نامه میبد، ش 3
سؤال از معنای زندگی، با پرسش از هدف زندگی تفاوت می کند . به نظر می رسد تعبیر «هدف زندگی چیست؟» تعبیر درستی نباشد . هدف، آن چیزی است که انسان با اتخاذ یک روش و با استفاده از یک ابزار، می خواهد به آن برسد . ما انسان ها طوری هستیم که تمام ابزارها را به کار می بریم تا زندگی محفوظ بماند . زندگی برای انسان ها، غایت غایات است . چگونه آدم می تواند غیر از زندگی، هدفی را تصور کند; مگر این که مفروضات ایمانی را وارد کنیم و زندگی در جهان دیگر را هدف این زندگی بدانیم . البته در این حالت پا از دایره پرسش فلسفی درباره زندگی بیرون گذاشته ایم .
بنابراین باید سؤال را این گونه مطرح کرد که معنادار شدن زندگی چگونه صورت می گیرد; یا زندگی معنادار چگونه زندگی ای است؟ انسان دچار دو نوع مشکل است که مانع «خود» شدن او می شود . انسان یا خود را چنان از غیر خود جدا می سازد که در خود محبوس می شود یا آن چنان به وسیله عامل و اتوریته بیرونی از خود بیگانه می شود که «خود» نفی می شود . در از خودبیگانگی، یک اتوریته بیرونی خود را بر انسان تحمیل می کند و استقلال و آزادی که مقوم انسان است، از میان می رود . اما اگر یک «طلب » از بیرون انسان یا از خود باطنی او متوجه وی شود و انسان با کمال آزادی متوجه وی شود و آن طلب را انتخاب کند، در این صورت هر دو مشکل حل می شود . در این «خود» واقعی شدن، انسان، «معنای زندگی کردن » را پیدا می کند . البته لازم نیست که این طلب از هستی انسان بیرون باشد; بلکه کافی است بیرون از وضعیت کنونی انسان باشد; چون آن طلب به دنبال تغییر وضعیت انسان است .
با این وصف، زندگی های معنادار گوناگون و متفاوتی می تواند وجود داشته باشد که زندگی مؤمنانه یکی از آنهاست . البته اگر کسی تعبیر «برتری » نوعی از انواع زندگی معنادار بر دیگری را به کار برد، برای من مفهوم نیست . این نکته را نیز باید در نظر داشت که شخص در زندگی معنادار، «برای » دیگری زندگی نمی کند; بلکه باید گفت که معطوف به آن مطلوب و با آن مطلوب می زید . اگر کسی برای دیگری بزید، معنایش این است که نمی زید . در مساله ایثار و شهادت، انسان از زندگی دست می کشد و اینها خروج از موضوع است; چون بحث ما در باب زندگی معنادار بود .
زندگی پاره ای از عارفان، بالاتر از زندگی مؤمنانه است . در ایمان، تشخص خدا و انسان محفوظ است; ولی در عشق عارفانه، مساله، مساله اعتماد نیست و نمی توان از دین و ایمان حرف زد . هر کس در مورد معنادار بودن زندگی خود می تواند سخن بگوید . معیاری وجود ندارد که بتوان از معناداری زندگی دیگری سخن گفت .