عرفان، معنی داری زندگی فاطمه علیهاالسلام
سنت بانوی بزرگ، ادامه جریان وجودی انسان را تا مراحل ناب عرفان مثبت (مراحل فنا و انقطاع تا اعتصام و استعانت و توکل و تفویض و رضا و تسلیم) در خود دارد و ما را تا اوج فلاح و رستگاری راه می برد.
انسان بالنده، در سطح معینی از تنش و تجربه رنجها است. سطحی میان آنچه بدان دست یافته یابه انجام رسانیده و آنچه که باید بدان دست یابد و به انجام رساند، یعنی فاصله ای میان آنچه هست و آنچه باید بشود. تجربه رنجها و تنشهای برآمده از سرعت بالندگی وجود آدمی، مراتب عرفان وجود را ژرفتر و پایدارتر می سازد.
مبحث اول
نمایی از عرفان بانو
عرفان راهبر گذار از عالم فوق عقل است؛ با اعتصام و استعانت و رتبه فنای از غیر و با قدم تفویض و توکل و رضا و تسلیم به ژرفایی بینش و سلوک در رسیدن است.
نجوای لحظه های بانو علیهاالسلام با خدای خویش، مضمون ژرف عرفان ناب دینی را نشان می دهد:
«خدای من! به حقِ آگاهی غیبیّت و قدرتت بر تمامی هستی، مرا تا آنگاه که برای من همراه با خیر ونیکویی است؛ زنده بدار و هم آن هنگام که مرگ، انتخابی برتر برای من است مرا بمیران. خدای من! نیاز همه وجودم در آستانه ات، اخلاص و خشیت در خشنودی و غضب تو است و قصد و پایداری و دوام نیز در فقر و غنا است؛ از تو داده هایی چون، فناناپذیری و روشن بینی پایدار را می طلبم. می خواهم که همواره خشنود به قضای تو باشم و سرمستی سزاوار پس از مرگ را می طلبم. از تو بینش و دیدی توانمند در نگاه به وجه تو را می خواهم و هم شوق به دیدارت بدون آنکه پریشان حالی و رنجی در آن باشد، یا در آشوبی قرار گیرم.»(1)
عرفان با آموزه های بانوی بزرگ، ترس از تعقل و به کار بستن شناختها و تحلیلهای عینی و استدلال و برخورد آگاهانه با واقعیتهای ملموس نظری، اجتماعی و سیاسی نیست.
عرفان با گریز از اندیشه، عقل و تدبیر به دست نمی آید؛ بلکه پس از گذار از قله و اوج عقل و اندیشه و حضور در میدان جهاد و عبور از حوزه محدودیت عقل و اندیشه و تعقل و نظر و حتی در مرتبه عبور از عشق و با عمل صالح بدست می آید. عرفان، محصول شجاعت و دلیری و پهلوانی و عشق و احساس و ایمان است.
آدمی با ایمان و عمل صالح در طریق ربوبی، با قدم تفویض و توکل و رضا و تسلیم در جریان عظیم والایش و تعالی خود و ژرفا گرفتن جریان آرامش درونیش به مرتبه نفس مطمئنه می رسد.
و این «رضا» است که موجب آرامش متعالی روح، از میان رفتن حزن، راحتی و آسایش، رفع حوائج با قناعت و غنای طبع و مقام استجابت دعا می شود.
نیایش بانو
با زندگی و نیایشهای بانو آموخته ایم که:
دعا، درخواست و خواهش از سر نیاز خودآگاه برای وصلت به مراتب بالاتر، رویش و رستگاری وجود است که به درک روشن بینانه فاصله وضعیت وجودی خویش (آنچه که هست) تا آنچه که باید باشد، در رسیده است.(2)
«دعا» تبلور خودآگاهی به وضعیت و جایگاه و فقر خویش و نیاز به مطلوبیتها و کشش و گرایش و عشق خودآگاه است.(3)
خواهانی در اندیشه، فکر رسیده به بیداری و دانایی و خردورزی و در تب و تاب باز شدن بی منتهای خویش؛(4)
خواهانی در روح برای تعالی انگیزشها و نیتها تا به بهترین نیتها؛(5)
و خواهانی بالندگی اراده و تصمیم تا اختیار خلاق؛(6)
و خواهانی رویش احساس و عاطفه و عشق تا مراتب کامل ایمان؛
و خواهانی پاکیزگی عمل تا مرحله گذار از خودی متعین و وصلت به خودی نهایی؛(7)
«دعا» کشش وجودی از خودآگاهی تا طلب رویش تا رتبه پرستش و ستایش؛(8)
«دعا» مضمون متصل و سازنده قطعات جداگانه حیات آدمی است تا اندیشه و عاطفه و سلوک و ارتباطات اجتماعی تبلور یک خواهانی واحد باشد.
«دعا» نشانه گذر از رویه گذران عالم به حقیقت ثابت جاودان آن است.
«دعا» نشانه عشق به معبود و تجلی عشق ورزیدن و احساس کردن و دوست داشتن به حقیقتی فراتر از خود و عالم محدودیتها است. «خدا» این رمز اعلایی است که دو معجزه حیات و وجود از او سر زده است، به همان گونه که خود را در برابر چشم کسی که جز فهمیدن، نمی فهمد، پنهان می دارد، به همان اندازه، خود را در برابر کسی که، جز دوست داشتن نمی فهمد، آشکار می کند.(9)
نیایش با این توضیح، مضمون خواهانی تعالی خودی است، خواستن نیازهای بالاتر از زندگی موجود هر انسانی است. برای روح بزرگ و عاشق و تشنه، نیایش معراج به سوی ابدیت، پرواز به قله مطلق و صعود به ماورای آنچه هست می باشد. همین جویایی، مضمون اصلی همه زندگانی اهل سلوک است و نیایش زبان این جستجوست.(10)
در این خواهانی «اراده معطوف به معنا» خواهانیی که ثمره آن فردیت یافتن و به صورت فردی یکتا شدن، خودشدن و تحقق خود است. خود شدنی که از دل آن تکاپوی خواهانی بر می آید و در تعبیر «انّی»(11) تبلور می یابد. خودیی خواهان و اهل طلب رویش و فلاح و کمال(12) با این نیازهای خودآگاه انتظار ما از دین و انگیزه رویکرد به بانو برای ما فهمیدنی است.
مبحث دوم
تجربه رنجها و معنی داری زندگی
ایمان و جهت داری بارور را با بانو آموختیم و این درس بزرگ که: «خدایت را باتمام قلبت، باتمام زندگیت، با تمام روحت و با تمامی توانستنها و قدرتت دوست بدار» و این که همین گرایش یگانه ساز زندگیست که آدمی را به ایفای نقش هستی شناختیش یعنی عبودیت در آستانه محبوب مطلق می خواند. متکای تأملی را همین آموزه بانو قرار می دهیم که: در بستر تجربه انواع رنجهای سیاه و تلخ که نابترینشان را زهرا، تجربه کرده است، آیا زندگی معنایی هم دارد؟ یک درس بزرگ از زندگی پیچیده در رنج و اما همواره با عزت بانو از جمله این است که: «پاسخ مثبت به زندگی، به رغم هرچه با آن روبرو می شویم، خواه رنج و خواه مرگ، یک فرمان است، یک تکلیف.»
تجربه رنجها
بانو را «رأس البکائین»(13) نام داده اند «سرآمد اهل درد و سوز و اشک» اشکی از سر رنج محرومیت و انسانهااز همه نیکیها و آدمیتها و خوبیها و عشق و رستگاریها یعنی محرومیت از علی علیه السلام . در افق و حجم نگاه او می توان همه تاریخ و همه رنجهای مردمان را دید. در پاسخ احوال پرسی ام سلمه می گوید: «روز و شبم گدازان از هجران پدر و از ستم روی بر علی علیه السلام ، سراسر غم و اندوه است. خدای را سوگند که حرمت پیامبر را دریدند.»(14) یک بهره از ماهیت ارادی شخصیت انسانی، افزایش سطح تنش فرد است. انسانهای سالم، همواره نیاز مداومی به حضور در عرصه های پویایی و درگیری بالنده تازه ای(15) دارند. ازکارهای روزمره در گذشته اند و در جستجوی تجربه های تازه اند. نگاه شخص سالم به آینده و به آرمان خویش او را به پیش می راند و این نگرش (با آرمانهای خاص خود) شخصیت را یگانه می سازد و سبب افزایش سطح تنش او می شود. پایداری بر این حضور در عرصه های جهاد و درگیریهای بالنده تازه و جهت دار و آرمانهای ناب (جهاد فی سبیل الله) فراروندگی و رستگاری آدمی را تضمین می کند.
باشدکه در تجربه رنجهای بانو به وقت کودکی و نوجوانیش، مجاهدت و پایداری و پویایی عینی او را در یاد داشته باشیم. هرگاه نامردان بر سر رسول خدا خاکستر می ریختند تا مگر او را با خاکستر یا شکمبه یا سنگ، آزاری رسانیده باشند، این زهراست که پاسبان پدر است و با آنان درگیر می شود. در نوبتی که بانوی نور با چشمان کوچک پر از اشکش خاکسترها را از سر و روی پدر پاک می کند پیامبر او را به تنگ در سینه می فشرد، اشکهای او را پاک می کند و او را می گوید: «دخترکم، کوچک معصومم، شکوفه مهربانم، گریه مکن خدا حافظ و نگهبان پدر توست.»(16)و نیز در یاد داشته باشیم شعب ابوطالب و آن دوران دشوار و هولناک تبعید را و گرسنگی ها و بیماریهای خود و یاران پدر از زن و مرد و کوچک بزرگ را و مادری کردن برای پدر را.
و او را همراه باشیم در تجربه های جوانیش بانمونه های حضور او در احد، در احزاب(17) در فتح مکه و دیگر برهه های سخت و نفس گیر جهاد و تبلیغ و تبیین را و نیز یاوری و پشتیبانی از علی و تو خود می دانی که جای جای مدینه گواه اشکها و سوزهای زهرا علیهاالسلام است. در پاسخ احوالپرسی ام سلمه می گوید: «أصبحت بین کمد و کرب، فقد النبی و ظلم الوصی. هتک و اللّه حجابه: بحارالانوار؛ ج43؛ ص156
روز و شبم گذران از هجران پدر و ستم روی بر علی علیه السلام سراسر غم و اندوه است. خدای را سوگند که حرمت پیامبر را دریدند. و این رنج را تا ابد سر به مهر زنده نگه داشت با وصیت اینکه نمی خواهم و نباید حتی مدعیان همسری با پیامبر جنازه مرا ببینند(18) و در نماز و تشییعم حاضر نباشد(19) و نیز این وصیت که نشانی مزار او معلوم نباشد(20)
و نیک بنگرید که بانو در برابر این همه رنجها و سوختنها و شکسته شدنها نه فریاد زبونی، که فریاد عزت دارد و حمد دارد و شکر تا نشان دهد تجربه های درد نیز مؤونه سلوک و رستگاریند: ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت. و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت... سپاس رامایه فزونی نعمت نمود. و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود.(21)
باری یک عبرت و آموزه ارجمند از بانوی رنجها آن است که فرایند بالندگی و تحقق خود، روند دشوار و دردناک است؛ مستلزم آزمودن پیوسته و گسترش و انگیزش همه تواناییها و استعدادهای شخص است. تحقق خود، شهامت «شدن»، غوطه ور شدن با همه وجود و شاداب و از سر عزت نفس در جریان زندگی است. چنین انسانی در عواطف و تجربه های گوناگون بشری جذب و غرقه می شود. اندرون رنجهای او را اگر تحلیل کنی بسته به گسترش هویت و خود خویش، دردها و رنجهای دیگر خلایق را در می یابی و بلکه آنها رنجها را بسیار عمیق تر از خود مردمان احساس می کنند. وسعت وجودی کسانی را که به تحقق خود می پردازند می توان با حجم و نوع دردها و رنجهایشان شناخت و این یکی از درسهای فاطمه زهرا علیهاالسلام است.
به خدایتان سوگند، آنچه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنه ها آغاز شد. حال لختی بپایند! تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خونها بریزد! شهد زندگی در کامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آن روز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست.(22)
می بینید که در هر موقعیتی حتی به هنگام رنج و مرگ نیز می توان معنایی یافت. بانو ما را آموخت که معنا یافتن رنج یعنی ادامه سرشار زندگی. با بانو روحی با این وسعت البته معلوم است که شوق به شهادت و وصال دارد و بر مرگ لبخند می زند آنگاه که پیامبر در بستر بیماری بود و بی تابی زهرا علیهاالسلام را می دید، او را بشارت شهادت داد و فاطمه لبخندی زد.(23)
پی نوشت ها:
1- بحارالانوار؛ ج91؛ ص225
2- «اللهم قد تری مکانی و تسمع کلامی و تطلع علی امری و تعلیم ما فی نفسی... و انت الرب الجواد بالمغفرة...» - دعای صدیقه کبری.
3- «وانا فقیر الی رحمتک فاسألک بفقری الیک و غناک عنی....» - همان مأخذ
4- «سلام علی جبرییل و میکاییل.... و ملائکتک ... و سلام علی النبیین والصدیقین و علی الشهداء والصالحین والحمدلله رب العالمین و لاحول ولاقوة الاّ بالله العلی العظیم...» - همان مأخذ
5- «واکفنی ما اهمنی و ما غاب عنی...» - همان مأخذ
6-
7- «اللهم انزع العجب والرّیأ والکبر والحسد زالضعف والشک» - همان مأخذ
8- «... یا اله الهدی» - همان مأخذ
9- کارل، الکسیس، به نقل از علی شریعتی، فلسفه نیایش، حسینیه ارشاد؛ بی تا؛ ص11
10- سبحانک یا ذالجلال والاکرام ما فعلت بالغریب الفقیر اذا اتاک متحیرا مستغیثا دعای صدیقه طاهره؛ در تعقیب نماز مغرب؛ صحیفة الزهرا؛ جواد قیومی اصفهانی
11- در مانند «انی اسئلک....» و ... دعای صدیقه کبری؛ در تعقیب نماز عصر؛ مسند فاطمه زهرا علیهاالسلام ؛ شیخ الاسلامی؛ ص401
12- اللهم .. یا اله الهدی دعای صدیقه کبری
13- بحارالانوار؛ ج43؛ ص35
14- «أصبحت بین کمد و کرب، فقد النبی و ظلم الوصی، هتک واللّه حجابه: بحارالانوار؛ ج43؛ ص56.
15- جهاد
16- سیره ابن هشام؛ ج1؛ ص416
17- همان؛ ج3؛ ص106
18- استیعاب؛ ص751
19- بحارالانوار؛ ج43؛ ص159
20- بحارالانوار؛ ج43؛ ص211
21- الحمدالله علی ما انعم. و له الشکر علی ما الهم... واستنن الشکر بفضائلها. واستحمد الی الخلائق باء جزالها.
22- اما العمر الکهنّ لقد لقحت فنظرة، ریثما تنتج. تم احتلبوا اطلاع القعب دما عبیطا و ذعافا ممقرا، هنالک یخسر المبطلون و یعرف التالون غبّ ما اتس الاولون. بلاغات النسأ؛ص34.
23- شرح ابن ابی الحدید؛ ج10؛ ص266. و نیز صحیح مسلم: ج4؛ ص194