«جزع» نقطه مقابل «صبر» است و آن، حالت بی قراری و ناشکیبایی در برابرحوادث و مشکلات است، به گونه ای که انسان در برابر حادثه زانو زند، مایوس شود، بی تابی کند و یا از تلاش و کشش برای رسیدن به مقصد چشم بپوشد.
جزع یکی از بدترین و نکوهیده ترین صفات است که انسان را در دنیا و آخرت به بدبختی می کشاند و از رسیدن به مقامات والا باز می دارد و ارزش و مقام او را در جامعه کاسته، شربت زندگی را رد کامش تلخ، و شهد حیات را شرنگ می سازد.
قرآن مجید در سوره «معارج»، انسان را موجودی حریص و کم طاقتی معرفی می کند که وقتی بدی به او برسد، بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او رسد، بخل می ورزد و مانع دیگران می شود، «ان الانسان خلق هلوعا * اذا مسه الشر جزوعا * واذا مسه الخیر منوعا».
(54) منظور از انسان در این آیه- همانند بعضی از آیات مشابهی که انسان را با صفات ناشایستی توصیف کرده- انسان های تربیت نیافته و به اصطلاح خود رو و فاقد شخصیت است و لذا در ذیل همین آیات با جمله (الا المطلین... تا... و الذین هم علی صلاتهم یحافظون)، افراد با ایمانی را که به نماز و کمک به محرومان و اصول عفت و امانت وشهادت به حق وفا دارند، استثناء کرده و از تحت عنوان «هلوع» خارج می کند.
تعبیر آیات فوق، شاید اشاره به این باشد که معمولا افراد جزوع و ناشکیبا بخیل هم هستند، همان گونه که بخیلان ناشکیبا می باشند، به تعبیر دیگر این دو صفت با یکدیگررابطه دارند و از این رو در مفهوم «هلوع» جمع شده اند.
در روایات اسلامی نیز بحث های جالب و عمیق و نکته های قابل ملاحظه ای در این زمینه دیده می شود که هر یک از دیگری آموزنده تر است، در ذیل به چند نمونه از آنهااشاره می شود:
1- امیر مؤمنان علی علیه السلام در مذمت جزع می فرمایند: «ایاک و الجزع فانه یقطع الامل و یضعف العمل و یورث الهم، از جزع و ناشکیبایی بپرهیز، زیرا امید انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعیف ساخته و غم اندوه به بار می آورد»
(55) 2- همان امام بزرگوار در جای دیگر ضمن اشاره به نکته لطیف دیگری می فرمایند:
«الجزع و اتعب من الصبر، بی تابی از صبر و شکیبایی ناراحت کننده تر است»
(56) دلیل آن روشن است، زیرا جزع و بی تابی هیچ مشکلی را حل نمی کند، تنها اثرش این است که روح و جسم انسان را در هم می کوبد، به همین دلیل از شکیبایی پرزحمت تر می باشد، مثلا، هنگامی که انسان، عزیزی را از دست دهد، ممکن ست سرش را به دیوار بکوبد، گریبان چاک کند، نعره و فریاد بکشد و یا سر انجام خود کشی کند، اماهیچ یک از این ها عزیز از دست رفته را باز نمی گرداند، بلکه تنها پایه های ایمان وسلامت جسم و جان او را در هم می کوبد، علاوه بر این، اجر و پاداش انسان را نیز بر بادمی دهد که شرح ان در حدیث بعد می آید.
3- حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «الجزع لا یدفع القدر و لکن یحبط الاجر، جزع (دربرابر مصائب)، مقدرات را تغییر نمی دهد، ولی اجر و پاداش انسان را از بین می برد. »
(57) در باین این که چرا پاداش را از بین می برد، باید گفت: جزع و ناشکیبایی دلیل بر عدم رضا و عدم تسلیم در برابر مقدرات الهی است. در واقع، اعتراض به عدل و حکمت پروردگار را در بر دارد، هر چند صاحبش از آن غافل باشد.
4- در حدیث دیگری که از امام هادی علیه السلام نقل شده، ضمن اشاره به نکته جالب دیگری، می فرمایند: «المصیبة للصابر واحدة و للجازع اثنان، مصیبت برای انسان صبوریکی است و برای انسان بی صبر و ناشکیبا دوتاست. »
(58) جزع و بی تابی- چنان که در قبلا اشاره شد- مشکلات عظیم جسمی و روحی به دنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را بر باد می دهد، بنابر این مصیبت افراد ناشکیبامضاعف می شود.
5- امام کاظم علیه السلام در بیان یکی از وصایای حضرت مسیح علیه السلام می فرمایند: «ولا تجعلوا قلوبکم ماوی للشهوات ان اجزعکم عند البلاء لاشدکم حبا للدنیا و ان اصبرکم علی البلاء لازهدکم فی الدنیا، دل های خود را پناهگاه شهوات قرار ندهید، آن کس که در بلا، بیشتر بی تابی می کند، علاقه اش به دنیا بیشتر است و آن کس که در بلا، شکیباتر است، نسبت به دنیا، بی اعتناتر است».
(59) از این روایت استفاده می شود که یکی از سرچشمه های مهم جزع و بی تابی، حرص و حب دنیاست و برای کاستن از شدت جزع، باید از علاقه به دنیا کاست.
6- در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله هنگام عیادت یکی از یارانش که آخرین ساعات عمرش را می گذراند، فرمودند: «ای فرشته مرگ! با او مدار کن که باایمان است. ملک الموت عرض کرد: بشارت باد بر تو ای محمد! که من نسبت به همه مؤمنان مدارامی کنم. بدان ای محمد! هنگامی که من روح فرزندان آدم را می گیرم، خانواده آنان بی تابی می کنند.
در گوشه ای از خانه می ایستم و می گویم: چرا این گونه بی تابی می کنید؟من قبل از پایان عمرش روح او نگرفتم و این یک ماموریت الهی است، گناهی ندارم، «ان تحتسبوه و تصبروا توجروا، و ان تجزعوا تاثموا و توزروا، اگر راضی به رضای خدا باشید و صبر کنید به شما پاداش داده می شود واگر جزع و بی تابی کنید گناه می کنید»
(60) 7- حدیث کوتاه و پر معنی دیگری از امیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است: «من لم ینجه الصبر اهلکه الجزع، کسی که صبر او را نجات ندهد، بی تابی او را هلاک خواهد کرد»
(61) (این هلاکت می تواند اشاره به هلاکت دنیا و آخرت باشد).
8- این بحث را با حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به عنوان «ختامه مسک» پایان می دهیم. در این حدیث آمده است که یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله فرزندش را ازدست داده بود، حضرت صلی الله علیه و اله دستور نوشتن نامه ای به این مضمون را به او دادند: «خداوند متعال، اجر تو را افزون کند و به تو صبر و شکیبایی دهد!...
... مبادا با جزع و بی تابی، اجر خود را از بین ببری و فردای قیامت به خاطر از دست دادن ثواب صبر بر مصیبت، پشیمان گردی، هنگامی که ثواب و مصیبتت را ببینی، می فهمی که مصیبت ازآن کوتاه تر بوده است و بدان! جزع و بی تابی عزیز از دست رفته را باز نمی گرداند، غم و اندوه، قضای الهی را تغییر نمی دهد و آنچه از پاداش، در برابر از دست دادن فرزند بر تو نازل شده، تاسفت را از میان می برد»
(62) مرحوم محدث قمی در «سفینة البحار» داستان جالبی در باره «بوذر جمهر» و مساله «صبر و جزع» که بسیار مناسب این نوشتار است، نقل می کند: در بعضی از تواریخ آمده است که انوشیروان نسبت به «بوذر جمهر» خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق تاریکی زندانی کنند. چندین روز گذشت، انوشیروان کسی را فرستاده تا از وضع حال اوجویا شود. فرستاده انوشیروان، در حالی که او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسید:
چگونه در این حالت که در سخت مضیقه ای، فارغ البال می باشی؟
بوذر گفت: من (همه روزه) از معجونی که از شش ماده ترکیب شده است، استفاده می کنم و این معجون همان گونه که می بینید، مرا سر حال آورده است.
فرستاده پرسید: ممکن است معجون را به ما معرفی کنی تا در مشکلات به آن پناه بریم؟
بوذر در جواب گفت:
ماده اول آن «الثقة بالله، توکل بر خداست».
ماده دوم، آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ می دهد و بی تابی در برابر آن، مشکلی را حل نخواهد کرد.
ماده سوم، صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که در آزمون های الهی به کمک انسان می شتابد.
ماده چهارم، اگر صبر نکنم، چه کنم؟بنابر این باز جزع خود را هلاک ننمایم.
ماده پنجم، از مشکلی که من دارم، مصائب مشکل تری نیز وجود دارد، پس خدا راشکر که در آن ها گرفتار نشدم!
ماده ششم، ستون به ستون فرج است.
این سخن به انوشیروان رسید، او را آزاد و گرامی داشت.
(63) 54- معارج/ 19 تا 21.
55- بحار الانوار، ج 79، ص 144.
56- همان، ص 131، حدیث 16.
57- غرر الحکم، حدیث 1876.
58- بحار الانوار، ج 79، ص 144.
59- بحار الانوار، ج 1، ص 106.
60- بحار الانوار، ج 6، ص 169.
61- بحار الانوار، ج 68، ص 96.
62- میزان الحکمة، ج 2، ص 1563، حدیث 10118.
63- سفینة البحار، واژه صبر.