برای فیلمسازی که عکاسی میکرد، شعر میگفت و میخواند و بهخصوص به درها، جادهها و برف علاقه داشت، یک روز برفی بدترین زمان برای ماندن در خانه است. پس پاترول را برمیدارند و میزنند بیرون به سمت خارج از شهر. جایی که فقط برف باشد؛ و جاده. کیارستمی از ماشین پیاده میشود تا انتهای جاده را بررسی کند و رفیق دوربین به دستش غرقشده در یک قطره از برف آبشده روی کاپوت ماشین. کیارستمی مینشیند و به صمدیان میگوید معلوم نیست انتهای جاده چه خبر است و برویم که نهایتش دیگه مرگه!
«76 دقیقه و 15 ثانیه» مستندی است که سیفالله صمدیان عکاس و گاهی فیلمبردار که در ضمن دوست کیارستمی هم بود، درباره زندگی و کار کیارستمی و دوستیشان ساخته است. اسم فیلم طول زمان فیلم را نشان میدهد. و در ضمن اشارهای هم دارد به مدت عمر کیارستمی که 76 سال و 15 روز بود. البته باکمی اغماض. چون کیارستمی 76 سال و 14 روز عمر کرد و صمدیان یک روز هم به این زمان اضافه کرده و آن یک روز زمانی است که تابوت حامل فیلمساز به ایران برسد.
ساخت این فیلم اول به
صمدیان پیشنهاد شده است. آن هم از طرف یکی از سه جشنواره برتر فیلم، یعنی جشنواره ونیز و مدیر کارکشته آن
آلبرتو باربرا.
صمدیان که همیشه دوربین دستش است و از همه اتفاقهای زندگی و از روزمرگیها فیلم میگیرد، انبوهی فیلم از
کیارستمی داشته است و
احمد کیارستمی پسر بزرگ
کیارستمی و
آلبرتو باربرا مدیر جشنواره ونیز از او میخواهند از بین ساعتها راش فیلمی تدوین کند برای افتتاحیه جشنواره ونیز و بزرگداشت
عباس کیارستمی.
سختترین قسمت کار اینجاست. در یک اتاق دربسته نشستن و انتخاب کردن از بین ساعتها فیلم که در زمانها و سالهای مختلف گرفته شده است و تصمیم گرفتن که کدامیک از این فیلمها چهره درست و بهتری از دوست تازه درگذشتهات نشان میدهد.
در این فیلمها
کیارستمی و
صمدیان را حین عکاسی از یک منظره برفی و سپس کار روی عکسهای چاپشده و تغییر کنتراست آنها میبینیم.
کیارستمی را با انبوهی غاز در ساحل دریا میبینیم که بخشی از پشتصحنه فیلم تجربی و کم طرفدار
«پنج» است. بعد آنها در زیرزمین خانه
کیارستمی سعی میکنند با برنج و شن روی حرکت غازها صدا بگذارند. یک شب
در تاریکی داخل هواپیما کیارستمی برای صمدیان و دوربین صمدیان و با واسطه برای ما شعرهای نیما یوشیج را میخواند و توضیح میدهد چرا فقط یک مصراع یا حتی یک کلمه از این شعر را دوست دارد و بقیهاش اهمیتی ندارد. یا اهمیت خاصی برای او ندارد. دوربین
صمدیان،
کیارستمی را با خانواده
پناهی در سفر شمال، با لشکری از دستیارانی که حالا هرکدام فیلمسازی قابل شدهاند مثل
مانی حقیقی و جعفر پناهی و بهمن کیارستمی در ساخت تیتراژ فیلم
«سربازان جمعه» کیمیایی، با
علیرضا رئیسیان در پیدا کردن لوکیشن برای فیلم او، حین نوشتن فیلمنامه
«طلای سرخ» و با
ژولیت بینوش در تهران همراهی میکند و همه جا به نظر میرسد برای
کیارستمی زندگی عادی جریان دارد و او
صمدیان و دوربینش را اصولا یک نفر حساب میکند.
«76 دقیقه و 15 ثانیه» از آن مستندهای پرتره نیست که به سوالی درباره کسی یا کاری جواب بدهد. در این فیلم عباس کیارستمی را در حال زندگی و بهخصوص کار تماشا میکنیم و در نهایت تصویری از او به دست میآوریم. تصویر کیارستمی در این مستند مردی است آرام که با آرامشی که مخصوص آدمهای موفق است از کارش و از نفس انجام دادن کار و آفرینش هنری لذت میبرد.
بزرگترین امتیاز این مستند اما پایانبندی آن است که مثل یک جواهر افتاده در دامن فیلمساز.
کیارستمی و صمدیان و پناهی بعد از سالها به محل فیلمبرداری
«زیر درختان زیتون» سفرکردهاند.
صمدیان و پناهی باهم ترکی حرف میزنند و سعی میکنند قاب لانگشات پایانی آن فیلم را پیدا کنند.
کیارستمی از پایین تپه میآید و از آنها سیگار میخواهد. قاب را تنظیم میکند و خودش به شیوه حسین در فیلم زیر
درختان زیتون به درون قاب میرود و آن را بازسازی میکند. طاهره را صدا میکند و دورتر که میشود اسم طاهره را هم با لهجه حسین تلفظ میکند. کارگردانی که میرود داخل قاب فیلمش و با کاراکترهایی که آفریده یکی میشود.
Post Views:
1