ماهان شبکه ایرانیان

دین فرهنگ و تمدن اسلامی

ساده ترین شیوه برخورد با یک واقعیت نادیده انگاشتن آن است و تلاش برای شناخت و پذیرش آن نشانه رشد و خردمندی.

ساده ترین شیوه برخورد با یک واقعیت نادیده انگاشتن آن است و تلاش برای شناخت و پذیرش آن نشانه رشد و خردمندی.

دین فرهنگ و تمدّن وجوه و زوایای گوناگون از بود و هست زیست بشرند و هندسه زندگی انسان از آغاز تا کنون بلکه تا پایان را نشان می دهند. هیچ یک برای انسان پدیده ای بیگانه نیست که از بیرون به قلمرو حیات آمده باشد بلکه از هستیِ شکل یافته انسان و نسبت و پیوند او با دیگر واقعیتها بر آمده است. نه فرهنگ و تمدّن بر جایگاه دین می نشیند و نه دین را می توان بر جای هیچ کدام نشاند.هم چنان که هیچ یک را نمی توان نادیده انگاشت. تا کنون کسانی که کوشیده اند دین را از متن زندگی بیرون برانند راه به جای نبرده اند و در مقابل آنان که خواسته اند دینداری را تمام ساحت وجودی انسان بدانند و تمامت زندگی را به دست دین بسپارند توفیقی نداشته اند.

دین و فرهنگ و تمدّن سه مقوله فراگیرند که به گونه هماهنگ و همخوان قلمرو زندگی انسان را پدید می آورند. این سه جلوه پویاییِ حیات آدمی آن گاه که به مهر و

( 91 )

آشتی نشینند و یکدیگر را کامل کنند زندگی بالنده و انسانی; یعنی حیات آرمانی بشر رخ می نماید.

در این نوشتار هدف آن است که پیوند این سه عنصر به طور کلی و بویژه جایگاه دین در این میان نموده شود.

برای این منظور در سه مقام به ترتیب: تعریف و شرح مفاهیم سیر تکامل مشترک و موازی دین و تمدّن و در پایان از عناصر تمدّنیِ دین سخن خواهد رفت.

در بخش نخست تلاش می شود از رهگذر تعریف و تفسیر هر کدام نسبت مفهومی میان آنها آشکار گردد و در بخش دوّم هم گرایی و پیوند دین و تمدّن در مقام تحقق تاریخی آنها توصیف می شوند و آن گاه نقش بنیادین دین در شکل گیری عنصرها و ارکان سازنده تمدّن شرح خواهد شد تا پیوند ذاتی و ماهوی آنها روشن شود.

ییادآور می شویم: نگاه این نوشتار به واقعیت دین فرهنگ و تمدّن است و در پی آن پیوند و خویشاوندی آنها در همین مقام جست و جو می شود. اما باور ما آن است در گذر از تاریخ سرگذشتی که بر هر کدام رفته است به کلی از بایدها و واقعیتهای بایسته خالی نبوده و نیست; بلکه در آینه تاریخِ حیات بشر بویژه در برهه هایی که انسانهای صالح و خودساخته هدایت انسان و جامعه را بر عهده داشته اند و نیز در ساحتهای زندگی امروز به گونه نسبی بایسته ها و واقعیتهایی از این سه عنصر آشکار است; زیرا اگر چه پاره ای کژراهه رویها و انحرافها و دور افتادنها از واقعیت دیده می شود و به همان نسبت پاره ای جداییها رخ می نمایاند; ولی جدا از جریانهای سطحی و زودگذر متن زندگی انسانها به خوبی واقعیتهای انسانی دین و فرهنگ و تمدّن راستین را نشان می دهد. با توجه و نگاه ژرف به همین واقعیتهاست که هماره لایه های رویین دین و فرهنگ و تمدّن از سوی انسانهای مصلح و واقع نگر مورد نقد و بازنگری و تعدیل قرار می گیرد و نو به نو شکل و هستی جدید پیدا می کند تا آن که واقعیتِ هریک به تمام ظهور و بروز یابد.

( 92 )

دین

از آن جا که تعریف و شناخت ماهیت دین از تحلیل ساختارهای دینی به دست می آید متکلم فیلسوف روان شناس و جامعه شناس بر اساس نوع تحلیل از ساختارهای یک دین به تعریفی از دین می رسد. چون امروزه مباحث فلسفه دین کلام الهیات روان شناسی و جامعه شناسی دین گستره ویژه ای یافته است درباره تعریف دین آرای بسیار و گونه گون مطرح است.

در این جا مراد ما از دین دین آسمانی و وحیانی است که دارای سه بخش: عقاید و باورها احکام و آیینها اخلاق و ارزشهاست و در تعریف آن می توان گفت: مدلول و فرانمود گزاره های هستی شناسانه و انسان شناسانه و مجموعه بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدهای مبتنی بر آن که از سوی خداوند برای کمال یابی و سعادتمندی بشر فرود آمده یا تنفیذ شده است.

در این تعریف به دو نیاز و انتظار اساسی و فطری که دین برای بشر پاسخ می دهد توجه شده است.

بخشی از دین مدلول مجموعه ای از گزاره های نظام مند در باره تفسیر هستی حیات انسان و حقایق تکوینی با نگرش الهی است که پای بندی قلبی به آنها سبب کمال انسان می گردد.

و بخش دیگر دین مجموعه معیارها و آموزه های بایسته و شایسته برای زندگی هستند که پای بندی به آنها سعادت دنیوی و اخروی بشر را پایندان است.پس مراد از دین آن چیزی است که به واقع برنامه کمال یابی و سعادت مندی انسان را ارائه کند و دینداری پای بندی قلبی و رفتاری به چنین برنامه ای است.

آن بخش از دین که درباره تفسیر هستی است و نگاه هستی شناسانه انسان را جهت می بخشد پیوند مستقیم با فرهنگ و تمدّن دارد; زیرا هر چه در این دو

( 93 )

عرصه به ظهور می رسد بر اندیشه ها و دریافتهای هستی شناسانه انسانها استوار است. از همین روی باستان شناسان و پژوهشگران تاریخ با کاوش در آثار فرهنگی و تمدّنی قومهای پیشین اندیشه ها و دریافتهای آنان را از انسان و هستی بازخوانی می کنند و به این واقعیت اعتراف دارند که در تاریخ بشر هر جامعه انسانی و یا هر امت بزرگی که پدید آمدند ممکن نبود در آغاز و انجام انسان و توجیه و علت یابی پدیده های هستی نیندیشند و در این گونه مسائل رأی و نظر روشنی حق یا باطل نداشته باشند.

فرهنگ

پژوهش و کند وکاو در شناسایی و پی بردن به کُنه فرهنگ از نگاه مشهورترین دایرة المعارفها و پاره ای از منابع جامعه شناسی و کتابهای لغت این حقیقت را ثابت می کند که وجود تکامل انسانی در معنای حقیقی (فرهنگ) در میان همه جامعه ها به عنوان چگونگی حیات بشری پایندان شده است. اگر شماری سلطه جویان یا پوچ گرایان بخواهند فرهنگ را تا حد یک بهشت پدیده های مبتذل فرو بکاهند و نام آن را فرهنگ یا امور فرهنگی بگذارند از حقیقت بی بهره بوده و شناختی از آن ندارند.زیرا اگر به معناهایی که برای فرهنگ در لغت و ادبیات اقوام آمده با دقت و درنگ بنگریم خواهیم دید بیش تر آن معناها بر حقیقتهای ارزشی استوارند که اگر هم نمونه ها و افراد آنها تغییر پیدا کند اصل آن حقیقتها ثابت و استوارند.

(فرهنگ با کاف فارسی بر وزن ومعنی فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگی و سنجیدگی و کتاب لغت فارسی و نام مادر کیکاوس می باشد و شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جای دیگر سر بر آورد و کاریز آب را نیز گفته اند چه (دهن فرهنگ) جایی را می گویند از کاریز که آب بر روی زمین آید).1

( 94 )

یا نوشته اند:

1. فرهنگ در مردم شناسی راه و رسم زندگی یک جامعه است. آداب و عادتها واندیشه ها و اوضاعی که گروهی در آن شرکت دارند از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می کند و این انتقال پیش از آن که از راه وراثت باشد از راه آموختن است.2

2. استعدادهای فکری و اخلاقی پرورش یافته به وسیله آموزش.

3. ذوق اعتلا و گسترش یافته از راه تربیت فکری و زیبایی شناختی.

4. آشنایی وعلاقه مندی به هنرهای زیبا ادبیات و علوم جدا از مهارتهای فنی و شفاهی.

5. شکل یکپارچه آگاهی اعتقاد و رفتار انسان که پیرو گنجایی فراگیری او و سریان آگاهیها به نسلهای بعدی است.3

فرهنگ در زبان عربی یا کلمه (الثقافه) بیان شده به معنای پیروزی تیزهوشی و مهارت سپس به معنای استعداد فراگیری علوم و صنایع و ادبیات به کار رفته است.4

در ادبیات ایتالیا و یونان برای تعریف فرهنگ مفاهیم و عناصری به کار رفته که از ارزشهای تکاملی تربیت عقلانی و رشد اخلاقیات در انسان حکایت می کند.5

در منابع آلمانی پس از این که عالی ترین حقیقتهای ارزشی به عنوان معنای فرهنگ شمرده شده مانند: سعی در ظرافت و اصالت دادن و فرم بخشیدن به شخصیت انسانی و محدود ساختن و تغییردادن انگیزه ها و نیازهای دانی(پست) به نیازهای عالی به روشنی اشاره شده است: شروع فرهنگ با ظهور انسان در روی زمین بوده است; یعنی این حقایق که به عنوان معنای فرهنگ گفته شد ثابت و پایدارند.6

با توجه به معناها و تعریفهای یاد شده می توان گفت: فرهنگ عبارت است از: مجموعه دریافتها دانسته ها و یافته های رشد یافته عقلی واحساسی و اخلاقی

( 95 )

که به زندگی انسان کمال و ارزش می بخشد و مایه بازشناسی زندگی انسانی از زندگی حیوانی است.

دین و فرهنگ

از رهگذر معنای دین و فرهنگ و مقایسه تعریفها در هر کدام می توان پیوند نزدیک آن دو را دریافت. اثر دین و فرهنگ بر یکدیگر بسیار پیچیده است. حتی شماری که نخواسته اند سرچشمه آسمانی و الهی را برای ادیان بپذیرند بر این نظرند که : دینها بستگی ژرف به فرهنگها دارند. از هر ملتی دینی برمی آید که فراخور اسطوره ها آداب و رسوم یعنی فرهنگ خود او است.7

اما کسانی دیگر به حق بر اثرگذاری ژرف دین بر فرهنگ ملتها پای می فشارند.8 البته این اثرگذاری از دین ناب و بی پیرایه بر می آید. وقتی که آموزه های دینی رخشان ناب و بی آمیغ باشند در فطرت انسان جا باز می کنند و به کنشها و رفتار او شکل می دهند.

ادیان الهی که در آغاز به زبان و فرهنگ هر قوم فرو فرستاده شده اند پس از پذیرفته شدن وگسترش در جامعه فرهنگی زنده و زاینده به وجود آورده اند که پیش از آن چنان فرهنگی نبوده است. برای نمونه بعثت پیامبر(ص) در جامعه بی فرهنگ جاهلی حرکت و انقلاب بزرگ فرهنگی پدید آورد و در زمانی اندک عرب خشن و بی فرهنگ را به مسلمانی فرهنگ دوست و آداب دان دگر کرد.

در حقیقت دین با وارد کردن عامل هدفداری در درون فرهنگ عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را از گسیختگی و رها بودن در برابر خواسته ها هواها و هوسها و گرایشهای زودگذر بشری می رهاند.

با این جهت داری است که فرهنگ هدفدار پدید می آید. هدفی که بتواند حیات و رفتار و آداب آدمی را با شرایط محیطی و اجتماعی ریشه گرفته از پیشینه تاریخی و دانسته ها و استعدادها و خواسته های پیاپی او به خوبی بنمایاند و تفسیر کند.

( 96 )

بی گمان اگر برای انسان در تفسیر وابستگی به جهانی که در آن زندگی می کند موضوع عشق و بندگی هدفدار در کارنباشد آن همه فرهنگهای خیره کننده و گسترده در طول تاریخ به وجود نمی آمدند و آن همه آروزهای رنگارنگ باورها و اندیشه های سازنده وهنرهای باشکوه و جلال میدان جلوه گری نمی یابیدند.

آدمی این کمال جوییها را با قرار گرفتن در جاذبه الهی در خود احساس می کند و به آفرینندگی فرهنگی می رسد. آموزه های وحیانی دین از یک سو جاذبه الهی را در خود نهفته دارند و از دیگر سوی روح هدف گرایی را در جان انسان زنده می کنند و چونان عاملی زنده در پدیداری فرهنگ و شکوفانی آن نقش می آفرینند.

دین تمام سویه های فرهنگی مانند: زیباجویی علم گرایی منطق طلبی و آرمان خواهی انسانها را می پذیرد; اما این گونه نیست که این امور درستی خود را از خواسته ها و آمالهای فردی و جمعی با هر انگیزه و علتی بگیرند و هیچ کاری به برابری وهمخوانی و سازگاری با حقایق و واقعیتهای مستقل از آمالها نداشته باشند; زیرا در این صورت فرهنگ عامل پایایی و ویژگیِ کمالیِ خود را از دست می دهد و چه بسا به پیروی از خواسته های سلطه گرایان هر گونه عامل ضد اخلاق و دین و شرافت انسانی با نام فرهنگ عرصه را بر فرهنگ ناب تنگ نماید.

پیوند دین و فرهنگ آن گاه استوار می گردد که وجوه فرهنگی: قلم بیان قریحه و ذوق و کمال جویی با دو بال احساس واندیشه شکل بگیرد.به ظهور رسیدن سرآمدان فرهنگ ادبی چونان: مولوی حافظ سعدی و… دستاورد همین خویشاوندی و پیوند است.با این درآمیختگی فرهنگ علمی نیز زمینه سازوار برای رشد و شکوفایی پیدا می کند.

پی یر روسو در تاریخ علوم می نویسد:

( 97 )

(سه قرن بعد از مرگ پیغمبر شهر قرطبه Gordoue یک میلیون جمعیت هشتاد مدرسه عمومی وکتابخانه ای شامل ششصد هزار جلد کتاب داشت و زبان عربی زبان علمی جهان شده بود.

در این هنگام اشاعه علم از نو شروع شد. زکریای رازی(923 ـ 850) مرض آبله و همکار او ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی(1003 ـ 913) سلعه و امراض ستون فقرات را کاملاً توصیف کرد.

ابن سینا(1037 ـ 980) پرنس علوم دانش طب را در دنیای اسلام چنان رونق داد که یکی از پادشاهان کاستیل که آب آورده بود برای معالجه به شهر قرطبه نزد دشمنان خود رفت. ابن سینا و ابن رشد اندلسی (1198 ـ 1120) در قرون وسطی شهرت فراوان داشتند زیرا اقوام اروپایی خود را در اطلاع بر آثار ارسطو مدیون آنان می دانستند).9

برانگیزاندن اسلام پیروان خود را به خردورزی اندیشه و فراگیری علم و ادب و بهره وری آیات قرآن از احساس ذوق و زیباییهای ادبی و نیز توجه به جلوه های احساسی با هدف برانگیختن حس دینی مهرورزیها و رفتار و مشی اخلاقی در انسان به

( 98 )

مانند عاملهایی هستند که سبب شدند در اندک مدتی شهرهای جهان اسلام آن روز به کانونهای مهم فرهنگی دگر شوند و همه عناصر فرهنگ: دانش ادب اخلاق و دین به گونه سامان مند و به هم پیوسته و هدف مند به شکوفایی برسند.

تمدّن

در فرهنگ و لغت فارسی واژه تمدّن به معنای شهرنشین شدن به اخلاق و آداب شهریان خو گرفتن آمده است.10

گویا خواجه نصیرالدین طوسی نخستین کسی است که این واژه را در زبان فارسی به کار گرفته و آن را معنی و شرح کرده است:

(و چون وجود نوع بی معاونت صورت نمی بندد و معاونت بی اجتماع محال است پس نوع انسان بالطبع محتاج بود به اجتماع و این نوع اجتماع را که شرح دادیم تمدّن خوانند و تمدّن مشتق از مدینه بود و مدینه موضع اجتماع اشخاص که به انواع حرفتها و صناعتها تعاونی که سبب تعیّش بود می کنند… و این است معنی آنچه حکما گویند: الانسان مدنی بالطبع یعنی محتاجٌ بالطبع الی الاجتماع المسمی بالتمدّن.)11

در زبان عربی معادل تمدّن کلمه (الحضارة) به معنای شهرنشینی است.

ابن خلدون از کلمه حضارت شهری گری و به خوی و اخلاق شهریان درآمدن و تیپ زندگی شهری پذیرفتن را اراده می کند.12

او در پژوهشهای خود بیش تر از چشم انداز جامعه شناس عمران و حضارت به تاریخ بشر نگریسته و در حقیقت باب پژوهش در تاریخ تمدّن و تمدّن شناسی را گشوده است.

در غرب هم معنای تمدّن Givilisation است که از ریشه Civitas و Civis به معنای شهر و شهروندیت و Civil به معنای شهری گرفته شده است.13

( 99 )

این هم معنایی و هم مفهومی در زبانهای فارسی عربی و اروپایی می تواند از همسویی تفکر بشری در علوم اجتماعی و یا گرفتن و سریان مفاهیم از شرق به غرب حکایت کند; اما واژه تمدّن به مفهوم جدید مانند واژه فرهنگ جزئی از واژگان زبان عصر روشنگری است:

(مفهوم تمدّن که در قرن هیجدهم سربرآورد در معنای آغازینش به خصوصیات ظریفِ آداب و رسوم توجه دارد. این واژه در نظر فیلسوفانِ اصطلاح طلب به سرعت قید و بندهای اولیه اش را به دور می افکند و روندی از آن مستفاد می شود که بشریت را از جهل و خردستیزی می رهاند.)14

واژه تمدّن و فرهنگ در سنّت انگلیسی ـ فرانسوی به مفهوم همانند و یکسان گرفته می شود و بیش تر فرهنگ به مفهوم تمدّن به کار می رود.

ادوار برنت تیلور (1917 ـ 1832) بی آن که میان آن دو فرق بگذارد می نویسد:

(فرهنگ یا تمدّن به مفهوم وسیع کلمه در قدم شناسی مجموعه پیچیده ای است که شناخت باورها هنرها اخلاق حقوق آداب و رسوم و دیگر قابلیتها یا عاداتی را در بر می گیرد که انسان به عنوان عضو جامعه کسب می کند.)15

امیل دورکیم (1917 ـ 1858) نیز به پیروی از سنت فرانسوی خود همواره واژه فرهنگ را به تمدّن باز می گرداند و تمدّن را مجموعه پدیده های اجتماعی معنی می کند.16 ولی ماکس وبر (1920 ـ 1864) بنابر سنّت آلمانی که بیش تر بر جلوه های فرهنگی و مفهوم فرهنگ تکیه می شود در فرق و جدایی میان تمدّن و فرهنگ تأکید دارد.17

کم کم شماری از اندیشه وران غرب به جدایی بین مفهوم فرهنگ و تمدّن گرایش یافتند و گفتند: فرهنگ چونان جان و روح معنوی تاریخ یک ملت و

( 100 )

بشریت است و تمدّن به مانند جسم و پیکر مادی تاریخ ملتها.

این اندیشه هنوز بر فضای ذهن بسیاری از اندیشوران حاکم است.18 در فضای فکری و فرهنگی ایران کسانی که در این باره پژوهش داشته اند مانند: دکتر علی شریعتی19 علامه محمد تقی جعفری20 دکتر محمد علی اسلامی ندوشن21 و داریوش شایگان22 بر فرق بین فرهنگ و تمدّن تأکید دارند.

به هر روی واژه تمدّن مانند دیگر دریافتها و دانسته های علوم انسانی از دانسته ها و دریافتهای انتزاعی است که به سازواری دیدگاهها تعریفهای گوناگون برای آن بیان شده است.

بهتر و دقیق تر آن است که فرهنگ و تمدّن را دو پدیده جدای از هم ولی در پیوسته به هم بدانیم به گونه ای که دوگونه نسبت میان آنها برقرار است: نخست نسبت زیربنا و روبنا به این معنی که فرهنگ مجموعه عوامل انسانی است که شالوده و زیربنای تمدّن قرار می گیرد. دوم نسبت اثرپذیری و اثرگذاری متقابل; یعنی همان گونه که تمدّن دستاورد عینی فرهنگ است در مقابل فرهنگ نیز در متن تمدّن غنا می یابد و بارور می شود. به طور دقیق همان نسبتی که علم با عمل دارد درباره فرهنگ و تمدّن در خور انگار است. از یک سو عمل بر مبنای علم و اندیشه و آگاهی استوار می شود از دیگر سو عالم وقتی در فرایند عمل قرار می گیرد علم و اندیشه او راسخ تر و پویایی و بالندگی بیش تر پیدا می کند.

هم گرایی دین و تمدّن

در مقام تعریف آنچه برای فرهنگ و تمدّن یاد شد با وجود دیدگاه های گونه گون پیوند میان آن دو نمایان است. در مقام وجود خارجی تمدّن در بستر جامعه شکل می گیرد و از آن جا که در جامعه های انسانی فرهنگ بر تمدّن از نظر زمانی پیش است می توان گفت هیچ تمدّنی بدون پیش زمینه فرهنگی پدید نمی آید.

( 101 )

واقعیت این است که همان گونه که تمدّن را نمی توان مجرد و جدا از فرهنگ در نظر گرفت فرهنگها نیز به نوبه خود وامدار دین هستند. کم تر فرهنگِ به هم بافته و سامان مند و اثرگذاری می توان یافت که از دین و چشم اندازهای دینی جدا باشد. وقتی به تاریخ بشر می نگریم می بینیم مردمانی که در حوزه فرهنگها و قلمرو تمدّنها زیسته اند در پیدایش فرهنگ آنان و در پی آن در پیدایی تمدّن که بر شالوده آن استوار شده و اندیشه های دینی نقشِ بنیادین داشته اند.

دکتر شریعتی می نویسد:

(اصولاً تاریخ و فرهنگ و سنّت در میان ملتها با روح مذهب تکوین یافته و حتی گاه به دست مذهب شکل گرفته است.)23

در درازای تاریخ ادیان زاینده و سازنده بسیاری از تمدّنها بوده اند. به دنبال بعثتها فرهنگ دینی ویژه پدید می آمد و سپس تمدّنی ویژه زاده می شد. در تاریخ تمدّن تمدّنهای بزرگ بیش تر با ادیان و مذاهب مهم شناخته می شود.

هانتینگتون می نویسد:

(دین ویژگی عمده هر تمدّنی است و به قول کریستفر داوسن: (ادیان بزرگ شالوده هایی است که تمدّنهای بزرگ بر آن بنا شده اند.) از پنج دین جهانی که وبر برشمرده است چهار دین: مسیحیت اسلام هندوییسم و آیین کنفوسیوس تداعی کننده تمدّنهای بزرگ هستند.)24

تمدّنها همان گونه که براساس منطقه های جغرافیایی و یا نژادی دسته بندی می شوند براساس ادیان نیز تقسیم پذیرند; زیرا عناصر فرهنگی ادیان چونان روحی فناناپذیر در پیکره هر تمدّن حلول کرده اند. پس به هیچ روی نمی توان نقش سازنده و اثرگذار دین را در تاریخ تمدّن انسان نادیده انگاشت.

دیوید هیوم در بررسی تاریخ طبیعی دین می نویسد:

(اگر در پژوهش مسائل اجتماعی عامل دین را از یاد ببریم

( 102 )

بخش بزرگی از تاریخ و تمدّن و میراث فرهنگی جامعه را باید کنار بگذاریم.)25

این حقیقتِ تاریخی; یعنی پیوند ناگسستنی دین و تمدّن از نگاه معرفت شناسانه به هر کدام نیز به دست می آید. تمدّن پدیده ای است که از عقل و علم و وجدان و اخلاق و به کارگیری تواناییهای انسانها در پیوند با محیط و طبیعت و از کنش و واکنش میان آنها پدید می آید.

دین نه تنها باهر یک از این عناصر پیوند نزدیک دارد که همه آنها در متن دین جای دارند و از مبانی قوام بخشِ آن به شمار می روند.

شناختی که از راه ادیان به دست می آید بخش مهمی از تمدّنها را تشکیل می دهد. اگر وجه فرهنگی و زیرساختهای فکری و عقلی تمدّنها وصف و به درستی روشن شود و یا رهیافتهای اصلی و راستینی که تمدّنها برای بشر داشته اند بررسی شود می بینیم دین و تمدّن هم در عناصر بنیادین و هم در دستاوردها و کارکردهای انسانی دارای وجوه مشترکی هستند که براساس آنها پیوندشان سخت و استوار گردیده است. همین اشتراکها و هم گراییهای ذاتی و ساختاری سبب شده در بستر زندگی یک سیر موازی و نزدیک به یکدیگر داشته باشند.

سیر موازی تکامل دین و تمدّن

از روزی که صورت نوعی انسان و توان مسؤولیت پذیری او با آفرینش حضرت آدم(ع) آغاز شد دین و تمدّن در یک فرایند تکاملی همگام و پیوسته جلو آمده اند. تاریخ بعثتها و ادیان نشان می دهد که آنها فرهنگ و تمدّن بشر را گام به گام به جلو رانده اند. در چشم انداز تاریخ نیز بشری را می بینیم که هر چه منحنی رشد و تکامل او بالا رفته به دین و شریعتی کامل تر از شریعت پیشین بستگی خاطر پیدا کرده است.

در این باره اگر بخواهیم واقعیتهای تاریخ را جست وجو کنیم بهتر است از

( 103 )

چشم انداز قرآن سیر تکامل ادیان و شریعتها را در نگاهی کلی و گذرا مورد بررسی قرار دهیم. قرآن استوارترین و صادق ترین متنی است که محتوای شریعتها و وحی پیامبران را برای ما بازگفته است.

امّا پیش از آن لازم است به گفتمانی اشاره کنیم که در اساس می توان دین و تمدّن را مشمول قانون تکامل دانست یا خیر.

پژوهش گران تاریخ ادیان در این که آیا دین از آغاز پیدایش سیر تکاملی داشته یا از ابتدا کامل بوده است دو دیدگاه دارند:

گروهی بر این نظرند که دین در چهره خرافی و بت پرستی ظهور کرد و پس از قرنها تطوّر و تکامل سرانجام بشر به اعتقاد توحیدی دست یافت. شماری دیگر باور به آفریدگار بزرگ و خدای یگانه را دیرین و کهن ترین باور بشر می دانند و شرک و بت پرستی را پدیده ای بیرونی و روی داده بر ساحَت دین و کژ راهه روی از اصلِ دینداری می شمارند.26

اگرچه در یک نگاه کلی به تاریخ عمومی دین در جامعه های بشری این دو دیدگاه در خور انگار است. ولی این که حرکت روبه کمال ادیان الهی و آسمانی; یعنی حرکت از مرحله ساده و قلمرو محدود به مرحله ژرف تر و فراگیر وجود داشته است و آیینها و دینهای آسمانی با وجود پاره ای اختلافها کامل کننده و تمام کننده یکدیگر بوده اند جای انکار نیست.

وقتی پیامبری در جامعه ای برانگیخته می شد که جامعه از ساختار اجتماعی و فرهنگی بسیار ساده ای برخوردار بود و مردمان آن روزگار درمرحله پایین از اندیشه و تفکر به سر می بردند. روشن است که در چنان جامعه ای امکان طرح گسترده احکام یا ارائه آموزه های بلند و ژرف دینی نبوده است. اما کم کم که ساختار اجتماعی جامعه پیچیده تر می شد و مردم در ساحت فرهنگ و اندیشه رشد می یافتند پیامبر جدید با شریعت کامل تر برانگیخته می شد و سازوار با فرهنگ و مدنیت آنان وحی فرو فرستاده می شد.

( 104 )

در این باره استاد شهید مطهری می نویسد:

(پیوند نبوتها و رابطه اتصالی آنها می رساند که نبوت یک سیر تدریجی به سوی تکامل داشته و آخرین حلقه نبوت مرتفع ترین قلّه آن است.)27

فیض کاشانی سیر تکامل نبوت را چنین شرح کرده است:

(نبوت طبق سنّت الهی تدریجاً کمال می یابد هم چنان که یک عمارت تدریجاً ساخته می شود. و هم چنان که در ساختن عمارت پایه ها و دیوارها هدف نیست. هدف صورت کامل خانه است نبوت نیز چنین است; هدف صورت کامل آن است و در همین جاست که نبوت خاتمه می پذیرد و پایان می یابد و زیاده نمی پذیرد; زیرا زیاده بر کمال نقص است و انگشت زیادی را می ماند. پیغمبر اکرم در حدیث معروف به همین معنی اشاره کرد که گفت: مَثَل نبوت مَثَل خانه ای است که ساخته شده و جای یک خشت در آن باقی است من جای آن خشت آخرینم یا من گذارنده آن خشت آخرینم.)28

همین اختلافِ دیدگاه در مورد تمدّن نیز دیده می شود. آنان که به تجزیه و تحلیل تاریخ پرداخته اند درباره سیر عمومی تاریخ تمدّن بشری آرای گوناگون دارند که می توان در چهار نظریه خلاصه کرد:

1. آنان که تکاملی بودنِ تاریخ بشر را بی درنگ پذیرفته اند و بر این باورند که تاریخ تمدّن پیوسته به سوی کمال پیش می رود. کانت هردر و کندورسه از این شمارند.

2. آنان که به فرودآیی تاریخ باور دارند و بر این نظرند که بشریت هماره به طرف پستیها و فرومایگیها در حرکت است. آناتول فرانس و ژان ژاک روسو بر این باورند.

( 105 )

3. کسانی که بر این انگارند که تاریخ نه رو به کمال دارد و نه رو به پستی و نشیب بلکه دگرگونی می پذیرد بی آن که در این دگرگونی حرکتی روبه کمال و رشد داشته باشد. سنت آگوستین در کتاب (شهر خدا) بر این نظر است.

4. شماری از جمله توین بی به کمال یابی ادواری تاریخ و پیاپی آیی تمدّنها باور دارند.29

او حرکت تاریخ را براساس دو حالت پیش تاختن و پس راندن تفسیر می کند و این حالت را جبری و پی درپی می داند. در این حرکت و پویش نوعی فرهنگ و تمدّن و جامعه پدید می آید رشد می کند سست و پیر می شود و در برابر یورش فرهنگ و تمدّن و جامعه دیگر از پای در می آید و پس از آن فرهنگ تمدّن و جامعه جدید سیر خود را به سوی رشد و کمال و پیری و سپس مرگ می آغازد.30

درباره این دیدگاه ها بی آن که در مقام نقد و بررسی برآییم یادآور می شویم که: تکامل اجتماعی و تمدّن می تواند نقطه وفاق و مشترک این نظریه ها باشد; زیرا دو نظریه میانی ـ نظریه ناسازگار با تکامل ـ در حقیقت معطوف به یک نوع نگاه ارزش مدارانه به تاریخ تمدّن است. پس با این دو پیش فرض که در طول تاریخ بشر دین و تمدّن دو واقعیت همه گاه در حال رشد و کمال بوده اند سیر تکامل ادیان و شریعتها را پی می گیریم.

فرایند تکامل شریعته

نخستین پیامبری که کتابهای آسمانی پس از حضرت آدم نشان می دهند حضرت نوح است. در آن روزگار بشر مراحل سادگی وابتدایی تفکر را می پیمود. تصور و پذیرش خدای یکتا و حس ناشدنی برای بشر آن روزگار چندان ساده و آسان نبود. بشر به سختی می توانست چنین مفهوم مجردی را در کارگاه ذهن خود بینگارد.در این مرحله آموزه های وحیانی که به وسیله نوح

( 106 )

عرضه شد بیش تر به معرفی خدا و پرستش او بود. درباره حضرت نوح و پیامی که برای هدایت قوم خویش داشت آیات قرآن گویا و روشن است:

(لقد ارسلنا نوحاً إلی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله مالکم من أله غیره إنّی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم).31

همین درونمایه در آیات دیگر نیز تکرار شده است.32 حضرت نوح مردم را به پرستش خدایی فراخوانده که:

(فرستنده باران و بخشاینده بوستانها و نهرها و فرزندان است).33

و نیز خدایی که:

(زمین را بستر زندگی ساخت تا در صحرا و کوهستان جاده ها و دره ها را بپیمایید).34

این گونه شناساندن خدا سازوار فهم و اندیشه مردمان آن روزگار است. با این حال از درک چنین خدایی ناتوان بودند. وقتی این آموزه ها را می شنیدند:

(انگشتها را در گوش و جامه بر سر می کشیدند و با شتاب می رمیدند.)35

( 107 )

پس از دوره پیامبری حضرت نوح دوران حضرت هود و صالح باز پیام اصلی دین درباره شناخت خداوند و پرستش اوست:

(و الی عاد أخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا اللّه مالکم من إله غیره إن انتم إلاّ مفترون).36

و فرستادیم به سوی قوم عاد برادرشان هود را که گفت: ای خویشان من! خدا را بپرستید جز او خدایی برای شما نیست. اگر جز این کنید شما نیستید جز دروغ گویان .

(و الی ثمود أخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من إله غیره قد جاءتکم بینّة من ربکم هذه ناقة الله لکم آیه…)37

ما صالح برادر قوم ثمود را نزد آنها فرستادیم. او گفت: ای قوم! خدای یکتا را بپرستید جز او برای شما خدایی نیست و از سوی خداوند به سوی شما نشانی روشن آمد و این ماده شتر است که برای بازنمودن قدرت آن را از سنگ بیرون آورده است.

در این دوره پیشرفتی که برای مردمان نسبت به زمان حضرت نوح دیده می شود آن است که دست کم حاضرند سخنان پیامبران و پیام وحی را بشنوند و دلیل بخواهند. البته با این همه نمی پذیرفتند و روی برمی تافتند ومعجزه می خواستند و امور خارق العاده. معجزه هم که ارائه می شد از سر فرود آوردن در برابر حق سر بر می تافتند.

پس از گذار از این دوران به روزگار حضرت ابراهیم و نسل جدیدی از انبیای الهی بر می خوریم. در روزگار حضرت ابراهیم بشر به مرحله ای از رشد و تکامل و توان فکری رسیده بود که آموزه های ژرف تر از وحی و دین دریافت کند; از این روی حضرت ابراهیم در شناساندن خداوند به آنان می فرماید:

(إنی وجهّت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفاً و ما أنا من المشرکین).38

( 108 )

من روی دل خویش را فرا آن خدایی دارم که آسمانها و زمین را آفریده و من مسلمان پاک دین و پاک کردار از مشرکان نیستم.

در این زمان پیام دین دوری از شرک پرهیز از شریک گرفتن برای خداوند و پذیرفتن توحید و یگانگی خداوندی است که (خالق آسمانها و زمین است) و (علم او به هر چیزی احاطه دارد).39

در این دوران سخن از امامت و رهبری انسانهای رشد یافته و وارسته ای است که باید به وسیله آنان هدایت اجتماعی دین پی در پی و نسل به نسل ادامه یابد.40

در این رسالت از نماز و مناسک و دعوت مردمان به انجام دادن آنها سخن به میان آمده است.41

از این دوره که دین نقش هدایت و رهبری اجتماع و جامعه را به صورت یک فرایند و جریان تاریخ مند بر عهده می گیرد کم کم قانونهای فردی و اجتماعی دین به گونه جدّی و روشن تدوین می یابند. و پیامبرانی که در فاصله زمانی میان حضرت ابراهیم تا حضرت موسی(ع) برانگیخته شده اند افزون بر آموزش آموزه های وحی به مردم وظیفه می یابند که قانونهای اجتماعی دین را به مرحله اجرا بگذارند تا جامعه سامان و سلامت در خور و شایسته انسان را پیدا کند.42

برای نمونه مبارزه با انحراف جنسی که در روزگار رسالت حضرت لوط دامنگیر جامعه شده بود برنامه اصلاحی آن حضرت را شکل می دهد. حضرت می کوشد تا مردمانی را که در زندگی از قانون فطری ازدواج سر برتافته و به کژراهه افتاده اند به پذیرفتن دستورها و آیینهای دینی متعهد کند.43

حضرت یوسف در روزگاری که جامعه با تنگناهای اقتصادی و مالی روبه رو می شود با الهام و تأیید خداوند مدیریت و وزارت اقتصادی جامعه را بر عهده می گیرد و اقتصاد درهم ریخته جامعه را سامان می دهد. توفیق حضرت یوسف در سامان دادن به امور اقتصادی و بر آوردن نیازهای مالی مردم سبب شد

( 109 )

مصریان آیین او را بپذیرند و به آن گردن نهند.44

حضرت شعیب در شهر مدین نزدیک پایتخت مصر با فراگیر شدن کم فروشی و فریب در خرید و فروش رو به رو می شود که آفت و پدیده ای است جدید در جامعه متمدّن آن روز بشر.برای از بین بردن این ناهنجاری اقتصادی در جامعه قانونها و آیینهایی برای سامان دهی و نظام بازار در رسالت حضرت شعیب گنجانده می شود:

(و الی مدین أخاهم شعیباً قال… و یا قوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین).45

ای قوم پیمانه و ترازو را به درستی و راستی و داد بپیمایید و بر سنجید و در زمین تباه کاری و فساد نکنید.

کم کم که اجتماع بشر شکل کامل تری از تمدّن و پیشرفت پیدا می کند ساحتی از دین که مربوط به زندگانی و گونه امرار معاش و پیوستگیهای گوناگون مردم با یکدیگر است گسترش می یابد و قانونها و احکام شریعت افزوده می شود.

در پیامبری حضرت موسی نخستین پیام وحی حرکت برای رهایی جامعه از سلطه جابرانه فرعون است.46

در این دوران پیامبری وشریعت با آموزه های اجتماعی و سیاسی آغاز می شود;47 زیرا جامعه به پایه ای از رشد تمدّن رسیده که دارای ساختار و بنیاد یک پارچه سیاسی است و مهم ترین بازدارنده دینداری و خداپرستی مردمان قدرت ظالمانه حاکم بر جامعه است. البته این رسالت به قوم بنی اسرائیل محدود می شد که رشد یافته ترین تمدّن را در اختیار داشتند.

حضرت عیسی(ع) در دورانی به رسالت برانگیخته شد که بشر سالیان درازی بود که دوره ها و مرحله هایی از تمدّن را از سر گذرانده و در مکتب

( 110 )

پیامبران پیشین به رشدی در خور رسیده بود و برای درک حقیقت و پذیرفتن نیکی و صلاح زمینه هایی در خود داشت. نیاز بشر به اخلاق و آراسته شدن به خویهای نرم و برانگیخته شدن احساسهای مهرورزانه در او در آن برهه ایجاب می کرد که مسیح با پیام مهربانی و مهرورزی و دوستی با مردم و خدمت به خلق خدا و فداکاری انسانها برای یکدیگر و… برانگیخته شود.

در قرآن پیام آغازین عیسی چنین است:

(قال انّی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا. و جعلنی مبارکاً أین ما کنت و اوصانی بالصلوة و الزکاة ما دمت حیّا. و برّاً بوالدتی ولم یجعلنی جباراً شقیا).48

[عیسی در حالی که در گهواره بود] گفت: منم بنده خدا که مرا دین و کتاب داد و مرا پیغمبر قرار داد. و مرا خداوند برکت داد هر کجا باشم و مرا به نماز و زکات اندرز داد تا زنده هستم. و مهربانی به مادرم سفارش فرمود و مرا جبّار و بدبخت نکرد.

در کتاب مقدس رسالت عیسی با این فراز آغاز شده است:

(روح خدا بر من است زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و امیران را به رستگاری وکوران را به بینایی موعظه کنم).49

انجیل لوقا باب چهارم آیات 18 ـ 19.

شریعت عیسی در فضای فرهنگی دیانت یهود و در حاکمیت تمدّن روم به ظهور رسید. آن فرهنگ و این تمدّن زمینه هایی را برای جامعه پدید آورده بودند که هویت اجتماعی انسان را به برخورداری از برتری جدال برانگیز صرفا مادی و دور از احساس و مهروزی انسانی فرو کاسته بودند.

این ناهنجاری بازدارنده بزرگی در سر راه مهرورزیها و احساسهای انسان

( 111 )

دوستانه و مشی انسانی در درون تمدّن بود. و نمی گذارد همگام با شکوفاییهای مادی اخلاق و رفتارهای انسانی به رشد و شکوفایی برسد.

آموزه های اخلاقی و روحانی در شریعت عیسی به واقع برابر با نیاز عینی انسانی بود که به گونه یک بُعدی مسیر تمدّن را می پیمود. از این روی با این که مخالفتهای علمای یهود شدید و رفتار امپراطوری خشن و غیرانسانی بود پیام عیسی اثرخود را بر جامعه گذاشت و دگرگونی تمدّن روم به تمدّن مسیحی را حتمی ساخت.

دین زرتشت نیز که همزمان در امپراطوری و تمدّن ایران رواج داشت وجوه همانندی با آن دارد بویژه از این جهت که عنصر اساسی در مسیحیت بخشش اخلاقی است و دین زرتشت که در سه جمله معروف: (پندار نیک گفتار نیک کردار نیک) خلاصه می شود به طور کامل جنبه اخلاقی دارد.

این نظر دور از واقعیت نیست که گفته شود رواج این دو مذهب در محیط تمدّنی آن روز همزمان با دوره ای از تکامل بشر بوده است که غرائز اخلاقی و احساسی به کمال رسیده ولی هنوز تواناییهای فکری و عقلی آدمی آن اندازه شکوفا نشده بوده که بشر در آنچه با احساس و عواطف می یابد شک کند; بلکه اصول نظری دین را در سایه جاذبه اخلاقی و احساسی آن می پذیرفت و به باور و اعتقاد دست می یافت. در متنهای مقدس دین به عنوان یک گزاره عقلی و استدلالی و برآیند مشاهده های منطقی در طبیعت جلوه ای ندارد. بلکه یک امر وجدانی درونی معرفی می شود که تنها بر احساسهای روحانی متکی است.50

اسلام آخرین مرحله کمال دین

دین اسلام در مرحله ای از پیشرفت تمدّنی بشر ظهور یافت که نه تنها وجدان و احساس بلکه نیروی عقل و تفکر نیز به اندازه لازم و درخور شکوفا شده بود. انسان می توانست مؤلفه های یک وحی جامع کامل و همه سویه را

( 112 )

درک کند و بپذیرد. در اسلام پیامبر(ص) برای نشان دادن حق بودن دین مانند پیامبران پیشین به معجزه های حسی نیازی نداشت; زیرا بشر به حدی از بلوغ رسیده بود که خود می توانست درست را از نادرست باز شناسد:

(لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرّشد من الغیّ.)51

اکراه و اجباری در دین داشتن وایمان آوردن نیست راه راست از کژراهی نموده شده.

در این شریعت نخستین پیام وحی با خواندن و نوشتن و آموختن آغاز می شود.52 در جای جای قرآن بشر به خردورزی واندیشیدن دعوت شده است. از قلم و کتاب و حکمت سخن رفته است. حتی (اندیشیدن) درباره آموزه های وحی به عنوان یکی از هدفهای دین یاد شده است:

(کتاب أنزلناه الیک مبارک لیدبّروا آیاته و لیتذکر اولوا الألباب.)53

[ای محمد] نامه ای که به تو فرستادیم برکت کرده است[بر خوانندگان و نیوشندگان] که در پی آن می روند و در آن اندیشند و تا زیرکان و خردمندان نیز پند یابند.

در قرآن مسائل اندیشه برانگیز بسیاری چه در حوزه امور طبیعی مانند: زمین و آسمان و گیاه و حیوان و یا در مسائل فرا طبیعی مانند: روح و وحی و اشراق و علم خدا و قیّومیّت و… طرح شده است و از مردمان می خواهد که درباره آنها بیندیشند. بیش ترین آموزه های دینی در اسلام الهام بخش خردورزی اندیشه و برانگیزانده عقل واندیشه اند. حتی عبادتهای دینی که چه بسا به نظر می رسد با تفکر و اندیشه بشری نسبتی ندارند اگر با تفکر و دانایی همراه نباشند ارج و بهایی نخواهند داشت.

در قرآن از گزاردن نماز در حالی که عبادت کننده نتواند اندیشه اش را با عبادت همراه کند باز داشته شده است.54

امام علی(ع) اندیشه به وقت عبادت را گوهر ارزشمند هر عبادت بیان می کند.55

( 113 )

برترین نیروی نهفته در بشر نیروی عقل و قدرت اندیشه است. به طور طبیعی برترین تمدّنی که می تواند به دست بشر ساخته و پرداخته شود تمدّن علمی و عقلی است.آن گاه که انسان بتواند بیش ترین توانِ عقلی و علمی خود را در زندگی به کار گیرد پایان خط تمدّن خواهد بود. شماری مانند توین بی 56 تمدّن غرب را این گونه دانسته اند. این نظر تأییدی بر همین مطلب است که دراین تمدّن نیروی اندیشه و خرد چه بسا بتواند آخرین و نهایی ترین مرزهای عقلی و اندیشه ای را پشت سر بگذارد و تمام ساحتهای علمی و عقلی را فراروی بشر بگشاید. یعنی کمال یافتگی و پایان پذیری تمدّن به دست عقل و اندیشه سپرده شده است.

در حوزه وحی و پیامبری نیز به طور دقیق همین امر دیده می شود. یعنی تکیه اسلام بر عقل واندیشه و به رسمیت شناختن توان راهبردی عقل و حق دخالت در ساحت دین و دینداری سرّ پایان یافتگی وحی و پیامبری است. در اسلام حق دخالت عقل در زندگی مدنی بی گمان انگاشته شده است; بلکه در ساحت دین و سازمان دادن به امور مربوط به دینداری نیز این حق برای عقل رسمی و مشروع است. در بخش قانونگذاری دینی که درگیرترین بخش با زندگی و تمدّن است عقل هم می تواند کشف کننده قانون و قانونگذار باشد هم می تواند از دامنه و گستره قانون دینی بکاهد و یا دامنه آن را بگستراند و هم می تواند در استنباط و فهم و کشف قانونها و آیینها از متنهای دین کاربرد ابزاری داشته باشد. پس بخش مهم و گسترده ای از کارهایی را که در دوره های نخستین و مقدماتی بشر به ناگزیر وحی انجام می داده است در دوره رشد و بلوغ خرد و اندیشه نیرو و استعداد عقلی و علمی بشر انجام می دهد و تلاش خردورزانه انسانهای عالم و آگاه بر جای وحی انبیاء می نشیند.

علامه اقبال آخرین حدّ کمال برای رسالت اسلام را ضرورت و مقتضای تکامل عقلی بشر می داند:

( 114 )

(رسالت با ظهور اسلام در نتیجه اکتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت به حدّ کمال می رسد. و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این امر است که زندگی نمی تواند پیوسته در مرحله کودکی و رهبری شدن از خارج باقی بماند…. توجه دائمی به عقل و تجربه در قرآن و اهمیتی که این کتابِ مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می دهد همه سیماهای مختلفِ اندیشه واحد ختم دوره رسالت است.)57

استاد شهید مطهری راز ختم نبوت را بر پایه تکامل فکری و عقلی و در نتیجه رشد اجتماعی بشر توجیه و تفسیر می کند:

(در حقیقت یکی از ارکان خاتمیت بلوغ اجتماعی بشر است به حدّی که می تواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد.)58

بنابر تفسیر استاد مطهری از خاتمیت اسلام وحی اسلامی طرحی کلی و جامع است برای تمام دوره های زندگی بشر. این طرح کلی و جامع منبع پایان ناپذیر است. کم کم همراه پیشرفت زندگی و تمدّن عقل می تواند نیازهای دینی بشر را به کمک این منبع فهم و کشف نماید.

سیر نهایی دین و تمدّن از چشم انداز تاریخ

از نگاه تاریخی به سیر دگرگونی دین و تمدّن به دست می آید در مسیر حرکتی که در گذشته برای تمدّن بشر رخ داده است بخشی از پدیده های تمدّن بشر که با جنبه خیال و تفکر و خردورزی انسان پیوند دارد مانند: هنر فلسفه و علم به سوی کمال; یعنی گسترده شدن پیش رفته است و بخش دیگر تمدّن که جنبه عینی و اجرایی دارد; یعنی نظام اجتماعی بشر به سوی یگانگی جریان

( 115 )

داشته است. بنابراین هدف نهایی که سیر تمدّن باید به آن آرام گیرد در دو اصل می توان خلاصه نمود:

1. کمال.

2. وحدت.

کمال یابیِ فکر اندیشه و برآیندهای آن در تاریخ تمدّن بشر نمایان است. فرآیند تکامل در زمینه نظام اجتماعی که همواره به سوی یگانگی جریان داشته به گونه فشرده و خلاصه چنین است: تاریخ تمدّن از مرحله (وحدت خانواده) آغاز شده است و سپس با دور هم جمع شدن خانواده ها وحدت بزرگ تری به نام وحدت قبیله و عشیره پدید آمده و دومین مرحله از سیر تاریخ شکل گرفته است. پس از گذشتِ زمانی طولانی وحدت قبیله تکامل یافته و به وحدت ملی دگر شده است. امّا این مرحله نمی تواند آخرین مرحله تکامل در نظام اجتماعی باشد; بلکه بشر کم کم از این مرحله; یعنی وحدت ملی گذر خواهد کرد وبه کامل و رساترین مرحله; یعنی وحدت جهانی خواهد رسید. حرکتهای پلورالیستی در وجوه گوناگون آن: علمی اعتقادی سیاسی و نیز شکل گیری یگانگیها و یک پارچگیهای منطقه ای قاره ای و بین المللی که روز به روز افزون تر می شود می توان گامهای مقدماتی برای پدید آری چنین یگانگی دانست. در متنهای دینی این سیر تاریخی تمدّن از وحدت حضرت آدم آغاز می شود و به وحدت و یگانگی نظام جهانی پسران آدم; یعنی آرمانشهر دینی حضرت مهدی(عج) پایان می یابد. به گفته توین بی:

(تاریخ باخدا آغاز گشته به ملکوت خدا پایان می پذیرد.)59

پس می بینیم سیر تکامل تمدّن تا رسیدن به مرحله فرجامین از کاستی به سوی کمال و از کثرت به سوی وحدت در جریان بوده است. همین دو ویژگی در سیر تکامل دین نیز وجود دارد:

1. دین از مرحله ساده و قلمرو محدود به مرحله کامل و جامع پیش رفته

( 116 )

که از نگاه تاریخی در بحث پیشین شرح شد.

2. از مرحله دینهای منطقه ای قومی و مدت دار به دین واحد فراقومی فرامکانی و فرا زمانی پایان یافته است.

در این جا بحث (جاودانگی) (جامعیت) و (جهانی بودن) دین اسلام که از نگاه کلامی روشنگر همان دو ویژگی برای اسلام است انگاشته شده می گیریم; زیرا از هدف نوشتار دور است این جُستار درخور یاد است که به مقتضای این سیر طبیعی در مرحله نهایی تکامل دین و فرهنگی می تواند پویا و سازنده باشد و در درون تمدّن به حیات و حضور خود ادامه دهد که تواناییهای لازم و بایسته برای پدید آوردن یگانگی گسترده و تفاهم و همدلی و گفت و گو میان همه انسانها و ملتها را دارا باشد. فرهنگ اسلامی این تجربه را در برهه ای از تاریخ بر جای گذاشته است و نشان داده که می تواند چنان وحدت و یگانگی را پدید آورد:

(اسلام که یک امپراطوری عظیم جهانی بود با سماحت و تساهلی که از مختصات اساسی آن به شمار می آمد… فرهنگ تازه ای که حدود و ثغور نمی شناخت [پدید آورد]. مسلمان از هر نژاد که بود عرب یا ترک سندی یا افریقایی در هر جایی از قلمرو اسلام قدم می نهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش می یافت. یک شیخ ترمذی یا بلخی در قونیه و دمشق مورد تکریم و احترام عامه می شد و یک سیاح اندلسی در دیار هند عنوان قاضی می یافت.)60

این بررسی و چشم انداز به دین و تمدّن نشان می دهد که این دو در درازای حیات خود وجوه مشترک و پیوند ناگسستنی با یکدیگر داشته اند. اما امروز باید پذیرفت این پیوند دست کم در بخشی از تمدّن بشری رنگ باخته است. آیا این به معنای پایان خویشاوندی و پیوند دین و تمدّن است؟ به واقع تمدّن بشر در

( 117 )

هیچ مرحله ای هرگز نخواهد توانست خود را از تمام ویژگیهای مشترک با دین جدا سازد; زیرا هنگامی که دو نظام از واقعیتها در ذات و هویت خود این گونه ژرف و پیوسته با یکدیگر پیوند و داد و ستد داشته باشند و در زمانی چنین دراز میان آنها خویشاوندی و آمیختگی وجود داشته باشد ممکن نیست که آنها یکسره از هم بگسلند و نسبت به یکدیگر بیگانه و نامحرم شوند.

دین واقعی از تمدّن درست و و اقعی جداشدنی نیست. این گسست که امروزه میان تمدّن غرب و دین دیده می شود به هویت و ذات دین و تمدّن باز نمی گردد; بلکه پیامد پدیده ها و عارضه های بیرونی که بر دین و تمدّن است. اگر می بینیم شماری مانند مارکس میان دین و تکامل و یا ماکس وبر میان دینداری و تمدّن دو گانگی و ناسازگاری انگاشته اند از آن رو است که از دین همان چهره واژگونه و غیر وحیانی مسیحیت را می شناخته اند و از دینداری رفتارهای شکلی آمرانه و بی روح را در نظر داشته اند. البته این چگونگی ویژه مسیحیت غرب نیست بلکه سوکمندانه در دنیای اسلام نیز چهره شفاف و ناب دین با پیرایه های بسیاری پوشانده شده است و دینداری اسلامی صفای آغازینش را ندارد. با این تفاوت که در اسلام متن ناب و بی آمیغ و شفاف وحی در دسترس هست. ولی در مسیحیت چنین نیست.

جامعه شناس وقتی چهره موجود و نمود یافته دین را در جامعه و میان مردمان می بیند تنها با ظواهری از دین که به درست یا نادرست در گفتار و رفتار عادت گونه متدینان بروز دارد رو به روست. در این صورت دور از انتظار نیست که به چنان داوری و باوری برسد; زیرا وقتی آموزه های زلال ناب و بی آمیغ دین به رسمها و عادتهای خشک و بی روح فرو کاسته شود و یا دچار گونه گون تحریفها تعصبّها تحکّمها و جزمیتها گردد سازو کار واقعی و اوّلی دین از میان می رود و به عکس با سازو کاری دروغین و ویران گر ظاهر می شود. البته این یک روی سکه است. عصیان ظاهرگرایانه در پاره ای

( 118 )

پدیده های تمدّن جدید و به خود تکیه کردن انسان به گونه زیاده از حدّ در درون این تمدّن روی دیگر آن است که در پیدایی این گسل بی نقش نبوده است. هر چند که این رویداد را بر آیند ناخالصیهای دین یا نارواییهای دینداری در نظر بگیریم.

به هر روی سخن ما درباره پیوند میان دین حقیقی و تمدّن سالم و انسانی است. هر اندازه دین مطرح در جامعه و رفتارهای دینی با دین ناب و خالص نزدیک تر باشد پیوند دین با تمدّن انسانی بیش تر و حس شدنی تر است.

سرّ آن که جامعه جهانی و تمدّن بزرگ دینی ـ آرمانشهر دین ـ بر بنیاد تجدید دین و انقلاب در ساختار فرهنگ دینی از سوی امام معصوم(عج) استوار خواهد شد در همین مطلب نهفته است که دین واقعی و فرهنگ اصیل وحیانی می تواند با جامعه مدنیت سالم و انسانی سازگاری داشته باشد و هم بهره برساند وهم بهره بگیرد.

در طول تاریخ این سازو کار همواره در تجدید بعثتها و رسالتها اتفاق افتاده است. نمونه آشکار آن در بعثت پیامبر اسلام(ص) که در پرتو آموزه های اصیل دین تمام عناصر مثبت تمدّنهای موجود در تمدّن اسلامی راه یافت و تمدّنی بزرگ زنده و یگانه زاده شد. در انقلاب اسلامی ایران که دین و فرهنگ دینی به گونه نسبی به خلوص خود بازگشت شاهد هستیم که چگونه دین به اندازه خلوص یافتگی اش توانسته است با زوایای سالم و انسانی تمدّن سازگاری داشته باشد و پیوند برقرار کند.

به راستی تمدّن جدید نیز اگر نخواهد با دین ناب و بی آمیغ و به دور از خرافه ها هماهنگی یابد در این صورت به حیات خویش پایان خواهد داد نه به حیات دین; یعنی آن بخش انسانی تمدّن به جای خواهد ماند و بخشها و جلوه های ناسالم و غیر انسانی آن چونان کف از میان خواهد رفت. این سنّت درمتن طبیعت و تمامی پدیده های هستی جاری است:

( 119 )

(فأما الزّبد فیذهب جفاءً و أما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الأمثال.)61

امّا کف سیل به کران رود و آنچه که مردم را سودمند است در زمین بماند. بدین گونه خداوند مَثَلْها را به این نیکویی زند.

در نگاه وحی هر تمدّن تا آن گاه زنده و پایدار می ماند که هماهنگ و همگام با قانونهای عام آفرینش و سنّتهای حق جلو برود. انحراف از این اصل عامل نابودی و مرگ آن تمدّن است:

(فکأیّن من قریة اهلکناها وهی ظالمة.)62

چه بسا شهرها که مردم آنها که ستمکار بودند هلاک کردیم.

(و ما کنّا مُهلکیِ القری الاّ و أهلها ظالمون.)63

ما هلاک کننده مردمان شهرها نیستیم مگر آنها که مردمانش ستمکارانند.

(ما کان ربّک لیهلک القری بظلم و أهلها مصلحون.)64

پروردگار تو[ای محمد] هرگز نخواست شهرهایی را که هلاک کرد به بیداد هلاک کند در حالی که مردم آن شهرها اصلاح خواه و نیکوکار باشند.

در این آیه ها پشت کردن به جاده حق و روی آوردن به ستم عامل نابودی و مرگ تمدّنها دانسته شده است. و حرکت کردن در مسیرحق صلاح و درستیها عامل حیات و ماندگاری آنها است.

این قانون که قرآن در بحث از سببها و انگیزه های دگرگونی در نظامهای اجتماعی و طلوع و غروب تمدّنها ارائه می دهد تنها از زاویه کاربرد تاریخی آن نیست بلکه قانون و سنّت حاکم بر هر جامعه و تمدّنی را بیان می کند.

برابر این سنّت الهی سرنوشت تمدّن امروز بشر نیز بسته به آن است که آیا با دین و قانونها و سنتهای حاکم بر زندگی انسان هماهنگ می شود و می ماند یا

( 120 )

ستم وعصیان می ورزد و به ناگزیر عناصر واقعی واصیل آن به تمدّنی انسانی و واقع گرا سپرده می شود که دین داعیه دار آن است؟

آیه شریفه زیر از این پدیده و رخداد خبر می دهد و آن را به خوبی می نمایاند تا بشر مغرور توانایی تمدّنیِ خویش نشود:

(ألم یروا کم أهلکنا مِن قبلهم من قرنٍ مکنّاهم فی الارض ما لَم نمکّن لکم و أرسلنا السماء علیهم مدراراً و جعلنا الأنهار تجری مِن تحتهم فاهلکناهم بذنوبهم و أنشأنا مِن بَعدهم قرناً آخرین.)65

آیا نمی بینید چه بسیار مردمانی که ما پیش از آنان گروه گروه هلاک کردیم آن چنان کسانی که آنان را در زمین جای و توان دادیم که هرگز مانند آن به شما ندادیم و آسمان را برایشان فرو گشادیم که باران بهنگام بارید و جویهای آب برای آنان بساختیم که از زیر درختان آنان جاری بود. پس از آن آنان را به گناهشان هلاک کردیم و از پس ایشان گروه دیگر در گرفتیم.

برای آن که وجه دینیِ تمدّن در تمدّنی که گفته شد دین داعیه دار آن است بهتر روشن شود لازم است معنی و برداشت مورد نظر خود را از تمدّن دینی بیان کنیم. تا کنون کم تر درباره حدّ و مرز یا در حقیقتِ فصل منطقی تمدّن دینی سخن رفته است. به همین سبب کسان بنا به گونه نگاه و اندازه درک خویش از دین یا تمدّن و از پی آن از تمدّن دینی دریافتها و برداشتهای گوناگون دارند. به طور کلی می توان دریافتهای رایج از تمدّن دینی را در دو تعریف ارائه کرد:

1. در ساده ترین دریافت تمدّن دینی آن نوع از تمدّنی است که نشانه هایی از دین و مناسک دین و شخصیتهای دینی در آن دیده می شود.

( 121 )

2. در برداشت دیگر آنچه یک تمدّن یا عنصر تمدّنی را در خور و شایسته ویژگی دینی می کند معنی و مفهوم نهفته در آن است. در این برداشت و دریافت آنچه اهمیت دارد آن است که اجزای تشکیل دهنده تمدّن تا چه اندازه از تفکر دینی برخوردار باشد و سمت و سوی آن چه مقدار با اصول وارزشها وهدایتها و ایده های انسانی دین هماهنگی داشته باشد.

اگر دریافت دوم از تمدّن دینی را بپذیریم شرط اساسی برای تمدّن دینی این است که در جای جای آن نمادها و ظواهر دین دیده شود بلکه باید با روح و گوهر دین و با معنویت حریّت عدالت و حقوق انسانی هم سویی داشته باشد. با این دریافت اگر بشر آجر و آهن و شیشه هم بسازد اثر آفرینش گری و برازندگی خلیفة الهی خود را آشکار کرده است. وقتی انسان برای آبادانی و سازندگی و رهایی از خستگی و ملال و دستیابی به شیوه های بهتر زندگی و بهبود معیشت به عقل و اندیشه و اراده آزادانه خود متوسل می شود این بدان معنی نیست که می خواهد به جای دین و خدا به دیگری متوسل شود بلکه به عکس او آماده ادای تکلیف خود می شود تکلیفی که از دیدگاه دینی در برابر خدا بر عهده اوست:

(هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها.)66

همان است که شما را از خاک زمین آفرید و زمین را استعمارگاه شما قرار داد.

جریان بی رنگ و سیال زندگی آدمی آن گاه که در بسترهای ارزشی و انسانی: مهرورزی به همنوع مفید بودن یک یک افراد جامعه به حال هم جاری شود و حتی کار روی طبیعت برای اعتلای انسان باشد تمدّن معنوی و انسانی پا می گیرد و درونمایه تمدّن معنوی می شود. و این یعنی همان تمدّن دینی.

در این برداشتِ از تمدّن دینی زمین از آسمان جدا نیست بلکه زمین جامه

( 122 )

آسمانی می پوشد به گونه ای که کار و تلاش بر روی طبیعت عنوان وظیفه دینی و مفهوم عبادی پیدا می کند.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

(جُعلت لِی الأرض مسجداً.)67

برای من سراسر زمین مسجد است.

این آموزه دینی نگاه عاشقانه شوق انگیز و از روی علاقه انسان را به آسمان از او نمی گیرد بلکه مفهوم درستِ آسمان را دراختیار او می نهد و رفتار وحرکتهای هدف مند انسان را در این جهان دینی و نمودی ازخلافت الهی او در صحنه هستی می شمارد. و چون این تلاشها و پویشها بر پایه انگیزه هایی است که از آگاهی انسانِ دیندار به جایگاه پاسخ گویی خویش و از احساس وظیفه دینی وانسانی او سرچشمه می گیرد این پایندانی وجود دارد که نیروی سازندگی به نیروی آزمندی دگر نشود و از کوششها گذشتها و هموار کردن شجاعانه محرومیتها بر خویش به خاطر پیشرفت و خوشبختی جامعه سرباز نزند.

در فضای تمدّن دینی دغدغه زندگی چهره مثبت پیدا می کند و چونان ابزاری می شود که انسان در سایه تلاشها و نیکوییهایش هستی و بودنِ راستین خود را باز می یابد ونیز می داند که پاسخ مثبت دادن به تلاشهای سازنده درحقیقت ارج و عزت خویش است بر روی زمین. با این ترتیب هرتلاش و کوششی از بشر صورت گیرد که در دایره بینشی منسجم از واقعیتِ انسان و جهان قرار گیرد دینی است و تمدّنی که در این شعاع گسترده پدید می آید دینی انگاشته می شود.

ساز و کار دین برای تمدّن

در دو بخش پیشین از نسبت مفهومی و پیوند تاریخی دین و تمدّن یاد

( 123 )

شد. اکنون به شرح پاره ای از پایه ها و ارکان تمدّن می پردازیم که دین در پیدایش و بنیان آنها نقش مهم و کارساز داشته است.

در پژوهشهای تمدّن شناسی از سببها و عاملهای پیدایی تمدّن نام برده شده است که عبارتند از: جامعه قانون خانواده اخلاق و آداب امنیت حکومت صناعت بازرگانی دانش هنر ادبیات 68 مهاجرت.69

دین بی آن که در هدف و ذات خود برنامه ای برای تمدّن سازی داشته باشد و آموزش آن در دستور کارش باشد در درازای تاریخ به گونه عرضی برای شکل گیری تمدّن دست انسان را گرفته و خدمات بسیاری به انسان و جامعه انسانی کرده است تا ارکان بسترها و زمینه های تمدّن برای بشر فراهم آید که به بخشی از آنها در این جا اشاره می کنیم:

1. جامعه سازی

تشکیل اجتماع و جامعه سنگ زیرین و بستر اصلی پیدایش تمدّن است. تا اجتماع

( 124 )

فراهم نباشد و شکل نگیرد و کاخ آن برافراشته نگردد هیچ عنصر تمدّنی پدید نمی آید.

ییونگ ـ 1961 ـ 1875ـ روح اجتماعی مذهب را یکی از مشترکات ادیان می داند.

دورکیم معتقد است: فرق جادو و مذهب در این است که جادو به طرف (فردیت) و مذهب به طرف (جمعیت) رو می کند.

دکتر شریعتی می نویسد:

(جامعه شناس و تاریخ جامعه شناسی به یک نتیجه می رسند و آن اجتماعی بودن روح مذهب است. حتی مذاهب عرفانی و آخرت گرا مذاهبی اجتماعی و امّت ساز و جامعه سازند.)70

پژوهشگران تاریخ جملگی بر این نظرند که اجتماع بشری بر اثر عقاید مذهبی پدید آمده است:

(از تحقیق در قدیمی ترین عقاید پیشینیان بر ما مسلّم شد که مذهب ایشان در بدو امر مبتنی بر پرستش نیاکان بوده و ایجاد خانواده و وضع قوانین اوّلیه نتیجه همین مذهب بوده است.)71

برای نمونه می توان به کنت و. فلنری ـ Kent.v. Flanneryو رابرت درنان ـ Robert Drennanـ اشاره کرد که از عنصر دین در تشکیل جامعه های نخستین سخن گفته اند:

( دین و آداب و شعایر برای تشکل نخستین مجموعه جوامع پیش از کریستف کلمب نظیر تمدّن اولمک ـ Olmec ـ در مکزیک نقش حیاتی داشته است.)72

در فرایند جامعه سازی هر اندازه عقاید و نمادهای دینی گستره بیش تری یافته به همان نسبت اجتماعهای بشری گسترش پیدا کرده است. وقتی ادیان

( 125 )

الهی در میان بشر ظهور کرد زمینه برای پایه گذاری و تأسیس اجتماعهای بزرگ و یک پارچه پدید آمد. زیرا گروههای انسانی خود را در سیطره یک روح و هدف مشترک که وحی به آنان می آموخت احساس می کردند و از یک قانون و رهبری یگانه پیروی می کردند. هر پیامبری بر پایه قانونهای وحی امتی قانونمند سامان می داد. در این میان شماری از پیامبران الهی مانند حضرت داود و سلیمان توفیق یافتند در بخش بزرگی از زمین حکومت واحد بر پا کنند و مردمان بسیاری را در قلمرو یک دولت بزرگ گرد آوردند.

در مباحث دین پژوهی و باستان شناسی بسیارند کسانی که بر این باورند پیدایی دولتها و پدیده شهر و شهرنشینی رهیافت آیینها و دینهاست:

(احیای توجه به نقش دین در تکامل فرهنگ منجر به پیدایش دیدگاههای نظری جدید حتی در باستان شناسی تمدّنهای کاملاً تاریخی شده است. اغلب باستان شناسان که حوزه و حدود کارشان فی المثل بین النهرین اواخر دوره ماقبل تاریخ بوده است دیگر برای تعلیل تشکّل دولت فقط به آثار مربوط به آبیاری یا فشار جمعیت توجه و تأکید نمی کنند. به مدت چند دهه محققانی که مشرب تاریخی یا مردم شناسانه داشته اند از جمله میرچا الیاده و پاول ویتلی چنین بحث کرده اند که مراکز مربوط به آیینها و شعایر هسته اصلی شهرهای اولیه بوده است.)73

در روزگار ظهور اسلام مدینة النبی وقتی چهره یک شهر به خود گرفت و بعدها هسته مرکزی جامعه و امت بزرگ اسلام گردید که بیش ترین ساکنان آن به یک باور و روح مشترک; یعنی اسلام دل بستند و به برکت دین پراکندگیهای فکری اخلاقی و سیاسی به هم کیشی و برادری و نوع دوستی تغییر یافت. سپسها نیز مسلمانان شهرهای بسیاری را در سرزمینهای گشوده

( 126 )

شده بنا نهادند. پاره ای از قرارگاههای نظامی به شهرهای بزرگی تبدیل شد.

شهرهای رمله ـ رام الله ـ جابیه و دابق در سرزمین شام از این شمار است. قاهره یکی از همین شهرهاست که نخست به نام فسطاط ـ محل چادر نظامیان ـ خوانده می شد. در زمان عمر شهرهایی چونان قیروان در تونس کوفه در امتداد فرات و بصره در کنار شط العرب ساخته شد. شهر واسط در زمان امویان در کنار یکی از شاخه های دجله بنا گردید. شیراز در ایران نیز در ابتدا قرارگاه نظامی مسلمانان بود. بصره و کوفه که درحوزه رودخانه دجله و فرات بنا نهاده شدند از مهم ترین مراکز تمدّن در آن روز به شمار می رفتند. جاحظ و کندی اهل بصره بودند.74

بنیان گذاری جامعه و شهر بر اجتماع و گردهمایی انسانها می افزود. به طور طبیعی پس از گردهم آمدن انسانهای بسیار در یک منطقه نیازهای جدیدی پدید آمد که برآوردن آنها به برنامه ریزی بستگی داشت و مدیریت و دولت و حکومت.

نیازمندیهای مادی رقابتها تلاشها و کوششها برای فراچنگ آوردن امور مورد نیاز و بِه سامانی زندگی انسانها را به کشف و ابتکار وا می داشت و از دیگر سوی آموزه های دین نیز بر خوشبختی و عزت مندی دنیایی انسان تأکید داشتند و نتیجه کوری و بدبختی در این دنیا را نابینایی و بدبختی بیش تر در آخرت می دانستند.75 به این ترتیب بشر به سوی امور و کارهایی پیش رانده شده که تمدّن آفرین بودند و جامعه را از رکود به در می آوردند و زمینه پیشرفت و توسعه را فراهم می ساختند.

2. پایه گذاری قانون

قانون از ارکان مهم و بنیادین تمدّن به شمار است.76

( 127 )

از وقتی انسان زندگی اجتماعی را آغاز کرد نیازمند قانون شد; زیرا انسان برای دستیابی به حق خویش بسیار پیش می آمد که دچار کشمکشها و گرفتاریهایی می شد. و چه بسا با تلاش گسترده و برخوردهای خشن و نزاعها افزون بر آن که به حق خود دست نمی یافت حقهایی نیز پایمال می شد. از این روی به نظم و قانون روی آورد و به آن گردن نهاد. و قانون به عنوان نخستین پدیده و عنصر اجتماعی و مدنی جای خود را در جامعه انسانی باز کرد.

در جامعه های نخستین به قانونهای کمی نیاز بود; اما با گسترش پیوندهای انسانی و زندگی اجتماعی گستره و شمار قانونها افزایش یافت. اجتماع و زندگی هر چه به سوی تمدّن پیش آمد به قانونهای کامل تر و فراگیرتر نیاز افتاد.

ادیان الهی از سپیده دم زمان برای سامان دادن زندگی بشر قانون آوردند.

پیامبران الهی تمام رسالت خود را در این می دیدند که مردمان را در زندگی و جامعه به پیروی از قانونهای الهی دعوت کنند. جامعه ای قانون مند و یک پارچه به وجود آورند. در آن مرحله از زندگی بشر که طاغوتها و حاکمان بزرگ توانستند ظهور پیدا کنند و اجتماع انسانها را از جاده عدل و قانون خارج سازند این پیامبران و پیروان آنان بودند که به مبارزه با بی قانونی بر می خاستند و برای پیاده کردن و اجرای قانون در جامعه از هیچ کوششی دریغ نمی ورزیدند.

به سازواری پیشرفت و همراه با زندگیِ رو به تمدّن بشر ادیان الهی کامل تر شد و شریعتها با قانونهای اجتماعی و اخلاقی و قاعده های حقوقی پیشرفته تری ظاهر شدند. تا آن که قانونهای گسترده اسلام در ساحتهای زندگی دینی بشر فرو فرستاده شد.

( 128 )

3. پایه گذاری دانش

از روزی که بشر استعداد فکری خود را برای فهم و کشف اسرار طبیعت به کار گرفت و به ساختن ابزار و فراگیری فنون برای بهبود بخشیدن به زندگی خود دست زد بذر تمدّن کاشته شد. پس از پیمودن راهی دراز کم کم به دانستنیها و دانشهایی دست یافت و تمدّن خود را بر آنها بنیان نهاد. در مسیر دستیابی انسان به تمدّن وحی و دین پاره ای دانشهای مورد نیاز را در اختیار بشر گذاشته است. شماری از پیامبران الهی از راه دریافتهای وحیانی خود دانشها و صنعتهایی را در میان بشر بنیاد گذاشته اند.

در این باره هم تاریخ پژوهان سخن گفته اند و هم در متنهای دینی جُستارهایی بیان شده است.

الف. ویل دورانت ریشه و سرچشمه بسیاری از دانشها و صنعتهای تمدّن مصر و دیگر سرزمینها را از پیامبران می داند. از جمله می نویسد:

(ابراهیم خلیل علم حساب را با خود از کلده (بین النهرین) به مصر آورده است.)77

ب. گروهی از صاحب نظران بر این باورند که تمام دانشها و پیشه ها را پیامبران پایه گذاری کرده اند و سپس بشر به گسترش و کمال بخشیدن آنها دست زده است.78

ج. شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق در مقدمه کتاب (حکمة الاشراق) دانش و حکمت در سرزمین پارس را که به دانایان آن سرزمین بمانند جا ماسف و فرشاد شور و بوذرجمهر منسوب است از آموزه های انبیای الهی دانسته است:

(عالم وجود هیچ گاه از دانش حکمت و دانایی که نمودار و قائم به آن بود و حجت و بیّنات خدای به نزد او باشد تهی نباشد و وی همان خلیفه و جانشین خدای بزرگ بود بر روی زمین.)79

( 129 )

د. فیلسوفان اسلامی بر این باورند که اندیشه های حکمی و فلسفی در تاریخ بشر به دست پیامبران الهی پایه گذاری شده است. برای نمونه: حکمای اشراقی نظریه مُثُل افلاطونی و نتیجه معرفت شناختیِ آن را که دانش و ادراک فرایند یادآوری است از یافته های فرابشری می دانند.80

در قرآن به پیدایی پاره ای از صنعتها در تمدّنهای پیشین که سرچشمه وحیانی داشته اشاره شده است. درباره حضرت نوح می فرماید:

(فأوحینا الیه أن إصنع الفلک بأعیُنِنا وَوَحْیِنا….)81

پس به نوح پیغام فرستادیم که بر دیدار ما و به فرمان ما کشتی بساز.

حضرت داود مأمور شد با آهن سرد و سخت که به امداد غیبی در دستش چون موم نرم بود صنعت زره بافی را بنیان نهد و در این کار نظمِ هماهنگِ بندها و حلقه های زره را رعایت کند.82

حضرت سلیمان به یاری خداوند از تواناییهای فراوانی برخوردار بود:

(و برای سلیمان باد را مسخّر کردیم… و برای او مس را چون چشمه آب روان کردیم… و از پریان که به چشم شما نیایند کسانی را مسخر کردیم که با رخصت پروردگارش در برابر چشمانش کارهای فنی انجام دهند… آنچه را سلیمان می خواست از غرفه های بلند و مجسمه ها و کاسه های بزرگ و دیگهای فرو رفته در زمین برای او می ساختند.)83

در حکومت حضرت سلیمان با الهام غیبی هم در صنعت معماری پیشرفتهای بسیاری حاصل شد و بناهای بلند بنا گردید و هم در عرصه هنرِ نقاشی و مجسمه سازی گامهای بسیار بلندی برداشته شد و هم در صنعت فلزکاری انقلابی بزرگ پدید آمد.

این تمدّن و پیشرفت صنعتی هنری و معماری شگفت انگیز سرزمین

( 130 )

سلیمان بویژه کاخ ساخته از آبگینه او بود که ملکه سبا را به شگفتی وا داشت و هنگام ورود به کاخ و دربار سلیمان از فرط صفا و تلألؤ پنداشت آب است و جامه از ساق پا برگرفت.

گفت: این قصری است از آبگینه صاف.

ملکه سبا از آن دستگاه با عظمت نبوت به حیرت آمد و گفت: بارالها! من سخت بر نفس خویش ستم کرده ام و اینک با رسول تو سلیمان تسلیم فرمان یکتا پروردگار عالمیان گردیدم.

سخن گفتن از دیگر عناصر تمدّن مانند: حکومت هنر صناعت بازرگانی و… و نشان دادن جایگاه واقعی و تاریخی هر کدام با توجه به آموزه های وحی و دین بویژه در اسلام از مجال این نوشتار بیرون است. اما از این چشم انداز وقتی دین و تمدّن را به درستی می نگریم می بینیم دین آن چنان که هست و تمدّن آن چنان که باید باشد با یکدیگر همسایه دیوار به دیوارند. از همین روی در تاریخ بشر هرگاه دین با چهره روشن و آموزه های زلال و ناب خود ظاهر شده رهیافت تمدّنی برای بشر داشته است. برهه هایی از تاریخ که پیامبران الهی آموزگار و هدایت گر بشر بوده اند و دین تمامی یا بخشی از جلوه های خود را مجال یافته بنمایاند و در بوته اجرا نهد تمدّن معنوی و انسانی سربرافراشته و افزون بر زوایای معنوی جامعه و نیاز معنوی انسانها زوایای مادی جامعه و نیازهای مادی انسانها را نیز پوشش داده و بر آورده و به هر سرزمینی که راه یافته عمران و آبادانی رفاه و امنیت و بارقه های معنوی را به ارمغان برده است.

اکنون نیز دینِ اسلام به عنوان آخرین دین وحیانی و نهایی ترین مرحله از سیر تکامل دین در بستر کمال یافته فرهنگ و تمدّن بشر این توان را دارد که تمدّن واقعی بشر را همراهی و پشتیبانی کند.

( 131 )

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان