اشاره:
پیروان فرقه ی شیخیه، پس از مرگ شیخ احمد احسایی، پیرامون سید کاظم رشتی گرد آمدند . با مرگ سید کاظم رشتی، بر سر جانشینی او، اختلاف شد و این فرقه به گروه هایی مانند کریمخانیه، باقریه، . . . تقسیم شد .
نوشتار حاضر، انشعاب این گروه ها و پیدایش فرقه ی بابیه از این میان را بررسی می کند و به زوایایی از زندگی علی محمد باب می پردازد .
یادآوری
مطالبی در شناسه ی فرقه ی شیخیه - از شیخ احمد احسایی به عنوان رهبر و مؤسس، و شاگرد و جانشینش سید کاظم رشتی - در دو قسمت از مقاله ی «شیخیه، بستر پیدایش بابیت و بهائیت » آمده بود . تعریف فرقه ی شیخیه، شرح حال، اعتقادات و افکار شیخ احمد احسایی، موضع گیری عالمان و فقیهان در برابر انحرافات عقیدتی وی و نیز شخصیت ابهام آمیز سید کاظم رشتی و مساله ی بدعت رکن رابع را ملاحظه کردیم . وعده داده بودیم که به انشعابات فرقه ی شیخیه و سپس ادعاهای دروغین میرزا علی محمد شیرازی ملقب به «باب » - یکی از مدعیان جانشینی سید کاظم رشتی - پرداخته شود که اینک، این موضوعات را پی می گیریم .
فرقه های شیخیه
گرچه پس از در گذشت شیخ احمد احسایی، پیروان او گرد سید کاظم رشتی حلقه زدند و جانشینی وی را پذیرفتند، ولی پس از وفات سید کاظم، بر سر جانشینی وی اختلافات چندی میان پیروان او به وجود آمد . اینک، با معرفی مهم ترین مدعیان جانشینی او، به انشعابات فرقه ی شیخیه، اشاره می کنیم . در ضمن این بحث، به بعضی از فرقه های معروف یا منسوب به شیخیه - که از انحرافات عقیدتی، تبری جسته اند - اشاره می شود و کیفیت بستر سازی شیخیه برای پیدایش «بابیه » ، روشن می گردد . در حقیقت، سیری اجمالی «از شیخیگری تا بابیگری » صورت می گیرد .
الف) شیخیه ی کریمخانیه
پس از مرگ سید کاظم رشتی، مدت کمی بر سر جانشینی او اختلاف بود . دراین میان، یکی از شاگردان وی به نام «محمد کریم خان کرمانی » (1225- 1288 ق) با توجه به موقعیت ویژه ای که داشت، مدعی رهبری این فرقه شد و برخی نیز دور او جمع شدند . از ویژگی های برجسته ی او در میان شاگردان سید کاظم، یکی، نزدیکی او به استادش و دیگری، نزدیکی به دربار قاجار بوده است; زیرا، پدر او، حاج ابراهیم خان، مشهور به ظهیرالدوله، پسر عمو و داماد فتحعلی شاه و حاکم خراسان و کرمان بوده است . وی، از دوستداران شیخ احمد احسایی بود و در ترغیب شاه برای ملاقات با شیخ احمد، نقش مهمی داشته است . از این رو، محمد کریم خان، با عنایت به این موقعیت ویژه، توانست برای این فرقه، جایگاه محکم تری فراهم کند و به تبلیغ آن بپردازد .
طرفداران محمد کریم خان به «شیخیه ی کرمانیه » معروف اند و به فرقه ی «کریمخانیه » نیز خوانده می شوند . مرکز شیخیه، در زمان محمد کریم خان، کرمان بود، اما وی، مبلغانی را برای مرام شیخیه به شهرهای مختلف فرستاد .
هرچند وی، پسر خود، حاج محمد خان (1263- 1324 ق) را به جانشینی نصب کرد، اما بر سر جانشینی وی، پس از مرگ اش در سال 1288 ه . ق از دو جهت، اختلاف روی داد:
اولا، میان پسران اش، حاج رحیم خان و حاج زین العابدین خان و حاج محمد خان، بر سر جانشینی پدر اختلاف افتاد و علاوه بر محمد خان، رحیم خان هم مدعی نیابت پدر بود و طرفدارانی هم پیدا کرد .
ثانیا، درمیان پیروان اش که شاید از موروثی شدن رهبری فرقه، ناخرسند بودند، اختلاف شد .
از این رو، انشعابات دیگری پس از مرگ حاج محمد کریم خان، در فرقه ی شیخیه رخ داد . فرقه ی «باقریه » از جمله ی آن ها است .
اکثریت شیخیه ی کرمانیه، پس از مرگ محمد خان، برادرش زین العابدین خان (1260- 1376 ق) . را به رهبری خویش برگزیدند . پس از او، ابوالقاسم خان، و سپس عبدالرضا خان به ریاست شیخیه ی کرمانیه برگزیده شدند .
عبدالرضا خان، در سال 1358 ش ترور شد . (1)
ب) شیخیه ی «باقریه »
فرقه ی «باقریه » از فرق «شیخیه » ، پیرو میرزا محمد باقر خندق آبادی درچه ای هستند که بعدا به میرزا باقر همدانی معروف شد . وی، نماینده ی حاج محمد کریم خان کرمانی در همدان بود و پس از وی، دعوی جانشینی او را کرد و جنگ میان «شیخی » و «بالاسری » را در همدان به راه انداخت .
میرزا محمد باقر، دارای تالیفات چندی است . وی، از کرمان، با میرزا ابوتراب - از مجتهدان «شیخیه » از طایفه ی نفیسی های کرمان - و عده ای دیگر مهاجرت کردند و در نایین و اصفهان و جندق و بیابانک و همدان، پیروانی یافتند و سلسله ی «باقریه » را در همدان تشکیل دادند . (2)
ج) شیخیه ی «آذربایجان »
در آذربایجان (ایران)، عالمان چندی به تبلیغ و ترویج آرای شیخ احمد احسایی پرداختند . سه طایفه ی مهم از آنان، قابل ذکرند که عبارت اند از:
1- خانواده ی «حجة الاسلام »
بزرگ این خاندان، میرزا محمد مامقانی، معروف به حجة الاسلام (م 1269 ق) . است . او، نخستین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان است . وی، مدتی شاگرد شیخ احمد احسایی بود و از او اجازه ی روایت و اجتهاد دریافت کرد و نماینده ی وی در تبریز گشت .
او، همان شخصی است که حکم تکفیر و اعدام «علی محمد باب » را در تبریز صادر کرد و بدین وسیله، ضمن باطل خواندن ادعاهای یکی از شاگردان سید کاظم، برائت فرقه ی شیخیه ی آذربایجان از بدعت ایجاد شده به دست علی محمد باب را اعلام کرده است .
«حجة الاسلام » ، سه فرزند دانشمند داشت که هر سه، از مجتهدان شیخی تبریز به شمار می رفتند و به لقب «حجة الاسلام » معروف بودند .
فرزند ارشد او، میرزا محمد حسین حجة الاسلام (م 1313 ق) نام داشت و نزد سید کاظم رشتی تلمذ کرده بود .
وی، پس از وفات پدرش در سال 1269 ه ق، ریاست طایفه ی شیخیه را به دست گرفت و به جای پدر در کرسی تعلیم و تربیت پیروان طریقه ی شیخ احمد احسایی مستقر گردید .
فرزند دوم او، میرزا محمد تقی حجة الاسلام (1247- 1312 ق) نام داشت . وی، از طبع شعر برخوردار بود . تخلص او «نیر» است و «دیوان اشعار» او هم نشر یافت . (3)
فرزند سوم او، میرزا اسماعیل حجة الاسلام (م 1317 ق) نام داشت . وی، از شاگردان میرزا محمد باقر اسکویی بود . او، پس از برادرش حجة الاسلام میرزا محمد تقی، در تبریز از مراجع بزرگ شیخیه بود .
فرزند میرزا محمد حسین حجة الاسلام، میرزا ابوالقاسم حجة الاسلام (م 1362 ق) آخرین فرد روحانی (و عالم دینی از) خانواده ی حجة الاسلام است . (4)
2- خاندان «ثقة الاسلام »
دومین طایفه ی شیخیه ی آذربایجان، خانواده ی «ثقة الاسلام » اند . میرزاشفیع تبریزی، معروف به «ثقة الاسلام » ، بزرگ این خاندان است . وی، از شاگردان شیخ احمد احسایی بود .
فرزند او، میرزا موسی ثقة الاسلام نیز از علمای شیخیه ی تبریز بود . وی، در سال 1330 ق، به جرم مشروطه خواهی و مبارزه با روس ها، به دست روس های تزاری، در تبریز به دار آویخته شد .
برادر او، میرزا محمد نیز از علمای شیخیه ی تبریز به شمار می رفت .
3- خاندان «احقاقی »
سومین طایفه ی شیخیه ی آذربایجان، خاندان «احقاقی » اند . بزرگ این خانواده، میرزا محمد باقر اسکویی (1230- 1301 ق) از مراجع تقلید و دارای رساله ی عملیه، بود . او، شاگرد میرزا حسن، مشهور به «گوهر» (م 1266 ق)، از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، بود .
پسران سید کاظم رشتی، در کربلا، نزد او درس می خواندند . او، پس از درگذشت سید، دعوی جانشینی او را کرد .(5)
فرزند میرزا محمدباقر، میرزا موسی احقاقی (1279- 1364 ق) نیز از علما و مراجع شیخیه است . او، کتابی به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل » نگاشت و در آن، عقاید شیخیه را به تفصیل، بیان کرد . پس از این تاریخ، او و خاندان اش به احقاقی مشهور شدند . در این کتاب، برخی از آرای شیخیه ی کرمان و محمد کریم خان، مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است . (6)
از جمله فرزندان میرزا موسی احقاقی، میرزا علی، میرزا حسن، میرزا محمد باقر هستند که از علمای بزرگ شیخیه ی احقاقیه بودند . هم اینک، مرکز این گروه، کشور کویت است و ریاست آن را تا چندی قبل، میرزا حسن احقاقی بر عهده داشت که مرجع فقهی شیخیه ی آذربایجان و اسکو به شمار می رفت و پس از درگذشت وی، فرزندش عهده دار مسایل شرعی پیروان پدرش گردید . (7)
یادآوری
یکی از عالمان و نویسندگان شیخیه ی احقاقیه، در کتابی به نام «حقایق شیعیان » به تعریف و تمجید شیخ احمد احسایی پرداخته، اعتقادات باطلی که بدو منسوب است، را انکار کرده، و بر این عقیده است که دشمنان شیخ، به وی نسبت های ناروایی داده اند و ساحت شیخ از هر گونه عقیده ی خلاف مشهور بزرگان شیعه مبرا است . وی، انحراف فکری به وجود آمده پس از سید کاظم رشتی را به برخی از شاگردان فرومایه ی سید نسبت می دهد و مدعی است که شیخ و سید و طرفداران حقیقی آنان، از این نوع ادعاها، بیزارند و در حقیقت، خود علمای شیخیه بودند که به جنگ مدعیان «رکنیت » یا «ناطقیت » و «بابیت » رفته اند . (8)
تفاوت آرا میان شیخیه ی کرمان و آذربایجان
شیخیه ی کرمان و آذربایجان، در اعتقادات، خود را پیرو آرای شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی می دانند، اما در فروع دین و اعمال، با هم اختلاف نظر دارند . کرمانی ها، از شیوه ی اخباریگری پیروی می کنند و به تقلید از مراجع اعتقاد ندارند، اما شیخیه ی آذربایجان، به اجتهاد و تقلید معتقدند و از مراجع تقلید خودشان پیروی می کنند .
البته، در عقاید نیز شیخیه ی آذربایجان بر خلاف شیخیه ی کرمان، خود نیز به اجتهاد می پردازند و آرای شیخ احمد و سید کاظم را بر اساس تلقی خویش از احادیث تفسیر می کنند .
از دیگر اختلافات کرمانی ها و آذربایجانی ها، مسئله ی «رکن رابع » است . شیخیه ی کرمان، اصول دین را چهار اصل توحید و نبوت و امامت و رکن رابع می دانند، اما شیخیه ی آذربایجان، به شدت، منکر اعتقاد به رکن رابع هستند(9) و اصول دین را پنج اصل توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت می دانند . آنان، چنین استدلال می کنند که شیخ احمد احسایی، در ابتدای رساله ی حیاة النفس، و سید کاظم رشتی در اصول عقاید، اصول دین را پنج اصل مذکور می دانند و در هیچ یک از کتب و رسائل این دو نفر، نامی از رکن رابع برده نشده است . (10)
د) شیخیه ی «بابیه »
از رویدادهای مهم در فرقه ی شیخیه پس از درگذشت سید کاظم رشتی، ادعای جانشینی وی از سوی میرزا علی محمد شیرازی و اعلام حمایت برخی از عالمان شیخی و شاگردان سید از او بوده است . آن ادعا و این اعلام حمایت نا میمون، منشا بسیاری از انحرافات عقیدتی و کفر و ارتداد رییس گروه و سایر طرفداران وی گردیده است .
چنان که اشارت رفت، ادعای «شیعه ی کامل » یا «رکن رابع » و «ناطقیت » در میان فرقه ی شیخیه، زمینه ساز ادعای «بابیت » و پذیرش آن از سوی جمعی از طرفداران این فرقه شد که خود، فرقه ی مستقلی دیگری را تشکیل دادند و به نام «بابیت » شناخته شده اند .
ادعای دروغین «بابیت » ، هر از چند گاهی، از زمان ائمه علیهم السلام تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته است، اما هیچ یک از مدعیان دروغین آن، به اندازه ی میرزا علی محمد باب، جامعه ی اسلامی را به انحراف نکشاند . علاوه بر آن - چنان که خواهد آمد - میرزا علی محمد باب، غیر از ادعای دروغین بابیت، ادعای دیگری را مطرح کرد که زمینه ساز فرقه ی دیگری به نام «بهائیت » شد .
به توفیق الهی، در ادامه ی این سلسله مقاله ها، جوانب موضوع را پیگیری می کنیم . اینک به معرفی فرقه ی «بابیه » می پردازیم .
بنیانگذار فرقه ی «بابیه »
فرقه ی «بابیه » به دست میرزا علی محمد شیرازی، ملقب به «باب » تاسیس شد . بابیه، او را «حضرت اعلی » و «نقطه ی اولی » هم لقب داده اند . وی، فرزند سید رضای بزاز است . (11) او، در یکم محرم سال 1235 هجری، مطابق با 13 اکتبر 1819 میلادی، در شیراز به دنیا آمد . (12) مادر او، فاطمه بیگم نام داشت . در طفولیت، پدرش وفات کرد و او تحت حمایت عموی خود حاجی سید علی ربیت یافت .
وی، تحصیلات ابتدایی اش را در شیراز آغاز کرد و در نوجوانی به بوشهر رفت و نزد شخصی به نام شیخ محمد که به «شیخ عابد» شهرت داشت، به تحصیل پرداخت . (13)
شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی بود (14) در بوشهر (ایران) به تعلیم و تربیت و تدریس اشتغال داشت . سید علی محمد، نزد او، به خواندن و نوشتن پرداخت و قسمتی از ادبیات فارسی و عربی و کلیات مطالب و آموزه های شیخیه را آموخت و بدین ترتیب از همان دوران، با نام رؤسای شیخیه (احسایی و رشتی) آشنا شد .
تحصیل و تجارت «باب »
تحصیلات سید علی محمد، اندک بود . او، در نوشتن مطالب به زبان فارسی و بویژه عربی، دچار اشتباهات فاحش شده که نشانه ی عدم اطلاع کافی وی از ادبیات زبان عربی و فارسی است . او، پس از مدتی کوتاه که به تحصیل پرداخته بود، دست از آن کشید و در هفده سالگی، همراه دایی خویش، میرزا سید علی تاجر، شغل پدر را پیشه ی خویش ساخت . (15) وی، حدود پنج سال در «بوشهر» که دارای هوایی گرم است، اقامت گزید و با داد و ستد در بندر بوشهر، زندگی خویش را می گذراند .
برخی آورده اند، چون وی، مجذوب مسایل مذهبی بود، در پناه قیافه ی محجوب و چهره ی زیبا و حسن خلق و سلوک با مردم، توانست عده ای را به سوی خود جلب کند . (16)
حضور در مجلس درس سید کاظم رشتی
سید علی محمد، پس از توقف پنج ساله در بوشهر، با رها کردن تحصیل و تجارت، به شیراز بازگشت و از آن جا به مکه سفر کرد، سپس برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام و تحصیل علم، به کربلا رفت و در آن جا، به جهت سنخیت فکری و شنیدن آوازه ی سید کاظم رشتی - شاگرد و جانشین و مفسر آرای شیخ احمد احسائی - به وی گرایش پیدا کرد .
چنان که پیش از این آورده ایم، شیخ احمد احسایی، معتقدات باطل اش را به بعضی از شاگردان اش، از جمله سید کاظم رشتی انتقال داد . از مهم ترین آن افکار، در ارتباط با بحث ما، ترکیب معجونی از افکار غلوآمیز درباره ی ائمه ی اطهار علیهم السلام و این که آنان «مظاهر تجسم یافته ی خدا» یا «خدایان مجسم »اند و این که لازم است در هر زمان، یک نفر میان مردم و امام زمان، «باب » و «واسطه ی فیض روحانی » باشد، می توان یاد کرد.
سید علی محمد، در مدت توقف خود در کربلا - که ظاهرا، دو یا سه سال طول کشید - در سلک شاگردان و مریدان سید کاظم رشتی در آمد و مورد توجه استادش قرار گرفت . (17)
وی، در مدتی که نزد سید کاظم رشتی شاگردی می کرد، با مسائل عرفانی، و تفسیر و تاویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه، آشنا شد و از آرای شیخ احسایی هم آگاهی یافت . (18) علاوه، هنگام اقامت در کربلا، از درس ملا صادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت، بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را فرا گرفت . (19)
سید علی محمد، در سال 1257 هجری قمری به شیراز بازگشت و هرگاه فرصت می یافت، کتاب های دینی را مطالعه می کرد . به گفته ی خودش:
و لقد طالعت سنا برق جعفر العلوی و شاهدت بواطن آیاتها (20) ;
همانا، کتاب «سنابرق » اثر سید جعفر علوی [مشهور به کشفی] را خواندم و باطن آیات اش را مشاهده کردم » .
ریاضت غیرشرعی، گام نخست انحراف
سید علی محمد شیرازی، پیش از ابراز ادعاهای دروغین خویش، به ریاضت های سخت و بی فایده مشغول گردید . وی، در ایامی که به تجارت پرداخته بود، کم کم، دست از آن کشید و در آن ایام، ذوق ریاضت و ذکر و فکر و مراقبه ی غیر شرعی که شیوه ی دراویش و صوفیه بود، در سرش افتاد و لذا به ریاضت های غیر شرعی و غیر معمول و طاقت فرسا پرداخت . شاید از همین رو باشد که بعضی گفته اند، انجام دادن ریاضت های سخت، اعتدال مزاج و حواس او را بر هم زد و اختلالی در افکارش پدیدار گردید . در این باره آورده اند:
روزها، در آن آفتاب گرم که حدتی به شدت دارد، سر برهنه ایستاده به دعوت عزائم، عزیمت تسخیر شمس داشتن، تا تاثیر حرارت شمس، رطوبت دماغ اش را به کلیه، زایل، به روز شمسات اش نایل ساخت . (21)
از همان سنین نوجوانی، علامات عدم تعادل روحی در او آشکار بود . به کارهای غیر متعارف دست می زد، و طبیعتا، خرافه گرا بود . به «اوراد» و «طلسمات » - که رمالان و افسونگران نادان و حرفه ای، جهت ارتزاق و گول زدن ساده لوحان به کار می بردند - سخت علاقه مند و پا بند بود و گاه با همین طلسمات بی اساس و اوراد - به زعم خود - به تسخیر جن و یا تسخیر «قوای فلکی » و «روح خورشیدی » می پرداخت! چنان که در هوای گرم تابستان بوشهر، هنگام بلندی آفتاب، بر بالای بام می ایستاد و برای تسخیر آفتاب، اوراد مجعوله می خواند و حرکات ریاضت کشان قدیم هندی را تقلید می نمود» . (22)
پس وی، گذشته از دل بستگی به اندیشه های شیخی و باطنی، به «ریاضت کشی » نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، اورادی می خواند . (23)
این وضعیت، تاثیر زیادی در روحیه ی او باقی گذاشت و زمینه ی انحراف اعتقادی را فراهم ساخت .
ماجرای پیدایش فرقه ی «بابیه »
ادعای «بابیت » زمانی آغاز شد که سید کاظم رشتی از دنیا رفت و سید علی محمد شیرازی جانشین وی شد . همان گونه که در قسمت پیشین مقاله گفته شد، «شیخیه » ، در معارف دینی، فقط به چهار رکن اعتقاد دارند: 1- توحید; 2- نبوت; 3- امامت; 4- اعتقاد به شیعه ی کامل (رکن رابع) که نیابت خاصه ی امام زمان علیه السلام مخصوص او است .
آنان معتقدند که طریق نیابت خاصه، پس از نواب چهارگانه (1- عثمان بن سعید عمروی; 2- ابوجعفر محمد بن عثمان; 3- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی; 4- ابوالحسن علی بن محمد سمری) برخلاف اعتقاد فقیهان و محدثان شیعه، مسدود نشده و همچنان راه نیابت خاصه، مفتوح است .
شیخیه، شیخ احمد و سپس سید کاظم رشتی را نایب خاص امام زمان علیه السلام می دانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان علیه السلام در عالم موهومی به نام «هورقلیا» زیست می کند و آن گاه که پروردگار اراده فرماید، از آن جا نزول می کند و به وظیفه ی اصلاح عالم از مفاسد، قیام می کند . این اعتقادات، نزد علمای امامیه باطل است . طبق نصوص قطعی، مهدی موعود علیه السلام در همین عالم خاکی و در بدن عنصری است و به زندگی طبیعی خود به حفظ الهی، ادامه ی حیات می دهد تا شیت خداوند بر قیام و ظهور او تعلق گیرد .
بعد از وفات سید کاظم رشتی در سال 1259 یا 1260 هجری قمری، ابتدا معلوم نبود چه کسی جانشین وی در رکن رابع (یعنی «شیعه ی کامل ») خواهد بود . از این رو، اغلب شاگردان وی، از قبیل ملا حسین بشرویه، ملا علی بسطامی، حاج محمد علی بارفروشی، آخوند ملا عبدالجلیل ترک، میرزا عبدالهادی، میرزا محمد هادی، آقا سید حسین یزدی، ملا حسن بجستانی، ملا بشیر، ملا باقر ترک، ملا احمد ابدال، . . . چهل روز در کوفه به سر بردند و در صدد بر آمدند که یک وجود فوق العاده را بیابند به گونه ای که اگر از استادشان بالاتر نباشد، لااقل با او برابری کند و جانشین وی گردد . بسیاری از این افراد، پیش از آن که از هم جدا شوند، هم پیمان و هم قسم گشتند که اگر به یافتن کسی که قرآن و استادشان سید کاظم رشتی خبر داده، موفق شدند، نتیجه ی تحقیقات شان را به هم اطلاع دهند . (24)
از سوی دیگر، چندنفر نامزد چنین منصبی شدند که از جمله ی آنان، حاجی محمد کریم خان کرمانی، میرزا حسن گوهر، میرزا باقر، میرزا علی محمد شیرازی و . . . بودند . این امر، سبب اختلاف و پراکندگی در فرقه ی شیخیه گردید .
در این میان، ملا حسین بشرویه - که مجذوب لباس زهد و پرهیزکاری (ظاهری) سید علی محمد شیرازی شده بود - قرار گذاشت که نام او را بلند کند . بدین منظور، با عده ای از شاگردان سید کاظم صحبت کرد تا در تعیین شخص شایسته ای برای جانشینی سید کاظم کوشش کنند و خود اظهار داشت: «این کار، جز از راه مکاشفه به دست نخواهد آمد .» لذا به مسجد کوفه رفت و چله نشست و پس از یک اربعین بیرون آمد و گفت: «مکاشفه ای صورت نگرفت .» بار دیگر، چهل روز در مسجد کوفه به عبادت پرداخت و سپس از مسجد بیرون آمد و اظهار داشت: «مکاشفه، رخ داد و دریافتم که جانشین بحق سید کاظم رشتی، سید علی محمد است .» (25)
با انتشار این مطلب، عده ای از فرقه ی شیخیه که با این نوع ادعا مانوس بودند، به سید علی محمد شیرازی گرایش بیش تری نشان دادند و وی هم در سال 1260 ه ق در سن 25 سالگی، جانشینی استادش سید کاظم رشتی را اعلام کرد .
ادعای «بابیت »
پس از انتشار جانشین شدن سید علی محمد در سال 1260 ه ق وی، فرصت را غنیمت شمرد، از استقبال عده ای از شیخیه استفاده کرد، پای را از جانشینی استادش فراتر نهاد و در خانه ی خود، در شیراز، نخستین بار دعوت را به ملا حسین بشرویه آشکار ساخت و خود را «باب » امام دوازدهم شیعیان (یعنی واسطه ی میان مردم و امام زمان علیه السلام) معرفی کرد . بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلی و ابدی، باید مردم به ناچار از «در» بگذرند و به حقیقت رسند . لذا می گفت: «مردم، باید به من ایمان آورند تا به کمک من - که واقف به اسرار هستم - بر آن اسرار دست یابند .»
ادعای سید علی محمد شیرازی، چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود، واکنش بزرگ تری یافت و نظر گروهی از شیخیان به سوی او معطوف گشت تا آن که درمدت پنج ماه، هجده تن - که اغلب آنان از شاگردان سید کاظم رشتی و همگی شیخی مذهب بودند - پیرامون اش را گرفتند . (26) بعدها، سید علی محمد، آنان را حروف «حی » نامید .
سید علی محمد، غالبا، این حدیث مشهور را می خواند: «انا مدینة العلم و علی بابها» و مقصودش این بود که همان گونه که رسیدن به خداوند، جز از طریق رسالت و ولایت ممکن نیست، رسیدن به این مراتب هم جز از طریق واسطه، مشکل و غیر ممکن است و او، همان واسطه ی کبرا است . (27)
نویسنده ی بابی مسلک کتاب «نقطة الکاف » آورده است:
[وی] در سنه ی اول، ادعای بابیت نمودند و در سنه ی دوم که ادعای «ذکریت » فرمودند [!] مقام بابیت خود را مفوض به جناب آخوند ملا حسین [بشرویه] نمودند . لهذا ایشان، «باب » گردیدند و در سنه ی اول، «باب الباب » بودند . (28)
بر اساس بعضی از گزارش های دیگر، سید علی محمد شیرازی، پس از مراجعت از سفر مکه، به همراه یکی از مریدان اش به نام محمد علی بارفروشی، وقتی به بوشهر رسید، دستور داد تا در یکی از مساجد این شهر، عبارت «اشهد ان علیا قبل نبیل «باب » بقیة الله » را در اذان داخل کنند; (29) که تصریح دارد بر این که «علی » قبل از «نبیل » (علی نبیل) که به حساب جمل با «علی محمد» برابر می شود - باب امام زمان علیه السلام است .»
علی محمد شیرازی در تفسیر سوره ی یوسف، آورده است:
یا ایها الملا انا باب امامکم المنتظر یقول من اتبعنی فانه منی و من عصانی فان الله قد اعد له فی القیامة نارا من نار حدید کبیرا . (30)
و نیز آورده است:
یا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب . . . (31)
ادعاهای دروغین دیگر
الف) ادعای «ذکریت »
سید علی محمد شیرازی، پس از آن که لقب «باب » را به طور رسمی یدک کشید، در آغاز امر، بخش هایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود، تاویل و تصریح کرد که امام دوازدهم شیعیان، او را مامور داشته تا جهانیان را ارشاد کند و خویشتن را «ذکر» نامید . مقام «ذکر» و «فؤاد» ، بالاترین مراحل سلوک است . وی، در آغاز تفسیرش بر سوره ی یوسف می نویسد:
الله قد قدر ان یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، علی عبده، لیکون حجة الله من عند الذکر علی العالمین بلیغا، (32)
همانا، خدا مقدر کرده که این کتاب، از نزد محمد، پسر حسن، پسر علی، پسر محمد، پسر علی، پسر موسی، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علی، پسر حسین، پسر علی، پسر ابی طالب، بر بنده اش برون آید تا از سوی ذکر (سید علی محمد) حجت بالغه ی خدا بر جهانیان باشد .
ب) ادعای «مهدویت »
همین که از دعاوی «بابیت » و «ذکریت » مدتی گذشت و گروهی نزد سید علی محمد شیرازی جمع شدند، وی ادعای خود را تغییر داد و از «مهدویت » سخن به میان آورد و گفت:
منم آن کسی که هزار سال می باشد که منتظر آن می باشید . (33)
برخی آورده اند، خود «باب » از عراق به مکه رفت و چنان که بابیان گفته اند، در آن جا دعوی مهدویت خود را علنی ساخت . در اخبار ظهور مهدی علیه السلام آمده است که او، ابتدا در مسجد الحرام، خود را معرفی می کند، او نیز به مکه رفت . سپس به بوشهر بازگشت، رحل اقامت افکند .
مدت دعوت قائمیت و مهدویت او، حدود دو سال و نیم در آخر زندگی اش بیش نبود و با وجود توبه نامه، در ادعای خویش ثبات قدم نداشته است . (34) اندیشه مندان مسلمان، اعم از شیعه و سنی، کتاب های بسیاری در رد این فرقه نوشته اند که در ادامه ی این سلسله نوشتار، تعدادی از آن ها را یادآور خواهیم شد . ان شاء الله .
ج) ادعای «رسالت »
علی محمد شیرازی، به ادعاهای واهی «بابیت » ، «ذکریت » و «مهدویت » بسنده نکرد، و انحراف و گمراهی را به حدی رسانید که مقام ادعای مهدویت را به مرتبه ی «رسالت » تبدیل کرد و مدعی نزول کتاب جدید و دین نو گردید و به گمان خود، احکام جاودانه ی اسلام را با نوشتن کتاب بیان نسخ کرد! وی، در این باره نوشت:
در هر زمان، خداوند جل و عز، کتاب و حجتی از برای خلق مقدر فرموده و می فرماید . در سنه ی هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله کتاب بیان و حجت را ذات حروف سبع [علی محمد که دارای هفت حرف است] قرار داد . (35)
آری، بدین سان بود که انحراف کوچک «ادعای بابیت » ، به انحراف بزرگی چون «ادعای رسالت » منجر شد و عده ای به گمراهی و ضلالت روی آوردند .
وی، خود را برتر از همه ی انبیای الهی می انگاشت و مظهر نفس پروردگار می پنداشت (36) و عقیده داشت که با ظهورش، آیین اسلام، منسوخ، و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است . (37)
بدین ترتیب، علی محمد شیرازی، هر از چند گاهی، دعاوی خود را به مقامات بالاتری تغییر می داد و سخنان پیشین را برای یاران اش تاویل می کرد و آنان را در پی خود می کشید .
اعتراض و مناظره ی علما با میرزا علی محمد
اظهار دعاوی دروغین و تاویلات سخنان و ادعاهای متناقض، مورد اعتراض شدید علمای دین و بزرگان شیعه در آن عصر گردیده است . برای روشن شدن حقایق و آگاهی بیش تر مردم، جلسات نقد و بررسی و مناظره تشکیل شد که اجمالی از آن ها چنین است:
پس از مراجعت سید علی محمد از سفر مکه به بوشهر، زمانی که هنوز از ادعای «بابیت » پا را فراتر نگذاشته بود، به خاطر اعتراض علما و مردم متدین، به دستور والی فارس، در ماه رمضان سال 1261 هجری قمری دستگیر و به شیراز فرستاده شد . در شیراز، پس از تنبیه، نزد امام جمعه ی آن شهر، اظهار ندامت و توبه کرد و به قول یکی از مریدان اش، بر فراز منبر در حضور مردم گفت:
لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند . لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند . . . (38)
پس از آن، شش ماه در خانه ی پدری خود، تحت نظر بود و از آن جا به اصفهان و سپس به قلعه ی ماکو تبعید شد . در زمان تبعید در قلعه، با مریدان اش ملاقات و مکاتبه داشت و از این که می شنید، آنان در کار تبلیغ دعاوی او سعی وافر دارند، به شوق می افتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه می داشت . وی، کتاب بیان را در همان قلعه نوشت (39) و مدعی شد که به وی وحی گردیده است .
دولت محمد شاه قاجار، برای آن که پیوند او را با مریدان اش قطع کند، در صفر 1264 وی را از قلعه ی «ماکو» به قلعه ی «چهریق » در نزدیکی ارومیه، منتقل کرد . در اواخر سلطنت محمد شاه، به دستور حاجی میرزا آغاسی (وزیر محمد شاه) سید علی محمد را از قلعه ی چهریق به تبریز بردند و با حضور ناصرالدین میرزا - که در آن وقت ولی عهد بود - و چندتن از علما، مجلسی را ترتیب دادند و سید علی محمد را در آن مجلس حاضر کردند . علی محمد، در آن جلسه، آشکارا از مقام «مهدویت » خود سخن گفت و ادعای «بابیت » امام زمان را که پیش از آن، بدان تصریح کرده بود، به «بابیت علم خداوند» تاویل کرد و چون از او درباره ی برخی مسایل دینی پرسیدند، از پاسخ فرو ماند .
در آن جلسه که ولی عهد و عده ای از علمای تبریز، از جمله حاجی ملا محمود و ملا محمد مامقانی و . . . ، حضور داشتند، آخوند ملا محمد گفت: «سید! از معجزه و کرامت چه داری؟» . سید پاسخ داد: «اعجاز من، این است که برای عصای خود; آیه نازل می کنم . » و به خواندن این فقره آغاز کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم . سبحان الله القدوس السبوح الذی خلق السماوات والارض کما خلق هذه العصا آیة من آیاته » !
وی، اعراب برخی کلمات را غلط خواند . مثلا «تاء» در «السماوات » را به فتح قرائت کرد و چون به وی تذکر دادند که آن را به کسره بخواند، وی، ضاد در «الارض » را مکسور خواند!
در این میان، امیر اصلان خان که در مجلس حضور داشت گفت: «اگر این قبیل فقرات از جمله ی آیات شمرده شود، من هم می توانم تلفیق کنم و گفت:
«الحمد لله الذی خلق العصا کما خلق الصباح والمساء» ! (40)
گزارش تفصیلی این جلسه، در منابع تاریخی آمده است . نیکلا، در تاریخ خود، و نیز ناسخ التواریخ، با بسط بیش تری آن را آورده است . (41)
تنبیه و توبه ی «باب »
پس از آشکار شدن عجز سید علی محمد در اثبات ادعای خود، وی را چوب زدند و تنبیه کردند . او، از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی کرد . سپس توبه نامه ای تنظیم کرد و به قصد طلب عفو، برای شاه ارسال داشت .
متن توبه نامه ی «باب » که نسخه ی اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران، نگهداری می شود و خطاب به شاه قاجار نوشته شده - و یکی از مریدان اش در کتاب خود آورده (42) - به این شرح است:
«فداک روحی . الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه ی عباد خود شامل گردانیده . فحمدا له ثم حمدا که مثل آن حضرت را ینبوع رافت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفت اش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به داعیان [یاغیان ] فرموده . اشهدالله و من عنده که این بنده ی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد . اگرچه بنفسه، وجودم ذنب صرف است، ولی چون قلب ام، موقن به توحید خداوند، جل ذکره، و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت او است، و لسان ام، مقر بر کل ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقا، خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بود، از قلم جاری شده، غرض ام عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائب ام حضرت او را .
و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد و استغفرالله ربی واتوب الیه من ان ینسب الی امر .
و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجة الله علیه السلام را محض ادعا مبطل [می دانم] و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر .
مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت، چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانی و رافت و رحمت خود، سرفراز فرمایند .
والسلام
آشوب و قتل و غارت بابیان
بدین سان، سید علی محمد از دعاوی خود، بازگشت، ولی توبه ی او، صوری بود . پیش از توبه ی اخیر، در شیراز نیز بر فراز منبر و در برابر مردم، نیابت و بابیت خود را انکار کرد، اما چیزی نگذشت که ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از پیامبری و رسالت خویش سخن گفت .
در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (1264) از سوی مریدان سید علی محمد، آشوب هایی در کشور پدید آمد که از جمله، رویداد قلعه ی شیخ طبرسی در مازندران بود . در این آشوب، جمعی از بابیان به رهبری ملا حسین بشرویه و ملا محمد علی بارفروشی، قلعه ی طبرسی را پایگاه خود قرار دادند و اطراف آن را خندق کندند و خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند . از سوی دیگر، بر مردم ساده دل که در پیرامون قلعه زندگی می کردند به جرم «ارتداد» هجوم آورده، به قتل و غارت ایشان می پرداختند . یکی از بابیان می نویسد:
جمعی رفتند و در شب، یورش برده، ده را گرفتند و یکصد و سی نفر را به قتل رسانیدند . تتمه، فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ی ایشان را جمیعا به قلعه بردند . (43)
آنان چنین می پنداشتند که یاران مهدی موعودند و به زودی، جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب، فرمانروایی می کنند . همان فرد می نویسد:
حضرت قدوس [محمد علی بارفروشی] می فرمودند که «ما هستیم سلطان بحق، و عالم، در زیر نگین ما می باشد و کل سلاطین مشرق و مغرب، به جهت ما خاضع خواهند گردید» . (44)
پس میان ایشان و نیروی دولتی جنگ در گرفت و فتنه ی آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملا محمد علی بارفروشی در جمادی الثانیه 1265 پایان گرفت .
در زنجان نیز شورشی به سرکردگی ملا محمد علی زنجانی (در سال 1266 ه) پدید آمد که به شکست بابیان انجامید .
در تهران نیز گروهی از بابیان به رهبری علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصرالدین شاه و امیرکبیر و امام جمعه ی تهران را به قتل رسانند، اما نقشه ی آنان کشف شد و سی و هشت تن از سران بابیان، دستگیر و هفت تن از آنان کشته شدند .
شگفت آن که مریدان سید علی محمد، در جنگ های قلعه ی طبرسی و زنجان، از مسلمانی دم می زدند و نماز می گزاردند و از «بابیت » سید علی محمد جانب داری می کردند . (45)
ظاهرا، در آن هنگام، هنوز ادعای مهدویت و نبوت وی به آنان نرسیده بود . از این رو، به اعتراف وقایع نگاران بابی، برخی از بابیان به محض این که در «بدشت » از ادعای مهدویت سید علی محمد و تغییر احکام اسلام با خبر شدند، به شدت از او روی گرداندند . (46)
فتوای علما برای اعدام باب
پس از مرگ محمد شاه و بالا گرفتن فتنه ی بابیه، میرزا تقی خان امیرکبیر (صدر اعظم ناصرالدین شاه) مسامحه در کار سید علی محمد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملا عام به قتل رساند و از این راه، آتش شورش ها را فرو نشاند و برای این کار، از برخی علما فتوا خواست، ولی به گفته ی ادوارد براون:
دعاوی مختلف و تلون افکار و نوشته های بی مغز و بی اساس و رفتار جنون آمیز او، علما را بر آن داشت که به علت شبهه ی خبط دماغ، بر اعدام وی رای ندهند . (47)
با وجود این، برخی از علما که احتمال خبط دماغ درباره ی سید علی محمد را نمی دادند و او را مردی دروغگو و ریاست طلب می شمردند، به قتل وی فتوا دادند و سید علی محمد به همراه یکی از پیروان اش، در بیست و هفتم شعبان 1266 در تبریز تیرباران شد . (48)
با اعدام باب، همه ی قضایای این طایفه به پایان نرسید، بلکه عده ای از طرفداران، باز به تبلیغ این مرام ادامه دادند تا آن که سرانجام کارشان با ادعای واهی شخص دیگری به نام حسین علی نوری گره خورد و مسلک «بهاییت » پی ریزی شد .
به توفیق الهی، موضوع «بابیت » را با معرفی بخشی از کتاب هایی که در رد این فرقه ی ضاله نشر یافته، پی می گیریم .