عمده ترین علت ظهور اندیشه سکولاریسم در جهان غرب
سکولاریست ها مدتی است حمله گسترده ای را بر علیه حاکمیت دین مبین اسلام و مسلمانانی که خواستار حاکمیت اسلام اند آغاز کرده اند. یکی از ترفندهای زشت غربیها برخورد با فرهنگ و اندیشه ملل سایر کشورهای جهان، تخطئه، تضعیف، سبک شمردن اندیشه های ملتها و در پی آن القاء و تزریق اندیشه های وارداتی و نهایتا استحاله فرهنگی ملتها است. عقده های روانی ناشی از فشارهای کلیسا از یک طرف و بغض و حسد ناشی از پیشرفت علمی مسلمانان ازطرف دیگر آنان را بر آن داشته که در نفوذ فرهنگی ـ استعماری دینداری و دین مداری مسلمین را نشانه روند و با طرح موضوعات مانند دموکراسی، حقوق بشر و... عقاید ناصواب خود را بر آنان تحمیل کنند. سکولاریسم یکی از اندیشه های وارداتی جهان غرب است که با هدف دین زدایی و منزوی کردن دین از عرصه اجتماع مسلمین به اشکال گوناگون در سالهای اخیر اندیشه دینی را هدف قرار داده است. شگفت آور آن است که بسیاری از این سکولاریستها در دوران قدرت و سلطه کمونیسم، کمونیست بودند و هنگامی که کمونیسم با سرعت از هم فروپاشید لباس دموکراسی پوشیدند و چنان منادی آن شدند که گویا از همان کودکی از هواداران دموکراسی بوده اند.
با نگاهی به گذشت پانزده سده از مسیحیت این نکته روشن می شود که کلیسا در هیچ دوره و عصری نتوانسته است حکومت دینی مسیحی تشکیل دهد بلکه حداکثر قدرت کلیسا در ابعاد فرهنگی و استقلال از قدرت و حکومت بوده است. کلیسا نهایتا در سده های محدود ـ (رنسانس)، قدرت محاکمه مخالفان آموزه های دینی را دراردوگاه هایی موسوم به تفتیش عقاید داشته است که آن هم زیر نظر امپراتور و حکومت انجام می گرفت. اگر فرضا در گوشه ای از دنیا، حاکم مطلق آن پاپ یا کشیشی باشد که این حکومت نه حکومت دیانت مسیح که حکومت پاپی است. از این روست که سکولارها عقب نشینی دیانت مسیح رادر عرصه اجتماع، علمی و عقلی توصیف می کنند و خواهان الگو برداری از آن در جوامع اسلامی اند. لیکن موضع قرآن کریم و سنت پیامبر اسلام(ص) درباره همبستگی دین با سیاست بسیار واضح بوده و روشن ترین دلیل برای ادغام دین با سیاست و حکومت، شیوه عملی پیامبر اسلام(ص) است که برخاسته از وحی الهی است. آن حضرت در بدو ورود به مدینه اقدام به تشکیل حکومت اسلامی کرد و منشور حکومتی خویش رابا الهام از آیات قران کریم بنا نهاد.
امروزه آیین مسیحیت جدای از سیاست، حکومت و عرصه های مختلف اجتماعی را به صورت رسمی پذیرفته است و متولیان کلیسا هیچ نوع داعیه حکومت و مداخله در مسائل اجتماعی را ندارند. پاپ و کشیشان به موعظه، نصیحت و دعاهای یکشنبه در کلیساها، آن هم برای جمعی بسیار محدود بسنده می کنند.
این در حالی است که کلیسا در قرون متمادی یک قطب قدرت در برابر امپراتور به حساب می آمد و هر چند در امور اجرائی کشور مستقیما دخالتی نداشت اما برای خود تشکیلات مستقلی مانند دادگاههای تفتیش عقاید، نظارت بر مراکز تعلیماتی و عام المنفعه، سرزمین ها و ثروتهای کلان داشت. علاوه بر آن از اقتدار معنوی و نفوذ بر دل های متدینان نیز برخوردار بود و مجموع این ها موجب می شد که کلیسا در کنار امپراتور یک قطب قدرت به حساب آید.
به طوری که حکومت ها آن را به عنوان یک رقیب برای خود پذیرفته بودند. اما این هیبت و قدرت کلیسا از حوالی سده چهاردهم رو به افول گذاشت. تمامی مراکز کلیسا از محکمه ها گرفته تا سرپرستی یتیم خانه ها از حیطه آن خارج شد. این افول قدرت دارای علل زیادی است. از جمله علل عمده و مهم آن اناجیل اربعه و آیین مسیحیت است که زمینه و بستر پیدایش سکولاریسم را در جوامع غربی هموار کرد.
آیین مسیحیت و انگیزه ظهور سکولاریسم
حواریون، مسیحیان آن دین راستینی را که خداوند بر حضرت عیسی بن مریم(ع) نازل کرده بود نشناخته اند بلکه چهره تحریف شده دین خدا را می شناسند. برای نمونه آنچه پولس یکی از حواریون حضرت عیسی(ع) آورده بود. پولس دین حضرت مسیح(ع) را با بت پرستی رایج آن روز به هم آمیخته بود.
برنتون می گوید:
نتیجه ای که می توان گرفت اینکه پولس اولین و بزرگترین مفسد نسبت به تعالیم آسمانی حضرت مسیح(ع) بود. او از پیش خود چیزهایی بر دین جدید افکند و افزود که در دین نازل شده از سوی خداوند نبود بنابراین دین مسیح(ع) جنبه الهی و کمالی خود را از دست داد.
تحریفی که در دین پذیرفته شده مسیحیان ـ که می پنداشتند دین خداست ـ پیش آمد تنها در زمینه عقاید نبود که این نیز به نوبه خود مهم است بلکه جدا کردن عقیده از شریعت و قانون و عرضه دین برای مردم به عنوان اینکه تنها یک عقیده است، بدون کانون!
از جمله تحریفات خدا انگاشتن عیسی، ادعای فرزندی او برای خداوند و ضمیمه ساختن خدای سومی به این دو تا سه خدا در یک خدا شود؛ پدر و پسر و روح القدس. اما تنها تحریف در عقیده نبود بلکه جداسازی عقیده از شریعت و عرضه کردن دین بدون شریعت و قانون بر مردم با شعاری که ریشه دینی نداشت و بر پایه «کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا واگذار» استوار بود به آن تحریفات افزوده شد.
بهر حال اندیشه سیاسی حواریون درباره حکومت و چگونگی ارتباط آن با دین مختلف بود. اندیشه آنان به قبل از مسیحیت بر می گردد زیرا حواریون و طرفداران نخستین مسیحیت از دو گروه تشکیل می شدند.
گروهی غیر یهودی که معتقد به تمدن و فلسفه روم خصوصا رواقیان بودند. گروه دیگر طرفدار یهود بودند که این خود منشأ پیدایش دو فرهنگ و اندیشه متقابل در آیین مسیحیت و مهمترین مبدأ پیدایش سکولاریزم در مسیحیت شد.
تجمل گرایی، فساد مالی و اخلاقی، انبوه سازی ثروتهای شخصی و بادآورده، ایجاد فاصله های طبقاتی، شکم بارگی های آشکار به جای ساده زیستی، گزینش حداقل زندگی متوسط، باده خواری و غیره در زندگی مردم بسیار اثر منفی گذارده بود.
سنت حضرت عیسی(ع) و فقدان قوانین اجتماعی و حکومتی
دینی که مدعی حضور در عرصه حکومت و سیاست است می بایست حداقل حاوی چند حکم حکومتی و اجتماعی باشد تا دین باوران به دلیل اجرای آنها خود را مدعی مشارکت در دولت بدانند یا به بهانه جامه عمل پوشاند به مقاصد دین (اجرای احکام) حکومت غیر دینی را سرنگون کرده و حکومت دینی تشکیل دهند. چنان که آیین مقدس اسلام حاوی چنین احکامی است، مانند حکم جهاد، مقابله به مثل، زکات، خمس، حج، امر به معروف و نهی از منکر، حدود و دیات و غیره که اجرای این احکام در سایه تشکیل حکومت امکان پذیر می شود.
اما در آیین مسیحیت و انجیل، قوانین اجتماعی و حکومتی نمی بینیم.
و در جایی دیگر می خوانیم: «و اما عیسی چو دانست که می خواهند بیایند او را و به زور پادشاه سازند باز تنها به کوه بر آمد» (2)
این آیه بیان عکس العمل آن حضرت در امتناع از تشکیل حکومت بود. نتیجه آنکه حضرت عیسی(ع) نه تنها با کنار کشیدن خویش از عرصه حکومت و اجتماع مزرعه مستعدی برای رشد و نمو سکولاریسم در مسیحیت ایجاد کرد بلکه با تأیید ضمنی یا صریح حکومت های وقت و نهی از برخورد با آنان و مطابق اناجیل موجود، بستر پیش روی قطب حکومت در مقابل قطب کلیسا را هموار کرد.
آری بذرهای جدایی دین از حکومت که شعار سکولاریسم ها است بوسیله سخنان حضرت عیسی(ع) و حواریون در مسیحیت پاشیده و سپس به وسیله تفاسیر مجتهدان بزرگ مسیحیت بارورشد و رو به گسترش نهاد و به صورت یک نظریه دو پادشاهی، یا شمشیری رسما جزء مبادی و اصول مسیحیت شناخته شد.
فوستل دوکولانژ مورخ سده نوزدهم می گوید: «دین مسیح مذهب را از حکومت تفکیک کرد و گفت که چون مذهب آسمانی است با موجودات زمینی آمیخته نمی تواند شد. عیسی به مردم گفت: «آنچه از قیصر است به قیصر و آن چه از خداوند است به خداوند ادا کنید» و تا آن زمان کسی به این صراحت خداوند و حکومت را از یکدیگر متمایز نشمرده بود»(3)
«علنا اظهار کرد مذهب را با حکومت هیچ گونه مناسبتی نیست»(4)
آنچه مسلم است صحت قضاوت تمامی اقوال متوقف بر اعتبار اناجیل موجود است. آنچه از عدم مشارکت حضرت عیسی(ع) و دخالت آیین مسیحیت در قلمرو سیاست و دولت با توجه به مدت کوتاه رسالت حضرت عیسی (سه سال) بوده است بر محوریت اناجیل بررسی می شود.
حاصل سخن:
مسلمانان با توجه به این که حضرت عیسی(ع) جزء پیامبران شاخص خداوند و اولوالعزم است معتقدند که آن حضرت در صورت هیچ وقت به حکومت امپراتوران ملحد تن نمی داد و آن چه را که از برخورد نرم وی با شاهان گزارش شده است در صورت پذیرش باید بر تقیه و رعایت مصالح مهم آن زمان حمل کرد.
در هر صورت آیین مسیحیت جزء علل اولیه و اساسی پیدایش سکولاریسم بوده است و استناد ریشه های سکولاریسم به کتاب مقدس با توجه به سخنان و رفتار حضرت عیسی در دوره کوتاه رسالت خود و به اعتبار اناجیل موجود است. از طرف دیگر با توجه به عدم مصونیت تفاسیر متون دینی از تحریف، نارسایی تعالیم انجیل و تعارض دستاوردها و آموزه های مسیحیت هم چون تثلیث و غیره و همچنین ضعف آن ها نسبت به تبیین عقلانی باورهای دینی و رویارویی دین مسیحیت با دستارودهای نوین علمی و تعارض های آشکار میان فرضیه ها و قوانین علمی با عقاید دینی از عوامل پیدایش سکولاریسم به شمار می روند.
آنچه مسلم است اینکه آیین مسیحیت به دست کلیسا و کشیشان و متفکران مسیحی دچار خطاها و لغزش های متعدد و جبران ناپذیر شد که امروزه تفکیک کامل دین و حکومت در جهان غرب را شاهدیم. لیکن دین خداوند چنین نیست نه آن هنگامی که از سوی خدا نازل شد و نه در اجرای عملی و در واقعیت تاریخی. آیات فراوانی در قرآن مجید گواه بر وحدت و عینیت عملی دیانت و سیاست اند.
«یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالعدل»(5)
«لقد اتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه و آیتنا هم ملکا عظیما»(6)
برخی دیگر از آیات به صورت کلی یکی از اهداف بعثت پیامبران الهی را در مجموعه ای از مقررات و قوانین اجتماعی و دنیوی ابلاغ کرده است وجامه عمل پوشانیدن به آنها را موجب تحقق قسط و عدالت می داند.
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»(7)
آیه فوق اشاره به برخی قوانین مربوط به دنیا دارد که رعایت آنها منجر به عدالت می شود، قوانینی که به وسیله پیامبران برای انسان فرستاده شده است. این مسئله به معنای اهمیت دادن به مسائل دنیوی مردم است.
صد هزاران ز انبیای حق پرست
خود به هر مرکز سیاست را به دست(8)
در خاتمه باید اشاره کرد که سکولاریسم نوعی تهاجم فکری است حاصل از عکس العمل طغیان کلیسا و یکی از پیامدهای تحریفی بود که در دین پولس پدید آمد، دینی که اروپا آنرا به عنوان دین خدا گرفت و به سکولاریسم انجامید.