همشهری، ش 36283629، 13و14/11/83
عرفانی که ما از آن صحبت می کنیم، حرف های شاعرانه نیست. بعضی عرفان را با حرف های ذوقی، وهم و خیالات اشتباه کرده اند. روح عرفان معرفت حقیقی است و معرفت حقیقی درک وحدت وجود است. این امر خلاصه تعلیمات انبیاست. توحید واقعی بدون وحدت وجود و بدون وحدت حقه حقیقی، امکان پذیر نیست. بنابراین عرفان یک امر بیرونی ظاهری نیست؛ بلکه از بطن ادیان توحیدی به وجود آمده است. خدای ادیان غیرتوحیدی خدای ادیان آسمانی نیست؛ آنها خدایی ندارند و یا اگر هم داشته باشند، امر مبهمی است و با آنچه ما در ادیان آسمانی می بینیم سازگار نیست. اما در مورد زردشت می توان گفت که او موحد بوده است. سهروردی هم او را به عنوان حکیمی موحد می شناسد؛ در بین حکمای اسلام، سهروردی به اسلام نزدیک تر است. البته ملاصدرا نیز خیلی با قرآن مأنوس بوده؛ اما انس سهروردی با قرآن بیشتر از حکمای دیگر است. سهروردی به خوبی می دانست فلسفه ای که در اسلام رواج پیدا کرده، فلسفه مشایی و بیشتر یونانی است. اما در این بین تنها کسی که به حکمت یونانی وفادار نماند ابن سینا بود؛ ضمن اینکه به حکمت یونانی از طریق ترجمه ها احاطه داشت. مهم ترین مسئله ای که به نظر من، ملاصدرا از سهروردی گرفته مسئله تشکیک است. اما وی تشکیک را از نور به وجود منتقل کرده و تمام اختلاف در این است که وجود، مشکک است و اصالت دارد. اگر تشکیک را از فلسفه ملاصدرا بگیرید، او هیچ مسئله ای را نمی تواند حل کند. بسیاری از مسائل با تشکیک حل می شود. حتی مثلاً مسئله اسما و صفات را که بسیاری از متکلمان و فلاسفه در حل آن عاجز مانده اند، ملاصدرا از طریق تشکیک به حل این مسئله می پردازد. سهروردی اسلام را در پرتو حکمت خسروانی ایران باستان تفسیر می کند؛ اما ملاصدرا اسلام را با حکمت یونانی تفسیر می کند.