ماهان شبکه ایرانیان

آیا همة نشانه های ظهور اتفاق می افتند؟

یکی از انبیای قوم بنی اسراییل، در شب اول ازدواج یک عروس و داماد، به پیروان خود گفت: فردا جنازة این دو را از خانه بیرون خواهند آورد

یکی از انبیای قوم بنی اسراییل، در شب اول ازدواج یک عروس و داماد، به پیروان خود گفت: فردا جنازة این دو را از خانه بیرون خواهند آورد. صبح فردا مردم در نهایت ناباوری دیدند که آنها نمرده اند. از آن پیامبر توضیح خواستند و او هم از خداوند توضیح خواست. به او خطاب شد؛ مرگ آنها معلق بود، نه حتمی، و چون همان شب صدقه دادند، مرگشان به تأخیر افتاد. به مریدانت بگو اگر می خواهند مطمئن شوند، که قرار بوده اینها کشته شوند، بروند زیر رختخواب آنها، ماری را که قرار بوده قاتلشان باشد، ببینند. این همان بداء در مورد خداوند است که خداوند یک طرف قضیه را برای ما بیان کرده و طرف دیگر را نگفته تا جایگاه آن معلوم شود.

 

موضوع صحبت، بحث نشانه های ظهور است که لازم است قبل از پرداختن به آن کمی دربارة موضوع «بداء» سخن بگوییم.

مسئلة بداء و علم خداوند

مسئلة بداء از جمله مسایل بسیار مهمی است که در سه علم فلسفه، کلام و اصول فقه به طور مفصل، دربارة آن صحبت شده است؛ ولی از آنجا که در زمرة مسایل اعتقادی هم هست، صرفاً به همان اندازه که به عنوان یک عقیده می طلبد از آن مطلع باشیم، آن را با هم مرور می کنیم.

کلمه بداء هم دربارة انسان ها به کار می رود، و هم خداوند متعال، که دو معنای کاملاً متفاوت از همدیگر دارند. وقتی این کلمه را برای انسان ها به کار می بریم، منظور ما همان تغییر اراده است. مثل اینکه ما تصمیم جدی برای مسافرت داشته باشیم، و اندکی پیش از مسافرت بفهمیم این سفر خطر دارد، و رفتن به آن به صلاح نیست، و از رفتن پشیمان بشویم. در این حالت می گوییم که برای ما بداء حاصل شد؛ زیرا از باطن قضایا خبر نداشتیم و الا از همان اول چنین تصمیمی نمی گرفتیم. چنین معنایی هیچ گاه دربارة خداوند متعال مصداق پیدا نمی کند، چون نمی توانیم بگوییم، نعوذبالله، خدا نمی دانست کار ضرر دارد و بعداً فهمید، و تصمیمش عوض شد.

بدائی که در مورد خداوند متعال استفاده می شود همان «اظهار پس از خفا»ست که با مثالی آن را برای شما توضیح می دهم.

یکی از انبیای قوم بنی اسراییل، در شب اول ازدواج یک عروس و داماد، به پیروان خود گفت: فردا جنازة این دو را از خانه بیرون خواهند آورد. صبح فردا مردم در نهایت ناباوری دیدند که آنها نمرده اند. از آن پیامبر توضیح خواستند و او هم از خداوند توضیح خواست. به او خطاب شد؛ مرگ آنها معلق بود، نه حتمی، و چون همان شب صدقه دادند، مرگشان به تأخیر افتاد. به مریدانت بگو اگر می خواهند مطمئن شوند، که قرار بوده اینها کشته شوند، بروند زیر رختخواب آنها، ماری را که قرار بوده قاتلشان باشد، ببینند. این همان بداء در مورد خداوند است که خداوند یک طرف قضیه را برای ما بیان کرده و طرف دیگر را نگفته تا جایگاه آن معلوم شود.

خداوند از ابتدا می دانست این دو جوان قرار نیست امشب بمیرند و تقدیرشان را با صدقه دادن عوض خواهند کرد، لیکن فقط نیمة اول مطلب بیان می شود، تا مردم قدر و ارزش صدقه دادن را در ادامة جریان بفهمند. این را هم بگویم که صدقه دادن برطرف کردن نیاز فقرا و خیریه ها نیست، بلکه در واقع، ما نیازهایی از قبیل دفع بلا را از خود دفع می کنیم، و اگر چنین راه هایی برای برطرف کردن این نیاز نداشتیم، خود ما دچار مشکل می شدیم؛ نه فقرا و مستمندان.

جریان تغییر قبله هم، از این دست بود و خداوند متعال، از ابتدا می دانستند که قبلة جاوید مسلمانان، کعبه است، نه بیت المقدس؛ ولی چند سالی فقط لازم بود تا مسلمانان قدر و ارزش آن را بفهمند.

آیه ای را که در ابتدای بحث خواندم، در همین رابطه است؛ آیة شریفه می فرماید:

یمحوالله ما یشاء ویثبت وعنده أمّ الکتاب.1

خدا، هرچه را بخواهد، محو یا اثبات می کند و امّ الکتاب2، نزد اوست.

یعنی، خداوند آنچه را بخواهد، محو می کند، و یا آنچه را وجود نداشته، اثبات کرده و به وجود می آورد. بیت المقدس را که قبله بود، از قبله بودن می اندازد و کعبه را که تا این زمان قبله نبود، قبله می کند. بعد هم در ادامه اش می فرماید: «ام الکتاب» نزد خداست؛ یعنی خدا، همه چیز را از اول می داند، ولی چون مصلحت نیست همه اش را بیان نمی کند.

نشانه های ظهور

معمولاً نشانه های ظهور را به دو دستة حتمی و غیرحتمی تقسیم بندی می کنند ولی یک دسته بندی دیگر هم هست، که آن را در سه قالب «وعده»، «وعید» و «حوادث» و وقایع می گنجاند؛ و وعید در عربی به معنای «تهدید» است، هر چند که ما در فارسی آن را به معنی وعده و همراه آن به کار می بریم.

در زیارت «آل یاسین» هم آمده است:

والوعد و الوعید بهما حقّ.

و وعده و وعید به آندو (بهشت و جهنم) حقیقت دارد.

که وعد، به بهشت برمی گردد، و وعید، به جهنم. نشانه های از جنس وعید، مثل آنهایی است که مثلاً گفته شده، قبل از ظهور، اکثر مردم و دوسوم جمعیت زمین می میرند. خداوند می خواهد به این وسیله یک پاک سازی بکند تا زحمت امام زمان(ع) کم شود. مرگ و میر آنها به سه شکل مرگ قرمز، مرگ سفید و مرگ سیاه، که همان جنگ و بیماری های فراگیر و قحطی و از این دست مسایل است، خواهد بود. البته در این روایت، پس از وعیدها و تهدیدها، یک بشارت هم آمده است.

راوی می پرسد، اگر بنا باشد از هر سه نفر، دو تا بمیرند که دیگر کسی روی زمین نمی ماند. حضرت به او چنین بشارت می دهند که:

آیا تو نمی خواهی جزو آنها باشی که می مانند.

که اینجا منظور از تو، شخص او نبوده و تو ی نوعی را، که همان شیعیان باشند، حضرت مدنظر داشته اند. و الا خود او، که الان بیش از هزار سال است که مرده.

به هر حال، این دسته از علایم ظهور، حتمیت ندارند و ممکن است در آنها بداء حاصل شود، چون خداوند ارحم الراحمین است و لطف دارد؛ ممکن است بخواهد از اهل زمین به هر علتی که خودش بهتر می داند، عذاب را بردارد. به عبارت دیگر، ما اگر تا به حال گمان می کردیم که این تهدیدها محقق خواهند شد، ولی به واسطه ای مشمول رأفت و رحمت الهی می شویم، و هیچ کدام از آنها اتفاق نمی افتند.

قسم دوم، علایم آنهاست که جنبة وعدة مژده دارند؛ مثل نجات مستضعفان، و ظهور خود امام زمان(ع). اینها هم، به جهت رحمت رحمانی و رحیمی خداوند، قطعاً اتفاق خواهند افتاد. در روایت هم حضرت روی این آیه تأکید کرده اند که:

إنّ الله لایخلف المیعاد.3

خداوند از وعده اش، هرگز، تخطی نمی کند.

و این تنها قسمی است که بداء در آن رخ نخواهد داد. و بالاخره، قسم سوم، آن دسته از نشانه هایی است که جنبة بیان حوادث و وقایع را دارد، بدون اینکه متن یا بطنش، بشارت یا تهدیدی داشته باشد؛ مثلاً در عصر یا صبح روز بیست و سوم ماه رمضان فلان حادثه اتفاق می افتد، یا ظهور در روز جمعه واقع می شود؛ که اینها هم، هیچ کدام حتمی نیست و ممکن است در آنها بداء رخ بدهد.

حادثة ظهور، ناگهانی خواهد بود

آنچه را تاکنون گفتیم در یک روایت گنجانده شده است:

مثله کمثل السّاعة؛ لا یأتیکم إلّابغتةً.

مَثَل امام زمان(ع) مثل قیامت است که ناگهانی می آیند.

«بغتةً» یعنی، ناگهانی و بی مقدمه. مثل زمان جنگ نیست که برای آن آژیر قرمز بزنند، تا افراد خودشان را آماده کنند. اینها را برای این خدمتتان عرض کردم چون خبر دارم کسانی هستند، به خصوص، در جلسات مذهبی ما، مرتب به دنبال این هستند که ببینند چند تا از علایم ظهور اتفاق افتاده است. روایات را هم به طور موردی نگاه می کنند، و نه جامع، که مطالعه کنند روایات دیگر در کنار اینها چه می گویند.

آنچه که اهمیت دارد، این است که همه سعی کنیم پاک باشیم. این، وظیفة ماست. والا اینکه عده ای بگویند پنج تا از علایم ظهور اتفاق افتاده و سه تا نه؛ پس هنوز وقت داریم، حرف درستی نیست. برای چه وقت داریم؟ روایت که این را نگفته و برعکس دقیقاً همین را رد می کند، و می گوید؛ ممکن است در بقیه بداء رخ بدهد و به قول قرآن، هر چه را قرار بوده اتفاق بیفتد خداوند محوش می کند و یا برخلاف آن می گوید منتظر اینها نباشید؛ چون مثل قیامت، که به طور ناگهانی به سراغ شما می آید، و افراد غافلگیر می شوند، آقا هم همین طور ظاهر می شوند. یعنی اصلاً ممکن است حضرت در روزی غیر از جمعه ظهور کنند. از همین رو، وظیفة ما این است که خودمان را بسازیم و همیشه آماده باشیم.

وظیفة انسان منتظر، پاک بودن است

لذا اگر قرار است کسی استغفار و توبه کند، بسم الله در همین جلسه بکند. اگر می خواهد ادای دین کند، از جلسه که بیرون رفت، بلافاصله دینش را ادا کند. اتفاق نیفتادن برخی از نشانه های ظهور، دلیل و توجیه برای تأخیر هیچ کاری نیست؛ زیرا به هر حال، ممکن است در مورد آنها بداء رخ بدهد.

در احوالات حاجی اشرفی مازندارانی آمده است که ایشان، هم مجتهد عالی مقامی بودند، و هم از نظر معنوی خیلی مقام بالایی داشتند. دکتری می گوید، من به مازندران رفتم، به اشتیاق زیارت ایشان، چون تعریفشان را خیلی شنیده بودم و در آنجا، دو سه روزی که با ایشان بودم، ایشان را فوق آنچه که شنیده بودم، یافتم. این خیلی مهم است. معمولاً افراد عکس این هستند. یک مقدار که با کسی رفت و آمد و سفر می کنند، چیزهایی از آن شخص می بینند که از او دور می شوند. خدا رحمت کند آیت الله شهید مدنی را، این شخصیت معنوی، می فرمودند: من به هر کس نزدیک شدم، دور شدم، جز حضرت امام (ره) که هر چه به ایشان نزدیک شدم، نزدیک تر شدم. اینهایی که گوهرند، اینچنین هستند. وقتی انسان نزدیک می شود می بیند یک چیزهایی دارد که کسانی که دورند، اطلاعی ندارند؛ اگر بدانند هیچ فاصله ای از او نمی گیرند. این دکتر هم همین طور بوده است. می گوید، وقتی من دو سه روزی با حاجی از نزدیک رفت و آمد کردم، دیدم عجب گوهری است. فوق آن چیزی است که شنیده بودم. بعد از این چند روز می خواستم از مازندران بروم مشهد، زیارت کنم و باز بیاییم خدمت ایشان. خدمتشان که رفتم ایشان یک نامه ای به من دادند و گفتند وقتی رفتی زیارت، این نامه را در ضریح بیانداز و جوابش را روزی که می خواهی برگردی، بگیر و بیاور. خیلی تعجب کردم، ایشان با این اطمینان می گویند جواب را بگیر و بیاور. بالاخره نامه را گرفتم، رفتم مشهد، آنجا نامه را در ضریح انداختم. روز آخر که می خواستم برگردم. در فکر بودم که جواب آقا را چطور برگردم و بدهم؟ یک وقت مکاشفه ای برای من پیش آمد، در آن مکاشفه، دیدم هیچ کس داخل حرم نیست، امام هشتم(ع) را دیدم، حضرت جواب حاجی اشرفی را در یک بیت شعر خواندند، و فرمودند، در جواب حاجی اشرفی به او این را بگو:

آیینه شو جمال پری طلعتان طلب

جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب

حاجی اشرفی از امام هشتم(ع) تقاضا کرده بوده، که چه کنیم تا خدمت امام زمان(ع) برسیم؟ ببینید حضرت وظیفه را چه چیزی تعیین می کنند. با یک بیت شعری فرمایند، وظیفه این است که خودت را بسازی، پاک باش. کسی که منتظر میهمان است، آماده است. وضع داخل منزلش به گونه ای است که مناسب وضع آن میهمان است. اگر هم رعایت نکرد، معلوم می شود، منتظر آن میهمان نیست. برایش فرقی نمی کند که بیاید یا نیاید. اما منتظر این چنین است. می گوید، حضرت این بیت شعر را خواندند، بعد یک مرتبه، وضع حرم به حالت قبلی برگشت. من فهمیدم که جواب سؤال حاجی اشرفی همین است.

خدا رحمت کند، آیت الله میرجهانی را؛ یک موقعی خدمتشان بودیم. ایشان این قضیه را تعریف می کردند. البته این قضیه، در کتاب دارالسلام آمده و در بعضی کتاب های دیگر هم دیده ام که این جریان را نوشته اند. این دکتر می گوید، من بیت شعر را حفظ کردم و آمدم مازندران جالب است، می گوید قبل از اینکه شعر را برای حاجی بخوانم، در همان ملاقات اولی که با حاجی برخورد کردم دیدم حاجی دارد شعر را می خواند. نمی دانم ایشان از کجا خبر داشت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان