مقالات این شماره و نیز سه شماره آینده ارغنون به مسائل و مباحث راجع به فرهنگ اختصاص دارد.در این شماره مسائل نظری فرهنگ موردنظر است و در دو شماره بعد به آن دسته از مباحث فرهنگی پرداخته خواهد شد که ناظر به زندگی روزمره در غرب است.
مقاله «خودشیفتگی در زمانه ما» فصل دوم از کتاب فرهنگ خودشیفتگی نوشته کریستوفر لش، نظریه پرداز مشهور اجتماعی و استاد تاریخ در دانشگاه راچستر آمریکاست.در مقاله حاضر، نویسنده تبیین جدیدی از مفهوم «خودشیفتگی » به دست می دهد که از یک سو با دریافت عامیانه این مفهوم («خودمحوری » یا «تحسین خود») تفاوت دارد و از سوی دیگر، به منزله پدیده ای اجتماعی و فرهنگی، به مدرنیته و نحوه زندگی و کار در جامعه مدرن ربط داده شده است.
فرض بنیادین لش در این مقاله این است که بین نوع شخصیت افراد هر جامعه با فرهنگ آن جامعه و ملزومات آن فرهنگ تناسبی وجود دارد.
مقاله «صنعت فرهنگ سازی: روشنگری به مثابه فریب توده ای » ترجمه فصلی از کتاب دیالکتیک روشنگری است.یکی از مضامین اصلی این مقاله بررسی و نقد فرهنگ توده ای نیمه دوم قرن بیستم در پرتو گذر از سرمایه داری رقابتی به سرمایه داری انحصاری و زوال جامعه لیبرال و ارزشها و نهادهای لیبرالی است.تبدیل فرهنگ به امر تولید و توزیع و مصرف انبوه کالاهای فرهنگی، جوهر تاریخی فرهنگ توده ای است که از دید نویسندگان این مقاله یادآور تجربه فاشیسم در عرصه سیاست و قدرت است.
مقاله «اسطوره در زمانه حاضر» نوشته رولان بارت یکی از مبانی تحقیقات فرهنگی نوین به شمار می رود.رولان بارت با استفاده از دستگاه نظری فردینان دوسوسور روشی ابداع کرد که در جریان رشد خود به یکی از شاخه های مهم مطالعات فرهنگی بدل گشت و حتی کسانی که با رویکرد بارت مخالف بودند در بداعت و کارآیی آرای وی تردیدی به خود راه ندادند.بعد از اثر بارت مطالعات نشانه شناسانه در حیطه های متفاوت، اعم از جامعه شناسی شهر و جنسیت و ورزش و مد و ارتباط و تن، باب شد و آثار بدیع بسیاری پدید آمد.
دانیل بل نویسنده مقاله «دین و فرهنگ در جامعه پساصنعتی » جزو نظریه پردازانی است که به نظریه پردازان جامعه پساصنعتی تعلق دارند - نهضتی فکری که مدتها قبل از ظهور پست مدرنیسم بسیاری از قواعد فکری برخاسته از روشنگری را، اعم از آنکه لیبرالی باشند یا سوسیالیستی، منسوخ اعلام کرده بود.دانیل بل شعار مشهوری دارد که نشان تفکر غیرمعمول این گروه است: باید در سیاست لیبرال، در اقتصاد سوسیالیست و در فرهنگ محافظه کار بود.وی همین خط فکری را در این مقاله نیز در پیش گرفته است.وی ضمن قرائت کتاب فاوست گوته، که آن را نماینده تفکر بورژوازی مهاجم و سنت شکن می داند، ضمن توصیف خلا معنوی و اخلاقی جامعه مدرن، از دین به عنوان یگانه نهادی که قادر است این خلا را پر کند نام می برد.از نظر دانیل بل، بازگشت به دین به آشفتگیهای عمیق معنوی و اخلاقی پایان خواهد داد.
تری ایگلتون در مقاله «منازعات فرهنگ » بیشتر در مقام بازگشایی معضلات و تبعات مختلف تعارضهای فرهنگ والا و پست، فرهنگ (Culture) و فرهنگهای محلی و نیز تعامل سه جانبه میان فرهنگ به منزله مدنیت و فرهنگ هویت و فرهنگ پست مدرن برمی آید.تشخیص نتیجه عمومی نوشته او به جهت پراکندگی مباحث دشوار می نماید.بنا به تقسیمی اعتباری می توان گفت که او در ابتدا با بررسی نسبت فرهنگ با امر فردی، جزئیت و کلیت و بازنمایی تقابل این دو معنا، به مثابه تقابل ذات و عرض، مختصات هریک را تحلیل می کند.در مرحله بعد وحدت فرهنگ و سیاست در قالب دولت - ملت و پیچیدگیها و تبعات درونی و جهانی آنها بررسی می گردد.ماحصل این بررسیها چهارجانبه بودن منازعات فرهنگ است، بدین معنا که از میان تعامل سه گانه مذکور و تبدیلات آنها عنصر چهارمی تولید می شود که همان فرهنگ تنازع است.
مقاله «تضاد در فرهنگ مدرن » یکی از مهمترین مقالات درباره جامعه شناسی و فلسفه فرهنگ است.در این مقاله دشوار گئورک زیمل، که اکنون یکی از ارکان مطالعات فرهنگی به شمار می رود، بر آن است که تضادی در فرهنگ مدرن وجود دارد که حل آن فعلا میسر نیست.او بر آن است که زندگی در جریان حرکت پویای خود اشکالی را می آفریند که با او سازگارند، اما این سازگاری با حرکت زندگی در هم می شکند و لاجرم می بایست اشکال جدیدی خلق شود که با پویاییهای زندگی انطباق یابد.او به طور کلی این فرآیند، یعنی حرکت پویای زندگی و جایگزینی شکلی به جای شکل دیگر را رمز و راز تاریخ بشری می داند.اما از نظر زیمل این حرکت در دوران فوران با وقفه ای روبه رو شده است، زیرا که ایده اساسی زندگی در دوران جدید تمایل به بی شکلی است.زیمل میل به بی شکلی را در جلوه های فرهنگی مدرن مورد کاوش قرار می دهد.
جامعه شناسان تا همین اواخر حوزه فرهنگ را آنچنان که باید و شاید جدی نمی گرفتند اما امروزه مطالعات فرهنگی به یکی از زنده ترین و پرکشش ترین و در عین حال بحث انگیزترین حوزه های مطالعاتی جامعه شناسی تبدیل شده است.ریموند ویلیامز در مطلبی با عنوان «به سوی جامعه شناسی فرهنگ » ضمن اشاره به رابطه فرهنگ و جامعه شناسی، شرحی موجز و دقیق از همگراییهایی که بین گرایشهای مختلف جامعه شناسی فرهنگی صورت گرفته است به دست می دهد و علایق و تاکیدات این گرایشها و روشهای تحلیلی هریک را با اشاره به عمده ترین آثار منتشرشده درباره آنها توضیح می دهد.
«تحلیل فرهنگی و نظریه سیستمها» نوشته الن سووینج وود نسبت میان آراء دورکیم و پارسونز و هابرماس را با مقوله فرهنگ و سیستم پیگیری می کند.وی با نظری مساعد آرای دورکیم درباره فرهنگ را توصیف می کند، اما از آرای پارسونز و هابرماس به سبب انتزاعی بودن آنها انتقاد می کند، انتزاعی بودنی که ناشی از به کارگیری نظریه سیستمها ناشی شده است.وی دست آخر معتقد است که ضعف دیدگاه سیستمی به فرهنگ را می توان با تلفیق آرای جامعه شناسان خردنگری همچون اروینگ گافمن جبران کرد.
آراء و نظریات جنجال برانگیز الریش بک و آنتونی گیدنز درباره جامعه بیم زده هیجان بسیاری را در دهه نود در میان جامعه شناسان و فلاسفه اجتماعی برانگیخت.نظریات این دو متفکر دستمایه مقاله دبورا لاپتن است.وی به روشنی، آراء این دو تن و اهمیت مفهوم بیم برای فهم جامعه مدرن را توضیح می دهد.در این مقاله تفاوت میان بیم و خطر معلوم می گردد و نسبت میان زمان و مکان و بیم مشخص می شود.
شورای نویسندگان