ماهان شبکه ایرانیان

براهین اثبات وجود خدا

پیش از پرداختن به اصل مسأله، نکته ­ای­ را می­بایستی در این­جا به عنوان مقدمه مورد اشاره قرار دهم و آن، این است که در میان دانشمندان مغرب زمین هستند کسانی که به شیوه­های گوناگونی درباره خدا موضع­گیری ­های منفی داشته و دارند

مقدمه

پیش از پرداختن به اصل مسأله، نکته ­ای­ را می­بایستی در این­جا به عنوان مقدمه مورد اشاره قرار دهم و آن، این است که در میان دانشمندان مغرب زمین هستند کسانی که به شیوه­های گوناگونی درباره خدا موضع­گیری ­های منفی داشته و دارند. برخی از آنها دلیل این امر را عدم وجود دلایل کافی در اثبات وجود خدا می­دانند لذا در صدد برآمده­اند وجود خدا را اثبات ناشده بدانند، مانند راسل و امثال او، که ما در این نوشتار برآن هستیم که این مسأله را به بوته نقد بگذاریم. و برخی دیگر از منظری دیگر مسأله خدارا وجهه همت خود قرارداده­اند؛ مانند آقای دورکیم در حوزه جامعه­شناختی و فروید از در حوزه روانکاوی وامثال این­ها. با این فرق که آنچه مورد توجه گروه دوم قرار گرفته است، این است­که ظاهراً این دانشمندان ونظایر این­ها بر این عقیده­اند که گزاره­های دینی قابل اثبات نیستند از این­رو، در صدد بر آمده­اند برای یافتن ریشه­های دینداری آدمیان به دنبال انگیزه­های روانی، اجتماعی بگردند. اما این پیش­فرض­که گزاره­های دینی اثبات پذیر نیستند، به شدت مورد تردید است. ما بر این باوریم ـ همان­گونه که بسیاری از متفکران وصاحب نظران نیز بر این باور بوده وهستند ـ که آموزه­های اصلی واصول اعتقادی دینی از قابلیت اثبات عقلانی بر خوردارند. بنا براین اگر شی­ای وجود داشته باشد و راه­های اثباتش را نیز به هرکس که بخواهد، می­توان ارائه داد؛ در این صورت شایسته نیست صرفاً به دنبال انگیزه­های قایل شدن به وجود آن شئ بود. از این­رو، نگارنده در این نوشتار کوشش می­کند برخی از استدلال­های عقلانی برای اثبات مهم­ترین اصل اعتقاد دینی، یعنی گزاره خدا وجود دارد را تبیین کرده و به محضر صاحبان اندیشه و خرد عرضه کند، تا معلوم شود که هم ادعای آنهایی که منکر اثبات وجود خدا هستند به دلیل نبود دلایل کافی؛ و هم ادعای کسانی مانند دورکیم و فروید در باره خدا، در میزان تحقیق وزنی ندارد.

نظر فیلسوفان در باره اثبات پذیری و اثبات ناپذیری وجود خدا؛

پیش­از آن­که به بحث وبررسی از استدلال­های یاد شده پرداخته شود، یادآوری نکته­ای را خالی از فایده نمی­دانم. وآن نکته این است­که فیلسوفان دین را از حیث موضع­گیری­شان در باره اثبات وجود خدا، می­توان به سه دسته تقسیم کرد:[1]

1. دسته­ای وجود خدا را اثبات شده می­دانند.

2. دسته­ای وجود خدا را اثبات نشده می­دانند.

3. دسته ای نیز وجود خدا را غیر قابل اثبات می­دانند.

اگرکسی به قول اول قایل شد می­بایستی دست­کم یک دلیل عقلانی ارایه نماید که هم از لحاظ منطق صوری ـ از حیث شکل ظاهری قیاس واستدلال ـ و هم از لحاظ منطق مادی ـ عناصر به کار رفته در استدلال ـ عاری از اشکال و خدشه باشد. اما بر عکس، قایل به قول دوم، می­بایستی تمام استدلال­های ارایه شده در اثبات وجود خدا را، مورد خدشه و اشکال سازد و ضعف آن­ها را نشان دهد تا قول خود را به کرسی بنشاند. اما قایلین به قول سوم ، راه دیگری پیش­رو دارند. این گروه دست کم دو راه را طی کرده­اند:

1. قایل شدن به محدودیت ادراکی. اینان بر این هستندکه قوای ادراکی بشر محدودیت دارد. از این رو نمی­تواند بر موجودی که علی الفرض نا محدود است احاطه علمی داشته باشد. بنا براین تا فرض بر این است­که عقل بشری محدود و وجود خدا نامحدود است؛ وجود خدا اثبات نشدنی خواهد ماند.

2. متنافر الاجزا بودن مفهوم خدا. دسته­ای دیگر معتقدند که مفهوم خدا متنافر الاجزا است و چنین مفهومی، پاره­ای از اجزایش با یکدیگر در تناقض هستند. اینان می­گویند خدای ادیان، دارای ویژگی­هایی از قبیل علم مطلق، قدرت مطلق، ازلی وابدی و وجود لایتناهی و... است و این مفاهیم و ویژگی­ها، مفهوم خدا را مفهوم متنافر الاجزا ساخته است. و لذا می­گویند مفهوم خدا مشتمل بر تناقض است و به همین خاطر غیر قابل اثبات نیز هست. نکته­ای که توجه به آن لازم است، این است­که، کسانی که به قول دوم رفته اند چنین نیست که ضرورتاً منکر وجود خدا می باشند چرا که ممکن است کسی معتقد به وجود خد باشد ودر عین حال بر این باور باشد که وجود خدا از طریق عقلی اثبات شدنی نیست. ویا تاکنون از طریق عقل اثبات نشده است. به عنوان نمونه، آقای کی­یرکگور فیلسوف عارف مسلک مسیحی در عین این­که به خدا ایمان دارد، معتقد است که وجود خدا عقلاً اثبات نشده است. اما اگر کسی گفت وجود خدا اثبات ناشدنی است چون مفهومی متنافر الاجزا است در این صورت بین این قول وانکار وجود خدا ملازمه خواهد بود.

بعد از ذکر این نکته، به اصل بحث بر می­گردم. از آن جا که ما قایل به قول اول هستیم یعنی معتقدیم که وجود خدا اثبات شدنی است، بنا براین می­بایستی، دست کم یک دلیل و برهان قابل دفاع عقلی و منطبق بر معیارهای منطقی، ارایه دهیم تا هم ادعای خود را اثبات نموده و هم ادعای گروه دوم که قایل بودند به این­که وجود خدا اثبات نشده است، ابطال نماییم. اما گروه دوم برخلاف گروه اول، با رد یک برهان از براهین اثبات وجود خدا نمی­توانند نظر خود را به کرسی بنشانند بلکه باید تمامی براهین اثبات خدا را که اندیشمندان به آن دست یافته­اند، رد نمایند تا ادعای خود را به اثبات رسانند. به هر صورت، به نظر نگارنده برای رد نظر گروه دوم، تلاش زیادی لازم نیست زیرا همانگونه که پیش­تر یادآوری نمودم، اگر دست­کم یک دلیل و برهان نشان دهیم که از عیب و ایرادهای مورد ادعای قایلین به قول دوم، خالی باشد برای رد این ادعا کافی خواهد بود. و لذا ما نیز سعی می­کنیم برای اثبات وجود خدا دست­کم استدلالی محکم بیاوریم. تا هم ادعای خود را به کرسی اثبات نشانده و هم ادعای گروه دوم را باطل سازیم. اما سخن با گروه سوم بحث مفصل دیگری را می­طلبد چرا که صرف بیان استدلال و آوردن براهین، گره از کار فرو بسته آنان را باز نخواهد کرد، زیرا ایشان فرض را بر این گرفته­اند­ که اساساً خدا، یا با تور عقل نظری قابل صید ( اثبات یا نفی) نیست، همان­گونه که کانت فیلسوف بزرگ آلمانی به این معتقد است، یا این­که مفهوم خدا را با توجه به اوصافی­که به او نسبت داده می­شود تناقض­زامی­دانند. بنابراین، برای رد نظریه آن­ها کافی نیست که شما استدلال و برهان بیاورید، بلکه در مرحله نخست باید مبانی نظری آن­ها را زیر سؤال برد و مورد تردید قرار داد، آنگاه به بررسی و ارزیابی براهین اثبات وجود خدا نشست. و این البته خود به نوشتار تحلیلی و مستقل دیگری نیاز دارد و مجالی دیگر

می­طلبد. و از آن­جا که موضوع این مقاله براهین اثبات وجود خداست، نه بررسی مبانی نظری کسانی­که معتقد به پارادوکسیکال بودن مفهوم خدا هستند و یا خدا را خارج از حوزه عقل نظری می­دانند؛ بنابراین، به اقتضای مقام بحث، نگارنده نیز به جای نقد و ارزیابی نظریه گروه سوم به تبیین برهانی برای اثبات وجود خدا همت می­گمارد.

نگاهی گذرا به براهین اثبات وجود خدا؛

پیش­از بیان اصل مسأله، لازم می­بینم

راه­هایی­که برای اثبات وجود خدا طی شده به صورت فهرست­وار از نگاه خویش بگذرانیم سپس یک استدلال از میان آن­ها انتخاب وبه تفصیل به بحث می­گذاریم.

اگر در میان نوشته­های اندیشمندان در حوزه دین­شناسی و فلسفه دین، گشتی بزنیم تقریباً به هشت دسته استدلال برای اثبات وجود خدا بر می­خوریم، آن هشت دسته عبارتند از :

1) براهین وجود شناختی یا هستی شناختی، در این برهان از طریق تعریف مفهوم خدا به اثبات وجود آن می­رسند، از این برهان تقریرهای گوناگونی ارایه شده از جمله تقریر دکارت فیلسوف مشهور فرانسوی.

2) براهین جهان شناختی، شرح وتفصیل این برهان در ادامه به عنوان برهانی بر اثبات وجود خدا، تقدیم عزیزان خواهد شد.

3) براهین غایت شناختی یا اتقان صنع یا نظم، در این براهین گفته می­شود که جهان نشانگر نظم هدفمند(طرح و تدبیر، انطباق)[2] است. بنابراین، باید پدیدآورنده ای طراح و هوشمند یا مدبّر حکیم داشته باشد.

4) براهین درجات کمال، این برهان را به فیلسوف و متکلم بزرگ مسیحی، قدیس توماس آکوئیناس نسبت می­دهند[3]. این برهان می­گوید هرگاه دو چیز با هم مقایسه شود که یکی کامل ویکی کاملتر، یکی عالم ویکی عالمتر، و... باشد در این موارد باید یک شی مطلقی وجود داشته باشد تا آن دو، نسبت به آن شی مطلق، مورد مقایسه قرار گیرند.

5) برهان از راه حوادث وتجارب خاص، مانند معجزه. البته بیشترین استفاده از معجزه برای اثبات وجود خدا در میان مسیحیان دیده

می­شود. اندیشمندان مسلمان از معجزه برای اثبات نبوت خاصه استفاده می­کنند نه برای اثبات وجود خدا .

6) برهان اخلاقی، مبتکر این برهان

ایمانوئل­کانت فیلسوف بزرگ ومشهور آلمانی است. به عقیده این فیلسوف، عقل نظری

نمی تواند وجود خدا را اثبات یا نفی نماید. اما عقل عملی از عهده این کار بر می­آید.

7) برهان اجماع عام (یا برهان فطرت در میان مسلمین)، این برهان می­گوید اگر خدا وجود نداشت در تاریخ بلند بشریت از ابتدا تا کنون اعتقاد به خدا چگونه در میان بشر دوام آورده است. برهان فطرت نیز شبیه همین است. که از هر انسانی که فطرتش سالم و پاک مانده باشد بپرسی، خدا وجود داردیا نه؟ جوابش مثبت است.

8) براهین احتمالات، قایلین به این برهان براهین اثبات وجود خدا را که پیش از این به آنها اشاره کردیم، ناکافی و نارسا می­دانند. اما معتقدند در جهان اموری هست که با وجود خدا توجیه پذیرتر ومحتمل­تر هستند مانند نظم، هدفداری و... . این برهان نیز تقریرهای گوناگونی دارد.

برهانی بر اثبات وجود خدا؛

همان­گونه که پیشتر نیز اشاره شد قایل به قول دوم می­بایستی همه این براهین را رد نماید تا قول خودش را به کرسی بنشاند. برعکس، قایل به قول اول باید نشان دهد که دست­کم یکی از این براهین خالی از هرگونه اشکال منطقی وعقلی است. حال بر ما است که از میان براهین یاد شده یکی که با

گشاده­رویی دربرابر حمله بی­امان منتقدین، سرافرازانه ایستادگی کرده است را بر­گزینیم، و تفصیلاً به آن بپردازیم. به نظر صاحب این قلم برهان جهان­شناسی، که در فلسفه اسلامی نیز به آن اهمیت زیادی داده شده و از آن با عنوانِ برهان امکان و وجوب یاد می­شود، از

ویژگی­های یاد شده برخوردار است. و به یقین، از قابل دفاع­ترین، محکم­ترین و مستدل­ترین براهین برای اثبات وجود خدا به شمار می­آید. این برهان در میان اندیشمندان و فلاسفه، تقریرهای متعددی پیدا نموده است؛[4] در این نوشتار یک تقریر که به نحو دقیق و جالبی تنظیم شده است را می­آوریم. سپس به اشکالاتی­که از سوی برخی فیلسوفان به این برهان شده است، همراه با پاسخ­های مناسب، خواهیم پرداخت. برهان یاد شده دارای ارکانی به شرح ذیل است:[5]

أ - هر موجودی یا مستقل است یا غیر مستقل. دلیل صحت این رکن این است که تقسیم یاد شده یک تقسیم عقلی است. پیش از این که به ارکان دیگر بپردازم لازم است در باره مفاهیم مستقل و غیر مستقل که در فهم درست برهان نقش کلیدی دارند، توضیحی داده شود. مراد ما از موجود مستقل که با عبارات دیگری نیز مانند قایم بالذات ، خود اتکا ـ به خود متکی ـ از آن یاد می­شود، موجودی است که تحقق وجود آن به بود و نبود هیچ چیزی متوقف نیست. توضیح این­که ما در زندگی خود همه چیزهایی را که مشاهده می­کنیم موجودیتشان به شرایط وموجوداتی دیگر وابسته­اند. یعنی این گونه نیستند که اگر همه اوضاع و احوال جهان عوض شود باز آن­ها به حال خود باقی بمانند. مثلاًموجودیت خود ما درگرو خیلی چیزهای دیگر است، مانند غذا، آب وهوا، پدر و مادر و غیر این­ها. و خیلی چیزها می­توانند موجودیت ما را به خطر بیاندازند ویا از میان بر دارند. بنا براین هم اصل وجود ما و هم ادامه وجود ما در گرو وقوع وعدم وقوع امور یاد شده و غیر آن است. حال ­اگر فرض کنیم در عالم موجودی باشد که تحت هر شرایطی موجود است و موجودیتش به هیچ­وجه به شرایط وموجودات دیگر وابسته نیست، این موجود در مقام تکوین و تحقق و بقایش وامدار هیچ چیز دیگری نخواهد بود، چنین موجودی را مستقل، خود اتکا، قایم بالذات و نامشروط الوجود می­نامیم . برعکس، موجودی که تحققش به تحقق شرایط و موجودات دیگر وابسته است را موجودغیرمستقل یا مشروط الوجود می­نامیم. نکته دیگر این­که اگر موجودی در موجودیتش به هیچ وجه وابستگی به چیز یا موجود دیگری نداشت وموجودیتش مستقل از تحقق وعدم تحقق شرایط یا موجودات دیگر بود، موجودیت این موجود، حتمی و اجتناب ناپذیر به تعبیر دیگر ضروری و واجب الوجود خواهد بود. چرا که وجود، عین ذات آن است لذا خود اتکا و خودبنیاد است.

ب - یا موجودی مستقل وجود دارد یا همه موجودات غیرمستقلند. پس از قبول رکن اول، سه صورت قابل تصور است:

1. همه موجودات مستقل باشند.

2. بعضی مستقل وبعضی غیر مستقل باشند.

3. همه موجودات غیر مستقل باشند.

شق اولِ رکنِ دوم، فرض الف وب را مشتمل است. وشق دومِ رکنِ دوم نیز فرض ج را در بر

می­گیرد. و صورت دیگری در عالم فرض ندارد.

ت - کاذب است که همه موجودات غیر مستقلند. با این رکن، شق دوم از رکن دوم را نفی

می­کنیم وقهر نتیجه، صدق شق اول از رکن دوم خواهد بود چرا که کذب هر دو شق از رکن دوم باطل است.همانطورکه صدق هردو شقِ رکن دوم نیز باطل است.

ث - پس موجودی مستقل وجود دارد. با توجه به آنچه در توضیح موجود مستقل ذکر شد نتیجه می­گیریم که موجود مستقل همان موجود واجب الوجود و ضروری الوجود است. بنا براین گذر از رکن چهارم به رکن پنجم نیز منطقی خواهد بود.

ج - موجودی ضروری الوجود، وجود دارد. با توجه به تعریفی که هم در فلسفه و هم در دین، از خدا داریم، مفهوم موجود واجب الوجود و خدا، یک مصداق بیشتر نخواهد داشت وآن عبارت است از موجودی که در ادیان از آن با تعابیرگوناگونی مانند، الله، یهوه، اهورا مزدا و یا خدای پدر یاد می­شود. بنا براین، رکن پنجم همان است که در علم کلام از آن با عنوان خدا وجود دارد یاد می­کنند. بنا براین: ح- خدا وجود دارد. با دقت در صورت استدلال متوجه خواهیم شد که استدلال یاد شده از نظر منطقی کاملاً موجه و معتبر است. با این­همه، اشکالاتی به برخی ارکان آن وارد شده است که برای تمام شدن استدلال می­بایستی آن اشکالات جواب داده شوند. در میان ارکان استدلال، رکن 3 مورد سنگین­ترین اشکالات واقع شده است. از این­رو، برای اثبات رکن 3، استدلال دیگری اقامه می­شود. این استدلال دارای هشت فقره است[6]که به ترتیب عبارتنداز:

1. اگر هر موجودی غیر مستقل است، آنگاه جهان هستی عبارت است از مجموعه ای از بی­نهایت موجود غیر مستقل. اما چرا موجودغیرمستقل؟ به دلیل این­که مجموعه متناهی از موجودات غیر مستقل قابل تحقق نیست؛ چرا که به دور[7]بلا واسطه یا دور مع الواسطه منتهی می­شود و دور به هر دو صورتش باطل است. چرا که مستلزم تقدم شئ بر خودش است و تقدم شئ بر خودش نیز بالضروره باطل است.

2. اگرجهان هستی عبارت است از مجموعه­ای از بی­نهایت موجود غیر مستقل،آنگاه خود جهان هستی نیازمند علت است. چرا که وقتی تک تک اعضای یک مجموعه، غیر مستقل بود قهراً مجموعه هم غیر مستقل خواهد بود. چرا که این مورد ازمواردی است که وصف اجزاء به کل سرایت می­کند. مانند این­که بگوییم هزار مهره سفید روی هم رفته یک مجموعه سفید را تشکیل می­دهند. یا مثل این­که گفته شود دیواری از آجر ساخته شده پس دیوار آجری است. یا همان­گونه که کاپلستون در بحث با راسل می­گوید: اگر شما شکلات جمع کنید مآلاً شکلات خواهید داشت نه گوسفند. اگر به حد بی­نهایت شکلات جمع کنید احتمالاً بی­نهایت شکلات خواهید داشت. بنابراین، اگر موجوداتی احتمالی به حدبی­نهایت جمع کنید؛ باز هم موجوداتی احتمالی خواهید داشت، نه موجودات ضروری.[8] یعنی اگر مجموعه­ای تمام اجزایش غیرمستقل باشد کل مجموعه نیز متصف به غیرمستقل بودن خواهد بود. و هر موجود غیرمستقل در تحقق وجودش نیازمند علتی خواهد بود. چرا که یک سری بی­نهایت از موجودات احتمالی مانند یک موجود احتمالی نمی­تواند علت وجود خود باشد.

3. اگر خود جهان هستی نیازمند علت است آنگاه علت جهان هستی یا در بیرون جهان هستی است یا در درون آن.

4. علت جهان هستی نمی­تواند در بیرون جهان هستی باشد.چرا که بیرون از جهان هستی، نیستی محض است و نیستی هم

نمی­تواند علت وجود شئ واقع شود.

5. علت جهان هستی نمی­تواند در درون آن باشد. به دلیل این­که هر چه در جهان هستی است بنا بر فرض غیر مستقل است. رکن 4 و5 روی هم رفته شق دوم رکن 3 را نفی می­کند و نفی شق دوم قضیه شرطیه به نفی شق اول آن منجر می­شود.

6. جهان هستی نیازمند علت نیست.

6 5 و4 و3. با افزودن رکن6 به رکن 2، رکن 7 به دست می­آید.

7. جهان هستی عبارت ازمجموعه­ای ازبی­نهایت موجود غیر مستقل نیست.7 6 و2. و در نهایت ب انضمام رکن 7 و 1 رکن هشتم به دست می­آید.

8. کاذب است که همه موجودات غیر مستقلند. و این مقدمه، همان رکن سوم اصل برهان است.[9]

ادامه دارد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان