علی محمد مؤدب
در بسترهای حریر
با زنان حریر
خفته اید
مردمان حریر!
و کودکان گرسنه
در هتل های حلبی
زیر سقف های کارتنی
چون ماهیان از آب بیرون افتاده
می میرند
زندگی می کنند.
خوب ماهی گرفته اید از سیلاب خون
صیادان مهربانی!
آسوده باشید
و خراشی بر آرامش احساساتتان نیافتد
با جیغ حیوان ناطقی که زیر لاستیک اتومبیلتان له می شود
می بخشید اگر
بهت فرشته ای کوچک
فرشته ای یخ زده
معراج را دچار مکثی سرد می کند
و ابهت مناره های ایمانتان را
بهت مؤمنان بی خانمان
نشانه رفته است
می بخشید اگر
دست لرزان کودکی
خواب سطلهای زباله تان را
در جستجوی پلاستیک های کهنه
و شاخه های شکسته آنتن
در هم می کند
و پیراهن پاره پیرمردی
تقارن زیبای خیابان هایتان را
بر هم می زند
و شاعران قصیده های زیبا نمی گویند
و غزل های عارفانه
و تنها شعر بلندشان
چون سگان سنگ خورده
ناله کردن است
شاید خیلی هم بد نباشد
اشک کودکی خندان
یا لبخند زنی گریان
گوهرهایی که به سکه ای سیاه می توان خرید
یا با نوازش بزرگمنشانه
تمرین سخاوت کرد
آری، شاید خیلی هم بد نباشد