ماهان شبکه ایرانیان

ویژگی ها و تمایزهای صدر المتالهین و امام خمینی در حکمت متعالیه

از این رو، نخستین تمایز بارز دو حکیم متألّه، تداوم و استمرار فلسفه از یک سوی و همراهی و همرأیی با فقه و فقاهت از سوی دیگر است. امام خمینی که آن روزها به حاج آقا روح الله مشهور بود، برخلاف صدرالدین که تمام عمرش را صرف آموختن، نگارش و آموزش فلسفه کرد، پس از گذشت چهار دهه از حیاتش، ارتباط رسمی اش را با فلسفه قطع می کند.۱

دو متأله حکمت متعالیه

صدرالدین شیرازی و امام خمینی، هر دو در شمار برجسته ترین فیلسوفان حکمت متعالیه اند؛ یکی موءسس این حکمت و دیگری پیرو، مدرس و مفسر توانمند آن. این دو، وجوه اشتراک بسیاری دارند. از جمله اینکه هر دو در عین اشراف به برهان، دستی گشاده در عرفان و اشراق دارند و از سویی با کلام و قرآن نیز سر و سرّی داشته، با تفسیر و فقه آشنا و فقیهانی برجسته اند. به رغم همه این وجوه اشتراک در حوزه اندیشه و نظر و به ویژه اشراف هر دو به دانش های مختلف، حوزه عمل این دو حکیم که صدر و ذیل حکمت متعالیه در روزگار تأسیس و کنونی اند، از یک دیگر ممتاز و متمایز است؛ به ویژه این تمایز را میتوان در رجوع و بهره برداری گسترده از فقه و فقاهت، نشستن بر مصدر مرجعیت شیعیان و صدور فتوا، درافتادن با سلطنت و در نهایت تأسیس دولتی نوبنیاد مشاهده کرد.

از این رو، نخستین تمایز بارز دو حکیم متألّه، تداوم و استمرار فلسفه از یک سوی و همراهی و همرأیی با فقه و فقاهت از سوی دیگر است. امام خمینی که آن روزها به حاج آقا روح الله مشهور بود، برخلاف صدرالدین که تمام عمرش را صرف آموختن، نگارش و آموزش فلسفه کرد، پس از گذشت چهار دهه از حیاتش، ارتباط رسمی اش را با فلسفه قطع می کند.1

آخرین باری که روح الله به تدریس فلسفه، به ویژه اسفار اربعه صدرالدین شیرازی پرداخت، اواخر دهه بیست شمسی بود. پس از آن و از آغاز دهه سی، او دیگر به تدریس و نگارش آثار عرفانی و فلسفی نپرداخت؛ گو اینکه پیش از آن نیز اثر مکتوبی در فلسفه، به جز برخی آثار در اصول و اخلاق و عرفان2 که در آنها برخی مباحث فلسفه را نیز بحث کرده، از خود بر جای نگذاشته بود.3 بسیاری شاگردان حاج آقا روح الله که از دهه سی به بعد، در شمار شاگردان ایشان درآمده اند، به یاد ندارند که او فلسفه تدریس کند.4 همت اصلی ایشان در این دوران، صرف تدریس فقه و اصول معمول در حوزه های علمیه شد. این کار موجب شد که ایشان به عنوان استادی برجسته و صاحب نام در فقه، زبان زد جامعه علمی گردد، چنان که پیش از آن در حوزه عرفان و اخلاق نیز شهره بود. مکتوبات فقهی و اصولی ایشان، عمدتاً در این دوره نگارش و منتشر شده است؛5 بی آنکه در آنها اشاراتی به فلسفه و عرفان بنماید.

در مقابل، صدرالمتألهین شیرازی تا انتهای عمر خویش، به تعلیم و تعلّم و نگارش در حوزه فلسفه، افزون بر توجه به سایر حوزه های دانشی پرداخت. تدریس حکمت توسط وی در شیراز، زادگاه وی، از پر رونق ترین دوره هایی است که شیراز به خود دیده است. صدرالدین در عین اشراف به فقه و فقاهت، تا آخر به تعلیم و تعلم در موضوع فلسفه وفادار ماند و آثار مهمی از خود برجای گذاشت و شاگردان برجسته ای تربیت کرد.

آنچه امام خمینی از نخستین سال های دهه سی پی گرفت، پی ریزی بنیادی بود که توانست، در دهه چهل حاج آقا روح الله را به عنوان فقیهی زبردست و توانا مورد توجه قرار دهد و زمینه مرجعیت عام ایشان را فراهم آورد. به این ترتیب، پس از سالهای چهل شمسی، امام خمینی، برخلاف صدرالدین شیرازی، در موضع مرجعیتی عمومی قرار گرفت که در آن، جمع کثیری از شیعیان در داخل و خارج ایران، از فتاوای فقهی وی پیروی می کردند. در همین سالها، شاگردان بسیاری که غالباً فقه را نزد وی آموخته بودند، به دور ایشان گرد آمدند. حال آنکه اگر صدرالمتألهین شیرازی می خواست، به حوزه مرجعیت فقهی وارد شود، با توجه به شرایط، از چنین امکانی برخوردار نبود. البته نهاد مرجعیت در شمار نهادهایی است که در سال های متأخر پدید آمده و در دوره شیرازی، مناصب بالای مذهبی، از سوی نهاد سلطنت و شخص شاه به عالمان واگذار و منصبی حکومتی تلقی می شد. نیز تا آنجا که به یاد داریم، صدرا میانه چندان خوبی با نهاد سلطنت صفوی نداشته و با اینکه گفته می شود، خود فرزند حاکم شیراز بود و به رغم حمایت حاکم وقت شیراز از وی که گویا با صدرا دوستی دیرینه ای هم داشته است؛ اما این وضعیت تغییری در نگاه وی درباره سلطنت و سلطان ایجاد نکرد و او همچنان به شاه توجهی نداشت. جالب اینکه برخلاف آنچه معمول بوده است و بر اساس آنچه در آثار وی می توان یافت، او هیچ یک از آثارش را به شاهان صفوی اهدا نکرده، کوچک ترین تعریف و تمجیدی از آنها به عمل نیاورده است. به هر حال، در تغییر و تحولات پس از صدرا و در دوره اخیر، نهاد مرجعیت پایه گذاری و تثبیت شد و امام خمینی به عنوان فقیهی متألّه و از اصحاب و مفسران حکمت متعالیه، به این مرتبه و جایگاه دست یافت.

در نهایت، مهم ترین نقطه تمایزی که دو حکیم حکمت متعالیه را از هم جدا می کند، براندازی نظام سلطانی پهلوی به دست امام خمینی و حضور مستقیم و بلاواسطه او در صدر هیأت حاکمه و قدرت سیاسی است. کاری که صدرالمتألهین، اگر هم به فرض، آرزوی آن را داشت، در عمل، برای او روءیایی دست نایافتنی بود که هرگز به آن نائل نشد. حتی صدرالدین هیچ حرکتی نیز به سمت برخورداری از مناصب سیاسی و مقامات عمومی انجام نداده است. گو اینکه شرایط و اوضاع زمانه نیز برای چنین تغییرات، حرکت ها و جنبش هایی - شبیه کاری که امام خمینی به آن مبادرت ورزید - آمادگی نداشته و در نتیجه اوضاع و احوال زمانه، تأثیر خود را بر صدرا بر جای گذارده است. با این همه به نظر می رسد که بتوان حضور امام خمینی در صدر حکومت را متأثر از مبانی حکمت متعالیه دانست. از این رو گرچه نقطه عطف تمایز این دو حکیم در تأسیس نظم و نظام سیاسی جدید و برانداختن نظم سیاسی قدیم است؛ اما نباید از خاطر برد که صدرا آگاهانه و خودخواسته یا ناخودآگاه، زمینه حکمتی را پایه گذاری کرد که در عمل، چهار قرن پس از وی، و توسط یکی از پیروان و شارحان حکمت متعالیه، به حیات نظم و نظام سلطانی خاتمه داده؛ آنچه شاید در مخیّله صدرالمتألهین هم خطور نمی کرد. ملاصدرا با عالمان به اصطلاح ظاهربین درگیر شد و در این زمینه رساله های مستقلی نگارش کرد؛ اما هیچ گاه به طور مستقیم و علنی با دستگاه سلطنت به مقابله بر نخواست و به دور از هیاهوی اصحاب قدرت توانست، نظام فلسفی خاصی را که بعدها به حکمت متعالیه شهره شد، تأسیس کند که در نهایت بساط نظم و نظام سلطانی را بر هم چید.

به هر حال، نقطه تمایزهای امام خمینی و صدرالدین، نوع برخورد این دو متفکر با حکومت و حاکمان در دوره خود است؛ در حالی که امام خمینی پس از آنکه از اصلاح رژیم پهلوی ناامید می شود، به قصد انقلاب، به مبارزه آشکار با حکومت می پردازد و به تبعید می رود، اما هرگز به یاد نداریم که صدرا به مبارزه آشکار با حکومت وقت پرداخته باشد؛ البته ملاصدرا در دوره زیست خود با توجه به شرایط زمانه و مخالفت های مختلفی که به ویژه از سوی ظاهرگرایان با وی می شود، به تبعیدی خودخواسته می رود؛ این در حالی است که هیچ تعریف و تمجیدی از حکومت و سلاطین وقت، برخلاف بسیاری هم عصران خویش، در آثار و عملکرد وی نمی توان یافت. شاید همه اینها خود بر مخالفت نظری و عملی با حکّام دلالت داشته باشد.

بدین ترتیب، روشن می شود که چگونه با توجه به تغییر و تحول در اوضاع زمانه، تحول و تغییر گسترده ای در نحوه عملِ دو حکیم حکمت متعالیه پدید آمد که در ضمن آن و در طی یک سیر تقریباً بیست و چند ساله و پس از قطع ارتباط رسمی با فلسفه توسط امام خمینی، نظمی متفاوت تأسیس شد؛ گرچه صدرالمتألهین و امام خمینی در تفسیر قرآن و آموزه های وحیانی، اخلاقی، کلامی، برهانی، عرفانی و حتی فقه و فقاهت، اشتراکات عمده ای داشته اند؛ اما رجوع و توجه گسترده امام خمینی به حوزه عمل، تأثیرات و تغییرات عمده ای در حیات سیاسی برجای نهاد. آنچه گویا از چشمان تیزبینِ پژوهشگران نکته سنج برکنار مانده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان