آیینهای از نور و حضور
آنچه مرا از میان زیارات گوناگون شیفته خود ساخته است، زیارتی است از فرزند او؛ قائمی به پاناخاسته و منتظری آشفته که هر صبح و شام بر او خون می
گرید و پایان اندوهش را در ظهور میجوید. آنچنان زیارتی که علامه گرانپایه، مجلسی(ره) آن را به نقل از چندین نفر از بزرگوارترین فقهای شیعه در کتاب
ارزشمندش بحارالأنوار آورده است.1 و در پایان پس از نقل سخن مؤلف المزار الکبیر، مبنی بر خروج این زیارت از ناحیه مقدسه امام عصر(ع) مینویسد:
و ظهر أنّ هذه الزیاره منقوله مرویّه.
روشن و آشکار است که این زیارت دارنده سند روایتی و نقل از امام معصوم است.2
باری، پیش از ورود، این نکته بایسته یادآوری است که این گنج معنوی و دریای خروشان معرفت، عرصه غواصانی خبره و چیره دست است که با نگاه تیزخویش،
عیار سخن را باز شناسند و آن را با صیقل معرفت خویش شفاف سازند. اینجاست که جای دارد دست استدعا به پیشگاه حقیقتیابان خبره دراز نماییم و پاسدار
حضور و ورود مؤثر ایشان در این وادی شویم که این عرصه ساحتی است بس غریب، شگرف، شریف و شایسته توجه. از اینرو با بلم ادراکمان و یاری جستن از
ستارگان درخشان قرآن، سیره و حدیث بر این اقیانوس معنا شناور میشویم تا شاید به قدر وسع خویش از عهده تکلیف برآییم که:
لا یکلّف الله نفساً إلاّ وسعها.3
مناظر گوناگون
بیگمان آن زمان که سخن از مردان بزرگ همت و عالیدرجه پیش میآید، سکان قلم مضطرب میشود؛ چرا که جهات شخصیتی آنان به تعداد شعاعهای
دایره، گاه بیشمار میشود. حال در کرانه شخصیت اکرم المستشهدین، حسین بن علی(ع) چگونه بایستی قلم راند؟ این نکتهای است سخت گران. زوایای
پنهان و آشکار زندگانی وی، دوران امامتش و قیام گرانقدرش و... برای او وسعتی کمنظیر فراهم میسازد و از این وسعت که در گذریم، عمق این اقیانوس عمود
بر زمین به راستی برای ما بسیار مبهم مینماید. از این رو، گریزی نداریم جز آنکه با مصباح زبانش گام بر کیهان معرفتش بگذاریم و همتمان تنها شناسایی و تأمل
در جنبههایی محدود و کوتاه از سیمای او باشد. از همین منظر به مشاهده سیمای سیاسی، اجتماعی حضرت سیدالشهداء(ع) در زیارت ناحیه مقدسه می
پردازیم.
سیمای سیاسی - اجتماعی
پس از روزگاران پر آشوب عثمان، نوبت به امیر مؤمنان(ع) رسید. از او خواسته شد تا افسار شتر خلافت را به دست گیرد و آن را در مسیر اصلیاش براند. اما
در همان روزهای آغازین سفره دردها و حسرتها را برگشود و در برابر مسلمانان از گذشتهها سخن راند:
بندگان خدا در زمانی واقع شدهاید که خیر و نیکویی به آن پشت کرده و شرّ و بدی بدان رویآور شده است و ابلیس هر روز بیش از گذشته در کار گمراهی مردم
طمع میورزد و... کجایند خوبانتان و وارستگان از شما، آنان که در کسبشان از حرام میگریختند و در کردار و اندیشه پاکی برمیگزیدند.4
و پس از پدر اندکی بعد ریشه حیات سبط اکبر نیز در آتش جهالتها میسوزد و خونهای به دل برگرفته را در طشت فراغ از دردها میریزد و اینک نوبت حسین
است. امروز دوران فتنهها و بدعتها است. زمانهای ناامن است که در نامه دردناک و پر شور امام به معاویه این چنین انعکاس مییابد:
آیا تو قاتل حجر و یاران او نیستی که اهل پرهیزگاری و بندگی بودند و برای از میان برداشتن بدعت و امر به معروف و نهی از بدیها قیام کردند؟... آیا تو کشنده
عمر بن حمق که از بسیاری عبادت چهره و تن فرسوده بود، نیستی؟ آیا تو ادعای فرزندی زیاد برای ابوسفیان نکردی... و سپس او را بر مردمان سلطه بخشیدی تا بر مسلمانان سخت گرفته، دست و پای آنان بریده، بر شاخههای نخل به دار آویزد.5
او از جدش به یادگار داشت که: هر آن کس چنین احوالی ببیند و بر آن نخروشد و با کردار و گفتارش بر نیاشوبد همان شایسته که خداوند وی را به جایگاه ظالمان و بدعتگزاران بیندازد.6
اما او حافظ حقوق ضعیفان بود و بهار یتیمان و پناهگاه مردمان به شمار میآمد:
و تأخذ للدنی من الشریف... کنت ربیع الأیتام و عصمه الأنام7.
و در برابر دیدگانش دارا و ندار یکسان بودند:
تساوی فیالحکم بین القوی والضعیف8.
و نسبت به اسلام و مسلمین مهربان بود:
للإسلام والمسلمین راحماً9.
مگر میشد چنین شخصی در برابر این طغیانها در گوشهای زانوی سکوت در بغل بگیرد؟ پس بایستی بهپا میخاست. سنتها را برپا، فتنهها را خاموش، و
راههای محکم حقیقت را باز میگفت و حق جهاد را ادا مینمود:
و سننت السنن و أطفأت الفتن و أوضحت سبل السداد و جاهدت فیالله حق الجهاد10.
از این رو او میبایست ریشه مستکبران را بسوزاند و گردن گردنکشان را بشکند و بر سرشان بکوبد تا ستون دین پابرجا و استوار بماند:
و لعماد الدین رافعاً و للطغیان قامعاً و للطفاه مقارعاً11.
مبارزه، شیوهها و روشها
از جمله ویژگیهای زیبای زیارت ناحیه، سیماشناسی تاریخی نهضت حسینی است. براساس این متن حماسه «ثارالله» تنها به قیام عاشورا خلاصه نمیشود
بلکه قامت این حماسه به درازای مدت امامت حضرت است. به همین بهانه به روشهای مولا در طول این دوران نگاهی گذرا خواهیم انداخت.
الف) سکوت فعال: پس از برادر، او نیز در کناره امن حرم پیامبر آرام گرفت و جلیس بیت و محراب گشت و ترک لذات گفت:
و أنت فی حرم جدّک قاطن... جلیس البیت و المحراب. معتزل عن اللذات والشهوات12.
امابین او و ظالمان خط پر رنگی از تفاوت است.
و للظالمین مباین13.
او اگر چه بنا بر مصالح دست بر قبضه جهاد و شهادت ندارد، اما بر انکار قلبی و زبانی تا حدی ممکن پای میفشارد؛ چرا که او عابدی زندانی در کنج سجاده نیست:
و تنکر المنکرات بقلبک و لسانک علی حسب طاقتک14.
و از آن جمله میتوان برشمرد:
اول، نامهاش به حکومت فتنه: در آن نامه نوشت:
به خدا سوگند من فتنهای برای مردم بزرگتر از حکومت تو نمیبینم... به خدا قسم من جهاد با تو را برترین کارها میدانم و به آن سبب تقرب خدایم را می
جویم.15
دوم، بیان کننده منزلت خاندان وحی: در مجلس بر علیه معاویه میشورد و خود را فرزند کسی که در پاکی به مانند آب آسمان است برمیشمرد. اهل و تبار
خویش را نیکنام و شریف معرفی میکند و همه اینها را نه برای کسب افتخار و امتیاز جاهلی، بلکه در پیوندی با خدا به ارزیابی مینشیند:
من فرزند کسی هستم که خشنودیش، رضای خدای رحمان و خشمش غضب خداست.16
سوم، کنگره حج: در آن کنگره در صحرای منی و در جمع تابعین و فرزندان صحابه میخروشد و معاویه را ستمکار و همه را به حق فراموش شدهاش می
خواند.17
چهارم، مرزکشی بین خاندان ولایت و حکومت ظلمت: در میان سنتهای رایج قبیلهای که ازدواج خود میتوانست راهی برای پیوند باشد، امام مبارزهای ظریف را
برمیگزیند و خواستگاری معاویه را از دختر عبدالله بن جعفر، برای فرزندش یزید ناکام میگذارد تا دستاویزی در دستان آن پیر زخم خورده قرار نگیرد و وسیله
کسب اعتبار او و فرزندش فراهم نشود.18
پنجم، کنایه از کفر: در مجلسی در پاسخ به آنچه معاویه از کشتار شیعیان بیان میدارد و قصدش تضعیف موقعیت و تهدید امام است، میفرماید:
اما اگر ما پیروانت را بکشیم آنان را نه کفن و دفن میکنیم و نه بر آنان نماز میگزاریم.19
و این همان حمایت سکوت فعالی است که او بر حسب طاقت و امکانش بدان پرداخت.
ب) انکار کامل: مرگ دژخیم حیلهگر اموی و فرا رسیدن ایام حکمرانی فرزند سبکسر او، شرایط را به گونهای دیگر تغییر داد و این احوال راهی دیگر را میطلبد:
ثم اقتضاک العلم للإنکار و لزمک أن تجاهد الفجّار20.
و اینک زمان عمل بود و انکار عملی. اوضاع آن زمان از زبان امام اینگونه شفاف گشته است:
مردم آگاه باشید! اینان فرمانبری از خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خویشتن واجب نمودهاند. فساد و تباهی را ترویج و حدود خدا را به تعطیلی کشاندهاند و
سرمایههای اقتصادی را - که ویژه خاندان پیامبر است - به خود مخصوص گردانیدهاند.21
و در این زمان آیا جای هیچ سکوت است؟ پس با دلیری در برابر خواست ولید در بیعت با یزید، قد علم کرده از بیعتش سرباز میزند و خطاب میکند:
ای فرماندار حکومت، ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت. ما خاندان، محل آمد و شد فرشتگان و جایگاه نزول رحمت حقیم. خداوند اسلام را از ما آغاز کرده و با ما
به پیش خواهد برد. و یزید فردی شرابخواره و کشنده بیگناهان است که حرمت تکالیف الهی نگاه نداشته و آشکارا فسق و فجور روا میدارد.22
بدینسان امام گام در آخرین مرحله امر کردن به معروف و نهی کردن از پلیدیها میگذارد تا هماینک مصداق گفتار پدر شود:
و منهم المنکر للمنکر بیده و لسانه و قلبه23.
چرا که او به نیکی میداند کارهای نیک همگی و نیز جهاد در راه خداوند در برابر وظیفه امر به معروف و نهی از منکر همچون قطرهای است برابر دریای خروشان
و گسترده اعمال محبوب:
و ما أعمال البرّ کلّها والجهاد فی سبیلالله عند الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر إلاّ کنفثه فی بحر لجّی24.
پس در کنار امر جدش زبان به این کلام مترنم میسازد و خدای را مخاطب میسازد:
أللّهمّ و إنّی أحبّ المعروف و أکره المنکر.25
خداوندا! من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم.
ج) دعوت با حکمت: جوّ مدینه سخت ملتهب است. امام میداند که از او در نخواهند گذشت. پس با خاندان و پیروانش راه سفر پیش میگیرد و به سوی مکه
میراند:
فسرت فی اولادک و أهالیک و شیعتک و موالیک26.
هدف او نه فرار و گریز از چنگال مرگ، بلکه تکمیل برنامه خویش است. همان که بارها و بارها گفته بود: «اصلاح» در تمام جنبهها. و حال او به مکه رسیده
است. در منی خواص را مییابد، زبان به حکمت میگشاید و لب به شکایت؛ چرا که تا خواص از مسیر حق منحرف نگردند، عوام بر پل راستی استقامت خواهند
کرد:
و صدعت بالحقّ والبیّنه و دعوت إلی الله بالحکمه... و أمرت بإقامه الحدود والطاعه للمعبود27.
و این چنین میگوید با آن خواص:
مجاری کارها و احکام به دست عالمان به دین خداست که بر حلال و حرام خدا آگاه و امینند و از شما این منزلت ربوده شد، و آن از کفتان نرفت مگر به دوریتان از
حق و اختلافتان در سنت پیامبر با این که دلیل روشن بر آن داشتید و اگر بر آزارها شکیبایی میکردید و هزینههایش به جان میخریدید، زمام امور خدا با شما بود
و از جانبتان جاری. شمایان، ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان واگذاشتید تا به شبهه بپردازند و در شهوت دلخواه خود راه بپیمایند... میبینید
که پیمانهای خدا شکسته میشود و پریشان نمیگردید... نابینایان، از کارافتادگان و بیزبانان در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید و به مسئولیت خویش سر
نمیسپارید و به متعهدان و آن کسان که در این راه کوشایند وقعی نمیگذارید و خود به سازش با ستمکاران آسودهاید.28
د) دعوت به رشد و هدایت: حسین خویش را خواستار هدایت میدانست و در هنگامه به یاریاش میشتافت:
تحوط الهدی و تنصر29.
وی هدایت را در کمال مییافت و همگی را به «سبیل رشاد» میخواند؛ چرا که وی علت العلل جهالتها و دور افتادگی از حق و فرو رفتن در منجلاب بدعتها را
در نبود رشد معنوی و اسلامی جامعه جستوجو میکرد. پس دعوت به راه رشد و رستگاری را در پیش گرفت و به هر بهانه این کلام را باز گفت:
دعوت إلی الرشاد و أوضحت سبل السداد.
و در نامهای به مردمان بصره نوشت:
شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش میخوانم. شرایط چنان است که مرگ سنت را در بر گرفته و بدعت سر برآورده است. اگر سخنم را بشنوید به راه کمال و
نیکبختی رهنمونتان خواهم گشت.30
ه’) اندرز با تکرار: با اندک کاوشی در وقایع حماسه جاودانه حسین این حقیقت به راحتی آشکار میشود که مولا در هر جا و با کمتر بهانهای به وعظ و اندرز
میپردازد. این ماجرا به ویژه در آخرین لحظات زندگانی ایشان رنگ و بویی دیگر میگیرد. او امام است، مرهم زخمها و راحم مردمان. او فرزند کسی بود که قرآن
در حقش فرموده بود:
عزیز علیه ما عنتّم.
پس لب به اندرز میگشاید:
هان ای مردم! به سخنم گوش فرا دهید و در پیکارم نشتابید تا حق اندرزتان را که بر دوش من است، ادا نمایم و عذر آمدنم را بیان... به درستی که ولی من
خدای نازل کننده قرآن است. اوست که صالحان را سرپرستی میکند. اما بعد، اینک نسبم را بررسی کنید و بنگرید من کیستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را
نکوهش کنید و بنگرید آیا شما را رواست که مرا کشته، حرمتم را هتک کنید؟31
و تو ای مولای ما، تا آخرین دم بر این راه اصرار ورزیدی و باران پر رحمت اندرزت را بر آن خاکنشینان بیحاصل باریدی و دریغ از آن همهمهها، هنوز فریادت را به
گوش داریم که فرمودی:
وای بر شما، شما را چه شده است که سکوت اختیار نمیکنید تا سخنانم را شنوده به رشد و سعادت و کامیابی رهسپار شوید. هر آنکس از من پیروی کند از
راه یافتگان است و آنکس که نه، از هلاک شدگان.32
و پس از این اندرز بسیار و تأکید بر آن، رهسپار میدان مجاهدت گشتی:
فجاهدتهم بعد الإیعاز لهم و تأکید الحجه علیهم.33
و) جهاد: آنگاه که اندرزهایت بر دیواره سنگی قلبهایشان اثری نکرد رجز خوانان به صفوفشان تاختی.
الموت أولی من رکوب العار
والعار أولی من دخول النار34
در دل آن گرد وغبار، مردانه میرزمیدی و ناملایمات را به جان میخریدی؛ آنچنان که فرشتگان از صبر تو به شگفت درآمدند:
و أنت مقدم فیالهبوات. و محتمل للأذیات، قد عجبت من صبرک ملائکه السموات35.
در آخرین رمق، حقاً که عالمی از آن مناجاتت به عجب آمد:
صبراً علی قضائک یا ربّ لا إله سواک یا غیاث المستغیثین مالی ربّ سواک ولا معبود غیرک، صبراً علی حکمک.36
و صد لعن و نفرین بر آنان باد که اسلام زنده را سر بریدند و مجسمه نماز و روزه و تندیس راهنما به سوی سنتها و احکام را برخاک افکندند.
فالویل للعصاه الفساق لقد قتلوا بقتلک الإسلام، و عطّلوا الصلوه والصیام، و نقضوا السنن والأحکام.37
رهبری و عدالت
آنچه آمد، تنها روشنگر برخی اهداف و روشها در طول دوران حماسه و امامت بود. اما هدف مهم و ارزشمند امام، بسط عدالت اجتماعی و نشر آن بود:
و تبسط العدل و تنشره38.
و این مهم جز با به دست گرفتن رهبری جامعه نه ممکن بود و نه میسور. به همین دلیل در متن گفتار حضرت سیدالشهداء در مناجاتی با پروردگار خویش ضمن
برائت جستن از بازی قدرت بر سرسرای دنیا، اهداف خود را به روشنی باز میگوید:
پروردگارا! تو میدانی این حرکت نه برای رقابت بر سر حکومت و قدرت و نه به مقصود کسب مال بیمقدار دنیاست، بلکه به خاطر نمایاندن نشانههای دین توبه
مردم و اجرای اصلاح در سرزمینهای تو است تا بندگان ستمدیدهات از چنگال ظالمان برهند و واجبات و احکامت و سنتهای تعطیل گشتهات دوباره جاری شوند.39
خطکش و ترازهای او حتی برای رهبری خودش نیز سخت بیگذشت است:
فلعمری ما الإمام إلاّ العامل بالکتاب والآخذ بالقسط والدائن للحق والحابس نفسه علی ذات الله.40
به جانم سوگند پیشوای راستین آنکس است که کارگزار کتاب الهی باشد و پیشهور عدل و قسط بوده از حق پیروی کرده، هستیاش را وقف خدا و فرمانش
کند.
و مگر پژوهش در آغاز و انتهای زندگانی و حماسهاش از او جز این معرفی میکند:
و کنت... للحق ناصراً... و للدین کالئاً، و عن حوزته مرامیاً... و تنصرالدین و تظهره.41
یاری دهنده حق، مدافع دین و پاسدار مرزهایش بودی، به یاری دین شتافتی و آن را آشکار ساختی.