ماهان شبکه ایرانیان

ادب و متانت

در گذر بر[ آداب واخلاق اهل علم] ، به منظر چشم نواز و تحسین برانگیز دیگری از صفات اخلاقی رسیدیم ، که سر خط نوشتاری آن را[ ادب و متانت] نام می نهیم لا بی شک ، آنچه شخصیت و منش آدمی را گرانقدر ساخته واو رااز رسته جنبندگان به صف آدمیان واز صف آدمیان به اوج فرشته خویان پرواز می دهد، آراستگی به آداب و منشهای شایسته است .

آداب واخلاق اهل علم (3)

در گذر بر[ آداب واخلاق اهل علم] ، به منظر چشم نواز و تحسین برانگیز دیگری از صفات اخلاقی رسیدیم ، که سر خط نوشتاری آن را[ ادب و متانت] نام می نهیم لا بی شک ، آنچه شخصیت و منش آدمی را گرانقدر ساخته واو رااز رسته جنبندگان به صف آدمیان واز صف آدمیان به اوج فرشته خویان پرواز می دهد، آراستگی به آداب و منشهای شایسته است .

گفتار و کردار نیکو، راز نفوذ دلها و راه تسخیرارادتهاست .اهل دانشی که به این رمز و راز دست یافته و خود را بدان آراسته باشد، شخصیتی محبوب و نافذالکلمه خواهد داشت واز برای هئیت زیبا و پسندیده ای که بر رفتارش پرتوافکن است ، هر کس که به او بنگرد خود را با منش و رفتاراو تطبیق داده وازاوالگو می گیرد. آنچه مردم ،از روحانی انتظار دارند، روحانیت اوست یعنی نیک رفتاری در تمامی حرکاتش جلوه کند.

چیزی که مردم را به تحسین وا می دارد و دل و گوش آنان را در کمند خود می گیرد، مقام ، تبلیغات ، عنوان ، ثروت ، جمال و ... نیست بلکه برخوردهای مودبانه و منشهای متعالی است که طبع، زبان دیگران را به ستایش و قلب ایشان را به گواهی می گیرد.

ممکن است ضعف اندوخته های حوزوی ، کاستیهای علمی ، یا بیگانگی از برخی دانشه،از یک فرد حوزوی ، نادیده گرفته شوداما هیچ گاه انتظار کوتاهی در رعایت آداب و متانت از وی نمی رود، و خواه ناخواه ، به ترازوی نقد گدارده می شود زیرا نخستین ثمره ای که ازافراد آگاه و عالم ،امید می ورد ظاهری شایسته و رفتاری مودبانه است .امام علی [ ع] می فرماید:

اذا زاد علم الرجل زادادبه 1 .

آن گاه که آگاهی زیاد گردد،ادب افزون شود.

دانش وادب ، باعث حرمت و مایه بزرگواری است ، چنانکه جهل و کوتاهی در آداب ، عامل پستی و کم شخصیتی است .اگر چراغ دانش ، پرتوی چنین در آداب واخلاق نداشته باشد، به پیامد ظلمت جهل ، آلوده می شود، چنانکه پیامبراکرم[ ص] می فرماید:

ما استرذل الله عبدا الا حط عنه العلم و الادب 2 .

خداوند بنده ای را خوار نشمارد، مگر آن که دانش وادب راازاو فرو گذارد.

بنابراین ، زینت و شکوه علم ، در رفتار بزرگوارانه و عالمانه است و این صفت ارزشمنداست که پشتوانه کلام عالم و مینه تاثیر پیام او می گردد.

اهل علمی که با مردم سر و کار دارداولین شرط موفقیتش در راهنمایی آنان ، شناخت و رعایت آداب مردمداری است .

اثر یک برخورد شایسته و یک رفتار باادب ، گاهی از دهها پند و سخن بیشتراست چنانکه کم ترین بی توجهی و مسامحه در برخورد و رفتار، باعث تباهی تبلیغ چندین ساله است . مردم ، چندان با دانش واندوخته های علمی و فنی اهل علم کار نداشته و یا به آسانی به آن پی نمی برند، بلکه آنچه بیشتر مورد مطالعه و دقت نظر آنان قرار می گیرد، آداب و منش اهل علم است .

مردمان در صدد بهره وری والگو گیری از دانش و سیرت عملی طالبان علم اند، که به این سفارش شده اند:

جالس العلماء یزدد عملک و یحسن ادبک 3 .

بااهل علم نشست و برخواست کن ، تا دانشت افزون گردد و آدابت نیکو شود.

پس همان گونه که[ منطق] ،[ صرف و نحو] و[ معانی و بیان] می خوانی تا قانون درست اندیشیدن و سالم سخن گفتن واستوار بیان کردن را بیاموزی ، صد البته باید در حد و مرز خویشتن داری ، کنترل رفتار و منش خود بکوشی و پا را فراتراز آنچه هستی نگذاری . در هنگام میلها و زمان بیمیلیه، در پسندها و ناپسنده، مرز خود نگهداری و بر موازین شایسته تکیه کنی . به عبارت دیگر: آن که می کوشد تا قواعد زبان و علوم عربیه را نگه دارد واشتباهی را دراعراب کلماتش بر خود نمی پسندد، چگونه نباید در نیکی احوال و رفتار خود بکوشد و آنها را به آداب نیک و پسندیده نیاراید واز خطا و نابسامنیهای آدابی خویش چشم فرو بندد.

اگر آداب پسندیده از همه سزاواراست ،از طلایه داران دانش دین سزاوارتراست . روحانی ، نشان دین و آگاهی بر پیشانی دارد و مسوولیت هویت صنفی را به دوش ùازاین روی ، گفتار و کردار وی به حساب مکتب و روحانیت گذاشته می شود.امام صادق[ ع] به کسی که خود رااز دوستان اهل بیت[ ع] می دانست ، ولی در عمل دچارانحراف بود، فرمود:

ان الحسن من کل احد حسن وانه منک احسن لمکانک منا وان القبیح

نیکی از هر کسی شایسته است واز تو شایسته تر زیرا تو خود را به ما وابسته می دانی و بدی از هر که باشد بداست ، ولی از تو زشت تر.

اکنون که اهمیت[ ادب و متانت] روشن شد، می پردازیم به معنی و مفهوم ادب واشاره ای نیز جایگاه آن در معارف دینی .

 

مفهوم ادب

 

ادب ، واژه ای است عربی که در زبان فارسی کاربرد خاصی پیدا کرده است واندکی تفاوت میان این دو کاربرد به چشم می خورد.

 

ادب :ان تجمع الناس الی طعامک ، و هی المادبه والمادبه . و من

هذاالقیاس الادب ایضا مجمع علی استحسانه . 5 .

 

دعوت کردن مردم به طعام واجتماع آنان بر سفره را[ مادبه] گویند. و رفتاری را که نیکویی آن مورد و فاق واتفاق باشد[ ادب] خوانند.

لغوی دیگری می نویسد:

الادب :الذی یتادب به

کلمات لغویین بنابر آنچه در لغت نامه دخدا آمده است ، در معنای ادب نزدیک به یکدیگراست : بعضی آن را[ ملکه و قوه ای دانسته اند که صاحبش رااز ناشایستها نگاه می دارد]. و برخی از آن به عنوان :[ ریاضت ستوده ای که به واسطه آن به فضیلتی آراسته گردد]. یاد کرده اند چنانکه به معنای[ نگاهداشت حد هر چیز] نیز گفته اند و به همین جهت ، به کسی که حدود و قواعد زبان و علوم ادبیات را دانا و دارا باشد[ ادیب] گویند. و تعبیر بعضی در معنای ادب این است: [ نیک گفتاری و نیک کرداری] و بالاخره[ نیکی احوال و رفتار در نشست و برخاست ، خوشخویی و گرد آمدن خویهای نیک و پسندیده]. معین در فرهنگ خود در معنی ادب نوشته است : [ حسن معاشرت ، حسن محضر، آزرم ، حرمت و پاس] مرحوم علامه طباطبائی ، می فرماید:

[معنای اصلی ادب ، هیئت نیکویی که شایسته رفتار بر آن گونه باشد. البته ادب به کارهای مشروع از نظر دینی و یا مجازاز لحاظ عقل ،اطلاق شده است .ادب اموراختیاری را فرا می گیرد که امکان شکلهای گوناگون را داشته باشد یعنی بتوان نام کارمودبانه و غیر مودبانه بر آن نهاد. بنابراین ، معنای اصلی ادب همان چیزی است که بیان شده ،اگر چه از نظراجتماعات گوناگون واقوام و ملل مختلف ، مصادیق متفاوتی داشته باشد] 7 .

از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که : نیکویی ، ظرافت ، مقبولیت همگانی و زیبایی از مقومات معنی و مفهوم ادب است یعنی هر آنچه از رفتار کردار، گفتار، واحوال که شایسته باشد[ ادب] نام می گیرد. انسان خوش محضر، وظیفه شناس ، منظم ، نیک گفتار و نیک کردار و محترم را [مودب] می نامند. دربرخی از روایات اشاره ای به مفهوم[ ادب] شده است که دقت در آنها به بیان مطلب کمک می کند،امام علی[ ع] فرمود:

افضل الادب ،ان یقف الانسان علی حده ولایتعدی قدره 8 .

برترین ادب آن است که انسان پا را فراتراز آنچه هست نگذارد واز مرزارزش خویش تجاوز نکند.

و نیز فرمود:

ضبط النفس عندالرغب والرهب من افضل الادب 9 .

خویشتن داری به هنگام تمایل و بی میلی از برترین ادبهاست .

و در جای دیگر می فرماید:

کفاک ادبااجتناب ما تکرهه من غیرک 10 .

آنچه برخود نمی پسندی بر دیگران مپسند که همین تو را درادب بس است .

نتیجه این که : خویشتن داری ، قدر خودشناسی و حد و مرز خود نگاهداری از ویژگیهای مفهوم ادب است .

لازم به یادآوری است که آداب واخلاق با یکدیگر تفاوت دارند که اینک به تفاوت آن دواشاره می کنیم :

[مجموع حالات ثابته و صفات راسخه نفسانی که نفس را بدون نیاز به فکر و سنجش و بدون تحمل تعب و رنج به انجام اعمال و رفتار و وا می دارد،اخلاق نامیده می شود] 11 .

ازاین روی اخلاق به ملکات درونی و صفات راسخه در روح گفته می شود که هر یک از صفات ، منشا افعال و کرداراخلاقی است اما آداب چنانکه گذشت به هئیت و شکل ظاهری از رفتار، کردار واحوال اطلاق می شود. علامه طباطبائی [ره] می نویسد:

[شاید بعضی خیال کنند که اخلاق و آداب یکی است و حال آن که چنین نیست زیرااخلاق عبارت است از ملکات راسخه در روح که در حقیقت وصفی است ازاوصاف روح اما آداب عبارت است از هیاتهای مختلفی که اعمال صادره از آدمی بدان متصف می گردد واعمال آدمی چگونگی صدورش ، بستگی به صفات گوناگون روحی دارد. پس بین این دواتصاف :انصاف روح به اخلاقیات واتصاف عمل به آداب ، تفاوت بسیاراست] 12 .

در حقیقت آداب ، برخاسته از خلقیات و نمود صفات روحی است و هر یک از آداب واخلاق نسبت به ویژگیهای خود، مقوله جداگانه ای هستنداز این روی ، در روایات ، به هر دو مقوله بر می خوریم . پیامبراکرم[ ص] به معاذ، که از جانب آن حضرت راهی یمن بود، فرمود:

علمهم کتاب الله وادبهم علی الاخلاق الحسنه 13 .

به مردم ، علم کتاب بیاموز وادبشان را بر پایه اخلاق حسنه ، نیکو گردان .

شاید تعبیر[ محاسن اخلاق] که در روایات آمده ، همان آداب نیکو باشد در برابر،[ مکارم اخلاق] و یا[ معالی اخلاق] که صفات روحی و ملکات درونی ،است چنانکه در روایت می خوانیم :

بعث بمکارم الاخلاق و محاسنها 14 .

گزیده سخن این که :[ حسن خلق] و[ حسن ادب] ، در مجموع دو عنصر تشکیل دهنده شخصیت آدمی است که باطن و ظاهری پسندیده و شایسته ازاو می سازند.

اینک که مفهوم[ ادب] روشن شد وارتباط آن با (اخلاق) بیان گشت ، جایگاه واهمیت آداب در معارف دینی واخلاق اسلامی را مورد بحث قرار می دهیم .

1- جایگاه واهمیت آداب در معارف دینی

آراستگی به آداب ، در راس ویژگیهای اخلاقی وانسانی بوده و همواره ، در همه ابعاد، مورد سفارش دین قرار گرفته است . تقریب، تمامی آیات و روایات ، به گونه ای با آداب ارتباط می یابند. بی شک ، تمامی مسلمانان ، بویژه طلایه داران دانش و معرفت ، مخاطب این آهنگ عمومی هستند. نگاهی گذر، به معارف و منابع قرآنی و روایی اهمیت آداب و متانت را روشن ساخته و جایگاه آن را در عمق معارف دینی بیان می دارد.

قرآن ، کتاب انسان ساز وادب آموزاست که با دستورالعملهایش ، شفاء و رحمت و هدایت گشته است . پیامبراکرم[ ص] می فرماید : (... وان ادب الله القرآن) یا (ان هذاالقرآن مادبه الله فخذوامنه) 15 قرآن ادبستان الهی و سفره پربهای آداب است ، پس از آن برگیرید.

چشم بگشا و به بین جمله کلام الله را

آیه آیه همگی معنی قرآن ادب است

سوره حجرات ، که می توان آن را سوره آداب واخلاق نیز نامیده ، شامل آداب فردی واجتماعی فراوان است . درنگی در سر خط برخی ازاین آیات ، ادعای ما را به اثبات می رساند:

1. چگونگی برخورد با قوانین و مقررات شرعی .

2. حفظ حرمت رهبری و پذیرش پیشگامی وی درامور.

3.انظبات و رعایت آداب صدا زدن و پرهیزاز هرگونه صدا و گفته نابهنجار

4. حفظ اخوت دینی و رعایت اصل برادری .

5. دوری از تمسخر و عیبجوئی دیگران .

6. پرهیزاز به کار بردن القاب و نامهای زشت و ناروا.

7. گریزاز سوءظن و ترک تجسس و کنجکاوی و زندگی شخصی دیگران .

8. رها کردن غیبت و بدگویی .

آنچه دراین سوره آمده سطری است از دفترادبستان الهی . صدها صفحه دیگراین کتاب الهام بخش مزین به آداب و منشهای انسانی است که در اینجا به بعضی از دستورالعملهای آن اشاره می کنیم :

 

عدم تساوی نیکی و بدی :

ولا تستوی الحسنه ولاالسیئه ،ادفع باالتی هی احسن فاذالذی بینک و

بنیه عداوه کانه ولی حمیم 16 .

 

خوبی و بدی برابر نیستند. همواره به نیکوترین وجهی پاسخ ده تا کسی که میان تو واو دشمنی است . چون دوست مهران تو گرد.

چه چیزی بهتر و شکوهمندازاین که بدی را به نیکی پاسخ دهی و جهالت را به کرامت . شایداهل علم ، بیش از دیگران در معرض این آفات باشند یعنی ، سزای نیکی را بدی بینند و پاسخ خیرخواهی را بی اعتنایی و پیوسته با لغویات و جهالتها روبرو باشندازاین روی ، بر آنان است که بزرگ منشی را پیشه سازند و با کرامت ، با بدیها و بی اعنایها و نادانیها به مبارزه برخیزند و قلبها را تسخیر کنند:

... واذا مروا باللغو مروا کراما 17

و چون بر ناپسندی بگذرند، بزرگوارانه بگذرند.

روحانی نباید هم خود را مصروف کارهای ناچیز و گذرا کند. باید ناگورایها را به طبع بلند و سعه صدر، پشت سر گذارد و تمام توان خود را در آرمانهای بلند و مقصدهای عالی بکار گیرد.

 

سخن نیکو:

 

 

... و قولوا للناس حسنا 18

 

به مردم گفتار نیک گویید.

بر خلق خدا شفقت کنید. با رفق و مدارا با مردم رفتار نمایید. بر سیاق این آیه آیات فراوان دیگری نیز هست که آداب مردمداری و مهر و محبت به دیگران می آموزد، همان آدابی که زیبنده ترین و ضروری ترین ویژگی اهل علم است .

ادع الی ربک بالحکمه والموعظه و جادلهم بالتی هی احسن ... 19

مردم را با سخنان استوار و مبرهن واندرزهای نیکو، به سوی پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با ایشان مباحثه کند.

این آیه ،ادب و صحبت را به سر رشته داران تعلیم و راهنمایان مردم می آموزد که سخن درست و کلام رسا را برگزینند و با مهر و لطافت به گوش دیگران برسانند.اگر مطلبی ازاستحکام و برهان بایسته برخوردار نبود و یا برخوردار بود،اما با شیوه درست و همراه با شفقت و مهربانی ابلاغ نگشت ، با شایستگی انجام نگرفته است . و در آیه دیگر به ادبی اجتماعی و مردمی بر می خوردیم :

 

پاسخ نیکی با نیکی بهتر یا همانند آن :

واذا حییتم بتحیه فحیوا با حسن منهااورذوها ... 20 .

 

چون شما را به درودی نواختند، به درودی بهتراز آن یا همانند آن ، پاسخ گویید.

اینجا نیز، برای مردمداری و مهر و محبت به آنان ،اصل دیگری از آداب ماشرت و برخورد را بیان می دارد که آن : دست برتر داشتن در برابر نیکیها و خدمتهای دیگران است . طبق این آیه شریفه و دستورالعمل قرآنی ، مسلمانان ، نه تنهااز پاداش نباید غفلت داشته باشد، یا کم آورد و یا حتی به برابر آن بسنده کند، بلکه همت بیشتر و پاداش فزونتر بایستی عرضه کند.

خواجه عبدالله انصاری می گویید:

خداوند دراین آیت بندگان را به آداب عشرت و صحبت تعلیم می دهد، که هر که آارسته ادب نباشد، شایسته صحبت نبود. و آداب و صحبت بر سه گونه است : یکی صحبت با حق است به ادب موافقت .

دوم صحبت با خلق است به ادب مناصحت (خیرخواهی ).

سوم صحبت با نفس است به ادب مخالفت .

و هر آن کسی که پرورده این آداب نیست ، وی را با راه مصطفی هیچ کار نیست و در عالم لا اله الا الله وی را قدر نیست . و رب الغزه جل جلاله ، مصطفی رااول آراسته ادب کرد، چنانکه در خبراست : [ ادبنی ربی واحسن تادیبی] واب خلق خدا ادب نگهداشت ، تااز وی باز گفت :[ وانک لعلی خلق عظیم] ای محمد، تو دارای خوی بزرگ و نیکو هستی ...

امااصول آداب مصاحبت با خلق ، آن است که نصیحت کردن و شفقت نمودن از هیچ مسلمان بازنگیری و خود رااز همه کس کمتر دانی و حق همه کس فرا پیش خود داری وانصاف همه از خود بدهی ، به طریق ایثار و مساوات و حسن الخلق . واز خلاف و معارضه برادران و دروغ زن کردن ایشان بپرهیزی و به امر صریح و نهی صریح ازایشان در نخواهی وایشان را سخن درشت و جواب ناخوش نگویی. 21

در جای دیگر،اشاره ای به آداب خویش رویی ، راه رفتن ، سخن گفتن و بانگ زدن می کند.ازاین که با کبر و گردن کشی از مردم روی برتابی و در معابر و مسیرها به خود کامی راه روی ، خرامندگی و لاف زنی را پیشه خودسازی نهی می کند و فروتنی ، نرم روی و کم کردن صدا را سفارش می نماید:

ولاتصعر خدک للناس و لاتمش فی الارض مرحاان الله لایحب کل مختال

با تکبراز مردم روی به یکسو مبر و به خودپسندی و سمتانه برزمین راه مرو زیرا خداوند خرامنده فخر فروش را دوست ندارد. در راه رفتن معتدل باش و آوازت را فرود آر که زشت ترین آوازها بانگ خران است .

کوتاهی دراین گونه[ آداب اجتماعی] باعث از هم پاشیدگی روابط صمیمانه می گردد.اگر حرکات عادی و روزانه ، آلوده به این گونه صفات ناشایست شود، حیثیت اجتماعی ، رو به ضعف و پستی می نهد.

روشن است که بیان این گونه آداب ،از باب نمونه است و منحصر در همین موارد نیست چنانکه امام صادق[ ع] این آیه را به :[ عطسه ای که با صدای بلندادا شود و یا داد و فریادی که به هنگام سخن گفتن انجام گیرد] 23 تفسیر کرده اند که در حقیقت بیان مصداق روشن از آیه است .

ازاین آیات نتیجه می گیریم که باید در تمامی مراحل و رفتار، رعایت آداب و متانت لازم را کرد، تا در میان مردم محبوب بود و در پیشگاه خداوند عزیز.

آنچه گذشت نمونه اندکی بود که از بحثهای فراوان قرآن ، درباره آداب ، که به روشنی جایگاه واهمیت[ ادب و متانت] را در وحی الهی بیان می داشت .

اما روایات ، به طور گسترده تری به بحث از[ آداب] پرداخته اند. دهها کتاب روایی در جنبه های گوناگون[ آداب] نگارش یافته و روایات مربوطه را گردآورده اند. بر شمردن آدابی که در روایات آمده و بحث از آنهااز گنجایش این نگاشته افزون است 24 .

ازاین روی ناگزیریم درباره هر یک از آداب ، بویژه آداب اهل علم ، در نوشتاری دیگر بحث کنیم و دراینجا فقط به جمع بندی مطالب گذشته اکتفا کنیم .

از آنچه تاکنون نگارش یافته ، نتیجه می گیریم که : رمز موفقیت و عامل پیش برندگی انسان بویژه اهل علم ، مقبولیت مردمی ،احترام و شخصیت اجتماعی است . نخستین عامل برای محبوبیت اجتماعی ، بی شک[ ادب و متانت] شایسته است باید پذیرفت که این حرکات ، ولو بظاهر جزئی است که موقعیت اجتماعی و نفوذ معنوی را می سازد. مردم ، یک شبه به کسی علاقه و دلبستگی پیدا نمی کنند، بلکه نفوذ و آبرومندی چیزی است که به تدریج از برخوردها و رفتار پدید می آید و در نهایت برآورد و قضاوت ویژه ای را در ذهن می آفریند. درست است که برخی ازاین گونه آداب ، ساده به نظر می رسنداما همین نمونه ساده بیانگر حالات درونی واخلاقی و نشانگر شخصیت انسانی است چرا که روحیات و خلقیات ، در لابلای اعمال و رفتار منعکش شده و جلوه می نمایند. یک عمل یا حرکت کوچک ، می تواند حاکی از یک روحیه ریشه دار باشد یعنی ، در پرتواین گونه آداب است که آدمی برون افکنی می کند و صفحه شخصیتش را می گشاید.

ناهنجاری در آداب و شکل ظاهری رفتار، باعث خدشه دار شدن شخصیت انسانی شده و حتی دیگر تواناییها و مهارتها را نیز کم رنگ می سازد یعنی ، اگر کسی اصطلاحات فراوان بداند، و دهها فضل از علوم را دارا باشد، اما ظاهری آراسته ، رفتاری مودبانه و برخوردی زیبنده نداشته باشد، از منزلت و قدرش کاسته می شود و در نظر سبک و کم ارزش جلوه می کند.

راستی انصاف دهیم :اگر کسی در هنگام گفتگو، یااظهار نظر، آداب لازم را رعایت نکند و گرفتار آفاتی مانند: پرگویی ، خوب گوش ندادن به سخن مقابل ، بریدن کلام دیگری ، صدای بلند، لفاظ و تعابیر نامناسب باشد، چه مقداراز قدر و منزلت وی کاسته می شود؟ پیامبراکرم[ ص] می فرماید:[ من عرض لاخیه المسلم المتکلم فی حدیثه فکانما خدش وجه] 25 کسی که وسط کلام دیگری وارد شود، گویا چهره او را خراشیده است .

یااگر فردی در محافل عمومی ، نظافت را مراعات نکند یا حرکاتی انجام دهد که موجب اشمئزاز دیگران شود، مثل : آروغ زدن ، دهن درگی ، سیگار کشیدن و.. چه تصویری از وی خواهید داشت ؟

سواره ای که با بی اعتنائی از کنار منتظرین وسیله نقلیه می گذرد، ثروتمندی که بدون توجه به نوع دوستی ، به زندگی تجملاتی و بی داغدغه خود مشغول است ، آن که به قوانین و مقررات عمومی وقعی نمی گذارد، آقایی که با بی اعنایی و تبختر راه رفته و حتی از سلام کردن هم خودداری می کند و ... چگونه می تواندانتساب خود را به علم و دانش دینی توجیه کند؟این گونه افراد، کی می توانندانتظار حرمت و نفوذ در جامعه را داشته باشند؟امام صادق[ ع] می فرماید:

لایطمعن ذالکبر فی الثناءالحسن ، و لاالخب فی کثره الصدیق ولاالسی ء

متکبر نباید طمع تمجید و فریب کارانتظار دوست زیاد و بی ادب ،امید حرمت وارجمندی داشته باشد.

اگراهل دانشی خدای نکرده گرفتار خللی درادب و متانت باشد، ارتباط خود را با جمال جمیل نبوت ، کتاب وحی وامامت و صفحات نورانی دانشوران فقاهت ، چگونه توجیه می کند؟ وراثت خود رااز آنان که کان اب و نقطه پرگار متانت بودند و در دایره حیات خود، همه زیبایی داشتند، چگونه به اثبات می رساند؟

گویا در مدرسه بوده واز دوست کتابی نخوانده و در پای چراغ نشسته و نور نگرفته و در جمع کتب جمالی ندیده و در درس صحف راه بجایی نبرده است .

اندکی درنگ و در منش و رفتار پیامبر[ص] انسان را سرمست شعف کرده واز آن همه زیبایی وانضباط،ادب و متانت ، خوشرویی و خوشگواری به وجد می آید واز عمق جان احساس سربلندی می کند. به گوشه ای ازاین صفحه زیبای ادب بنگرید:

پیامبر[ص] در چشم هر بیننده موقر و بزرگ می نمود و در دلها جا گرفته و عزیز بود. صورتش مثل ماه شب چهارده می درخشید. نه لاغر و نه فربه ، متوسط القامه بود. محاسن پرپشب و موهای سر و صورت به خاطر خضاب سبزه بی نظر می رسید. تمام اعضاء و جوارحش معتدل بود: شکم و سینه مساوی و موی سر، باز وافتاده نبود واز بناگوش تجاوز نمی کرد. کف دستانش ، مانند دست عطرفروشان ، معطر بود. هنگام خرسندی چهره اش ، چون آیینه درخشندگی داشت . به آرامی و وقار قدم بر می داشت و پیش روی خود را می نگریست . هنگام تبسم داندانهایش ، چون دانه های تگرگ ، نمایان و به زودی سفیدی دندانه، چون برق ، سریع زیر لبها پنهان می شد. بوی عرق آن حضرت خوشبوتراز مشک بود هنگام نگاه کردن ، به جلو یا عقب ، با تمام بدن بر می گشت . 27 . نگاه کردنش لحظه ای بیش نبود و به چیزی خیره نمی گشت . هر کسی را می دید - حتی اطفال - را آغاز به سلام می کرد. دائما متفکر به نظر می رسید.

جز در مواقع ضرورت ، لب به سخن نمی گشود و هنگام تکلم ، به آرامی آغاز سخن کرده و به آرامی لب فرو می بست . کلامش کوتاه ، جامع و خالی از تفصیل و نارسایی بود. هیچ طعامی ر، ولو نمی پسندید، مذمت نمی کرد. کسی را حقیر نمی شمرد و هنگام غضب روی بر می گردانید. 28 .

با مردم انس می گرفت و آنان رااز خود دور نمی ساخت . همیشه از مردم بر حذر بود و خود را می پاییداما صورت از آنان بر نمی گردانید و بدخلقی نمی کرد.

در مجالس جای ویژه به خود نداشت . حق هر یک ازاهل مجلس راادا می کرد و کسی ازایشان احساس نمی کرد که دیگری بیش ازاو نزد آن حضرت محترم است . هر که نیازی از او می طلبید، یا به نیاز خود می رسید و یا با روی گشاده و بیان شیرین قانع می گشت . عیبجو، خشن و درشتخوی نبود.از جدل ، پر حرفی و گفتار بی سود پرهیز داشت . 29

لباس خود را وصله می کرد. کفش خود را می دوخت . گوسفندان خود را می دوشید. با بردگان غذا می خورد. روی خاک می نشست . مایحتاج خانه اش را از بازار، تهیه می کرد. با غنی و فقیر مصافحه می نمود و دست خود را نمی کشید تا طرف ، دست خود را بکشد. مخارج زندگیش سبک بود. بزرگ طبع ، خوش رو و متبسم و نسبت به همه مهربان بود.

هرگزاز روی سیری آروغ نزد. در آئینه و آب نگاه می کرد و موی سرش را صاف شانه می کرد. 30 نه تنها برای خانه که برای بیرون نیز خود را نظافت و زینت می کرد 31 .

دیده نشد پیش روی کسی پا دراز کند. تا زنده بود در حال تکیه غذا میل نکرد. 32 .

تا با کسی نشسته بود، لباس و زینت خود رااز تن دور نمی ساخت . 33 .

هنگامی که سواره بود، نمی گذاشت کسی با آن حضرت پیاده حرکت کند، می فرمود سوار شود.اگر سوار نمی شد، می فرمود برو و فلان جا منتظر من باش . 34

برای احترام اصحاب ، آنان را با کنیه صدا می زد. هر که کنیه نداشت ، برای وی کنیه می ساخت .ایشان ، حتی زنها و بچه ها را با کنیه صدا می کردند. تشک زیر پای خود را بااسرار با تازه وارد می سپرد و ... 35

به گفته لسان الغیب :

بحسن و خلق و وفا کسی به یار ما نرسد

ترا دراین سخن انکار کار ما نرسد

اگر چه حسن فروشان بجلوه آمده اند

کسی بحسن و ملاحت بیار ما نرسد.

راستی ، چه کسی از دانش وران دینی شایسته تر و بایسته تر دراقتدای به رسول الله[ ص] است ؟ چه صنفی به جزاز حوزویان باید جلوه تمام نمای آداب و منش پیامبر(ص) است ؟ درباره علامه طباطبایی(ره) نگاشته اند.

[ این مرد، جهانی از عظمت بود. عینا مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روی زمین می نشست . نزدیک غروب به مدرسه فیضیه می آمد و چون نماز بر پا می شد، مانند سایر طلاب نماز را به امامت مرحوم آیه الله حاج سیدمحمدتقی خونساری می خواند. آن قدر متواضع و مودب بود و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من کرارا خدمتشان عرض کردم : آخراین درجه ازادب شما و ملاحظات شما ما را بی ادب می کند! شما را به خدا فکری به حال ما بکنید!از قریب چهل سال پیش تا به حال دیده نشد که ایشان در مجلس به متکا و بالش تکیه زنند بلکه پیوسته در مقابل واردین مودب و قدری جلو تواز دیوار می نشستند و زیر دست میهمان .

با ما طلبه های عجول و گستاخ ، نرم و ملایم بودند مانند پدر بلند قامتی که خم می شود و دست کودک را می گیرد و پابپای او راه می رود، استاد ما چنین می کرد... با آن که اسرارالهیه در دل تابناک او موج می زد، سیمایی بشاشی و گشاده و وا رفته و زبان خموش و صدایی آرام داشت و پیوسته به حال تفکر بود و گاهگاهی لبخند لطیف بر لب داشت] 36

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان