ماهان شبکه ایرانیان

اگر جدی هستی، باید مریض باشی

و من گمان نمی کنم که جهان هستی بخواهد تو جدی باشی. من یک درخت جدی ندیده ام

اگر جدی هستی، باید مریض باشی
و من گمان نمی کنم که جهان هستی بخواهد تو جدی باشی.
من یک درخت جدی ندیده ام.
یک پرنده ی جدی ندیده ام. یک طلوع جدی ندیده ام.
یک شب پرستاره ی جدی ندیده ام.
به نظر می رسد که این ها هرکدام به روش خودشان درحال خندیدن هستند.
من تمام آن چیزهایی را که گفته نشده می گویم: از خنده کاملاً غفلت شده است، زیرا که به نظر می رسد جدی بودن تو را نابود می کند.
و تمام مرشدان گذشته می خواسته اند که تو در مورد سلوک خودت جدی باشی.
آنان یک چیز را بد فهمیده اند: که صداقت در مورد سلوک یک چیز است و جدی بودن
در موردش، یک چیز دیگر است. من مایلم تا شما در مورد سلوک خود صادق و اصیل باشید ، و نه تنها در مورد سلوک تان، بلکه در مورد همه چیز، زیرا نمی توانی فقط در یک بُعد صادق باشی. اگر صادق باشی، آنگاه تمام ابعاد زندگیت صداقت دارند.
ولی صداقت را با جدی بودن عوضی گرفته اند.
جدی بودن یک بیماری است. یک سالک جدی، با اندوه در جست و جوی حقیقت است،
با یک باری بر سرش. او به خود سفر زیارتی علاقه ای ندارد، به مقصد علاقمند است:
به هدف، به بهشت یا هرنام دیگری که مرشد بر آن بنهد.
ادراک خود من چنین است: بهشتی وجود ندارد و مقصدی وجود ندارد.
زندگی یک زیارت ابدی است.
حالا، جدی ساختن مردم یعنی آنان را برای ابد بیمار ساختن.
آنان تمام خوشی را ازدست می دهند، خشک و پژمرده می شوند، تمام عصاره شان کشیده
می شود. آنان زیبایی طریق و درختان و کوهستان هایی را که از آن گذر می کنند
نمی بینند، زیرا جدی بودن به این چیزها اجازه نمی دهد. جدی بودن تمام این چیزها را دنیوی می داند.
به نظر من، بین چیزهای دنیایی و مقدس جدایی وجود ندارد. این یک جهان است.
دو عالم وجود ندارد. آری، یک کائنات را می توانی به روشی دنیایی ببینی و می توانی

به روشی مقدس به آن نگاه کنی.
 

تمایز بین این دو عالم نیست، تمایز فقط در دو نگرش است.
و احساس من این است: هرچه شادتر باشی، هرچه پرعصاره تر، پرعشق تر، پرخنده تر و رقصان تر باشی، سفرت زیارتی قشنگ تر خواهد بود.
و چون مقصدی در کار نیست... زندگی ابدی است، بنابراین مقصدی نمی تواند وجود داشته باشد. تمام مفاهیم هدف مند با جاودانه بودن زندگی در تناقض هستند.
و اگر زندگی ابدی باشد، باید از هرلحظه چنان لذت ببری که گویی به مقصد رسیده ای.
هر لحظه در جای خودش یک مقصد است. منتظر نشو تا وقتی که به مقصد رسیدی
خوش باشی. آن نوع مقصد وجود خارجی ندارد. از هرلحظه چنان استفاده کن که گویی
به مقصد رسیده ای. همیشه چنان است که گویی رسیده ای.
و من فکر نمی کنم که جهان هستی بخواهد تا تو جدی باشی. من یک درخت جدی ندیده ام.
یک پرنده ی جدی ندیده ام. یک طلوع جدی ندیده ام. یک شب پرستاره ی جدی ندیده ام.
به نظر می رسد که این ها به روش خودشان می خندند و به روش خودشان می رقصند.
شاید ما آن را درک نکنیم، ولی احساسی ظریف وجود دارد که تمام جهان هستی در حال
جشن و سرور است. من به شما جشن گرفتن را می آموزم.
و به یقین خنده باید یکی از مواد اساسی این جشن گرفتن باشد.
منبع:shamisapsy.ir
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sabamm
ae
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان