اشاره :
فقها، مراجع و علمای با تقوای شیعه همواره مورد عنایت ویژه حضرت بقیة اللّه (ع) بوده اند؛ به نحوی که گروهی از آن بزرگواران به شرف بزرگ درک حضور مبارک آن حضرت نایل شده یا صدای ملکوتی و نغمه دلنواز ایشان را شنیده اند یا به گونه های مختلف؛ مانند تقدیر و تشکر، دعای خیر، ارشاد و راهنمایی، تصحیح اشتباهات، پاسخ به سؤالات و... مشمول لطف و عنایت آن حضرت(ع) واقع شده اند.
از جمله این عنایات ویژه دستور حضرت ولی عصر(ع) به برخی از علما و اندیشمندان شیعه جهت تألیف کتاب است، که در این نوشتار به مواردی از آنها اشاره می کنیم:
1. شیخ صدوق(م 381 ق.)
عمر با برکت «علی بن بابویه» از پنجاه می گذشت و او هنوز فرزندی نداشت. از آنجا که فرزند میوه شیرین باغ زندگی است و همه انسانها آرزوی داشتن فرزندانی را دارند که پس از خود نام و آثار آنها را حفظ کنند، ابن بابویه جهت طلب فرزندی صالح دست به دعا برداشته و برای استجابت دعایش از مولایش حضرت ولی عصر(ع) استعانت می جوید. بدین منظور درخواست خود را در نامه ای نوشته و توسط «محمد بن علی الأسود» برای «حسین بن روح»، سومین نایب خاص حضرت ولی عصر(ع) می فرستد تا وی آن را به محضر حضرت حجت(ع) تقدیم نماید.
محمد بن علی الاسود می گوید: من پیغام را به نماینده حضرت(ع) رساندم پس از سه روز به من خبر داد که آن حضرت برای علی بن بابویه دعا کرده و فرموده است:
به زودی فرزندی مبارک برای او متولد خواهد شد که خداوند به وسیله او جامعه را بهره مند خواهد گردانید و بعد هم فرزندان دیگری نصیب وی خواهد شد.
و بدین سان بود که در حدود سال 306ق. شیخ صدوق با دعای امام زمان(ع) و با تعابیری چون «فقیه خیر و مبارک» به دنیا آمد. دامان علم و فضیلت و زهد و تقوای پدر، از یک سو، و تیزهوشی و ذکاوت، حافظه فوق العاده و استعداد ذاتی خود او، از سوی دیگر، موجب گردید که شیخ صدوق در اندک مدتی به قله های بلندی از کمالات انسانی دست یابد و در سن کمتر از بیست سالگی هزاران حدیث و روایت با سلسله سند آنها به حافظه بسپارد و خود نیز به مضامین آنها عمل نماید.
مؤلف ریحانة الآدب با این تعابیر از وی یاد می کند:
او از وجوه اعیان و مشایخ عظام و فقهای کرام شیعه امامیّة، بسیار جلیل القدر و عظیم الشأن، استاد شیخ مفید، خازن احادیث حضرت سیدالمرسلین(ص) و حافظ اخبار و آثار حضرات ائمه طاهرین(ع)، بلکه شیخ المشایخ و رئیس المحدثین و رکن رکین مذهب جعفری و حصن حصین فرقه محقّه اثنی عشری، در تحقیق و انتقاد اخبار خبیر، و در معرفت حال رجال و محدثین بصیر می باشد. موافق فرموده شیخ حر عاملی و بعضی دیگر از اکابر اهل فن، نظیر او در کثرت علم و حفظ و ضبط اخبار اسلامیه دیده نشده، بلکه اگر وجود مسعودش نبودی آثار اهل بیت رسالت(ص) به کلی محو و نابود بودی.1
این عالم بزرگ و محدث کبیر ـ که به دلیل زحمات طاقت فرسایی که در جهت حفظ و جمع آوری احادیث و انتقال آنها به آیندگان متحمل شده است، او را «رئیس المحدثین» لقب داده اند ـ حدود سیصد تألیف داشته که همگی در نهایت نیکویی و استحکام و حسن سلیقه و شیوایی بیان است. از جمله آنها کتاب گرانسنگ من لایحضره الفقیه است که یکی از چهار کتاب معتبر شیعه (کتب اربعه) شمرده می شود. البته ایشان کتابی هم به نام مدینة العلم در ده جلد داشته اند که در حدود 400 سال قبل از بین رفته است. پدر شیخ بهایی می گوید: «کتب معتبر شیعه پنج تاست: الکافی، مدینة العلم، من لا یحضره الفقیه، التهذیب والاستبصار». این بیان به خوبی ارزش و اهمیت آن کتاب را مشخص می کند.
سرانجام این عالم جلیل القدر پس از گذشت هفتاد و چند سال از عمر شریف و پر برکتش در سال 381ق دعوت حق را لبیک گفت و در شهرری دیده از جهان فرو بست.
علامه خوانساری (م. 1313ق.) در روضات الجنات می نویسد:
از کرامات صدوق که در این اواخر به وقوع پیوسته و عده کثیری از اهالی شهر، آن را مشاهده کرده اند آن است که در عهد فتحعلی شاه قاجار در حدود 1238 هجری مرقد شریف صدوق که در اراضی ری قرار دارد از کثرت باران خراب شد و رخنه ای در آن پدید آمد به جهت اصلاح آن، اطرافش را می کندند پس به سردابه ای که مدفنش بود برخوردند هنگامی که وارد سرداب شدند دیدند که جثه او هم چنان تر و تازه با بدن عریان و مستورالعورة و در انگشتانش اثر خضاب و در کنارش تارهای پوسیده کفن به شکل فتیله ها بر روی خاک قرار گرفته است...2 .
تألیف کتاب کمال الدین
یکی از آثار قلمی رئیس المحدثین، شیخ صدوق کتاب کمال الدین و تمام النعمة اوست که جامع ترین و کامل ترین کتاب درباره اثبات وجود امام زمان(ع) و غیبت طولانی آن حضرت از نظر عقلی و نقلی است. در این کتاب از آیات قرآن و روایات معصومین(ع) و تاریخ انبیای سلف(ع) به شیوه ای بدیع استفاده شده و طول عمر حضرت ولی عصر(ع) با استدلالات عقلی و ادله نقلی به اثبات رسیده است و به اشکالات و شبهات مطرح در این زمینه به بهترین وجه پاسخ داده شده است. آنچه ارزش و اعتبار کتاب را مضاعف می کند، یکی شأن و منزلت، عدالت و وثاقت نویسنده کتاب و دیگری نزدیکی زمان تألیف آن به زمان آغاز غیبت حضرت مهدی(ع) است. استناد بسیاری از محدثان شیعی به این کتاب و نقل روایات آن حاکی از جایگاه برجسته و اعتبار این کتاب است.
شیخ صدوق(ره) در مقدمه کتاب یادشده راجع به انگیزه خود برای تألیف کتاب چنین می نگارد:
چیزی که مرا به تألیف این کتاب واداشت این بود که چون به خواسته و مراد خودم که زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بود، رسیدم به نیشابور آمدم و در آنجا اقامت کردم و مشاهده نمودم اکثر کسانی که به نزد من رفت و آمد می کردند راجع به جریان غیبت [امام زمان(ع)] دچار تحیر و سرگردانی شده و در امر قائم [آل محمد(ص)] به شبهه افتاده اند و از مسیر تسلیم و پذیرش به اظهار نظر و قیاس، روی آورده اند. من برای ارشاد و هدایت آنان به راه راست با ذکر اخباری که از پیغمبر و امامان(ص) وارد شده، کوشش و تلاش بسیار کردم. بعد از مدتی مردی بزرگ از اهل فضل و خرد به نام شیخ نجم الدین ابو سعید محمد بن الحسن از بخارا، در شهر قم بر من وارد شد من از دیر زمان آرزوی ملاقات او را داشتم و برای جنبه دیانت و فکر استوار و اندیشه های بلند او مشتاق دیدارش بودم پس خدا را بر این نعمت و رسیدن به آرزویم و بر دوستی و محبت و صفای او شکر کردم تا یک روز که با من مشغول صحبت بود نقل کرد که در بخارا به مردی از بزرگان فلاسفه و اهل منطق برخورد کرده و از او درباره حضرت قائم(ع) سخنی شنیده که موجب تحیر و شک و شبهه اش در موضوع غیبت امام زمان و انقطاع خبر آن حضرت شده، من در اثبات وجود امام زمان(ع) مطالبی برای آن شخص فاضل و دوست باوفا گفتم و اخباری را از پیغمبر و ائمه(ع) راجع به غیبت امام زمان برایش ذکر کردم که شک و شبهه اش مرتفع گردید و قلبش اطمینان یافت و در برابر این اخبار صحیح کاملاً تسلیم شد و از من درخواست کرد که برای او کتابی در این موضوع بنگارم من وعده دادم که خواسته او را در آینده انجام دهم. در این میان شبی درباره خانواده و فرزندان و برادارن و نعمتی که در ری رها کرده بودم، فکر می کردم، ناگهان خواب بر من غلبه کرد. در عالم خواب دیدم گویا در مکه ام و بر گرد بیت اللّه الحرام طواف می کنم و در دور هفتم می باشم و به نزد حجرالاسود آمده ام، دست بدان می کشم و آن را می بوسم و این دعا را می خوانم: «امانت خود را ادا کرده و عهد و پیمان خویش را مواظبت نمودم تا به وفاداری من شهادت و گواهی دهی».
در این هنگام مولایم حضرت قائم(ع) را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده من با قلب مشغول و فکر پریشان نزدیک شدم، آن حضرت در چهره من نگریست و راز درونم را دانست پس سلام کردم و جواب سلامم را دادند سپس فرمودند: «لم لا تصنّف کتابا فی الغیبة حتّی تکفی ما قد همّک؟»؛ چرا درباره غیبت کتابی تألیف نمی کنی تا اندوه دلت را برطرف کنی؟ عرض کردم: «ای فرزند پیامبر(ص) درباره غیبت چیزهایی نوشته ام». فرمودند: «به آن روش و سبک تو را امر نمی کنم که کتاب را بنویسی بلکه الان کتابی در غیبت بنویس و غیبتهایی را که پیامبران(ع) داشته اند ذکر کن». این را فرمودند و سپس رفتند. من هراسان از خواب برخاستم و تا طلوع صبح به دعا و گریه و درد دل و شکایت مشغول بودم صبح که فرا رسید در پی امتثال امر ولی اللّه و حجت الهی شروع به تألیف این کتاب کردم در حالی که از خداوند، استعانت جسته و بر او توکل می کنم و از تقصیرات خود طلب آمرزش می کنم.