اشاره:
در پی معرفی مؤلفان مهدوی و آشنایی با آثاری که در این حوزه به رشتة نوشته درآمده و به چاپ رسیده است، در دو شمارة قبل، سه اثر در این زمینه معرفی و اشاره شد که این کتاب ها [کمال الدین و تمام النعمه، اثر شیخ صدوق؛ و مکیال المکارم از آیت الله شهید سیّد محمد تقی اصفهانی] و همچنین أطیب البیان اثر علّامه سیّد عبدالحسین طیب در حوزة تفسیر، به فرمان و عنایت امام عصر(ع) به نویسندگان آن آثار، صورت تألیف پذیرفته است.
اکنون در ادامة آن مقالات این بار به سراغ یکی دیگر از این آثار ارزشمند می رویم، که آن نیز به اشارت و عنایت حضرت بقیة الله(ع) در پی نذر و عهدی که مؤلف شهید برای رهایی از سختی ها و گرفتاری ها با آن امام مهربان می بندد ـ داستان آن از زبان سیّد شهید در ادامه خواهد آمد ـ تدوین و نگارش شده است.
قبل از پرداختن به کتاب و مباحث و موضوعات طرح شده، ابتدا نیم نگاهی به حیات علمی و عملی آیت الله سیّد حسن شیرازی داشته و پس از معرفی مختصر اثر، انگیزة تألیف کتاب را از زبان وی می شنویم.
آیت الله شهید سیّد حسن شیرازی به سال 1354 ق. در نجف اشرف در خاندانی ریشه دار و پرهیزکار دیده به جهان گشود. خاندانی که در یکصد سال گذشته پرچمدار مرجعیّت شیعی بوده و نسل در نسل مرجعیّت در آن بیت برقرار بوده است.
نیای او «آیت الله میرزا حسن شیرازی» معروف به میرزای برزگ، مُجدِّد شیرازی است که از مراجع بلند پایة تقلید و رجال نام آور شیعه در اوایل قرن چهاردهم هجری بوده است. عالِمِ بیدارگری که فتوای مشهور او به حُرمتِ استعمال تنباکو، دولت ناصرالدّین شاه را به تسلیم در برابر قدرت مرجعیّت وا داشت و سیاست استعماری انگلیس را به بُن بست کشانید.
پدر بزرگوارش مرحوم «آیت الله العظمی سیّد مهدی شیرازی» است که نَسَبَش در نهایت به سیّدالشهدا(ع) می رسد. ایشان نیز از مراجع مُعظّم تقلید و از عالمان آگاه و زمان شناس عهد و عصر خود بود که فتوای معروف وی دربارة مرام کمونیسم، مبنی بر اینکه (الشُیوعّیَةُ کفّرٌ و الحادٌ؛ کمونیسم، کفر و اِلحاد است)، در زمان روی کار آمدن بعثیان در عراق، ضربه ای کاری بر پیکر پوسیدة این تفکّر ضدّ دینی و الحادی در عراق آن روز وارد کرد و موجب آگاهی و بیداری مردم گردید.
برادر وی، مرحوم «آیت الله سیّد محمّد شیرازی» نیز از مراجع تقلید بوده است.
سیّد شهید در نجف متولد شد، امّا در کربلا بالید. وی پس از تکمیل علوم عربی و ادبی نزد استادان بنام حوزة کربلا، در کنار استفاده از محضر پدر و برادر، از درس آیات عظام؛ میلانی و شیخ محمّدرضا اصفهانی بهره بُرد و سطوح عالی را از آنان آموخت و در پرتو قریحة ذاتی، هوش فوق العاده و پشتکار فراوان توانست مراتب تحصیل را تا احراز مقام منیع اجتهاد بپیماید و کرسی تدریس و تعلیم را در کربلا به دست گرفته، در کنار برادر بزرگ خود سرپرستی آن حوزة دینی و علمی را عهده دار شده، و همزمان به تربیت شاگردان بپردازد.
هنگامی که با روی کار آمدن حزب بعث، افکار وارداتی و الحادی این مرام، عراق را در برگرفت، سیّد شهید، سکوت را جایز نشمرد و دلیرانه قیام کرد و قهرمانانه با دشمنان دین به ستیز برخاست و در این راستا دامنة فعالیت های فکری و فرهنگی خود را گسترش داده، با نشر مقالات روشنگرانه و بیانات هدایت گرانه، ماهیّت این تفکّر الحادی و گمراه کننده را آشکار ساخت.
سخنرانی مهمّ او در کنگرة بین المللی امام علی(ع) ـ که به ابتکار پدر بزرگوارش همه ساله به مناسبت 13 رجب در کربلا برگزار می گردید ـ او را شهرة شهر و آشنای مردم ساخت.
دیری نپایید که حزب بعث حضور او را برنتابید و سرانجام به سبب مبارزات مستمر و پیکارهای پیگیر، «سیّد شهید» در سال 1389 ق. به دست مزدوران بعثی بازداشت گردید و در زندان قصرالنهایة بغداد، در زیر سخت ترین و وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفت. تا بدان جا که آثار سوختگی این شکنجه ها تا پایان عمر پُر افتخارش بر بدن و سینة آن سیّد شهید آشکار بود.
شهید بزرگوار پس از چندی از زندان بغداد به زندان بعقوبه منتقل شد و در آنجا بود که عنایت امام عصر(ع) از وی دستگیری نمود و مقدمات آزادی او فراهم شد. آیت الله شهید سیّد حسن شیرازی در آن زندان، پس از توسّل به حضرت بقیة الله(ع) و در پی پیمانی که با آن حجّت خدا می بندد ـ و داستان آن در ادامه خواهد آمد ـ در سال 1969م. به طور معجزه آسایی آزاد شد.
وی پس از رهایی از زندان، بی درنگ عراق را به سوی لبنان ترک کرد و در بیمارستان بیروت بستری شد و به معالجة عوارض شکنجه ها ـ که هیچ گاه نیز بهبودی کامل نیافت ـ پرداخت. پس از بهبودی نسبی در آنجا نیز از پای ننشسته، به ارشاد، اصلاح، رهبری و روشنگری که میراث نیاکانش بود، اشتغال ورزید.
به همین منظور سفرهایی را به سوریه، استرالیا، آفریقا انجام داد و مؤسسات تربیتی، فرهنگی، دینی و اجتماعی چندی را در راستای شناساندن اسلام و تشیّع در آن مناطق پی ریزی کرد و از این رهگذر با رجال سیاسی و دینی و بعضاً رؤسای جمهور به تقویت روابط پرداخت و توانست با روشنگری ها و ارشادهای خود، بسیاری را به مذهب حقّ شیعه هدایت کرده، به ولایت امیرمؤمنان(ع) پیوند زند.
علّامة شهید مانند جدّ بزرگوار خود، امیرمؤمنان(ع) از امور معیشتی مستمندان و نیازمندان غافل نبود و در این زمینه اهتمامی بلیغ داشت و همان گونه که اشاره شد در دهة پایانی عمر شریف خود با سفرها و هجرت های خود توانست مؤسسات فرهنگی، مراکز درمانی، کانون های تربیتی و مدارس و مساجد و حسینیه هایی را بنیان نهد که در ذیل به چند مورد آن اشاره می شود:
1. مدرسة علوم دینی به نام مدرسةُ الامام المهدی(ع) در بیروت؛
2. حسینیه ای در یکی از مراکز شیعه نشین در بیروت؛
3. حوزة علمیّة لبنان در بیروت؛
4. مسجد فاطمة الزهرا(س) در شهر حِمص در سوریه؛
5. مسجد الامام الصادق(ع) در شهر لازقیّه؛
6. حوزة علمیّة زینبیّه در سوریه، که نخستین مدرسة علوم دینی شیعه در آن سرزمین است.
شهید شیرازی در کنار پرداختن به مسائل اجتماعی و اصلاح، ارشاد و روشنگری از مسائل علمی و تعلیم و تدریس، تألیف و تدوین کتاب، نگارش رساله و نوشتن مقالات غافل نبود. از وی آثار سودمندی در زمینه های مختلف علوم اسلامی به جای مانده که در این میان بیش از بیست عنوان آن به چاپ رسیده، که سیزده عنوان آن در معجم المؤلّفین العراقیّین ضبط، و به پانزده عنوان آن در مقدمة کتاب ارزشمند کلمةُ الامام المهدی(ع) توسط مترجم محترم آن اشاره شده است.
از مشهورترین آثار آیت الله سیّد حسن شیرازی می توان از این کتاب ها نام بُرد: 1. کلمةُ الله، 2. کلمةُ الاسلام، 3. کلمةُ الرسول الاعظم(ص)، 4. کلمةُ الامام الحسن(ع)، 5. کلمةُ الامام الصادق(ع) در 4 جلد، 6. کلمةُ الامام المهدی(ع) در 3 جلد که آخرین کتاب منتشر شدة آن شهید عالی مقام است. با آنکه نویسنده بنا به عهد و پیمانی که با امام عصر(ع) در تألیف آن کتاب بسته بود، اصرار داشت که هر چه زودتر آن را تألیف و تکمیل نماید و به چاپ برساند، امّا تقدیر الهی آن بود که این کتاب، بعد از شهادت وی منتشر شود.
شهادت، مُزد خلوص و خدمت
سرانجام سیّد شهید در روز 16 جمادی الثانی 1400 هجری برابر با 1359 شمسی، آنگاه که از منزل خود در بیروت، خارج و به سوی «مدرسة الامام المهدی(ع)»، برای شرکت در مجلس بزرگداشت متفکّر شهید «سیّد محمّدباقر صدر» در حرکت بود در محلّة رَملة البیضاء توسط دو مزدور مُسلّح به رگبار بسته شد و در سنّ 47 سالگی در حالی که بدن رنجور او 36 گلوله را پذیرا شده بود، به دیدار حق شتافت.
خبر شهادت این عالم آگاه، بازتاب فراوانی در جهان اسلام یافت. پیکر پاک او پس از تشریفات رسمی و مردمی از طریق سوریه به قم منتقل، و پس از طواف به گرد ضریح مطّهر حضرت فاطمه معصومه(س)، در مسجد موزة آن حضرت به خاک سپرده شد. روحش شاد و کامش از چشمه های گوارای بهشت برین سیراب باد.
کلمةُ الامام المهدی(ع)
قبل از پرداختن به معرفی کتاب، تذکّر این نکته ضروری است که جمع آوری رسائل، خُطَب و کلمات پیشوایان دین و حضرات معصومین(ع) ـ به ویژه حضرت بقیة الله(ع) ـ کاری بی سابقه و بی پیشینه نبوده، علمای پیشین شیعه مانند شیخ صدوق، شیخ طوسی، شیخ طبرسی، علّامة مجلسی در مجموعه ها و موسوعه های روایی خود، بخش هایی را به مناسبت به مجموعة توقیعات صادره، بیانات و معجزات آن بزرگوار، اختصاص داده اند و در پی آن عالمان پسین و معاصر نیز در حدّ توان از تکمیل، تصحیح، تنقیح، تدوین و تبویب آن مجموعه ها غفلت نورزیده و مجموعه های کامل تری را با یافتن مدارک جدیدتری بر آن میراث کهن افزوده اند، که در این میان مجموعة «کلمة الامام المهدی(ع)» با توجّه به اینکه با عنایت حضرت مهدی(ع) و اخلاص مؤلّف نگاشته شده است را جلوه و جمال دیگری است.
این مجموعه محصول تلاش چندین سالة آیت الله شهید سیّد حسن شیرازی(ره) است که در 3 جلد تنظیم شده است. جلد اوّل این مجموعه به توقیعاتِ آن حضرت اختصاص دارد، جلد دوم، ادعیّه و زیارات آن حضرت را در برمی گیرد و جلد سوم، به بیانات آن وجود شریف می پردازد.
از آنجا که جمع آوری و احصاء مجموعة بیانات و کلمات حضرت صاحب الامر(ع) مستلزم فرصت کافی و تحقیق گسترده و شافی بوده و مؤلّف شهید در سال های پایانی عمر شریف خود به این مهم دست یازیده، لذا نواقصی در بخش هایی از این مجموعه راه یافته بود که با همّت ستودنی مصحّح محترم و تحقیق و تتّبع وی تدارک شده، مرتفع گردیده است. مصحّح کتاب رنج فراوانی را بر خود هموار کرده و با پژوهش های خود به توقیعات دیگری دست یافته و آنها را به صورت استدارک در پایان کتاب تحت عنوان مستدرک توقیعات آورده است.
این کتاب به تنسیق و تکمیل و مقابلة «حسن تاجری» و ترجمة «سیّد حسن افتخارزاده» توسط نشر آفاق به چاپ رسیده است. جلد اوّل این مجوعه با پیش گفتاری از مصحّح و مقدمه ای کوتاه از مترجم آغاز می گردد و آنگاه مؤلّف، قبل از ورود به اصل کتاب مقدمه ای را در حدود صد صفحه سامان می دهد و در آن پیرامون موضوعات: تمدن و مشکلات آن، مسئلة مصلح منتظر، آفت های اندیشة انتظار مطرح کرده و در همین راستا به شبهات آن نیز پاسخ می دهد. مؤلّف در ادامه از هنگامة ظهور، ولایت تکوینی امام و عدالت فراگیر سخن به میان می آورد و در پی، به تردید هایی پیرامون طول عمر امام پاسخ هایی در خور می دهد و دامنة مقدّمه را با مباحثی دربارة فایدة امام غایب و فلسفة غبیت برمی چیند.
مرحوم شیرازی بعد از مقدمه، شرح حال کوتاهی از نایبان خاصّ آن حضرت به دست می دهد و به دنبال آن دیگر نمایندگان آن حضرت معرفی می شوند و آنگاه توقیعات امام آورده می شود.
انگیزة نگارش
انگیزة نگارش کتاب از زبان سیّد شهید:
در آن زمان که در زندان بعثی ها در عراق به سر می بردم و آنان وحشیانه مرا شکنجه و آزار می دادند، روزی دستِ توسّل به دامان مولایم حضرت بقیة الله(عج) زده، از وی درخواست نجات و آزادی ام را کردم و ضمناً با او پیمان بستم که اگر از زندان رهایی یابم، مجموعه ای از سخنان، نامه ها، دعاها و زیارت های آن حضرت را جمع آوری کنم. روزها و شب ها سپری می شد و ماه ها یکی پس از دیگری می گذشت تا اینکه سرانجام دوران سختی و شکنجه و زندان به سر رسید، و به برکت دعای آن حضرت از زندان بیرون آمدم، و بحمدالله سختی ها پایان پذیرفت. چند روزی از آزادی و رهایی من می گذشت که یکی از دوستان نزد من آمده و گفت: «شخصی بزرگوار و نورانی را در خواب دیدم که به من فرمود: «برو به سیّد حسن شیرازی بگو زمان وفای به عهد و پیمانی که با صاحب الامر(ع) در تألیف کتاب بسته ای، فرا رسیده است»» و این شخص اصلاً از داستان عهد و پیمان من خبر نداشت، زیرا من این نیّت و پیمان را به کسی نگفته بودم.
پس مصمّم شدم که این کار را شروع کنم، به همین علّت به جمع آوری [منابع] و تهیة مدارک آن پرداختم. بعد از مدتی شخص دیگری نزد من آمد و بدون اینکه میان او و فرد اوّل رابطه و آشنایی باشد ـ عین مطالب شخص اوّل را به من گفت. بعد از این دو واقعه، تصمیم و عزم من بر تألیف کتاب قطعی شد و شروع به نگارش این کتاب، کلمةُ الامام المهدی(ع) کردم.
بعد از آنکه بخش عمده ای از کتاب را نوشته بودم، شبی خود در خواب دیدم که شخصی با شکوه و وقار، با قدّی بلند و صورتی زیبا، که دارای هیبت پیامبران و جلال صدّیقان و وقارِ خاشعان بود ـ در حالی که جامه ای سپید رنگ در برداشت ـ به سوی من آمد. من گمان بردم که وی حضرت بقیّة الله(ع) است، لذا به احترام او از جای برخاستم و به پیشواز او رفتم، نزدیک وی که رسیدم، دستش را گرفتم که ببوسم، امّا او پیش دستی کرد و دست مرا بوسید، وقتی دست من را بوسید، یقین کردم که خود حضرت نیست، لذا نام او را پرسیده و گفتم: شما کیستید؟
گفت: «من از سوی ولیّ خدا آمده ام».
در عالم خواب احساس کردم که او از سوی امام زمان(ع) آمده است، تا به سبب تألیف کتاب از من قدردانی کند و این اوّلین باری بود که برای نوشته های خود چنین خوابی را می دیدم.
از خداوند متعال خواستارم که این اثر را به خوشنودی خود همراه ساخته و آقا و مولایم امام زمان(ع) را از من خوشنود سازد که او خود وسیلة خوشنودی خداوند از من است.