تأملی بر سیره اجتماعی امام زمان علیه السلام در مواجهه با اهل کتاب

«سیره» در زبان عربی از واژه «سیر» است. سیر یعنی حرکت، رفتن و راه رفتن

تأملی بر سیره اجتماعی امام زمان علیه السلام در مواجهه با اهل کتاب

1. مفهوم شناسی سیره

«سیره» در زبان عربی از واژه «سیر» است. سیر یعنی حرکت، رفتن و راه رفتن. سیره بر وزن فعلَه دلالت بر نوع رفتن و حرکت کردن می کند؛ پس سیر به معنای رفتن و رفتار است؛ ولی سیره به معنای نوع و سبک رفتن و رفتار است (ابن منظور، 1416 ق، ج4، ص 389؛ طریحی، 1375، ج3، ص 340)؛ چنان که واژگانی نظیر جِلسه، صِبغه[1] و فطره[2] دلالت بر نوع نشستن، رنگ کردن و آفرینش دارند (مطهری، 1379، ج3، ص 455). در اینجا مقصود از سیره و نوع آن همان سیره و نوع رفتار امام زمان علیه السلام با مخالفان (یهود و مسیحیت) است.

واژه سیره دارای مفاهیم و واژه گان همسویی نظیر طریقت، روش، هیئت و حالت (مقری قیومی، 1405ق، ج1، ص 299) برخورد، مذهب، خوی، منش، کردار، شیوه و رفتار (بستانی، 1357، ص 507)، سنت، طریق و هیئت (زبیدی، 1414ق، ج6، ص 559) است که در میان آنها واژه سنت بیشتر در مصاف و همسویی سیره قرار می گیرد و بیشتر در کنار آن به کار می رود. در نگرش کلی میان سنت و سیره همپوشانی و ترادف وجود دارد؛ ولی در نگرش دقیق تر می توان میان آن دو تفاوت هایی را برشمرد. 1. کاربست سنت برخلاف سیره، دارای قدمت و سابقه طولانی است؛ چنان که قرآن می فرماید: «فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ» (فاطر، 43). 2. در سنت برخلاف سیره، نوعی قانونمندی حاکم است؛ چنان که قرآن می فرماید: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَن تجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً» (فاطر، 43). 3. سیره با وقوع یک عمل تحقق پیدا می کند؛ ولی سنت با تداوم آن عمل حاصل می شود (خطابی، 1402ق، ج1، ص 438؛ جصاص، 1428 ق، ج3، ص 235؛ طوسی، 1376، ج2، ص 565)؛ یعنی سیره با آغازین عمل شروع می شود و وقتی این عمل تداوم پیدا می کند، به سنت نامگذاری می شود. 4. براساس بند سوم، سیره همیشه مقدم بر سنت و سنت همیشه متفرع بر سیره است (دوست محمدی، 1380، ش1، ص 22)؛ 5. سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) و جانشینان او در امور دنیایی است؛ ولی سنت آنان در امور دینی است (واعظ زاده خراسانی، 1416 ق، ش10، ص 14).

2. مفهوم شناسی اهل کتاب

اهل کتاب به گروهی گفته می شود که دارای دین و کتاب آسمانی اند (حسینی دشتی، 1369، ج2، ص 684). اصطلاح اهل کتاب در قرآن 31 بار در 31 آیه از 9 سورۀ و بیش از همه در آل عمران (12 بار) به کار رفته است (دایرة المعارف قرآن کریم، 1382، ج 5، ص 143). در قرآن علاوه بر یهودیت و مسیحیت، از مجوسیت و صابئی نیز نام برده شده است: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النصاری وَ الْمجُوس» (حج، 17). میان علما و اندیشمندان اسلامی در خصوص الحاق پیروان مجوسیت و صابئی به اهل کتاب اختلاف نظر پیش آمده است؛ اما در خصوص اهل کتاب بودن پیروان یهودی و مسیحی میان مفسران و اندیشمندان اسلامی اتفاق نظر وجود دارد؛ چنان که قرآن می فرماید: «وَ هذا کتابٌ أَنزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتقُوا لَعلَّکُمْ تُرْحَمُونَ. أَنْ تَقُولُوا إِنما أُنزِلَ الْکِتابُ عَلی طائِفَتَینِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلینَ؛ و این خجسته کتابی است که ما آن را نازل کردیم پس، از آن پیروی کنید و پرهیزگاری نمایید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید، تا نگویید: کتاب [آسمانی ]، تنها بر دو طایفه پیش از ما نازل شده، و ما از آموختن آنان بی خبر بودیم» (انعام، 155).

صاحب المیزان در توضیح آیات بالا گفته است: منظور از عبارت قرآنی «طائفتین من قبلنا» یهودیان و مسیحیان هستند که تورات و انجیل بر آنان نازل شده است؛ ولی در کتاب های پیامبران پیشین که قرآن نامی از آنان برده (مانند کتاب نوح و کتاب ابراهیم)، شریعتشان به صورت تفصیلی بیان نشده است. اگرچه اصل شریعت در آنها وجود دارد، در دیگر کتاب های منسوب به انبیا مانند زبور داوود، شریعت نبوده است و عرب ها نیز با این کتاب ها آشنا نبودند (طباطبایی، 1417ق، ج8، ص 383).

اندیشمندان اسلامی درباره مصادیق اهل کتاب، دیدگاه های مختلفی مطرح کرده اند که بیشتر آنان بر این باورند اهل کتاب منحصر در یهودیان و مسیحیان اند و غیرمسلمانان دیگر، اهل کتاب نیستند، هرچند پیرو یکی از انبیای الهی باشند؛ البته در این میان تنها مجوس به سبب وجود دلیل خاصی استثنا شده است و در حکم اهل کتاب قلمداد شده اند؛ چنان که رسول خدا(ص) در این زمینه فرموده است: «سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْکِتَاب؛ شیوه برخورد با زرتشتیان همان شیوه برخورد با اهل کتاب است.

3. نگرش سه گانه درباره برخورد امام زمان علیه السلام با اهل کتاب

اندیشمندان اسلامی براساس داده های قرآنی، عقلی و روایی در خصوص برخورد امام زمان علیه السلام با اهل کتاب سه نگرش را مطرح کرده اند: 1. نگرش مدارایی مطلق: نگرش مدارایی مطلق که دارای مستندات قرآنی، روایی و عقلی است؛ یعنی امام زمان علیه السلام با اهل کتاب به طورمطلق در دو مقطع «ظهور» و «حکومت جهانی» با رویکرد سمحه و سهله برخورد می کند و اهل کتاب به عنوان شهروندان نظام جهانی مهدوی زندگی آرام و مسالمیت آمیزی را در کنار شهروندی مسلمانان تجربه می کنند. 2. نگرش قهری مطلق: نگرش قهری مطلق (که دارای مستندات قرآن و روایی است)، یعنی امام زمان علیه السلام بعد از مسلمان شدن بیشتر اهل کتاب با افراد کمی که دارای روحیه عناد و تعصب ورزی اند و مسلمان نمی شوند و همچنان بر عناد و لجاجت اصرار می ورزند، برخورد قهری مطلق می کند. برخورد مطلق یعنی اختصاص به زمان ظهور یا حکومت جهانی ندارد، بلکه به طوریکسان در هر دو زمان این برخورد اجرا می شود. 3. نگرش مدارایی و قهری مقید: در این نگرش امام زمان علیه السلام برای دو مقطع «ظهور» و «حکومت جهانی» در برخورد با اهل کتاب رویه یکسانی را اجرا نمی کند، بلکه رویه مدارایی را مقید به زمان ظهور، و سیره قهری را مقید به دوران حکومت جهانی می کند.

پس قائلان به نگرش مطلق ادعا می کنند امام زمان علیه السلام در برخورد با اهل کتاب فرقی میان دوران ظهور و دوران حکومت جهانی قائل نیست؛ ولی قائلان به نگرش مقید، ادعا می کنند امام زمان علیه السلام میان ظهور و حکومت جهانی فرق قائل است و در برخورد با اهل کتاب یکسان عمل نمی کند، بلکه در ظهور که ابتدای نهضت است، برخورد مدارایی و در حکومت جهانی که با پایان نهضت شکل گرفته، برخورد قهری دارد.

3-1. امام مهدی علیه السلام و برخورد مدارایی مطلق با اهل کتاب

از جمله نگرش ها در خصوص برخورد امام زمان علیه السلام با اهل کتاب نگرش برخورد نرم، مدارا و تعاملی امام مهدی و نظامی جهانی مهدوی با اهل کتاب است که ثمره این برخورد تضمین استمرار حیات آنها در حکومت جهانی مهدوی به عنوان شهروندان نظام جهانی است و توجیهات این نگرش با مستندات قرآنی، روایی و عقلی که در ذیل بدان ها اشاره می شود، قابل اثبات است.

3-1-1. هم سانی سیره امام مهدی علیه السلام با سیره پیامبر اکرم(ص)

«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسولِ اللَّه أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُوا اللَّهَ وَ الْیوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً؛ قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکو است؛ برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند» (احزاب، 21).

سیره و رفتار رسول گرامی اسلام در ابعاد مختلف قابل پیگیری است که در این قسمت به دنبال بیان رفتار سیاسی - اجتماعی پیامبر(ص) در برخورد با اهل کتاب خواهیم بود تا رابطه آن با سیره و رفتار اجتماعی امام مهدی علیه السلام در دوران حکومت جهانی با اهل کتاب مقایسه و ارزیابی شود.

خداوند در قرآن خطاب به مسلمانان می فرماید با اهل کتاب با تندی و خشونت برخورد نکنید، بلکه با ملاطفت و نرمی با آنان به بحث و مجادله بپردازد: «وَ لا تجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِی أَحْسَن؛ و با اهل کتاب جز به [شیوه ای] که بهتر است، مجادله مکنید» (عنکبوت، 46).

بر همین اساس است پیامبر گرامی اسلام(ص) با اهل کتاب با نرمی و مهربانی رفتار می کرد و به پرسش ها و بعضاً شبهات آنان با آرامی و نرمش پاسخ می داد و با اهل کتاب به منزله یک شهروند جامعه اسلامی برخورد می کرد و در امور اجتماعی نظیر عیادت از بیمار و شرکت در تشییع جنازه شان حضور پیدا می کرد.

نمونه هایی از معاشرت پیامبر اسلام(ص) با اهل کتاب چنین است: روزی پیامبر(ص) در تشییع جنازه یکی از یهودیان مدینه شرکت کرده بود. گروهی از صحابه که همراه او بودند، ناخشنودی خود را ابراز کردند. پیامبر(ص) اصحاب خود را مخاطب قرار داد و پرسید: آیا این یهودی انسان نبوده است؟ یاران او خاموش شدند (بخاری، 1378، ج2، ص 182).

در روایات بسیاری که در منابع حدیثی آمده، اشاره به همراهی امام مهدی علیه السلام با رسول گرامی اسلام(ص) شده است؛ یعنی امام مهدی در شیوه و روش اجتماعی و در ابعاد مختلف آن، از پیامبر خدا تبعیت می کند و براساس همان روش و شیوه، حکومت خویش را تنطیم می نماید؛ چنان که رسول خدا(ص) فرموده است: «الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیتُهُ کُنْیتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی یقِیمُ النَّاسَ علَی ملَّتِی وَ شَرِیعَتِی وَ یدْعُوهُمْ إِلَی کِتَابِ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ؛ قائم از فرزندان من است. نامش نام من و کنیه اش کنیه من است. شمایل او شمایل من و روش او روش من است و مردم را بر آیین و دینم بدارد و آنها را به کتاب پروردگارم فراخواند» (صدوق، 1395، ج2، ص 411).

از روایات و مطالب بالا سه نکته قابل برداشت است: اولاً برخورد پیامبر گرامی اسلام(ص) با اهل کتاب، برخورد مدارایی، تعاملی و مهربانانه بوده است؛ ثانیاً امام مهدی علیه السلام در امور اجتماعی و در برخورد با اهل کتاب همان روش و سیره ای را انتخاب می کند که رسول گرامی اسلام(ص) انتخاب کرده است؛ ثالثاً از آنجایی که رسول گرامی اسلام(ص) با مخالفان و اهل کتاب با گرمی و ملاطفت رفتار می کرد و آنان را شهروند نظام اسلامی می شمرد و به مشکلات آنان رسیدگی می کرد، امام مهدی نیز همین رویه و سیره را در دوران ظهور و عصر حکومت جهانی اجرایی و عملیاتی می کند.

3-1-2. رعایت حقوق بشر و حقوق اقلیت ها در اسلام

دین اسلام به عنوان آخرین دین آسمانی که از طرف خدا به بشر ارزانی شده، دارای ویژگی های کمال، جهانی و جامعیت است. وجود چنین شاخصه هایی دین اسلام را از ادیان دیگر متمایز و ممتاز کرده است. جامعیت و کمال و جهانی بودن می طلبد اسلام برای همه زمان ها و برای همه مکان ها و برای همه نژادها و ملیت ها با فرهنگ و آداب گوناگون برنامه سعادتی ارائه دهد. از جمله نمونه های جامعیت دین اسلام، حوزه فقه و حقوق اسلامی است که در آن حقوق همه انسان ها با فرهنگ ها ی گوناگون مورد توجه قرار گرفته است.

دولت مهدوی نمونه کامل اجرایی شدن اسلام است؛ یعنی اسلام با همه قوانین و برنامه های سعات بخش و کمال آفرین در آخرین دولت در پایان تاریخ بشریت اجرا می شود. بی شک وقتی مهدویت آیینه تمام نمای اسلام است، یقیناً مسائل فقه و حقوق به صورت کامل در آن اجرایی می شوند. از جمله حقوقی که مد نظر اسلام بوده و خواهد بود، حقوق اقلیت های دینی است.

چنان که قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ عمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ علَیهِمْ وَ لا همْ یحْزَنُونَ؛ درحقیقت کسانی که [به اسلام] ایمان آورده و کسانی که یهودی شده اند و ترسایان و صابئان هرکس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آن است و نه اندوهناک خواهند شد» (بقره، 62).

سنت نبوی در خصوص دوره حاکمیت اسلامی الگوی مناسب و خوبی در چگونگی برخورد با اهل کتاب و همچنین دوره حاکمیت امیر مؤمنان علیه السلام که دوره کوتاهی بود، الگوی خوبی در معرفی جامعه چندصدایی از لحاظ عقیدتی برای مسلمانان و جوامع اسلامی است.

چنان که در جریان آن زن ذمی که در پناه مسلمانان بود و مورد تعرض مالی قرار گرفت، شکوائیه ای که امیر مؤمنان به اهل کوفه در مورد این موضوع دارد، نمونه بارزی از رعایت حقوق اقلیت ها در جامعه علوی است: به من خبر رسیده که یکی از سربازان اینها به یک زن مسلمان و زن کافری که در پناه اسلام است، حمله کرده،گردنبند و دستبند و گوشواره وخلخال از گردن و دست و پای آنها کنده است و آن زن نمی توانسته از خود دفاع کند، مگر آنکه گریه و زاری نموده و خویشان خود را به یاری طلبیده است. درحالی که ستمدیدگان در برابر آن متجاوزان جز زاری و رحمت خواستن سلاحی نداشته اند و بعد غارتگران بدون آنکه کوچک ترین آسیبی ببینند، از معرکه بازگشته اند. اگر از این پس مسلمانی از غم چنین حادثه ای بمیرد، جای ملامت نیست، بلکه به نظر من سزاوار است (نهج البلاغه، خ27).

همچنین جریانی از امیر مؤمنان در دوران حاکمیت ایشان نقل شده است که نمونه خوبی است در رعایت حقوق اقلیت های دینی: «مَرَّ شَیخٌ مَکْفُوفٌ کَبِیرٌ یسْأَلُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا هَذَا قَالُوا یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَصْرَانِی فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حتَّی إِذَا کبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَیهِ مِنْ بَیتِ الْمَال؛ پیرمرد فقیری درخواست کمک می کرد. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود این فرد چه کسی است؟ گفتند این فرد نصرانی می باشد. فرمود تا زمانی که توان داشت از او کار کشیدید و حال اینکه پیر و ناتوان شده از او دریغ می دارید. از بیت المال او را بی نیاز سازید» (طوسی، 1407 ق، ج6، ص 393).

امیر مؤمنان علیه السلام در سیره حکومتی خویش نه تنها حق حیات برای اقلیت های دینی قائل بود، بلکه برای ادامه حیات و ازبین نرفتن کرامت انسانی شان به مسئول بیت المال دستور می دهد از بیت المال برای امرار معاش فقیر مسیحی مالی پرداخت کند.

بی شک وقتی جامعه مهدوی را آینه تمام نمای جامعه اسلامی تلقی کنیم، به طور قهری به این نکته رهنمون می شویم که باید اسلام در همه ابعاد و زوایای آن در جامعه مهدوی اجرایی شود؛ زیرا امام مهدی علیه السلام در اجرا و عمل به قرآن و سنت نبوی و علوی از همه مردم سزاوارتر است.

3-1-3. آزادی انسان

آزادی از حقوق فطری و طبیعی انسان است که خداوند متعال در وجود انسان سرشته و تحقق آن را از جمله رسالت های مهم انبیا قرار داده تا بشر را از اسارت های نفسانی برهانند. امیر مؤمنان علی علیه السلام این سرشتگی آزادی با فطرت انسان را به خلقت بشر مرتبط دانسته و فرموده است: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا؛ برده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفرید» (نهج البلاغه، ن21).

انسان در طول تاریخ تلاش های فراوانی برای به دست آوردن آزادی انجام داده است. آزادی چیست که آدمی برای آن این همه فداکاری کرده است؟

دانشمندان تعریف های مختلفی از آزادی ارائه کرده اند که همه این تعاریف مبتنی بر جهان بینی و نوع نگرش آنان به جهان هستی و انسان است. به طورکلی نگرش های گوناگون درباره آزادی انسان به دو نگرش توحیدی و الحادی خلاصه می شوند.

نگرش الحادی که در قالب سکولار تبلور دارد، آزادی را در قالب امور مادی و دنیایی براساس مکتب سکورالیسم و اومانیسم تعریف می کند؛ ولی نگرش توحیدی و الهی، آزادی را در قالب امور مادی و معنوی براساس مکتب توحیدی تعریف می کند. علاوه بر اینکه روایت بالا از امیر مؤمنان علی علیه السلام دلالت بر فطری بودن آزادی برای انسان دارد. اندیشمندان اسلامی نیز به این موضوع اذعان می کنند.

استاد مصباح یزدی در کتاب آموزش عقاید در خصوص اختیار و آزادی انسان می نویسد: قدرت تصمیم گیری و انتخاب، یکی از یقینی ترین اموری است که انسان شناسایی می کند؛ زیرا هرکس آن را در درون خویش با علم حضوری خطا ناپذیر می یابد. هرکسی با اندک توجهی به درون خویش می یابد که می تواند سخنی را بگوید یا نگوید یا دستش را حرکت بدهد یا ندهد، یا غذایی را بخورد یا نخورد (مصباح یزدی، 1381، ص 221).

تصمیم گرفتن بر انجام کاری، گاهی در جهت اشباع تمایلات غریزی و حیوانی است، مانند گرسنه ای که با آزادی کامل دست به غذاخوردن می زند یا تشنه ای که دست به نوشیدن آب می زند و گاهی در تلاش برای ارضای خواسته های عقلانی و فطری و تحقق بخشیدن به آرمان های بلند انسانی است، مانند دین و امور معنوی. موضوعی که در این نوشتار به دنبال آن هستیم، اختیار و آزادی داشتن انسان در امور معنوی و دین است.

بدیهی و فطری بودن آزادی را تنها عقل انسان اعلان نمی کند، بلکه آیات و روایات فراوانی داریم که به این مسئله اذعان دارند و انسان را در پذیرش و عدم پذیرش دین آزاد می دانند:

1. «لا إِکراهَ فی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی؛ در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است» (بقره، 256).

2. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ؛ بگو برهان رسا ویژه خدا است و اگر [خدا] می خواست قطعاً همه شما را هدایت می کرد» (انعام، 149).

درحقیقت آیه «قل فلله...» اشاره به آن است که برای خدا کاملاً امکان دارد همه انسان ها را اجباراً هدایت کند، آن چنان که هیچ کس را یارای مخالفت نباشد؛ ولی در این صورت نه چنین ایمانی ارزش خواهد داشت و نه اعمالی که در پرتو این ایمان اجباری انجام می گیرد، بلکه فضیلت و تکامل انسان در آن است که راه هدایت و پرهیزکاری را با پای خود به اراده و اختیار خویش بپیماید (مکارم شیرازی، 1371، ج6، ص 25).

با توجه به حکم عقل بر فطری بودن آزادی و همچنین همراهی کردن آیات و روایات بسیار عقل را در این حکم، نتیجه ای که به دست می آید در قالب نکاتی چند قابل ذکر است:

1. فطری بودن آزادی یعنی آزادی براساس مصلحت الهی، همراه با آفرینش انسان در وجود او نهادینه شده است.

2. فطری بودن آزادی یعنی آزادی هیچ وقت از بین نمی رود و از انسان جدا نمی شود.

3. همراهی آیات و روایات با عقل در تأیید فطری بودن آزادی، دلیل بر راستین بودن گرایش های آزادی در وجود انسان است.

بعد از بیان مطالب بالا چنین می توان نتیجه گرفت که حضرت مهدی علیه السلام در حکومت جهانی خویش نه تنها با خواسته های فطری که خواسته های متعالی اند و درواقع جزو افعال الهی اند، مبارزه نخواهد کرد، بلکه در راستای تحقق آرمان های بلند انسانی که از طرف خدا در وجود همه انسان ها نهادینه شده است، تلاش می کند و آزادی و حریت را برای انسان ها به ارمغان می آورد؛ چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام در این زمینه می فرماید: «أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَکَهَا مِنَّا یسْرِی فِیهَا بِسِرَاجٍ مُنِیرٍ وَ یحْذُو فیهَا عَلَی مِثَالِ الصَّالِحِینَ لِیحُلَّ فِیهَا رِبقاً وَ یعْتِقَ فِیهَا رِقّا؛ آگاه باشید که هرکس او (حضرت مهدی (عج) را درک نماید، او را مشعل فروزانی می یابد که براساس صالحان رفتار می کند تا بندها را بگشاید و بردگی و اسارت را از بین ببرد» (نهج البلاغه، خ 150).

بر این اساس معنا ندارد گفته شود راه و روش حضرت مهدی در راستای فطرت و گرایش های فطری که آیات انبوهی آن را همراهی می کنند، نیست و مردم از روی اجبار که از ناحیه حکومت جهانی مهدوی بر آنان تحمیل می شود، اسلام را می پذیرند.

3-2. امام مهدی علیه السلام و برخورد قهری مطلق با اهل کتاب

یکی از خواسته های فطری که در درون همه انسان ها وجود دارد و از آن به گرایش های فطری تعبیر می کنند، گرایش به وحدت و وحدت طلبی حول دین حق است؛ یعنی انسان براساس وجدان خدادادی علاوه بر اینکه گرایش به دین راستین و حق دارد، علاقه دارد در جامعه وحدت اعتقادی نیز حاصل شود و همه مردم در اطراف دین حق با اتحاد و انسجام حلقه زنند. از دیرباز این موضوع جزو آرزوهای بشر بوده و تا به حال نیز بشر به این آرزوی فطری خویش نرسیده است. در دوران نظام مقدس مهدوی که یک نظام جهانی و فراگیر است، بشر به این خواسته فطری خود می رسد؛ ازاین رو برای همه باورمندان ادیان ابراهیمی در این راستا پرسش هایی مطرح است که کدامین دین ابراهیمی شایستگی این را دارد که خاستگاه نظام جهانی موعود باشد؟ آیا می توان چنین ادعا کرد که همه ادیان ابراهیمی با مشارکت و تعامل ساختار نظام موعود را تدوین می کنند؟

شاید در ابتدا پاسخ این پرسش ها نزد باورمندان ادیان ابراهیمی متنوع باشد؛ یعنی یهودیان دین یهود را شایسته این امر بدانند و نیز مسیحیان دین مسیحیت را و مسلمانان دین اسلام را خاستگاه نظام جهانی منجی تلقی کنند.

بی شک قبل از ورود به پاسخ تفصیلی نیاز به پاسخ اجمالی است و آن اینکه در سلسله ارسال ادیان آسمانی، همیشه آخرین دین، کامل ترین و جامع ترین دین است و نیز بدیهی و روشن است که کامل ترین و جامع ترین دین، بهترین برنامه و قانون را برای زندگی بشر ارائه می دهد؛ پس با توجه به این نکته روشن می گردد که همه ادیان ابراهیمی به صورت جمعی در تدوین قانون نظام جهانی منجی نقش ندارند، بلکه آخرین و کامل ترین و جامع ترین دین آسمانی که اسلام باشد، عهده دار سعادت و رستگاری جامعه انسانی در فرجام تاریخ بشریت است و همواره همو بهترین و برترین گزینه برای تدوین قانون و برنامه برای حکومت جهانی منجی دانسته می شود.

بر این اساس در فصل حاضر با کمک گرفتن از آیات و روایات به اثبات فراگیری اسلام و ازبین رفتن ادیان غیراسلام نظیر یهودیت و مسیحیت در دوران حکومت جهانی منجی خواهیم پرداخت.

3-2- 1. غلبه ظاهری و منطقی اسلام بر ادیان

«هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون؛ او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هرچه دین است، پیروز گرداند، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند» (توبه، 33؛ فتح، 28؛ صف، 9).

در اینکه اسلام چگونه بر همه ادیان پیروز می گردد و این پیروزی به چه شکلی خواهد بود، در میان مفسران گفت وگو است. بعضی این پیروزی را منطقی و استدلالی دانسته اند و می گویند این موضوع حاصل شده است؛ زیرا اسلام از نظر منطق و استدلال قابل مقایسه با آیین های موجود نیست. برخی دیگر برخلاف نظریه قبل، غلبه را غلبه جسمانی و قدرت ظاهری می دانند (عیاشی، 1380، ج3، ص 87؛ طوسی؛ 1409ق، ج5، ص 209)؛ زیرا موارد کاربرد ماده «اظهار» در آیات قرآن نشان می دهد این ماده بیشتر به معنای غلبه جسمانی و قدرت ظاهری آمده است؛ چنان که در داستان «اصحاب کهف» می خوانیم: «إِنَّهُمْ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکُمْ یرْجُمُوکُم؛ اگر آنها (دقیانوس و دار و دسته اش) بر شما غالب شوند، سنگسارتان می کنند» (کهف، 20). نیز درباره مشرکان می خوانیم: «کَیفَ وَ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکُمْ لا یرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّة؛ هرگاه آنها بر شما چیره شوند، نه ملاحظه خویشاوندی و قرابت را می کنند و نه عهد و پیمان را» (توبه، 8).

بدیهی است غلبه دراین گونه موارد غلبه منطقی نیست، بلکه غلبه عملی و عینی است؛ به هرحال صحیح تر این است که پیروزی و غلبه بالا را غلبه همه جانبه بدانیم؛ زیرا با مفهوم آیه که از هر نظر مطلق است نیز سازگارتر است؛ یعنی روزی فرا می رسد که اسلام هم از نظر منطق و استدلال و هم از نظر نفوذ ظاهری و حکومت بر تمام ادیان جهان پیروز خواهد شد و همه را تحت الشعاع خویش قرار خواهد داد (مکارم شیرازی، 1371، ج7، ص 371).

آیه بالا که عیناً و با همین الفاظ در سوره صف نیز آمده است و با تفاوت مختصری در سوره فتح تکرار شده، خبر از واقعه مهمی می دهد که اهمیتش موجب تکرار شده است؛ خبر از جهانی شدن اسلام و عالم گیرگشتن این آیین می دهد.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه بالا می فرماید: «وَ اللَّهِ مَا نَزَلَ تَأْوِیلُهَا بَعْدُ وَ لَا ینْزِلُ تَأْوِیلُهَا حَتَّی یخْرُجَ الْقَائِمُ علیه السلام فَإِذَا خَرَجَ الْقائِمُ ع لَم یبْقَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ لَا مُشْرِکٌ بِالْإِمَامِ إِلَّا کَرِهَ خُرُوجَهُ؛ به خدا هنوز تأویلش فرود نیاید تا قائم علیه السلام ظهور کند و چون قائم علیه السلام ظهور کند، کافری به خدای بزرگ به جا نماند و هیچ مشرکی به امام نباشد، جز آنکه از ظهور او بدش آید» (صدوق، 1395، ج2، ص 670).

3-2-2. تسلیم شدن همه اهل کتاب در برابر دین حق

«أَ فَغَیرَ دینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض طوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُون؛ آیا آنها غیر از آیین خدا می طلبند؟ (آیین او همین اسلام است) و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر (فرمان) او تسلیم اند و به سوی او باز می گردند» (آل عمران، 83).

واژة «اسلم» به معنای اسلام آوردن و مسلمان شدن است (انصاری، 1420ق، ج3، ص 255)؛ چنان که در قرآن می خوانیم: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قلْ لَم تؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا؛ [برخی از] بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید؛ لیکن بگویید: اسلام آوردیم» (حجرات، 14).

گرچه واژه «اسلم» به صورت مطلق به معنای تسلیم در برابر فرمان خدا است، در مورد خاص به معنای اسلام آوردن اهل کتاب است که تأویل آن در دوران ظهور و تشکیل حکومت جهانی مهدوی است.

چنان که امام کاظم علیه السلام درباره تأویل آیه بالا می فرماید: «أُنْزِلَتْ فِی الْقَائِمِ ع إِذَا خَرَجَ بِالْیهُودِ وَ النَّصَارَی وَ الصَّابِئِینَ وَ الزَّنادِقَةِ وَ أَهلِ الرِّدَّةِ وَ الْکُفَّارِ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا فَعَرَضَ عَلَیهِمُ الْإِسْلَامَ فَمَنْ أَسْلَمَ طَوْعاً أَمَرَهُ بالصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ ما یؤْمَرُ بِهِ الْمُسْلِمُ وَ یجِبُ لِلَّهِ عَلَیهِ وَ مَنْ لَمْ یسْلِمْ ضَرَبَ عُنُقَهُ حَتَّی لَا یبْقَی فِی الْمشَارِقِ وَ الْمغَارِبِ أَحَدٌ إِلَّا وَحَّدَ اللَّهَ؛ این آیه درباره قائم نازل شده، هنگامی که علیه یهود و نصارا و صابئین و مادی ها و برگشتگان از اسلام و کفار در شرق و غرب کره زمین قیام می کند و اسلام را پیشنهاد می نماید. هرکس از روی میل پذیرفت، دستور می دهد که نماز بخواند و زکات بدهد و آنچه هر مسلمانی مأمور به انجام آن است، بر وی نیز واجب می کند و هرکس مسلمان نشد، گردنش را می زند تا آنکه در شرق و غرب عالم یک نفر منکر خدا باقی نماند» (عیاشی، 1380، ج1، ص 183).

امام صادق علیه السلام در ذیل آیه می فرماید: «إِذَا قامَ الْقائِمُ لَا یبْقَی أَرْضٌ إِلَّا نُودِی فِیهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَه إِلَّا اللَّه وَ أَن مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه؛ هنگامی که قائم ما قیام کرد، جایی در روی زمین باقی نمی ماند، مگر اینکه در آنجا صدای اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه بلند می شود» (عیاشی، 1380، ج1، ص 183).

از مجموع آیات و روایات بالا برداشت می شود که نهضت جهانی امام مهدی علیه السلام همه مردم را حول دین واحد به نام اسلام جمع آوری می کند و همه مردم با اذعان به برتری اسلام، به عنوان مسلمان، شهروندی حکومت جهانی مهدوی را درک می کنند.

3-2-3. نزول حضرت عیسی علیه السلام و مسلمان شدن همه اهل کتاب

«وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِه؛ و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه به او (حضرت عیسی) قبل از مرگش ایمان می آورد» (نساء، 159).

در تفسیر آیه دو احتمال وجود دارد که هریک به جهاتی قابل توجه است:

احتمال اول: اگر در آیه ضمیر «موته» به «اهل کتاب» برگردد، این چنین معنا می شود: هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر اینکه به مسیح علیه السلام پیش از مرگ خود ایمان می آورد و آن در هنگامی است که انسان در آستانه مرگ قرار می گیرد و ارتباط او با این جهان ضعیف و با جهان بعد از مرگ قوی می گردد، پرده ها از برابر چشم او کنار می رود و بسیاری از حقایق را می بیند، نسبت به آن آگاهی می یابد. در این موقع است که چشم حقیقت بین او مقام مسیح علیه السلام را مشاهده می کند و در برابر او تسلیم می گردد. آنان که منکر او شدند، به او مؤمن می شوند و آنانی که او را خدا دانستند، به اشتباه خود پی می برند.

احتمال دوم: اگر در آیه، ضمیر «موته» به مسیح علیه السلام بر گردد، آیه این چنین معنا می شود: و هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر اینکه به مسیح قبل از مرگش (مسیح) ایمان می آورد.

پس منظور این است که تمام اهل کتاب به حضرت مسیح علیه السلام پیش از مرگ او ایمان می آورند. یهودیان او را به نبوت می پذیرند و مسیحیان دست از الوهیت او می کشند و این به هنگامی است که مسیح علیه السلام طبق روایات اسلامی در موقع ظهور مهدی علیه السلام از آسمان فرود می آید و پشت سر او نماز می گذارد و یهودیان و مسیحیان نیز او را می بینند و به او و مهدی علیه السلام ایمان می آورند و روشن است که مسیح علیه السلام به حکم اینکه آیینش مربوط به گذشته بوده، وظیفه دارد در این زمان از آیین موجود یعنی اسلام که مهدی علیه السلام مجری آن است، پیروی کند (مکارم شیرازی، 1371، ج4، ص 203).

بعد از بیان ترجمه و تفسیر آیه و طرح دو احتمال، در صورت انتخاب احتمال دوم، بیان سه نکته قابل توجه است:

1. ایمان آوردن اهل کتاب به اسلام: زیرا وقتی که یهودیان و مسیحیان به حضرت عیسی علیه السلام ایمان می آورند و حضرت مسیح نیز به اسلام ایمان آورد، به طورطبیعی اهل کتاب به دین اسلام ایمان می آورند.

2. عمومیت ایمان اهل کتاب به اسلام: عمومیت ایمان اهل کتاب به اسلام از ترکیب آیه قابل برداشت است؛ زیرا براساس قواعد نحوی، استثنای پس از نفی، دلالت بر عمومیت موضوع دارد؛ پس همه اهل کتاب در راستای تبعیت از پیامبرشان، حضرت عیسی علیه السلام به دین اسلام می گروند (صدر، 1384ق، ص 521).

3. رخداد موضوع در آینده: موضوع ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی علیه السلام مربوط به گذشته یعنی زمان ظهور دین مسیحیت نیست؛ زیرا در آیه مورد نظر، واژه «لیؤمنن» که فعل مضارع است، دلالت بر آینده می کند؛ آینده ای که حضرت مهدی علیه السلام و آمدن حضرت عیسی علیه السلام را در خود جای داده است (شهرآشوب، بی تا، ج1، ص 186).

3-2-4. بیعت نکردن امام مهدی علیه السلام با مخالفان

یکی از ویژگی های انحصاری امام مهدی علیه السلام بیعت نکردن با مخالفان اسلام است. شاید نهضت جهانی مهدوی و نیز سازوکار حکومتی امام مهدی علیه السلام از بعضی جهات با حکومت نبوی و علوی دارای تفاوت هایی باشد؛ چنان که امام صادق علیه السلام در خصوص پرسش از «قائم» می فرماید: «کُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحدٍ حَتَّی یجِی ءَ صَاحِبُ السَّیفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّیفِ جَاءَ بِأَمْرٍ غَیرِ الَّذِی کَان؛ همه ما قائم به امر خداییم، یکی پس از دیگری تا زمانی که صاحب شمشیر بیاید. چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از آنچه بوده می آورد (پدرانش مأمور به تقیه و صبر بوده و او مأمور به جهاد و برانداختن ظلم است)» (کلینی، 1363، ج1، ص 526).

از جمله تفاوت های اساسی میان رهبر جهانی، امام مهدی علیه السلام با پیامبر(ص) و امامان(ع) دیگر، بیعت نکردن با ظالمان زمان و مخالفان اسلام است؛ یعنی امام مهدی علیه السلام در موقعیت و مقامی ظهور می کند که بیعت هیچ کس بر گردن او نیست؛ ازاین رو برخورد و معامله ای که با مخالفان اسلام می کند، متفاوت خواهد بود.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید: «یقُومُ الْقَائِمُ وَ لَیسَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ عَقْدٌ وَ لَا عَهْدٌ وَ لَا بَیعَة؛ قائم ما درحالی ظهور می کند که در گردن او برای احدی عهد و پیمان و بیعت نباشد» (نعمانی، 1379، ص 191).

از مجموع روایات بالا برداشت می شود که روش امام مهدی علیه السلام با روش و سیره حضرات معصومِ قبل از ایشان متفاوت خواهد بود و شاید دو موارد مهمی که تفاوت میان دو روش را برملا می کند، موضوع بیعت و تقیه باشد؛ یعنی امامان قبل از امام مهدی علیه السلام به سبب مصالح و به جهت اضطرار علاوه بر بیعت با مخالفان، تن به تقیه می دادند تا شیعه و باورها شیعه از گزند مخالفان مصون بماند.

بر این اساس نمی توان حکومت های نبوی، علوی و مهدوی را از لحاظ ساختار و سیستم و قواعد حکومتی که از پایه های اعتقادی اسلام برگرفته شده، یکسان و یکنواخت دانست و حقوق اقلیت های دینی و رعایت آن از طرف حکومت نبوی و علوی را معیار اجراشدن آن در حکومت مهدوی دانست؛ زیرا تفاوت حکومت ها از لحاظ سازوکار و ساختار و از لحاظ قواعد و معیار، سبب تفاوت در شیوه ها و راهکارها جهت پیشبرد اهداف حکومتی خواهد شد؛ بر این اساس در حکومت نبوی و علوی، با رعایت حقوق اقلیت ها، اهداف حکومت تأمین می شد؛ اما در حکومت جهانی به جهت قدرت رهبر جهانی و فراهم شدن زمینه های هدایتی و غیره، نیازی به پیمان با اقلیت ها و رعایت حقوق آنان نیست، بلکه پیروان اهل کتاب به جهت روشنگری نهضت مهدوی درباره تحریفی بودن دین یهودیت و مسیحیت و نیز با تبیین حقانیت اسلام، جایی برای مسلمان نشدن آنان باقی نخواهد ماند.

3-3. امام مهدی علیه السلام و برخورد تعاملی و قهری مقطعی با اهل کتاب

در دو مورد قبل، به دو سیره مدارایی و حذفی امام زمان علیه السلام همراه با دلایل و مستندات عقلی، قرآنی و روایی پرداخته شد. در سیره اول که به سیره تعاملی و مدارایی امام زمان اشاره شد، علاوه بر دلایل نقلی به دلیل عقلی نیز تمسک جسته شد و توجیهات لازم در خصوص وجود ادیان غیر اسلام و نیز وجود افراد غیرمسلمان نظیر پیروان دین یهودیت و مسیحیت پرداخته شد و نظر دوم که به سیره غلبه و قهری امام زمان علیه السلام اشاره دارد، با دلایل قرآنی و روایی توجیه و مستند سازی گردید. بعد از بیان دو نگرش متقابل که یکی توجیه گر وجود ادیان غیر از اسلام و پیروان آنها و دیگری نافی ادیان غیر از اسلام و باورمندان آنها است، نگرش سوم که نگرش تفصیلی و تلفیقی است، مطرح می شود و به نوعی تجمیع کننده و تلفیق کننده دو نگرش گذشته است. بی شک نهضت جهانی مهدوی از نظر زمان و موقعیت اجتماعی به دو مقطع «آغاز نهضت» که همراه با ظهور و «پایان نهضت» که همراه با شکل گیری نظام جهانی است، تقسیم می شود. هریک از این دو مقطع دارای شاخصه ها و الزاماتی است که توجه به این الزامات و شاخصه ها در پیشبرد نهضت و غایت رسانی آن لازم و ضروری است.

3-3-1. سیره مدارایی امام زمان علیه السلام در آغاز نهضت و ظهور

آغاز نهضت جهانی امام زمان علیه السلام که با مقوله ظهور رقم خورده و با مقوله قیام تداوم پیدا می کند، به سبب وجود برخی الزامات و ملاحظات اجتماعی، فرهنگی، معرفتی و دینی با پایان نهضت جهانی که به حکومت واحد جهانی منتهی می شود، تفاوت های رویکردی، کاربردی و راهبردی دارد؛ بر این اساس امام زمان علیه السلام در مقطع آغازین نهضت با پیروان اهل کتاب با شیوه و راهکار مناسب همراه با رویکرد سمحه و سهله برخورد و با راهبرد هدایتگری آنان را به دین اسلام دعوت می کند؛ چنان که امام سجاد علیه السلام می فرماید: «إِنمَا سمِّی الْمَهْدِی مَهْدِیاً لِأَنَّهُ یهْدَی إِلَی أَمْرٍ خَفِی وَ یسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ کُتُبِ اللَّهِ عَزَّ وَ جلَّ منْ غَارٍ بِأَنْطَاکِیةَ وَ یحْکُمُ بَینَ أَهلِ التوْرَاةِ بالتَّوْرَاةِ وَ بَینَ أَهْلِ الْإِنجِیلِ بالْإِنْجِیلِ وَ بَینَ أَهْلِ الزَّبُورِ بالزَّبُورِ وَ بینِ أَهْلِ الْقُرْآنِ بِالْقُرْآن؛ مهدی برای این مهدی نامیده شده که به امری پنهان هدایت می کند و تورات و سایر کتاب های [آسمانی] خدای عزّ و جلّ را از غاری در انطاکیه بیرون می آورد و میان اهل تورات (یهود) با تورات و میان اهل انجیل با انجیل و بین اهل زبور با زبور و میان مسلمانان با قرآن حکم می کند» (نعمانی، 1379، ص 237).

از روایت بالا که توصیف کننده زمان آغاز نهضت یعنی فضای ظهور و قیام امام زمان علیه السلام است، نکاتی چند قابل برداشت است: اولاً این رخداد یعنی استخراج کتاب های یهودیان و مسیحیان از غار انطاکیه در مقطع آغازین نهضت به وقوع می پیوندد. ثانیاً هدف امام زمان علیه السلام از درآوردن کتاب های یهودیان و مسیحیان که در راستای اعجاز و قدرت فوق العاده امام مهدی علیه السلام توجیه می شود، بیشتر جهت معرفت بخشی و هدایت اهل کتاب به دین اسلام است؛ ثالثاً وقتی امام زمان علیه السلام داوری یهودیان را با تورات و مسیحیان را با انجیل انجام می دهد، یعنی فعلاً در این مقطع زمانی (آغاز نهضت) آنها را به رسمیت می شناسد.

3-3-2. سیره قهری امام زمان علیه السلام در پایان نهضت و حکومت جهانی

نهضت جهانی با تلاش و کوشش بی وقفه امام مهدی علیه السلام و یاران او بعد از عبور از دو مقوله ظهور و قیام، به نتیجه می رسد و تأسیس حکومت جهانی اعلان می گردد. در این مقطع زمانی به تناسب وجود الزامات و ملاحظات اجتماعی، تعاملات و برخوردهای نظام جهانی با مخالفان و اهل کتاب نیز متفاوت می شود و رهبر جهانی با روش و شیوه متناسب، با مخالفان و پیروان اهل کتاب برخورد می کند. بی شک وقتی نظام مقدس مهدوی با کاربست سازوکار هدایتی به تبلیغ حقانیت دین اسلام و بطلان ادیان گذشته بپردازد و با معرفت بخشی و هدایتگری، واقعیت اسلام را با کاربست عواملی نظیر نزول حضرت عیسی علیه السلام، مواریث انبیا، اعجاز فراگیر امام مهدی علیه السلام و... بر مخالفان روشن کند، بالتبع غالب اهل کتاب از روی میل و علاقه و از روی معرفت و آگاهی به دین اسلام ایمان می آورند و در کنار حجم عظیمی از هدایت شوندگان، افراد کمی نیز باقی می مانند که به سبب تعصب و دشمنی از معرفت بخشی و راهنمایی های نظام جهانی بی بهره می مانند و همچنان با روحیه لجاجت آمیز در مسیر گمراهی به پیش می روند. در اینجا است که امام زمان علیه السلام و نظام جهانی به ناچار با این گروه برخورد قهری می کند و آنها را در فرایند حذف فیزکی قرار می دهد.

چنان که از امام کاظم علیه السلام درباره تأویل آیه «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض طَوْعاً وَ کَرْهاً» (آل عمران، 82) پرسش شد و حضرت علیه السلام فرمود: «أُنْزِلَتْ فِی الْقائِمِ ع إِذَا خرَجَ بالْیهُودِ وَ النَّصَارَی وَ الصَّابِئِینَ وَ الزَّنَادِقَةِ وَ أَهْلِ الرِّدَّةِ وَ الْکُفَّارِ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا فَعَرَضَ عَلَیهِمُ الْإِسْلَامَ فَمَنْ أَسْلَمَ طَوْعاً أَمَرَهُ بالصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ. .. وَ مَنْ لَمْ یسْلِمْ ضَرَبَ عُنُقَهُ حَتَّی لَا یبْقَی فِی الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ أَحَدٌ إِلَّا وَحَّدَ اللَّه؛ این آیه درباره قائم نازل شده، هنگامی که علیه یهود و نصارا و صابئین و مادی ها و برگشتگان از اسلام و کفار در شرق و غرب کره زمین، قیام می کند و اسلام را پیشنهاد می نماید. هرکس از روی میل پذیرفت، دستور می دهد که نماز بخواند و زکات بدهد... و هرکس مسلمان نشد، گردنش را می زند تا آنکه در شرق و غرب عالم یک نفر منکر خدا باقی نماند» (عیاشی، 1380، ج1، ص 183).

امام باقر علیه السلام درباره فراگیری اسلام در دوران حکومت جهانی مهدوی علیه السلام می فرماید: «إِنَّ الْقَائِمَ یمْلِکُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ تِسْعَ سِنِینَ کَمَا لَبِثَ أَهْلُ الْکَهْفِ فِی کَهْفِهِمْ یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ یفْتَحُ اللَّهُ لَهُ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا وَ یقْتَلُ النَّاسُ حَتَّی لَا یبْقَی إِلَّا دِینُ مُحَمَّدٍ(ص)؛ قطعاً حضرت مهدی علیه السلام 309 سال به مقدار توقف اصحاب کهف در غار، حکومت می کند. زمین را پر از عدل و داد می کند، بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد و شرق و غرب زمین را فتح می کند. با مردم مقاتله می کند تا اینکه دینی غیر از دین اسلام باقی نماند» (طبری، 1413ق، ص 241).

روایات بالا به گونه ای اشاره به فضای حکومت جهانی امام زمان علیه السلام دارند که حضرت در این فضا با مخالفان از جمله اهل کتاب برخورد های قهری می کند. در صورت تسلیم شدن و پذیرفتن دین اسلام با آنان برخورد اسلامی و در صورت عدم پذیرش و اصرار در مسیر دین باطل، با آنان برخورد قهری و حذفی می کند.

نتیجه گیری

بعد از در افکندن نگرش های سه گانه درباره برخورد امام زمان علیه السلام با مخالفان که یکی نظریه برخورد تعاملی و مدارایی را به صورت مطلق همراه با مستندات قرآنی و عقلی و روایی بیان کرد و دیگری نظریه برخورد قهری و حذفی را به صورت مطلق با استنادورزی به قرآن و روایات تبیین نمود و نگرش سوم که نگرش برتر و به واقع نزدیک تر بوده، تلفیق کننده نگرش اول و دوم است، نظریه مختار با محوریت آن شکل گرفته و براساس آن الزامات و تمهیدات توجیهی تنظیم می شود؛ بر همین اساس ابتدا نهضت جهانی را به دو قسم آغاز نهضت و پایان نهضت تقسیم می کنیم. آغاز نهضت که دارای الزامات و مقتضیات خاصی است با دو مقوله ظهور و قیام توجیه می شود و پایان نهضت که حاوی ملاحظات و تناسبات خاصی است، به شکل گیری حکومت واحد جهانی منتهی می شود. رهبر جهانی، امام زمان علیه السلام به تناسب تفاوت های دو فضای آغازین و فرجامین نهضت، تعاملات و برخورد های متفاوتی با مخالفان از جمله اهل کتاب خواهند داشت. بر این اساس در فضای ظهور و قیام، رویه تعامل و مدارا را پیش گرفته و با اهل کتاب با رویکرد سمحه و سهله برخورد می کند تا با شناخت دین حق، زمینه هدایت و شناخت کامل آنها فراهم شود؛ ولی در فضای حکومت جهانی با توجه به فراگیری فضای معرفت و آگاهی در جامعه و معرفی دین حق و شناخت کامل مردم نسبت به آن، سیره تعاملی امام زمان علیه السلام عوض و تبدیل به سیره غلبه و قهری می شود و حضرت با مخالفان متعصب و معاند برخورد حذفی می نماید. به نظر می آید قول سوم که با دلایل قرآن و روایی مستند سازی شد، به عنوان قول برتر معرفی شده و نظریه مختار نیز براساس آن شکل می گیرد.

فهرست منابع

* قرآن کریم.

* نهج البلاغه. (1381). ترجمه محمد دشتی (چاپ شانزدهم). قم: موسسه انتشارات میراث ماندگار.

1. ابن منظور، محمد ابن مکرم. (1416ق). لسان العرب. بیروت: داراحیاء التراث العربی.

2. انصاری، محمدعلی. (1420ق). الموسوعة الفقهیة المیسرة. قم: مجمع الفکر اسلامی.

3. بخاری، محمد. (1378 ق). صحیح البخاری. مصر: نشر الشعب.

4. بستانی، فواد افرام. (1357). فرهنگ ابجدی. (چاپ دوم). تهران: انتشارات اسلامی.

5. جصّاص، احمد بن علی. (1428ق). الفصول فی الاصول. کویت: چاپ عجیل جاسم نشمی.

6. حرعاملی، محمد. (1416ق). وسائل الشیعه. (چاپ سوم). قم: موسسه آل البیت علیه السلام.

7. حسینی دشتی، سیدمصطفی. (1369). معارف و معاریف. تهران: مؤسسه فرهنگی آرایه.

8. خطابی، حمد بن محمد. (1402ق). غریب الحدیث. دمشق: چاپ عبدالکریم ابراهیم عزباوی.

9. دائرة المعارف قرآن کریم. (1382). (چاپ دوم). قم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

10. دوست محمدی، هادی. (1380). مقدمه ای بر سیره در تاریخ. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. شماره (1)، صص 421-444.

11. زبیدی، محمد مرتضی. (1414 ق). تاج العروس (محقق: علی شیری). بیروت: دارالفکر.

12. شهر آشوب، محمد. (بی تا). متشابه القرآن و مختلفه. قم: انتشارات بیدار.

13. صدر، محمد. (1384). تاریخ پس از ظهور (تاریخ ما بعد الظهور) (مترجم: سجادی پور). تهران: موعود عصر.

14. صدوق، محمد. (1395ق). کمال الدین و تمام النعمه (چاپ دوم). تهران: اسلامیه.

15. طباطبائی، سیدمحمدحسین. (1417 ق). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.

16. طبری، محمد. (1413ق). دلائل الامامه. قم: انتشارات رضی.

17. طریحی، فخرالدین. (1375). مجمع البحرین. تهران: انتشارات مرتضی.

18. طوسی، محمد. (1376). العدة فی اصول الفقه. قم: چاپ انصاری قمی.

19. طوسی، محمد. (1407ق). تهذیب الاحکام. (چاپ چهارم). تهران: دار الکتب الاسلامیه.

20. طوسی، محمد. (1409 ق). التبیان. بیروت: مکتب الاعلام الاسلامی.

21. عیاشی، محمد. (1380ق). تفسیر عیاشی. تهران: چاپخانه علمیه.

22. کلینی، محمد. (1363). اصول کافی (چاپ پنجم). تهران: دارالکتب الاسلامیه.

23. مصباح یزدی، محمدتقی. (1381). آموزش عقاید (چاپ هشتم). تهران: انتشارات امیرکبیر.

24. مطهری. مرتضی. (1379). مجموعه آثار. تهران: صدرا.

25. مقری قیومی، احمد. (1405ق). المصباح المنیر. قم: دارالهجره.

26. مکارم شیرازی، ناصر. (1371). تفسیر نمونه. (چاپ دهم). تهران: دارالکتب الاسلامیه.

27. نعمانی، محمد. (1379). غیبت نعمانی. تهران: نشر صدوق.

28. واعظ زاده خراسانی، محمد. (1416ق). السیرة و السنة و مصدرهما. رساله التقریب. شماره(10)، صص 32-45.

پی نوشت ها:

[1] صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ احْسَنُ مِنَ اللّه صبْغَة (رم، 30).

[2] فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها (بقره، 138).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان