نقش و جایگاه قرة العین در فرقه بابیه(۲)

نقش قره العین در بابیه   ۱. حکم نسخ اسلام و اظهار آن   فرمان نسخ دین و دوران فترت (یعنی زمان رهایی از احکام و قوانین شریعت) را در اصل و به طور موردی میتوان به خود رهبر بابیه نسبت داد

نقش و جایگاه قرة العین در فرقه بابیه(2)

نقش قره العین در بابیه
 

1. حکم نسخ اسلام و اظهار آن
 

فرمان نسخ دین و دوران فترت (یعنی زمان رهایی از احکام و قوانین شریعت) را در اصل و به طور موردی میتوان به خود رهبر بابیه نسبت داد. زمانی که در تفسیر سوره یوسف خطاب به قرة العین عبارتی نوشت که ترجمه آن چنن است:
ای قرة العین! به زنان اجازه داده شده که همانند حوریه بهشتی لباس‌های حریر بپوشند و خود را بیارایند و به صورت حوران بهشتی ازخانه هایشان بیرون آیند و میان مردان بیرون و بدون حجاب بر صندلی‌ها بنشینند و… (باب، بی‌تا: ص32- 33).
اما در حادثه مشهور و مورد قبول بابیان و بهائیان یعنی واقعه روستای بدشت در حوالی شاهرود، که با رهبری قرة العین و همکاری و زمینه سازی حسینعلی (بهاء) و محمد علی بارفروش شکل گرفت، او نسخ شریعت اسلام را اعلام و اظهار کرد و این بنای نافرجام دین سوزی و خرافه باوری را برای بابیان و پس از آن بهائیان در حوزه اعتقادات فکری شان به یادگار گذاشت. در حالی که تا قبل از این مطالب در همان بدشت هم که حدود 82 نفر از بابیان به منظور چگونگی نجات و خلاصی نقطه اولی (باب) از حبس و بحث در تکالیف دینی و این که آیا فروعات اسلامی تغییر خواهد کرد یا نه، جمع شده بودند! (زاهد، همان: ص184) به پیشنمازی میرزا حسینعلی نماز خوانده می‌شد.
قرة العین بعد از جلسات شبانه روزی خصوصی میان این سه رهبر، در نهایت، وسیله یا رهبر این تحول فکری عجیب شد. آن روز، او سر برهنه با لباس فاخر و آرایش، ابتدا در پشت پرده‌ای نشست و گفت:
…‌ای اصحاب! این روزگار، از ایام فترت شمرده می‌شود. امروز تکالیف شرعیه یکباره ساقط است و این صوم و صلاه کاری بیهوده است. آن گاه که میرزا علی محمد باب اقالیم سبعه را فرو گیرد و ادیان مختلف را یکی کند، تازه شریعتی خواهد آورد و قرآن خویش را در میان امت ودیعتی خواهد نهاد. هر تکلیفی که از نو بیاورد بر خلق روی زمین واجب خواهد گشت. پس زحمت بیهوده بر خویش روا مدارید و زنان خود را در مضاجعت طریق مشارکت بسپارید و در اموال یکدیگر شریک و سهیم باشید که در این امور شما را عقاب و عذابی نخواهد بود (نجفی، همان: ص524).
در نقل دیگری از کتاب مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، که پدر و جد مؤلف باب را پیش از کشته شدن در تبریز ملاقات کرده‌اند و در برخی وقایع بابیه حضور داشته و شاهد آن بودند، آمده است که او چنین گفت:
ای احباب، گوش کنید؛‌ای اغیار! بدانید[1] احکام شریعت محمدی اکنون به واسطه ظهور باب منسوخ گشته، احکام شریعت جدید باب هنوز به ما نرسیده و اکنون اشتغال شما به نماز و روزه و زکات و سایر آنچه را که محمد (صلی الله علیه و آله) آورده است، همه اعمالی لغو و افعالی باطل است و بدان‌ها کسی جز غافلان و نادانان عمل نمی‌کنند. به زودی مولای ما باب، بلاد را فتح می‌کند؛ عباد را مسخر می‌سازد؛ به زودی اقالیم هفتگانه مسکون روی زمین در مقابل وی تسلیم می‌شوند و او تمام ادیان موجود در روی زمین را یکی می‌سازد، تا دینی جز یک دین بر روی زمین باقی نماند و آن دین حق جدید باب و شریعت تازه اوست که هنوز جز اندکی از آن به دست ما نرسیده است. پس اکنون من به شما می‌گویم و گفته من حق است. امروز امر و تکلیف و نهی و تضییقی وجود ندارد و اکنون ما در زمان فترت واقعیم. پس، از حالت تنهایی به حال اجماع بیرون بیایید و این حجابی را که میان شما و زنان مانع از استفاده و استمتاع است، پاره کنید؛ آن‌ها را در کارهای خودتان شریک سازید و کارها را میان خودتان و زنان بعد از آن که کام دل از آن‌ها برداشتید، تقسیم کنید. با آن‌ها آمیزش داشته باشید. آن‌ها را از خانه‌ها به انجمن‌ها ببرید. زنان، گل‌های زندگی دنیا می‌باشند. گل را باید از شاخ بچینید و ببوئید؛ زیرا گل برای چیدن و بوییدن آفریده شده و شایسته نیست که آن را آماده بدارید و بدان نیک نظر ندارید. آن‌ها را با لذت تمام ببوئید. گل و شکوفه را باید چید و برای دوستان به ارمغان فرستاد.
اما تمرکز سرمایه نزد برخی و محروم بودن برخی دیگر از استفاده از آن، اصل و اساس هر فتنه و فسادی است؛ زیرا مال برای یک فرد خلق نشده است، تا تنها از آن مال لذت ببرد و دیگران از استفاده از آن محروم باشند؛ بلکه اموال، حق مشاع تمام مردم است و کسی آن را قسمت نکرده. مال برای آن است که تمام مردم در آن، اشتراک داشته باشند و میان آن‌ها در گردش باشد. نباید کسی آن را احتکار کند. نباید کسی آن را به خود اختصاص دهد. باید بعضی مردم بر بعضی دیگر در اموال شرکت کنند، تا فقر و پریشانی از آن‌ها برطرف شود و تنگی و سختی معاش و زندگی از آن‌ها زایل شود، زنان خود را از دوستانتان دریغ مدارید؛ زیرا اکنون رادع و مانع و حد و تکلیفی وجود ندارد و کسی نمی‌تواند جلو کسی را بگیرد پس حظ و نصیب خود را از این حیات و زندگی بردارید؛ زیرا بعد از مردن، خبری نیست (زعیم‌الدوله، همان: ص133 و 134).
معلوم نیست اگر به واقع دوران فترت اعلام شده است و حد و تکلیفی نیست، قرة‌العین این باید و نبایدهای مالی را ـ که البته حرف جدیدی نیست ـ بر چه اساسی به بابیان فرمان می‌دهد. البته پیش از این، او در همان بدشت بدون حجاب به دیدارحسینعلی هم رفته بود و دلیل این کار را هم در مفهوم «غضّوا أبصارکم» آورده‌اند که میرزا آقا جان در تلخیص تاریخ نبیل این توجیه را این گونه تبیین می‌کند:
در روز قیامت حضرت طاهره بی‌حجاب و با صورت گشاده جلوی مردم تشریف می‌آورند؛ در آن لحظه هاتفی از غیب ندا می‌کند و می‌گوید «غضوا ابصارکم» در آن روز همه اصحاب دچار دهشت و اضطراب می‌شوند (زرندی، بی‌تا: ص 474 و 476).
علامه مصطفوی نتایج این تبیین و منظور آنان را این گونه توضیح می‌دهد:
1. دشت بدشت محشر و قیامت است.2. طاهره قرة العین قزوینی همان حضرت زهرا است.3.حضرت زهرا که مجسمه عفت و حیا و مظهر تقوا و عصمت بود، در دشت بدشت به صورت طاهره بی‌حجاب و خود آراسته جلوه گری می‌کند (مصطفوی، همان: ص 142).
با این زمینه سازی‌ها وقتی قرة العین در جمع بدشت سخنش تمام شد، پرده را کنار زد و بابیان بدشت برای اولین بار، او را در کمال آرایش دیدند.در کتاب از صبا تا نیما او را نخستین زنی معرفی می‌کندکه بر خلاف رسم و عرف زمانه، بی‌حجاب در برابر مردان ظاهر شد (آرین پور، همان: ص 131).
نتیجه این بدعت عقیدتی طاهره را نمی‌توان کوچک شمرد. قرة العین در این کلمات خود ادعاهایی عجیب کرد. به نظر او علی محمد بالاخره اقالیم سبعه را فتح خواهد کرد و ادیان مختلف را یکی خواهد کرد؛ چگونه بابیان و بهائیان در منابع خود آن را ذکر کرده‌اند، در حالی که علی محمد ظرف فقط شش سال از آغاز ادعایش اعدام شد و در آن زمان، هیچ جایی را فتح نکرده بود و هیچ دین واحدی را برای اهل زمین به ارمغان نیاورده بود؟ و حتی قرة العین و علی محمد موفق به دیدار هم نشدند. اگر در این ادعای او اثری از حقیقت یافت می‌شد، به ادعای دیگرش هم شاید بتوان اندیشید زمانی که در مورد فترت و ترک دین اسلام می‌گوید و فتوا می‌دهد.
قرة العین از آن جا که به میزانی از علوم دینی آگاهی داشت و گاهی مجلس موعظه و تبلیغ مسلک بابیه را هم برپا می‌کرد نبوت و خاتمیت را نقض کرد، قرآن را منسوخ اعلام نمود، علی محمد را پیامبری بعد از رسول معرفی کرد که پیروانش با پیروان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یعنی مسلمانان و شیعیان سنخیت عقیدتی ندارند. این آثار مخرب از اساس، به علی محمد و محرکان او از جمله توطئه گران استعمار و کمک کنندگان مالی آن‌ها برمی گشت ؛اما علی محمد در آن هنگام، چنین ادعایی را علنی نکرده بود و تا آن زمان، وجاهت باب به نیابت او از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود؛ لذا به مجرد جدا شدن این فرقه از دین و اندیشه‌های اسلامی )به رهبری قرة العین( عده بسیاری از آن جدا شدند (زاهد، همان: ص187). پس، از تأثیرات دیگر این زن جدایی عده‌ای از بابیان از این فرقه و کم شدن یاران علی محمد بود.
عده‌ای هم بی‌درنگ مطلب را باور کردند یا بی‌دینی به مذاقشان خوش آمد و بنا را بر رهایی از قیود گذاشتند و اعمال خلاف متعددی از آن‌ها سر زد تا این که ساکنان روستای بدشت از این وضع شنیع خسته شدند و شب هنگام بر آنان حمله بردند (اعتضادالدوله، بی‌تا: ص 143).
تثبیت و علنی شدن نسخ دین اسلام در دید عده‌ای که هریک به طمع یا هوایی به دنبال باب و یارانش راه افتاده بودند، این فرقه را برای همیشه از جامعه اسلام و مسلمانی جدا کرد. بعدها بهائیان هم با پیروی از حسینعلی بهاء که ادعای الوهیت و آوردن دین جدیدتر از باب داشت، این مسیر را ادامه دادند، پس از بهاء نیز همین طور فرزندان او، افنانی‌ها و اغصانی‌ها… تا شوقی افندی و دسته جات ریمی و سمائی چنین کردند. امروز این فرقه با محوریت بیت العدل از اموال عامه بهائیان استفاده می‌کنند. اگر چه عموم بهائیان از آغاز این نسخ‌های دینی و احکام جدید و فرقه سازی‌ها و منفعت طلبی‌های برخی رهبران بابی و بهایی و حامیان خارجی آن‌ها بی‌اطلاع باشند.

2. واجب القتل خواندن علمای شیعه
 

یکی از افکار مؤثر قرة العین در این فرقه، ضدیت با علمای شیعه و مجتهدان و واجب القتل خواندن آن‌ها بود. این تفکر و رواج آن، در نوع برخورد عموم بابیان و تفکرشان درباره علما مؤثر بود؛ در حالی که در ابتدا، پیروان باب از چنین تقابلاتی با علما پرهیز می‌کردند. البته مخالفت و تکفیر از سوی علما از زمان شیخ احمد احسایی وجود داشت و خود به خود، برای حیات و رشد فرقه بابیه بود، اما بنای فکری تعارض و قتل علما را می‌توان از آثار فکری قرة العین در بابیه نامید.
یکی از این علما، ملا محمد تقی برغانی قزوینی، عموی قرة العین و مرجع تقلید آن زمان در قزوین بود؛ کسی که با آینده نگری، از همان ابتدا، بنای مخالفت با ینیاد فکری بابیه ـ یعنی برخی اعتقادات عجیب شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی ـ را گذاشت. او در برخی عقاید شیخ احمد، صریحا با او مخالفت کرد و بابیه را نیز به طور کلی تکفیر نمود.
ملا محمد تقی، اقامه کننده نماز جمعه در قزوین بود. در جلسات موعظه او طلاب و علمای بسیاری حضور داشتند و تقریرات او را می‌نوشتند. برنامه عبادی وی نیز چنین بود که همیشه از نیمه شب تا طلوع صبح به مسجد خود می‌رفت و به مناجات و عبادت و تضرع می‌پرداخت.از شخصی به نام میرزا جواد که اصالتاً عرب و قزوین بوده چنین نقل شده است:
چند روزی پیش از شهادتش به خدمت آن بزرگوار رفتم. آن جناب فرمودند: «التماس دعا دارم». عرض کردم: «خداوند عالم، نعمت‌های دنیا و آخرت را به شما کرامت فرمود؛ از عزت و ثروت و اولاد و علم و نشر و شریعت و تألیف در علوم. اکنون برای شما چه آرزو مانده؟» فرمود: «آرزوی من شهادت است.‏‏‏‏‏‏» عرض کردم: «شما همیشه در شهادت و برتر از آن مایه دارید، زیرا که نظر به نص خبر، مداد(مرکب= قلم) علما بهتر از دماء(خونهای) شهداء است». آن جناب فرمود: «بلی چنین است، ولیکن من شهادت به معنی در خون آغشته شدن را می‌خواهم…» (تنکابنی، 1380: ص 67 و 68).
قرة العین رهبری و مدیریت فکری گروهی از بابیه را به عهده گرفت، تا این آرزوی ملا محمد تقی نیز برآورده شود و به مقام شهادت در راه خدا نائل شود.استدلال آن‌ها در قتل ملا محمد تقی، استناد به این حدیث جعلی بود:
هر کس شیعه خالص ما (از جمله مقصود شیخ احمد احسائی)را ناسزا بگوید، چنان است که پیغمبر خدا را ناسرا گفته باشد و دشنام دهنده پیامبر، کافر و نجس و خونش مباح است (نور محمدی، 1381: ص 100).
او علاوه بر فتوای قتل این عالم شیعه، برای اجرای این نقشه شوم هم برنامه ریزی نموده و حتی به پیامدهای بعد از این جنایت هم چاره اندیشی کرده بود. وی جمعی از افراد عرب را که به همراهی او تا قزوین آمده بودند به اصرار از قزوین خارج نمود و حتی در جواب یکی از آن‌ها که گفت:
«چرا شیخ صالح و ملا ابراهیم و دیگران نمی‌آیند؟» گفت: «آن‌ها برای کار مهمی مانده‌اند و به زودی در این شهر غوغایی خواهد شد و من نمی‌خواهم شما در این شهر تا آن هنگام مانده باشید» (نجفی، همان: ص 517).
از جنایات قرة العین و همراهان او در این فاجعه آن بود که نه رو در رو، بلکه در حال سجده و عبادت، آن فرد کهنسال را کشتند و فرصت مبارزه مردانه یا اتمام حجت و صحبتی را به او ندادند، به این ترتیب که:
وقتی نزدیک صبح شد، ملا محمد تقی طبق معمول از نیمه‌های شب به عبادت و تضرع در مسجد پرداخت.در آن هنگام هم سر به سجده و مناجات خمس عشر را در نهایت خضوع و خشوع می‌خواند و می‌گریست.
چند نفر از بابیه داخل مسجد شدند و ابتدا نیزه به گردنش زدند که ملا محمد تقی تعرضی نکرد. وقتی زخم دوم را زدند او سر از سجده برداشت و فرمود: «چرا مرا می‌کشید؟» آن‌ها در پاسخ به این سؤال، )نهایت منطق بابیه را نشان داده و) سرنیزه را به دهانش زدند که دهان شکافته شد. ملا محمد تقی از محراب برخاست، تا خون میان مسجد ریخته نشود. پس تا نزدیکی در مسجد رسید و ضعف بر او غلبه کرد و افتاد و غش کرد، در حالی که در خون خود، غوطه ور بود… تا دو روز زنده بود و درست قدرت بر سخن گفتن نداشت (به سبب شکافته شدن دهان) و بسیار تشنه می‌شد و قدرت بر آشامیدن هم نداشت، زیرا زخم زبان سوزش بر می‌داشت و طاقت شرب آب نمی‌آورد. اما مکرر یاد تشنگی سیدالشهداء علیه السلام می‌کرد و قطرات اشک از دیدگان خود فرو می‌ریخت و می‌فرمود: «یا اباعبدالله! جانم به فدای تو! آیا از تشنگی بر تو چه گذشت.؟!‏‏‏» (تنکابنی، همان: ص68). نقل است که اورا شهید ثالث نامیدند، زیرا بعد از چند سال از شهادتش، جسد ایشان را بدون تغییری مشاهده کردند (نورمحمدی، همان: ص 102).
او دارای تألیفات و مجالس علم و وعظ بود. از کتاب منهج الاجتهاد وی، شیخ حسن نجفی (صاحب جواهر) در تألیف بخش‌هایی از کتاب جواهر الکلام بهره برد. کتاب عین الاصول را در دو جلد تألیف کرد و رساله‌هایی در قضا و صلوات فائقه، طهارت، نماز و روزه و تألیفی به نام مجالس متقین مشتمل بر پنجاه مجلس، از این عالم فرزانه به یادگار مانده است، وی ده پسر داشتند که هفت نفر مجتهد و سه نفر قریب به اجتهاد بودند. این خاندان، از سال 1304ق و با آمدن طرح شناسنامه، نام خانوادگی خود را شهیدی گذاشتند (نور محمدی، همان: ص103).

نقش و تأثیر عملی قرة العین در بابیه
 

قرة العین به کمک علوم دینی که قبلا به برکت خاندان اهل علمش آموخته بود و نیز به وسیله فصاحت بیانش، به شدت در تبلیغ بابیه می‌کوشید. ماجرای جنگ بابی‌ها با سپاه امیر کبیر که در ناحیه‌ای از مازندران به نام زیارتگاه شیخ طبرسی رخ داد چهار ماه طول کشید و کشته‌های زیادی از دو طرف گرفت. فتنه‌ها و تعصبات بابی‌ها و یاران اصلی علی محمد از جمله نقش برجسته قرة العین، خود از دلایل اصلی قتل علی محمد باب بود. آن‌ها در نشر آیین خود، از برنامه ریزی قتل و کشتار مخالفان ابایی نداشتند.
تعصب بابیه در نشر آیین جدید و از خودگذشتگی ایشان زیادتر می‌شد و چون این طایفه امیرکبیر را مانع پیشرفت خود می‌دانستند، به توطئه برای قتل او اقدام کردند؛ اما این توطئه مکشوف و توطئه کنان به سختی عذاب دیدند ( اقبال، 1329: ص 207).
او (در اوائل بازگشت به ایران از عراق) در کرمانشاه نیز سه خانه یکی برای زنان، یکی برای مردان و دیگری برای مهمانان اجاره کرد و در آغاز شیخ محمد شبل و میرزا صالح، الواحی را که علی محمد در )زندان( چهریق نوشته بود و نیز کتاب شرح کوثر را برای مردم می‌خواندند و ترجمه می‌کردند. پس از چند روز که کار آن‌ها افشا شد، مجتهد اعلم کرمانشاه مردم را از استماع آن سخنان منع کرد و از حاکم وقت خواست که آن‌ها را روانه قزوین کند (زاهد، همان: ص 134). اما قرة العین از موضوع آگاه شد و همراه کاروانش به سوی همدان حرکت کرد. آن جا نیز به همین شیوه به تبلیغ بابیه پرداخت. او در همدان به قلعه بهمن میرزا که دارالحکومه بود نیز رفت و آمد می‌کرد. در نتیجه علاوه بر برخی از عموم، جمعی از اصحاب آن جا نیز به او گرایش یافتند.
در همدان، برخی شاهزادگان، برای سرگرمی مجلس مناظره‌ای میان قرة العین و دو کلیمی به نام ملا الیاهو و ملا لاله زار به پا کردند. آن دو نیز به سبب کینه‌ای که به اسلام داشتند، مثل پروانه به دور آن شمع چرخیدند و چنان درباره قرة العین غلو نموده، نابغه و بی‌مانند بودن او را ترویج کردند که بازار این دین سازان رواج گرفت (زاهد، همان).
در آن شهر، بعد از این که رساله‌ای از اخبار و آثار علی محمد باب که به امضای قرة العین رسیده بود، به دست رئیس علما افتاد. ایشان دستور دادند ملا ابراهیم ـ یعنی آورنده رساله را - به سختی کتک بزنند. در نتیجه قرة العین که فضا را مناسب ندید، با تعدادی از همراهانش به طرف قزوین رهسپار شد و آن جا آنچه را انجام داد که در شرح شهادت شهید ثالث گذشت. او بعد از آن، توانست با همکاری افرادی چون حسینعلی از معرکه بگریزد و از فرصت مناسب، به خراسان سفر کرده و با مبلغ دیگر بابیه یعنی حاجی ملا محمد علی بارفروش ملاقات نماید. طی آن ملاقات، هر دو تصمیم به همکاری برای ترویج مرام بابیه گرفتند و در یک فرسخی شهر بسطام شاهرود، یعنی روستای بدشت رفتاری را که شرح آن گذشت، از خود نشان دادند.
بعد از آن رفتارها در بدشت، و حمله مردم آن جا او و پیروانش با محمد علی بارفروش به سوی مازندران راهی شد و در روستای هزارجریب توقف کرد (زعیم‌الدوله، همان: ص 135).
در آن جا نیز حوادثی پیش آوردند که مطابق با نسخ شریعت او در بدشت و خلاف عفت اسلامی است.مردم روستای هزارجریب او و همراهش را بیرون کردند، اما او دست از تبلیغ این فرقه برنداشت، تا این که ده به ده مردم را به ظهور مهدی بشارت می‌داد (زعیم‌الدوله، همان).
قرة العین حتی زمانی که در واقعه ترور ناصرالدین شاه او را در خانه کلانتر تهران حبس کردند‌ به تبلیغ بابیه ادامه می‌داد. مردم بابیه به او مراجعه کرده، از آموزه‌های او به طرق مختلف استفاده می‌کردند.
در تهران، با این که در خانه کلانتر، محل توقف او را در بالاخانه‌ای قرار داده بودند که جز با نردبان، رفت و آمد میسر نبود، باز او راحت ننشسته و بابیان و زن‌های بابی به عنوان رخت شویی و بهانه‌های دیگر وارد خانه شده و با او ملاقات می‌کردند و وسیله ارتباط او را با خارج فراهم می‌نمودند. نوشته‌های وی در میان خوراکی‌هایی که برای او می‌آوردند گذاشته می‌شد و یا به عنوان صدقه و نذر رد و بدل می‌گشت. قرة العین جواب را بر روی کاغذهایی که برایش از پنیر و دیگر خوراکی‌ها به جا می‌ماند، با آبی که از بقیه تره و سبزی‌های خوردنی می‌گرفت و با بعضی کناسه و قلامه‌ها که در گوشه‌های حجره افتاده بود، می‌نوشت و آن قطعات را لوله کرده از بالا به پایین می‌افکند و نسوان بابیه گرفته و می‌بردند (افراسیابی، همان: ص 77).
این، اعمال او پیش از مرگش بود؛ اما آثار افکار و اعمالش در این فرقه و انشعابات آن، همچنان باقی است.

پی نوشت ها :
 

[1]. این دو کلمه در اصطلاح بابیان به مؤمنان و کافران به امر باب گفته می‌شود.
 


منابع

آرین پور، یحیی، از صبا تا نیما، تهران، نشر شرکت سهامی، 1354 ش.
اعتضاد الدوله، فتنه باب، توضیحات عبدالحسین نوایی، تهران، علم، 1377 ش.
افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، چ 5، تهران، سخن، 1374ش.
اقبال، عباس، تاریخ ایران از استیلای مغول تا انقراض قاجاریه، تهران، شرکت مطبوعات، 1329 ش.
پیرنیا، حسن و عباس اقبال، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان، تهران، خیام، 1375 ش.
تبریزی، محمد علی، ریحانة الادب، تهران، نشر خیام، 1374 ش.
تنکابنی، محمد، قصص العلماء، تحقیق حاج شریف خوانساری، تهران، حضور، 1380 ش.
جانی کاشانی، نقطة الکاف، به اهتمام ادوارد بران، لندن، مطبعه بریل، 1268ق.
خانشقانی، حسینعلی، خاطرات ممتحن الدوله، تهران، نشر فرهنگ، 1362 ش.
دالگورکی، کینیاز، خاطرات سیاسی جاسوس روسی کینیاز دالگورکی در ایران، تحقیق عبدالعلی یاسینی نسب، قم، صبوری، 1382 ش.
زاهد زاهدانی، سعید، بهائیت در ایران، چ 3، تهران، مرکز اسناد و انقلاب اسلامی، 1380 ش.
زعیم‌الدوله تبریزی، میرزا مهدی خان، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، ترجمه فرید گلپایگانی، چ 3، تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، 1346 ش.
سایت بهایی پژوهی: www.bahairesearch.org
فاضل مازندرانی، ظهور حق، به نقل از افراسیابی، بهرام، بهائیت به روایت تاریخ، بی‌جا، پرستش، 1366 ش.
فضایی، یوسف، تحقیقی در تاریخ و فلسفه بابی گری، بهائی گری و کسروی گری، تهران، مؤسسه مطبوعاتی، فرخی، بی‌تا.
کارلاسرنا، مردم و دیدنیهای ایران، سفر نامه کارلاسرنا، ت، غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو، 1363 ش.
مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، توضیح کاظم مدیر شانه چی، چ 2، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372 ش.
مصطفوی، حسن، محاکمه و بررسی در عقاید و احکام و آداب و تاریخ باب و بهاء، 1386 ش.
موسسه ملی مطبوعاتی امری، منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی، 134بدیع.
نبیل زرندی، تلخیص تاریخ، تهران، مجموعه ملی نشر آثار امری، سنه 103بدیع.
نجفی، سید محمد باقر، بهائیان، تهران، مشعر، 1383 ش.
نور محمدی، مهدی، مشاهیر قزوین، قزوین، نشر سایه گستر، 1381 ش.
واحد، سینا، قرة العین در آمدی به تاریخ بی‌حجابی در ایران، تهران، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، 1361 ش.
منبع:www.entizar.ir
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان