«امامت » پیمانی است الهی که همواره در بستر تاریخ و متن زندگی اجتماعی انسان ها حضور داشته است . ادیان آسمانی و پیامبران به آن اهتمامی ویژه نشان داده اند . آن زمان که امامت درابراهیم علیه السلام تجلی می یابد، از خداوند متعال می خواهد که آن را در ذریه وی استمرار بخشد و خداوند با این جمله که: «عهد و پیمان من به ستمگران نخواهد رسید» (1) اجابت خواسته اش را اعلام می دارد . حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیه السلام - در آغاز پیامبری و رسالت خویش از خداوند درخواست می کند که هارون را به عنوان وزیرش قرار داده و او را در کارش شریک سازد، که خداوند فرمود: آن چه را خواستی به تو داده شد (2) و در همین راستا به هنگام حرکت به کوه طور از برادر خویش می خواهد که خلیفه و جانشین وی در میان بنی اسرائیل باشد . (3) اشموئیل پیامبر پس از درخواست مردم، طالوت را به عنوان رهبر و زمامدار آنان برگزید; و قرآن کریم می فرماید: «قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا» ; «پیامبر آنان گفت که: خدا طالوت را به عنوان رهبر و زمامدار شما تعیین کرده است » . (4)
همین قانون نیز درباره پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم جریان داشته است که در دو جهت، آن را مورد بحث قرار می دهیم: الف - زمینه هایی که بیانگر ضرورت و جایگاه ویژه رهبری آینده در حیات طیبه آن حضرت است . ب - نصوص و ادله ای که لالت بر تعیین رهبری از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می نماید .
در بخش نخست، موارد زیر را می توان نام برد:
1 . وجود منافقان
سوره منافقون بخشی از توطئه های منافقان را بیان می کند و می فرماید: آن ها کسانی هستند که می گویند: «به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند .» [غافل از این که] خزائن آسمان و زمین از آن خداست ولی منافقان نمی فهمند . آن ها می گویند: «اگر به مدینه باز گردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون می کنند .» در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند . (5) مقصود منافقان از این جمله، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بوده که قصد داشتند آن حضرت را از مدینه بیرون کنند و همین ها بودند که به عنوان عامل داخلی کفار عمل می کردند و حتی به نام مسجد می خواستند مسلمین را از اطراف پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم متفرق کنند . که قرآن کریم از آن به نام «مسجد ضرار» یاد می کند و می فرماید: «والذین اتخذوا مسجداضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله » ; [گروهی دیگر از آن ها] کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان رساندن [به مسلمانان] و [تقویت] کفر، و تفرقه افکنی میان مؤمنان، و کمین گاه برای کسی که با خدا و [پیامبرش] مبارزه کرده بود . (6)
2 . قدرت های خارجی
ایران و روم، دو قدرت بزرگی بودند که اسلام را تهدید می نمودند . پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خطر رومیان را جدی تلقی می کرد و بدین جهت در سال هشتم هجری سپاهی را به فرماندهی جعفربن ابیطالب راهی سرزمین «مؤته » نمود که در تاریخ اسلام از آن به جنگ مؤته یاد می شود . در همین جنگ بود که جعفر به شهادت رسید و لقب طیار به او اختصاص یافت .
در سال بعد، زمانی که خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز به مدینه رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سپاه عظیمی تدارک داد و خود همراه آنان عازم تبوک شد . این نگرانی تا آخرین لحظات عمر مبارکش ادامه داشت و بدین جهت در آخرین روزهای عمر مبارک خود لشکری را به فرماندهی اسامه تشکیل داده و از آن ها می خواهد به سوی شام حرکت کنند . در دستور خود، به اسامه فرمانده لشکر، این چنین می فرماید: به نام خدا و در راه خدا نبرد کن . با دشمنان خدا پیکار بنما، سحرگاهان بر اهالی «انبا» × حمله ببر و این مسافت را آن چنان سریع طی کن، که پیش از آن که خبر حرکت تو به آن جا برسد، خود و سربازانت به آن جا رسیده باشید . (7)
از سویی دیگر یک بار به پادشاه ایران نامه نوشته است و او از شدت ناراحتی نامه آن حضرت را پاره نموده و به پادشاه یمن، حاکم دست نشانده اش نیز دستور داد حضرت را به قتل برساند، البته خداوند متعال مکر و حیله او را نافرجام گذاشت . (8) نتیجه آن که این تهدیدات، ضرورت اهمیت جانشینی و رهبری را روشن می سازد و این که قطعا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در این رابطه اقدامی انجام داده اند .
3 . وجود مدعیان نبوت
از موارد دیگری که می توانست خطرآفرین باشد، وجود انسان هایی بود که به دروغ مدعی پیامبری بودند . یکی از اینان، مسیلمه بود که بعدها سپاه اسلام با او درگیر شد . او که در سال دهم هجرت ایمان آورده بود پس از بازگشت به میهنش [یمانه]، خود را پیامبر نامید و در نامه ای به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم چنین نوشت: من در امر نبوت، شریک تو قرار داده شده ام . نیمی از زمین متعلق به ما، و نیمی دیگر متعلق به قریش است . ولی طایفه قریش به عدالت رفتار نمی کنند . پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در پاسخ او این چنین نگاشت: به نام خداوند بخشنده مهربان، نامه ای است از محمدصلی الله علیه وآله وسلم رسول خدا به مسیلمه دروغ گو - سلام بر پیروان هدایت - روی زمین متعلق به خداست و به هر کس از بندگان صالح خود که بخواهد واگذار می کند و سرانجام نیک، از آن پرهیزکاران است . (9)
مجموع این عوامل و غیر آن، می تواند روشن گر این حقیقت باشد که امامت و رهبری بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم ضرورتی انکارناپذیر بوده است .
در این میان، اهل سنت معتقدند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم این مساله را به شورای اهل حل و عقد واگذار نموده است، اما در مقابل، شیعه معتقد است که حضرت، فرد معینی را عهده دار این مسئولیت الهی نموده است .
اعتقاد شیعه مستند به دلائل بسیاری است که منابع اهل سنت نیز به صحت آن گواهی می دهد . قبل از آن که به این دلائل بپردازیم لازم است که منظور از امامت در فرهنگ شیعی را توضیح دهیم:
امامت از دیدگاه شیعه
به اعتقاد شیعه «امامت » تنها رهبری و زمامداری نیست تا فردی ادعا کند که می توان آن را با شورا حل نمود . «امام » بیان کننده مکتب و تعلیم دهنده کتاب و حکمت است که برخوردار از علمی است الهی و قلبش آیینه احکام نورانی قرآن است، به صورتی که واقعیات را آن چنان که هست می یابد . او علاوه بر ویژگی علم، دارای صفت عصمت می باشد که هیچ گاه در بیان احکام نورانی الهی و رفتارهای فردی و اجتماعی، دچار گناه و اشتباه نمی شود . پس امامت یعنی رهبری الهی که با ویژگی علم و عصمت عهده دار تبیین مکتب اسلام می باشد، که با وجود این شخصیت، زمینه ای برای زمامداری دیگری نیست . اگر لزوم امامت در فرهنگ شیعه فقط به خاطر رهبری و زمامداری بود، ممکن بود کسی اشکال کند که: ائمه علیهم السلام از دوازده نفر بیشتر نبودند، بعد از دوازده امام تکلیف حکومت چیست؟ فرض کنیم همان طور که پیغمبر اکرم، علی علیه السلام را تعیین فرمود و حضرت امیرالمؤمنان علیه السلام حاکم می شد، بعد امام حسن علیه السلام و بعد امام حسین علیه السلام تا می رسید به حضرت حجت علیه السلام در این صورت قهرا بر اساس فلسفه ای که ما شیعیان در این باب داریم، موجبی هم برای غیبت امام زمان علیه السلام در کار نبود . ایشان هم مثل پدرانشان یک عمر کوتاهی می کردند و از دنیا می رفتند . بعد از ایشان چطور؟ آیا ائمه از دوازده تا بیشتر می شد؟ نه . پس باید مساله دیگری در میان مردم باشد . مساله حکومت به شکل عادی، در همین وضع که الآن موجود است . حضرت حجت در زمان غیبت که نمی توانند زمامدار مسلمین باشند، باز مساله زمامداری و حکومت دنیایی سرجای خودش هست .
شهید مطهری در پاسخ به این اشکال می نویسند: ما هرگز نباید چنین اشتباهی را مرتکب شویم که تا مساله امامت در شیعه مطرح شد، بگوییم یعنی مساله «حکومت » که در نتیجه مساله به شکل خیلی ساده ای باشد ... . و این اشتباه بسیار بزرگی است که احیانا قدما (بعضی از متکلمین) هم گاهی چنین اشتباهی را مرتکب می شدند . امروز این اشتباه خیلی تکرار می شود تا می گویند: امامت، متوجه مساله حکومت می شوند . در حالی که مساله حکومت از فروع و یکی از شاخه های خیلی کوچک مساله امامت است .
اساس مساله در باب امامت، آن جنبه معنوی است . امامان یعنی انسان هایی معنوی مادون پیغمبر که از طریقی معنوی اسلام را می دانند و می شناسند و مانند پیغمبر، معصوم از خطا و لغزش و گناهند ... مساله امامت از جنبه زعامت و حکومت این است که حالا که بعد از پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم مانند زمان ایشان معصوم وجود دارد و پیغمبر وصی برای خود معین کرده است که او در سطح افراد دیگر نیست و از نظر صلاحیت مثل خود پیغمبر استثنایی است، دیگر جای انتخاب و شورا و این حرف ها نیست . همان طور که در زمان پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم نمی گفتند که پیغمبر فقط پیام آور است و وحی به او نازل می شود تکلیف حکومت با شوراست و مردم بیایند رای بدهند که آیا خود پیغمبر را حاکم قرار دهیم و یا شخص دیگر را، بلکه این طور فکر می کردند که با وجود پیغمبر، این بشر فوق بشر که در مرحله ای است که با عالم وحی اتصال دارد، اصلا این مساله مطرح نیست . بعد از ایشان نیز جای این سخنان نیست، زیرا پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم اوصیای دوازده گانه ای داشته است که این ها باید در طول دو سه قرن پایه اسلام را محکم کنند . و اسلام از یک منبع صاف و خطاناپذیری بیان شود . با وجود چنین کسانی برای بیان احکام اسلامی، دیگر جای انتخاب و شورا نیست ... گذشته از این که چون علی علیه السلام به مقام امامت به این معنا تعیین شده است قهرا مقام زعامت دنیوی هم شان او خواهد بود، پیغمبر که علی علیه السلام را به فرمان خدا به این مقام نصب کرده به خاطر این است که علی علیه السلام آن مقام دیگر را واجد است ... بعد که امام معصوم علیه السلام در میان مردم نبود مساله حکومت، مساله دیگری می شد و آن وقت باید گفت مساله حکومت چیست؟ خلاصه آن که امامت در شیعه بدین گونه است که یک شان امام، حکومت است . با وجود امام معصوم جای حکومت کردن فرد دیگر نیست . او باید زمامدار امت باشد چون جانشین پیامبر در تبیین احکام و برخوردار از صفت عصمت است . (10)
و می توان به گونه ای دیگر جواب داد که شیعه به دو اصل معتقد است: اصل وصایت و اصل شورا . زمانی می توان به کومت برخاسته از شورا اندیشید که وصایت نباشد . بدین ترتیب تا زمانی که مشیت بالغه الهی بر وصایت و حضور ولی می باشد، رهبری در او متعین است . و در صورت عدم وصایت و یا غیبت ولی الهی است که شورای نخبگان یا اهل حل و عقد می توانند سبت به حکومت تصمیم گیری کنند .
اکنون به دلائل شیعه در تعیین امامت در افراد خاص می پردازیم و مقدار دلالت هر یک از آن ها را نسبت به ابعاد گوناگون امام علیه السلام یادآور می شویم .
1 . حدیث غدیر
حدیث غدیر از احادیث متواتری است که بیانگر امامت و ولایت علی علیه السلام و عترت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در جهت زعامت و رهبری و هم در بعد مرجعیت در احکام دینی می باشد . حدیث غدیر تکلیف مسلمین را برای همیشه تاریخ مشخص ساخته و تنها راه رهایی از گمراهی و ضلالت را تمسک و مراجعه به عترت خاتم النبیین دانسته است . در این حدیث می خوانیم: ای مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم . من مسئولم و شما نیز مسئولید، درباره من چه فکر می کنید؟ در این موقع صدای جمعیت به تصدیق بلند شد و گفتند: ما گواهی می دهیم که تو رسالت خود را انجام دادی و کوشش نمودی، خدا تو را پاداش نیک دهد . پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آیا گواهی می دهید که معبود جهان یکی است و محمد، بنده خدا و پیامبر او می باشد، و بهشت و دوزخ جاویدان در سرای دیگر جای تردید نیست؟ همگی گفتند: صحیح است و گواهی می دهیم . سپس فرمود: مردم! من دو چیز نفیس و گران بها در میان شما می گذارم . ببینم چگونه با دو یادگار من رفتار می نمایید . در این وقت یک نفر برخاست و با صدای بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟
پیامبر فرمود: یکی کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا، و طرف دیگر آن در دست شماست و دیگری عترت و اهل بیت من . خداوند به من خبر داده که این دو از هم جدا نخواهند شد . ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و در عمل به هر دو، کوتاهی نورزید که هلاک می شوید . در این لحظه، دست علی علیه السلام را گرفت و آن قدر بلند کرد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان گشت و او را به همه مردم معرفی نمود . سپس فرمود: سزاوارتر بر مؤمنان از خود آن ها کیست؟ همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند . پیامبر فرمود: خدا، مولای من و من، مولای مؤمنان هستم و من بر آن ها از خودشان سزاوارترم . ای مردم! هر کس را من مولایم، علی مولای اوست . خداوندا! کسانی که علی را دوست دارند آنان را دوست بدار و کسانی که او را دشمن دارند، دشمن بدار . خدایا! یاران علی را یاری کن، دشمنان علی را خوار و ذلیل گردان و او را محور حق قرار بده . (11)
در این حدیث همراه با بیان زعامت و رهبری امام علی علیه السلام جایگاه معنوی امام و عترت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را با ویژگی های:
1 . عدم جدایی امامت و عترت از قرآن;
2 . اولویت امام نسبت به مؤمنان از خود آن ها;
3 . مصونیت مسلمین از گمراهی در صورت اطاعت از ائمه علیهم السلام ;
بیان می دارد و روشن می سازد که رهبری آینده مسلمین بر اساس ویژگی های مزبور می باشد و زعامت امام علی علیه السلام شاخه و فرعی از همانندی عترت و قرآن است .
حدیث غدیر از نظر سند، یکی از متقن ترین احادیث است . علامه امینی در «الغدیر» یکصد و ده صحابی و هشتاد و چهارتن از تابعان را بر می شمارد که حدیث غدیر را روایت نموده اند . سپس به راویان حدیث از علما و دانشمندان و حافظان و استادان از اهل سنت می پردازد و سیصد و شصت تن از آنان را در قرن های مختلف نام می برد .
شهرت حدیث غدیر به گونه ای بوده است که بعضی از دانشمندان درباره آن کتاب مستقل نگاشته اند که علامه امینی 26 نفر از آنان را - که طبری و ابن عقده از آن جمله هستند - ، ذکر می کند .
از آن جا که «غدیر» در پرتو وحی الهی و آیات قرآنی شکل گرفته است که آیه «تبلیغ » و آیه «اکمال » از آن جمله است، علامه امینی 30 مدرک از منابع اهل سنت ذکر می کند که آیه تبلیغ در رابطه با معرفی امام علی علیه السلام در غدیر خم بوده است . (12) آیه تبلیغ در سوره مائده است و می فرماید «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس » (13) ; «ای پیامبر! آن چه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است، به مردم برسان و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام نداده ای و خدا تو را از مردم محافظت می کند .»
و در آیه اکمال نیز که در سوره مائده است می فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» ; (14) «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم .»
علامه امینی رحمه الله در الغدیر شانزده مدرک از منابع اهل سنت را بر می شمارد که نزول این آیه پس از اعلام امامت علی علیه السلام به مردم بوده است . (15)
2 . حدیث ثقلین
دلیل دیگری که تعیین امام و رهبری را از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشخص می سازد، حدیث ثقلین است . اتقان و استحکام سندی این حدیث، در حدی است که حتی ابن حجر مکی با همه تعصبی که دارد، پس از نقل اخبار از مسلم و طبرانی و ترمذی و احمد ابن حنبل، می نویسد: «اعلم ان لحدیث التمسک بالثقلین طرقا کثیرة وردت عن نیف و عشرین صحابیا ; بدان که برای حدیث ثقلین سندهای بسیاری است که زیاده از بیست نفر از اصحاب آن را نقل کرده اند .» پس از آن می گوید: «در این که آیا بیان حدیث ثقلین، در غدیر خم بوده یا سرزمین عرفات در حجة الوداع و یا مدینه در خانه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و یا بعد از برگشتن از طائف، در احادیث به صورت مختلف ذکر شده، اما این نقل ها با یکدیگر منافات نداشته و مانعی ندارد که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در تمام این مکان ها جهت عظمت قرآن و عترت، این حدیث را تکرار نموده باشد .» (16)
در همین رابطه یکی از بزرگان می نویسد: در ایامی که ما در قم بودیم اوایلی بود که «رسالة الاسلام » را دارالتقریب منتشر می کرد، در آن جا یکی از علمای اهل تسنن در مقاله ای این حدیث را به این شکل نقل کرده بود که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنتی . مرحوم آیة الله بروجردی که در این گونه مسائل بسیار عاقلانه فکر می کرد، طلبه فاضلی به نام آقا شیخ قوام وشنوی را - که خیلی اهل کتاب و تتبع بود - راهنمایی کردند که این حدیث را از کتب اهل تسنن استخراج کنند . که شاید در بیش از دویست کتاب از کتب معتبره و مورد اعتماد اهل تسنن نوشته اند که پیغمبر فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی .» (17) در اثبات همین امر، محقق عالی مقام میرحامد حسین هندی شش جلد کتاب خود «عبقات الانوار» را به این حدیث اختصاص می دهد و جای هر گونه شک و تردید را بر افراد منصف می بندد . بر اساس همین مبنای استوار، امام خمینی قدس سره می نویسد: «حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمین است و کتب اهل سنت از صحاح شش گانه تا کتب دیگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به طور متواتر نقل شده است و این حدیث شریف، حجت قاطع است بر جمیع بشر به ویژه مسلمانان مذاهب مختلف و باید همه مسلمانان که حجت بر آنان تمام است، جوابگوی آن باشند و اگر عذری برای جاهلان بی خبر باشد برای علمای مذاهب نیست .» (18)
این حدیث با اختلاف مختصر در الفاظ، بدین گونه است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض من تمسک بهما فقد نجی و من تخلف عنهما فقد هلک ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا; محققا در میان شما دو چیز گران بها می گذارم . قرآن و عترت که اهل بیت من هستند . و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض «کوثر» بر من وارد شوند . هر کس تمسک به این دو نماید نجات یافته است و هر کس از آن دو دوری نماید پس هلاک شده است . و مادامی که شما به آن دو تمسک نمایید، هرگز گمراه نخواهید شد .»
از جمله «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ... .» استفاده می شود که عترت برخوردار از صفت «عصمت » است، همان طور که قرآن کریم مصون از خطاست . اگر عترت در بیان مسائل دینی دچار لغزش و اشتباه می شد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نمی فرمود که به این ها تمسک کنید ; بویژه آن که خود حدیث به صراحت عدم گمراهی افراد را در صورت پیروی از عترت اعلام می دارد . به این ترتیب هم بیانگر مرجعیت دینی عترت و هم عصمت و مقام معنوی آنان بوده که در نتیجه با وجود این انسان های والا و معصوم، زمینه ای برای خلافت و حکومت دیگر افراد باقی نمی ماند .
3 . آیه اطاعت
یکی از دلائلی که امامت و رهبری معصومین علیهم السلام را اثبات می کند، آیه اطاعت است .
خداوند متعال می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » ; (19) «ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا و صاحبان فرمان از خود را .» فخر رازی در تفسیر خود می نویسد: از این آیه استفاده می شود که باید «اولی الامر» معصوم باشد . زیرا اطاعت «اولی الامر» در کنار اطاعت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرار داده شده است . و اطاعت آن ها را بسان اطاعت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم قرار می دهد . اطاعتی که از هر گونه تشکیک و تردید به دور است . اگر «اولی الامر» مصونیت از خطا و اشتباه نداشتند، در این آیه با توجه به وجوب اطاعت از اولی الامر، تناقض لازم می آمد . زیرا در صورت عدم عصمت، گاه ممکن است دستور و فرمان به معصیت بدهد; روشن است که خداوند متعال از معصیت نهی نموده است و لازم است از او اطاعت نکنیم . در این فرض اگر واجب بدانیم اطاعت از این گونه افراد را لازم می آید در عین این که واجب دانسته است اطاعت را، از مردم خواسته باشد که از آنان اطاعت ننمایند . (20)
در این استدلال، فخر رازی تا این جا پیش رفته است که اولی الامر باید معصوم باشد، ولی در این که مصادیق اولی الامر چه کسانی هستند، دچار مشکل می شود . اما اگر در روایات نقل شده از طریق اهل سنت مثل مناقب خوارزمی و ینابیع الموده سلیمان بلخی حنفی و فرائد السمطین حموینی و مناقب ابن مغازلی شافعی و فصول المهمه ابی صباغ مالکی دقت می کرد، متوجه می شد که منظور از این اولی الامر که برخوردار از صفت عصمت است، امام علی علیه السلام و فرزندان یازده گانه او می باشند . که تفصیل و مستندات آن از طریق اهل سنت در کتاب «منتخب الاثر» ذکر شده است .
نتیجه آن که، این آیه شریفه علاوه بر این که مقام معنوی و عصمت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را اعلام می دارد، روشن می سازد که اطاعت از فرامین و دستورات آن ها در امور مربوط به نظام جامعه، واجب و لازم و نشانه اعتقاد و ایمان افراد می باشد .
بدان امید که هر چه زودتر طلوع و درخشش آخرین حجت حق حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه) را جشن گرفته و شاهد شادمانی و طراوت کویرهای غمزده و رویش گلواژه های ایمان و عدالت باشیم .