عصر ما، ش 232
چکیده: عناصر و مؤلفه های دین داری را می توان به چهار بخش تقسیم کرد: بینش ها; احساس ها; ارزش ها و رفتارهای دینی . در سه بخش نخست، وضعیت دین داری کم و بیش همان شرایطی را دارد که در بیست سال پیش وجود داشت; اما در رفتارهای دینی، فقط بخشی تحت نظارت و الزام حکومت بوده دچار تنزل شده است . چشم انداز آینده، سمت و سوی گفتمان دینی معنویت گرا، نوگرا و مردم سالار است .
1 . جناح راست محافظه کاران وضع دین داری در کشور را فاجعه بار دانسته، علت العلل آن را نیز فاجعه دیگری به نام «دوم خرداد و اصلاحات » می دانند . اگر علت پیروزی اصلاح طلبان و شکست محافظه کاران همانا دین گریزی و فساد اکثریت جامعه و جوانان بوده است، آن گاه باید به این پرسش پاسخ داد که علت تولید چنین وضعیتی در دوره پیش از دوم خرداد چه بوده و نیروی غیر اصلاح طلب حاکم در آن دوره چه سیاست ها و رفتاری را اعمال کرده بود که نتیجه آن ظهور چنان اکثریت دین گریز، مخالف با دین داری محافظه کارانه یا اقتدارطلبانه و موافق با اصلاحات و اصلاح طلبان شده است؟
2 . اگر جناح محافظه کار این وضعیت را فاجعه بار و سیاه توصیف می کند، جز این نیست که الگوی مطلوب دین داری و گفتمان دینی در نظر آنان، ایشان را به سمت چنین واقع داوری (1) و قضاوتی در مورد وضع موجود سوق می دهد . از این روست که شناخت گفتمان های دینی موجود و تعیین وضعیت دین و دین داری مطلوب در جامعه، ضرورتی برای شناخت واقعیت و ارزیابی آن است .
3 . واقعیت های شهودی و آماری در جامعه ما نیز نشان می دهد که شکاف دینی، یکی از چند شکاف بالفعل و نسبتا فعالی است که جریان دارد و در راس این دوگانگی، شکاف میان دین رسمی با دین غیر رسمی است . در یک سو، گفتمان دینی و فرهنگی ای است که نهادهای رسمی و حاکمیت، دست اندرکار تولید، توزیع و تبلیغ آن است و در سوی دیگر، نوعی گفتمان و فرهنگ دینی است که در جامعه و میان طبقات و قشرهای اکثریت و رو به گسترش آن جاری است . البته هیچ یک از دو عرصه این شکاف در درون خود دارای انسجام و پیوستگی نیست; چنان که گفتمان دینی رسمی و حاکم نیز در درون خویش فاقد وحدت منطقی و منطق وحدت است .
4 . برای یک مطالعه مقایسه ای میان وضعیت دینی و دین داری در ایران کنونی با ایران سال های اولیه انقلاب اسلامی و صرف نظر از واقع داوری یا ارزش داوری (2) ، می توان عناصر و مولفه های دین داری را به چهار بخش تقسیم کرد و وضعیت هر بخش را در شرایط کنونی با شرایط بیست و سه سال پیش سنجید . این چهار بخش عبارتند از: 1 . بینش ها و باورهای دینی; 2 . احساس ها و تجربه های درونی دینی; 3 . اخلاق و ارزش های دینی; 4 . رفتارهای دینی; اعم از رفتارهای فردی و رفتارهای جمعی .
آمارهای موجود نشان دهنده این واقعیت است که در بخش اول تغییر محسوس و معناداری رخ نداده است و بینش ها و باورهای دینی جامعه کم و بیش همان هایی است که در بیست سال گذشته بوده است . در بخش دوم نیز نه تنها در میان توده مردم و حتی جوانان با کاهش و افت روبه رو نیستیم، بلکه با توجه به رشد گفتمان دین معنوی و پیش افتادن اسلام عرفانی از اسلام فقهی در جامعه می توان از نوعی پیشرفت سخن گفت . در بخش سوم باید میان اخلاق به معنای [ethics] با اخلاق به معنای تفکیک کرد . اخلاق به معنای مورالیته و یا به تعبیر دقیق تر، «اخلاقیات » ، که شامل نورم ها (3) و هنجارهای اجتماعی - اخلاقی است، بیشتر به بخش چهارم، یعنی رفتارها مربوط می شود . اخلاق یا اتیک دینی، شامل اصول و آرمان های اخلاقی و ارزش های عام و جهت دهنده کلی است که با عدالت خواهی، آزادی طلبی، صداقت، اخلاص، وفاداری و بیزاری از ظلم، دروغ، ریاکاری، نفاق و . . مشخص می شود . این قبیل ارزش های دینی که ارزش های انسانی هم هستند، نه تنها در میان نسل نو و جوانان کاهش نیافته، بلکه باید گفت مبنای برخی رفتارها و هنجارشکنی هایی که مشاهده می شود، همین انگیزه ها و صفات متعالی است که آثار خود را به صورت واکنش هایی، گرچه بی سابقه یا غیر عرفی، به کنش ها و رفتارهای ظاهرا دینی و باطنا مخالف با اصول حقیقی و روح دین داری و گوهر و ذات دین آشکار می سازد .
شاید عمده ترین تغییر و تفاوت محسوس و معناداری که در الگوی دین داری جامعه و جوانان دیده می شود، به بخش چهارم، یعنی حوزه رفتاری تعلق دارد . در این بخش است که آمارها نشان دهنده کاهش فراوانی است; به طوری که نه تنها در مقایسه با سال های اولیه انقلاب، بلکه در سنجش نسبت به سال های پیش از انقلاب نیز سطح پایین تری را به نمایش می گذارد . اما در اینجا نیز نرخ کاهش در حوزه رفتارهای اجتماعی بیش از رفتارهای فردی است . کاهش کسانی که اعمال و مناسک مذهبی، مانند نماز یا روزه را انجام می دهند، قابل توجه است; اما بیش از آن، کاهش کسانی است که الگوی حکومت دینی را قبول دارند . الگوهای رفتاری دینی، از قبیل حضور در مساجد، رعایت پوشش حجاب برای زنان و ارتکاب یا اجتناب از اوامر و نواهی فقاهتی و شریعت مدارانه و انجام یا ترک تکالیفی از قبیل دادن خمس و زکات نسبت به سال های اولیه انقلاب کاهش یافته است . اما در همین جا نیز شاهد عدم کاهش در آن گونه رفتارهای دینی هستیم که کمتر دست خوش مداخلات حکومتی شده است . رفتن به زیارت که هنوز با اوامر و نواهی حکومتی درنیامیخته، همچنان از همان الگوی دینی گذشته تبعیت می کند .
5 . همان گونه که گذشت، در مقایسه با سال های اولیه پس از پیروزی انقلاب، از میان چهار بخش دین داری، بخش رفتارها مشمول نوعی افت و کاهش آماری در جامعه شده است . برای تحلیل و تبیین چنین کاهشی باید چهار فرایند موازی را مورد بررسی قرار داد . این چهار فرایند عبارتند از: 1 . فرایند تحول سیاسی; 2 . فرایند تحول اجتماعی; 3 . فرایند تحول گفتمان; 4 . فرایند تحول جهانی . از میان این چهار فرایند، سه فرایند اول، فرایندهای داخلی ایران هستند و فرایند چهارم امری خارجی است . این چهار فرایند تحول، به ایجاد وضعیت کنونی الگوی دین داری منتهی شده و موقعیت امروزی را در یک رابطه همبسته و متقابل رقم زده است که در صورت تداوم آن می توان چشم انداز وضعیت دینی و دین داری در آینده را رصد کرد . جامعه ما در مرحله قبل از انقلاب در مقایسه با کشورهای اسلامی و عربی از حیث رفتار دینی وضعیت بهتری نداشت . آنچه موج دین داری و اسلام خواهی را در میان مردم و جوانان به راه انداخت، عرضه الگو و قرائتی از دین بود که منادی عدالت خواهی و ظلم ستیزی، و دفاع از آزادی به شمار می آمد . اسلامی که متفکران و روشنفکران دینی در گفتار، نوشتار و آثار خود به مردم و جوانان معرفی می کردند و پرچمی که امام خمینی به عنوان دین برافراشت، پرچمی بود که مهر اسلام آمیخته با کرامت و حقوق انسان، آزادی و عدالت و نفی استعمار و استبداد و استثمار را با خود داشت و با عقلانیت، علم و ترقی خواهی موافق بود . در آغاز پیروزی انقلاب، اسلام حاکم، اسلامی بود که جمهور مردم را مبنای نظام سیاسی می دانست و تحول از ساختار استبدادی و خودکامه را به سوی ساختار دموکراتیک و مردم سالار رهبری می کرد; ولی در طول یک فرایند چندین ساله تا پیش از دوم خرداد، تحولات سیاسی در جمهوری اسلامی به سمت و سویی رفت که تا حد زیادی الگوی دولت دینی به دین دولتی استحاله شد و نگرش ها و رفتار مردم را نسبت به دین و حکومت دینی تحت تاثیر قرار داد . سخن گویان رسمی دین، با متفکران دهه پنجاه تفاوت معناداری داشتند . گفتمان سنت گرایی که در فضای سال های دهه پنجاه نمی توانست جوانان و جامعه را اقناع و به سوی خود جذب کند، اینک با استفاده از قدرت خود را بر مسند می نشاند و با ذهن و زبان خشونت گرا، تحقیرآمیز نسبت به ملت، خصومت ورز نسبت به آزادی و مردم سالاری و ... به عنوان نماینده همزمان دین و دولت رسمیت می یافت . مردم، به ویژه جوانان و زنان، روزبه روز از گفتمان های دینی سنت گرا، بنیادگرا و شریعت گرا بیشتر فاصله گرفته، به سوی گفتمان های دینی نوگرا، معنویت گرا، مضمون گرا و همنوا با آزادی، کثرت گرایی، عدالت و حقوق بشر متمایل شدند .
6 . اگر ما در بخش بینش ها، اخلاق و ارزش ها، صرف نظر از تفسیرهای نوی که در هر یک از زمینه های مذکور وجود دارد، همچنان شاهد تداوم و شباهت نسبی وضعیت کنونی دین داری در مقایسه با آغاز انقلاب هستیم و تحولات جامعه در حال دگرگونی ایران بدان جا منجر نشده که همزمان با شکست نیروی فکری - سیاسی محافظه کار و بنیادگرا، دین و دین داری یک جا از دل و ذهن جوانان و دانشجویان و نسل جدید رخت بربندد، به این دلیل است که گفتمان دینی اصلاح طلب نگذاشته است که سنت گرایی و بنیادگرایی، خود را به عنوان تنها گفتمان دینی به مردم معرفی کند و جامعه همچنان این امکان را داشته و دارد که اشکال گوناگون دین داری را از یکدیگر تشخیص و تمییز دهد .
برخی آسیب های حاصل از تحولات دو دهه اخیر در ایران نشان دهنده این حقیقت است که تضعیف بخش هایی از دین، ارتباط مستقیم و معناداری با کارنامه و عملکرد دین و دولت دینی حاکم دارد; کارنامه ای که از طریق دو مکانیسم موازی می تواند فرایند سکولاریزه شدن را تقویت کند: نخست قدسی سازی امور واقعا عرفی و دیگری اجباری کردن دین داری و تبدیل آن از موضوع هژمونی به موضوع سلطه . دین و اسلام موضوع سلطه نیست و به همین سبب، پیامبر نماینده سلطه نیست (لست علیهم بمصیطر) . بلکه او اسوه است . دین اسوه تنها از طریق کسب هژمونی و نفوذ معنوی و داوطلبانه و آزاد و از طریق دعوت در جامعه مدنی و نهادهای دینی خودجوش و با اختیار پایدار می شود . مقایسه ایران با جوامع مسلمانی همچون مصر یا مالزی نشان می دهد که بسط و گسترش دین داری اساسا نیازمند انقلاب اجتماعی است; نه الزاما انقلاب سیاسی . انقلاب سیاسی، دولت و سلطه می آورد; اما انقلاب اجتماعی، دین و هژمونی را در پی دارد . این واقعیت، مسؤولیت اصلاح طلبان را مضاعف می کند . در یک جامعه مسلمان و دینی، زیربنای پایداری اصلاح سیاسی و دیگر اصلاحات را اصلاح اجتماعی متکی بر اصلاح دینی تشکیل می دهد . اصلاحات در جامعه و حکومت بیش از هر چیز نیازمند اصلاحات در دین و دین داری است و از اصلاح طلبان انتظار می رود که با توجه به الگوی انقلاب اجتماعی و کسب هژمونی در ارتباط با دین به عنوان یک ایمان، فرهنگ و زیست جهان، به تصحیح خطاهای فاحش حکومت و گفتمان دینی بنیادگرا - شریعت گرا اهتمام ورزند . با توجه به تجربیات گذشته و وضعیت کنونی، چشم انداز آینده، سمت و سوی گفتمان دینی معنویت گرا، نوگرا، مردم سالار و عدالت طلب است; گفتمانی که بر پایه جامعه و انتخاب مردم استوار و هژمونی اجتماعی و فکری را از آن خود می کند . از هم اکنون می توان افق فردا را دید که دین دولتی و متکی بر اجبار و اقتدار، دین حداکثرگرا و تمامیت خواه، دین ضد عقلانیت، عدالت، آزادی، حقوق پایه انسان و ارزش های عموم بشری، جایی ندارد .
اشاره
هم اکنون هیچ کس منکر نیست که در دو دهه گذشته، در حوزه فرهنگ دینی و نسبت میان دین و دولت، کاستی ها، خطاها و افراطکاری هایی صورت گرفته است که واکنش آن را امروزه می توان در بخشی از جامعه در قالب مقاومت ها و اعتراض های اجتماعی دید . این واقعیت اجتماعی بی شک نیازمند پژوهش های جامعه شناختی و بررسی های عمیق فرهنگی است تا با شناخت ریشه ها و عوامل ناپیدای آن، بتوان زمینه های لازم را برای اصلاح و بهبود وضعیت موجود فراهم ساخت . با چشم پوشی از مطالب پراکنده ای که در این نوشتار آمده است، می توان ملاحظات زیر را نسبت به این مقاله ارائه کرد:
1 . نویسنده محترم مسلم گرفته است که همه مخالفان سیاسی ایشان، همگی وضعیت دین داری در ایران را ناهنجار دانسته، آینده تیره و تاری را برای آن تصویر می کنند . درست است که برخی افراد، که اتفاقا از جناح های مختلف سیاسی هم هستند، گاه در فضای ملتهب سیاسی سخنان کلی و غیر مستندی بیان می کنند که به این گونه برداشت ها دامن می زند، ولی انصافا هیچ جریان رسمیی را در کشور نمی شناسیم که به صورت عام معتقد به این مطلب باشد و دستاوردهای بزرگ فرهنگی و دینی انقلاب را این چنین نادیده بگیرد . البته در سال های اخیر برخی از شخصیت های جناح راست به منظور نقد جریان اصلاحات و نیز برخی از شخصیت های جناح اصلاح طلب برای اثبات عرفی شدن دین (سکولاریزاسیون) و لزوم جدایی دین از دولت، به علائم و نشانه های دین گریزی و ارزش ستیزی استناد کرده اند; ولی این گونه اظهارات نه می تواند بیان گر دیدگاه های یک جناح باشد و نه باید آنها را مبنای بررسی های علمی قرار داد .
2 . هر چند در مقاله حاضر بر برخی از این ناهنجاری ها و ریشه های آن به درستی انگشت گذاشته شده، اما به نظر می رسد که به جای تحلیل جامع و عمیق موضوع، مباحث فرهنگی را با جدال ها و کینه های سیاسی در هم آمیخته است . (4) نویسنده محترم به جای آن که خود را با بی طرفی علمی به متن حوادث گذشته نزدیک کند و مسائل را با توجه به شرایط همان دوران مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد، از منظر شرایط کنونی و با ادبیات سیاسی موجود به تبیین و ارزیابی گذشته نشسته است . حقیقت آن است که جریان های فرهنگی و فکری در ایران معاصر دقیقا بر جناح بندی های سیاسی منطبق نیست . از آن جا که جناح های سیاسی در ایران بیشتر بر اساس مناسبات اجتماعی و پیوندهای عاطفی شکل گرفته و کمتر از مبانی فکری و ایدئولوژیک ناشی شده است، از این رو نمی توان کنش و واکنش های فرهنگی گروه ها را با مواضع سیاسی آنان مرتبط ساخت . از سوی دیگر، بی بنیادی اندیشه سیاسی در ایران سبب شده است که جناح های سیاسی همراه با ظهور امواج تلاطم های اجتماعی، به سرعت مواضع فکری و فرهنگی خود را جابه جا کنند و گذشته خود را به دست فراموشی بسپرند . برای مثال، بسیاری از برخوردهای خشن و تنگ نظرانه ای که نویسنده محترم آنها را به مخالفان سیاسی خود نسبت می دهد، محصول نگرش های رادیکال و چپ گرایانه کسانی است که امروزه در صف مقدم اصلاح طلبی و نوگرایی قرار دارند . بنابراین پیشنهاد می شود که پژوهش درباره دین داری در ایران کنونی را با نگاهی فرهنگی و اجتماعی و به دور از جانب داری های سیاسی دنبال کنیم .
3 . نویسنده محترم با ارائه یک تقسیم دووجهی از اندیشه های دینی در جامعه، گفتمان سنت گرا، بنیادگرا، شریعت گرا را در مقابل گفتمان نوگرا، معنویت گرا، مضمون گرا قرار می دهد . گذشته از ابهام های موجود در این واژه ها، گرایش های فکری در بین متفکران ما متنوع تر و رنگارنگ تر از آن است که بتوان آنها را با یک تصویر سیاه و سفید و با تعابیر مبهم و چندپهلو حکایت کرد . آنچه این دسته بندی را دشوارتر می سازد، فقدان بحث های بنیادین و ایدئولوژیک در ایران است که افراد و گروه ها دقیقا مواضع خویش را با شفافیت و قاطعیت نسبت به پدیده ها و مفاهیم جدید بیان کنند . دست کم می توان گفت که ادبیات نویسنده، مولود اندیشه های گروهی از نخبگان سیاسی در سال های اخیر است و به هیچ وجه نمی تواند در تحلیل گذشته فرهنگی کشور به کار آید . تحلیل های فرهنگی و اجتماعی، نیازمند یک ادبیات دقیق تر، متنوع تر و پیچیده تر است .
4 . در این مقاله، با تقسیم بندی عناصر و مؤلفه های دین داری به چهار بخش (بینش ها، احساس ها، ارزش ها و رفتار) ادعا شده است که در سه بخش نخست، شرایط کنونی دین داری در ایران نسبت به گذشته چندان تغییری نکرده است و در بخش چهارم نیز تنها در مواردی که تحت نظارت و الزام حکومت قرار گرفته دچار تنزل شده است . قبل از هر چیز باید گفت که این گونه ادعاهای قاطع باید مستند به آمار و اطلاعات دقیق و علمی باشد که نه از گذشته چنین آمارهایی در دست است و نه چندان می توان به پژوهش های پراکنده ای که در سال های اخیر صورت گرفته است اعتماد کرد . تفاوت ها یا حتی تناقض های موجود در این پژوهش های میدانی، نشان از ضعف روش ها و داده های اطلاعاتی دارد . وانگهی، این داوری به صورت کلی و برای اقشار و نسل های متفاوتی اظهار شده است که در ایران کنونی از یک بافت و ساخت مشترک فکری و اجتماعی برخوردار نیستند . در یک پژوهش علمی باید موضوع و مورد مطالعه (case) دقیقا تعریف و تحریر شود .
از این ملاحظات روش شناسانه که بگذریم، به نظر می رسد که نویسنده محترم تصوری انتزاعی از مؤلفه های چهارگانه در ذهن داشته و به جنبه های کیفی و محتوایی باورها، احساس ها، ارزش ها و رفتارها توجه کافی مبذول نداشته است . به راستی آیا می توان تاثیر عمیق و گسترده انقلاب اسلامی بر شناخت ابعاد گوناگون اسلام و توانمندی آن را در اصلاح و اداره جوامع انسانی نادیده گرفت؟ آیا آشنایی مردم ایران با ارزش های اخلاقی و اجتماعی اسلام در امروز، با گذشته قابل مقایسه است؟ در حوزه رفتارها نیز نظر نویسنده به صورت کامل قابل پذیرش نیست . پدیده های جزئی و ظاهری را به هیچ روی نمی توان ملاکی برای قضاوت های کلی قرار داد . آنچه نویسنده درباره رفتارهای تحت نظارت حکومت گفته است، هر چند خالی از پاره ای حقایق نیست، ولی تحلیل و نتیجه گیری احتمالی ایشان (که ظاهرا نظر به جداسازی حوزه دین از حوزه سیاست دارد) نادرست است . این بحث نیاز به بررسی های بیشتر دارد .
5 . نویسنده با یک تحریف آشکار، ریشه های انقلاب اسلامی را در اندیشه های روشنفکران دینی دانسته است و حضور روحانیت اصیل در انقلاب را ناشی از سلطه سیاسی می داند . این بحث را هر چند باید در یک تحلیل دقیق تاریخی و فرهنگی از انقلاب اسلامی ارائه کرد، ولی به یک نکته می توان اشاره نمود و آن این که جریان های روشنفکری دینی پیش از انقلاب که در قالب گروه هایی چون نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق و ... متمرکز بودند، در آستانه انقلاب 57 به کلی متلاشی و منزوی شده بودند و در توده های مردم نام و نشانی از آنها نبود . انقلاب اسلامی به دست مردمی شکل گرفت که ارزش ها و آرمان های دینی خود را در امام خمینی قدس سره به عنوان یک مرجع مردمی، روشن اندیش و دل سوز می یافتند . رویارویی روشنفکری دینی با امام و انقلاب در آستانه پیروزی انقلاب و انزوای کامل این جریان (حتی اندیشه های دکتر شریعتی) در دهه اول انقلاب، نشان از ناسازگاری و ناهمنوایی این افکار با تفکر انقلاب اسلامی داشت . روشنفکری دینی تنها در دهه هفتاد با بازسازی فکری خود و یارگیری از نیروهای جوان و انقلابی توانست بخشی از قدرت اجتماعی و سیاسی کشور را نصیب خود سازد .
البته در برابر جریان روشنفکری، افراد و گروه هایی نیز بودند که با نگرش های سطحی و واپس گرایانه نتوانستند ذهنیت نسل جوان را در دهه سی و چهل به سوی خود جلب نمایند . بار اصلی اندیشه انقلاب اسلامی در آن دوران بر دوش شخصیت هایی چون شهید مطهری، شهید بهشتی و سایر شاگردان امام سنگینی می کرد . تفاوت های این دیدگاه با جریان روشنفکری در سال های قبل از انقلاب نیاز به توضیح ندارد .
پی نوشت:
1. fact judjment.
2. value judjment.
3. norm.
4) نویسنده در سراسر مقاله، از ادبیات تند سیاسی و انتقام جویانه ای استفاده کرده است که از تلخیص حاضر حتی الامکان حذف شده است .