همبستگی، 8/3/81
چکیده: نویسنده ی این مقاله، در جهت تبیین جایگاه و رفتار رهبران، پاره ای از نظریه های مربوط به رهبران جنبش های دینی را ارائه می کند .
انقلاب اسلامی، با همه ی عظمتش، وامدار شخصیت امام خمینی است . پدیده ی شگفت آور این است که آیت الله العظمی خمینی، با حفظ شان و منزلت روحانی خویش، «امام امت » و «رهبر مستضعفان جهان » لقب می گیرند و مردم از صورت شهروندان پراکنده به امت بدل می شوند . برای توضیح و تبیین چنین فرآیندی، ناگزیر باید ادبیات مربوط به رهبری را در جنبش های دینی مرور کنیم .
جنبش های دینی، بنا به تعریف، حول یک رهبر مذهبی که جاذبه ای استثنایی دارد، شکل می گیرند . این رهبری رسالتی پیامبرگونه (1) دارد و به تغییراتی بنیادی می اندیشد . از این رو، مطالعه درباره ی مسئله ی رهبری در انقلاب های دینی باید در چارچوب نظریه های مربوط به اقتدار فرهمندی (2) صورت گیرد .
پندار ماکس وبر این بود که کنشگران جنبش های اجتماعی از آن رو حول رهبران فرهمند گرد می آیند که این رهبران قادرند به مردم بباورانند که شرایط کنونی در معرض انقراض است . در عوض، شرایط آتی شامل نظم نوینی است که همگان در آن هویت می یابند . وبر از آن رو «فره » را مهم ترین نیروی انقلابی تاریخ می دانست که این نیرو قادر به سمت گیری مجدد (3) ذهنی مؤمنان است . از طریق همین تحول درونی است که محیط خارجی نیز، به تبع آن، تغییر می کند .
اسملسر، که انقلاب های دینی را در جرگه ی جنبش های ارزش گرا طبقه بندی می کند، علت پیدایش رهبران پیامبرگونه را این گونه توجیه می کند: جنبش های ارزش گرا به دنبال بازسازی یک نظام تمام عیار اجتماعی هستند که از صدر تا ذیل نظام اجتماعی کهن و ارزش های حاکم بر آن را برمی اندازد . برای تحقق چنین امر عظیمی، باید نوع کاملی از تبعیت و وفاداری در میان هواداران شکل گیرد و آرمان ها و امیدهای آنان در وجود رهبری که کمر به بازسازی کامل ارزش ها بسته است، فرافکنی شود .
چالمز جانسون معتقد است ظهور یک رهبر فرهمند، به عنوان شتاب دهنده به رفتار انقلابی، ضروری است; شخصیتی که الهامات آخرالزمانی در وجود او متکون شده باشد .
نورمن کوهن قائل است رمز موفقیت و تعالی رهبران انقلاب های دینی را نباید در میزان معلومات یا پایگاه و خاستگاه اجتماعی آنان جست وجو کرد; بلکه مغناطیس شخصیت آنان همواره بر هر عامل دیگری تفوق و تقدم داشته است .
شرایط اجتماعی در کیفیت پیدایش رهبران انقلاب های دینی نقشی کلیدی دارد; به این معنا که باید میان پیدایش شرایط اجتماعی ای که پذیرای این رهبران است و مدعیات آنان نوعی هم زمانی و تقارن وجود داشته باشد . در واقع، شکل گیری آگاهی انقلابی در میان مردم اغلب در کانون اجتماع و تاریخ، پیش از تجسم و ظهور رهبری اتفاق می افتد و رد و قبول مدعیات شخصیت فرهمند به پیدایش این نوع آگاهی تاریخی و اجتماعی وابسته است . چه بسا شرایط اجتماعی و تاریخی فراهم است، اما رهبری انقلابی ظهور نمی کند و چه بسا پیدایش رهبری پیش از آماده شدن بستر اجتماعی رخ دهد . در هر دوی این حالات، نوعی بی قوارگی و ناهم زمانی میان انتشار پیام و پذیرش آن ایجاد می شود .
از دیگر موضوعاتی که توجه محققان را به خود جلب کرده است، خاستگاه رهبران انقلاب های دینی و پایگاه اجتماعی آنان است . نقطه ی مشترک در مورد همه ی رهبران، پیشینه ی حاشیه ای بودن (4) آنان نسبت به ساخت رسمی دستگاه دینی زمانه است . بیش تر رهبران، به دلایل گوناگون، از درون نظام آموزشی، اشتغال و منزلت به بیرون هجرت کرده و یا پرتاب شده اند و به علت پیشینه ی خود قادرند طرح دولت نوینی را پی افکنند .
اسکاچپول معتقد است رهبران انقلابی، بیش تر از آن که نماینده ی طبقات باشند، به صفت دولت ساز (5) شناخته می شوند . عمده ی این رهبران از میان آن دسته نخبگانی که تا حدودی به حاشیه رانده شده اند و نسبت به حاکمیت مستقر و طبقات مسلط فاصله گرفته اند، برمی خیزند . تجربه نشان می دهد نخبگان حاشیه ای (6) عموما از اقشار تحصیل کرده اند و مهارت و آموزش های آنان می توانسته به کار دولت مستقر بیاید و حتی بسیاری از آنان دولت را عامل تغییرات بنیادی می دانسته اند; اما به علت بسته بودن فضای سیاسی و فقدان تحرک سیاسی در ساخت اجتماعی، از یک سو، و نداشتن ارتباط و ثروت، از سوی دیگر، نتوانسته اند منزلت خود را ارتقا دهند، لذا هم و غم خود را مصروف سازماندهی انقلاب و ایدئولوژی پردازی انقلابی کرده اند . این قبیل نخبگان، از آن جا که دولت را مهم ترین ابزار توسعه می دانند، در صورت پیروزی جنبش، به سمت تاسیس دولت متمرکز روی می آورند . بنابراین همان گونه که در توده های انقلابی، مقوله ی محرومیت نسبی نقش عمده ای در انگیزش و هیجان انقلابی ایفا می کند، در میان رهبران جنبش نیز باید پیش زمینه ای از تحت فشار بودن و حرمان جست وجو کرد . حتی در مواردی دیده شده است آنان فقر خودخواسته و انزوای اختیاری را انتخاب می کنند تا زمینه ی روانی و هم سطحی میان خود و توده های محروم را فراهم آورند .
به نظر می رسد رهبران تک رو (7) بهتر می توانند با جنبش توده ای رابطه برقرار کنند تا نخبگانی همچون دانشگاهیان، که در ساختار رسمی جای گرفته اند . حتی می توان گفت در صورت پیدایش شرایط اجتماعی و روانی انقلاب، بخشی از اجزا از بدنه ی ساختار رسمی کنده می شوند و برای اجابت خواست توده ها به نوعی حاشیه ای شدن سریع و اضطراری روی می آورند . این که چرا نهادی مثل دین، که علی الاصول و بنا بر نظریه های رایج، خصلتی محافظه کار دارد، در شرایط مذکور از درون خود نخبگانی را به بیرون می راند تا رهبری جنبش های دینی را به عهده گیرند، امری است که باید در چارچوب مدل مشهور به «پاسخ نخبگان » (8) مطالعه شود .
مدعای اصلی این مدل عبارت است از این که هنگامی که شرایط محیطی یک سازمان آن چنان دچار تحول گردد که بقای آن زیر سؤال رود و نیل به اهداف سازمانی به صورت معضلی درآید، پاره ای از نخبگان درون سازمان، در پاسخ به آن، به جست وجوی معانی و ابزار نوینی برمی آیند تا با دست رسی به منابع حیاتی محیط سازمان، بحران درونی آن را حل کنند .
با توسل به این مدل، می توان مثلا علل رادیکال شدن نهادی مثل دین و پیدایش رهبران انقلابی مذهبی را توضیح داد . هنگامی که وضع موجود (9) و سازمان های مذهبی وابسته به آن تهدید می شود، مخالفان درونی را نخبگان نوخاسته نهادینه می کنند و امکان رادیکالیزه شدن این نهاد افزایش می یابد .
در جمع بندی نظریات مربوط به رهبری انقلابی، می توان گفت هر چند این ره یافت ها انطباق کامل با شرایط ایران و مشخصا رهبری امام خمینی قدس سره ندارد، اما به طور کلی می تواند وجوهی از این رهبری را تبیین نماید:
1 . این که چگونه از درون نهاد دین، که بنا بر نظریات رایج نهادی محافظه کار است، انقلابی ترین شخصیت تاریخ معاصر ایران ظهور می کند و همراه خود نهاد دین را متحول و از آن به عنوان سلاحی قاطع برای انهدام رژیم شاهنشاهی استفاده می کند، تا حدودی با مدل «پاسخ نخبگان » قابل تبیین است .
2 . این که شخصی مثل امام قدس سره، که علاوه بر مشروعیت سنتی مشروعیت انقلابی را نیز کسب کردند، و به عنوان شخصیتی فرهمند بر تارک انقلاب دوران ساز ما درخشیدند، می تواند با نظریه های مشروعیت فرهی تبیین شود .
3 . این که ساخت اجتماعی چگونه بود که بر اثر انقلاب، اشکال سنتی رابطه ی قدرت خدایگان - بنده شکسته شد، با نظریه ای مانند جامعه ی توده وار قابل تبیین است .
4 . این که عزلت اجباری امام قدس سره در دوران تبعید ذخیره ای شد تا در دوران انقلاب دعاوی ایشان پذیرفته شود، با نظریه ی «نخبگان حاشیه ای » توجیه پذیر است .
اشاره
مقاله نکات قابل توجه و مفیدی در توجیه برآمدن رهبری انقلابی بیان می کند . با وجود این، همان گونه که در متن مقاله آمده است، در خصوص رهبری انقلاب اسلامی، قواعد مطرح شده خاصیت تبیینی کامل ندارد . برای مثال، امام خمینی قدس سره نهضت خود را درست در زمان مرجعیت رسمی خود آغاز کرد و مرجعیت در جامعه ی ما، به طور کامل، در ساختار نهاد دین قرار دارد . در نهضت 15 خرداد، امام در یک موقعیت حاشیه ای قرار نداشت و اتفاقا از یک موضع کاملا رسمی و از موقعیت یک مرجع، که دارای سمت فتواست، این نهضت را آغاز کرد و در دوره ی تبعید نیز کاملا از همین موضع سخن می گفت . البته محرومیت وی از حضور در ایران و، به عبارتی، تبعید وی به عنوان یک واقعیت مطرح است; اما عنصر تبعید نیز هرچند با عنوان «محرومیت » تا حدی منطبق است، اما بر عنوان «حاشیه ای » - به تعبیری که در مقاله آمده است - منطبق نیست; چرا که در آن زمان مراجع معروفی که در نظام نهادی دین مشغول فعالیت بودند، عمدتا در نجف و بیرون از ایران حضور داشتند . بر همین اساس، ارتباط رادیکالیزه شدن نهاد دین با حاشیه ای شدن موقعیت رهبر در این مقاله روشن نیست .
از طرفی، هرچند نمی توان جاذبه ی معنوی شخصیت امام را منکر شد و از موقعیت کاریزمایی او چشم پوشید، این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که در جامعه ی مذهبی ارتباط معنادار امام با امت، و پذیرش اطاعت رهبر - خصوصا با توجه به اشتهار امام در اعلمیت فقهی - را باید با عنایت به مفهوم «حجیت فتوا» تبیین کرد . از نگاه بسیاری از متدینان، عقلانیت همین اقتضا را دارد که فتوای مرجع اعلم را پذیرا باشند . از این منظر، «کاریزما» در گستردگی موقعیت رهبری بی تاثیر نیست; اما در عین حال نمی توان به عنوان الگوی نظری مشروعیت به آن بسنده کرد . در این الگوی نظری، ارتباط پیروان صرفا عاطفی است; اما در الگوی نظری مرجعیت و مشروعیت فتوای مرجع اعلم، این ارتباط در حد ارتباط عاطفی خلاصه نمی شود .
مقاله ی حاضر این گونه القا می کند که محرومیت نسبی رهبر، برای او ایجاد انگیزه می کند تا به طرف انهدام دولت و استقرار دولت جدید حرکت کند; حال آن که در خصوص رهبری الاهی حضرت امام این نکته پذیرفتنی نیست .
پی نوشت:
1. propheticmission.
2. charismaticauthority.
3. reorientation.
4. maoginalization.
5. staticbuilder.
6. marginelti.
7. freelancer.
8. eliteresponse.
9. slatusquo.