ماهان شبکه ایرانیان

معرفی و نقد کتاب «تدارک جنگ بزرگ»

توطئه ای بزرگ در کار است و عده ای سلطه گر و ماجراجوی صهیونیست به بهانه وجود پیشگویی های دینی یهودی، درباره رویارویی نهایی با مسلمانان، با همکاری مسیحیان افراطی دست راستی در تدارک جنگی سهمگین با کشورهای اسلامی هستند

نام کتاب: تدارک جنگ بزرگ: بر اساس پیشگویی های انبیای بنی اسرائیل

نویسنده: گریس هال سلترجمه: خسرو اسدی

محل نشر: تهران، ناشر: رسا

سال چاپ: 1377تعداد صفحات: 366 صفحه.

مقدمه

توطئه ای بزرگ در کار است و عده ای سلطه گر و ماجراجوی صهیونیست به بهانه وجود پیشگویی های دینی یهودی، درباره رویارویی نهایی با مسلمانان، با همکاری مسیحیان افراطی دست راستی در تدارک جنگی سهمگین با کشورهای اسلامی هستند. گرچه دولت آمریکا و در رأس آن سیاست مدارانی چون بوش، بلر و شارون، از حامیان اصلی این توطئه اند، اما با پوشش فریب کارانه ای از قبیل حمایت های ظاهری از مسلمانان غیربنیادگرا، برگزاری انواع کنفرانس های اسلامی و . . . دست های پلید کهنه کاران سیاست آمریکا، انگلیس و اسرائیل را در این توطئه از دید تحلیل گران سطحی نگر پنهان ساخته اند، در حالی که اندکی تأمل در فعالیت سازمان جاسوسی سیا، موساد و اینتلیجنت سرویس، نفوذ دیرین و عمیق آنها را در کشورهای اسلامی مشخص می سازد، پیدایش انواع جریان های تندروی مذهبی منحرف(مثل وهابیت)و تروریستی(طالبان) در منطقه، تأثیر تعیین کننده ای در روابط کشورهای اسلامی با دولت های غرب ایجاد می کند و از این طریق تنها منافع استعمارگران تأمین می گردد. امید است با درایتی شایسته از سوی عموم مسلمانان حقیقی، یهودیان واقعی و مسیحیان مذهبی، این توطئه خانمان سوز افشا و خنثا گردد تا برای مقابله با بی عدالتی ها و نابسامانی ها و هم چنین توطئه ها، نیازی به جنگ و خونریزی نباشد.

گریس هال سل در کتاب «تدارک جنگ بزرگ» با قلمی روان و جذاب در سال 1989/1368، زوایای آشکار و پنهان توطئه ای را که از آن در سطور پیش یاد کردیم، به نقد کشیده است. اینک بخش هایی از آن را به منظور دست یابی به عمق توطئه مرور می کنیم، سپس خود نقدی دیگر بر آن می افزاییم.

آغاز جنگ بزرگ

هال لیندسی در کتاب «زمین، سیاره بزرگ مرحوم» که با فروش حدود هیجده میلیون نسخه از آن در سراسر دهه 70 پرفروش ترین کتاب بوده است، اعلام می دارد: خداوند از پیش مقرر فرموده است که ما به یک جنگ(هارمجدون)هسته ای دست بزنیم. لیندسی می گوید: ما باید هفت مرحله یا هفت مشیت الهی را از سربگذرانیم که یکی از آنها نبرد هراس انگیز هارمجدون است و در آن همه گونه سلاح های بس ویران گر هسته ای به کار برده خواهد شد. از آن جایی که این هفت مرحله، هفت مشیت الهی نامیده می شود، این نظام اعتقادی، مشیت الهی گرایی، و پیروان آن نظام، هواخاهان مشیت الهی خوانده می شوند. مشیت الهی گرایی در سراسر ایالات متحده، بیشتر توسط سیروس اینگرسون اسکوفیلد گسترش یافت. اسکوفیلد، نویسنده کتاب «انجیل مرجع اسکوفیلد» که با تیراژهای چندین میلیونی به فروش رسیده است، تعلیم می دهد که مسیحیان تجدید حیات یافته باید از هارمجدون استقبال کنند، زیرا همین که آن جنگ آغاز شود، رستگارشدگان به آسمان ها عروج خواهند کرد و ملکوت الهی را درخواهند یافت.

از سال 1980/ 1359، کشیشان پروتستان در برنامه های تلویزیونی آمریکا که بنا بر تحقیق نیلسن در سال 1985/ 1364، شصت میلیون بیننده داشت، سعی کردند مردم را متقاعد کنند که لازم نیست در راه صلح بکوشند، بلکه به جای آن باید جنگ را بخواهند، زیرا که خواست خداست. این کشیشان می گفتند خداوند از ازل مقرر فرموده است مردمانی که در این نسل زندگی می کنند باید به این جنگ هسته ای دست بزنند. این کشیشان، آیات انجیل و اغلب کتاب حزقیال نبی، دانیال نبی و مکاشفات یوحنا را نقل می کردند تا اثبات کنند که ما در دوره آخرالزمان هستیم. آنها هرگز این را یادآوری نمی کردند که راه و روش عیسی مسیح، بر قدرت نظامی استوار نبود، بلکه با پیام صلح ظهور کرد. اینک نیز، نظام اعتقادی کسانی که خداشناسی هارمجدون را تبلیغ می کنند، بر سرزمین انجیلی صهیون و دولت صهیونیستی اسرائیل متمرکز است؛ یعنی آن دو را یکی می دانند. اینان اعتقاد دارند اسرائیل باید مقر فرود آمدن دومین ظهور مسیح باشد، از این رو سعی می کنند پرستش سرزمین اسرائیل را به یک آیین مذهبی بدل سازند.

جنگ آخرالزمان مسیحیان صهیونیست، در مجدو روی می دهد. در زمان های قدیم، مجدو شهر بسیار مهمی بود. این شهر در محل تقاطع دو جاده مهم استراتژیک نظامی و کاروان رو قرار داشت. جاده ماریس یعنی جاده باستانی ساحلی که مصر را از راه مجدو به دمشق و مشرق مربوط می ساخت، از این دره می گذشت، از این رو این محل همیشه میدان جنگ بوده است. حتی برخی از تاریخ نویسان اعتقاد دارند که در این جا بیش از هر جای دیگر در جهان، جنگ روی داده است. فاتحان کهن، همیشه می گفتند هر فرماندهی که مجدو را داشته باشد می تواند در برابر همه مهاجمان پایداری کند.

در صحیفه یوشع بن نون (باب 12، آیه 21)، آمده است که چگونه یوشع و اسرائیلیان در این جا کنعانیان را شکست دادند، و در باب چهارم و پنجم کتاب داوران آمده که دو قرن پس از آن، نیروهای اسرائیلی در زیر فرماندهی دبوره و باراق در نبردی بر سیسّرا، سردار کنعانیان، چیره شدند، و بعد چنان که می دانیم، سلیمان نبی این شهر را مستحکم ساخت و به مرکزی برای اسب ها و ارابه هایش بدل کرد. جالب این که نزدیک به پایان نخستین جنگ جهانی(1918/1297)، ژنرال انگلیسی آلن بی، درست در همین جا، یعنی در مجدو به پیروزی قاطعی بر ترک های عثمانی دست یافت.

کلمه عبری «هار» یعنی کوه که با «مجدو»، «هارمجدو» را می سازد. واژه هارمجدون تنها یک بار در انجیل در کتاب مکاشفه یوحنا، باب شانزدهم، آیه 16 ثبت شده که چنین است: «و ایشان(مسیح)را به موضعی که آن را در عبرانی هارمجدون می خوانند، فرود می آورد». هنگامی که مسیح دوباره به زمین یا هرمجدو بازگردد و از آسمان ها به ارض اورشلیم نزول کند، همه تاریخ به یک معنی، توسط خداوند رقم می خورد، و چون همه تاریخ مربوط و متمرکز است بر امت اسرائیل که تخم چشم و برگزیده محبوب خداوندند، از این جهت، در نبرد بزرگ آخرالزمان، خداوند با نزول مسیح و به کمک یهودیان، دوباره زمام تاریخ بشر را به دست خود می گیرد.

به عقیده مسیحیان صهیونیست در زمان این جنگ بزرگ جهانی، و هنگامی که مسیح بازگردد، همه بدکاران را به هلاکت خواهد رساند و درست کارانی که باقی خواهند ماند، اعم از نیکوکاران، چه یهودی و چه مسیحی، به درون سلطنت هزار ساله مسیح فراخوانده می شوند، و مسیح به عنوان پادشاه پادشاهان، مدت هزارسال در زمین حکمرانی خواهد کرد. مسیحیان صهیونیست عقیده دارند وقتی مسیح ظهور کند، مسیحیت و یهود دوباره با هم متحد خواهند شد.

پیشتازان توطئه

رونالد ریگان به عنوان یک مسیحی صهیونیست، زمانی که فرماندار ایالت کالیفرنیا بود گفت:ابتدا، یهودیانی که به خدا ایمان نداشته باشند، به کنار و گوشه های جهان پراکنده می شوند، اما خدا آنها را فراموش نمی کند، بلکه پیش از بازگشت پسر خدا، خدا آنها را دوباره در اسرائیل گردهم می آورد و حتی جزئیات وسایل حمل و نقل آنها به اسرائیل هم در پیشگویی انبیا آمده است. او می گفت که بعضی از یهودیان با کشتی به اسرائیل و دیگران به صورت کبوتر به لانه باز می گردند. به عبارت دیگر، آنها با کشتی یا هواپیما برمی گردند و در طی یک دوره کوتاه، امتی دوباره به دنیا خواهد آمد.

ریگان در سال 1980/1359 به عنوان یکی از نامزدهای ریاست جمهوری، باز هم درباره هارمجدون صحبت کرد. او در مصاحبه با روحانی انجیلی جیم باکر از شبکه تلویزیونی پی. تی. ال گفت:ممکن است ما همان نسلی باشیم که هارمجدون را می بیند. ریگان در سه نوبت در سال های 19821984 / 13611363، برای بنگاه های سخن پراکنی مذهبی ملی که اکثریت بسیار بالای آنان را هواخواهان مشیت الهی تشکیل می دهند و معتقد به نزدیک شدن یک جنگ هسته ای هستند، درباره هارمجدون سخن رانی کرد. جیمز میلز در 1983/ 1362 در مقاله ای سخنان ریگان را به گونه ای دیگر تأیید می کند و می نویسد: هارمجدون، در دنیایی که خلع سلاح شده باشد نمی تواند تحقق پذیرد؛ آن هم در دنیایی که همه ملت ها سلاح های بیشتر و بیشتری می سازند، اما چون هیچ کدام از آنها بیشتر و سریع تر از ایالات متحده سلاح نمی سازند، پس آمریکا شایستگی رهبری جنگ آرماگدون را دارد.

گریس هال سل در کتاب خود می نویسد: در گشت مسافرتی اول، مسیحیانی که تجدید حیات یافته بودند، با پذیرفتن تصور ذهنی امت برگزیده ناگزیر بودند تصور ذهنی امت نابرگزیده را هم بپذیرند. آنها این امت های برگزیده و نابرگزیده را در نظام اعتقادی خودشان قرار می دادند که به موجب آن، یهودیان در فلسطین هستند و مسیحیان و مسلمانان بومی که قرن ها در فلسطین زندگی کرده اند، از فلسطین خارج اند، حتی اگر هم عملا" در آن جا مقیم باشند باز هم از آن جا غایب و نامرئی اند. وی هم چنین می نویسد: در گشت مسافرتی دوم، من درک بهتری پیدا کردم از این که چرا میلیون ها مسیحی انجیلی بنیادگرای آمریکایی اعتقاد دارند که خداوند یهودیان را دوست دارد نه عرب ها را، زیرا در این سفر با کسی همسفر بودم که می گفت:وقتی خداوند جهان را خلق می کرد، برکت خاص خود را به یهودیان ابراز کرد. به این دلیل یهودیان، با غیریهودیان فرق دارند و از آنان برترند. از این رو اعتقاد دارند که پیش از هر چیز، خداوند خواستار آن است که یهودیان مالک ارض قدس باشند. در واقع، درباره این که چه کسانی مالک ارض قدس باشند، خداوند خود مسئله را حل کرد. خداوند همه این سرزمین را به یهودیان وعده داد. به دیگر بیان، خداوند همیشه امت خود، یعنی یهودیان را زیر نظر دارد، و لذا مسیحیان صهیونیست وظیفه خود می دانند که یهودیان یا امت برگزیده خدا را برکت دهند و از آنها در کوشش هایشان حمایت کنند و با آنها همگامی نمایند.

کنفرانسی سیاسی

گریس هال سل در کتاب تدارک جنگ بزرگ می نویسد:آخرهای ماه اوت 1985/ 1364 بود که من از واشنگتن به سوئیس پرواز کردم تا در نخستین کنگره مسیحیان صهیونیست که در شهر بال تشکیل می شد، شرکت کنم. من یکی از 589 نفری بودم که از 27 کشور در این کنگره که به ابتکار و زیر سرپرستی سفارت بین المللی مسیحی اورشلیم تشکیل می شد، شرکت می جستم. من با این امید به این کنگره رفتم که بتوانم تعریف و سابقه ای از صهیونیسم سیاسی به دست بیاورم. در مسیر حرکت به سوی شهر بال سوئیس، سابقه مسیحیت صهیونیست را در ذهنم مرور می کردم:در گذشته یهودیانی بودند، و البته امروز هم هستند که عمیقا" مذهبی بوده و هستند، و گاه خود را صهیونیست، معرفی می کردند و می کنند. باز در گذشته، صهیونیست های بی مذهبی بودند و امروز هم هستند که به خدا اعتقادی ندارند. تئودور هرتزل، روزنامه نگار اتریشی که در سال 1897/1276 نخستین کنگره یهودیان صهیونیست را در تالار موسیقی شهر بال تشکیل داد، یعنی در همین تالاری که صهیونیست های مسیحی در سال 1985/1364 گرد هم جمع شدند، خود از همین یهودیان بی مذهب بود. داوید بن گوریون، نخستین نخست وزیر اسرائیل هم در شمار همین یهودیان بی مذهب بود. اکثر یهودیان اسرائیل امروز می گویند که به خدا اعتقادی ندارند، اینان خودشان را یهودیان بی مذهب معرفی می کنند. هرتزل که به عنوان پدر صهیونیسم یهودی سیاسی شناخته می شود، در نخستین کنگره صهیونیست ها در پیامی که به یهودیان فرستاد یادآور شد: همه جهانیان از یهودیان متنفرند و آنها تنها در میان خودشان می توانند در امان باشند. من 88 سال پس از آن، در شهر بال و در برابر تصویر بزرگ هرتزل، به سخن رانان مسیحی و یهودی اسرائیلی گوش می دادم. هر یک از سخنرانان بر این نکته مرکزی صهیونیسم سیاسی تأکید می کردند: همه جز یهودیان، مبتلا به بیماری ضدسامی گرایی یا در حقیقت، بیماری ضد یهودی گری اند و این بیماری، بیماری علاج ناپذیری است.

من به سخن سخن رانان مسیحی که وحشت ها و سوزاندن یهودیان را مرور می کردند، گوش می دادم؛ همان سرکوب و کشتار یهودیان توسط نازی ها که همدردی مردم سراسر جهان را نسبت به یهودیان برانگیخت و موجب به وجود آمدن دولت یهود شد. اما هیچ سخن رانی، چه یهودی اسرائیلی و چه مسیحی نگفت که همه ما، همه بشریت، در این عصر هسته ای باید یاد بگیریم که مانند همسایگان خوب در کنار هم زندگی کنیم. و نیز از امید و از گام هایی که عرب ها و عبری ها و همه باید بردارند تا به آشتی و صلح متقابل برسند، یادی نشد.

پس از سه روز گوش کردن به سخن رانی های سیاسی نمایندگان کنگره، قطعنامه هایی را به تصویب رساندند. صهیونیست های مسیحی در یکی از قطعنامه ها، از همه یهودیانی که در بیرون اسرائیل زندگی می کنند خواستند کشورهایی را که هم اکنون در آنها سکونت دارند، ترک کنند و به کشور اسرائیل بروند. در این قطعنامه ها آمده است: رنج های وحشتناکی را که یهودیان از سرگذرانده اند، قابل درک است، و از آنجا که یهودیان هنوز هم با نیروهای شر و ویرانی روبه رو هستند، همه آنها، یعنی همه یهودیان در آمریکا و هر کشور دیگر جهان، باید به اسرائیل بروند، و باید هر مسیحی این کار آنان را تسریع کند. مسیحیان صهیونیست نیز اصرار ورزیدند اسرائیل بخش اشغال شده فلسطین در سال 1967/1326 را با نزدیک به یک میلیون جمعیت فلسطینی هم چنان ضمیمه خاک خود نگاه دارد. آنان در این باره به دولت ایالات متحده نیز توصیه هایی کردند.

گریس هال سل برآورد می کند در طی 36 ساعتی که جلسه ها طول کشید، مسیحیانی که ابتکار تشکیل این کنگره را در دست داشتند، کمتر از یک درصد وقت آن را به پیام های مسیح و معنی آن پیام ها اختصاص دادند، در حالی که بیش از 99 درصد آن را صرف موضوعات سیاسی کردند؛ و این شگفت انگیز نبود، زیرا برپاکنندگان این کنگره با این که مسیحی بودند، در درجه نخست و پیش از هر چیز دیگر، صهیونیست بودند، پس در درجه اول به هدف های سیاسی صهیونیسم توجه و علاقه داشتند، نه به مسیحیت؟!

هال سل در جای دیگری از کتاب خود می آورد: دانشمندان، کمتر به این مسئله پرداخته اند که چرا مسیحیان به گونه ای کم و بیش ناگهانی شروع به پشتیبانی از این اندیشه کرده اند که همه یهودیان باید به فلسطین بروند؟و این اندیشه ای است که در خداشناسی ارتدوکس مسیحی، جلوه ای پیدا نکرده بود. یا این که چرا پروتستان ها شروع به نگارش کتاب های پر طول و تفصیلی درباره پیشگویی های کتاب مقدس کردند؟و چرا به یهودیان که به طور سنتی دشمنان کلیسا تلقی می شدند، معنی و مفهوم خداشناسی تازه ای داده شد. در واقع، پس از جنبش اصلاح مذهبی بود که مسیحیان اروپایی، نسبت به یهودیان توجه و علاقه بیشتری نشان دادند، و طرز تلقی خودشان را نسبت به آنان عوض کردند. برخی از دانشمندان، اصولا" جنبش اصلاح مذهبی را یک نوزایی عبری کننده یا یهودی کننده تلقی می کنند، زیرا این پروتستان ها بودند که با پذیرش خطوط عمده سنت یهود، مانند اصول مسیحایی یا انتظار ظهور مسیح و اصل هزار ساله یا حکومت هزار ساله صلح و عدل بر روی زمین، جنبه ای جدید به دین مسیح دادند.

سندی تاریخی

در 1985/1364، بنیامین ناتانیاهو، سفیر کبیر وقت اسرائیل در سازمان ملل، در پیام خود به صهیونیسم مسیحی و به مناسبت مراسم ملی دعای صبحانه اسرائیل، از صهیونیسم مسیحی بدین گونه ستایش کرد:مشارکت تاریخی ای که برای تحقق رؤیای صهیونیستی به این خوبی عمل می کند. ناتانیاهو افزود:مسیحیان حمایت دراز مدت، صمیمانه و سرانجام کارسازی از صهیونیسم به عمل آوردند؛ مانند حمایتی که در ادبیات انگلیسی، به صورت کتاب جرج الیوت ظاهر شد و رمانی بود سخت مؤثر درباره صهیونیسم. یا رمان دیگری به نام دانیل دروندا که تأسیس دولت نوینی را برای یهودیان پیشگویی کرد که بس سترگ، ساده و دادگر است مانند عهد عتیق؛ جمهوری ای که در آن برابری حمایت از همگان تأمین خواهد شد؛ برابری ای که چیزی بیش از درخشش آزادی غربی را به میان استبداد شرقی خواهد برد، زیرا در شرق کشوری خواهد بود که فرهنگ، دوستی و محبت هر ملت بزرگی را در سینه خود خواهد پرورد. ناتانیاهو گفت: مسیحیان کمک کردند تا یک نقشه تخیلی محض، به صورت یک دولت یهودی درآید. ناتانیاهو در پایان سخن خود گفت:گونه ای درک تاریخ، درک شعر و اخلاق بود که به صهیونیست های مسیحی بیش از یک قرن پیش الهام بخشید تا شروع به نگارش، طرح نقشه و سازمان دادن بازسازی اسرائیل بکنند. به این دلیل، دوستی نوپای میان اسرائیل و پشتیبانان مسیحی، عده ای را دچار معما کرده است. آنها جهل خود را در تاریخ برملا می سازند، ولی ما از وابستگی های روحانی ای که ماها را با این عمق و با این استحکام به هم مربوط ساخته است، آگاهی داریم. ما این مشارکت تاریخی را که به این خوبی برای تحقق رؤیای صهیونیستی عمل کرده است، به خوبی می شناسیم. اما رؤیای هرتزل به هیچ روی روحانی نبود، بلکه جغرافیایی بود. رؤیایی بود برای زمین، قدرت، آب و خاک و چون چنین است، بسیاری از یهودیان در مورد صهیونیسم سیاسی از اشتباه درآمده اند. صهیونسیت ها برای این که با وجدان آرام بتوانند خاک فلسطین را متصرف شوند، ناچار بودند فرض کنند مردمی که مالک آن سرزمین اند، آن جا نیستند.

حتی می توان گفت:هدف از اتحاد بین اسرائیل و آمریکا که اینک به صورت مسیحیت صهیونیست در آمده، سیاسی است. اتحاد اسرائیلی ها و آمریکایی ها سه هدف سیاسی عمده را دنبال می کند: 1 اسرائیل پول می خواهد؛ 2 اسرائیل می خواهد کنگره ایالات متحده همه حرف های سیاسی را طوطی وار تکرار کند؛ 3 اسرائیل می خواهد کنترل انحصاری و کامل خود را بر شهر بیت المقدس برقرار سازد. مسیحیان دست راستی نوین برای رسیدن به این هدف ها به اسرائیل کمک می کنند. کشیشان مسیحی صهیونیست، طرفداران اسرائیل و حامیان عقیده جنگ بزرگ آخرالزمان اند. در واقع مسئله اساسی، تفسیری است که آنان از پیشگویی های انبیای بنی اسرائیل ارائه می دهند. هارمجدون و یا آرماگدون نقطه اوج مقولات مورد بحث آنهاست. کلمه آرماگدون یادآور جنگ آخرالزمان و زمینه ظهور مسیح و منجی است. جورج بوش پسر، اگر خود یکی از همین کشیشان نباشد، بزرگ ترین حامیان وی، همان مسیحیان صهیونیست بوده اند که از جمله آنها می توان به جری فال ول اشاره کرد. به تعبیر یک روحانی مسیحی، حامیان مذهبی بوش به عنوان بزرگ ترین مشوقان وی، به جای این که نقش مشاوران معنوی را ایفا کنند به صورت هوراکشان وی درآمده اند. آنها حواریون معتقد به وی هستند و فکر می کنند که خداوند او را به رئیس جمهوری آمریکا منصوب کرده است. تمام شواهد موجود حاکی از این است که مسیحیان صهیونیست آمریکا، داوود خود را در بوش یافته اند و متقابلا" این باور نیز نزد رئیس جمهور تداعی گردیده است. اکنون در کابینه جرج بوش صهیونیست های تندروی حضور دارند که از سویی جنگ صد ساله علیه اسلام را طراحی می کنند و از سوی دیگر اعراب را از گروه های شر مطلق در برابر خیر مطلق، یعنی اسرائیلی ها معرفی می کنند، و تنها راه حل مشکل اسرائیل را جنگ تا شکست نهایی اعراب اعلام می نمایند.

این دنیای پیرامون ماست که در آن، ائتلاف سه گانه سیاست مداران، نظریه پردازان و صهیونیست های افراطی برای سروری جهان شکل گرفته است. این آینده پژوهی آنها بود که تدارک جنگ بزرگ را هدف قرار داد و اکنون در حال اجرای طرح های خود هستند. نتیجه ظاهری چنین طرحی برای آنان دسترسی به ثروت کشورها، استفاده از منابع عظیم نفتی، تغییر نقشه جغرافیایی خاورمیانه، سلطه بر جهان و دست یازیدن به همه آمال شیطانی خود است.

نقدی دیگر

ایجاد مکاتب تلفیق شده سیاسی، مذهبی و فلسفی و . . . در جهان کنونی، مسئله ای دور از ذهن و اندیشه نیست. گفتمان ها و مکاتب تازه ای که هیچ سازماندهی خاص و ایده مشخص و معلومی ندارند و صرفا نمادهای پرشور و التهابی هستند با روکش زیبا. در واقع نمادها، نام ها و عناوین با مسما، همه آن چیزهایی است که به این مکاتب دروغین تلفیقی اعتبار می بخشند؛ مکاتبی که شاید بتوان گفت بیشتر معلول نیازمندی خاصی بوده اند تا این که بتوانند گره ای از کار جامعه باز کنند. خاستگاه بیشتر مکاتب تلفیقی همانند خاستگاه بیشتر آرا و نظریات فلسفی و تحلیلی غرب بوده است و استراتژیست های غربی از میان هزاران تناقص و تعارض نام با مسمّای مسیحیت یهودی باب می کنند. گفتمان مسیحیت یهودی گری که محتوای تئوریک خاصی را در بر ندارد و از درون تهی است، تنها عنوان پر زرق و برقی است که فقط خود غربی ها از آن سر در می آورند. این گفتمان تلفیق شده که مشخص نیست چه محتوایی از یهود و چه مؤلفه ای از مسیحیت را در خود جای داده است، صرفا از اتکا به افسانه های دروغینی چون آرماگدون، جنگ ستارگان و هزار و یک داستان و افسانه متافیزیکی و رویایی ارتزاق می کند. آنچه روشن است، مسیحیت یهودی نزد افکار عمومی غرب نیز طرفداران زیادی ندارد و افکار عمومی غرب از این ترکیب نامیمون تصویر واضح و روشنی ندارند، زیرا استدلالی قوی و منطقی از این گفتمان حمایت نمی کند، یا شاید بهتر بتوان گفت:این تلفیق بی شکل و ساختمان، اصلا" استدلالی به همراه ندارد. هم چنین پشتوانه تاریخی هر دو دین آسمانی یهود و مسیحیت، با این مفهوم تلفیق شده تازه، سازگاری ندارد و گاهی متناقص می نماید.

آن چه در تبارشناسی این مفهوم تازه وجود دارد، و حتی تحلیل سیر فکری این حرکت بیان می دارد این است که این گفتمان تلفیقی از کیسه خالی نظریه پردازان غربی بیرون آمده است و آنان با در اختیار داشتن وسایل و ابزار قدرت و حکمرانی، از قبیل رسانه، اقتصاد، سرمایه و قدرت سیاسی، به تبیین و بسط و گسترش آن می پردازند. امروزه اصطلاح مسیحی یهودی را بیشتر از زبان سیاست مداران غرب می شنویم و این سیر عملیاتی این گفتمان را نشان می دهد که در چه لایه هایی رسوخ کرده و ریشه دوانده است. مثلاً تیم جدید ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا که معروف به نئو محافظه کاران اند، اکثرا عنوان مسیحی یهودی دارند.

حدود یک دهه پیش، از میزهای مطالعات استراتژیک سیاست خارجی آمریکا کتابی بیرون آمد با عنوان «جنگ تمدن ها» که در آن نگارنده به تبیین دلایل و استدلال های خود در زمینه اجتناب ناپذیر بودن جنگی از نوع آرماگدونی در آینده ای نزدیک در فضای جهان پرداخت. جزئیات این کتاب نشان می دهد که پیاده نظام اجرایی این جنگ تمام عیار مسیحی، یهودیان خواهند بود که در پایان پیروز واقعی نیز ایشان اند. به همین دلیل کارتل ها و کمپانی های سینمایی شروع به کار کردند تا این گفتمان را از طرق نمادهایی دروغی همانند آرماگدون، کوه صهیون و جنگ ستارگان به افکار عمومی جهان القا کنند. افسانه هایی که می توانست به اقتدارگرایان اعتبار و ارزش ببخشد و تنها سیاست می توانست از درون تناقضها و تعارضهای پیچ در پیچ این گفتمان، عنوان جالب توجهی چون مسیحی یهودی را بیرون آورد تا پیروان هر دو دین، دوشادوش هم در رزم آرماگدون علیه دشمن به مبارزه برخیزند.

این افسانه ها بیش از هر چیز می توانست بهانه ای باشد برای یهودیانی که صاحب شرکت های چند ملیتی تجاری بودند و مسیحیانی که اعتبار سیاسی فراوانی داشتند، تا در سایه آن بتوانند با حفظ اتحاد، به توجیه خود و اقدامات خود پرداخته و بازده کافی را از این جریان ببرند، و این طبیعی است که یک مالک و سرمایه دار یهودی، به اعتبار سیاسی یک مسیحی نیاز دارد.

در این میان شاید این سؤال پیش آید که چگونه طراحان این گفتمان تازه به دوران رسیده به تعارضهای نهفته در آن پی نبرده اند؟ پاسخ این است که در چارچوب بندی این مکتب تلفیقی، نه ردی از خاخام های یهودی به چشم می خورد و نه از کاردینال های مسیحی، و طراح آن صرفا، دیپلماسی بوده است. سئوال دیگر این که چطور واتیکان تا به حال به این تحریف شکلی در ادیان و مکتب تلفیقی واکنش نشان نداده است؟ پاسخ این است که یا واتیکان، اصلاً این گفتمان را جدی نمی انگارد، و آن را آن چنان بی محتوا و تهی می نگرد که هزینه ای برای بحث و تحلیل آن قائل نیست، و یا در برابر آن به موضع انفعالی افتاده است. به بیان دیگر، واتیکان قدرت مقابله گسترده در مقابل موج عظیم حمایت رسانه ای و سیاسی از این جریان را ندارد و ناچار به موضع انفعالی روی آورده است.

واقع مطلب آن است که گفتمان یا نظریه مسیحیت صهیونیستی، امکانات رسانه ای و مالی فراوانی برای بسط خود در دست دارد. نقش خبرگزاری های مطرح جهانی و سینمای پر زرق و برق هالیوود می تواند تنها بخشی از لوازم و ابزار این جریان باشد. در مجموعه فیلم های جنگ ستارگان و ماتریکس، پرداختن به موضوع مسیحی یهودی گری بیش از پیش نمود یافته است و شخصیت ها، وقایع، قهرمان ها و دیالوگ ها برنامه ریزی شده و سیستماتیک عمل می کند تا غذای ذهنی مناسبی برای مخاطب غربی فراهم نماید. نکته جالب این که وقایع و رخدادهای این اندیشه، ماهیتی متافیزیکی و غیر محسوس پیدا می کند تا دیگر جای هیچ اما و اگری برای ذهن پرخاشگر غربی باقی نگذارد.

در فهم درست و واقعی این جریان از لحاظ دیپلماسی و موقعیت بین المللی، باید به مصادف بودن این جریان با فروپاشی شوروی و عصر بیان نظریه ایجاد نظم نوین جهانی و تبیین عملیاتی آن در تریبون های پنتاگون و دفتر مشاوران امنیت ملی آمریکا، هم توجه کرد. بنابراین غیرمنتظره نخواهد بود که فرزند خلفی با عنوان افسانه آرماگدون و ماهیت مسیحی یهودی گری از دل این جریان بیرون بزند.

نظریه پردازان غرب به گونه ای متناقص با نظریات فیلسوفان ماقبل خود عمل کرده اند، و آن این که، این گفتمان تلفیقی از بنیان مستحکم منطقی عقلانی برخوردار نیست. شاید در بهترین حالت بتوان گفت این به خاطر خلأ نظریه پردازی در غرب است که بهانه ای بهتر از این برای ایجاد ثبات و تحکیم در جبهه غرب نمی توانست بتراشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان