ماهان شبکه ایرانیان

نگرشی بر دوران غیبت صغری و نقش نواب خاص

در قسمت اول مقاله حاضر مفاهیم «غیبت صغری » و «غیبت کبری » و تفاوتهای این دو بیان گردید. همچنین در مورد مفاهیم «نیابت عام » و «نیابت خاصه » مطالبی بیان شد

در قسمت اول مقاله حاضر مفاهیم «غیبت صغری » و «غیبت کبری » و تفاوتهای این دو بیان گردید. همچنین در مورد مفاهیم «نیابت عام » و «نیابت خاصه » مطالبی بیان شد. در ادامه نیز باختصار وضعیت خلفای دوران غیبت صغری مورد بررسی قرار گرفت. در این قسمت از مقاله به بررسی شیوه برخورد خلفای عباسی با موضوع تولد امام عصر علیه السلام، و بعد از آن با نواب آن حضرت پرداخته و پرسشهایی را که در این ریشه مطرح است پاسخ می گوییم.

خلفای دوران غیبت صغری عبارت بودند از:

1. المعتمد بالله (279 -256 ق ) 2. معتضد بالله (289 -279 ق ) 3. مکتفی بالله ( 295 -289 ق ) 4. مقتدر بالله ( 320 - 295 ق ) 5. قاهر بالله ( 322 - 320 ق ) 6.راضی بالله (329 - 322 ق )

هنگامی که انسان با ذهنی بسیط و ساده، کلام و گفتار مورخان را مورد مطالعه قرار می دهد; خوش بینی قابل ملاحظه ای نسبت به این خلفا حاصل می شود و چنین تصور می شود که اینان، محب اهل بیت بودند و در حق آنها نیکی و خوبی می کردند.

در چندین مورد، خود مورخان ، این مطلب را با صراحت اعلام داشته اند. «ابن طقطقا» مؤلف کتاب «الفخری » که شیعی مذهب و نقیب علویان در حله، نجف و کربلا بوده است و نسب او با بیست واسطه به حسن بن علی، علیه السلام، می رسد (1) ،درباره معتضد می نویسد:

«معتضد به عموزادگان خود; یعنی آل ابوطالب نیکی روا می داشت.» (2)

اگر یک مورخ شیعه ، چنین برداشتی از تاریخ داشته باشد، به طریق اولی، مردم عادی و مورخان غیر شیعه، برداشتی بهتر از آن نخواهند داشت، همان طوری که در «الکامل » و «مروج الذهب » و تواریخ دیگر مشاهده می گردد.

درکتابهای «تاریخ عمومی » که مورد بررسی قرار دادیم، درباره این خلفای ششگانه، گزارشی که حاکی از دشمنی اینان با عموم شیعیان و خط مشی ولایت و امامت باشد، مشاهده نمی گردد. مورخان درباره بعضی از خلفا و عملکرد آنان نسبت به شیعیان و آل علی ،علیهم السلام، سکوت کرده و گزارشی نداده اند و درباره برخی از آنها، اخباری نقل کرده اند که دال بر طرفداری آنها از اهل بیت است.

همان طوری که ذکر شد، درباره «معتضد» نوشته اند که او دستور داد بر معاویه در منابر لعن کنند و یا اینکه اموالی که محمد بن زید علوی از سهم امام و غیره، جهت تقویت شیعیان فرستاده بود، به صورت علنی در بین علویان تقسیم گردد. مورخان درباره «راضی » می نویسند که او عقاید حنابله را تخطئه کرد و در مقابل آنان از علی ،علیه السلام، و اهل بیت و شیعیان دفاع نمود. همچنین کارهایی در زمان اینها صورت می گرفت که به نفع شیعیان تمام می شد. مثل به قتل رسیدن «حلاج » در زمان «مقتدر» و «شلمغانی » در زمان راضی که از مدعیان دروغین نیابت بودند و فعالیت آنان باعث پراکندگی و تزلزل و انحراف شیعیان و منجر به تضعیف «نواب خاص » می گردید.

تاریخ عمومی و بعضی قرائن دیگر نشان می دهند که اینان با شیعیان زندگی مسالمت آمیز داشته و هیچ نوع سختگیری و فشاری را به آنان روا نمی دانستند.

لیکن نمی توانیم گفتار مورخان را بپذیریم، زیرا وقتی که به روایات و احادیث بیان کننده دوران غیبت صغری و خلفای آن دوره مراجعه می کنیم، درست عکس و نقطه مقابل تاریخ را گزارش می دهد و چهره دیگری ارائه می نماید که ذهنیت انسان را نسبت به آنان تغییر می دهد. برای روشن شدن موضوع ، احادیث زیر را با دقت مطالعه کنید:

1. حکومت عباسی برای یافتن امام مهدی ،علیه السلام، تلاش زیادی کرد و به همین خاطر، حاکمان آن زمان، زندگی امام حسن عسکری، علیه السلام، را به طور دقیق تحت کنترل خود داشتند و لذا تولد حضرت مهدی ، علیه السلام، به صورت مخفی صورت گرفت. شیخ مفید، در آغاز شرح حال امام زمان ، علیه السلام، می نویسد:

«ولادت آن حضرت به دلیل مشکلات آن زمان و جستجوی شدید حکومت و کوشش آنان برای یافتن آن حضرت، مخفی ماند.» (3)

وقتی که «معتمد» شنید، حضرت امام حسن عسکری ،علیه السلام، بیمار است; پنج تن از خدمتگزاران خویش را که «نحریر» خادم مخصوص خلیفه هم، در میان آنان بود به همراه چند نفر پزشک و قاضی القضات نزد امام حسن عسکری ، علیه السلام، فرستاد و به وزیرش دستور داد که ده تن از اصحاب مطمئن خود را احضار کند و به منزل حضرت بفرستد تا شبانه روز در آنجا بمانند. همه این اشخاص آنجا بودند تا آن حضرت وفات نمود و شهر سامرا یکپارچه عزادار شد. سلطان ماموری را به خانه حضرت فرستاد، مامور اتاقها را بررسی کرد و هر چه در آنجا بود، مهر و موم نمود و در جستجوی فرزند او برآمد و دستور داد تا زنانی که آبستنی را تشخیص می دادند، آوردند و کنیزان آن حضرت را بازرسی کردند و یکی از کنیزها که احتمال آبستنی داشت، در اتاقی نگه داشتند و بر او نگهبان گماردند. بعد از دفن آن حضرت، سلطان و مردم به جستجوی فرزندش برخاستند و منزلها و خانه ها را بسیار تفتیش نمودند و بعد از مایوس شدن از آبستنی آن کنیز، اموالش را بین مادرش و برادرش جعفر تقسیم کردند. (4)

و همچنین هنگامی که برخی از شیعیان قم، برای دادن وجوهات خویش، به سامرا آمده بودند،آنان خبر وفات امام حسن عسکری، علیه السلام، را شنیدند، بعضی ها آنها را به نزد جعفر راهنمایی کردند. شیعیان نیز بعد از آزمایش ، از تحویل اموال به جعفر خودداری کردند و به پیکی که امام زمان ، علیه السلام، فرستاده بود، وجوهات را تحویل دادند.

پس از آن، جعفر، خبر این امر را به معتمد عباسی داده و او نیز دستور داد تا به جستجوی مجدد خانه امام حسن عسکری ، علیه السلام، و حتی خانه همسایگان بپردازند. در آن هنگام بود که کنیزی به نام «صیقل » که گویا به خاطر حفظ جان امام زمان ،علیه السلام، ادعای بارداری کرده بود، دستگیر کردند و به مدت دو سال نگاه داشتند، تا آنکه به باردار نبودن وی مطمئن شده و او را رها ساختند. (5)

2. شیخ طوسی در «تهذیب » روایتی نقل می کند، حاکی از آن است که مرقد مطهر امام حسین ،علیه السلام، در سال 273 ق در دوران خلافت معتمد، در اثر خرابکاری ویران شد و همچنین مقارن آن از طرف حکومت دستور داده شد تا مرقد مطهر علی ، علیه السلام، نیز خراب گردد.

وقتی انسان جزئیات این حدیث - بویژه در مورد ویران کردن قبر علی ،علیه السلام - را می خواند ، لرزه بر اندامش حکمفرما می شود و نهایت کینه و دشمنی اینان را نسبت به علی ،علیه السلام، درمی یابد. (6)

3. روایات بصراحت بیان می کنند که در زمان خلافت معتضد اختناق بی سابقه ای بر جامعه ، بویژه نسبت به شیعیان حکمفرما بود و از روزگاران سخت به شمار می رفت.

شیخ طوسی حدیثی را درباره حمل اموال به سوی محمد بن عثمان، نایب دوم امام زمان ،علیه السلام، نقل می کند و می گوید:

حامل اموال نامه ای همراه نداشت که به محمد بن عثمان بدهد، بلکه بدون نامه ، اموال را تحویل داد.

سپس می گوید:

«لان الامر کان حادا جدا فی زمان المعتضد و السیف یقطر دما لما یقال »زیرا این واقعه در زمان معتضد عباسی و موقعی بود که کار شیعیان بسیار سخت شده بود; و چنانکه می گویند از شمشیر دشمن خون می چکید. (7)

دکتر «جاسم حسین » می نویسد: «دوران معتضد (289-279 ق)به عنوان دوره پیگرد و سرکوبی امامیه مشخص می شود. » (8)

ما نمونه هایی از کارهایی را که در دوره معتضد انجام گرفته ، ذکر می کنیم تا این موضوع واضح گردد.

4. «حسین بن حسن علوی » می گوید: مردی از ندیمان «روز حسنی » و مرد دیگری که همراه او بود، به او گفتند: اکنون او (یعنی حضرت صاحب الزمان ،علیه السلام)، اموال مردم را [به عنوان سهم امام] جمع می کند و وکلایی دارد و وکلای آن حضرت را که در اطراف پراکنده بودند، نام بردند.

این خبر به گوش عبیداله بن سلیمان (9) وزیر رسید، وزیر، همت گماشت که وکلا را بگیرد، سلطان گفت: جستجو کنید ببینید خود این مرد (امام ،علیه السلام) کجاست، زیرا این کار سختی است.

عبیداله بن سلیمان گفت: وکلا را می گیریم، سلطان گفت: نه ، بلکه اشخاصی را که نمی شناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها می فرستیم ، هر کس از آنها پولی قبول کرد، او را می گیریم; در همان موقع توقیعی از ناحیه مقدسه امام زمان ، علیه السلام، صادر شد که هیچ کس از وکلا چیزی از مردم نپذیرند و از آن امتناع ورزند و خود را بی اطلاع نشان دهند. مردی ناشناس به عنوان جاسوسی نزد محمدبن احمد (قطان) آمد و در خلوت به او گفت: مالی همراه دارم که می خواهم آن را به امام برسانی، محمد گفت: اشتباه کردی، من از این موضوع خبری ندارم، جاسوس همواره مهربانی و حیله گری می کرد، ولی محمد بن احمد تجاهل می نمود; به همین ترتیب هر جاسوسی نزد وکلای حضرت فرستادند، وکلا از پذیرفتن آنان و اموالشان خودداری کردند; زیرا مطلب قبلا به اطلاع آنها رسیده بود. (10)

احتمال دارد حضرت در دستگاه عباسی افرادی را مامور کرده بودند تا اخبار را به وی و نواب ایشان اطلاع دهد و این خبر از طریق آنها به حضرت رسید و احتمال دارد از طریق غیب، حضرت مطلع گردیدند. ولی بعید نیست حضرت و نواب خاص جاسوسانی را در دستگاه عباسی گماشته باشند.

5. «احمد بن نظر» از قنبری که از فرزندان قنبر، غلام حضرت رضا ، علیه السلام، بود، روایت کرده که گفت: با کسی درباره جعفر کذاب صحبت می کردیم و طرف من جعفر را دشنام داد. من گفتم: غیر از جعفر، اکنون امامی نیست. آیا تو غیر از جعفر را دیده ای؟ گفت: من ندیده ام، ولی کسی را می شناسم که او را دیده است. گفتم: او کیست؟ گفت: کسی است که جعفر او را دوبار دیده است و او داستانی دارد. سپس گفت: رشیق دوست مادرانی (11) نقل می کرد که ما سه نفر بودیم. روزی معتضد خلیفه عباسی ما را خواست و امر کرد که هر یک سوار اسبی شده و اسبی دیگر با خود ببریم، و جز آذوقه مختصری، چیزی حمل نکنیم و گفت: به سامرا می روید، سپس نشانی محله و خانه ای را داد و گفت: وقتی به آن محله و خانه رسیدند، غلام سیاهی را می بینید که دم در نشسته است، فورا وارد خانه شوید و هر کس را در آن خانه دیدید، بکشید و سر بریده اش را برای من بیاورید.

ما هم وارد سامرا شدیم و همان طوری که نشانی داده بود، خانه ای را پیدا کردیم و دیدیم که: خادم سیاهی در دهلیز نشسته و بند شلواری را می بافد، پرسیدم: این خانه کیست و چه کسی در داخل آن است؟ گفت: صاحبش! به خدا قسم خادم توجهی به ما نکرد و از ما چندان نترسید. ما هم یکباره وارد خانه شدیم، دیدیم مثل اینکه خانه امیر لشکری است. در جلو اطاق پرده ای دیدیم که بهتر و بزرگتر از آن ندیده بودیم و گویی تا آن موقع دست کسی به آن نرسیده بود. وقتی پرده را بالا زدیم، دیدیم خانه بزرگی است که دریایی در آن است و در انتهای خانه ، حصیری انداخته اند که فهمیدیم روی آب است و شخصی که از همه کس زیباتر بود، بالای آن ایستاده، نماز می خواند و توجهی به ما ندارد و هم اعتنا به آنچه با خود داشتیم نمی کند. احمدبن عبدالله بر ما پیشی گرفت و رفت که وارد خانه شود ولی در آب فرو رفت و مضطرب شد و دست وپا زد تا من دستش را گرفته و او را از آب بیرون آمد ، غش کرد و مدتی به این حال باقی ماند .بعد از او رفیق دوم من هم جلو رفت و دچار همان سرنوشت شد . من مبهوت ماندم ، ناچار به صاحبخانه گفتم: از شما عذر تقصیر به پیشگاه خدا می برم . به خدا قسم نمی دانستم موضوع چیست ؟ و نمی فهمیدم برای دستگیری چه کسی می آیم ؟ اکنون به سوی خدا توبه می کنم . ولی او به آنچه من می گفتم توجهی نکرد، و از حالتی که داشت بیرون نیامد. این وضع او ، ما را به وحشت انداخت، ناچار برگشتیم ، معتضد منتظر ما بود و به دربان گفته بود هر وقت ما آمدیم ، نزد وی ببرد، دربان هنگام شب ما را نزد او برد. معتضد پرسید: چه کردید؟ ما هم آنچه دیده بودیم برای او نقل کردیم. گفت: آیا قبل از من کسی شما را دیده و این ماجرا را به کسی گفته اید؟ گفتیم:نه، گفت: من دیگر ، از سعی خود درباره او مایوسم. سپس قسم های شدید یاد کرد که اگر این مطلب به کسی برسد، گردن شما را می زنم. ما هم ، تا او زنده بود، جرات نکردیم جریان را به کسی بگوییم.(12)

6. از کیفیت نقل و انتقال اموال و تحویل آن به محمد بن عثمان عمری، فهمیده می شود که چه اندازه حکومت مراقب بوده و آنان را تعقیب می کرده تا ردپایی پیدا کند و نایبان حضرت را دستگیر نماید.

ابوجعفر محمد بن عثمان برای آنکه از دست جاسوسان حکومت، در امان باشد، با وکلای سایر بلاد به طور مستقیم تماس نمی گرفت. اموالی که از نواحی مختلف به سوی او سرازیر می شد، حاملان اموال نمی دانستند تحویل گیرنده چه کسی است و محمد بن عثمان را نمی شناختند، همان گونه که تجار اموال را به وسیله افراد موثق به همکاران خود تسلیم می کنند، آنچنان اموال به او تسلیم می شد، و به وکلای خود دستور داده بود به حاملان اموال نامه ندهند و همچنین در هنگام تحویل ، مطالبه قبض ننمایند. (13)

در اینجا این سؤال پیش می آید، کسی که فرمان قتل امام زمان ، علیه السلام، را صادر می کند و چنان سختگیری شدیدی را در نقل اموال به سوی «نواب خاص » دارد و طرح مخفیانه برای دستگیری وکلای حضرت با همکاری وزیرش می ریزد به چه مناسبتی دستور می دهد اموال و سهم امام به طور آشکار میان علویان تقسیم گردد؟! بلی ممکن است چنین دستوری را داده باشد تا از آن طریق افراد و وکلای امام زمان، علیه السلام، را شناسایی بکند. بنابراین، حاکمان عباسی، هرکاری را انجام داده اند که در نتیجه، به نفع شیعه تمام شده، از آن اهدافی داشته اند و برای رسیدن به اغراض و نیات پلید خودشان بوده است، نه به خاطر خدمت به اهل بیت ، علیهم السلام، و شیعیان .

از روایاتی که منعکس کننده عکس العمل «معتضد» در مقابل امامیه بود، معلوم می شود محمدبن عثمان که مدتی از نیابت آن بزرگوار، در آن دوره بوده، در چه شرایط زمانی هول انگیزی به فعالیت خود ادامه داده است و در عین حال، درکارهای خود موفق نیز بوده است. هنگام مطالعه زندگانی محمد بن عثمان این مسائل باید مدنظر خواننده محترم قرار بگیرد.

دکتر «جاسم حسین » در این زمینه چنین اظهار نظر می کند:

«موضع خصمانه عباسیان نسبت به وکلای سفیر دوم (محمدبن عثمان)، پس از مرگ عبیدالله بن سلیمان در سال 288 ق ادامه یافت. مسؤولیت او به پسرش قاسم تفویض شد. قاسم در خصومت با امامیه و به طور کلی با شیعه شهره بود. وی در طول خدمتش در این سمت همان سیاستهای پدر را در قبال امامیه دنبال کرد و حتی شرارت بیشتری از خود نشان داد. به روایت «ابن جوزی » قاسم بسیاری از علویان بی گناه را به بهانه گرایشهای قرمطی دستگیر و بازداشت می کرد که دستگیر شدگان تا سال 291 ق در زندان ماندند. از زمان حکومت معتضد به بعد، امام برای احتیاط، چندین بار محل اقامت خود را تغییر داد.» (14)

7. در ادامه خط مشی «معتضد»، در زمان «مقتدر» برای دستگیری وکلا و نزدیکان و دوستداران امام طرحهایی می ریختند. یکی از آن طرحها، این بود که دستور داده شد کسانی که به زیارت مرقد امام حسین ،علیه السلام، و مقابر قریش، که مرقد امام هفتم و امام نهم در آنجا است، می روند، دستگیر شوند تا اطلاعات لازم از آنها کسب گردد، ولی این نقشه شوم، نقش برآب شد. مرحوم کلینی، این موضوع را در ضمن حدیثی چنین بیان می کند:

علی بن محمد در این باره گوید:

«توقیعی از ناحیه مقدسه بیرون آمد که از زیارت مقابر قریش و حائر (کربلای معلی) نهی فرموده بود. بعد از چند ماه ، وزیر ، «باقطانی » را خواست و گفت: طایفه «بنی فرات » (15) و «برسی ها» را ملاقات کن و به آنها بگو: نباید مقابر قریش (کاظمین) را زیارت کنید; زیرا خلیفه دستور داده است، کسی که مقابر قریش را زیارت کند، در کمینش باشند و او را دستگیر کنند.» (16)

و همچنین در زمان «مقتدر» در سال 312 ق ، حسین بن روح ، به خاطر عللی که در بخش مربوط به زندگانی اوبیان خواهیم کرد، به مدت پنج سال زندانی شد و درسال 317 ق آزاد گردید. دوران «راضی » هم ، که آخرین خلیفه دوران غیبت صغری بود، مملو از ظلم و ستم و خونریزی بود و به قدری بر نایب چهارم ، علی بن محمد سمری ، سخت گرفت که او نتوانست به فعالیت خود ادامه دهد و غیبت کبری آغاز گردید. این موضوع را در زندگانی نایب چهارم بررسی کرده ایم.

ما فقط نمونه هایی را باختصار ذکر کردیم، ولیکن موارد زیادی شبیه آنها وجود دارد که ما جهت اختصار از بیان آن خودداری نمودیم و ذکر همه آنها رساله مستقلی را می طلبد. اینها بروشنی جو حاکم بر آن زمان و عکس العمل خلفای آن دوره را نسبت به شیعیان ، نواب خاص وامام، علیه السلام، نشان می دهد.

پرسش

اگر خلفای حاکم در این دوره، چنین روش و خط مشی خصمانه و کینه توزانه ای داشتند، این سؤال مطرح می شود که: چرا نواب خاص امام زمان ،علیه السلام، و نیز کارگزاران و وکلای آنها در بغداد، که مرکز خلافت عباسی ها بود، در غیر بغداد توسط دستگاه عباسی دستگیر و زندانی نشدند؟ و چرا خلفای عباسی آنها را قتل عام نکردند و از دم شمشیر نگذرانیدند و جلو فعالیتهای آنها را به طور جدی و قطعی متوقف ننمودند؟

درست است که طبق گزارش ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبین »، تعداد زیادی از شیعیان و علویان و حتی بعضی از فقها و بزرگان زیر شکنجه های حاکمان ستمگر جان سپردند و شهید شدند، لیکن هسته و شبکه مرکزی نیابت و وکالت توانستند به فعالیت خود ادامه دهند و دچار چنین گرفتاریهایی نگردند. این سؤالی است که ذهن انسان را به خود مشغول کرده است و شاید یکی از نکات مهم در زندگانی نواب و وکلای آنها به شمار می رود.

پاسخ

حقیقت این است که دستگاه عباسی نتوانست به این تشکیلات منظم و منسجم پی ببرد و ماهیت «نیابت » با آن همه فعالیتهای عریض و طویل کشف نگردید. و به خاطر نداشتن اطلاعات دقیق از «نواب » و مکان آنها و کیفیت تلاشهای آنان، برای خلفا مقدور نشد، اقداماتی در جهت دستگیری و متوقف نمودن کارهای نایبان انجام بدهند.

یکی از نویسندگان می نویسد:

«شیوه تربیت سفیران ، بقدری دقیق و عجیب بود که هرگز این اسرار فاش نشد و کسی به دست رژیم گرفتار نشد حتی در مدت 74 سال هیچ یک از سفیران توسط جاسوسان رژیم شناخته نشد ! و در عین حال ، همه شیعیان مورد اعتماد، در تمام اقطار و اکناف جهان نایب امامشان را می شناختند و با آنها تماس می گرفتند و پرسشهای خود را به آنان می دادند و پاسخهای لازم رابه خطحضرت ولی عصر،علیه السلام، دریافت می کردند. (17)

با مطالعاتی که در زندگانی نواب خاص امام زمان ،علیه السلام، و کارگزاران آنها و روش فعالیت آنان، صورت گرفته، به نظر می رسد، مسائل مندرج در ذیل ، علت فاش نشدن اسرار آنها گردید.

1. زندگانی نواب و وکلای آنها طوری تنظیم شده بود که توجه کسی را به خود جلب نمی کرد. زندگانی و تجارت آنها به شکل طبیعی و عادی بود. بدون اینکه اشعاری در خطمشی و زندگی آنان به مخالفت با دولت مشاهده گردد. چنانچه در آینده ، در زندگانی «نواب » مطالعه خواهید کرد، اولین نایب ، عثمان بن سعید در زمان امام حسن عسکری ،علیه السلام، به صورت تاجر روغن ، زندگی می کرد و لقب «سمان » به خود گرفته بود و سهم امام را داخل ظروف روغن به امام می رسانید. در زمان غیبت صغری نیز ، زندگی خود را به همین روش ادامه داد، بدون اینکه کوچکترین تغییری در روش زندگی وی حاصل گردد. در نهایت سادگی و در خانه های محقر و کوچک زندگی می نمودند، و از خدام و کنیزکان و زندگی مفصل و رفت و آمد خبری نبود و هکذا وکلای آنها چنین بودند. پدر مرحوم صدوق ، علی بن بابویه قمی مغازه ای در قم داشت و مثل تجار معمولی هر روز در محل کار حاضر و به کار خود مشغول می گشت.

2. نواب و وکلا، همه ، ملتزم به «تقیه » بودند و به صورت کامل تقیه را مراعات می نمودند. اگرزندگی حسین بن روح را مطالعه کنید، به زندگی همراه با تقیه آنان پی خواهید برد و خواهید دید که کار به جایی می رسد که حسین بن روح در مجامع عمومی نه تنها ابوبکر و عمر، بلکه عثمان را بر علی ،علیه السلام، مقدم داشته و افضل می داند.

3. شبکه «نیابت » و «وکالت » به قدری قوی و از آنچنان کارایی برخوردار بود که وکلا بلافاصله از نقشه های خلفا آگاه می شدند و نقشه آنها را با شکست مواجه می کردند. نیروهای اطلاعاتی را در همه جای ارکان حکومت گماشته بودند، که از اطلاع رسانی منسجمی برخوردار بودند. فعالیتهای اینها به قدری مخفیانه و حساب شده بود که دولت و حکومت از ناحیه اینها ، احساس خطر نمی کرد و در طول این مدت، هیچ بهانه ای به دست دشمن ندادند تااز آن طریق در چنگال حکومت قرار گیرند. همان طور که بیان شد، محمدبن عثمان درسخت ترین شرایط با وکلای استانهای دوردست، مانند قم در تماس بودند و آن وکلا از طریق بازرگانانی که اطلاعی از رابطه محمدبن عثمان به عنوان نایب دوم و فرستادگان کالا نداشتند و فکر می کردند بین اشخاص روابط تجاری حاکم است، روابطشان را طوری تنظیم کرده بودند که فرستادگان، نامه ای به حاملان اموال نمی دادند و هنگام تحویل اموال، مطالبه قبض نمی کردند. اینها همه حاکی از ارتباطات تشکیلاتی قوی و نیرومند است و این یکی از علتهای اساسی موفقیت آنها در دوران فعالیتشان به شمار می رود که با مطالعه زندگانی آنان، بیشتر روشن می شود.

4. رهبری غیر مستقیم و ازپشت صحنه امام زمان ،علیه السلام، و استفاده از امدادهای غیبی در صورت لزوم و اقتضای مصلحت.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان