گزارش، ش 135
چکیده: روحانیان، که همواره در موضع انتقاد مؤثر عمل می کرده اند، امروزه می باید در جامعه ای که بخش اعظم آن را نسل جوان تشکیل می دهد، در مقابل عمل کرد بیست ساله ی حکومت پاسخ گو باشند . اگر روحانیت بخواهد بر اساس دیدگاه های دینی محض به مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی پاسخ گوید باید با بسیاری از مظاهر فعلی در زندگی مردم و دستگاه حکومت به خالفت برخیزد . فقه سنتی اکنون دیگر جواب گوی بشریت نیست و اصلاحات باید از تفکر دینی آغاز شود .
روحانیت شیعه در عصر مدرن و با توجه به در دست داشتن رسمی حکومت در ایران با وضعیت پیچیده ای روبه رو شده است . روحانیان، که همواره در کنار یا مقابل حکومت های گذشته ی ایران و دیگر کشورهای اسلامی حضوری فعال داشته اند، اکنون خود را با پرسش های فراوانی روبه رو می بینند که ناتوانی در ارائه ی پاسخ، مشکلاتی را برای آنان ایجاد خواهد نمود . حکومتی که در حال حاضر روحانیان ایران زمام امور آن را به دست دارند، جدیدترین شکل حکومت شیعی در عصر ماهواره، اینترنت و افزایش آگاهی های مردمی است . اوضاع مدرن کنونی، چالش هایی را بر سر راه اعمال حکومت به روش سنتی در برابر این طیف قرار می دهد . به جرات می توان گفت چالشی که اکنون تحت عنوان اصلاحات و مخالفان آن، در تمامی سطوح سیاسی، اقتصادی و امثال آن جریان دارد، در زیر پوست خود معلول نوعی چالش جدی برای رسیدن به مطلوب نظر حکومت روحانیان در عصر مدرنیته نیز هست . روحانیت، که در قالب سنتی خود یکی از بزرگ ترین و جامع ترین شبکه ها را تشکیل می دهد، برای ارائه ی مدل حکومتی متناسب با عصر نوین با ظرافت های تئوریک و عملی فراوانی روبه روست .
روحانیت حکومتی، پرسش ها و هشدارها
رفته رفته و در راستای باز شدن فضای اجتماعی، روحانیت حاضر در عرصه ی رسمی حکومت با فشارهای انتقادی فزاینده ای روبه رو خواهد شد . روحانیان همواره نظرات خود را در بالای منابر و بلندگوهای عمومی و خصوصی تبلیغ می کنند . هرگز نمی توان روحانیان را از ابراز نظراتشان بازداشت و پیشبرد چنین هدفی از آغاز محکوم به شکست است . این ویژگی به گستره ی حضور روحانیان در حیات مذهبی و اجتماعی ایرانیان باز می گردد . به نظر می رسد که روحانیان در موضع انتقاد همواره مؤثر عمل می کنند و تاریخ به روشنی این مدعا را اثبات می کند . اما طرح انتقاد با دردست داشتن زمام امور و ابتکار متفاوت است . در جامعه ای که بیش از نیمی از جمعیت کشور زیر 25 سال سن دارد و به قول کارشناسان جامعه شناسی، پدیده ی انکار و ضد نظم در میان جوانان رو به گسترش است، روحانیان در مصدر پاسخ گویی به نتیجه ی بیش از بیست سال حکومت مستقیم، با پرسش هایی روبه رو می شوند . اگر روحانیت نتواند شکاف موجود میان خود و نسل جوان را کاهش دهد و از منظر منافع، تنها به حفظ جایگاه و حکومت بپردازد، در آینده با مشکلاتی روبه رو خواهد شد . این گفته ی دکتر مرتضی میرباقری، رئیس سازمان ملی جوانان، که «به استناد نظرسنجی سازمان ملی جوانان 65 درصد جوانان اعلام کرده اند که روحانیان حرف جدیدی برای جوانان ندارند» باید زنگ خطر جدی را برای روحانیان به صدا درآورده باشد .
اکنون این پرسش پیش می آید که آیا روحانیت در عرصه ی جلب رضایت افکار عمومی و تطبیق خود با شرایط خاص عصر ارتباطات و مدرنیته موفق خواهد بود؟ هاشمی رفسنجانی در سخنان اخیر خود به این موضوع بسیار مهم اشاره کرد و گفت: به نظر می رسد که تا پاسخ این پرسش در حوزه های نظری و علمی کشف و مورد پذیرش این طیف قرار نگیرد، بسیاری از امور در کشور - از جمله اصلاحات - راه به جایی نخواهد برد .
شکست اصلاحات و سهم روحانیت
خاتمی به عنوان رئیس فعلی دولت اصلاحات، پاسخ گویی به پرسش ها را وظیفه ی روحانیان می داند و هرگونه فرافکنی برای فرار از پاسخ گویی را مردود می داند . خاتمی می گوید: «متولیان دین باید بدانند که اگر به پرسش ها پاسخ داده نمی شود، عیب از آنهاست و نه از دین خدا» .
پرسش بسیار مهم دیگری نیز وجود دارد: سرنوشت روحانیان به عنوان منبعی که هنوز توانایی زیادی برای مهندسی افکار عمومی در اختیار دارند، با شکست اصلاحات به کجا خواهد انجامید؟ پاسخ به این پرسش از آن جهت حائز اهمیت است که خاتمی خود یک روحانی است و هرگز ملاحظات مربوط به این تعلق را نادیده نخواهد گرفت . از همین روست که موفقیت دولت خاتمی می تواند راه گشا باشد و فرصتی موسع تر را در اختیار قرار دهد . با این وجود، به نظر می رسد قشر روحانی کشور هنوز نتوانسته است تکلیف خود با اصلاحات را مشخص کند . در حال حاضر، این قشر در برابر جریان اصلاحات به چند دسته تقسیم شده است: بخشی که چندان قدرتی در عرصه حکومتی ندارد حامی خاتمی است; بخشی به صراحت با او مخالفت می کنند و بخشی دیگر نیز دغدغه های خاص خود را دارند . در این کارزار نوین، روحانیان خود را در برابر فضای کاملا تغییر یافته ای می بینند که مقاومت آشکار در برابر آن نمی تواند راه گشا باشد . سیاست زده بودن اذهان قشر روحانی کشور امر انکارناپذیری است که خود به استمرار اوضاع فعلی کمک می کند و نگاهی به سخنان ائمه ی جمعه و فعالیت برخی از آنها در مقاطع خاص خود بیانگر چنین حالتی است .
ضرورت بازنگری
اگر روحانیان بخواهند بر اساس دیدگاه های دینی محض به مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی و حیات فردی ما بنگرند، باید در درجه اول بر علیه بسیاری از مظاهر فعلی در زندگی مردم و دستگاه های حکومتی موضع مخالف اتخاذ کنند; به عنوان مثال، حرام اعلام کردن تماشای تلویزیون کشور، به ویژه فیلم ها و سریال های خارجی آن، خود یک گام ابتدایی خواهد بود . سطح کار به همین جا ختم نخواهد شد . اکثر سطوح حکومتی در حوزه های دیپلماسی و غیر آن با دیدگاه های سنتی سازگاری ندارد . همین عدم سازگاری است که ریشه ی بسیاری از مشکلات جاری و آینده ی ما می باشد . درست به همین دلیل است که برخی از روحانیان بر لزوم تجدید نظر در نگرش های فقهی تاکید دارند . فاضل میبدی یکی از چهره های طرفدار این بازنگری است و می گوید: «فقه سنتی اکنون دیگر جواب گوی بشریت نیست و باید فهم تفکر دینی عوض شود . اصلاحات باید از تفکر دینی آغاز شود» . (1) این جا دشوارترین نقطه ی رویارویی است که نتیجه ی آن می تواند بازگشت به گذشته یا ورود به عصری جدید باشد . گرایش به هر یک از این حالات، کشور و روحانیت را در وضعیت جدیدی فرو خواهد برد .
روحانیان و حفظ منافع
در حال حاضر و در یک بررسی اجمالی، مشخص می شود که بخشی از ملاحظات مخالفان اصلاحات در میان روحانیان، تا حدودی، به بحث حفظ وضع موجود مربوط می شود . آنان این نگرانی را دارند که تغییر بنیادین فضای کشور در سایه ی اصلاحاتی که محمدرضا خاتمی از آن به عنوان «یک انقلاب بی نظیر در قالب انتخابات » یاد می کند، (2) معادلات موردنظر آنان را به طور کامل تغییر دهد . این نکته قابل انکار نیست که روحانیان به خاطر در دست داشتن قدرت رسمی، منافع معنوی و مادی فراوانی را به خود اختصاص داده اند و هر تحولی که بخواهد این منافع را تحت تاثیر قرار دهد، با مخالفت شدید آنان روبه رو خواهد شد . روندی که اخیرا در سایه ی پروژه مبارزه با مفاسد اقتصادی آغاز شد، این نتیجه فوری را به همراه داشت که نام شماری از فرزندان چهره های برجسته ی روحانی را به میان کشید . باید دید تاثیر شروع این پروژه و اعلام رسمی وجود چنین پدیده ای بر افکار عمومی چه بوده است . با تمام این تفاصیل، کاملا روشن است که روحانیت می تواند نقش قابل توجهی در گذار کشور به سوی فضایی نوین داشته باشد . در حال حاضر، بخش قابل توجهی از جریان مخالف با اصلاح طلبان حکومتی از پشتیبانی بخشی از روحانیت برخوردارند . جامعه ی ایران نمی تواند و نباید منکر حضور و فعالیت سیاسی و اجتماعی روحانیان شود . با این حال اگر روحانیت از تطبیق فوری خویش با شرایط جدید بازماند، شکست سیاست های دولت می تواند هزینه های کلانی برای این طیف به بار آورد . نخستین این هزینه ها در جبهه ی تشدید شکاف ملت و روحانیان تجلی خواهد یافت . امام خمینی قدس سره زمانی از محال بودن جبران هزینه های شکست حکومت کنونی در ایران سخن گفته است . آیا نمی توان به گونه ای عمل کرد که از پرداخت چنین هزینه هایی جلوگیری شود؟
در پاسخ به این پرسش می توان به این جمله یورگن هابرماس در دانشگاه تهران نیز توجه داشت که می گوید: «دین در چارچوب مدرنیته تنها زمانی می تواند پابرجا بماند که بتواند در سه جهت وضعیت خود را روشن کند: نخست، مواجهه ی معقول با سایر ادیان که با هم به لحاظ معرفتی تفاوتی دارند; دوم، برخورد مناسب علوم دینی با مرجعیت علومی که انحصار اجتماعی دانش دنیایی را در اختیار دارد; سوم، از منظر دینی در پی پیوند دادن خودش با حاکمیت مردم و حقوق بشر، که مشروعیت حکومت (حداقل در عرصه مدرن) از آن جا نشات گرفته است [باشد]» بدین ترتیب، باید خاطرنشان کرد که تلاش روحانیان برای ایجاد تحول در درون خود می تواند شکل و گستره ی حضور آنان را در حیات اجتماعی و سیاسی آینده ی کشور مشخص کند . البته کاملا روشن است که این تلاش در نزد آنان با کشمکش های فراوانی همراه خواهد بود، چراکه به قول الوین تافلر «هر تحولی با کشمکش همراه است » .
اشاره
مقاله ی حاضر، علی رغم کوتاهی و اختصار، حاوی محورهایی است که هر کدام در جای خود باید موشکافی شود و پاسخ لازم را بیابد . در این جا، به تناسب، تنها چند نکته ی اصلی را برجسته می سازیم تا خوانندگان فرهیخته خود با تامل و ژرف نگری موضوع را پی گیری کنند .
1 . نویسنده روحانیت را پاسخگوی عمل کرد بیست ساله ی گذشته ی جمهوری اسلامی می داند و گویا با ارزیابی منفی از این پیشینه، روحانیان را از پاسخ گویی ناتوان می بیند . انصاف علمی و اخلاق داوری اقتضا می کند که این مسئله را اندکی بیش تر مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم تا ابعاد مسئله به درستی کاوش گردد:
الف) حوادث و عمل کرد دو دهه ی گذشته حاصل شرایط و عوامل گوناگون داخلی و خارجی است و اصناف و گروه های اجتماعی مختلف در آن سهیم بوده اند . درست است که سهم روحانیت در این میان، سهم قابل توجهی است، ولی فراموش نباید کرد که گذشته از مقام ها و مدیریت های ظاهری، کارشناسی و برنامه ریزی های اقتصادی و سیاسی عملا به دست متخصصان رشته های گوناگون، و در سطوح مختلف مدیریتی نظام صورت گرفته است .
ب) هر چند معمولا تصور دیگری می شود، اما باید دانست که روحانیت از آغاز دارای یک نظام متشکل و واجد اصول و برنامه ای مشخص در عرصه ای اجتماعی و اقتصادی نبوده است و بافت سیال و پویای روحانیت چنین اقتضا می کرده است که در آن، آرا و سلیقه های گوناگون به منصه ی ظهور برسند . بنابراین بهتر است نویسنده محترم، به جای استفاده از عنوان مبهم «روحانیت » ، دقیقا مشخص کند که چه اندیشه و ایده ای را نارسا و ناکارآمد می داند، و به دور از شعارها و مباحث انتزاعی روشن کند چه کسانی یا چه ایده هایی قادر بوده اند کشور را از بحران های فراروی، بهتر و مناسب تر به ساحل سلامت و امنیت برسانند .
ج) نویسنده و هم فکران او، وقتی از عمل کرد نظام جمهوری اسلامی سخن می گویند، معمولا تنها بر کاستی ها و کژی ها انگشت می گذارند و دستاوردهای عظیم آن را نادیده می انگارند . آیا ایشان حاضر است در یک برآورد عالمانه و منصفانه، همه ی آنچه را که دوست و دشمن از پیش رفت ها و جهش های ایران در دو دهه گذشته می دانند، یک جا به روحانیان منسوب دارد؟
2 . تردید نمی توان داشت که روحانیت شیعه به عنوان حامل و حافظ سنت ها و ارزش های استوار اسلامی باید، بیش از پیش، در صحنه ی مدیریت علمی و برنامه ریزی محتوایی حضور فعال داشته باشد و تلاش کند برای حل مشکلات، راه کارهای اسلامی متناسب با زمان و اقتضائات اجتماعی ارائه کند . این نکته را نیز نمی توان پوشیده داشت که ظرفیت و سازمان دهی کنونی حوزه های علمیه و روحانیت پاسخ گوی نیازهای گسترده و نوشونده ی کنونی نیست . اما برای رسیدن به یک نتیجه ی درست و منطقی باید دو نکته دیگر را نیز مدنظر قرار داد: نخست، این که کاستی های کنونی روحانیت ریشه در انزوا و دوری حوزه های علمیه از صحنه های حکومتی و تلاش حاکمان جور در دور نگه داشتن این قشر از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی بوده است . در یک تحلیل تاریخی می توان اثبات کرد که بازسازی و اصلاح ساختاری و محتوایی روحانیت در همسویی با نیازهای جدید جمهوری اسلامی، در مقایسه با سایر نهادها و مناسبات، بسیار سریع و امیدوارکننده بوده است .
دوم، آن که باید اندیشید که راه و مسیر درست برای همسویی و سازگاری بیش تر روحانیت و فقاهت با نیازهای نوین چیست؟ نویسنده ی محترم، همچون برخی از روشن فکران، بر این عقیده است که روحانیت باید با یک بازنگری بنیادین در اصول و مبانی، چارچوب فکر اسلامی را متناسب با ارزش ها و آرمان مدرنیته متحول سازد و با ارائه ی یک «فقه مدرن » ، در عمل، مناسبات غرب را با نام اسلام و تشیع توجیه کند . اما نگاه واقع بینانه تر به شرایط کنونی حوزه های شیعه نشان می دهد که روحانیت - به ویژه نسل جوان حوزه ها - راه خویش را در مسیر اندیشه های فروزنده ی امام خمینی قدس سره یافته اند و با تکیه بر دو اصل اساسی - یعنی «اصالت » در مبانی و ارزش ها، و «پویایی » در تطبیق و توسعه ی شرایط - آینده ی روشنی را برای حضور حیات بخش و سعادت آفرین دین در صحنه ی زندگی فردی و اجتماعی نوید می دهند .
3 . به نظر می رسد که برداشت نویسنده از مردم مسلمان و متعهد ایران و نسل جوان کشور برداشتی نادرست و غیرواقع بینانه است . یکی از ویژگی های نظام جمهوری اسلامی، مشارکت واقعی مردم در پیدایی و پایایی حوادث و مسائل پس از انقلاب بوده است . در این راستا، ریشه ی نارضایتی ها و نگرانی ها را نیز باید در همین نگرش دین مدارانه و عدالت خواهانه ی مردم جست وجو کرد . از این رو، بر خلاف تلقی نویسنده ی محترم، معتقدیم که بازنگری ها و بازسازی های درونی روحانیت و حساسیت ها و نگرش های انتقادی و سازنده ی مردم از بخش های گوناگون نظام دست به دست هم خواهد داد و روز به روز کاستی ها را مرتفع و دستاوردهای جدیدی را نصیب ملت ایران خواهد ساخت .
پی نوشت:
1) تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی، 26/2/1381
2) روزنامه نوروز، 4/3/1381