سخن پیرامون شرح زیارت جامعه کبیره بود. زیارتی که در عرصه امام شناسی بی نظیر است. فرازهایی از این شرح در مقالات گذشته تقدیم شد و اینک شرح چند فراز دیگر را تقدیم می نمائیم:
«و رضیکم خلفاء فی ارضه؛ شما را برای جانشینی خود در روی زمین پسندید.»
1ـ چرا خلیفه؟
او که جهان هستی در قبضه قدرت اوست چرا خلیفه در زمین قرار داد؟ پاسخ اینست که انسانها وقتی جانشین تعیین می کنند بدلیل محدودیت آنهاست چون رئیس نمی تواند در غیاب خود مدیریت کند جانشین تعیین می کند اما ذات مقدّس ربوبی که به تمام جهان هستی احاطه دارد(1) با این انگیزه جانشین تعیین نمی کند. باید انگیزه را در جای دیگر دید و آن این جاست که انسانهای معمولی توان دریافت فیض الهی را بی واسطه ندارند نقش خلیفه الهی در این میان همان منبع آب رسانی شهر است که آب را ذخیره می کند تا به هنگام نیاز هر کس به اندازه نیازش بهره مند گردد. پس جعل "خلیفه" با این انگیزه است نه انگیزه محدودیت.
2ـ خلیفة اللّه کیست؟
خلیفه به معنای جانشین است و تاء(ة) آن برای مبالغه است نه تأنیث. مقام خلافة اللهی مقامی است بسیار والا و بالا که قرآن کریم فرشتگان را در شأن و آن جایگاه ندانسته ولی انسان را شایسته این مقام دیده مقامی که فرشتگان در برابر آن به خضوع افتاده زمین ادب بوسیدند. پر واضح است این مقام از آن هر انسانی نیست، آیا براستی انسانی که به تعبیر قرآن حیوانی زندگی می کند: «... و الذین کفروا یتمتّعون و یأکلون کما تأکل الانعام و النّار مثوی لهم؛(2)...کافران از متاع دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان می خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست.»
یا حتی بدتر از حیوان است: «و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجنّ و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضلّ اولئک هم الغافلون؛(3) به یقین گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلهایی دارند که با آن اندیشه نمی کنند و نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند آنها همچون چهارپایند بلکه گمراه تر اینان همان غافلانند.»
آیا این انسان شایستگی مقام خلیفة اللهی را دارد قطعاً نه آنکس " خلیفة اللّه " است که آیت کمال الهی باشد. لکن خداوند این کمالات را بالذات دارد و جانشین بالعرض یعنی خداوند به او عنایت کرده به هر حال "خلیفة اللّه" کسی است که به اذن اللّه کار خدایی کند همانند آهنی که بر اثر نزدیکی با آتش گداخته می شود و خاصیت آنرا پیدا می کند چنین آتشی هر چند آتش نیست ولی کار آتش را می کند.
با این تحلیل مقام "خلیفة اللهی" اختصاص به پیامبران و امامان سلام اللّه علیهم اجمعین دارد و با این تحلیل است که معجزات و کرامات اولیای الهی به آسانی قابل تحلیل است و مناسب با همان عنوان آیت خدا بودن.
3ـ امامان جانشین خدا
بنابراین خداوند امامان را به عنوان جانشینان خود بر زمین پسندیده و آنها را "خلیفة" خود قرار داده است.
«وعد اللّه الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الّذی ارتضی لهم ولیبدّلنهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننی لایشرکون بی شیئا و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون؛(4) خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد همانگونه که پیشینیان آنها را خلافت روی زمین بخشید و دین و آئینی که برای آنان پسندیده پا برجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را مبدّل به امنیت و آرامش می کند آنچنانکه تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند اینها فاسقانند.»
این استخلاف قطعی است و استخلافی است هم معنوی و هم ظاهری و آن استخلاف معنوی آنها زیربنای استخلاف ظاهری یعنی حکومت بر کلّ گستره زمین است. در روایات فراوانی این آیه تأویل به حضرت ولی عصر(عج) و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء شده است. محصول تمام زحمات پیامبران و تبلیغات مستمر پی گیر آنها و نمونه اتم حاکمیت توحید، امنیت کامل و عبادت خالی از شرک در زمانی تحقق می یابد که مهدی(عج) آن سلاله انبیا و فرزند پیامبر(ص) ظاهر شود. در تفسیر روح المعانی و بسیاری از تفاسیر شیعه از حضرت امام سجاد(ع) در تفسیر آیه نقل شده «هم واللّه شیعتنا اهل البیت یفعل اللّه ذلک بهم علی یدی رجل منّا و هو مهدی هذه الامة یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً و هو الّذی قال رسول اللّه(ص) لو لم یبق من الدنیا الایوم لطوّل اللّه ذلک الیوم حتی یلی رجلٌ من عترتی اسمه اسمی یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً؛(5) و (6) آنها به خدا سوگند شیعیان ما هستند خداوند این کار را برای آنها بدست مردی از ما انجام می دهد که مهدی این امت است زمین را پر از عدل و داد می کند آنگونه که از ظلم و جور پر شده باشد و هم اوست که پیامبر(ص) درباره او فرمود اگر از عمر دنیا چیزی جز یک روز باقی نماند خداوند آن یک روز را آنقدر طولانی می کند تا مردی از دودمان من که نامش نام من است حاکم بر زمین شود و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند آنگونه که از ظلم و جور پر شده است».(7)
4ـ دوازده امام
تعداد این خلفاء را نیز پیامبر برای بعد از خود در روایات فراوانی تصریح کرده است که اینان دوازده نفرند. این روایات گاه با تعبیر 12 امیر آمده است و گاه با تعبیر 12 خلیفه. و تصریح دارند که کلّهم من قریش؛ تمامی آنها از قریشند. کلّهم من بنی هاشم؛ تمامی آنها از بنی هاشمند.
همانگونه که مولی علی(ع) فرمود: «...انّ الائمة من قریش غرسوا فی هذاالبطن من هاشم لاتصلح علی سواهم ولا تصلح الولاة من غیرهم؛(8)... به یقین امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین این نسل از بنی هاشم غرس شده است، این مقام در خور دیگران نیست و زمامداران غیر از آنها شایستگی ولایت و امامت را ندارند.»
در صحیح مسلم از "جابربن سمرة" نقل شده که می گوید: از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود: «لایزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفة ثم قال کلمة لم افهمها فقلت لابی ما قال قال فقال کلّهم من قریش؛(9) اسلام همواره عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه بر مسلمانان حکومت کنند سپس سخنی گفت که من نفهمیدم از پدرم سؤال کردم پیامبر(ص) چه فرمود گفت: فرمود: تمام آنها از قریش اند.»
جالب اینجاست که در یکی از طرق این حدیث در صحیح مسلم می خوانیم که جابر در ذیل حدیث می گوید: «فقال کلمة اصنیها الناس فقلت لابی ما قال قال کلهم من قریش؛(10) پیامبر سخنی گفت که بر اثر سر و صدای مردم من آنرا نفهمیدم به پدرم گفتم پیامبر چه فرمود، گفت: فرمود همه آنها از قریشند.»
در روایاتی از پیامبر اکرم(ص) نامهای امامان(ع) هم آمده است.(11) شاید همان سر و صداها سبب شده که نامهای آنها را راوی نیاورد. به عبارت دیگر دست سیاست عامل این پنهان کاری شده است. بهرحال خلفائی که پیامبر(ص) بعد از خود قرار داده همان 12 نفرند که شیعه جعفریه اثنی عشریه به آنان معتقد است.
حجتهای الهی
«و حججاً علی بریّته؛ و شما را به عنوان حجتهای مخلوقات خود پسندید.»
"حجج" جمع حجت به معنای دلیل و برهان است ریشه آن به معنای قصد است به "حج" خانه خدا هم به همین دلیل حج گفته می شود چون حاجی آهنگ خانه خدا برای مناسک حج دارد، حجت هم از همین ریشه است، زیرا یا خودش مقصود است یا بوسیله آن حق مطلوب اثبات می شود.
گفتنی است عنوان حجت و اطلاق آن بر چیزی مرادف با حق بودن یا مستلزم صدق بودن آن نیست بلکه گاهی چیز باطل و کذب نیز مصداق عنوان حجت قرار می گیرد و منشأ آن دستاویز واقع شدن آن چیز برای گروه باطل گرا و کاذب است. مولی علی(ع) می فرماید: «فکم حجة یوم ذاک داحضة؛(12)(13) در آن روز (قیامت) چه بسیار دلیلهایی که ابطال می گردد...»
آری حجت وقتی به خداوند اضافه می شود جز حق و صدق نیست.
"بریّه" بر وزن فعیله از "برأ" است و به معنای هر چیزی است که از کتم عدم خارج می شود و لباس وجود می پوشد و برخی آنرا به معنای انسان می دانند و در اینجا مراد انسان است زیرا که وجود حجت در نظام هستی تنها با مختار بودن و مکلف بودن انسان قابل توجیه است.
امامان علیهم السلام حجت خداوند بر مردم اند چون حجت در اصطلاح آن است که هر دو طرف دعوا به آن استناد و احتجاج می کنند. قرآن و عترت دو حجت الهی هستند. امیرمؤمنان علی(ع) در موردی از نهج البلاغه می فرماید: «و کفی بالکتاب حجیجاً؛(14) کتاب خدا به عنوان حجت کافی است.» در موردی دیگر می فرماید: «انا شاهد لکم و حجیج یوم القیامة عنکم؛(15) من شاهد شما بوده و روز قیامت حجت شما هستم.» در روایتی حاکم حسکانی عالم اهل سنت از پیامبر(ص) نقل کرده است که: پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ان اللّه جعل علیّاً و زوجته و ابناؤه حجج اللّه علی خلقه و هم ابواب العلم فی امّتی من اهتدی بهم هدی الی صراط مستقیم؛(16) همانا خداوند متعال علی و همسرش و فرزندانش را حجت های الهی بر بندگان خود قرار داده است آنگاه فرمود: آنها دروازه های علم در میان امت من هستند هر کس بوسیله آنها هدایت شود به صراط مستقیم هدایت شده است.»
در رابطه با حجت بودن معصومین در ذیل فراز "وحجج اللّه علی اهل الدنیا و الآخرة و الاولی» نیز سخن گفته ایم.
یاران دین خدا
"و انصاراً لدینه؛ شما را به عنوان یاورانی برای دین خود پسندید.»
امامان(ع) در خط مقدّم نصرت دین خداوند هستند اگر آنها نبودند بی تردید نامی از اسلام باقی نمی ماند. هم در عرصه فرهنگی و هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه های دیگر. قبله تحرکات سیاسی امامان حفظ اساس اسلام بود.
سکوت، حکومت، قیام، تشکیل حوزه و...همه و همه هدف حفظ و پاسداری از اسلام را دنبال می کرد. مولی علی(ع) در رابطه با فلسفه سکوت خویش می فرماید: «...فامسکت یدی حتی رأیت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلی اللّه علیه و آله فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلماً او هدماً...؛(17)...من دست باز کشیدم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند پس ترسیدم اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنه ای در آن ببینم و شاهد نابودی آن باشم.»
و بعد از آنکه مردم سراغ حضرت آمده و با اصرار از حضرت می خواهند حکومت را بپذیرد. انگیزه خود را از پذیرش حکومت چنین بیان می کند: «اللهم انک تعلم انه لم یکن الّذی کان منّا منافسة فی سلطان ولا التماس شی ء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلمون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک؛(18) خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای بدست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.»
در رابطه با صلح امام مجتبی(ع) نیز آنچه مطرح است حفظ اسلام است «عالی ترین نرمش قهرمانانه» برای حفظ اسلام از سوی آن حضرت صورت گرفت مالک بن حمزه از یاران امیرالمؤمنان علی(ع) و از ملازمان صحابی بزرگ پیامبر، ابوذر غفاری بوده است وی به حالت ناراحتی و اعتراض به امام مجتبی(ع) وارد شد و از صلح آن حضرت پرسید، حضرت فرمود:
«انی خشیت ان یجتث المسلمون عن وجه الارض فاردت ان یکون للدین ناع؛(19) ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند از این رو خواستم با مصالحه ای که صورت گرفت حافظ و نگهداری برای دین باقی بماند.»
هدف نهایی قیام سالار شهیدان هم حفظ اسلام بود این را حضرت در آغاز حرکت مقدّس خود به صراحت اعلام کرد. وقتی مروان پس از فرماندار مدینه در روز بعد در کوچه های مدینه امام را ملاقات کرد مروان این بار از باب نصحیت و اندرز صحبت را آغاز کرد که بیعت با یزید برای دنیا و آخرت شما نیکوست، امام حسین(ع) فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛(20) ما همه از خدائیم و به سوی او باز می گردیم (جمله ای که به هنگام مصیبت گفته می شود) باید با اسلام خداحافظی کرد زیرا اسلام مبتلا به حاکمی چون یزید می گردد.»
این جمله یعنی تمام دغدغه ابی عبداللّه(ع) پاسداری از اسلام است در پیامی که سیدالشهداء برای مردم کوفه نوشته است آمده:
«... و انا ادعوکم الی کتاب اللّه و سنّة نبیه فانّ السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکم سبیل الرشاد...؛(21) من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت می کنم در حالی که سنّت پیامبر در جامعه مرده و بدعت ها زنده شده است پس اگر گوش به سخنان من بسپارید و دستور مرا اطاعت کنید شما را به راه رستگاری هدایت می کنم...»
و حضرت بقیة اللّه الاعظم حجت بن الحسن العسکری ارواحنا لتراب مقدمه الفداء آخرین خلیفه خدا روی زمین نیز عمده همتش اجرای اسلام واقعی یعنی اسلام ناب محمّدی(ص) است.
حضرت امام صادق(ع) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم ظهور کند مردم را از نو به اسلام دعوت می کند و آنان را به سوی اسلام هدایت می نماید در حالی که اسلام کهنه و نابود شده و مردم از آن گمراه گشته اند.»(22)
از این روایت فهمیده می شود که امام دین جدیدی را به جهان عرضه نمی کند بلکه چون مردم از اسلام واقعی منحرف شده اند حضرت دوباره به آن دین دعوت می کند چنانکه پیامبر(ص) به آن دعوت کرد.
آری بحق یاران حقیقی دین خدا امامان معصوم(ع) بودند که با تلاش و همت این گلهای بی خار جهان هستی دشمنان نتوانستند این شجره طیبه را آسیب برسانند.
رازداران خداوند
«و حفظة لسرّه؛ خداوند شما را به عنوان حافظانی برای سرّ خود پسندید.»
تا کنون این سومین بار است که در این زیارت امامان(ع) به عنوان رازداران و حافظان سرّ الهی معرفی می شوند. آنچه از این فرازها استفاده می شود آن است. آن چنان که در این جهان هستی امور آشکار فراوان است اموری هم هست که پنهان است. این امور پنهان برخی اختصاص به خداوند دارند مثل زمان برپائی قیامت:
«یسئلونک عن الساعة ایّان مرساها قل انما علمها عند ربّی لایجلیها لوقتها الّا هو...؛(23) درباره قیامت از تو سؤال می کنند بگو علمش فقط نزد پروردگار من است و هیچ کس جز او نمی تواند وقت آنرا آشکار سازد...»
«یسئلک الناس عن الساعة قل انّما علمها عند اللّه...؛(24) مردم از تو درباره زمان قیام قیامت می پرسند بگو علم آن تنها نزد خداوند است.»
این راز اختصاصی خداوند است حتی پیامبران مرسل و فرشتگان مقرّب نیز از آن بی خبرند.
و برخی از این رازها اختصاص ذات مقدس ربوبی نیست، لکن رازدار صالح و لایق می خواهد. این رازداران صالح امامان معصوم(ع) هستند اینانند که خداوند آنها را شایسته تحمّل آن رازها دیده است.
این گویای نهایت قرب و محبت خداوند به معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین است. این ویژگی امامان(ع) گویای ارزش والای رازداری نیز هست. آنان راز مگوی خداوند را حافظ و پاسدارند، پیروان آنها باید رازدار رازهای خانوادگی، دوستان و...و... باشند و رازداری را به عنوان یک ارزش ببینند. در روایت عبداللّه بن سنان به امام صادق(ع) عرض کردم: «عورة المؤمن علی المؤمن حرام؟؛ آیا عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟» حضرت فرمود:بله، گفتم آیا مقصود شما قبل و دبر است؟ حضرت فرمود:نه مقصودم آن نیست (گرچه آنهم حرام است) مقصودم فاش کردن اسرار اوست.(25)
این رازداری آنگاه اهمیت ویژه می یابد که مربوط به نظام اسلامی باشد و افشای آن ضربه بر اسلام گردد. اسرار امامان از این قبیل بود لذا: امام صادق(ع) فرمود: «ماقتلنا من اذاع حدیثنا قتل خطا ولکن قتلنا قتل عمد؛(26) کسی که حدیث ما را فاش می کند(ودر پی آن ما کشته شویم) ما را به خطا نکشته بلکه عمداً کشته است.»