود. در یک بافت فرهنگی، هیچ تعارض اساسی بین قلمروهای علمی و دینی وجود ندارد - هرچند تنش و تعارض قطعا ممکن است به دلایلی که در بالا ذکر کردیم در اوضاع و احوالی خاص روی دهد سیطره یابند.
8. آیا می توان حوزه های فعالیت علم و دین را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد؟
این کار شدنی نیست. اولا، علم و دین از حوزه فرهنگی واحدی سهم می برند و به این ترتیب، همواره به طرقی متفاوت و اغلب به طور خود کار و نیاندیشیده از طریق آموزش و پرورش، رسانه های جمعی، فن آوری، نمادها و صور ذهنی و ارزشهای فراگیر، و مجموعه های علایق مشترک در داخل آن حوزه با یکدیگر تعامل خواهند داشت.
ثانیا، در سطح شخصی تقریبا همه اشخاصی که در یک فرهنگ در داخل آن حوزه با یکدیگر تعامل خواهند داشت، به نحوی تحت تاثیر دین و علم هر دو قرار خواهند گرفت. هر فردی این چشم اندازهای متفاوت را اتحاد می بخشد یا از اتحاد بخشیدن به آنها ناتوان خواهد ماند. بعضی از افراد در آن واحد، تعهد و التزامی قوی نسبت به هر دو خواهند داشت، که هم اکنون در تمامی کشورهای غربی قضیه از همین قرار است.
ترنس جرارد کندی (3)
ترجمان: حسین بستان نجفی
1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
علم از نظر من به معنای مطالعه منظم جهان طبیعی یعنی جهان پدیده های فیزیکی، روانی و اجتماعی است. علم رشته هایی را که در دانشگاه امروزی وجود دارند نظیر فیزیک، شیمی، علم کامپیوتر، زیست شناسی، مردم شناسی، روانشناسی، روان پزشکی، اقتصاد، جامعه شناسی، و غیره را در برمی گیرد. این علم به معنای فلسفه; یعنی به معنایی که از آن در دوران باستان (ارسطو، افلاطون) و دوران میانه فهمیده می شد نیست و از آن غالبا با عنوان «علم جدید»; یعنی طرز تفکری که به دست گالیله و نیوتن به وجود آمد، تعبیر می کنند. ویژگی این علم آزمایش با اندزه گیریهای دقیق است که می توان آن را از نظر ریاضی تعبیر و تفسیر کرد. از این رو، علم به معنی دقیق کلمه علمی عقلانی است و بدون آن فن آوری جدیدی هرگز امکانپذیر نبوده است. دین معانی متعددی دارد. می توان دین را بر هر مجموعه ای از نمادها و باورها اطلاق کرد که به جهان و به حیات فرد معنا می بخشند. گاهی یک ایدئولوژی مانند کمونیسم را به «دین » تعبیر می کنند از این جهت که فلسفه و راهنمای زندگی است. دین به معنای دقیق عبارت از نتیجه ایمان به خدا است. در پرتو ایمان جهان به منزله مخلوق الهی و فعل اخلاقی به منزله تحقق مشیت الهی قابل فهم می گردد. دین اصلی است مبتنی بر ایمان به خداوند که به حیات اجتماعی و فردی سروسامان می بخشد.
2. آیا شما بین تعاریفی که از این دو مفهوم ارائه کردید تعارضی می بینید؟
من این دو مفهوم را متعارض نمی دانم [بلکه] بین آنها تمایز قائل می شوم. مثلا علم جهان طبیعی را مطالعه می کند و می تواند دین و رفتار دینی را به عنوان پدیده ای مشهود در جهان، مورد بررسی قرار دهد. اما هرگز نمی تواند اثبات کند که خداوند این جهان را از عدم آفریده است. این مساله به ایمان بستگی دارد. [البته] واضح است که در مورد چگونگی ارتباط علم و دین در مقاطعی از تاریخ، تنشهایی به وجود آمده که لازم است بر طرف شوند. علم و دین می توانند یکدیگر را یاری کنند و می بایست روشنی بخش همدیگر باشند.
3. فکر می کنید در کجا ممکن است بین این دو تعارضی وجود داشته باشد؟
در جایی که علم هیچ مجالی برای دین باقی نگذارد تعارض به وجود خواهد آمد; یعنی زمانی که دانشمند معتقد باشد که نسبت به شخص شکاک یا ملحد، فقط انجام کار علمی امکانپذیر است. [از طرف دیگر] دین زمانی در تعارض با علم قرار می گیرد که بگوید علم روش معتبری برای تحقیق در پدیده های جهان طبیعی نیست; [و نیز] اگر گمان کند که دین تمام پاسخها را دراختیار ما قرارمی دهد وبرای فهمیدن پدیده های طبیعت،نیازی به علم نداریم.
4. دلایل گسترش تعارض بین این دو چه بوده است؟
دلایل تعارض، لااقل در اروپا، عمدتا تاریخی هستند. این نوع از علم که به دست گالیله و نیوتن عرضه شد چیز جدیدی بود که انسانهای قرون وسطی در چارچوب طرح معرفتی خود، در مورد آن نیاندیشیده بودند. این علم جدید برای تثبیت خود و تثبیت اقتدار مستقل خود گمان کرد که باید بر ضد اقتدار کلیسا و الهیات مدرسی (4) که بر فرهنگ زمانه سیطره داشت، طغیان کند. زمانی که اقتدار و استقلال شایسته علم به رسمیت شناخته شد، «جنگ دین و علم » خاتمه یافت. امروزه تعارض بیشتر حول این محور متمرکز است که آیا شخص ایمان دینی دارد یا نه، در نتیجه چه نگرشی نسبت به علم دارد.
توسعه فن آوری های زیستی (5) به تعارضات جدیدی منجر شده است. سابقا، ولادت و مرگ لحظاتی دینی تلقی می شدند که انسانها را به خداوند نزدیک می گردند. حال در اثر فن آوری های جدید به گونه ای در این دو پدیده میتوان دخل و تصرف کرد که بسیاری به غلط معتقدند که قدرت خداوند محدود شده است و انسانها ضبط و مهار کامل سرنوشت خویش را به دست گرفته اند. چالش بر سر این است که برای کسب بهترین نتیجه در مسیر رشد و تطور بشریت این فن آوریهای جدید چگونه باید ضمن مراعات شریعت الهی به کار گرفته شوند.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چه بوده است؟
دین نقشی حیاتی در به جریان انداختن علم در اروپا ایفا کرده است. آموزه آفرینش کلید مساله بود. خداوند جهانی منظم و ممکن را آفرید. به تعبیر دیگر، الگوهایی عقلانی در جهان طبیعی وجود دارند، اما از آنجا که خداوند جهان را از روی اختیار آفرید; یعنی مجبور نبود این جهان را همانطور که الآن هست، بیافریند، بلکه خود آزادانه تصمیم گرفت که جهان رابه نحو دلخواه بیافریند. از این رو، الگوهای منظم موجود در طبیعت فقط با بررسی آنها در وضعیت بی مانندشان و کشف چگونگی کار آنها قابل فهم هستند. پس برای درک نظم موجود در جهان ممکن، ضروری است که دست به آزمایش بزنیم. دین مسیح مبتنی بر وقایع تاریخی بی مانندی است نظیر اینکه خداوند در مسیح تجسم یافت. یکی از تعالیم دین مسیح این بود که خداوند از این حیث عالم را دوست می دارد که آن را در وجود مسیح و به واسطه او از عدم به وجود آورد. انسان فقط با بررسی واقعیت عینی و تاریخی وقایع می تواند معنای آنها را کشف کند. همچنین، بر پایه درکی مسیحی از تاریخ رستگاری، کل جهان را تنها از طریق تاریخش می توان تبیین کرد.
دین مسیح بسیاری از پیشفرضهای ضمنی مورد نیاز علم را فراهم کرد. فلسفه قرون وسطی در شکلهای اسلامی و مسیحی اش نیز با فراهم ساختن بسیاری از ابزارهای فکری مورد نیاز برای «تولد» علم، مثلا، رابطه کلی و جزئی در منطق به این امر یاری رساند.
بسیاری از دانشمندان بزرگ بر انگیخته شدند تا کار پژوهش را به عهده بگیرند و حتی نظریه های علمی ای مطرح کنند که آنها را با بصیرت ایمانی (6) خود نسبت به جهان متعلق به خداوند سازگار می دید.
6. آیا می توانیم علم دینی داشته باشیم؟
به معنای دقیق، نه. علم اصول و روشهای مناسب و خاص خود را برای فهم [اشیاء] دارد. اما ایمان دینی می تواند انگیزه لازم را برای به کار بستن علم و نیز درکی از پیشفرضهایی که علم را ممکن می سازند، فراهم آورد. دانشمندان، اعم از مؤمنان، ملحدان یا لا ادری گویان همگی می توانند در سطح علم و بر پایه منطق آن، سخن یکدیگر را بفهمند. آنها همگی جزء کار سترگی هستند که آن را «علم » می نامیم. به محض این که اصول علم به واسطه منطق و آزمایش به طور قاطع اثبات شوند، دیگر ضرورتی ندارد که برای ایجاد انسجام درونی بین آنها به یک اصل ایمانی (7) متوسل شویم.
7. آیا علم می تواند از دین بی نیاز شود؟
خیر! علم می تواند پدیده های طبیعی را تبیین کند، اما نمی تواند تنها با منابع خاص خودش معنای غایی عالم هستی را کشف کند. این مساله فراتر از روشهای آزمایشی است که علم به کار می بندد. این فقدان افق [بینش] مطلق در علم می تواند دریچه ای به سوی ایمان باشد; زیرا مساله هدف غایی را پیش می کشد. به عنوان مثال، علم ممکن است تا اولین پدیده در آغاز «مهبانگ » به عقب برگردد، ولی این امر با آفرینش جهان از عدم توسط خداوند یکسان نیست. می توان گفت در عین حالی که علم به ما کمک می کند تا درباره خداوند شناخت پیدا کنیم، او را شخصا به ما معرفی نمی کند. یکی از کارکردهای ایمان این است که روشنی بخش علم به عنوان جزء سرنوشت ما باشد.
8. آیا می توان حوزه های فعالیت علم و دین را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد؟
تفکیک به معنای تقسیم، نه! و از این رو، مستلزم فقدان ارتباط است. ما انسانها موجودات پیچیده ای هستیم با اجزای متعددی که با هم سازگاری می یابند تا یک واحد را بسازند. بهتر است به جای «تفکیک »، سخن از «تمایز» بین دین و علم و چه بسا سخن از سطح مختلف فهم و معنا به میان آوریم که این امر به گفتگو و فهم متقابل منجر خواهد شد.
کارل دبلیو. گیبرسن (8)
مترجم: محمد فتحعلیخانی
1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
من فکر می کنم تعریف علم و دین به شکلی واضح که حق مطلب را در مورد هر دو ادا کند ممکن نیست. هر تعریفی در معرض انتقاد است. با وجود این من علم را این گونه تعریف می کنم: «آنچه که با آن نوع از دعاوی صدق سروکار دارد که سرانجام بر اساس مشاهده تایید می شوند» و دین را اینگونه تعریف می کنم; «آنچه که با آن نوع دعاوی صدق سروکار دارد که سرانجام بر اساس ارزشها یا معانی تایید می شوند». من از تعریف خود در خصوص علم راضی تر هستم تا از تعریف دین.
2. آیا تعارضی میان تعاریف خودتان از این دو مفهوم می بینید؟
بله، تعارض روشنی وجود دارد; زیرا مشاهدات را نمی توان به طور کامل از ارزش جدا ساخت; یعنی تباین امر واقع - ارزش که هردو مدتهای طولانی بخشی از گفتگوی فلسفه غرب بوده است. مثلا در سنت مسیحی، اهمیت و اعتبار دینی قابل توجهی به شماری از مشاهدات ثبت و ضبط شده در کتاب مقدس اختصاص یافته است. مشاهده شکافتن دریای سرخ، مشاهده ابلاغ ده فرمان و مشاهده رستاخیز جسمانی عیسی مصادیقی از این مشاهدات هستند. با وجود این من استدلال خواهم کرد که علاقه اصلی دینی به این رخدادهای تاریخی، به جای خود رخدادها، ارزش یا معنای منضم به آنهاست. سنت مسیحی از دیرباز تفاوت میان این دو مدعی را که «عیسی از میان مردگان برخاست » و «خداوند عیسی را از میان مردگان برانگیخت (زنده کرد)»، تصدیق کرده است. مورد نخست ادعایی است که علی الاصول امکان داشت از نظر علمی مورد بررسی قرار گرفته باشد، در حالی که ادعای دوم ادعایی تعبدی است که فراتر از مشاهده قرار می گیرد. به همین ترتیب علم، دارای پاره ای از ارزشها است - [مثل] سادگی، طبیعت گرایی، تناسب - که پژوهش علمی درباره جهان مشهود را هدایت می کند. اظهار اینکه اینها «ارزش » نیستند به معنای فراموش کردن برخی از سودمندترین نیروهای پیش برنده در تاریخ علم است. البته ارزش در علم دقیقا به همان معنایی که واژه ارزش می تواند در دین داشته باشد، نیست.
3. فکر می کنید در کجا ممکن است میان این دو تعارضی باشد؟
مفهوم تعارض به شدت اغراق آمیز است. در واقع همه علوم چنان با دین نامربوط هستند که یافتن حتی نقاط تماسی میان آنها مشکل است چه رسد به یافتن تعارض میان آنها. استعاره مشهور «نزاع » میان علم و دین ناشی از اشتیاق ناروای ما به مناقشه است. همین اشتیاق است که گالیله، داروین و جان اسکوپ را بسیار مشهور کرده در حالیکه ماکسول، [نیلز] بور، و وایزمن فقط در آثار علمی شناخته شده اند. اگر از دانشمندان حرفه ای - شیمیدانهایی که درباره رنگهای ساختمانی جدید کار می کنند، فیزیکدانهایی که ماهواره های تلویزیونی پرتاب می کنند، زیست شناسهایی که نحوه عمل یک هورمون را کشف می کنند - درباره لوازم دینی کارشان پرس و جو کنید چیزی برای گفتن ندارند. تعارض در حوزه هایی بروز می کند که علم و دین هر دو علائقی دارند - منشا عالم، حیات، نوع انسان، شالوده سرشت انسان، رابطه انسان و حیوانات و غیره. ولی همین قدر کافی است که نشریه ای علمی را باز کنیم تا بفهمیم که بیشتر دانشمندان روی چنین مسائلی کار نمی کنند.
4. زمینه های گسترش تعارض میان این دو چه بوده است؟
در اغلب موارد، زمینه های تعارض کاری به محتوای واقعا علمی یا دینی آنها نداشته است. برای مثال، قضیه گالیله به سبب تحولات خاص صرفا سیاسی کلیسای کاتولیکی روم در طی قرن هفدهم بروز کرد. فرضیه خورشید مرکزی که گالیله پذیرفت و تعلیم کرد به خودی خود مساله ساز نبود. آنچه مساله ساز بود شیوه این دیدگاه انتقادی ضد ارسطویی در تضعیف و تحلیل بخشی از اقتدار و حجیت کلیسای کاتولیک رومی بود. کتاب کوپرنیک در ایتالیا که وضعیت سیاسی بی ثباتی داشت در فهرست [کتب ضاله] قرار گرفت، ولی در اسپانیا که وضعیت سیاسی بسیار متفاوت بود چنین نشد. گالیله در همان زمانی در ایتالیا محاکمه و محکوم شد که عقاید او را مبلغان کاتولیک در چین تعلیم می دادند. محاکمه شرم آور گالیله که در طی قرون و حتی امروز کانون توجه بسیاری بوده است، اساسا [ناشی از] تعارضی میان علم و دین نبود. این حقیقت که از این مساله به طور گسترده ای سوء برداشت شده است بیشتر ناشی از قدرت جدال انگیز نویسندگانی ضد مسیحی نظیر ولتر و دیدرو است که آن را در مبارزه تبلیغاتی خود بر ضد کلیسای مسیحی به کار بردند تا [اینکه ناشی از] فرضیه خورشید مرکزی باشد که ظاهرا محاکمه بر آن متمرکز بود. البته مواضع زیادی وجود دارد که در آن تعارض واقعی وجود داشته و همچنان ادامه دارد. مثلا تکامل داروینی واقعا نمی تواند به طور کامل با تفسیر کتاب مقدس از مساله آفرینش سازگار افتد مگر اینکه از برخی تاکیدات مهم تفسیر کتاب مقدس صرف نظر شود. مسیحیان کمتر محافظه کار از طریق تغییر در روش فهم خود از کتاب مقدس با داروین مصالحه کرده اند، با این همه، بسیاری از مسیحیان می کوشند با حمله یا جرح و تعدیل نظریه تکامل تفسیر کتاب مقدس [از خلقت] را دست نخورده باقی گذارند. زمینه های تعارض در این مورد صرفا این است که نویسندگان کتاب مقدس آرا و نظرهای نادرستی درباره چگونگی پیدایش اشیاء داشته اند و علم پاره ای از عناصر آن آرا و نظرهای نادرست را ابطال کرده است.
از سوی دیگر بسیاری دانشمندان - نظیر کارل ساگان، ریچارد داوکینز، استفان گلد، پیتر اتکینز - ظاهرا سخت دلمشغول بسط تبیین علمی تا بدان حدی هستند که تبیین علمی امکان وجود هر منظر دینی را در جهان در خود فرو برد برای مثال، بسیاری سنتهای دینی از دیر باز بر این اعتقاد بوده اند که عالم غایتی دارد - یعنی اینکه همه چیز برخاسته از قوانین کور و صدفه بدون شعور نیست. منشا این غایت در خالقی متعالی است که به عنوان منشا نهایی همه موجودات به تصدیق رسیده است. این تصدیق دینی مضمون علمی بسیار اندکی دارد و دانشمندانی که آن را تصدیق می کنند (ما معتقدیم که خداوند خالق... است ») عموما دریافته اند که مساله غایتمندی مطلقا هیچ مشکلی را برای پژوهش علمی درباره جهانی که معتقدند آفریده خداوند است، پیش نمی آورد. با وجود این، برخی دانشمندان محبوب و صاحب نفوذ به طور قاطع با تعصب اصرار دارند همه را قانع کنند که در طبیعت هیچ چیز غایتی ندارد. این ادعا فراتر از چیزی است که علم می تواند مدعی شود که درباره جهان کشف کرده است واساسا به تصدیق دینی مشخصی می انجامد که این دانشمندان مایلند آدمیان پذیرای آن باشند.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چه بوده است؟
دین چندین نقش داشته است. در طی هزاره نخست، هنگامی که تمدن، و فرهنگ غربی در حال فروپاشیدن بود تحقیق و آموزش در غرب توسط کلیسا زنده نگهداشته شد. اندیشه درخشان و خلاقی که در دوره رنسانس ظهور یافت فقط از این رو امکانپذیر شد که 1- کلیسا سطح بالایی از سواد و دانش را در طی دوره رهبری خود حفظ نموده 2- فرهنگ یونانی به ویژه علم یونانی در جهان اسلام شکوفا شد و از آنجا به غرب وارد شد. اگر کلیسا اجازه داده بود که فرهنگ دینی اش همراه با دیگر اجزاء سنت غربی نابود شود ممکن نبود رنسانسی وجود داشته باشد.
همچنین شماری از روابط نهانی ممکن میان سنت مسیحی و تولد علم در هنگام انقلاب علمی وجود دارد. الهیات مسیحی از قدیم تعلیم داده بود که 1- طبیعت، عقلانی، نظامدار و مخلوق خداوند یگانه عاقل است. این دیدگاه مستلزم بی جانی طبیعت بود - نه اینکه آکنده از ارواح متعددی باشد که آن را پیش بینی ناپذیر، بی قاعده و گریزان از پژوهش علمی سازد 2- نظم عقلانی طبیعت در قوای عقلانی انسان که بر صورت خالق آفریده شده بود منعکس بود. لذا قابل تصور بود که عقل انسان ممکن است قادر باشد نظمهایی را که خلقت مطابق آن بنا شده، کشف کند. 3- منابعی در طبیعت وجود داشت که می توانست در روحانیت کلیسا به کار گرفته شود. این ملاحظه عملی بسیاری از رهبران کلیسا را برانگیخت تا مثلا به مطالعه پزشکی رو آورند. 4- کشف نظامهای طبیعت عبادتی مشروع و راهی برای ستایش خالق بود. این چهار انگیزه، به درجات مختلف مسلما در اندیشه دانشمندانی که متصدی انقلاب علمی هستند نقش داشته است. تعیین اینکه آیا این نقش اساسی بوده یا نه دشوار است. مسلما این عقاید برای علم کافی نیستند و الا علم باید هزار سال زودتر ظهور می یافت. ولی می توان استدلال کرد که یک یا چند مورد از این عقاید بخوبی می تواند برای علم ضروری باشد. در طی هزاره نخست وقتی که فرهنگ غربی و علم یونانی در حال فروپاشی بودند علم در جامعه اسلامی در حال شکوفایی بود. - جایی که به طور مشابه «الهیات درباره خلقت » ذی نفوذ و مؤثر بود.
پژوهشگران شاید هیچگاه درباره میزان وامداری سرچشمه های علم و دین توافق نکنند ولی می توان شواهد محکمی را اقامه کرد مبنی بر اینکه دیدگاه الهیاتی یهودی - مسیحی درباره آفرینش، نقشی زیربنایی، شاید مرکزی و احتمالا حتی ضروری، در ظهور علم مدرن داشته است.
6. آیا می توان علمی دینی داشت؟
اگر مقصود از علم دینی علمی باشد که در آن معانی دینی متناسب به نظریه های علمی ضمیمه می شوند من در اینکه بتوان علم دینی داشت تردید دارم. علم از آنجایی بسیار موفق است که متوجه سؤالات کلان که دین از دیرباز دلمشغول آن بوده است نمی باشد. [سؤالاتی از این دست:] اشیاء از کجا آمده اند؟ چرا چیزهایی وجود دارند به جای آنکه وجود نداشته باشند؟ غایت وجود انسان چیست؟ آیا حقایقی دیگر در آن سوی جهان موجود، وجود دارد؟ به سختی می توان دقیقا تصور کرد که علم اصلا چگونه می تواند شروع به اندیشیدن درباره این سؤالات دشوار کند، چه رسد به پاسخگویی آنها. علم بسیار چابک به نظر می رسد; زیرا می کوشد فقط به سؤالات آسان پاسخ دهد. اگر از من از حیث دانشمند بودنم بپرسید که چگونه می توان معلوم کرد آیا شخصیت انسان از مرگ جان به در می برد یا غرض از جاذبه چیست، هیچ تصوری از اینکه حتی چگونه شروع به تفکر درباره این سؤالات کنم ندارم.
از سوی دیگر اگر مقصود از علم دینی، علمی است که به طور مناسب در برابر بصیرتهای دینی متواضع و پذیرا باشد آنگاه تصور می کنم چنین علمی در افق دید [امکان] خواهد برد. یکی از ویژگیهای عصر پست مدرن این است که معرفت در حال ادغام و اتحاد است و پرسش از معنا دوباره به پرسش از واقع پیوند می خورد. جدا از این یگانگی، ممکن است علم دینی ای پدید آید که در آن تبیینهای کل نگر مشتمل بر امور واقع و ارزش ظهور کنند، ولی فکر می کنم همواره ممکن خواهد بود که بخش دینی و علمی تبیین ازهم متمایز شوند.
7. آیا علم می تواند از دین صرف نظر کند؟
مطمئنا بیشتر فعالیتهای علمی بدون دین تحقق یافته اند. به هر حال، این واقعیت به این علت نیست که علم دین را نادیده گرفته است بلکه به خاطر اینکه موضوعات دین ارتباط صریحی [با موضوعات علم] ندارند. برای مثال دین درباره رانش قاره ای چه چیزی برای گفتن دارد؟ ولی علم مجالی وسیع است و تعیین مرزهای آن همواره دشوار است و به نحو تاریخی تحول یافته است، چنانکه پرسشهایی از نوع پرسشهای دینی قابل پژوهش شده اند. همیشه کار علم منجر به بروز مسائل نو می شود و این مسائل بعضا در مرز و یا ماورای قلمرو پذیرفته شده علم روز قرار دارند. تاملات کیهان شناختی جاری درباره امکان فقدان یک آغاز زمانی برای جهان، مطمئنا قلمروهای علم را به خودداری از اظهارنظر وامی دارد و مسائل دینی را مطرح می کند. مادامی که علم وضعیتی پیش رونده دارد بی شک خود را در تلاقی با دین خواهد یافت.
ما باید به خاطر داشته باشیم که علم را دانشمندان انجام می دهند و آنان همچون [همه] انسانها اغلب فطرتا مذهبی هستند. کاملا بجاست که از یک دانشمند بپرسی وقتی کتابش را می نوشت او از نشان دادن اینکه جهان غایتی ندارد، چه مقصد و منظوری داشت؟ یا بپرسیم که اصلا چرا کار علمی می کنند و یا چگونه تصمیم گرفتند به تحقیقات زیست شناختی - پزشکی روی آورند؟ و یا چرا فکر می کنند برخی انواع مشخص تحقیقات ژنتیک، (DNA) باید ممنوع شود؟
8. آیا می توان قلمرو فعالیت علم و دین را کاملا جدا ساخت؟
نه به طور کامل نمی شود، ولی باید هوشیار باشیم که به سبب مناقشات مطرح در مناطق مرزی مبهم و مغشوش میان علم و دین از توجه به قلمروهای آرام بعید از این مرز غافل نشویم. انتخاب یک متن الهیاتی و کوشش برای مشخص کردن بخشهایی که مورد علاقه علم است آموزنده است. [البته] این بخشها [در این متون] زیاد نیست. به همین شکل یافتن عناوین مورد علاقه دین در یک متن علمی دشوار است.
پی نوشتها:
1) فصلنامه، گزینش موارد یاد شده را مرهون الطاف استاد مصطفی ملکیان است که بدینوسیله از ایشان سپاسگزاری می شود.
2) 1. تاریخ تولد: 5 اکتبر 1943 William R. Stoeger
تحصیلات: اخذ لیسانس در فلسفه و فیزیک، 1967، دانشکده اسپرینگ هیل; سمت استادی در فیزیک (1969)،دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس ; سمت استادی در خداشناسی (الهیات) 1972، مدرسه عیسوی الهیات، برکلی، کالیفرنیا; دکترای فلسفه در فیزیک ستارگان (1979)، دانشگاه کمبریج.
مدارج دانشگاهی: مدرس فیزیک (1969)، دانشگاه سانفرانسیسکو; ستاره شناس موقت (1975)، رصدخانه واتیکان; ستاره شناس ستاد (از سال 1979)، رصد خانه واتیکان; معاون پژوهشی دانشکده در فیزیک و ستاره شناسی (1977)، دانشگاه مریلند، عضویت در انجمن ج. ک. راسل (89-1988)، مرکز الهیات و علوم طبیعی، برکلی، کالیفرنیا; دانشیار موقت ستاره شناسی، دانشگاه آریزونا (تاسون، آریزونا)
رشته: فیزیک و فیزیک ستارگان; فلسفه و الهیات.
آثار منتشر برگزیده شده: بیش از 45 اثر.
3) تاریخ تولد: 28 دسامبر 1942 (منسفیلد، ویکتوریا، استرالیا) Terence Gerard Kennedy
تحصیلات: اشتغال به تحصیل در آکادمی آلفونس در رم (1979-1975); دارای دکترای الهیات، .1980 ,(S.T.D)
تجارب حرفه ای پس از اخذ دکترا: مدیر مسئول مطالعات اخلاقی در بزرگداشت پدر آرگان; عضو کمیته سازماندهی کنگره بین المللی اخلاق زیستی، رم، 5 تا 8 آوریل، 1988. سمت استادی در آکادمی آلفونس، رم، 1984; استاد موقت در دپارتمان الهیات اخلاقی، دانشگاه گریگوری، رم، از سال 1986.
4. Scholastic theology
5. biotechnologies
6. faith - vision
7. faith - principle
8) تاریخ تولد: سیزدهم مه 1957 Karl W. Giberson
تحصیلات: فوق لیسانس فیزیک (1982) و دکترای فیزیک (1984) از دانشگاه رایس (هیوستون، تکزاس).
تجارب کاری: استاد فیزیک، از سال 1984 عضو ارشد مؤسسه مطالعات میان رشته ای; برنده جایزه استاد نمونه کالج نازارن در سال 1995; برنده جایزه بنیاد نمپلتون برای دوره درسی برجسته در علم و دین در سال 1996. برنده جایزه اولی زینان برای بهترین تحقیق در مجله مطالعات میان رشته ای در سال 1998.
آثار: مجموع ده مقاله درباره لیزر و فیزیک اتمی; مقالات متعدد در باره تقابل علم و الهیات; کتابی بنام: جهانهای از هم جدا: جنگ نا مقدس میان علم و دین (1994 ، (Beacon Hill press of kansos city