- چرا اندیشه و تفکر در ذات الاهی جایز نیست؟ فکر و اندیشه بشر به ذات غیبی او راه ندارد و جز تحیر و سرگردانی یا انحراف و ضلال، بهره دیگری نخواهد داشت .
در آلا فکر کردن شرط راه است
ولی در ذات حق محض گناه است
بود در ذات حق اندیشه باطل
محال محض دان تحصیل حاصل (1)
ذات حق که از آن به «هویت غیبیه » ، «غیب ذات » ، «مقام ذات » ، «مرتبه ذات » و گاهی هم به الفاظ دیگر مانند «عنقاء» و «غیب الغیوب » تعبیر می شود، وجود صرف است; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی و چه مصداقی - مبرا است; نه نامی دارد و نه نشانی; نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین . حتی با «اطلاق » و «عدم تعین » هم مقید نیست; زیرا «اطلاق » و «عدم تعین » نیز به جای خود، نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه است .
اما تعینات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق) همه از مقام ذات متاثر بوده، در مقام تجلی به ظهور می رسند .
از این رو، به مقام ذات خداوند راهی نیست; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود . همه این ها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا عاجزند . اگر قدم پیش بگذارند، حیران می گردند یا به راه ضلالت و خطا می روند و علاوه بر نرسیدن، از آن دور می شوند: «یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما» . (2)
ادراک بشر، به آنچه متعین است راه دارد نه به ذاتی که از همه تعین ها بالاتر است وتعین ها همه متاخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند .
اشاره نیز بدان مقام راه ندارد; چه اشاره حسی باشد و چه اشاره ذهنی، عقلی و وهمی . چگونه می توان به ذاتی که تعین ندارد، اشاره کرد؟
به همین جهت، از فکر در «ذات حق » نهی شده است . امام علی بن موسی الرضا (ع) می فرماید: «... فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته و لا ایاه و حد من اکتنهه و لا حقیقته اصاب من مثله و لا به صدق من نهاه و لا صمد صمده من اشار الیه; پس، خدای را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نائل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده، آن کس که ذات او را حدی قائل شده است و به جانب او روی نیاورده، آن کس که به ذات او اشاره کرده است ...» . (3)
حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروزای های خود بخواهند به سوی مقام ذات اوج بگیرند، راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر عجز و قصور خود در این میدان با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد .
سحر گاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
به شهر هستی اش کردم روانه
نگار می فروشم عشوه ای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی ز آن میان طرفی کمر وار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقارا بلند است آشیانه (4)
اهل دعا در مقام دعا، اهل عبادت در مقام عبادت، اهل ذکر در مقام ذکر، ارباب سلوک در مقام سلوک و ... به ذات عینی حق در مظاهر اسمای او روی می آورند و از طریق اسما و صفات او، به ذات او متوجه می شوند; به عبارتی ذات حق را با اسما می خوانند; زیرا به مقام ذات راه نیست . (5)
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کاین جا همیشه باد به دست است دام را (6)
قرآن کریم که جامع ترین، دقیق ترین و رساترین تعریف ها را درباره خداوند متعال مطرح می کند، خداوند سبحان را تنها از طریق اسما و صفات باز می شناساند .
قرآن کریم در پی آن است که در حد توان، خداوند را به کامل ترین وجه از طریق اسما و صفاتش به انسان بشناساند . از دیدگاه قرآن، خداوند گشایش بخش و دانا (7) سریع ترین حسابگران، زنده و پاینده، (8) والا، بزرگ و دارای حقیقت،(9) صاحب شکوه و ارجمندی (10) و بی نیاز است . (11)
آن که دولت آفرید و دو سرا
ملک دولت ها چه کار آید ورا (12)
از نظر قرآن، خداوند متعال است، (13) یعنی، از هر چه در وهم ما اید، بالاتر است و هرگز ما نمی توانیم حقیقت او و جمال و جلال او را - آن گونه که هست - در یابیم . (14)
ای برون از وهم و قال و قیل من
خاک بر فرق من و تمثیل من (15)
خداوند، یکی است و جز او خدایی نیست . (16) او یکتا و یگانه است (17) و هیچ چیز مثل و مانند او نیست . (18)
او پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب، سلامت بخش، مراقب بر همه چیز، عزیز، اصلاحگر، ترمیم کننده و شایسته بزرگی است (19) و بر همه چیز قادر و توانا است . (20)
گفت صوفی قادر است آن مستعان
که کند سودای ما را بی زیان
آن که آتش را کند ورد و شجر
هم تواند کرد این را بی ضرر
آن که گل آرد برون از عین خار
هم تواند کرد این دی را بهار
آن که زو هر سرو آزادی کند
قادر است از غصه را شادی کند (21)
او خدایی است بخشنده و مهربان و این دو صفت چنان در او متجلی است که تمام سوره های قرآن را با آن آغاز کرده است . (بسم الله الرحمن الرحیم) آن چنان خدایی است که مهربانی و بخشایش را بر خود فرض کرده است .(22)
خداوند، در غایت عظمت است; اما به انسان از رگ گردن نزدیک تر است و حتی وسوسه های نفس او را نیز می داند . (23)
آنچه حق است اقرب از حبل الورید
تو فکنده تیر فکرت را بعید
ای کمان و تیرها برساخته
صید نزدیک و تو دور انداخته (24)
او خدایی است آمرزنده و نیرومند، (25) توبه پذیر، (26) دوستدار، (27) دارای نعمت، (28) دارای رحمت، (29) بسیار توبه پذیر، (30) و دارای فضل بزرگ، (31) .
وزراو و صد وزیر و صد هزار
نیست گرداند خدا از یک شرار
پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را
از سبب سوزیش من سودایی ام
در خیالاتش چون سوفسطایی ام (32)
صاحب اختیار، مالک و مدبر همه شؤون و پروردگار همه عالمیان، (34) است . او هیچ شریکی ندارد نه در آفرینش و سلطنت و نه در ربوبیت و نه در هیچ کمال دیگر . (35)
غیر از خداوند، هر کس نصیب و بهره ای از کمال دارد، از خدا وام گرفته است . (36)
ای همایی که همایان فرخی
از تو دارند و سخاوت هر سخی
از کریمی که کرم های جهان
محو گردد پیش ایثارت نهان
ای لطیفی که گل سرخت بدید
از خجالت پیرهن را بردرید (37)
دست رحمت و قدرت الاهی گشوده است و هر گوه که بخواهد می بخشد و روزی می دهد . (38) هر جا باشیم، او با ما است و به آنچه می کنیم، (39) دانا است . در واقع به هر جا روی کنیم، خدا آن جا است . (40)
گر به جهل آییم، آن زندان اوست
ور به علم آییم، آن ایوان اوست
ور به خواب آییم، مستان وییم
ور به بیداری به دستان وییم
ور بگرییم، ابر پرزرق وییم
ور بخندیم، آن زمان برق وییم
ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست
ور به صلح و عذر، عکس مهر اوست (41)
او خدایی است که دعاها را می شنود و اجابت می کند . (42)
ای دهنده عقل ها فریادرس
تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از توست و هم آن نیکویی
ما کدایم؟ اول تویی، آخر تویی
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش
ما همه لاشه ایم با چندین تراش (43)