ولادت
نهمین پیشوای مسلمانان، امام جواد علیه السلام ، در دهم رجب سال 195 ه . ق، در شهر مدینه دیده به جهان گشود. امام جواد علیه السلام که نامش «محمد» و کنیه اش «ابوجعفر» و لقب ایشان «تقی» و «جواد» است، در حدود پنج سال در مدینه زیر سایه پدر زیست و از پرورش های ملکوتی آن حضرت بهره مند گردید.
مولود پر خیر و برکت
تولد حضرت جواد علیه السلام خیر و برکت خاصّی برای شیعیان به ارمغان آورد؛ زیرا امام رضا علیه السلام تا 47 سالگی دارای فرزندی نشده بودند و گروهی به نام «واقفّیه»، بر اساس انگیزه های مادی، امامت حضرت رضا علیه السلام را انکار می کردند. فقدان فرزند برای امام رضا علیه السلام ، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را نزد عده ای از کج اندیشان زیر سؤال می برد. به همین جهت، در خانواده امام رضا علیه السلام و در محافل شیعه، از حضرت جواد علیه السلام به عنوان مولودی پرخیر و برکت یاد می شد. یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام می گوید: روزی در محضر امام رضا علیه السلام بودم، فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است».
جانشین پدر
یکی از یاران امام رضا علیه السلام می گوید: در خراسان در محضر امام رضا علیه السلام بودیم. یکی از حاضران به امام عرض کرد: سرور من! اگر خدای نخواسته پیش آمدی رخ دهد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: «به فرزندم ابوجعفر». در این هنگام، آن شخص سن حضرت جواد علیه السلام را کم شمرد. امام رضا علیه السلام فرمود: «خداوند عیسی بن مریم را در سنی کم تر از سن ابوجعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت تازه قرارداد».
در جست و جوی امام
پس از شهادت امام رضا علیه السلام در هنگامی که موسم حج نزدیک شده بود، هشتاد نفر از فقیهان و عالمان بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار امام جواد علیه السلام به مدینه رفته، در آن جا با آن حضرت دیدار کردند. اسحاق بن اسماعیل که آن سال همراه این گروه بود، می گوید: هر کدام از حاضران سؤالی از امام جواد علیه السلام کرد. من هم چند سؤال آماده کرده بودم که از امام بپرسم و تصمیم داشتم که از امام تقاضا کنم که دعا کند خداوند بچه ای را که همسرم به آن آبستن بود، پسر قرار دهد. وقتی که نگاه امام به من افتاد، پیش از این که من حرفی بزنم، فرمود: «ای اسحاق! اسم او را احمد بگذار». به دنبال این قضیه، همسرم پسری به دنیا آورد و نام او را احمد گذاشتم.
توطئه سیاسی مأمون
مأمون برای این که شیعیان طرفدارش بشوند و هم چنین همه علویان را از خود راضی نگه دارد، خود را به امام جواد علیه السلام نزدیک کرد و حتی دخترش امّ الفضل را به همسری آن حضرت درآورد. امام جواد علیه السلام هم به سبب مصالح اسلام و ضرورت های جامعه و حفظ جان شیعیان، چاره ای جز این ندید که در ظاهر با سیاست مأمون مخالفت نکند و با درخواست مأمون برای هجرت از مدینه به بغداد موافقت کرده و تسلیم این ازدواج تحمیلی بشود، تا خطّ فکری و فرهنگی تشیع حفظ گردد. امّا آن حضرت علیه السلام در کنار این سیاست، به گسترش و استحکام پایه های اسلام و فرهنگ شیعه پرداخت و هم چنین با تربیت شاگردانی بسیار و فرستادن آن ها به شهرهای مختلف، کوشید نقاط قلمرو خویش را افزایش دهد و به همین دلیل در این دوران، نفوذ تشیع بسیار چشمگیر به نظر می رسید.
مناظره با یحیی ابن اَکْثَم
یکی از دلایل مأمون برای انتخاب امام جواد علیه السلام به دامادی وهمسری ام الفضل، علم و فضل بسیار بالای آن حضرت بود. زمانی که عباسیان نتوانستند مأمون را از داماد گرفتن امام جواد علیه السلام منصرف کنند، درصدد امتحان و آزمایش علمی آن حضرت برآمدند. بنابراین، یحیی بن اَکْثَم را که داناترین و باهوش ترینِ عالمان و برجستگان عباسیان به شمار می رفت، انتخاب کردند. پس از تشکیل مجلس، یحیی با طرح سؤالی، از امام پاسخ خواست و چون پرسش یحیی، یک سؤال کلی بود، امام آن را به یازده شاخه تقسیم کرد. با شنیدن این تجزیه و تحلیل امام و استخراج آن همه فروع از یک مسأله، آثار درماندگی در چهره یحیی پدیدار شد و با پاسخ های محکم امام علیه السلام به فضل و کمال علمی ایشان اعتراف کرد.
شخصیت علمی امام
امام جواد علیه السلام با فضل و کمال علمی فراوان، در همه مناظره ها و سخنان خویش، شگفتی دانشمندان و پژوهشگران را برمی انگیختند. ایشان در حلّ مشکلات بزرگ علمی و فقهی، تمام فقیهان و بزرگان را به تعظیم در برابر عظمت علمی خویش واداشت، به طوری که هر کدام از آن ها به نحوی آن حضرت علیه السلام را ستوده اند. برای نمونه، یکی از دانشمندان اهل سنت می گوید: «مأمون پیوسته شیفته او بود؛ زیرا با وجود کمی سنّ، فضل و علم و کمالِ عقل خود را نشان داده و بزرگی خود را آشکار ساخته بود».
دسیسه ناکام
مأمون با ازدواج دخترش ام الفضل با امام جواد علیه السلام چند هدف سیاسی را دنبال می کرد. یکی از اهداف او که در مقابل اعتراض های عباسیان بیان می کرد، این بود که می خواهد از امام جواد صاحب نوه ای شود و پدر بزرگ کودکی باشد که از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام است. امّا سال ها گذشت و امام جواد علیه السلام از ام الفضل دارای فرزندی نشد؛ زیرا او عقیم بود. بنابراین، امام جواد علیه السلام با کنیزی پاک سرشت به نام سمانه که از اهالی مغرب بود ازدواج کرد و در سال 212 هجری قمری امام هادی علیه السلام از او به دنیا آمد.
معرفی جانشین
یکی از یاران امام جواد علیه السلام می گوید: هنگامی که آن حضرت علیه السلام در عصر مأمون از مدینه به بغداد هجرت کرد، به ایشان گفتم: فدایت شوم، من در مورد شما ترس دارم که شما را به شهادت برسانند. بعد از شما چه کسی جانشین شما خواهد بود؟ امام جواد علیه السلام لبخندی زد و فرمود: «آن چه گمان می کنی، در این سال رخ نمی دهد.» هنگامی که امام جواد علیه السلام برای بار دوم در سال 220 ه . ق و در زمان معتصم از مدینه به بغداد تبعید شدند، به حضور ایشان رفتم و گفتم: فدایت شوم شما از مدینه می روید، امام بعد از شما کیست؟ آن حضرت گریه کردند، به طوری که محاسنشان خیس شد، سپس به من فرمودند: «در این سال بر من نگران باش. امامت بعد از من از آنِ پسرم علی است».
طواف نیابتی
موسی بن قاسم می گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: خواستم به نیابت از شما و پدرت، خانه خدا را طواف کنم. به من گفته شد طواف کردن به نیابت از اوصیا روا نیست. امام جواد علیه السلام فرمود: «هر قدر می توانی طواف کن و بدان که طواف از سوی اوصیا جایز است». عرض کردم: چه بسا به نیابت از مادرتان فاطمه زهرا علیهاالسلام طواف کردم، فرمود: «این کار را بسیار به جا آور؛ زیرا به خواست خدا بهترین عملی که انجام می دهی همین است».
عبادت و بندگی
عبداللّه بن زرین می گوید: در مدینه که بودم، هر روز امام جواد علیه السلام را می دیدم که به مسجد النبی می آمد، در صحن مسجد به نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و آله می رفت و بر پیامبر سلام می کرد، سپس به طرف خانه حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بازمی گشت و کفش هایش را از پایش بیرون می آورد و در آن جا نماز می خواند و این کار، بخشی از برنامه روزانه آن حضرت بود.
حقیقت مرگ
روزی یکی از شاگردان امام جواد علیه السلام بیمار شد و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود. آن حضرت علیه السلام با عده ای از اصحاب به عیادت او رفتند. زمانی که شاگرد اظهار ترس از مرگ کردند، امام جواد علیه السلام فرمود: «ای بنده خدا! تو که از مرگ می ترسی، از این روست که نمی دانی مرگ چیست. اگر بدنت آلوده به چرک و کثافت باشد و موجب زخم های پوستی بدن گردد و ناراحت شوی و بدانی که تنها راه، حمام کردن است، آیا میل داری که به حمام بروی یا میل نداری؟» بیمار گفت: البته دوست دارم که هر چه زودتر به حمام بروم و خود را از همه ناپاکی ها و آلودگی ها پاک کنم. امام جواد علیه السلام فرمود: «مرگ برای مؤمن، همان حمام است و آن آخرین منزلگاه و مرحله شست وشو و پاکسازی از آلودگی های گناه می باشد. بنابراین، اگر به سوی مرگ رفتی، در حقیقت از همه اندوه ها و رنج ها رهیده ای و به سوی شادی رو آورده ای. پس هیچ غمی به خود راه نده».
فرزندان امام جواد علیه السلام
شیخ مفید عالم و محقق بزرگ می گوید: «امام جواد دو پسر به نام امام هادی و موسی و دو دختر به نام فاطمه و اَمامه از خود باقی گذاشت».
حضرت موسی بن جواد علیه السلام معروف به موسی مُبَرقع، جّد سادات برقعی و رضوی، در سال 256 هجری به قم وارد شد و در سال 296 از دنیا رفت. مرقد مطهرش در انتهای خیابان طالقانی قم، در محلّه چهل اختران، دارای بارگاه شکوهمندی می باشد. مرحوم محّدث قمی، سه تن از دختران امام جواد علیه السلام ، به نام های زینب، امّ محّمد و میمونه را نام می برد که در قم، در کنار مرقد مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام دفن شده اند.
شهادت
امّ الفضل دختر مأمون و همسر امام جواد علیه السلام که از ازدواج امام با سمانه مادر امام هادی علیه السلام ناراحت شده بود و نسبت به این عمل حسادت شدیدی می کرد و دلی تیره نسبت به آن حضرت داشت، با معتصم و جعفر پسر مأمون همدست شد و آن حضرت را مسموم کرد.
امام جواد علیه السلام در 25 سالگی به شهادت رسید و هیچ کدام از امامان معصوم در این سن و سال کم، رحلت نکرده اند. شهادت ایشان، در آخر ذیقعده سال 220 یا 225 هجری قمری در بغداد رخ داد و پیکر مطّهر ایشان، در قبرستان قریش در شهر کاظمین نزدیک بغداد در کنار قبر جدّش امام کاظم علیه السلام به خاک سپرده شد.
در زلال کلام امام
بدان که تو هرگز از نگاه خدا دور نیستی؛ پس مراقب باش که در چه حال می باشی.
معیار ارزش هرانسان، آن چیزی است که وی را نیکو می کند و به او حُسن وجمال اجتماعی می بخشد.
کسی که به سخن گوینده ای گوش فرا داد، با این عمل، وی را بندگی کرده است. اگر گوینده، سخن از خدا می گوید، او خدا را بندگی کرده و اگر از زبان شیطان و افکار شیطانی سخن می گوید، شیطان را بندگی نموده است.
از رفاقت با افراد شرور بپرهیز که مانند شمشیر، ظاهر خوب و اثر بد دارد.
عزّت مؤمن، بی نیازی از مردم است.
دوست خدا در ظاهر، و دشمن او در نهان نباش.
در انجامِ آن چه دوست نداری ولی تو را در راه حقّ استوار می کند، مقاوم باش، و از انجامِ آن چه دوست داری، ولی تو را به هوسرانی می کشاند، بپرهیز.
کسی که بر مرکب هوسرانی سوار شد، لغزش هایش جبران ناپذیر است.
از حضرت جواد علیه السلام سؤال شد: مرگ چیست؟ در پاسخ فرمود: مرگ همان خواب است که هر شب سر وقت شما می آید، جز آن که مدتِ خوابِ مرگ، طولانی است و آدمی از آن خواب جز در قیامت بیدار نمی شود.