مقدمه
زمینه های زوال فرهنگی جوامع را می توان به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم کرد . در این میان، پذیرش عناصر فرهنگی بیگانه و ناسازگار با ساختار فرهنگی جامعه میزبان از عوامل مهم بیرونی در استحاله و افول فرهنگ هاست که در فرایند برخورد و تماس فرهنگی جوامع روی می دهد . مسلمانان هرچند از بامداد اسلام، کم و بیش با جوامع دیگر داد و ستد فرهنگی داشته اند، اما دو برخورد فرهنگی، همواره به عنوان برجسته ترین فراز در تاریخ آنان خودنمایی می کنند . برخورد نخست با فرهنگ های بیگانه در هنگام گسترش فتوحات نظامی، به ویژه با فرهنگ یونانی، روی داد . در این زمان، فرهنگ اسلامی، که در دوران طلایی خود به سر می برد و از فرهنگ سازان چیره دستی برخوردار بود، توانست از موضع برتر و بی هیچ واهمه ای در مصاف با فرهنگ های بیگانه، آن را به دست هاضمه نیرومند خویش بسپرد و با جذب عناصر سازگار با ساختار خویش، مؤلفه های ناهمگون را به دور افکند . این فرایند، پویایی و بالندگی هر چه بیش تر فرهنگ جوامع اسلامی را به ارمغان آورد .
برخورد عمده دوم زمانی روی داد که از یک سو، فرهنگ مسلمانان راکد و رنجور بود و جوامع آنان از جهل وجوع فرهنگی رنج می برد و از سوی دیگر، فرهنگ حریف غربی با تکیه بر انواع آرایه های علمی نوین و سلاح پیشرفته فناوری به میدان آمده بود . از این رو، توانست بی هیچ مقاومت پایداری، گستره وسیعی از حوزه های فرهنگی و اجتماعی مسلمانان را در نوردیده و اذهان و اندیشه های بسیاری را افسون کند . این فرایند همچنان
و با استفاده از رسانه های فراگیر و فرامرزی ادامه دارد و پدیده فراگیر و روز افزون «غرب زدگی » رهاورد آن است که غرب زدگان را به تقلید تهوع آور از همه چیز غربیان وامی دارد .
در مقابل فرهنگ پذیری بی حساب و کتاب از غربیان و در نتیجه اضمحلال فرهنگی جوامع مسلمان، همواره دو رویکرد عمده وجود داشته است: رویکرد غالب، که خود بازتاب یک بینش غربی است، فرهنگ ها را دارای عمر معینی می داند که اکنون به سر آمده است و غربی شدن جوامع را، سرنوشت محتوم همه آنان می شمارد . بنابراین، تلاش های فرهنگی ملت ها در تغییر این تقدیر تاریخی اثرگذار نیستند و ناگزیر باید در کام فرهنگی غرب فرو رفت و به استحاله و اضمحلال فرهنگی تن در داد .
رویکرد دوم با تاکید بر برخورد فعال و نقادانه، شعار «بازگشت به خویشتن فرهنگی » را سرمی دهد و اینکه باید بدون خودباختگی و تقلید ناشیانه از همه چیز غربیان، فرهنگ خفته خویش را بیدار کرد و با تکیه بر آن به رویارویی فرهنگ حریف رفت و سره از ناسره بر گرفت . بازسازی فرهنگ های باستان با تکیه بر ناسیونالیسم افراطی و احیای دوباره فرهنگ اسلامی، دو گرایش عمده این رویکرد در جوامع مسلمان بوده است .
رویکرد سومی هم - هرچند محدود - وجود داشت و بر آن بود که باید روزنه های فرهنگی را به روی دیگر فرهنگ ها بست; چرا که هر عنصری که بیرون از مرزهای فرهنگ خودی روییده،بیگانه و لایق طرد است . این رویکرد نتیجه ای جز خاموشی و انزوای فرهنگی در پی ندارد و ماندگار نیست .
حال، نظر به اینکه از یک سو، اسلام بر حفظ هویت مستقل فرهنگی جامعه اسلامی اصرار اکید دارد و از سوی دیگر، جوامع مسلمان نیز با دیگر جوامع در ارتباطند و به ویژه امروزه در فرایند «جهانی سازی » به سوی غربی شدن رانده می شوند، این پرسش رخ می نماید که اسلام در این زمینه چه رویکردی دارد؟
بررسی کتاب و سنت نشان می دهد که اسلام از یک سو، با راهبرد فرهنگی «تولی » (به مفهوم گسترده آن) در صدد تغذیه سالم فکری و ایجاد همگرایی، یگانگی، انسجام، همبستگی و مصونیت کامل فرهنگی مسلمانان است و از سوی دیگر، در کنار تاکید بر اقتباس عناصر مفید دیگر فرهنگ ها، پذیرش باورها و اندیشه های غیر توحیدی و ارزش ها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهای برخاسته از آن را به شدت نهی می کند . این مهم که صیانت از فرهنگ دینی جوامع مسلمان در برخورد با فرهنگ های بیگانه هدف آن است، در قالب راهبرد اجتماعی و فرهنگی «تبری » و همراه با راه کارهای مناسب ارائه شده است .
این نوشتار به بررسی راهکارهای یاد شده می پردازد، اما پیش از آن مطالبی به عنوان ادبیات و مبانی بحث ذکر می شوند .
مبانی بحث
فرهنگ
«فرهنگ » از واژگان فارسی باستان و مرکب از دو بخش «فر» و «هنگ » می باشد که در معانی گوناگونی چون دانش و فرزانگی، عقل سلیم، رای و تدبیر، تیزهوشی و خبرگی، حرفه، فن و هنر، کتاب لغت و مانند آن به کار رفته است . (1) این واژه به عنوان معادل واژه لاتینی culture برگزیده و به مفهوم جامعه شناختی آن با رویکردهای گوناگون تاریخی، تشریحی، روان شناختی و ساختار شناسانه تعریف شده است . (2) در تازه ترین تعریف، آن را «معرفت مشترک بشری » با ویژگی هایی همچون «اکتسابی بودن » ، «تحول پذیری » و «قابلیت یادگیری » خوانده اند که با توجه به حوزه های گوناگون آن، دارای مولفه ها و عناصر مهمی همانند «باورها» (جهان بینی)، «ارزش ها» ، «ایدئولوژی » ، «هنجارها» ، «نمادها»، «فناوری مادی و اجتماعی » می باشد . (3)
دین و ارتباط آن با فرهنگ
بر اساس شواهد بسیار، دین و فرهنگ همزاد هم بوده و سهم بزرگی از بالندگی و ماندگاری خود را وامدار یکدیگرند . از این رو، گفته اند: «در تاریخ تمدن بشری، نه دین بی فرهنگ داریم و نه فرهنگ بی دین .» (4)
درباره نسبت بین دین و فرهنگ، دو دیدگاه وجود دارد: افرادی همچون تی . اس . الیت آن دو را جنبه های مختلف یک چیز و دو روی یک سکه با گستره ای هم افق می دانند و در مقابل، کسانی مانند اگوستین ژیرارد با تاکید بر تاثیر سازنده و سامانگر آن دو در یکدیگر، فرهنگ را پردامنه تر از دین می خوانند . (5) به دلیل معنانی وسیع دین و فرهنگ نزد نظریه پردازان یاد شده و نیز به دست ندادن تعریفی دقیق از معنا و مولفه های هر یک، دیدگاه آنان سر از تقابل درآورده و نزاع های فراوانی به دنبال داشته است . از این رو، بدون پرداختن به نقد آن ها، تنها بر اساس تعریف خود از دین (اسلام) و فرهنگ، به نسبت بین آن دو می پردازیم:
«دین (اسلام) عبارت است از اراده تشریعی خداوند که در مجموعه گسترده ای از معارف و در حوزه باورها (عقاید)، ارزش ها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادها ارائه و از طریق وحی در اختیار انسان قرار داده شده است تا زندگی فردی، عبادی و اجتماعی او را برای رسیدن به غایت آفرینش هدایت کند .» بنابراین، با توجه به مولفه های مهم فرهنگ، دین (اسلام) به لحاظ گونه های معرفتی، اخص از آن است . اما نکته شایان توجه این که همه عناصر فرهنگ به نوعی در گستره نظارتی دین قرار دارند . به دیگر سخن، هیچ یک از باورهای دخیل در تکامل الهی انسان و نیز احساسات و عواطف، گفتار و رفتارهای ریز و درشت فردی، عبادی، اجتماعی و حتی عواطف و رفتارهای مرتبط با طبیعت و تاریخ نیز از حوزه عقاید، احکام و اخلاق دینی خارج نیستند . از این رو، نسبت منطقی دین (اسلام) و فرهنگ با توجه به عناصر گوناگون فرهنگی، متفاوت است; اگر مؤلفه های فناوری مادی (دانش ساخت و به کارگیری ابزارها)، بخش هایی از فناوری اجتماعی (دانش مدیریت) و نمادها در نظر گرفته شود، با اسلام نسبت تباین دارد، اما اگر عناصری همچون باورها، ارزش ها، ایدئولوژی و هنجارها لحاظ شوند، نسبت بین آن دو، عموم و خصوص من وجه است .
قلمرو دین (اسلام)
وجود ایدئولوژی، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی نشان می دهند که قلمرو اسلام فراتر از زندگی فردی است . بررسی دقیق و فراگیر آموزه های کتاب و سنت به روشنی نشان می دهد که حیات آدمی به دو بخش دنیایی و آخرتی تقسیم شده است و این دو ارتباط تنگانگی با یکدیگر دارند . اساسا بنا بر بینش اسلامی، چگونگی زندگی انسان در آخرت با توجه به نوع حیات وی در دنیا شکل می گیرد . بر این اساس، هیچ باور، احساس، گفتار و رفتار ریز و درشت فردی و اجتماعی را نمی توان سراغ گرفت که به علت تاثیر مثبت یا منفی آن (اندک یا زیاد) در زندگی دنیا و آخرت انسان، مورد امر یا نهی دینی قرار نگرفته باشد . بنابراین، چنان نیست که بخشی از کارهای دنیا، دنیایی محض و بی تاثیر در آخرت انسان بوده و خارج از گستره دین باشد و بخش دیگر مربوط به آخرت و داخل در قلمرو آن باشد .
سازوکارهای حضور اجتماعی دین (اسلام)
فرهنگ و جامعه، همواره با انبوهی از شرایط دگرگون در فرایند حیات خود روبه روست و در موقعیت ها و شرایط ناهمسان، نیازها و پرسش های تازه تری سر برآورده، پاسخ می طلبند . از این رو، برای این که اسلام بتواند با نظریه پردازی های اجتماعی و فرهنگی کارگشا، حضور دایمی خود را در شرایط متحول زندگی بشر و در طول همه اعصار و امکنه حفظ کند، ساز وکارهای مهمی همچون گستردگی وسیع آموزه ها، اجتهاد (به عنوان اساسی ترین رمز پویایی و پایداری اسلام که موضوع اصلی آن بخش متغیر زندگی است) ، احکام حکومتی، تحول موضوعات، احکام ثانوی و عرف عقلا را در خود تعبیه کرده است .
مبانی فرهنگی اسلام
اسلام خود را دین جهانی دانسته و با فراخواندن بشر به سوی باورها، ارزش ها و هنجارهای توحیدی، بر آن است که جامعه (امت واحده) و فرهنگ جهانی واحدی (توحیدی) تشکیل دهد; فرهنگی که مبتنی بر فطرت مشترک انسانی است . اما از سوی دیگر، واقعیت های فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جوامع بشری را - هر چند که مورد تایید نباشند - پذیرفته، و پیروان خود را ناگزیر از زندگی در آن و ارتباط با بیگانگان می داند . از این رو، به چاره اندیشی پرداخته است تا از یک سو، مسلمانان بتوانند هویت فرهنگی خود را حفظ کرده، تعمیق بخشند و از سوی دیگر، با اصلاح فرهنگ های «جاهلی » ، زمینه «توحیدی » شدن آن ها را فراهم آورند; بر این اساس، ضمن به رسمیت شناختن مرزهای جغرافیایی و قراردادی در روابط بین الملل، اساس تفکیک بین جوامع بشری را «جهان بینی » توحیدی و غیر توحیدی دانسته و نظر به حاکمیت اسلامی و غیر اسلامی، آن را به «دارالکفر» و «دارالاسلام » تقسیم می کند .
جهان بینی اسلامی، که مبانی و جغرافیای فکری - فرهنگی اسلام را ترسیم می کند، از عناصر متعددی شکل گرفته است که برخی بنیادین و زیربنای دیگر باورها و نیز ارزش ها، ایدئولوژی و هنجارهای اسلامی به شمار می روند و برخی دیگر از اهمیت نسبی کم تری برخوردارند . این عناصر به ترتیب اهمیت، به سه دسته هستی شناسی (توحید)، انسان شناسی (معاد) و راه و راهنماشناسی (نبوت) تقسیم شده، اصول سه گانه دین را شکل می دهد .
راهبرد فرهنگی اسلام
پس از تفکیک جوامع بر اساس جهان بینی توحیدی، نوبت به «راهبرد فرهنگی » می رسد تا خطوط کلی وسیاست کلان مربوط به ارتباط با بیگانگان (کافران) را ترسیم نماید . این راهبرد بر قانون جاذبه و دافعه استوار است; قانون فراگیری که در اشکال گوناگون بر همه پدیده های هستی حاکم بوده و دنیای جسم و جان آدمی را نیز در تسخیر مراتب و جلوه های گوناگون خود دارد . بر اساس این قانون، که انسان از رهگذر آن می تواند با حفظ حیات فردی و اجتماعی و ادامه آن، امکان تکامل را برای خود رقم زند، آدمی به سوی هر چیز و هر کس که به نوعی نیازی از او را برآورد و لذت و کمالی برایش فراهم سازد، گرایش می یابد و از هر چیز و هرکس که به گونه ای حیات جسم و جان او را تهدید کرده و رنج و نقصی به دنبال آورد، گریزان می شود، با این تفاوت که گرایش ها و گریزهای آدمی از روی آگاهی و اختیار صورت می گیرند . به همین دلیل نوع آگاهی و شناخت انسان، قطب نمای آن می باشد .
از منظر اسلام، حیات و تکامل حقیقی انسان در گرو حیات فکری و فرهنگی اوست . از این رو، از یک سو و برای حفظ حیات و هویت فرهنگی مؤمنان، بر فعال کردن جاذبه و دافعه آنان و نفی بی تفاوتی نسبت به باورها و ارزش های جاهلی (غیر توحیدی) تاکید می ورزد و از سوی دیگر، با نفی عصبیت های خونی (خانوادگی و قبیله ای)، جغرافیایی، نژادی (رنگ و زبان)، صنفی و حتی انتساب اسمی به ادیان آسمانی (6) و جاهلی خواندن آن ها، با دو اصل «تولی و تبری » ، جاذبه و دافعه اجتماعی و فرهنگی مسلمانان را در جهت فطری و الهی هدایت می کند . این دو، از اصول عملی اسلام و به عنوان دو سیاست کلان و راهبردی، تطبیق اجتماعی و فرهنگی اصل توحید و شعار اساسی آن (لا اله الا الله) می باشد که از یک سو، با نفی خدایان دروغین (لا اله)، انسان ها را از پرستش و بندگی آن ها نهی کرده، بر باورها و ارزش های غیر توحیدی خط بطلان می کشد و از سوی دیگر، با اثبات خدای یگانه (الله) و دعوت انسان به بندگی او، جهان بینی و ارزش های توحیدی را فراروی بشر قرار می دهد .
اسلام با دو راهبرد تولی و تبری بر آن است که توحید را در تمام اندیشه ها، باورها، ارزش ها و هنجارهای فردی ، اجتماعی و عبادی انسان ساری و جاری کرده، باورها، ارزش ها و هنجارهای غیر توحیدی را از صحنه زندگی او حذف نماید . به همین دلیل، از یک سو، پیروان خود را به جانب داری از فرهنگ توحیدی و همگرایی با مؤمنان صالح ، به عنوان تجسمی از آن فرهنگ فرا می خواند تا از این طریق، جامعه ای بر اساس فرهنگ و نظام اجتماعی سیاسی برخاسته از توحید بنا کند و نیز با ایجاد همبستگی شدید روحی، فرهنگی و اجتماعی بین اعضای آن و رهبران فکری و اجتماعی اش، هویت فرهنگی و اجتماعی آن را حفظ و از هضم شدن در فرایند تحولات تاریخی جلوگیری نماید . و از سوی دیگر، مؤمنان را به بیزاری جستن از فرهنگ جاهلی و کفار و مشرکان، که تجسمی از آن فرهنگ هستند، دعوت می کند تا از نفوذ فرهنگ بیگانه در جامعه اسلامی پیش گیری کند .
همگرایی و واگرایی (تولی و تبری) که اسلام منادی آن است، کاملا بر اساس حکمت و خردمندی و از روی نهایت رحمت و علاقه مندی به سرنوشت انسان هاست و اصولا خداوند، کافر و مشرک را نیز از آن جهت که آفریده او هستند، دوست دارد . بدین روی، گم راهی او در وادی کفر و شرک را برنمی تابد و در مقابل آن بی تفاوت نیست . داستان «تبری » دقیقا به روابط اجتماعی مردمانی می ماند که گروهی از آنان دچار بیماری مسری شده اند; عقل سالم و انسان دوستی اقتضا می کند که پزشکان و پرستاران آن جامعه از یک سو، به درمان و مراقبت از بیماران بپردازند تا بهبودی کامل یابند و از سوی دیگر، روابط افراد سالم را با آن ها محدود نمایند تا از ابتلای آنان و گسترش روز افزون بیماری پیش گیری شود . بنابراین، هنگامی که گروهی از انسان ها، دچار ناهنجاری های فکری و رفتاری هستند، کاملا منطقی و خردمندانه است که اسلام با ارائه راه کارهای متعدد، از یک سو برای تصحیح اندیشه ها، باورها، ارزش ها و هنجارهای آنان همت گمارد و در صورت اصرار بر گم راهی خویش و آلوده کردن فرهنگ و جامعه سالم، شدیدا با آنان برخورد نماید تا موجب بیماری فکری و فرهنگی دیگران نشوند و از سوی دیگر، برای پاس داری از سلامت فرهنگی مسلمانان و پیش گیری از سرایت باورها و ارزش های غیر توحیدی به جامعه اسلامی، روابط اجتماعی با بیگانگان را کاملا ضابطه مند نماید . به همین دلیل، از همان آغاز و به وسیله ترسیم خطمشی برائت فرهنگی و واگرایی از بیگانگان و ارائه راه کارهای مناسب، بر آن است که فرهنگ پذیری از بیگانگان را در حوزه باورها، اندیشه ها، ارزش ها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهای غیر توحیدی از بین ببرد و حفظ هویت مستقل و پایداری فرهنگ جوامع اسلامی را تضمین نماید .
نکته شایان توجه آنکه اساس تبرا، بیزاری و برائت قلبی، زبانی و عملی جستن از باورها، ارزش ها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهای غیرتوحیدی است، اما چون این عناصر در افراد، گروه ها و نظام های اجتماعی - سیاسی، تجسم می یابند، اسلام پیروان خود را به واگرایی نسبت به آن ها نیز فرا می خواند . از این افراد و گروه ها، در کتاب و سنت با عناوین گوناگونی یاد شده است که برخی کلی بوده و توسط برخی دیگر از عناوین جزئی، معنا و مصداق می یابند . از جمله می توان به عناوینی همچون طاغوت، (7) شیطان، (8) یهود و نصارا (12) و منافقان (13) اشاره کرد .
قرآن سبب برائت فرهنگی را دشمنی افراد و گروه های یاد شده با فرهنگ توحیدی، (14) خدا، (15) پیامبر صلی الله علیه و آله (16) و مؤمنان (17) ذکر می کند .
راه کارهای صیانت از فرهنگ اسلامی
راه کارهای گوناگون روانی، اجتماعی و فرهنگی که برای عملیاتی شدن راهبرد «برائت فرهنگی » و به شکل بسیار منطقی و حکیمانه پیش بینی شده اند، به روشنی نشان می دهند که راهبرد مذکور همه حوزه های مربوط به روابط با بیگانگان را شامل شده و هرگونه زمینه فرهنگ پذیری از بیگانگان در مؤلفه های مورد نهی اسلام را از بین می برد . عمده ترین راه کارهای مذکور عبارتند از: مبارزه مستقیم (جهاد)، انواع تحریم های اجتماعی، تحریم فرهنگی، مقاومت فرهنگی و مهاجرت فرهنگی . هر یک به اجمال بررسی می شوند:
1 . مبارزه مستقیم (جهاد) (18)
این راه کار، که از فروع و ضروریات دین است و جایگاه بلندی در بین احکام اجتماعی دارد، از عمده ترین شیوه های برائت از بیگانگان در جهت حفظ و گسترش فرهنگ اسلامی به شمار می رود . شکل ابتدایی آن مشروط به حضور پیشوای معصوم علیه السلام و بسط ید اوست . در جهاد ابتدایی، همه اصناف کافران، نخست به پذیرش اسلام دعوت می شوند; اهل کتاب می توانند در صورت عدم پذیرش آن، با شروط «اهل ذمه » در قلمرو حاکمیت اسلامی زندگی کنند . اما مشرکان و پیروان ادیان غیرتوحیدی، راهی جز پذیرش اسلام و یا جنگ ندارند، خداوند درباره مشرکان مکه می فرماید: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة فخلوا سبیلهم ان الله غفور رحیم .» (توبه: 5)
این برخورد شدید برای برائت از آنان است و این که از هر طریق ممکن باید همگی منقرض شوند تا مردم از اختلاط و معاشرت با آنان رهایی یابند (19) و از تاثیرپذیری از باورها و ارزش های شرک آلود و کفر آمیزشان در امان بمانند .
اما جهاد دفاعی مشروط به حضور معصوم نیست، بلکه هنگامی که اساس اسلام، شعائر و ارزش های آن و یا جان، مال و سرزمین مسلمانان از سوی کفار تهدید شوند، مبارزه با آن ها بر هر مسلمان واجد شرایطی واجب است . (20) دقت در آیات مربوطه نشان می دهد که هدف اصلی از این راه کار از یک سو، نابودی کامل باورها و ارزش های کفرآلود و شرک آمیز و از سوی دیگر، حفظ هویت فرهنگی مسلمانان و باورها و ارزش های توحیدی است .
2 . تحریم های اجتماعی - سیاسی
اسلام با تحدید روابط اجتماعی و سیاسی پیروان خود با بیگانگان، از یک سو، بر آن است که با منزوی کردن مشرکان و کافران، زمینه گرایش به اسلام و هدایت آنان را فراهم سازد و از سوی دیگر، با پیش گیری از نفوذ آن ها و فرهنگ جاهلی در جامعه، هویت فرهنگی مسلمانان را حفظ کند . برای این هدف، راه کارهای ذیل را ارائه کرده است:
الف . حکم به نجاست: نفرت و پرهیز از پلیدی ها که به نوعی آسیب های جسمی، روانی و اجتماعی را در پی دارند، از ویژگی های روحی و روانی انسان است . بر این اساس، خداوند نظر به آگاهی کاملی که به چند و چون تاثیر برخی باورها، رفتارها، اشیا و انسان ها در سلامت جسم، جان و جامعه انسانی و مهم تر از همه، در فرایند تکامل الهی انسانها دارد، آن ها را «پاک » یا «پلید» نامیده است تا گرایش فطری انسان به پاکی ها و گریز از پلیدی ها را جهت داده، آن ها را از همدیگر تفکیک نماید . از این رو، قرآن باپلید (رجس/نجس) خواندن بی ایمانی (21) کفر، شرک و نفاق، (22) مشرکان (23) و نیز اموری همچون شراب، قمار، بت ها و ازلام (نوعی مردار، خون، گوشت خوک و مانند آن (25) بر آن است تا به تاثیر ویرانگر آن ها در جسم، جان، جامعه و فرهنگ بشری توجه داده، با ایجاد نفرت شدید، مسلمانان را به پرهیز از آن ها وادارد . بر همین اساس، اکثریت قاطع فقهای شیعه نیز با استناد به کتاب، سنت و اجماع، فتوا به نجاست ذاتی مشرکان و نیز اهل کتاب داده اند، با این تفاوت که گروهی از فقهای متاخر و معاصر دلایل نجاست ذاتی اهل کتاب را ناتمام دانسته اند، اما به سبب فتوای مشهور، حکم به احتیاط واجب (26) و یا نجاست عرضی و حکمی آن ها داده اند . (27)
این حکم نشان می دهد که اسلام، پرهیز از کفار و مشرکان را فرمان می دهد تا زمینه همگرایی با آنان و در نتیجه، نفوذ اندیشه ها، باورها و ارزش های غیرتوحیدی در جامعه اسلامی و اذهان مسلمانان از بین برود .
ب . تحریم ازدواج: بدون شک، خانواده با وجود دیگر نهادهای آموزشی گوناگون، هنوز هم نقشی مهم و اساسی در جامعه پذیری و اجتماعی شدن فرزندان ایفا می کند . بسیاری از باورها، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی، از راه آموزش مستقیم و غیرمستقیم خانواده به فرزندان منتقل می شوند . در این میان، پدر و بیش از او مادر در شکل گیری شخصیت پایه فرزندان نقشی کارساز دارند و بسیاری از ویژگی های فرهنگی را از راه ارتباط مستمر (همانند ویژگی های جسمی و روانی از راه وراثت) به فرزندان منتقل می نمایند . از این رو، سلامت جسمی، روانی و فرهنگی، همواره به عنوان یکی از اصلی ترین معیارها در گزینش همسر، مورد توجه افراد در فرهنگ های گوناگون بوده و هست .
و زرتشت، (30) ازدواج با پیروان ادیان، افراد نژادها و قبایل دیگر با چند و چونی متفاوت، ممنوع بوده است تا افزون بر حفظ هویت دینی، اصالت نژادی و خانوادگی نیز مصون بماند . اسلام هرچند در مقایسه با ادیان و فرهنگ های دیگر، انعطاف بیش تری در این مسئله از خود نشان داده و به ویژه معیارهای نژادی، خانوادگی و امتیازات اجتماعی را لغو کرده است، اما نظر به این که هدف اصلی خود را تعلیم و تزکیه انسان ها و اکمال ارزش های والای اخلاقی می داند، با اذعان بر تاثیر فکری و رفتار پدر و مادر بر فرزندان، (31) ایمان را شرط صحت ازدواج دانسته و پیروان خود را از ازدواج با مشرکان و کافران (32) نهی نموده است، هرچند امتیازاتی همچون زیبایی و موقعیت برتر اجتماعی نیز داشته باشند . قرآن درباره حکمت این حکم می فرماید: «اولئک یدعون الی النار .» (بقره: 222) ; آنان به خاطر باورها و ارزش های شرک آلودی که دارند، دیگران را به سوی آتش جهنم فرا می خوانند، اما خداوند با دعوت به ایمان، موجب رستگاری، آمرزش و بهشتی شدن انسان ها می شود . بنابراین، خداوند مؤمنان را از اختلاط و معاشرت با مشرکان، که نتیجه ای جز دوری از خدا در پی ندارد، بر حذر داشته و به اختلاط با مؤمنان، که زمینه تقرب الهی است، فرا می خواند . (33)
از سوی دیگر، خداوند زن و شوهر را مایه آرامش روانی یکدیگر می داند که بین آنها پیوند قلبی و مودت آمیزی بر قرار کرده است . (34) ادامه این پیوند برای استمرار زندگی زناشویی ضروری است . حال اگر چنین پیوندی بین زن و شوهری که یکی مسلمان و دیگری کافر است برقرار شود، از یک سو، آنان به ویژه زن را در معرض فرهنگ پذیری از یکدیگر قرار داده و از سوی دیگر، با نهی از دوستی و مودت کافران در تضاد خواهد بود; و اگر این رابطه برقرار نباشد، زندگی دوام نخواهد یافت .
دلیل دیگر آنکه ازدواج با بیگانگان در دراز مدت موجب حضور گسترده غیر مسلمانان در جامعه اسلامی و تغییر ترکیب جمعیت، گسترش فرهنگ بیگانه و اضمحلال فرهنگ اسلامی می گردد . از این رو، ازدواج با پیروان دیگر ادیان، جز در موارد خاص، تحریم شده است .
ج . تحریم سلطه اجتماعی - سیاسی: از دیگر راه کارهای مهم صیانت از فرهنگ جامعه اسلامی، تحریم هرگونه تسلط و ولایت کفار بر مؤمنان و جامعه اسلامی است که در اصطلاح فقها، به قاعده «نفی سبیل » (35) معروف و به عنوان یکی از اصول حاکم بر روابط اجتماعی و بین الملل مسلمان ها با بیگانگان مطرح است . مراد از این قاعده این است که خداوند در تشریع احکام اسلامی، حکمی را که به واسطه آن سلطه و برتری کافر بر مسلمان تثبیت گردد، جعل نکرده است . بر فرض ثبوت این قاعده، حکومت آن بر همه عمومات و اطلاقات اولیه ثابت می گردد; (36) بدین معنا که نقش محدودکننده ای در استنباط احکام مربوط به روابط اجتماعی - سیاسی مسلمانان با بیگانگان دارد . از این رو، اگر عموم و یا اطلاق آیه و روایتی مقتضی حکمی باشد که زمینه ساز سلطه کافر بر مسلمان است، به وسیله این قاعده تخصیص خورده، حجیت خود را برای اثبات نظر شارع از دست می دهد . براساس این قاعده، که در اثبات آن به قرآن، (37) سنت، (38) عقل (39) و اجماع (40) استناد شده است:
اولا، برقراری هرگونه رابطه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی کشورهای مسلمان با بیگانگان در صورتی که موجب استیلای سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی بیگانگان بر جوامع اسلامی شود، حرام است و نه تنها دولت ها و ملل مسلمان حق برقراری چنین روابطی ندارند، بلکه باید با ابزارها و راه کارهای گوناگون از جمله مقاومت منفی به مقابله با بیگانگان برخیزند . (41)
ثانیا، هیچ کافری نمی تواند در جامعه اسلامی عهده دار منصبی از مناصب سیاسی و قضایی، که لازمه اش تسلط و برتری بر مسلمانان است، بشود . مسلمان بودن از شرایط حاکمان، والیان و قضات جامعه اسلامی است . (42)
ثالثا، کافر، بر کودکان بی سرپرست (لانه لا یؤمن مخادعته عن الدین)، دیوانه (43) و خردسالان مسلمان - هرچند فرزندان خود او باشد - و نیز بر تزویج دختر مسلمان خود، (44) تجهیز میت مسلمان - حتی پدر و فرزند او باشند - (45) و برده مسلمان، حق ولایت و سرپرستی ندارد . (46) همچنین حق شفعه بر مسلمان ندارد . برخی از فقها حق مالکیت وی بر قرآن و حتی کتب روایی و فقهی را نیز رد کرده اند . (47)
د . تحریم فراورده های گوشتی: در ذبح یا شکار حیوانات، علاوه بر شرایطی همچون رو به قبله بودن و ذکر نام خدا، مسلمان بودن ذابح یا شکارچی نیز شرط است . از این رو، اگر یکی از اصناف کافران - اعم از مشرک، بت پرست، مادی گرا، اهل کتاب و نیز مرتد و ناصبی - حیوانی را سر ببرند و یا به وسیله سگ شکاری، تیر و تفنگ شکار کنند، آن حیوان، غیر مذکا و در حکم مردار است و استفاده از گوشت، پوست و چربی آن بر مسلمان حرام می باشد . به همین دلیل، گوشت، پوست، چربی و مواد غذایی گوشتی، که از کشورهای غیرمسلمان وارد می شوند و یا در بازار غیر مسلمانان و یا به وسیله غیر مسلمانی که در کشور اسلامی زندگی می کند، فروخته می شوند، محکوم به حرمت و نجاست می باشند; (48) البته نصوص مربوط به ذبایح اهل کتاب، قدری متفاوت است; لذا برخی برای جمع بین ادله، حکم به کراهت کرده اند; اما مشهور فقها ذبایح اهل کتاب را نیز غیرمذکا دانسته اند (49) حتی در برخی روایات، از ذبایح جبریه و مجسمه نیز نهی شده است . (50) همچنین براساس نجاست کفار، دیگر مواد غذایی آنان، که مایع و یا مرطوب باشد، نیز همین حکم را دارد، هرچند برخی در صورت عدم علم به نجاست، پرهیز از آن را لازم نمی دانند . این راه کار نیز در جهت منزوی ساختن بیگانگان و واگرایی از آن ها قابل ارزیابی است تا یکی دیگر از زمینه های فرهنگ پذیری از بیگانگان از بین برود .
ه . تحریم تسلیحاتی: قدرت برتر نظامی از ابتدایی ترین اشکال آن تا برخورداری از فناوری و تجهیزات بسیار پیشرفته نظامی، همواره - به ویژه در جهان معاصر - یکی از عناصر قدرت و برتری طلبی های بین المللی بوده است . از این رو، اسلام از یک سو، مسلمانان را به داشتن قدرت برتر نظامی برای دفاع از خویش و مقابله با دشمنان فرا می خواند (51) و از سوی دیگر، هرگونه ارتباط تجاری، از جمله فروش سلاح و فناوری نظامی به دشمنان را، در صورتی که موجب تقویت بنیه نظامی آنان و در نتیجه، تهدید مسلمانان شود، تحریم نموده، آن را جزو «مکاسب محرمه » می شمارد . (52) این سیاست در روابط تجاری، به ویژه تجارت نظامی، به مرور زمان می تواند بیگانگان را به انزوای بین المللی کشانده، آن ها را از تلاش، تهدید و اعمال فشار بر ضدجوامع مسلمان و در نتیجه، تسلط و تاثیرگذاری بر آن، باز دارد . فقهای مسلمان با استناد به کتاب (53) و سنت، (54) دیدگاه های ارزشمندی در این باره ارائه کرده اند . (55)
و . تحریم اطلاعاتی: قرآن هرچند با خطاب عام، مسلمانان را از برقراری ارتباط ولایی با بیگانگان نهی می کند . اما به سبب اهمیت فراوانی که حفظ اسرار جامعه اسلامی دارد، به طور خاص بر آن تاکید کرده و مسلمانان را از اینکه بیگانگان را محرم راز خود دانسته واطلاعات و اسرار گوناگون نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در اختیار آنان قرار دهند و یا به آن ها بفروشند، نهی می کند:
«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یالونکم خبالا ودوا ما عنتم قد بدت البغضآء من افواهم و ماتخفی صدورهم اکبر قد بینا لکم الآیات ان کنتم تعقلون .» (آل عمران: 118) ; ای کسانی که ایمان آورده اید! محرم اسراری از غیرخود انتخاب نکنید . آن ها از هرگونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند و دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید . (نشانه های) دشمنی از دهان (و کام) شان آشکار شده و آنچه در دل هایشان پنهان می دارند، از آن مهم تر است . ما آیات (و راه های پیش گیری از شر آن ها) را برای شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید .
این آیه در شان عده ای از مسلمانان نازل شد که به سبب خویشاوندی، همپیمانی، همسایگی و حق رضاعی که پیش از اسلام با یهودیان داشتند، به قدری روابط دوستانه و صمیمانه با آنان برقرار کرده بودند که پس از اسلام، اسرار مسلمانان را به آن ها بازگو می کردند و آن ها در مواقع لزوم، از آن اطلاعات علیه مسلمانان بهره می گرفتند، یا آن را در اختیار مشرکان مکه قرار می دادند . از این رو، آیه نازل شد وآنان را از این کار نهی کرد . (56)
ز . تحریم وابستگی به بیگانگان: قرآن پیامبر و مسلمانان را از تکیه کردن و وابستگی به بیگانگان در امور دینی و اجتماعی نهی می کند: «ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار .» (هود: 113) مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر «رکون » ، «الذین ظلموا» و اموری که اتکا به ظالمان در آن ها نهی شده است، می فرماید: با توجه به آیات قبلی، روشن می شود که مراد از ظالمان، کافران و مشرکان و هر جائر و ستمگری است که از پذیرش آیین توحیدی سرباز زده، از گسترش و پیاده شدن آن جلوگیری نموده و مؤمنان را به خاطر باورها و ارزش هایشان مورد آزار و شکنجه قرار می دهد . بنابراین، حتی جائران مسلمان نما را نیز شامل می شود و «رکون » به هر تکیه کردنی گفته نمی شود، بلکه به آن وابستگی که برخاسته از گرایش و تمایل باشد، اطلاق می گردد . قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان را از این وابستگی به ظالمان در امور دین نهی می کند; یعنی باید از بیان و یا پیاده کردن حقایقی از دین که به ضرر آن هاست، پرهیز کنند و نباید آنان را در اداره امور اجتماعی خویش دخالت دهند و یا با استفاده از امکانات آنان به حفظ، تبلیغ، اجرای دین، اخلاق و سنن اسلامی اقدام نمایند; چرا که این کار، استقلال دینی و اجتماعی مسلمانان را خدشه دار کرده، احیای حق از راه توسل به باطل به شمار می رود که سرانجام، موجب از بین رفتن حق بر اثر تلاش برای احیای آن می شود . (57)
بر همین اساس، اسلام نظام های اجتماعی و سیاسی را که مبتنی بر فرهنگ اسلامی نباشند و نیز حاکمانی را که بر مبنای معیارهای اسلامی سر کار نیامده باشند، «غاصب » و «طاغوت » می نامد . ائمه معصوم علیهم السلام نیز همواره نسبت به این نظام ها و حاکمان جور، موضع منفی داشته و با آنان درگیر بوده اند و به همین دلیل نیز از سوی آنان مسموم و مقتول شده اند . آن بزرگواران هرگونه همکاری با آن ها و مراجعه به آنان، حتی برای گرفتن حق مسلم خویش، را نهی کرده اند; (58) چرا که این گونه وابستگی ها و مراجعه کردن ها به معنای به رسمیت شناختن آنان بوده و به مرور زمان مشروعیت آن ها را نهادینه کرده و در نتیجه، باعث انزوا و خاموشی فرهنگ توحیدی می شود .
ح . عدم تکریم اجتماعی: در بینش اسلامی، میزان ارزش و کرامت حقیقی انسان در گرو میزان تکامل الهی اوست که تنها از راه پای بندی به باورها، ارزش ها و هنجارهای توحیدی میسر است; از این رو، کافران را بدترین جنبندگان نامیده (59) و برای آنان ارزشی قایل نیست . به همین دلیل، فقها با استناد به کتاب و سنت، احکامی را صادر کرده اند که به نوعی، تحقیر اجتماعی کفار بوده و از راه های مؤثر برائت و بیزاری از آنان است; مانند جواز هجو، لعن، نفرین و غیبت مشرکان، (60) عدم جواز غسل (61) و نماز بر جنازه (62) آنان، عدم وجوب کفن و دفن، (63) عدم قبول شهادت، (64) منع وصیت (65) و وقف برای آن ها، (66) محرومیت از ارث، (67) زکات، (68) عدم وجوب دیه قتل آن ها (69) و عدم جواز استغفار برای مردگان آن ها . (70) البته در برخی موارد، بین فقها اختلاف نظرهایی وجود دارد .
ط . محدودیت های اجتماعی فرهنگی: از دیدگاه فقه اسلامی، پیروان ادیان آسمانی و اهل کتاب حکمشان با مشرکان و بی دینان یکسان نیست . از این رو، آن ها می توانند تحت شرایط «ذمه » با حفظ عقیده و مذهب خویش در حوزه حکومت اسلامی، زندگی کنند . این شرایط عبارتند از: پرداخت جزیه (مالیات سرانه)، پرهیز از اقداماتی که به نوعی امنیت اجتماعی مسلمانان را به خاطر انداخته، یا موجب آزار و اذیت آنان می شود (مثل همکاری با بیگانگان و جاسوسی برای آن ها، ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران مسلمان و دزدی اموال آن ها) پرهیز از شکستن هنجارها و بی اعتنایی نسبت به ارزش های اسلامی در ملاعام، اجتناب از احداث معابدی همچون کلیسا، صومعه، کنشت و آتشکده، خودداری از احداث بناها و ساختمان های مشرف بر خانه های مسلمانان، به صدا درآوردن ناقوس، ورود به مساجد مسلمانان، فروش کتب دینی خود و صلیب در بازار مسلمانان، تبلیغ باورها و ارزش های خود، و انجام معاملاتی که در اسلام حرامند . این محدودیت ها از جمله برای آن هستند که به مرور زمان، فرهنگ جامعه اسلامی با تاثیرپذیری از باورها و ارزش های آنان، دگرگون نشود . (71) از سوی دیگر، زمینه انزوای اجتماعی و فرهنگی آنان فراهم شده، به مرور زمان، باورها و ارزش های شرک آلود از بین بروند .
3 . تحریم فرهنگی
از منظر اسلام، جامعه در سلامت و آلودگی فکری و رفتاری افراد بسیار مؤثر است . برای همین، از یک سو با سازوکارهای گوناگونی همچون تبلیغ، ترویج و تعمیق باورها، اندیشه ها، ارزش ها، و هنجارهای اسلامی و اصل امر به معروف بر آن است که آن ها را تبدیل به فرهنگ عمومی کرده و با اصلاح ناهنجاری های فکری و رفتاری به سالم سازی فرهنگی بپردازد و از سوی دیگر، با ارائه راه کارهای مناسبی همچون تحریم محصولات فرهنگ غیر دینی، نفی نمادهای کفرآلود، تحریم تشابه فرهنگی به بیگانگان و «نهی از منکر» به مبارزه با فرهنگ جاهلی و در نتیجه، اصلاح مداوم افراد و نهادهای اجتماعی همت گمارد تا فضای فرهنگی جامعه به عناصر فرهنگ غیر توحیدی آلوده نشود .
احکام مربوط به مرتدشدگان، بدعت گذاران در دین، تحریفگران و مفسران به رای و چگونگی برخورد با آنان نیز دقیقا در همین جهت و برای صیانت از فرهنگ دینی و پیش گیری از تزلزل اعتقادی و استحاله و اضمحلال فرهنگی جامعه قابل ارزیابی است . در ذیل به سه نمونه از مصادیق تحریم فرهنگی اشاره می شود:
الف . تحریم فراورده های فرهنگی: از نگاه اسلام، هر کسی می تواند برای خود هرگونه باور و اندیشه ای داشته باشد و در خلوت خانه خود، هر رفتاری انجام دهد . وی هرچند در نزد خداوند مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، ولی کسی حق تجسس و دخالت در کار او را ندارد . اما اگر همین فرد در مقام ترویج همان باورها و ارزش های غیر دینی برآید، چون جنبه اجتماعی پیدا می کند، اسلام دستور برخورد شدید با وی را می دهد; چرا که موجب آلودگی فرهنگ عمومی جامعه و افول آن می شود . بر همین اساس، اسلام آن دسته از محصولات فرهنگی را که به نوعی باورها، اندیشه ها و ارزش های غیر اسلامی را ترویج و یا در باورها و ارزش های دینی القاء شبهه و تردید می کنند، تحریم و امحای آن را واجب کرده است . این راه کار از دیر باز تحت عنوان «حرمت کتب ضاله » (72) مطرح بوده و فقها بالاتفاق، نگه داری، چاپ، تکثیر، خرید و فروش، خواندن، تدریس و درس گرفتن این گونه کتاب ها و نیز کسب درآمد از راه های مذکور را حرام دانسته اند، جز برای اهل فن و برای نقد و بررسی آن ها . (73) روشن است که انواع مطبوعات، نشریه ها، روزنامه ها و نیز امواج و تصاویر ضاله نیز، که از ماهواره و اینترنت دریافت می شوند، همین حکم را دارند . فقها برای این حکم به کتاب، (74) سنت و عقل استناد کرده اند . (75)
ب . نفی نمادهای فرهنگی: نمادها به عنوان ابزار ارتباط اجتماعی، نقش انتقال فرهنگی را بین افراد، نسل ها و جوامع بشری ایفا می کنند . از این رو، اسلام بسیاری از باورها و ارزش های بنیادین خود را در قالب های گوناگونی از رفتارها و گفتارهای نمادین و یا ترکیبی از هر دو ریخته و با عناوین گوناگون کوشیده است که آن ها را جزئی از رفتارها و گفتارهای روزمره مسلمانان قرار دهد تا از این راه، وارد حوزه فرهنگ عمومی کرده و به هدایت فکری، رفتاری آن ها بپردازد . برای مثال، نماز و حج سرشار از این گفتارها و رفتارهای نمادین و در برگیرنده عمیق ترین مفاهیم توحیدی اند .
«توحید» بنیادی ترین باوری است که اسلام می خواهد آن را در تمام اندیشه ها، باورها، رفتارها، گفتارها، و عواطف فردی و اجتماعی انسان منعکس نماید و در یک کلام، قبله نمای فرهنگ و جامعه کند . از این رو، از یک سو «قصد قربت » را در همه رفتارها، گفتارها و عواطف، شرط لازم و یا شرط کمال دانسته است; چنان که رو به قبله و یا پشت به قبله بودن در بسیاری از حالات، واجب، حرام، مستحب و یا مکروه است; یعنی انسان باید هنگام عبادت، در نهان و آشکار، قیام و قعود، خواب و بیداری، متوجه خدا بوده و حتی هنگام انجام حیوانی ترین رفتارها نیز نباید از خدا و جهت توحیدی غافل شود . از سوی دیگر، رفتارها، گفتارها و نمادهایی را که به نوعی تداعی گر و دربردارنده باور و یا ارزشی از فرهنگ جاهلی اند، مورد نهی تحریمی و یا تنزیهی قرار داده است تا همه روزنه های نفوذ فرهنگ بیگانه به حوزه فرهنگی مسلمانان را مسدود نماید . برای مثال به موارد ذیل توجه کنید:
1 . قبله: بدون شک، روبه سوی معبود بودن، جان مایه اصلی عبادت و بندگی است، اما چون خداوند فراتر از افق ادراک حسی بشر است و مکان مشخصی ندارد (همه جا هست و هیچ جا نیست) اگر قرار باشد در رفتار، گفتار و اندیشه های آدمی تجلی کند، قطعا باید یک جهت نمادین و محسوس و مشخصی داشته باشد تا همه بندگان بدان سمت روی کنند . از این رو، «کعبه » از دیر باز به عنوان برجسته ترین نماد توحید، قبله خداپرستان بوده است تا آنان با همه تفاوت ها، یگانگی و همبستگی فرهنگی و اجتماعی خود را حفظ نمایند . برای همین، از یک سو، نمازگزاردن به سوی کعبه واجب است (76) و از سوی دیگر، اقامه آن در برابر مجسمه، تصویر، قبر، (77) آتش روشن، و نیز در آتشکده (78) ، با لباس، انگشتری و روی فرشی که دارا ی تصویر ذی روحی باشد، (79) نهی شده است . حکمت این حکم را پرهیز از تشبه به بت پرستی و عبادت اهل ضلال دانسته اند; چرا که هر یک از موارد مذکور نمادی از یک باور غیرتوحیدی است .
ب . اذان: پیش از وضع حکم اذان، مسلمانان با ندای «الصلاة جماعة » وقت نماز را اعلان می کردند و در سال نخست هجرت، پیامبر صلی الله علیه و آله برای تعیین نشانه ای برای اعلام وقت نماز، با یارانش به مشورت نشست . برخی «بوق زدن » - نماد عبادی یهودیان - و برخی دیگر برافروختن آتش و بعضی نیز صدای «ناقوس » را پیشنهاد کردند . اما چون هر یک از آن ها نمادی از باورها و ادیان شرک آلود بودند، رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ یک را نپذیرفت، تا آنکه روزی جبرئیل نازل شد و حکم اذان را ابلاغ کرد; اذانی که عمیق ترین و بنیادی ترین باورها و ارزش های توحیدی را در بر دارد و به حق می توان آن را بلندترین سرود توحید و زیباترین شعار یگانه پرستی دانست .
ج . تحریم تشابه فرهنگی: تقلید و الگوپذیری از ویژگی های روانی انسان بوده و از زمینه های مهم اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری به شمار می رود . این پدیده ریشه در انگیزه هایی همچون گرایش به برتری و توانمندی، برخوردار شدن از پذیرش اجتماعی و دور ماندن از فشارهای اجتماعی دارد که فرد را وادار به پذیرش ارزش های حاکم بر محیط زندگی و یا مورد قبول الگوی موردنظر می کند .
اسلام با توجه به این مهم و با تاکید بر این نکته که تقلید و تشابه به هر فرد و گروهی، پیامد همگرایی و همسان شدن با آنان را در پی دارد، (80) از یک سو، الگوهای سالم فکری و رفتاری را معرفی کرده (81) و از سوی دیگر، با مذموم خواندن تقلیدهای کورکورانه و عاری از تفکر و تامل و نفی الگوهای ناشایست و تقلید از آن ها، (82) تشابه به بیگانگان و تقلید از آن ها را تحریم می کند تا مسلمانان به مرور زمان و در اثر همگرایی با آن ها به فرهنگ پذیری و در نتیجه، استحاله فرهنگی گرفتار نشوند . این مهم از دیرباز و تحت عنوان «حرمت تشبه به کفار» در کتب فقهی مطرح بوده است و فقها تشابه به کفار را در لباس پوشیدن، آرایش کردن، غذا خوردن، روش زندگی (83) و هرچیزی که از ویژگی های اختصاصی آن ها باشد، حرام دانسته اند . (84)
4 . مقاومت فرهنگی
پای بندی به باورهای اسلامی در زندگی فردی و اجتماعی، ناگزیر یک سلسله ناملایمات، محدودیت ها و محرومیت های ظاهری به دنبال دارد . اسلام مقاومت در برابر این امور و دیگر فشارهای اجتماعی برای صیانت از فرهنگ اسلامی و عدم پذیرش فرهنگ جاهلی را از مصادیق بارز «صبر در طاعت » و «جهاد فی سبیل الله » می داند و از مسلمانان می خواهد هرگز به دلایلی همچون حاکمیت فرهنگ جاهلی بر جامعه و پیروی اکثریت از آن، اندک بودن رهروان طریق هدایت و وجود فشارهای گوناگون اجتماعی، دست از باورها و ارزش های خود برنداشته، به رنگ جماعت درنیایند; چرا که پس از هدایت سبیل (85) و تبیین رشد از غی، (86) جت بر همه تمام است و باید برای حفظ باورها و ارزش ها توحیدی پایداری کرد .
مقاومت فرهنگی و جان بازی در راه باورها و ارزش های توحیدی، جلوه های با شکوهی در تاریخ ادیان الهی داشته است و انبیا، خود طلایه داران این حرکت بوده اند . از این رو، قرآن کریم علاوه بر انبیا، از افراد و گروه های مؤمنی نام می برد که علی رغم حاکمیت فرهنگ و نظام اجتماعی - سیاسی طاغوت بر جامعه و تحمل سختی های فراوان، دست از باورها و ارزش های توحیدی بر نداشته و با به جان خریدن انواع فشارهای اجتماعی، آزارها و اذیت ها سر بر سرآیین و ایمان خود نهادند . این کار آنان چنان بزرگ و با شکوه است که خداوند آن را به غایت ستوده و آن ها را برای همیشه تاریخ و به عنوان الگوی سرمد مؤمنان معرفی کرده است . قرآن با بیان این قبیل داستان ها، بر آن است که از یک سو، مسلمانان را، که همواره با این فشارها مواجه بوده اند، دل داری دهد تا هرگز موعوب جوامع و فرهنگ های طاغوتی نشده، بر صیانت از باورها و ارزش های توحیدی پای داری کنند و از سوی دیگر، سرانجام دردناک کافران را، که دست به آزار مؤمنان زده اند، برای عبرت همه کافران تاریخ گوشزد نماید . به برخی از جلوه های این نوع مقاومت ها در قرآن توجه کنید:
الف . ساحران فرعون: هنگامی که ساحران به حقانیت رسالت موسی علیه السلام پی برده و به خدای یگانه ایمان آوردند، (87) فرعون سخت برآشفت و آن ها را به شدیدترین شکنجه ها و فجیع ترین نوع قتل (بریدن یکی از دو دست و پای دیگر و آویزان کردن از تنه درخت نخل) تهدید کرد، (88) تا دست از ایمان خود بردارند، اما ساحران بدون اینکه مرعوب این تهدیدها شوند، بر ایمان خود پایداری کرده، گفتند: «سوگند به خدایی که ما را آفریده، هر گز با وجود این دلایل روشن، تو را بر خدای یگانه مقدم نخواهیم داشت . هرکاری که دوست داری انجام بده، فرمان تو تنها در این دنیا نافذ است و تنها می توانی ما را از پاداش ها و امتیازاتی که داده بودی محروم کنی و با بریدن دست و پایمان و آویختن به دار، ما را از زندگی دنیا محروم سازی، (89) اما اگر کسی در گرداب شرک و گناه غرق شود، برای همیشه در آتش قهر خدا دچار خواهد شد; چنان که اگر کسی به وادی ایمان و عمل صالح گام نهد از نعمت های بی شمار و بهشت جاودان خدا بهره مند می شود . (90) ما به پروردگار خویش ایمان آوردیم تا گناهان و جادوگری مان را، که تو ما را برای مقابله با موسی بدان واداشتی، بیامرزد; که او بهتر و ماندگارتر است . (91) تو به سبب این که ما با دیدن نشانه های آشکار الهی به خدا ایمان آوردیم، می خواهی از ما انتقام بگیری، و ما از خداوند می خواهیم که به ما صبر و استقامت عنایت کرده، ما را مسلمان و با ایمان از این دنیا ببرد . (92)
قرآن با بیان این فراز از داستان حضرت موسی علیه السلام یکی از زیباترین صحنه های توحیدی را ترسیم کرده، قدرت شگفت انگیز ایمان راسخ و یقین به خدا و باورهای توحیدی را به نمایش می گذارد که چگونه می تواند با شکوه ترین جلوه های پایداری و مقاومت فرهنگی را بیافریند .
ب . مؤمن آل فرعون: وی را از نزدیکان فرعون دانسته اند (93) و ظاهرا پس از ایمان آوردن ساحران، به حضرت موسی علیه السلام گروید، اما ایمان خود را از فرعونیان پنهان می داشت . قرآن وی را با نام «مؤمن آل فرعون » معرفی می کند; نامی که دنیایی از پیام است . «مؤمن » تجسمی از باورها و ارزش های توحیدی است که در میان اجتماعی (آل فرعون) می زیست که زمامدار آن نماد برجسته کفر، شرک و طغیان بود . سوره ای از قرآن نیز به این نام، نام گذاری شده است و بیش از بیست آیه به شرح مقاومت و بیانات وی در دفاع مستدل و حکیمانه از باورها و ارزش های توحیدی و نکوهش شرک و بت پرستی و پیروان آن می پردازد .
از آیات قرآن بر می آید که وی مردی هوشمند، موقع شناس، دارای منطقی استوار و نیز آگاه به معارف توحیدی بوده است . او برای آگاهی از نقشه فرعونیان و در حمایت از حضرت موسی علیه السلام، ایمان خود را پنهان می داشت; اما هنگامی که دید خشم شدید فرعون جان موسی علیه السلام را تهدید می کند، قدم پبش نهاد و با به خطر انداختن جان خویش و بیانات مستدل و منطقی، جان موسی را از خطر رهانید . (94)
قرآن درباره فرجام وی به طور سر بسته می گوید: خداوند او را از توطئه های آنان رهانید، ولی فرعونیان را در گرداب هلاکت و عذاب الهی غرق کرد، (95) اما از اینکه چه توطئه ای علیه او چیدند، چیزی نمی گوید . بخشی از آن توطئه می تواند تحمیل بت پرستی بر وی باشد، اما خداوند چنان قدرت روحی و استقامتی به او داد که از این دام مهلک رها شد . امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر جمله «فوقاه الله سیئات ما مکروا» به آن اشاره کرده، می فرماید: «والله لقد قطعوه اربا اربا و لکن وقاه الله ان یفتنوه فی دینه » ; (96) به خدا سوگند، او را قطعه قطعه کردند، ولی هرگز نتوانستند وی را به دست برداشتن از دین و آیین خود وادار نمایند .
ج . آسیه همسر فرعون: وی نیز پس از غلبه حضرت موسی بر ساحران، به خدای یگانه ایمان آورد، ولی آن را پنهان می داشت، اما سرانجام رازش برملا شد . فرعون بارها از وی خواست دست از آیین یکتاپرستی بردارد و از موسی علیه السلام و خدای یگانه بیزاری جوید، اما وی به شدت پایداری کرد . هنگامی که فرعون از ارتداد او ناامید شد، دستور داد وی را در زیر آفتاب سوزان به چهار میخ کشیده، سنگ بزرگی بر روی سینه اش قرار دهند، اما او آن قدر در زیر شکنجه تاب آورد که جان به جان آفرین تسلیم کرد .
خداوند او را به عنوان الگوی ابدی برای همه مؤمنان تاریخ معرفی می کند; زنی که در متن یک محیط آکنده از کفر و شرک و در خانه سرسخت ترین دشمن خدا زندگی می کرد، اما به سبب پای بندی به باورها و ارزش های توحیدی، نه تنها از جان خود گذشت، بلکه به همه جلال و جبروت فرعونی و زرق و برق دنیا و ناز و نعمت زندگی پشت پا زد و با آرزوی همجواری با خدای مهربان، از فرعون و پیروان ستم کار او و نیز باورها و ارزش های جاهلی آنان بیزاری جست . (97) از این رو، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وی را یکی از چهار زن برتر بهشت معرفی کرد . (98)
د . اصحاب اخدود: در داستان موسوم به «اصحاب اخدود» ، از جباران ستمگری یاد می شود که گودال عظیمی پر از آتش انبوه فراهم آورده، مؤمنان را تنها به دلیل اینکه دست از آیین یکتا پرستی برنداشتند و به آیین شرک آمیز گردن ننهادند، درون آتش انداخته، سوزاندند . آنان با تمام قساوت و بی رحمی، در کنار گودال می نشستند و سوختن مؤمنان را تماشا می کردند . (99)
ه . اصحاب کهف: اصحاب کهف گروه دیگری از قهرمانان مقاومت در راه حفظ فرهنگ و آیین توحیدی هستند که خداوند به سبب عظمت کاری که انجام دادند، آنان را «جوان مرد» می نامد، با اینکه همه از مرز جوانی گذشته بودند . (100) آنان شش نفر از مشاوران و نزدیکان دقیانوس طاغوت زمان به همراه یک چوپان بودند و در جامعه ای می زیستند که شرک و بت پرستی و باورها و ارزش های برخاسته از آن بر سراسر زندگی مردمان سایه گستر بود و حاکمان ستمگر طاغوت، یکی پس از دیگری بر گرده جامعه سوار شده، به پاس داری از فرهنگ کفر و نظام اجتماعی سیاسی می پرداختند . اصحاب کهف از پیروان آیین نوظهور حضرت مسیح علیه السلام بودند که سران کفر به سختی در برابر آنان واکنش نشان دادند و برای جلوگیری از گسترش دین آنان، مؤمنان را به شدت مورد آزار و شکنجه قرار داده، به قتل می رساندند . (101)
اصحاب کهف در آغاز، ایمان خود را پنهان می ساختند، اما یکی از روزها و در حضور امپراتور و درباریان، بپا خاسته، با بیزاری جستن از خدایان دروغین و آیین بت پرستی، ندای توحید سر داده، پرده از ایمان خود برداشتند . (102) اما فرهنگ جاهلی چنان در تار و پود جامعه و هزار توی اذهان حاکمان و مردم ریشه دوانده بود که نه تنها آوای توحید، ذره ای گوش جان آنان را ننواخت، بلکه آن ها کمر به قتل اصحاب کهف بستند، ولی آنان در فرصتی و با دست کشیدن از آن همه زرق و برق و نازو نعمت شاهانه به غاری پناه بردند تا با کناره گیری از جامعه و فرهنگی آلوده، هویت و سلامت فرهنگی خویش را حفظ نمایند .
و . مسلمانان صدر اسلام: تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ سرخ تشیع، بیش از هر آیین و مذهب دیگری شاهد مقاومت فرهنگی، پایداری و جان فشانی در راه حفظ باورها و ارزش های اسلامی بوده است . نمونه بارز آن مقاومت مسلمانان صدر اسلام می باشد که قرآن در کنار ستایش آنان به سبب مقاومت و مهاجرت فرهنگی و نیز جهاد در راه حفظ باورها و ارزش های توحیدی، این مهم را نیز گوشزد می کند که گمان نکنید آزارها و شکنجه ها و در نتیجه، مقاومت به پایان رسیده است، بلکه تا زمانی که شما بر سر باورها و ارزش های الهی پافشاری کنید، آزارها و شکنجه ها ادامه دارد و شما نیز باید همواره مقاومت و پایداری نمایید . در اینجا، به دو نمونه از مقاومت فرهنگی مسلمانان صدر اسلام اشاره می شود:
1 . خداوند در آیه 110 سوره نحل می فرماید: «ثم ان ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربک من بعدها لغفور رحیم » ; اما پروردگار تو نسبت به کسانی که پس از آزار و شکنجه هجرت کردند، سپس جهاد نموده و (در راه خدا) استقامت ورزیدند، پروردگارت پس از انجام این کارها، آمرزنده و مهربان است (و آن ها را مشمول رحمت خود می سازد).
مفسران، آیه یاد شده را در شان افرادی همچون بلال حبشی، صهیب رومی، خباب بن منذر، یاسر، سمیه و عمار نازل دانسته اند که مورد سخت ترین آزارها و شکنجه های مشرکان قرار گرفتند تا دست از اسلام برداشته، بار دیگر جامه کفر و بت پرستی بر تن کنند . بلال حبشی را گاه در زیر آفتاب سوزان حجاز، زرهی آهنین بر تن می کردند و گاه سنگ بزرگی را روی سینه اش قرار می دادند، اما او با مقاومتی مثال زدنی، آوای «احد، احد» و «صمد، صمد» سر می داد . خباب بن منذر را با تنی عریان بر روی خارهای بیابان می کشاندند . سمیه را به چهار میخ کشیدند و پس از آزار فراوان، نیزه ای در شکم وی فرو بردند و به شهادتش رساندند . یاسر نیز در زیر شکنجه جان باخت . (103)
2 . در سوره آل عمران آیه 186 می فرماید: «لتبلون فی اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذی کثیرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور» ; به یقین، (همه شما) مورد امتحان مالی و جانی قرار می گیرید، و از کسانی که پیش از شما به آن ها کتاب (آسمانی) داده شده - یهود - و (همچنین) از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید . و اگر استقامت و تقوا پیشه سازید، (شایسته تر است; زیرا) این از کارهای مهم و قابل اطمینان است .
در شان نزول آیه گفته اند: مسلمانان که پس از آزار فراوان، خانه و کاشانه خود را وانهاده و به مدینه هجرت کردند، از سوی مشرکان به غارت خانه و دارایی و نیز آزار بستگان آنان در مکه پرداختند و نیز در مدینه با بدگویی، شماتت و زخم زبان یهودیان، به ویژه شاعر بدزبان و کینه توزی به نام کعب بن اشرف، مواجه شدند . او پیوسته پیامبر و مسلمانان را در اشعار خود، هجو می کرد و مشرکان را علیه آنان بر می انگیخت . حتی نام دختران و زنان مسلمان را در اشعار خود آورده، موضوع غزل های عاشقانه قرار می داد . سرانجام، فشار روانی بر مسلمانان را به جایی رساند که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور قتل او را صادر کرد و وی به دست مسلمانان کشته شد .
آیه مزبور با اشاره به همه این ناملایمت ها، مسلمانان را به پایداری، گذشتن از جان و مال و آسایش خویش در راه اسلام فرا می خواند و اینکه مبادا آزارها و اذیت ها موجب دست کشیدن آنان از اسلام شود و نیز گمان نکنند که با کشته شدن کعب بن اشرف و رفع دیگر مشکلات، گرفتاری ها و نیز پایداری ها نیز رو به پایان است . (104)
5 . مهاجرت فرهنگی
مهاجرت به عنوان یک اصل رفتاری، همواره به مثابه راهی برای حفظ حیات و یا رسیدن به شرایط بهتر آن بر زندگی بسیاری از حیوانات و انسان ها حاکم بوده است . از این رو، بسیاری از پرندگان و چرندگان و نیز برخی گروه های انسانی با عنوان «مهاجر» و کوچندگان شناخته می شوند . پیشرفت شگفت فناوری های گوناگون و گسترش روز افزون جوامع شهری، هر چند بسیاری از زمینه های مهاجرت را از بین برده، اما اصل این رفتار، همچنان با قدرت تمام بر زندگی بشر حاکم است و بسیاری از انسان ها برای دست یابی به شرایط بهتر زندگی، تجارت و یا تحصیل، از شهری به شهری و یا از کشوری به کشور دیگر مهاجرت می کنند .
اسلام، که حیات و تکامل حقیقی انسان را در گرو حیات معنوی او می داند، گستره مهاجرت را به محدوده ای فراتر از قلمرو زندگی مادی توسعه و به آن صبغه توحیدی داده است . از این رو، «مهاجرت فرهنگی » یکی از مفاهیم عمیق اسلامی و بهترین نوع هجرت به شمار می رود; حرکتی زنده و پویا که همواره انسان را به سوی نقطه کمال آفرینش سوق می دهد . این هجرت دو نوع است: هجرت درونی; یعنی ترک دیار آلودگی ها و زشتی ها و خیمه زدن در سرزمین پاکی ها و زیبایی ها; (105) و هجرت بیرونی; یعنی ترک دارالکفر، خارج شدن از ولایت طاغوت و سکنی گزیدن در دارالایمان و قلمرو ولایت خدا .
در بینش اسلامی، باید همه استعدادها و توانمندی های انسان و جامعه در مسیر بندگی خدا و رشد و تکامل الهی به کار گرفته شوند و تمام باورها، ارزش ها و رفتارهای فردی و اجتماعی صبغه توحیدی داشته باشند . از این رو، در یک جامعه طاغوتی (غیر دینی)، که نظام سیاسی اجتماعی و فرهنگ جاهلی بر آن حاکم است، باورها، اندیشه ها، ارزش ها و رفتارهای افراد آن جامعه نیز صبغه طاغوتی پیدا کرده، توانمندی های گوناگون فردی و اجتماعی در مسیر طاغوت قرار گرفته، انسان ها دچار انحطاط و تباهی می شوند . در چنین جامعه ای، بندگی خدا برای اکثریت قریب به اتفاق انسان ها امکان پذیر نیست; چرا که جریان تند اجتماعی، همانند سیلی بنیان کن، افراد را با خود می برد و با کوبیدن به صخره ها و کناره ها نابودش می کند . (106) بر همین اساس، اگر مسلمانی نتواند در یک جامعه طاغوتی دارالکفر، هویت فرهنگ دینی خود را حفظ کرده و با برخورداری از آزادی های اجتماعی، آزادانه و آشکارا به باورها و ارزش های اسلامی پای بند باشد، باید از آنجا کوچیده، در جامعه اسلامی، دارالایمان (107) زندگی کند; زیرا «نتوان مرد به ذلت که در اینجا زادم .»
هجرت برای حفظ حیات معنوی و فرهنگ اسلامی چنان حایز اهمیت است که مهاجرت پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه مبدا تاریخ مسلمانان شد، (108) در حالی که در تاریخ زندگی ایشان حوادث مهم دیگری همچون ولادت، بعثت، فتح مکه و رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز وجود داشتند . خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز درباره اهمیت مهاجرت فرهنگی می فرماید: «من فر بدینه من ارض و ان کان شبرا من الارض، استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمد» . (109)
در این زمینه، خداوند کسانی را که به سبب زندگی در سرزمین بیگانگان (غیر مسلمان) و عدم مساعد بودن شرایط اجتماعی برای فراگیری معارف دینی و پای بندی به آن، از دین خدا روی بر تافته اند، ستمگرانی می نامد که بر خود ستم روا داشته اند . هنگامی که پس از مرگ، فرشتگان وضع نامساعد دینی آنان را مشاهده می کنند، از وضعیت دینی آنان در زمان حیات، پرسش می کنند . آنان می گویند: ما در جامعه ای زندگی می کردیم که حاکمیت و قدرت اجتماعی سیاسی در دست مشرکان بود و ما اقلیت ناتوانی بیش نبودیم . آن ها ما را از پای بندی به باورها و ارزش های دینی و شعائر الهی باز می داشتند و هیچ کاری از ما ساخته نبود . (کنا مستضعفین) فرشتگان با رد ادعای استضعاف آنان می گویند: زمین خدا که بسیار گسترده بود; اگر آنجا تحت فشار، محدودیت و آزار و شکنجه بودید، چرا به سرزمین دیگری هجرت نکردید تا آزادانه به فراگیری معارف دینی پرداخته، شعائر الهی را بر پای دارید و از استضعاف فرهنگی رهایی یابید؟ بلکه مستضعف واقعی مردان و زنان و کودکانی هستند که نه می توانند چاره ای برای رهایی از فشارها و محدودیت های اجتماعی و حفظ هویت دینی خویش در آن جامعه پیدا کنند و نه می توانند آن سرزمین را ترک کرده و جای دیگری بروند: (110) «ان الذین توفاهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماواهم جهنم وسآءت مصیرا الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیلة ولا یهتدون سبیلا فاولئک عسی الله یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا .» (نساء: 97 - 99)
قرآن همچنین در سوره عنکبوت آیه 56 با اشاره به موضوع یاد شده، می فرماید: «یا عبادی الذین ءامنوا ان ارضی واسعة فایای فاعبدون .»
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: «لا تطیعوا اهل الفسوق من الملوک فان خفتموهم ان یفتنوکم علی دینکم فان ارضی واسعة و هو یقول: «فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض » فقال: «الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها .» (111)
همچنین از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل شده است: «اذا عصی الله فی ارض انت فیها فاخرج منها الی غیرها .» (112)
افزون بر آیات یاد شده، قرآن با گزارش نمونه هایی از مهاجرت فرهنگی افراد و گروه های خداپرست، بر آن است تا الگوی رفتاری مناسبی در این زمینه ارائه نماید . به چند نمونه اشاره می شود:
الف . هجرت بنی اسرائیل: هنگامی که بنی اسرائیل پس از سال ها آزار و شکنجه و کشتار از سوی فرعونیان، نتوانستند آزادانه به بندگی خدا بپردازند و براساس باورها و ارزش های الهی زندگی کنند، خداوند فرمان هجرت شبانه به سوی سرزمین فلسطین را صادر کرد: «و لقد اوحینا الی موسی ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فی البحر یبسا ولا تخاف درکا و لا تخشی .» (طه: 77) ; ما به موسی وحی کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر و برای آنان راهی خشک در دریا بگشا، که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید و نه از غرق شدن در دریا .
ب . هجرت اصحاب کهف: آنان شماری از خداپرستان بودند که پس از سال ها مقاومت فرهنگی، آن گاه که در حضور پیشوایان کفر، از باورها و ارزش های شرک آلود بیزاری جستند، دست به مهاجرت فرهنگی زدند . آن ها با ایمانی راسخ، خانه و کاشانه، زن و فرزند و زندگی شاهانه را رها کردند و با به جان خریدن تمام محرومیت ها، برای حفظ ایمان و آیین خود به سوی سرنوشتی نامعلوم روانه شدند، اما خداوند، آغوش رحمت خود را به روی آنان گشود و آن ها را جاودانه تاریخ کرد . (113)
ج . هجرت حضرت ابراهیم و یارانش: حضرت ابراهیم علیه السلام سال ها با فرهنگ کفرآلود و شرک آمیز جامعه خویش مبارزه کرد و برای توحیدی کردن آن کوشید، اما هنگامی که کافران در صدد کشتن و سوزاندن وی برآمدند، خداوند با گلستان کردن آتش، او را رهایی بخشید . (114) وی به همراه پیروان اندک خویش، سرزمین بابل را به سوی فلسطین ترک کرد تا در آنجا بدون آزار و اذیت مشرکان، به گسترش دعوت حق همت گمارد و بندگی خدای یکتا را به جای آورد . (115) قرآن این هجرت را از زبان ابراهیم علیه السلام، «هجرت به سوی خدا» می خواند . (116)
د . هجرت مسلمانان صدر اسلام: هنگامی که جمعیت تازه مسلمان در مکه روبه فزونی نهاد و افراد زیادی از قبایل گوناگون به اسلام گرویدند، پیشوایان گم راهی از گسترش اسلام در هراس شده و رسول خدا صلی الله علیه و آله و پیروان او را مورد شدیدترین آزارها و اذیت ها قرار دادند تا آنان دست از باورها و ارزش های توحیدی برداشته، دوباره به شرک و بت پرستی روی آورند . از این رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور مهاجرت به سوی حبشه را صادر کرد و یک گروه هفتاد نفری به سرپرستی جعفر بن ابی طالب روانه آن دیار شدند تا در سایه حکومت نجاشی، که پیرو آیین مسیح علیه السلام بود، آزادانه به زندگی بر اساس فرهنگ اسلامی ادامه دهند . این گروه پس از چندی به مکه بازگشتند، اما به سبب آنکه مشرکان بر شدت آزار و اذیت خود افزودند، دوباره و در یک گروه یکصد و یک نفری به سوی حبشه مهاجرت کردند . آنان پس از هجرت رسول خدا به مدینه و در سال فتح خیبر، به مدینه بازگشتند . (117)
گروه دیگری از مسلمانان همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و به فرمان الهی به مدینه مهاجرت کردند . خداوند این مهاجران و صبر پیشگان در راه خدا و نیز پناه دهندگان به آن ها را مؤمنان راستین خوانده است و به آن ها مغفرت، رزق کریم، (118) جایگاه خوب در دنیا و پاداشی در آخرت می دهد تا از جلای وطن و زندگی در سرزمین دیگر در غم و اندوه نباشند: «والذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فی الدنیا حسنة ولاجر الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون » (نحل: 41)
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر آیه فوق می فرماید: خداوند به آنان که برای خدا، نه اهداف دیگری از شهر و دیار خویش هجرت کردند، وعده یک جامعه سالم و عاری از شرک و بت پرستی می دهد که در آن جا خدای یگانه پرستش می شود و عدالت بر روابط افراد آن حاکم است . هر چند این در برابر نعمت های بی شمار آخرتی، سعادت و جاودانگی و لذت های عاری از رنج، فنا، نیستی و درد و رنج آن دنیا، چیزی به شمار نمی آید . (119)
پی نوشت ها
1 - عبدالحسین نوشین، واژه نامک، چ دوم، تهران، دنیا، 1363، واژه «فرهنگ » .
2 - ر . ک: داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، تهران، مرکز فرهنگی آسیا، بی تا/محمود روح الامینی، زمینه فرهنگ شناسی، چ دوم، تهران، عطار، 1368، ص 15 .
3 - دی . استنلی ایتزن، فرهنگ به مثابه معرفت مشترک انسانی، ترجمه ضیاءتاج الدین، نامه فرهنگ، ش دوم، سال هفتم، 1376، ص 15 .
4 - جمعی از نویسندگان، فرهنگ و دین، ترجمه گروه مترجمان زیرنظر بهاءالدین خرمشاهی، تهران، طرح نو، 1374، ص 4 .
5 - تی . اس . الیت، درباره فرهنگ ترجمه حمید شاهرخ، تهران، نشر مرکز، 1369، ص 28/جلال ستاری، زمینه فرهنگ مردم، تهران، ویراستار، 1370، ص 81/محمد مجتهد شبستری، دین و فرهنگ در جهان اسلام، سومین سمپوزیم اسلام و مسیحیت ارتدوکس، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین الملل با همکاری انجمن دوستی ایران و یونان، 1374، ص 28/محمد خاتمی، بیم موج، تهران، سیمای جوان، 1374، ص 171 .
6 - قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «ان ربکم واحد و اباکم واحد و دینکم واحد و نبیکم واحد ولافضل لعربی علی عجمی و لا عجمی علی عربی ولا احمر علی اسود ولا اسود علی احمر الا بالتقوی » (متقی هندی، کنزالعمال، ص 93).
7 - نحل: 36/نساء: 60/بقره: 256 .
8 - یس: 60 .
9 - ممتحنه: 1 .
10 - آل عمران: 28/توبه: 23 .
11 - توبه: 3 .
12 - مائده: 51/ممتحنه: 13 .
13 - مائده: 52 .
14 - حجرات: 7 .
15 - بقره: 98 - 99/توبه: 114 .
16 - انعام: 34/آل عمران: 181 .
17 - ممتحنه: 1/آل عمران: 118 .
18 - محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، چ هفتم، بیروت، دراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 21، باب الجهاد .
19 - محمدحسین طباطبائی، المیزان، چ پنجم، قم، اسماعیلیان، 1371، ج 9، ص 151 - 152 .
20 - «و ان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فی دینکم فقاتلوآ ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون .» (توبه: 12).
21 - «کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لا یؤمنون .» (انعام: 125/همچنین: ر . ک: المیزان، ج 7، ص 343).
22 - «و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الی رجسهم و ماتوا وهم کافرون » (توبه: 125)
23 - «یا ایها الذین ءامنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا ...» (توبه: 28).
24 - «قل لا اجد فی ما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتة اودمامسفوحااو لحم خنزیر فانه رجس .» (انعام: 145)
25 - «یا ایها الذین ءامنوآ انما الخمرو المیسر و الانصاب و الازلام رجس من حمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون .» (مائده: 90).
26 - جواهرالکلام، ج 27، ص 42 .
27 - محمدحسن زمانی، طهارت و نجاسات اهل کتاب در فقه اسلامی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1371، ص 65 .
28 - تورات، سفر تثنیه، باب هفتم، آیه 1 - 5/کتاب نحیما، باب سیزدهم، آیه 23 - 30 .
29 - آدام متز . تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم، تهران، امیرکبیر، 1364، ج 1، ص 74/ابوالعینین بدران، العلاقات الاجتماعیة بین المسلمین و غیر المسلمین، بیروت، دارالنهضة، 1968، ص 52 .
30 - روایت پهلوی، ص 4 .
31 - قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه یهودانه او ینصرانه .» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 281، ح 22) و منه صلی الله علیه و آله: «انظر فی ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس .» (کنزالعمال، ص 855، ح 43400).
32 - «و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن و لامة مؤمنة خیر من مشرکة ولو اعجبتکم ولا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک ولو اعجبکم .» بقره: 221/و نیز ر . ک: ممتحنه: 10 .
33 - المیزان، ج 2، ص 205 .
34 - «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة .» (روم: 21)
35 - محمدرضا فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیة، تهران، اسلامیه، 1401 ق، ج 1، ص 233 .
36 - سیدحسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیة، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بی تا، ج 1، ص 162 .
37 - «ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا .» (نساء: 141)
38 - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسة نشر اسلامی، ج 47، ص 334 .
39 - سیدحسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج 1، ص 161 .
40 - همان، ص 160/محمدرضافاضل لنکرانی، القواعدالفقهیة، ص 241 .
41 - امام خمینی، تحریرالوسیلة، قم، دارالعلم، بی تا، ج 1، ص 485 .
42 - محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، قم، التمهید، 1377، ج 1، ص 270، 279، 287/جواهرالکلام، ج 40، ص 12 .
43 - جمال الدین حلی، قواعدالاحکام، قم، اسماعیلیان، 1389ق، ص 139 .
44 - جواهرالکلام، ج 38، ص 160 - 163 .
45 - سیدحسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج 1، ص 172 .
46 - مرتضی انصاری، المکاسب المحرمه، بی جا، دارالحکمة، 1421 ق، ص 158/جواهر الکلام، ج 22، ص 22 .
47 - جواهر الکلام، ج 22، ص 338 .
48 - همان، ج 36/تحریرالوسیله، ج 2، کتاب «صیدوذباحه » .
49 - جواهرالکلام، ج 36/تحریرالوسیله، ج 2، کتاب «صید و ذباحه .»
50 - شیخ حر عاملی، وسایل الشیعة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، باب 28 از ابواب ذبائح، ح 9 و10 .
51 - «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و ءاخرین منهم ...» (انفال: 60)
52 - جواهرالکلام، ج 25، ص 28 .
53 - «ولا تعاونوا علی الاثم والعدوان ...» (مائده: 2/انفال: 60)
54 - وسائل الشیعة، باب 8 از ابواب ما یکتسب، ح 2، 6، 7 .
55 - جواهرالکلام، ج 25، ص 28/المکاسب المحرمة، ص 152/تحریرالوسیلة، ج 1، ص 496 .
56 - طبرسی، مجمع البیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 2، ص 371/محمدبن جریر طبری، تفسیر طبری، بیروت، دارالفکر، 1415 ق، ج 4، ص 82 .
57 - المیزان، ج 11، ص 51 .
58 - وسایل الشیعه، ج 11، باب 13 از ابواب جهاد، ص 32، ح 1 و باب 42، ص 127 و 131 .
59 - «ان شرالدواب عندالله الذین کفروا فهم لایؤمنون » (انفال: 55)
60 - قد امر رسول الله حسانا یهجوهم و قال: «انه اشد علیهم من رشق النبال » /احمد بن حسین بیهقی، سنن بیهقی، پاکستان، الجامعة الاسلامیة پاکستان، ج 10، ص 238/جواهر الکلام، ج 22، ص 61، 62 .
61 - جواهرالکلام، ج 4، ص 80 - 81/تحریرالوسیله، ج 1، ص 65 .
62و63 - تحریرالوسیله، ج 1، ص 79/ج 1، ص 73، 87 .
64، 65 - همان، ج 2، ص 442/جواهرالکلام، ج 41، ص 16/ص 96 .
66 - همان، ج 2، ص 71 و ج 28، ص 32 - 31 .
67 - همان، ص 364 و همان، ج 39، ص 1 و 16 .
68 - همان، ج 1، ص 339 .
69 - همان، ج 2، ص 559 و 660 .
70 - «و ما کان للنبی و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولی قربی من بعد ماتبین لهم انهم اصحاب الجحیم .» (توبه: توبه 113)
71 - ر . ک: جواهرالکلام، ج 21، ص 289 - 227، باب الجهاد .
72 - المکاسب المحرمه، ج 1، ص 186/علامه حلی، قم، مؤسسه اهل البیت، 1414 ق/تذکرة الفقهاء، ج 17، ص 582/همو، منتهی المطلب، تبریز، حاج احمد، 133، ج 2، ص 113 .
73 - تحریرالوسیله، ج 2، ص 57 - 56/المکاسب المحرمه، ج 1، مسئله 7 .
74 - «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین .» (لقمان: 6) /و نیز ر . ک: حج: 30/نور: 19 .
75 - وسائل الشیعه، ج 17، ص 85/جواهرالکلام، ج 22 .
76 - «و من حیث خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره .» (بقره: 150) ; «قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضاها فول وجهک شطر المسجد الحرام » (بقره: 144)
77 - وسائل الشیعة، باب 32، از ابواب مکان نمازگزار، ح 1 و باب 45 از ابواب لباس نمازگزار، ح 4 و باب 5، ح 15/جواهرالکلام، ج 8، ص 367 .
78 - وسائل الشیعه، باب سوم از ابواب مکان نمازگزار، ح 1 و 2 و نیز باب سی ام، ح 5/جواهرالکلام، ج 8، ص 367 و 380/شهید ثانی، اللعمة الدمشقیة، ج 1/تحریرالوسیله، ج 1، مسئله 20 .
79 - وسائل الشیعه، باب 45 از ابواب لباس نمازگزار، ح 1 .
80 - علی علیه السلام: «من تشبه بقوم اوشک ان یکون منهم .» (بحارالانوار، ج 78، ص 93).
81 - «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة .» (احزاب: 21/ممتحنه: 4).
82 - بقره: 170 .
83 - قال الصادق علیه السلام: «انه اوحی الله الی نبی من انبیائه قل للمؤمنین: لا تلبسوا لباس اعدائی ولا تطعموا مطاعم اعدائی و لا تسلکوا مسالک اعدائی فتکونوا اعدائی کما هم ادائی .» (وسائل الشیعه، ج 4، ص 385، ح 8).
84 - ر . ک: المحاسن، ح 624/وسایل الشیعه، ج 4، ص 383، ح 1/بحارالانوار، ج 10، ص 100، ح 18 و ج 76، ص 112، ح 14 .
85 - «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا .» (انسان: 3)
86 - «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی ...» (بقره: 256)
87 - اعراف: 122 - 119 .
88 - «قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لکم ان هذا لمکر مکرتموه فی المدینة لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعین .» (اعراف: 123 - 124 و نیزر . ک: طه: 71)
89 - «قالوا لن نؤثرک علی ما جآءنا من البینات والذی فطرنا فاقض مآ انت قاض انما تقضی هذه الحیوة الدنیا .» (طه: 72)
90 - «انه من یات ربه مجرما فان له جهنم لایموت فیها و لا یحیی و من یاته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلی .» (طه: 74 - 75)
91 - «انا آمنا بربنا لیغفر لنا خطایانا و مآ اکرهتنا علیه من السحر و الله خیر و ابقی .» (طه: 73)
92 - «و ما تنقم منا الا ان آمنا بآیات ربنا لما جآءتنا ربنا افرغ علینا صبرا وتوفنا مسلمین .» (اعراف: 126).
93 - نورالثقلین، ج 4، ص 518 .
94 - غافر: 26 - 44 .
95 - غافر: 45 .
96 - بحارالانوار، ج 38، 162، ح 5 .
97 - «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین .» (تحریم: 11)
98 - جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، بیروت، درالفکر، 1414 ق، ج 6، ص 246 .
99 - «قتل اصحاب الاخدود النارذات الوقود اذ هم علیها قعود و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید» (بروج: 4 - 8)
100 - قال الصادق علیه السلام: «اما علمت ان اصحاب الکهف کانوا کلهم کهولا فسماهم الله فتیة بایمانهم . من آمن بالله واتقی فهو الفتی .» (نورالثقلین، ج 3، ص 244).
101 - «انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فی ملتهم ولن تفلحوا اذا ابدا .» (کهف: 20)
102 - «انهم فتیة ءامنوا بربهم وزدناهم هدی و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض لن ندعو من دونه الها لقد قلنا اذا شططا هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه ءالهة لو لایاتون علیهم بسلطان بین فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا و اذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیی ء لکم من امرکم مرفقا .» (کهف: 13 - 16)
103 - تفسیر طبری، ج 14، ص 240/مجمع البیان، ج 6، ص 203/المیزان، ج 12، ص 355 .
104 - تفسیر طبری، ج 4، ص 267/مجمع البیان، ج 2، ص 465 .
105 - قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اشرف الهجرة ان تهجر السیئات » و عنه صلی الله علیه و آله لام انس: «اهجری المعاصی; فانها افضل الهجرة .» (کنزالعمال، ح 65 و 3539 .
106 - «و جعلنا هم ائمة یدعون الی النار .» (قصص: 41) ; «الم تر الی الذین بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم یصلونها و بئس القرار .» (ابراهیم: 28 - 29)
107 - «المراد بدار الاسلام - کما فی الدروس - ما ینفذ فیها حکم الاسلام فلا یکون بها کافرا الا معاهدا . و اما دارالکفر فهی ما ینفذ فیها احکام الکفار فلا یسکن فیها مسلم الا مسالما .» (جواهرالکلام، ج 38، ص 184).
108 - محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، قم، مکتبه ارومیه، 1404 ق، ج 27، ص 122 .
109 - بحارالانوار، ج 19، ص 31/مجمع البیان، ج 3، ص 98 .
110 - المیزان، ج 5، ص 49 - 50 .
111 - علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، چ دوم، قم، دارالکتب، 1367، ج 28، ص 156 .
112 - مجمع البیان، ج 8، ص 455 .
113 - کهف: 13 - 16 .
114 - عنکبوت: 24 .
115 - المیزان، ج 16، ص 122 .
116 - «فامن له لوط و قال انی مهاجر الی ربی انه هو العزیز الحکیم .» عنکبوت: 26/و نیز ر . ک: صافات: 99 .
117 - تفسیر علی ابن ابراهیم قمی، ج 1، ص 176/الطبقات الکبری، ج 1، ص 203 .
118 - «والذین ءامنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله والذین ءاووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کریم .» (انفال: 74)
119 - المیزان، ج 12، ص 244، 245 .