گفت وگو با رضا علیخانی
گوناگون، 1/6/82
تمایز دین معنوی و دین تاریخی
گوهر مذهب و فرد مذهبی را عمدتا سه چیز می دانم: یک: تلقی معنی دار از هستی و زندگی، دوم انسان را رهاشده در زندگی نمی بیند و سوم: این رویکردها ما به ازایی در زندگی فردی و جمعی او دارد . ادیان تاریخی متکی به یک متن مقدس هستند . قالب زبانی خاص و مفاهیم عصری بر گزاره های متن مقدس و مفاهیمی که مطرح شده تاثیر گذاشته اند . بنابراین باید در برخورد با دین تاریخی یا متن مقدس، لایه تاریخی را از لایه فرازمانی اش تفکیک کرد، اما در طول تاریخ الزاما این گونه نبوده است .
بنابراین مذهب معنوی یا آن هسته سخت مذهب به عنوان یک وضعیت انسانی که آمیزه ای است از گزاره و رفتار و عملکرد، رابطه اش با دین تاریخی یک رابطه الهام گیری است، نه یک رابطه تقلیدی .
و در این نگاه نمی توانیم مثلا حوزه خصوصی و عمومی یک انسان مذهبی را تفکیک کنیم، مثلا حوزه خصوصی اش را به دین بسپریم و حوزه عمومی اش را به عقل . دین و عقل در هر دو حوزه عمل می کند .
می توان گفت که اساسا دو رویکرد به مذهب وجود دارد، یک رویکرد متن گرا و یک رویکرد انسان گرا . رویکرد متن گرا مذهب را اعتقاد به گزاره های یکی از متون مقدس و عمل کردن به دستورات آن می بیند . رویکرد انسان گرا مذهب را وضعیتی در انسان می بیند که محور خود انسان است، نه آن متن مقدس .
در ایران یک مذهب شریعت گرای متن محور وجود داشته که به خود متن هم رویکرد صورت محور و جاودانه تلقی کردن مناسبات عصر یک متن مقدس برای همه تاریخ داشته است .
و الان میوه این نوع رویکرد به دین در جامعه ما به جز دین گریزی و اخلاق گریزی و معنویت گریزی و رفتن به سمت یک یست خودگرایانه و خودخواهانه و خودمحورانه در بسیاری از اقشار نیست .
به نظر من روشن فکری مذهبی توانسته بخش مهمی از جامعه را از وضعیت سنتی به یک وضعیت نو رهنمون کند . اگر نواندیشی دینی را برمی داشتیم، وضعیتی مثل الجزایر برای ما پیش می آمد; یعنی از یک طرف یک بنیادگرایی تمامیت خواه و خشن رشد می کرد و از آن طرف هم یک دولت شبه مدرنیستی سرکوبگر و اقتدارگرا و تمامیت طلب .
به نظر من در جامعه آینده ایران می باید گرایشات مختلف، هر کدام بتوانند بر اساس عقاید خودشان، و جریان و حزب خاص خودشان را داشته باشند و در عرصه عمومی هم با هم رقابت کنند; و ایدئولوژی ها به صورت غیر مستقیم از طریق برنامه ها وارد پارلمان و دولت شوند . در جهان صنعتی و غرب همین طور است . آنچه که به رای گذشته می شود اندیشه ها و ایدئولوژی ها نیست، بلکه برنامه هاست .
من معتقدم که در مذهب متن محور روشن فکری دینی یک پارادوکس است; چون شما اگر یک متن را مطلق بکنید، در واقع دیگر نمی توانید با زندگی و گزاره ها گشوده برخورد کنید، اما در مذهب انسان محور این گونه نیست . یعنی هم روشن فکری را یک نگاه و وضعیت گشوده نسبت به زندگی و جهان می دانم، یعنی پروژه رهایی می دانم و هم مذهب را پروژه رهایی می دانم . یعنی هر دو پروژه تاویل به رهایی می شوند و هیچ پارادوکسی در بینشان وجود ندارد . اما در مذهب متن محور این پارادوکس وجود دارد . اما این پارادوکس یک پارادوکس نظری است . فرضا ما بگوییم پارادوکس وجود دارد، که قطعا هم وجود دارد، در عالم واقع به هر حال آدم هایی هستند که روشن فکر مذهبی هستند .
پس پارادوکسیکال بودنش علامت اینکه وجود ندارد، نیست و اگر مذهب را متن گرا نفهمیم، و انسان گرا بفهمیم، اساسا پارادوکسی هم در وضعیت فردی که خودش را روشن فکر مذهبی می داند، یعنی هیچ خط قرمزی که ذهنش نتواند عبور کند وجود ندارد .