ماهان شبکه ایرانیان

در آستان امامان/ ویژگی های امامان(ع): امامان رازداران خداوند

«در آستان امامان» مجموعه مقالاتی است پیرامون شرح زیارت جامعه کبیره که متن ارزشمند امام شناسی شیعه است. در این مقاله نیز فرازهایی از این متن نفیس تقدیم می گردد.

«در آستان امامان» مجموعه مقالاتی است پیرامون شرح زیارت جامعه کبیره که متن ارزشمند امام شناسی شیعه است. در این مقاله نیز فرازهایی از این متن نفیس تقدیم می گردد.

 

رازداران خداوند

«واختارکم لسرّه» خداوند شما را برای سرّ خود برگزید.

«واختارکم» به معنای آن است که خداوند شما را برگزید.

«سرّ» مقابل عَلَن است در فارسی به «راز» ترجمه می شود. سرّ اموری است که اصرار بر پنهان نگهداشتن آن است بر خلاف غَیب که اموری پوشیده و گذشت زمان پرده آن است و اصراری بر اخفای آن نیست. در روایتی از حضرت امام باقر(ع) رسیده است.

«انّ رسول اللّه(ص) دعا علیّاً فی المرض الّذی توفی فیه فقال یا علی ادن منّی حتی اسرّ الیک ما اسرّ اللّه الیّ و ائتمنک علی ما ائتمنی اللّه علیه ففعل ذلک رسول الله(ص) بعلیّ و فعله علیّ بالحسن و فعله الحسن بالحسین و فعله الحسین بابی و فعله ابی بی صلوات اللّه علیهم اجمعین؛(1) پیامبراکرم در بیماری که بعد از آن بدیدار خدا رفت امیرالمؤمنین علی(ع) را فرا خواند و به او فرمود: نزدیک من آی تا رازی را که خداوند نزدم نهاده است و مرا بر آن امین شمرده برایت بگویم این راز را پیامبر(ص) در اختیار مولی علی(ع) گذاشت و او در اختیار امام حسن نهاد و امام حسن(ع) آنرا به امام حسین(ع) سپرد امام حسین آنرا به پدرم امام سجاد(ع) سپرد و امام سجاد آنرا به من سپرده است درود خداوند بر تمام آنان باد.»

امامان اهل البیت(ع) هم حائز عنایت خداوند هستند که آنها را برای اسرار برگزیده و هم حافظ آن «حفظ سرّ اللّه» و این هر دو مقام بلندی است.

امیرمؤمنان علی(ع) این کانون اسرار حق فرمود:

«بل اندمجت علی مکنون علم لوبحت به لاضطربتم اضطراب الارشیة فی الطّویّ البعیدة؛(2) بلکه من علوم و آگاهی و اسراری در درون دارم که اگر اظهار کنم همچون طنابها در چاههای عمیق به لرزه در آیند.»

از این جمله استفاده می شود که امامان(ع) اسراری داشتند که در توان تحمّل کسی نبود، به کسی نگفتند و با خود بردند.

و البته اسراری هم داشتند که در توان برخی از برگزیدگان از اصحاب بود به آنها می گفتند و آنرا از دیگران پوشیده می داشتند.

از حضرت امام باقر(ع) روایت شده که ابوذر بر سلمان وارد شد سلمان دیگی روی اجاق نهاده غذا می پخت با هم گرم صحبت بودند که دیگ از بالای اجاق سرازیر شد و افتاد سلمان با کمال اطمینان آنرا برداشت و روی اجاق نهاد بدون آنکه ذرّه ای از گوشت یا آب آن بریزد ابوذر از دیدن این صحنه سخت تعجب نمود طولی نکشید که دوباره سرازیر شد بازهم چیزی از آن نریخت ابوذر سراسیمه بیرون آمد در حالیکه اطراف مشاهدات خود فکر می کند با امیرمؤمنان علی(ع) برخورد مولی که او را متفکر دید پرسید چه شده که چنین متحیّری حضرت فرمود:

«یا اباذر انّ سلمان لوحدتک بما یعلم لقلت رحم اللّه قاتل سلمان یا اباذر انّ سلمان باب اللّه فی الارض من عرفه کان مؤمناً و من انکره کان کافراً و انّ سلمان منّا اهل البیت؛(3) ای ابوذر، اگر آنچه سلمان می داند اظهار کند خواهی گفت خدا رحمت کند هر که سلمان را بکشد همانا سلمان در زمین باب اللّه است هر که او را بشناسد مؤمن و هر که منکر او شود کافر است سلمان، از ما اهلبیت است.»

از این روایت استفاده می شود که سلمان از تحمّل بیشتری نسبت به رازهای پیامبر و امیرمؤمنان از ابوذر برخوردار بوده است. او افتخار تجلیلها و تکریمهای فراوان از سوی پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) را داشته است و از مدافعان حریم ولایت پس از پیامبر اکرم(ص) بود و حدود 250 سال عمر کرد.»(4)

«حذیفة بن یمان» از زمره اصحاب سرّ پیامبر اکرم(ص) بوده است.(5)

او از بزرگان اصحاب نبی اکرم(ص) بود رازهای فراوانی را پیامبر به او فرموده بود، منافقان را به اسم برای حذیفه نام برده بود، حوادث و فتنه های بعد از خودش را به او گفته بود و نیز برخی از حوادث دیگر. او بعد از پیامبر خطی جز خط مولی علی(ع) را انتخاب نکرد و ثابت قدم و استوار در کنار و همراه حضرت بود.(6)

«کمیل بن زیاد» از اصحاب امیرمؤمنان علی(ع) و امام حسن(ع) و رازهایی از مولی علی(ع) داشت او افتخار شهادت به عشق مولی(ع) را بدست جلاد کم نظیر حجاج بن یوسف ثقفی یافت او واسطه فیض بزرگ «دعای کمیل» است. اصرار او بود که مولی را به بیان این دعا واداشت.(7)

 

برگزیدگان

«واجتباکم بقدرته»

اجتباء گزینش است و به معنای برگزیده گزینی است. یعنی خداوند با توانایی خود شما را برگزید. هر موجودی در نظام هستی برای مأموریتی برگزیده می شود به قدرت الهی است لیکن چون گزینش ائمه اطهار برای ایفای رسالتی خاص در جهان هستی و بر عهده گرفتن خلافت الهی اهمیتی ویژه دارد به گونه ای ویژه به قدرت خدا اشاره شده است در نتیجه گزینش آنها ویژه خواهد بود.

اجتباء در همه جای قرآن در برگزیدن پیامبران به کار رفته است مگر آیه 203 سوره اعراف «و اذا لم تأتهم آیة قالوا لولا اجتبیتها...»آنگاه که آیه ای نیاوردی می گویند چرا آنها را جمع نکردی». منظور کفار این بود که حضرت آیه ها را خودش می آورد و مربوط به خدا نیست لذا می گفتند چرا آیه ها را جمع و جور نکردی و نیاوردی؟

راغب اصفهانی می گوید: اجتبای بنده از سوی خداوند آن است که او را از فیض ویژه ای که بدون سعی و تلاش حاصل شود بهره مند گرداند مقامی که تنها برای انبیاء و برخی از کسانی که همانند صدّیقین و شهدا که قریب الافق با انبیاء هستند بدست می آید.(8)

فخر رازی گوید: اجتباء وقتی در حق انبیاء به کار می رود تفسیری جز نبوت ندارد.(9)

آلوسی بغدادی گوید: «المجتبی کانه فی الاصل من جمعت فیه المحاسن حتی اختاره غیره و قربه»(10) با توجه به آن که ریشه اجتباء از «جبی» است که به معنی جمع است مجتبی کسی است که خوبیها در او جمع شده تا دیگری او را برگزیده و نزدیک به خود ساخته است.

جلوه ای از قدرت نمایی خداوند را باید در همین برگزیدگان دید. یک پیغمبر و این همه کمالات!! یک علی و اینهمه کمالات!!

 

عزیزان الهی

«و اعزّکم بهداه؛ او با هدایت خویش شما را عزیز گرداند.»

این جمله را دو گونه می توان معنا کرد:

1ـ آنکه بگوئیم چون خداوند شما را مشمول هدایت ویژه اش ساخت شما را عزّت بخشید.

2ـ آنکه بگوئیم چون خداوند شما را هادی دیگران ساخت به شما عزّت بخشید و هر دو معنا صحیح است.

آنچه مهم است آن است عزت واقعی، عزت خدایی است و غیر آن «عزّت نما» است و در باطن ذلّت است.

«و من کان یرید العزّة فلله العزّة جمیعا...؛(11)هر که خواهان عزت است بداند که عزت همگی از آن خداست...»

«بشرّ المنافقین بانّ لهم عذاباً الیما، الّذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة لله جمیعا؛(12) منافقان را بشارت ده که آنان را عذابی دردناک است کسانی که به جای مؤمنان کافران را به دوستی بر می گزینند آیا عزت را نزد آنان می جویند در حالی که عزت همه از آن خداست.»

در آیه فوق ابتدا نفی آمده است که عزت با دوستی بیگانگان بدست نمی آید و سپس اثبات که عزت واقعی در سایه ارتباط با خداست. در روایات ما بر هر دو بُعدِ مسئله تأکید شده است.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «من اعزّ بغیر اللّه اهلکه العزّ؛(13) هر که عزت را جز از خدا بجوید آن عزت او را هلاک خواهد کرد.»

در سخنی دیگر فرمود: «العزیز بغیر اللّه ذلیل؛(14) عزیز غیر خدایی ذلیل است.»

این در جانب نفی، اما در جانب اثبات:

در دعای عرفه سالار شهیدان می خوانیم:

«یامن خص نفسه بالسمو و الرفعه و اولیائه بعزّة تعزون یا من جعلت له الملوک نیر المذلّة علی اعناقهم فهم من سطواته خائفون؛(15) ای کسی که بلند مرتبگی و رفعت را ویژه خود گردانیده و دوستانش به عزت او عزتمند ای کسی که شاهان یوغ مذلّت در برابر او به گردن خویش افکنده اند و از حملات او ترسانند.»

 

عوامل عزّت

این عزت خدایی با شعار بدست نمی آید یعنی به صرف ایمان عزت نیست بلکه ایمان همراه با عمل است که عزت را در پی دارد.

عوامل عزت:

1ـ اطاعت خدا 2ـ انصاف 3ـ حق مداری 4ـ عفو 5 ـ تواضع 6ـتحقیر نفس 7ـ عفاف 8 ـ توکّل 9ـ شجاعت 10ـ حفظ زبان 11ـکظم غیظ 12ـ صبر 13ـ قناعت 14ـ یأس از غیر خدا 15ـ وحدت یکدلی اجتماع و هماهنگی 16ـ پرهیز از پیروی کورکورانه 17ـ تلاش برای اجرای احکام الهی 18ـ جهاد 19ـ صداقت و راستگویی 20ـ پرهیز از مردم آزاری 21ـ پرهیز از جنجال 22ـپیروی از امام عادل 23ـ چشم پوشی از دنیا(16)

ایمان همراه با این صفات بی تردید عزت آفرین است. و امامان سلام اللّه علیهم اجمعین در قلّه عزت بودند چون از سویی مشمول عنایت ویژه حق بودند و از سویی هدایتگر مردم به سوی خداوند و اعزّکم بهداه.

 

برهان مداری امامان

«و خصّکم ببرهانه»

و با برهان خود شما را مخصوص ساخت. در گذشته در شرح فراز «و برهانه» به تفصیل از برهان گفتیم و شواهد فراوانی آوردیم بر اینکه شعار قرآن و اهلبیت(ع) اشعار برهان بود و سخن از استدلال و دلیل روشن داشتند سیری در مباحثه ها و مناظره های امامان که بخشهایی از آنها در کتاب اصول کافی، کتاب التوحید و کتاب الحجة آمده نیز در کتاب توحید صدوق و احتجاج مرحوم طبرسی گویای این واقعیت است. پیروان آنان نیز باید همین منش و روش را پیشه خود سازند.

 

انوار الهی

«و انتجبکم لنوره» شما را برای نور خود برگزید. این جمله را دو گونه می توان معنا کرد:

1ـ آنکه خداوند شما را برگزید تا مردم را هدایت به نور مقدّس کنید که همان قرآن است که امامان با قرآنند و قرآن با امامان.

2ـ آنکه باء به معنای من باشد یعنی آنکه خداوند شما را از نور خود یعنی نور عظمتش آفرید امام صادق(ع) فرمود: «انّ اللّه خلقنا من نور عظمته؛(17) همانا خداوند ما را از نور عظمت خود آفرید.»

«نور» و «برهان» و مانند آن از مصادیق بارز رحمت ویژه الهی اند و خداوند هر کس را که صلاح بداند از رحمت مخصوص خود بهره مند می کند «و اللّه یختص برحمته من یشاء و اللّه ذوالفضل العظیم؛(18) خداوند هر که را بخواهد مخصوص رحمت خویش می سازد که خداوند صاحب فضل عظیم است.»

 

تأیید ویژه خداوند نسبت به امامان

«و ایدکم بروحه؛ و با روح خود شما را قوت بخشید.»

«تأیید» به معنای قدرت دادن، قوت بخشیدن و نیرومند کردن است.

امداد ویژه الهی از موهبتهای خداوند به معصوم است. امداد الهی سراسر جهان هستی را فراگرفته و بدون هیچ مرزی همه را شامل است. «کلانمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظوراً؛(19) هر یک از این دو گروه (دنیا پرستان و خداپرستان) را از عطای پروردگارت بهره و کمک می دهیم اعطای پروردگارت هرگز از کسی منع نشده است.»

اما این امداد یعنی امداد و عنایت مربوط به معصومان ویژه است.

از این امداد تعبیر به «روح منه» شده است که برگرفته از قرآن است «لاتجد قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یؤادون من حادّ اللّه و رسوله و لوکانوا آباءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایّدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون؛(20) هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده و آنها را در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن می مانند خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.»

آیا این روح الهی که خداوند مؤمنان را با آن تأیید می کند تقویت پایه های ایمان است یا دلائل عقلی یا قرآن یا فرشته بزرگ خدا که روح نام دارد. آنچه از مجموع روایات استفاده می شود اینست که این روح یک نوع حیات معنوی جدید است که خداوند بر مؤمنان افاضه می کند. حیات معنوی که همراه با نورانیت باطن، رسیدن به مقام اطمینان و استقامت در انجام دادن تکالیف می گردد و فصل مقوّم انسانیت انسان است. این همان روح ویژه ای است که پاداش ایمان به خدا و قیامت، عمل به تکلیف، و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او می گردد. این همان روح است که مایه استقامت است، در روایتی از حضرت امام صادق(ع) می خوانیم:

«ما من مؤمن الّا و لقلبه اذنان فی جوفه اذن ینفث فیه الوسواس الخنّاس و اذن ینفث فیها الملک فیؤیّد اللّه المؤمن بالملک فذلک قوله و ایّدهم بروح منه؛(21) هر مؤمنی قلبش دو گوش دارد گوشی که در آن وسواس خنّاس می دمد و گوشی که فرشته در آن می دمد خداوند مؤمن را بوسیله فرشته تقویت می کند و این همان است که می فرماید و ایدهم بروح منه».

در روایتی جابر از امام باقر(ع) نقل می کند که 5 روح داریم:

1ـ روح حیات

2ـ روح قوت

3ـ روح شهوت

4ـ روح ایمان

5 ـ روح القدس

انبیاء و اوصیاء از آن جهت که بشرند سه روح اول را دارند این سه روح را دیگر انسانها حتی کفار و حتی بهائم دارند در روح ایمان کافران سهمی ندارند و ویژه مؤمنان است. اما روح القدس روح پنجم است که به گفته شیخ صدوق به اعتقاد امامیه ویژه انبیاء و ائمه است.(22)

صاحبان روح ایمان ممکن است دچار لغزش شوند. در روایتی ابن بکیر گوید به امام باقر(ع) عرض کردم که معنای این فرمایش پیغمبر(ص) که: «اذازنی الرجل فارقه روح الایمان؛ وقتی مردی زنا می کند روح ایمان از او مفارقت می کند.» چیست؟ فرمود: «هو قوله و ایدهم بروح منه ذاک الّذی یفارقه؛ این همان است که قرآن می گوید، «و ایدهم بروح منه» این همان است که از او مفارقت می کند».(23)

اما آنکه "روح القدس" دارد هرگز گرفتار لغزش نمی شود.(24) به گفته فقیه متأله آیة اللّه جوادی آملی: «به کمک روح القدس است که عرش تا فرش در قبضه معصومان است و نه تنها بر زمین و انسانها بلکه بر کیهان و کهکشانها و فرشتگان حکم می رانند...این روح که به کمک آن بار رسالت و نبوت حمل و دشواریهای بدوش کشیدن آن آسان می شود، بر خلاف چهار روح دیگر میراث رسالت است، پس از پیامبر به جانشینان معصوم منتقل می شود... با انتقال این روح است که امام هر عصری در طلیعه امامت خود ذلت بی سابقه ای در برابر خدا احساس می کند... و می فهمد به مقام امامت رسیده است یعنی تا این روح منتقل نشود به این مقام نمی رسد... برخورداری از روح چهارم (روح ایمان) و روح پنجم(روح القدس) انسان را چنان قوی می کند که توان تحمّل بار امانتی را پیدا خواهد کرد که آسمان و زمین از به دوش کشیدن آن اظهار عجز کردند....وصف انبیاء به «اولی الایدی و الابصار» نیز از برکت همین روح تأییدی است این روح هم منشأ دیدن ملکوت می شود... و هم مایه قدرت و بت شکنی...و هم سبب سخن گفتن اعجازآمیز در گهواره، خلق کردن موجود زنده، شفا بخشیدن به بیماران صعب العلاج و زنده کردن مردگان به اذن خدا...»(25)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان