تعریف و تاریخچه فمینیسم
فمینیسم اگرچه به معنای کنونی آن واژه ای نوین است، ولی قدمتی به اندازه تاریخ دارد. مبنای اندیشه فمینیسم که در زبان فارسی «زن گرایی»، «زن محوری» و «زن مداری» است، تساوی حقوقی زن و مرد بوده است. اولین کسانی که چنین نهضتی را آغاز کردند نویسندگان متون ادبی هستند که در کتاب های خود به بیان ظلم و ستم مردان علیه زنان پرداخته اند. [1]
به رغم آن که در جوامع ابتدایی، زنان به دلیل برخورداری از نیروی تولید مثل، قدرتی برابر قدرت مردان و حتی گاه بیشتر از آنها داشتند، اما با کشف انرژی باد و آب و اختراعات فنون جدید و لزوم استفاده از ابزارهای کشاورزی که نیازمند قدرت و بازوی مردان بود، مردان بر زنان برتری و استیلا یافتند و این سلطه تا قرن بیستم هم چنان ادامه داشت. [2]
با آغاز قرن بیستم، مبارزه فمینیسم ها علیه مردان سازمان یافته تر شد و زنان به عرصه های علوم و مسایل تحقیقاتی قدم گذاشتند و کوشیدند تاریخ، جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد و ... را که عرصه هایی کاملاً مردانه بود، با بینش زنانه تفسیر و بررسی کنند. از ویژگی های دیگر این قرن، تنوع و چند گانگی در اندیشه فمینیسم است که منشأ پیدایش تفکرات متفاوتی در این جنبش شد، نظیر: فمینیسم لیبرالیستی، مارکسیستی، رادیکالی و سوسیالیستی. [3]
تا امروز، زن در نظام پدر سالار فقط یک مفهوم داشته است: موجودی که چون مرد نیست و از او کمتر است، اما فمینیسم مفهوم زن را چنان دگرگون می کند که دیگر در تعریفی واحد نمی گنجد. برای همین است که ما امروزه از فمینیسم های گوناگون سخن می گوییم: نقطه اشتراک همة این فمینیسم ها سؤالاتی است که مطرح می کنند اما پاسخ های آنها به این سؤالات واحد نیست زیرا ارائه پاسخی واحد برای این سؤال ها غیرممکن است.[4]
حرکت فمینیسم از کسب حق انتخاب و آزادی برای زنان آغاز شد اما امروزه دیگر نمی توان آن در این چهارچوب منحصر کرد. در حال حاضر فمینیسم یک خودشناسی پویاست که اساسی ترین پرسش انسانی را مطرح می کند که «من که هستم و زن بودن چه مفهومی دارد؟» چند هزار سال طول کشید تا مرد «من» خود و براساس آن همه چیز دیگر را تعریف کند، اما برای زنان این حرکت هزاران ساله، در یک قرن خلاصه شده است. به همین دلیل تعجب آور نیست که اوج گیری و انتشار فمینیسم بیشتر به انفجار می ماند.[5]
فمینیسم مفهوم زن را در کثرت می جوید نه در وحدت، زیرا فمینیسم گفتمانی چند صدایی است که از پلورالیسم استقبال می کند و به تفاوت ها ارج می نهد. بنابراین فمینیسم درک مفهوم زن را در دگرگونی می داند و نه در رکود، زیرا فمینیسم حرکتی همیشه پویا و در حال بازنگری است. در واقع فمینیسم خود را با جریان پست مدرن همگام کرده است. اگر جریان پست مدرن اعتبار مبانی دانش کنونی را بیشتر نفی می کند و مفهوم دانش محض و حقیقت مطلق را (افسانه متافیزیک) می داند، فمینیسم نیز اصالت سردمداری را به عنوان یکی از مبانی دانش بشر رد کرده و می کوشد از الگوهای ثابت و مطلق گرا اجتناب کند.[6]
فمینیسم مفهوم زن را در شاخه های گوناگون دانش مردمَدار می کاود و رفته رفته، جایی برای تعاریف جدید از «زن» باز می کند. فمینیسم در هر رشته و شاخه دانش مردمدار مفهوم «خود» را زیر ذره بین می گذارد و نشان می دهد که «خود» تاکنون فقط با معنی «مرد» بوده است و با جایگزین کردن مفهوم «زن» به جای «مرد» گفتمان مردمدار را متزلزل و سرانجام دیدگاه زن را در این گفتمان غالب، مطرح می کند. بدین ترتیب، فمینیسم به کار عظیم همه جانبه ای دست می زند و تک تک گفتمان های دانش بشر را هدف قرار می دهد از جمله تاریخ، علوم سیاسی، ادبیات و نقد ادبی، فلسفه، دین، مردم شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، تعلیم و تربیت و ... . فمینیسم فقط به بررسی مفهوم جنسیت در دانش بشری نمی پردازد. همان طور که گفتمان های مدرن و پست مدرن در قرن بیستم تحت تأثیر متغیرهای نظیر نژاد، طبقه و فرهنگ قرار گرفته اند. فمینیسم نیز به عرصه های گوناگون نقد و تحلیل کشیده شده است. فمینیسم آفریقایی ـ آمریکایی ـ فمینیسم مارکسیستی و فمینیسم قومی هر کدام با توجه به متغیرهای خاصی به مسائل فمینیسم می پردازند. البته در دهه اخیر، مانند گذشته، این نقطه نظرها به صورت مجزا عمل نمی کنند بلکه تأثیر این متغیرها را روی یکدیگر و روی جنسیت مورد بررسی قرار گرفته است.[7]
بسیاری از فمینیست ها با مفهوم سنتی غرب راجع به خدا و دین به ستیزه جویی برخاسته اند. مهمترین اشکالی که آنان مطرح می کنند این است که به زعم آنان در سنت غربی، خدا به عنوان موجودی مردانه وصف می شود و با چنان آداب دینی ارتباط داده می شود که برای زنان غیر قابل درک است. فی المثل به طور سنتی گفته شده است که خدا هیچ جنسی ندارد ولی، فیلسوفان در تأکید بر این نکته، دست عمل به خرج داده اند. با این حال، همین فیلسوفان، و نیز اکثریت مردم وقتی می خواهند درباره خدا سخن بگویند، هم چنان از ضمایر مذکر استفاده می کنند. ضمایری نظیر He و Him .
اگر فمینیسم را به معنای دفاع از حقوق زنان بدانیم، برای گزینش و انتخاب راه و روش دفاع از حقوق این قشر عظیم و ارزشمند که نیمی از پیکر جامعه را تشکیل می دهند، بایسته است که تاریخ گذشتة شرق و غرب را در این زمینه مورد مطالعه قرار دهیم. پژوهشگران مسایل اجتماعی می بایست تاریخ کشورها و ملت هایی همچون روم باستان، یونان، عربستان، هندوستان، ایران و ... در زمینة کیفیت حقوق زنان و پایه ها و مایه های فلسفی نگاه و اندیشه آنان را در این موضوع را به دقت مطالعه کنند.[8]
مورخین نوشته اند که در یونان باستان و روم قدیم، زنان را به عنوان کالا در بازارها خرید و فروش می کردند و برای آنان هیچ گونه حقوقی قایل نبودند. آری در تمدن دورة هومری، رب النوع های مؤنث مانند «آتنا» مطرح بوده اند اما این رتبه ها و مقامات برای زنان، جنبة افسانه ای و اسطوره ای داشته است. همچنین در تاریخ تمدن بابلی آورده اند که سالی یک بار در بازار زن فروشی، دختران را در معرض فروش می گذاشته اند و با زنان همچون کالا رفتار می کردند و در این تمدن، دختران هرگز در مورد انتخاب همسر خویش، حق اظهار نظر نداشتند.[9]
در هند باستان مهاراجه ها داشتن فرزند دختر را ننگ و عار می پنداشتند و معتقد بودند که از سویی بی شوهر بودن دختر ننگ و عار است و از سوی دیگر، شوهر دادن به دختر نیز عار و ننگی دیگر، از این رو بسیاری از افراد تصمیم می گرفتند که زنان و دختران را به قتل برسانند به خصوص وقتی مردی فوت می کرد در کنار جسد او همسرش را نیز به آتش می کشیدند.
آن چه روشن است این است که نگاه فمینیسم غربی یک نگاه اومانیستی و سکولاریستی و بریده از دین و وحی است و ما هرگز این مبنا را برنمی تابیم.
فمینیسم چنان که در جوامع غربی نشان داده شده، به طور کلی هرگونه تفاوت میان زنان و مردان را انکار می کند و با هدف به دست آوردن حقوق مساوی برای زنان خواستار حرکت به سمت جامعه یک جنسی است. مراد از جامعه یک جنسی، جامعه ای است که در آن مجموعه ای از نقش ها و امور مورد ترجیح و احترام هر دو جنس قرار می گیرند و از سوی تمام اعضای جامعه، با قطع نظر از تفاوت جنسی و سنی شان دنبال می شود. در فمینیسم غربی، اهدافی ترجیح دارد که به طور سنتی به وسیلة مردان انجام می گرفته است؛ نقش هایی مانند تأمین پشتوانه مالی، به عهده گرفتن مقام های سیاسی و اجرایی مورد احترام و علاقه شدید است و امور مربوط به روابط اجتماعی، خانه داری، بچه داری، کارهای ذوقی، زیبایی ناشی و رفع خستگی روحی، بی ارزش یا حتی حقیر شمرده می شود. مردان و زنان هر دو مجبور شده اند در قالبی واحد جای گیرند؛ قالبی که شاید از شکل پیشین ـ که بخشی از کارها را به مردان و بخشی دیگر را به زنان می سپرد ـ محدودیت آورتر، خشک تر و اجباری تر می نماید. این نوعی جدید از مردپرستی است که سنت های اسلامی نمی تواند با آن کنار اید.[10]
ظهور فمینیسم و رواج آن نشانة بحران از تفکر معاصر غربی محصول رنسانس است که در ستیز با واقعیات طبیعی و داده های علمی (روان شناختی، زیست شناختی و ...) قرار دارد. فمینیسم تمامی شاخه ها و جلوه هایش، هدف و نتیجه ای جز ایجاد اختلاف و ناسازگاری بین دو جنس و تشدید بحران عدم تفاهم انسان ها ندارد. فمینیست ها با نادیده گرفتن نقش ها و کارکردهای ویژه زنان و مردان سعی در ایجاد یک همانند سازی مصنوعی و بعضاً انقیاد مردان توسط زنان دارند.[11]
در اسلام زن و مرد از حقوق مساوی اما غیرمشابه و یک نواخت برخوردارند. نقش مادری و تربیت فرزند از ارزش والایی برخوردار است ولی در عین حال هنوز زنان در عرصه های مختلف اجتماعی، با رعایت موزاین شرعی و اخلاقی و تناسب شغلی مطلوب، بلکه احیاناً واجب است و فقها و حقوقدانان ما نیز باید با در نظر گرفتن عنصر زمان و مکان و با رعایت معیارها و اصول صحیح و ضابطه مند استنباط، در فهم متون دینی با استمداد از حقایق روز تلاش بیشتری نموده، راهکارهای علمی تر و به روز، در جهت جلوگیری از ستم بر زنان و بدرفتاری با آنها و نیز در تضمین حقوق مشروع آنها ارائه کنند.[12]
مشارکت اجتماعی زنان
مردم در همة جوامع به طرق گوناگون در تعیین سرنوشت خود شرکت می کنند. مسأله مشارکت عمومی زنان در قالب این مقوله می گنجد که تا چه حد کارگزاران هر جامعه نسبت به این مسأله حساسیت خویش را معطوف داشته و به آن احترام می گذارند. در جامعه ای که این ارتباط دو جانبه باشد می توان شاهد نتایج مطلوبی بود و این بستگی به رشد و عمق فرهنگ عقلانی ـ اجتماعی افراد جامعه دارد. در سیستم های مردسالار، 60 درصد مردم فعال، 30 درصد تابع و 10 درصد بی تفاوت اند. در حالی که نظام هایی که اقتدارگرایانه اند 10 درصد مردم فعال، 60 درصد تابع و 30 درصد جامعه بی تفاوت اند. پس رابطه متقابل، ساز و کارهای اجرایی و مورد توجه قرار دادن زنان در امر مشارکت عمومی یکی از عوامل مردمی بودن نظام هاست.[13]
زن و مرد از دید ادیان الهی
مؤسسان تمام ادیان اصلی جهان، همگی نوآور بودند. تمام پیامبران باعث ایجاد تغییرات اجتماعی به نفع حقوق زنان و کودکان بودند. به عنوان مثال مسیحیت با ورود خود سطح حمایت از بیوه زنان را افزایش داد. اسلام هم از همان آغاز زنده به گور کردن و سوء رفتار با فرزندان مؤنث را باطل خواند و قوانینی وضع کرد تا براساس آن زنان متأهل از حمایت و حقوق بیشتری برخوردار شوند.[14] اما باید متذکر شد که گاهی آرمان های پیامبران و مؤسسان مذاهب توسط برخی عالمان جدید بعضاً تضعیف شده، مورد تجاهل قرار گرفته اند و در بسیاری مواقع بد عرضه و معرفی می شوند. به عنوان مثال فرقه های مدرن مسیحی که در آنها زنان هم چنان اجازه رهبری ندارند نمونه های خوبی هستند. بیانیه پاپ در 1977 مبنی بر اینکه هیچ زنی نمی تواند کشیش شود آن هم به این دلیل که «عیسی یک مرد بود» به خوبی قرن ها مردسالاری حاکم بر مسیحیت را که کاملاً با تعالیم و کمال گرایی مسیحیت اولیه در تضاد است نشان می دهد.[15]
جایگاه زن در اسلام
درک این نکته مهم است که بر خلاف جهان غرب به ویژه آمریکا که می کوشد مرد و زن را به نحوی کمی و ظاهری، برابر قرار دهند، چنان که گویی هیچ تفاوت و تمایزی میان آنها نیست، اسلام، مردان و زنان را موجودات کامل کنندة یکدیگر می داند. تفاوت این دو جنس در نقش و وظیفه ظاهری اجتماعی آن دو است و اسلام در این زمینه، به نوعی استکمال زن و مرد نسبت به یکدیگر قائل است تا برابری کمی ایشان، انتقادی که غالباً به نقش زن در اسلام دارند بیش از هر چیز اطلاق متکلفانة رسم و روش های غربی بر جهان اسلام مبتنی است.[16]
در اسلام به شدت بر ازدواج تأکید شده و در جامعه اسلامی، فشار معنوی و اجتماعی نیرومندی، مردان و زنان را به ازدواج وامی دارد. تجرد و بی همسری در جامعه اسلامی، فوق العاده نادر بوده و افراد اعم از زن و مرد از طریق ازدواج، آن چنان در ساختار گستردة خانواده ادغام شده اند که مانع از ذره ای شدن جامعه و استقلال یافتن مطلق فرد در آن بوده است.[17]
از حیث مشارکت سیاسی زنان نیز اسلام، پیشرو بوده است. فراخوان مرد مسلمان به انجام وظیفه در مقابل زن و حفظ حرمت و حقوق او، مشارکت سیاسی، نظامی و اجتماعی زنان از صدر اسلام به بعد (غزوات، مهاجرت ها، نماز جمعه و جماعات، حضور در مسجد و مشارکت فرهنگی ـ آموزشی) و طرح مستقل مسأله «بیعت زنان» با پیامبر و ... همگی دال بر این امر هستند که اسلام، بسیار فراگیرتر و در فاصلة زمانی بسیار پیش تر و دورتر از لیبرالیسم و سوسیالیسم، زن و حقوق سیاسی و اجتماعی او را مدنظر داشته و این مسأله را به نحوی مترقی و ارزشمند، جامة عمل پوشانده است. فهرست کتب متعددی که سلسله نامهای زنان دانشمند، پژوهشگر، شاعر و مبارزان صحنه های سیاسی و ... را ثبت کرده اند. جایی برای دغدغه ضعف زن، باقی نمی گذارد.[18]
طنین انسانی همین فرهنگ است که حتی امروزه در دورترین نقاط غرب، باعث اقبال وسیع زنان به سوی اسلام شده است. روزنامه هرالدتریبون در 9 نوامبر 1993 در مقاله ای با عنوان «زنان مسلمان رو در روی آمریکا قرار می گیرند» می نویسد:
«زنان مسلمان که از منطقة فلوریدا تا قلب لوس آنجلس و ویرجینیا درصدد حمایت از یکدگیر بوده و از تبعیضات، خشمگین هستند درصدد سازماندهی گروه های کوچک برآمده اند».[19]
خبرگزاری ایتالیا در 11 نوامبر 1993 در گزارشی از لندن، توضیح می دهد که زنان انگلیسی، چه راه حلی برای مشکل زنان غرب به آنان نشان می دهند:
«این زنان همیشه در دور ماندن از دام های زندگی و پیش گرفتن راه های جدید، از سایر زنان غرب جلوتر بوده اند. راه حل زنان انگلیسی، روی آوردن به اسلام است. تنها در 2 سال اخیر بیش از 20 هزار نفر از باسوادترین زنان انگلیسی به اسلام روی آوردند.»[20]
در نظام اسلامی زن دارای مسئولیت های متعدد است از جمله:
1 ـ زن در جامعه اسلامی به عنوان یک مسلمان موظف به کسب آگاهی های لازم جهت حیات و فراهم کردن موجبات رشد و ارتقای خویش است.
زن وظیفه دارد خود را براساس وظایف و ضوابط و تعالی شرعی بسازد، صفات و ویژگی های مورد نظر اسلام را در خود پدید آورد، از طریق امر به معروف و نهی از منکر و تبشیر و انذار به سازندگی دیگران اقدام نموده و در امور سیاسی و اجتماعی و براساس ضوابط شرع به پیش رود و در کارهای مالی و اقتصادی حق دخالت و نظر داشته باشد.[21]
2 ـ دومین مسئولیت زن «در نقش همسری» است.
در صورت شایستگی در ادای وظیفة همسری می توان او را فردی معجزه گر دانست و در تعبیرات اسلامی زن شایسته، به عنوان خیر دنیا و آخرت معرفی شده، او را کارگزار خدا لقب داده اند و در برخی از روایات به عنوان یکی از سنت های الهی قلمداد گردیده است. وظیفه او را در دو عبارت می توان خلاصه کرد.[22]
3 ـ مسئولیت دیگر زن نقش مادری است:
زن باید بکوشد مادری الگو و تمام عیار باشد و فرزندان را در دامن پرمهر و محبت خود بپروراند. زن آگاه مسلمان می داند که بیش از شوهر در ساختن یا ویران کردن بنای اخلاقی کودک مؤثر است، سعادت ها و شقاوت ها تا حدود نسبتاً زیادی به مادران مربوط است.[23]
4 ـ مسئولیت دیگر زنان «مدیریت کانون» است.
زن مدیر و کانون خانه است و وظیفة گردانندگی و گرمی آن را به عهده دارد. رفتارهای در خانه باید تابع زن باشد نه تابع خواست دیگران. ادارة امور اقتصادی خانواده، ادارة امور اخلاقی خانواده در خصوص همسر و فرزند، آموزگار درس انسانیت و اخلاق و تقوا و پاکی، حفظ محیط خانواده از نفوذ عوامل فساد و بالاخره مدیریت حیات داخلی خانه بر عهدة زن است.
5 ـ مسؤولیت دیگر زن «نقش اقتصادی» است:
اسلام از زن وظیفة اقتصادی را نخواسته است، ولی دوست دارد در این زمینه او هم نقش سازنده و مثبت داشته باشد. همین که زن به کارخانه و فرزندان می رسد وظیفه ای سنگین و شغلی دشواری است، در عین حال جنبة گذشت و ایثار زن، فداکاری او را در راه حفظ گرمی کانون، آدمی را طلب می کند که از او بخواهد در ساعت فراغت به کاری دستی و یا خدمت درآمدزا مشغول باشد. این امر ضمن این که موجب رونق کانون خانواده است زمینه را برای ایجاد تنوع در زندگی او نیز فراهم خواهد کرد.[24]
زن از لحاظ علم، جز دانستن اصول و معارف و فروع دینی که عبارتند از احکام عبادات و قوانین اجتماعی، چیزی بر او نیست و از لحاظ عمل فقط باید وظیفه دینی اش را انجام بدهد و از شوهرش در اموری که مربوط به استمتاع از اوست اطاعت نماید و اموری مانند تحصیل علم و کسب و پرورش نوباوگان امری زاید بر وظیفه و موجب افتخار اوست و اسلام تفاخر را بر زنان جایز، بلکه مطلوب شمرده است.[25]
درست است که بر مردان واجب است مخارج خانواده را تأمین کنند و بانوان شرعاً در این باره مسؤولیتی ندارند، لیکن خانم ها نیز باید شغل و کاری داشته باشند. در اسلام فراغت و بی کاری مذمت شده است.[26]
کار زن یک نوع ایثار است: تحقیقات به عمل آمده نشان می دهد که این خودخواهی زن نیست که بر جان خود دردسر می خرد، این خیرخواهی و ایثار اوست که موجب می گردد تا هزاران صدمه را بر جان و عمر خویش بپذیرد، ریشه کار زن در بیرون حادثه جویی یا اثبات برتری خود نسبت به شوهر نیست هر چند مردانی که از دسترنج زنان خویش بهره می برند، عملاً ضعف خویش را به اثبات رسانده، شرعاً مدیون همه آن چه زن هزینه کرده است می باشند.[27]
سیستم خانواده
یکی از سنت های اسلامی که بر شیوة پاسخ زنان مسلمان به نظریه های فمینیستی تأثیر خواهد گذاشت دفاع فرهنگ اسلامی از خانواده غیر هسته ای است. برخی از خانواده های مسلمان غیر هسته ای سکونتی هستند به این معنا که اعضای آن ها به طور اشتراکی با سه یا چند نسل از خویشاوندان و پدر بزرگان، والدین، عموها و عمه ها و فرزندان آنها در یک ساختمان یا یک حیاط زندگی می کنند. کمک ها و مسئولیت های متقابل مؤثر به این گروه های تقریباً بزرگ نه تنها مطلوب است بلکه طبق قوانین اسلامی شرعاً واجب است. قرآن کریم، مردم را به همبستگی خانواده غیر هسته ای ترغیب می کند. افزون بر این، حدود چنین مسئولیت هایی را مشخص می سازد و احکامی برای وراثت، حمایت و دیگر ارتباطات نزدیک در خانواده غیر هسته ای ارایه می دهد.[28]
سنت های اسلامی ما دخالت شدید خانواده در عقد و حفظ ازدواج ها را تجویز می کند، در حالی که اغلب فمینیست های غربی دخالت خانواده یا ازدواج های از پیش تر ترتیب داده شده را به عنوان اعمال نفوذ منفی و محدودسازی آشکار آزادی، تقبیح می کنند. به عنوان یک مسلمان باید استدلال کنیم این دخالت ها هم برای افراد و هم برای گروه ها سودمند است. دخالت خانواده نه تنها ازدواج مبتنی بر اصولی معتبرتر از جاذبه فیزیکی و جنسی را تأمین می کند بلکه حفاظ هایی مستحکم برای دوام موفق زناشویی فراهم می آورد. اعضای خانواده به زوج های جوان که دوران تطبیق با یکدیگر را سپری می کنند مساعدت های گوناگون ارایه می دهند و مرجع توصیه و هم فکری به شمار می ایند و یک طرف ازدواج به آسانی نمی تواند روش نامتعارف به زیان همسر دنبال کند. در خانواده های غیرهسته ای فرزندان والدین شاغل مشکل بی سرپرستی و کمبود عاطفه ندارند زیرا خانة خانواده غیرهسته ای هرگز خالی نیست. بنابراین احساس گناهی که اغلب والدین شاغل در خانوادة هسته ای یا سازمان تک والدینی دارند، وجود ندارد. مصیبت، حتی طلاق، برای بزرگان یا فرزندان آن چنان ناتوان کننده نیست؛ زیرا واحد گستردة اجتماعی، افراد باقیمانده را خیلی آسان تر از آن چه سازمان خانوادة هسته ای بتواند پیش بینی کند، جذب می کند.[29]
فاصله گرفتن از راتباط تنگاتنگ خانوادگی ـ که قبلاً جامعه غرب از آن بهره مند بود ـ رواج سیستم خانوادة کوچک و خودگرایی ـ که اغلب فمینیست ها طرف دار آنند یا دست کم در زندگی خویش بدان پای بندند ـ با رسوم و سنت های اسلامی ریشه دار ناسازگار است. اگر فمینیست ها در جهان اسلام از مدل خانوادة غربی حمایت می کنند بی تردید باید با اعتراض جدی مسلمانان به ویژه زنان مسلمان روبه رو شوند.[30]
شخصیت حقوقی مستقل زنان
زن و مرد مسلمان هویتی مستقل را از گهواره تا گور حفظ می کنند. این شخصیت حقوقی از حق تجارت و مالکیت مستقل برخوردار است. ازدواج بر شخصیت حقوقی، حق مالکیت، حتی نام فرد تأثیر نمی گذارد و چنان چه زن جرم مدنی مرتکب شود، مجازاتش کم تر یا بیشتر از مجازات مرد نیست.[31] همچنین اگر در مورد او خطایی صورت گیرد یا آزاری به وی رسد مانند مردان مستحق غرامت می گردد.[32]
بنابراین تقاضای شخصیت حقوقی مستقل زنان از سوی فمینیسم مورد حمایت سنت های اسلامی قرار دارد.
اصول و اهداف جنبش اجتماعی زنان ( فمنیسم) در قرن حاضر
اصول کلی که می توان از میان نظرات و نوشته های فمنیست ها به دست آورد، حاوی مطالبی به شرح زیر است:
1) اصالت دادن به انسانیت افراد بدون در نظر گرفتن جنسیت آنها
2) اعطای استقلال مالی و عملی به زنان و رها کردن آنها از قید وابستگی و نظارت مردان
3) مبارزه با عقیدة، ناقص بودن زنان در زمینه های مختلف
4) ارایه بینش جدید از علوم و مسایل جامعه براساس تفکر فمنیستی و زنانه
5) برابری زن و مرد در تئوری و عمل.[33]
زنان فمنیست می کوشند تا با اتکا به این اصول، نظام پدرسالاری و حکومت مردانه را از بین برده، دیدگاه جدیدی بر پایه تفکر زن مدارانه ( در بعد فمنیسم تندرو) یا بی طرف ( در دیدگاه های محافظه کارانه تر فمنیسم) ارائه دهند و دنیای نوینی با ارزش ها و منافع عادلانه تر بنا نهند.[34]
شعایری که زیر بنای این اصول را تشکیل می دهند، عبارتند از
1) نفی تفکیک نقش بین زنان و مردان.
2) جلوگیری از خشونت های جنسی مردان علیه زنان .
3) جلوگیری روابط تولید مثلی از روابطی که فقط به منظور کسب لذات جنسی صورت می گیرد.
4) مجاز دانستن زنان برای تصمیم گیری دربارة جلوگیری از حاملگی و سقط جنین.
5) به رسمیت شناختن خانواده های تک والدینی و مادر مجرد.
6) دفاع از حقوق کودکان نامشروع و برابر دانستن آنان با کودکان مشروع.
7) آزاد بودن زنان برای برقراری روابط آزاد جنسی همانند مردان.
8) محق بودن زنان در برخورداری از هویتی مستقل از هویت شوهر و پدر.
9) ایجاد جهان دو جنسی و حذف صفات زنان.[35]
تا پیش از ورود زنان به قلمرو علم و مجاز دانستن آنها برای تحصیل در سطوح عالی، درخواست زنان برای دستیابی به حقوق مساوی با مردان، فقط در ابعاد حقوق مدنی و سیاسی آن هم توسط زنان طبقه متوسط که از مناصب و کار خود محروم شده بودند. خلاصه می شود و بعدها با فراهم شدن شرایط کار در کارخانه ها برای زنان، حقوق اقتصادی نیز به این حقوق اضافه شد، همزمان با ظهور فمنیسم در ادبیات و نفوذ زنان به عرصه های مختلف علمی، مباحث فمنیسم بعد علمی و نظری یافت و بتدریج شکل یک فلسفة سیاسی را به خود گرفت. از این رو به جای ارایه خواست های حقوقی به چرایی وضعیت زنان و کشف این نکته پرداخت که چرا نظام جهان، نظامی دو جنسی است نظامی که در آ ن مردان با برخورداری از قدرتی تام و تمام همواره زنان را تحت سلطه و سیطرة خود دارند.[36]
دستاوردهای مثبت جنبش اجتماعی زنان در جهان:
زنان علاوه بر فعالیت در زمینه های علمی و تحقیقاتی، در زمینه های اجتماعی و کسب مقام و جایگاه اجتماعی نیز دست به کار شده و توانسته اند برخی از خواسته های خود جامة عمل بپوشانند.
ابتدایی ترین حقی که زنان برای خود طلب کردند حق رای و شرکت در انتخابات بود تا از طریق آن به نوعی هویت اجتماعی دست یابند این امر با ا عطای حق رای به زنان در زلاندنو در سال 1893 آغاز شد و تا کنون نیز هم چنان ادامه دارد. اگر چه در برخی کشورهای جهان هنوز زنان از این حقوق ابتدایی محروم هستند.[37]
در قرن حاضر حضور زنان در رأس امور سیاسی، نشان دهندة حضور فعال زنان در صحنة سیاست است.
به نظر می رسد برای ایجاد جامعه ای سالم و به دور از تبعیض بیش از هر چیز تشخیص نیازهای استراتژیک و جنسیتی زنان و مردان بسیار ضروری است؛ زیرا، موضع گیری در برابر نیازهای زنان همواره به نفع مردان تمام نمی شود.[38]
گرچه مبارزه برای دستیابی به حقوق مساوی بین زن و مرد از قرن ها پیش شروع شده بوده اما جنبش معاصر زنان به معنای فعال و زندة آن از حدود سی سال پیش شکل گرفته است. تا سال 1960 زنان تنها از طریق مناسباتشان با مرد به عنوان همسر، مادر، فرزند و خانه دار، قابلیت کسب هویت هنگام عینیت آنها بر عهده گرفتند و با خاتمه یافتن جنگ و بازگشت مردان به سرکارهایشان، دوباره به خانه برگشته، زندگی اجتماعی سابق خود را ادامه دادند. با ظهور عقاید، آرا و اندیشه های متفاوت در زمینه حقوق و آزادی های بشری، زنان نیز با ایجاد جنبش های زنان وارد عرصه اجتماع و فعالیت های مختلف در زمینه اندیشه هایی شدند که به طور عمده به مسایل آنان و روابطشان با مردان ارتباط می یافت. [39]
آنان توانستند دیدگاه های صرفاً زنانه در مسایل جاری آن زمان را به دست آورند و به این ترتیب جنبش فمنیسم پا به عرصه وجود گذارد. هر چهار دیدگاه اصلی که در زمینة اندیشة فمنیسم، حضوری فعال در صحنة تقابل فکری زن مداری داشتند، در پی پاسخ به این سوال هستند که ساختار و بنیاد ستم به زنان چیست؟، تا بتوانند برای غلبه بر آن، راهکارهای مناسبی ارایه دهند. طبیعی است که در این میان قضاوتهایی نیز در میان این چهار دیدگاه وجود دارد.[40]
دستاوردهای منفی جنبش اجتماعی زنان در جهان
با این همه آثار مثبت، جنبش فمینیستی دارای کاستی های فراوان بوده است و علاوه بر اینکه موجب احیای حقوق و منزلت اجتماعی زنان نگردیده، بلکه موجب پیامدهای ناگواری برای آنان شده است.[41] در ذیل به نمونه هایی از پیامدهای منفی جنبش فمینیستی اشاره می گردد:
1 ـ هیچ گونه وفاق مشترکی در خصوص اندیشه فمینیسم وجود ندارد و تفاسیر و نظریات در این زمینه طیف وسیعی دارد و برخلاف عقیدة سیاسی، فمینیسم فاقد نوعی جهان بینی منسجم و هرنوع اصول و ارزش های ثابت است[42] و صرفاً به دلیل وجود تبعیض ها و بی عدالتی های جنسی در جوامع مدنی غربی، جنبش های خودجوش زنان یکی پس از دیگری ظهور و دست به مبارزه جهت احقاق حقوق خود زده اند. زنان مسلمان و یا زنان جوامع شرقی نیز به تبع و تقلیدگونه از آنان این مبارزات را احیا کردند.
2 ـ متأسفانه امروزه و در عصر پسانوگرایی (پست مدرن) به رغم بهبود وضعیت زنان نسبت به گذشته، زنان به گونه ای دیگر عصر برده داری نوین را سپری می کنند و وضعیت آنان در جوامع مدنی غربی بسیار رقت بار است. زنان غربی هنوز به عنوان کالای جنسی در تبلیغات سینمایی، تلویزیونی و مطبوعاتی به شمار می ایند و از آنها به عنوان ابزاری برای فروش کالاها بهره برداری می شود. این زنان ابزار توسعة اقتصادی و جذب سرمایه های داخلی و خارجی جوامع غربی اند، نه موجودی انسانی، جالب این که فمینیست های غربی این امر را به عنوان پیروزی بزرگ مبارزات خود قلمداد می کنند.[43]
3 ـ در جوامع غربی با شعار استقلال، آزادی و کسب قدرت زنان در قالب فمینیسم،اساس بنیان خانواده فرو ریخته و ازدواج های غیررسمی و طلاق های مکرر و فراوان بنیان فرهنگ و تمدن غربی را متزلزل ساخته است. این امر، امروزه بزرگترین دغدغة فکری اندیشمندان غربی را تشکیل می دهد.[44]
گرچه فمینیسم در واقع زن گرایی و مبارزه با تحقیر زنان است، اما این نهضت امروزه، خود به تحقیر زن می پردازد. شوهرداری، مادری، فرزندزایی و شیردهی که از کمالات و افتخارات زن محسوب می شد، امروزه از سوی فمینیست ها به شدت مورد حمله قرار می گیرد. هر چند هدف اصلی نهضت فمینیسم مبارزه با تبعیض و بی ارزش نمودن زنان از سوی مردان بود، اما امروز نقش بی اعتبار و بی منزلت ساختن زنان را خود آنان برعهده گرفته اند.[45]
5 ـ هر چند از جمله شعارهای مهم فمینیست ها، رهایی زنان از قید و بند کارهای مربوط به خانه داری، شوهرداری، و بچه داری و کسب استقلال اقتصادی و اشتغال زنان بوده است. اما امروزه زنان فقیر که معمولاً در جوامع غربی حجم بالایی از جمعیت را تشکیل می دهند، برای کسب استقلال اقتصادی از سوی خانواده های ثروتمند، برای حضانت فرزندان آنها به استخدام در می ایند و مجدداً در عمل آنان به تربیت و حضانت فرزند و خانه داری روی آورده اند.[46]
6 ـ از دیگر پیامدهای منفی نهضت فمینیسم، ایجاد تقابل و تضاد شدید میان مرد و زن است. توجه نکردن به فلسفه آفرینش زنان و تفاوت های زیستی آنان که در واقع، موجب کمال آنها و نوعی حکمت است، موجب گردیده فمینیست ها تصوری خشن، سلطه گر و خشونت گر و خشونت طلب از مرد ارائه دهند و درصدد مبارزه با آن برایند. این خود زمینة بروز ناهنجاری و نزاع های خانوادگی و نیز تزلزل بنیان خانواده و وقوع طلاق های فراوان و وجود زنان و مردان مجرد را موجب شده است.[47]
7 ـ از دیگر پیامدهای بسیار منفی این نهضت، تزلزل بنیان خانواده و پیدایش فرزندان پرخاشگری بی عاطفه است. چنین فرزندانی هرگز دامان گرم پرمحبت مادران را احساس ننموده اند. والدین آنها نیز با ازدواج در سنین بالا مسئولیت گریزی در انجام وظایف مربوط به خانه از سوی زنان و نیز ازدیاد طلاق، کاهش میزان ازدواج، رها کردن فرزندان در سنین طفولیت و سپردن آنها به دست مهدهای کودک، فرایند تضعیف بنیان خانواده را بیش از پیش تشدید کرده اند.[48]
8 ـ با تحقق شعار فمینیستی مبنی بر این که زنان نیز باید دوشادوش مردان روانه بازار کار شوند. به طور معمول زنان شاغل در بازار بین چهل تا پنجاه درصد که در شهر زندگی می کردند مجرد بودند و جز نیروی کار خود چیزی برای اشاعه نداشتند و بسیاری با علت نداشتن کار، به فحشا پناه بردند، مقدار این زنان در قرن نوزده در پاریس و لندن بین چهل تا شصت هزار نفر بودند.[49] بنابراین هر چند، به ظاهر زنان به اشتغال روی آوردند اما عملاً پس از اندک زمانی مجدداً با مزد کم، بیکاری، دشواریهای کار و سرانجام فحشا و سرنوشت محتوم زنان در جوامع مدنی غربی بود.[50]
11 ـ و سرانجام آن که امروزه تبعیض جنسی و شعار «دفاع از حقوق زنان» به حربه ای سیاسی تبدیل شده است و کشورهای استعمارگر به بهانه اسکات رقبای خود و از میدان به در کردن آنها، آنها را به نادیده گرفتن حقوق زنان و نقص دموکراسی متهم می کنند.[51]
نتیجه
واقعیت این است که ظهور فمینیسم و رواج آن نشانة بحران در تفکر معاصر غربی محصول رنسانس است که در ستیز با واقعیات طبیعی و داده های علمی (روان شناختی و زیست شناختی و ...) قرار دارد. فمینیسم در تمامی شاخه ها و جلوه هایش، هدف و نتیجه ای جز ایجاد اختلاف و ناسازگاری بین دو جنس و تشدید بحران عدم تفاهم انسان ها ندارد.
فمینیست ها با نادیده گرفتن نقش ها و کارکردهای ویژه زنان و مردان سعی در ایجاد همانندی مصنوعی و بعضاً حتی انقیاد مردان توسط زنان دارند.
اندیشة فمینیستی از آثار تفکرات سکولاریسم، لیبرالیسم و اومانیسم است و تنها در قلمرو «هوس مداری» و «آزادی مطلق» و «عدم توجه به وحی و احکام دینی» قابل طرح است و لذا به هیچ وجه با حقیقت و ماهیت دینی نسبتی ندارد، به همین جهت شعارهای سطحی فمینیستی برای جامعه اسلامی وصله ای ناچسب است و کسانی که درصدد ارائه تفسیرهای ناصواب و بدون ضابطه و تخصصی از متون دینی ما، نوعی فمینیسم اسلامی را پدید می آورند در واقع به دامان التقاط و روشنفکری یا عوام فریبی درغلتیده اند.
در اسلام، زن و مرد از حقوق مساوی اما غیرمشابه و یکنواخت برخوردارند، نقش مادری و تربیت فرزند از ارزش والایی برخوردار است ولی در عین حال، حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی، با رعایت موازین شرعی و اخلاقی و تناسب شغل مطلوب بلکه احیاناً واجب بوده و فقها و حقوق دانان ما نیز باید با روشن بینی و در نظر گرفتن عنصر زمان و مکان البته با رعایت معیارها و اصول صحیح ضابطه مند استنباط، در فهم متون دینی با استمداد از حقایق و واقعیات روز تلاش بیشتری نموده و راهکارهای عملی تر و به روز ارائه کنند، در جهت جلوگیری از ستم بر زنان و بدرفتاری با آنها و نیز در تضمین حقوق مشروع اجتماعی و فردی آنها بکوشند.
|