ارزش هدایت و استقامت
در ششمین فراز از دعای امام عصر(عج) چنین می خوانیم: «و اکرمنا بالهدی والاستقامة؛ خدایا به وسیله هدایت شدن و استقامت در راه هدایت، ما را گرامی بدار.»
در این فراز از مسأله مهم و کلیدی یعنی کرامت هدایت و استقامت که منشأ و سرچشمه فضایل و کمالات عظیم و اساس ترقی و تعالی است سخن به میان آمده که بدون آن هرگز انسان به فلاح و رستگاری نمی رسد.
مسأله هدایت و استقامت همان است که ما هر روز در نمازهای خود در سوره حمد می گوییم: «اهدنا الصّراط المستقیم؛ خدایا ما را به راه راست هدایت فرما.»
در این فراز، دو موضوع مورد توجه قرار گرفته: 1ـ مسأله هدایت 2ـ مسأله صبر و استقامت در مسیر هدایت که نظر شما را به توضیح هر کدام جلب می کنیم:
عظمت و توفیقات سرشار الهی انسان بستگی به شناخت تکریم انسانی، و گام نهادن در راستای این کرامت دارد. که در این فراز، مسأله هدایت به عنوان کرامت شامخ انسانی از سوی خدا برای انسان ذکر شده که باید آن را شناخت و به آن عمل کرد.
کرامت بر دو گونه است: 1ـ ذاتی مانند: عقل، فطرت پاک، مقام خلیفة اللّهی برای بشر، و برخورداری از داشتن ظرفیت وسیع برای فرا گرفتن علم و کمالات، و این که خداوند آسمان ها و زمین را در تحت تسخیر انسان قرار داده است و... 2ـ کرامت اکتسابی، مانند کسب راه هدایت، تحصیل علم و تقوا و هرگونه مواهب الهی.
در قرآن به هر دو نوع از کرامت اشاره شده، در مورد کرامت ذاتی می فرماید: «ولقد کرّمنا بنی آدم... و فضّلنا هم علی کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛(1) ما انسان ها را کرامت بخشیدیم (و تاج کرامت بر سر آنها نهادیم)...و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.»
به گفته بعضی منظور از واژه کثیر در اینجا جمیع است، چنان که قرائن و روایات این مطلب را تأیید می کند.(2) مانند روایاتی که بیانگر برتری انسان از فرشتگان است، و در این راستا امام باقر(ع) فرمود: «ما خلق اللّه عزّ و جلّ خلقاً اکرم علی اللّه عزّ و جلّ من مؤمنٍ لانّ الملائکة خدّام المؤمنین؛(3) خداوند متعال مخلوقی را در پیشگاهش گرامی تر از انسان با ایمان نیافرید، زیرا فرشتگان خدمت گذاران مؤمنان هستند.»
و در مورد کرامت اکتسابی، قرآن می فرماید: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم؛(4) قطعاً گرامی ترین شما در پیشگاه خداوند پاک ترین شما است.» و یا در مورد علم و معرفت که رکن اساسی کرامت انسان است، می فرماید: «یرفع اللّه الّذین آمنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجاتٍ؛(5) خداوند کسانی را که ایمان آورده اند، و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی می بخشد.»
نتیجه این که خداوند هدف از آفرینش انسان را کرامت بخشی به او، و کسب مراحل و مراتب کرامت که همان کمالات و ارزش ها است قرار داده است، و این کرامت طبق دعای مذکور در پرتو انوار هدایت و استواری و استقامت در مسیر هدایت، به دست می آید. خداوند همه زمینه ها و استعدادهای کرامت و هدایت را در اختیار بشر نهاده، و اینک این بشر است تا با اراده و اختیار و همّت و ابتکار خود از این مواهب کمال استفاده را بکند، و قلّه رفیع کرامت را فتح نماید.
هدایت و راه های تحصیل آن
هدایت به معنی راهنمایی و نشان دادن راه از چاه، و ارائه طریق حق از باطل است، و آن دارای مراحلی است که از هدایت ناقص و ضعیف گرفته تا هدایت کامل و قوی، که هر کدام در درجه ای قرار دارند، روشن است که بعضی مانند پیامبر(ص) و معصومین(ع) به درجه عالی هدایت رسیده اند، و بعضی در درجه ضعیف هدایت هستند، همچون نور چراغی که دارای یک وات از روشنی است و چراغی که از میلیون ها وات نور و روشنایی برخوردار است. کرامت کامل انسان به این است که تا می تواند با استقامت و استواری نیرومند، در این راستا گام های راسخ بردارد و روز به روز بر کمال هدایت خود بیفزاید.
در ارزش هدایت همین بس که قرآن نتیجه و هدف از ارسال رسل و انزال کتاب های آسمانی را همان هدایت قرار داده است و می فرماید: «... و انزل فیه القرآن هدی للنّاس؛(6) و در ماه رمضان قرآن نازل شد که مایه هدایت مردم است.» و نیز می فرماید: «و انزل التوراة و الانجیل من قبل هدی للنّاس؛(7) خداوند تورات و انجیل را پیش از قرآن، برای هدایت مردم فرستاد.» و در مورد پیامبران می فرماید: «و جعلنا هم ائمّةً یهدون بامرنا؛ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کنند.»
و بالاتر از همه اینها این که خداوند در قرآن ذات پاک خود را به عنوان نور و هادی (هدایتگر) نامیده آنجا که می فرماید: «اللّه نور السماوات و الارض؛(8) خداوند مایه نور و روشنایی و هدایت آسمان ها و زمین است.» و نیز می فرماید: «و کفی بربّک هادیاً و نصیراً؛(9) و برای تو همین بس که پروردگارت هدایت کننده و یاور است.»
اوج ارزش هدایت
با توجه به محتوای هدایت و آثار آن، و ضدیت آن با ضلالت و گمراهی که عامل همه بدبختی ها است، می توانیم مسأله هدایت را در رأس ارزش ها بدانیم، چرا که همه ارزش ها در پرتو انوار آن تحقّق می یابد، و کرامت کامل انسان در راستای آن به دست می آید. مثال آن همانند آن است که شخصی در شب ظلمانی پر از وحشت در بیابانی پر خطر، راه را گم کرده و هرلحظه خطرهای گوناگون او را تهدید می کند، اگر او با همین وضع به راه خود ادامه دهد، روشن است که با شدیدترین وضع به هلاکت می رسد، ولی هرگاه ناگهان یک نفر با چراغی تابان نزد او آمد، و او را به راهی راهنمایی کرد، و همراه او در آن راه که پایانش بهشتی پر از نعمت ها است رسید، به راستی آن شخص به چه سعادت عظیمی نائل شده است؟ با توجه به این مثال در فرق بین هدایت و ضلالت. آیا کدام بهتر است؟ آیا شما کدام را می پسندید؟ چنان که قرآن می فرماید: «افمن یهدی الی الحقّ احقّ ان یتّبع ام من لایهدی الّا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون؛(10) آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند، برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟.»
برای توضیح بیشتر در درک ارزش هدایت نظر شما را به چند روایت جلب می کنیم:
1ـ امام صادق(ع) این آیه را تلاوت کرد: «من قتل نفساً بغیر نفسٍ فکانّما قتل النّاس جمیعاً و من احیاها فکانّما احیا النّاس جمیعاً؛(11) هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین، بکشد چنان است که گویی همه انسان ها را کشته است، و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.»
آنگاه فرمود: «یعنی هرگاه موجب گمراهی انسانی شود، او را کشته است و اگر او را از گمراهی به سوی هدایت بکشاند، گویی همه مردم را زنده نموده است.» و در نقل دیگر فرمود: «این تفسیر، تأویل اعظم این آیه است.»(12) و از امام باقر(ع) در معنی این آیه آمده، یعنی: اگر شخصی را از غرق و یا سوختن نجات داد، و یا بزرگتر از این ها او را از گمراهی به سوی هدایت، زنده کرد، گویی همه مردم را زنده نموده است. و در عبارت دیگر فرمود: «یعنی کسی که انسان را از کفر به سوی ایمان هدایت کرد...»(13)
2ـ امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: پیامبر(ص) مرا از مدینه به سوی یمن(برای تبلیغ) فرستاد، در بدرقه فرمود: «و ایم اللّه لان یهدی اللّه علی یدیک رجلاً خیرٌ لک ممّا طلعت علیه الشّمس او غربت؛(14) سوگند به خدا هرگاه خداوند به دست تو یک نفر از آنها را هدایت کند، برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن می تابد، یا غروب می کند.»
3ـ روایت شده: روزی حضرت داود(ع) تنها از شهر به سوی کوه ها و بیابان ها خارج شد، خداوند به او وحی کرد: «چرا از خلق بریده ای و تنها سر به بیابان ها نهاده ای؟» داود (ع) عرض کرد:«اشتیاق و علاقه شدید به تو مرا به این کار وا داشت، تا بیشتر با تو رابطه برقرار سازم.» خداوند به او وحی کرد: «به سوی شهر و مردم باز گرد، که اگر در میان مردم با هدایت هایت، یک نفر منحرف را به سوی راه راست هدایت کنی، نام تو را در لوح محفوظ به عنوان «حمید» (پسندیده و ستوده) ثبت می کنم.»(15)
4ـ رسول خدا(ص) فرمود: سخت تر از زندگی یتیمی که پدرش را از دست داده، یتیمی است که امامش را نمی شناسد و بین او و امامش فاصله افتاده است، و در احکام دین سرگردان است که چه کند؟ آگاه باشید هر کس از شیعیان ما به مسایل ما آگاهی دارد، و چنین یتیمی سرگردان از احکام ما را بنگرد و او را ارشاد و هدایت نماید و شریعت ما را به او بیاموزد، کان معنا فی الرّفیق الاعلی؛ آن راهنما،در بهشت با گروه ما و همدم پیامبران در جایگاه رفیع و ارجمند خواهد بود.»(16)
5 ـ در جنگ احد با این که پیامبر(ص) و مسلمین صدمات بسیار دیدند و شهدایی همچون حضرت حمزه دادند و سرتا پای پیامبر(ص) و امام علی(ع) مجروح شد، و آنان در شدیدترین وضعیت قرار گرفتند، در این بحران سخت یکی از مسلمانان به پیامبر عرض کرد: «چرا نفرین نمی کنی؟ بر دشمن نفرین کن» پیامبر(ص) در پاسخ او، دست به درگاه الهی بلند کرده و عرض کرد: «اللّهم اهد قومی فانّهم لایعلمون؛(17) خدایا قوم مرا به راه راست هدایت کن، چرا که آنان نادان هستند.»
آری مسأله هدایت قوم، حتی در بحرانی ترین رویکردها برای پیامبر(ص) بر همه چیز برتری داشت.
6ـ ابن ابی الحدید روایت می کند: هنگامی سپاه امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ صفّین بر شریعه آب مسلّط شدند و چند روزی موقعیت جنگ به نفع آن حضرت به پیش می رفت، در چنین فرصتی، حضرت علی (ع) از فرستادن لشگر به میدان دست نگه داشته بود، به طوری که بعضی از یارانش به آن حضرت عرض کردند: «آیا ما را از کوفه به نزدیک شام کشانده ای که اینجا را وطن خود سازیم؟ تا آنجا که بعضی گمان می کنند شما از جنگیدن اکراه داری، از این رو که از مرگ می گریزی؟ و بعضی می پندارند تو در مورد صحت جنگ با سپاه معاویه به شک و تردید افتاده ای؟» امام علی(ع) در پاسخ فرمود: من در چه زمانی از جنگ و مرگ ابا و هراس داشتم؟ آیا هرگز چنین چیزی در قاموس وجود من بوده است؟ من در آن هنگام که نوجوان بودم که معمولاً نوجوانان از جنگ و مرگ هراس دارند؟ هراس نداشتم، بلکه به آن علاقه داشتم. آیا اکنونی که سایه عمرم به لب دیوار رسیده اکراه دارم؟ اما در مورد شک و تردید، اگر چنین بود در جنگ جمل در بصره شک می کردم که تصمیم گیری در این جنگ از نظر نزدیک بودن عایشه و طلحه و زبیر و...سخت تر بود. سوگند به خدا موضوع جنگ با سپاه معاویه را، زیرو رو کرده و با دقت بررسی نمودم، و چنین نتیجه گرفتم که راهی جز جنگ وجود ندارد، و گرنه خدا و رسولش را مخالفت نموده ام، «و لکنی استأنّی بالقوم عسی ان یهتدوا او تهتدی منهم طائفةٌ...؛ ولی این که اینک از جنگ دست برداشته ام به این امید است که بلکه در این فرصت دشمنان استفاده کرده و هدایت شوند، و یا گروهی از آنها به راه هدایت گرایش یابند، چرا که رسول خدا (ص) در ماجرای جنگ خیبر به من فرمود: هرگاه خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، برای تو برتر است از آنچه که خورشید بر آن می تابد.»(18) آری به خاطر هدایت، دست از جنگ برداشته ام.
7 ـ مردی به محضر امام سجّاد(ع) آمد در حالی که مرد دیگری را همراه خود نزد آن حضرت آورده بود و به امام عرض کرد:«این مرد پدرم را کشته است»، آن مرد نیز اعتراف کرد که قاتل پدر او است، و در نتیجه باید قصاص شود. قاتل درخواست عفو داشت. امام سجّاد(ع) به مدعی خون و خوهان قصاص فرمود: «اگر به یاد داری که این قاتل بر گردن تو در گذشته حقی داشته، به خاطر آن حق او را ببخش و قصاص نکن.» مدعی عرض کرد: «او حقی بر گردن من دارد، ولی آن حق به اندازه ای نیست که به جای آن از قتل پدرم صرف نظر کنم و او را ببخشم. بلکه می خواهم او را قصاص کنم، و در برابر کشتن پدرم، او را بکشم. در عین حال حاضرم که به خاطر آن حقی که بر گردن من دارد از قصاص بگذرم و به جای آن خونبهای پدرم را از او بگیرم.» امام سجّاد(ع) از مدعی پرسید: آن حق قاتل بر تو چه بوده است؟ مدعی گفت: ای فرزند رسول خدا! او توحید الهی و نبوّت پیامبر خدا محمّد(ص) و امامت علی(ع) و امامان(ع) را به من آموخته است، و مرا به این امور اعتقادی هدایت نموده است. امام سجاد(ع) با تعجّب فرمود: «آیا چنین حق بزرگی که او برگردن تو دارد کفایت و جبران قصاص را نمی کند؟ آری این حق (هدایت) به قدری مهم است که سوگند به خدا کفایت و جبران خون همه انسان ها از پیشینیان و آیندگان ـ غیر از پیامبران و امامان (ع) ـ را می کند، زیرا هیچ چیزی جبران خون پیامبران و امامان را نمی کند. بنابراین به جای قصاص، از او دیه (خونبها) بگیر.»
مدعی خون، پیشنهاد امام سجّاد(ع) را پذیرفت. آنگاه امام با نصایح خود کاری کرد که آن مدعی، نه تنها قصاص قاتل را بخشید، بلکه خونبها را نیز بخشید.(19)
آری مسأله هدایت و حق هدایت کردن در پیشگاه پیامبر(ص) و امامان(ع) این گونه در اوج ارزش و عظمت قرار داشت. بنابراین باید سعی و تلاش کرد تا هم خود به مرحله عالی هدایت برسیم، و تاج کرامت هدایت را بر سر نهیم، و هم دیگران را هدایت کرده، تا به آن همه پاداش دست یابیم.
8 ـ از امام صادق(ع) روایت شده: در عصر حضرت موسی(ع) زنی روسبی و آلوده دامن زندگی می کرد، یکی از عابدهای معروف و مورد قبول آن عصر بر اثر اغوای شیطان عابدنما و فریفتن او مبنی بر این که اگر با آن زن روسبی زنا کنی، از ترس این گناه، بیشتر عبادت خدا خواهی کرد. آن عابد سراغ آن زن آمد و از او درخواست کامجویی کرد، زن او را شناخت و به او چنین گفت: 1ـ ای بنده خدا ترک گناه آسان تر از توفیق به توبه است. 2ـ از کجا توفیق توبه یابی؟ 3ـ وانگهی توبه هر کسی که قبول نمی شود... همین چند جمله آن زن موجب هدایت عابد شد، و عابد منصرف شده و به جایگاه خود بازگشت.از قضا آن زن همان شب از دنیا رفت، صبح مردم دیدند بر بالای در خانه او چنین نوشته شده: «احضروا فلانة فانّها من اهل الجنّة؛ برای تشییع جنازه این زن اجتماع کنید، او اهل بهشت است» مردم در شک و تردید بودند و تا سه روز برای دفن جنازه او اقدام نکردند، خداوند به حضرت موسی(ع) یا یکی از پیامبران وحی کرد: «نزد جنازه آن زن برو و بر آن نماز بخوان، و به مردم امر کن که در نماز شرکت کنند،زیرا من او را به خاطر آن که بنده ام فلان عابد را از گمراهی گناه بازداشت (و هدایت کرد) بخشیدم و او را اهل بهشت نمودم.»(20)
این احادیث که چند نمونه از صدها حدیث است بیانگر ارزش و پاداش عظیم هدایت و گام نهادن در پرتو انوار هدایت است و حکایت از آن دارد که هدایت خمیرمایه کرامت انسان، و چراغ فروزان کرامت خواهد بود.
استقامت یا اکسیر اعظم
در دنباله دعای مذکور سخن از استقامت به میان آمده، استقامت یعنی استواری و مقاومت در راه هدف، پرواضح است که تداوم هرچیزی بستگی به پی گیری و پشتکار و استقامت دارد، و ضد آن یعنی بی حوصلگی و خستگی و سستی، انسان را از حرکت در صراط مستقیم باز می دارد، و بزرگترین ضربه را بر او زده و دست آوردهای او را تباه و نابود می سازد. محققان و صاحب نظران گفته اند و تجربه ثابت کرده که نگهداری و تداوم کار نیکی که انسان ایجاد کرده، از خود ایجاد آن، مهم تر و سخت تر است. از این رو دوراندیشی و عاقبت به خیری، و مقاومت در مسیر آرمان ها موجب پرورش و افزایش و رونق خواهد شد، و زایش بدون رویش، و رویش بدون افزایش نتیجه بخش نیست، بنابراین چراغ مفاهیم عالی انسانی، و ارزش های والای بشری و الهی در پرتو صبر و استقامت روشن است و لحظه به لحظه موجب رشد مراحل هدایت خواهد شد، و اگر استقامت نباشد. این چراغ خاموش می شود، چنان که در صفحات تاریخ بسیار دیده شده که افرادی پس از سال ها حرکت در وادی هدایت، ناگهان بر اثر سستی و تهی شدن از استقامت وامانده شده و به عقب بازگشته اند. پس اگر بگوییم استقامت، اکسیر اعظم و کبریت احمر (یاقوت سرخ ناب کمیاب) است گزاف نگفته ایم چنانکه مولانا گوید:
صد هزاران کیمیا حق آفرید |
کیمیایی همچو صبر آدم ندید |
و قرآن چقدر زیبا فرمود: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنّة الّتی کنتم توعدون؛(21) به یقین کسانی که گفتند پروردگار ما خداوند یکتا است، سپس در این راه استقامت کردند. فرشتگان بر آنان نازل می شوند و به آنها می گویند که نترسید و غمگین مباشید،و بشارت باد به شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است.»
و پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الصّبر خیر مرکبٍ مارزق اللّه عبداً خیراً له ولا اوسع من الصّبر؛(22) صبر و استقامت، مرکب نیکی است، خداوند به بنده ای چیزی که برتر و نیرومندتر از صبر و استقامت باشد نداده است.» آری باید همواره دعای امام عصر(عج) را تکرار کرد که: «خدایا ما را به وسیله هدایت و استقامت گرامی بدار.»