ماهان شبکه ایرانیان

اختلال شخصیّت مرزی یا بینابینی (BPO)

این نوع، جدی ترین اختلال شخصیتی بوده و به همین دلیل به آن شخصیت مرزی یا بینابینی گفته می شود (Borderline Personality Disorder باختصار BPO)

اختلال شخصیّت مرزی یا بینابینی (BPO)

این نوع، جدی ترین اختلال شخصیتی بوده و به همین دلیل به آن شخصیت مرزی یا بینابینی گفته می شود (Borderline Personality Disorder باختصار BPO). زیرا این گروه در مرز بین اختلال (disoder) و بیماری روانی یا سایکوز (دیوانگی یا جنون) قرار دارند و حتی در موارد استرس شدید می توانند علایم سایکوز (از جمله هذیان) را نشان دهند. از ویژگیهای BPO ناپایداری در خلق و خو، روابط شخصی (ترس از رها شدن)، هویت آنی و لحظه ای خودآزاری است. این افراد اکثر علایم زیر را دیرا هستند:
ــ خلق وخوی بسیار متغییر و متفاوت و نامتناسب دارند (یک روز در اوج آسمان و روزی دیگر در ته جهنم). ممکن است گاهی دچار بیقراری، تحریک پذیری و اضطراب (برای چند ساعت
و ندرتاً یکی دو روز) و بدنبالش دچار خشم، وحشت و یا ناامیدی شدید شوند.
ــ بدلیل ترس از رهاشدن و احساس تنهایی و درماندگی در مواردی که تهدیدی بر این امر وجود داشته باشد (و حتی در مواردی به صورت ذهنی) رفتارهای بسیار شدید و نامتناسب از خود نشان می دهند (از خودآزاری به صورت زخمی کردن خود گرفته تا اقدام به خودکشی).
ــ هنوز خود را بدرستی نمی شناسند. در واقع در مورد هویت خود (از جمله هویت جنسی) گیج و گنگ هستند و نمی دانند از زندگی خود چه می خواهند و در موارد شدید، ارزش ها، اهداف، نوع دوستان و شغل شان دائماً در حال تغییر است.
ــ در مشاغلی که ساختاری مشخص و از قبل تعریف شده وجود نداشته باشد معمولاً مسئله دار می شوند.
ــ روابط شخصی بسیار هیجانی و ظاهراً قوی ولی ناپایدار دارند. این افراد ممکن است در مواجهه با فردیکه بالقوه کاندید خوبی برای روابط رمانتیک بنظر می رسد را در همان یکی دو جلسه ی اول ملاقات در ذهن خود به عنوان فردی ایده آل بسازند و بخواهند زمان زیادی را با او بگذرانند و در همان جلسات اول بسیار صمیمی شوند ولی مدت کمی بعد شروع به زیر سؤال بردن شخص می کنند. احساس می کنند که طرفشان چندان به آنها توجهی نمی کند، از خود مایه نمی گذارد، یا زمانی که به او نیاز دارند، حضور ندارد. آنها رفتاری معامله گرانه با طرفشان دارند (این همه کار براش کردم یا چند بار زنگ زدم پس حالا نوبت اون هستش).
ــ گاهی یک احساس خلاء و پوچی عمیق در درون خود حس می کنند و به همین خاطر ممکن است دست به رفتارهای خود آزار دهنده و مخاطره انگیز (از اعتیاد گرفته تا بریدن یا زخمی کردن خود و حتی خودسوزی یا تهدید به خودکشی) بزنند.
ــ در بسیاری از موارد رفتارهای غیرقابل پیش بینی و شوک برانگیز دارند.
ــ در رابط اجتماعی بسیار پرتوقع بوده و دیگران (اصولاً همه چیز) در ذهن آنها مطلق (خوب یا بد، سیاه یا سفید) هستند و اگر کوچکترین چیزی خلاف انتظار آنها باشد شدیداً به هم می ریزند (اگر طرفش چند دقیقه ای در رسیدن به قرار تأخیر داشته باشد شدیداً ناراحت شده و کل شخصیت طرف مقابل را زیر سؤال خواهند برد).
ــ بدلیل بی حوصلگی و نیز نوعی افسردگی مزمن خفیف، بدنبال هیجان و تنوع بوده و ممکن است دست به رفتارهای آنی و هیجانی غیرمنطقی و نادرست بزنند (ولخرجی، قمار، مسافرتهای متعدد، رانندگی بی مبالات، مشکلات تغذیه ای، دزدی از فروشگاه، روابط جنسی متعدد و...).
ــ بدلیل احساس پوچی عمیق، یا در موارد گسستگی روانی و یا پیشگیری از رهاشدن، دست به اعمال خود آزار دهنده بزنند و یا حتی تهدید به خودکشی کنند که اگرچه معمولاً قصد و میل درونی برای آن را ندارند ولی در 8 تا10 درصد موارد تهدید و اقدام آنها به مرگ می انجامد.
ــ معمولاً دچار خشم یا عصبانیت نامتناسب با عامل محرک می شوند و حالتی تهاجمی پیدا می کنند و یا کلمات نیش دار و تحقیرآمیز یا توهین آمیز بکار می برند.
نکته: در مواقع استرس شدید (خصوصاً مواقع احساس طرد و رهاشدگی) فرد با شخصیت مرزی ممکن است دچار از خود بیخود شدگی یا گسستگی روانی (dissociation or depersonalization) شود که حالتی شبیه پارانوئید یوده و معمولاً ظرف چند دقیقه تا چند ساعت از بین می رود. در این حالت فرد اقدام به آسیب رساندن به خود (معمولاً بریدن یا سوزاندن قسمتهایی از بدن) می کند و در چنین شرایطی معمولاً فرد درد چندانی حس نمی کند...

ابعاد پنجگانه شخصیتی مرزی (BPD)

از نقطه نظر ابعاد پنج گانه شخصیتی این نوع اختلال شخصیتی با ویژگی های زیر مشخص می شود:
الف)بی ثباتی احساسی بالا (High Neuroticism): احساسات منفی مزمن (از جمله اضطراب، دلهره، نگرانی، ترس، ‌تنش، تحریک پذیری،‌ خشم، دل مردگی، ناامیدی، احساس گناه و شرم)؛ اشکال در کنترل هیجانات و تحریکات آنی (خوردن، نوشیدن، ولخرجی،...)؛ باورهای غیرمنطقی و نامعقول (نظیر انتظارات غیرمعقول، توقع بیش از حد داشتن از خود یا مطلق گرایی، بدبینی بی مورد،...)؛ نگرانی های بی پایه جسمی، احساس تنهایی و بی کسی و وابستگی به دیگران برای حمایت عاطفی و تصمیم گیری.
ب)برون گرایی بالا (Hight Extraversion): پرحرفی و در نتیجه بیان مطالب غیرضروری و نامناسب و افزایش اصطحکاک با دیگران؛ عدم تحمل و توانایی در گذراندن وقت و فعالیت به تنهایی؛ سعی در جلب توجه دیگران داشتن و ابراز احساسات شدید و نمایشی؛ بی پروایی و بی مبالاتی در کسب هیجان؛ تلاشی نامناسب و شدید برای غلبه و تسلط بر دیگران.
پ)پذیرندگی پایین (Low openness): توانایی کم در تغییر یا تعدیل رفتار شخصی و هماهنگی با جمع؛ عدم توانایی در درک و پذیرش (نه لزوماً قبول و تأیید) نقطه نظرات، ایده ها و روش های زندگی متفاوت؛ عدم همدلی و نیز عدم توانایی در درک احساسات خود و به زبان آوردن آنها و همچنین در مورد احساسات دیگران؛ علایق محدود؛ بی تفاوتی به جلوه های هنر و زیبایی؛ تقابل و مخالفت شدید با مَناصب قدرت.
ت)سازگاری و توافق پذیری بالا (Hight A greeableness): ساده لوحی، رک گویی شدید و بی مورد؛ دست و دل بازی و گشاده دستی؛ گذشت از علایق و حقوق خود و عدم توانایی در ابراز خود و مطالبه ی حق خود؛ به راحتی مورد سوء استفاده قرار گرفتن.
ث)تعهد پذیری و وظیفه شناسی پایین (Low Conscientiousness): باور نکردن توانمندیهای ذهنی و هنری؛ عدم پیروی از قوانین، مقررات و عرف جامعه؛ کنترل نفس پایین حتی اگر دلیل قوی وجود داشته باشد؛ فقدان هدف شخصی و شغلی مشخص.
نکته: همچنانکه ذکر شد از ویژگیهای مشخص مرزی، موج زدن و نواسانات شخصیتی فرد است و لذا ابعاد پنجگانه شخصیتی دائماً در حال تغییر و بالا و پایین رفتن است.

الگوی فکری شخصیت مرزی

در ضمیر این افراد الگوهای فکری و مکانیسم های دفاعی زیر نقش بسته است:
*من آدم بدی هستم و بایستی بخاطر آن تنبیه شوم.
*اگر دیگران من واقعی ام را بشناسد دیگر من را دوست نخواهد داشت و من را رها خواهند کرد.
*من به تنهایی از عهده کارها و مشکلات خود بر نخواهم آمد و نیاز دارم که به کسی تکیه کنم.
*هیچکس تمایل و یا توان کمک کردن به من را ندارد.
*دیگران بدجنس هستند و قصد سوء استفاده دارند.
*اگر به کسی اعتماد کنم خود را در معرض آسیب و سوء استفاده قرار می دهم.
*من بایستی رفتارها، احساسات و نیازهای خود را با خواسته و تمایلات دیگران هماهنگ و تعدیل کنم، درغیر این صورت من را رها خواهند کرد یا ممکن است به من آسیب برسانند.
*اگر خواسته دیگری را برآورده نکنم ممکن است من را رها کرده و تنها شوم.
*هیچ فرد قابل اعتمادی که بتوانم به او تکیه کنم وجود ندارد.
*من همیشه تنها خواهم ماند.
*من نمی دانم واقعاً از خودم و زندگی چه می خواهم.
*هیچگاه آنچه را که می خواهم نمی توانم بدست آورم.
فرد یا اشخاص نزدیک به افراد با چنین شخصیتی احساس درماندگی، یأس و بی انصافی می کنند. زیرا متهم به چیزهای نکرده یا نگفته می شوند. آنها همیشه بایستی مراقب گفتار و رفتار خود باشند تا مبادا موجب رنجش و ناراحتی فرد نشوند. ولی حتی با رعایت این مسئله باز هم با این مسئله روبرو می شوند و بزودی درمی یابند که با آنها بازی شده است و فرد قصد کنترل آنها را دارد و به آنها دروغ می گوید و حتی با گذشت از همه چیز باز هم بدهکار خواهند بود و هیچگاه نمی توانند او را راضی و خشنود کنند (و یا بسیار موقت و گذرا خواهد بود).

شیوع و علل شخصیت مرزی

در جوامع غربی شیوع اختلال شخصیتی مرزی 2% تا 3% بوده و در حدود 75% افراد را زنان تشکیل می دهند. هنوز بدرستی علت اصلی آن شناخته نشده است ولی عوامل و شرایط مستعد کننده زیر در آن نقش ایفاء می کنند:
*سابقه کودک آزاری (فیزیکی یا جنسی خصوصاً توسط اعضاء خانواده) در 40 تا 70% افراد وجود دارد.
*طلاق پدر و مادر یا از دست دادن یکی از آنها یا رها شدن در دوران کودکی
*وجود اختلال شخصیتی در دیگر اعضاء خانواده (در این حالت احتمال آن 5 برابر می شود).
*پیوند عاطفی ناامن دوران کودکی
جدی ترین مسئله در افراد با این نوع اختلال شخصیتی تهدید به خودکشی برای کسب توجه و یا حفظ دیگران است و اگرچه قصد مردن را ندارند ولی در 10% موارد اقدام آنها به خودکشی موفقیت آمیز خواهد بود. مسئله دیگر، شیوع بیشتر سایر اختلالات یا بیماری های روانی در این افراد است (افسردگی، ADHD، اعتیاد، PTDS، مشکلات تغذیه ای، شخصیت ضد اجتماعی).
نکته: همانطور که بارها ذکر شده است تمامی اختلالات روانی بدلیل اختلال در عملکرد مغز است. این مسئله ممکن است ناشی از تغییرات واضح ساختمانی در مغز (نظیر سکته، تومور مغزی و...) یا تغییر در تعادل بیوشیمیایی مغز (نظیر افزایش یا کاهش متابولیسم نوروترانسمیترها در نقاط خاصی از مغز) و یا ناشی از تغییر در ساختار میکروسکوپیک (در واقع تغییر در مدارهای عصبی مغز
) باشد که در این حالت همراه با افزایش یا کاهش حجم و یا فعالیت قسمتهایی از مغز خواهد بود. در مطالعات بیوشیمیایی و تصویر برداری پیشرفته (از جمله FMRI) دیده شده است که در مغز افراد با اختلال شخصیتی مرزی میزان فعالیت سمپاتیکی مغز افزایش و فعالیت سروتونینی آن کاهش یافته و حجم هیپوکامپ مغز آنها 15% و حجم آمیگدال مغز آنها حدود 8% کمتر از افراد طبیعی بوده است. باز هم، همانطور که بارها ذکر شد بدلیل خاصیت ترمیم پذیری مغز (موسوم به neuroplasticity) می توان با درمان مناسب، این تغییرات را در طولانی مدت (غالباً در طی چندین ماه و گاهی چندین سال) تا حدود زیادی به حالت تقریباً طبیعی بازگرداند.
توجه: افراد با شخصیت مرزی از نظر عقلانی و هوشی کاملاً طبیعی هستند و مشکل آنها در طرز نگرش شان نسبت به واقعیت ها، سیستم های ارزیابی و ارزشی شان است که در دوران کودکی شکل گرفته اند.

تشخیص و درمان شخصیت مرزی

تشخیص BPD معمولاً از طریق مصاحبه و ویزیت متخصص امکان پذیر است اما در بسیاری از موارد برای ارزیابی بیشتر، تستهای تشخیصی نیز یه عمل می آید.
درمان BPD معمولاً بسیار مشکل است زیرا اکثر افراد دوره درمانی را کامل نمی کنند و دائم روان درمانگر خود را تعویض می کنند (به همین دلیل گروه درمانی روش مناسبتری از درمان انفرادی است). اساس درمان BPD روان درمانی (خصوصاً کار بر روی اعتماد به نفس و حرمت نفس، اصلاح پیوند عاطفی، شکل دادن هویت طبیعی و مشخص و مناظره ای رفتار درمانی) است که معمولاً چندین ماه تا چندین سال و گاهی بیشتر طول خواهد کشید. بر حسب مورد ممکن است نیاز به درمان دارویی نیز پیدا شود (نظیر داروهای ضد افسردگی در صورت وجود آن و...).
نکته: همچنانکه ملاحظه نموده اید یکی از اهداف ما این است که نشان دهیم تقریباً تمامی اختلالات و مشکلات روانی همانند بیماریهای جسمی (از سرماخوردگی گرفته تا مرض قند و سرطان) نوعی بیماری هستند با این تفاوت که این اختلالات و بیماریها در مغز و عملکرد آن رخ می دهد و تقریباً از کنترل فرد خارج است و همانطور که ما در مواجهه با عزیزی که دچار بیماری، مثلاً سرطان شده است رنجور و ناراحت نمی شویم بلکه با دلسوزی و شفقت تمام توان خود را در جهت بهبودی او بکار می بندیم در اختلالات شخصیتی و بیماریهای روانی نیز بایستی چنین نگرش و رفتاری داشته باشیم.

سناریو:

فیلم Fatal attraction نمونه ی کلاسیک یک شخصیت بینابینی یا مرزی است. برای کسانیکه که این فیلم را ندیده اند یک مورد از آن را در اینجا ذکر می کنیم. مورد زیر مربوط به یک فرد با شخصیت بینابینی همراه با اختلال دو قطبی و درجاتی از خودشیفتگی است:
مردی 40 ساله هستم و آشنایی من با این خانم از طریق یک سایت اینترنتی شروع شد. او یک خانم نسبتاً تحصیل کرده 35ساله است که پس از 10 سال زندگی مشترک مدت11 ماه بود که از همسرش جدا شده بود و دارای یک دختر 8 ساله است که با او زندگی می کند. رابطه ما از همان ابتدا بسیار آتشین شروع شده و تقریباً هر روز همدیگر را ملاقات می کردیم و چند ساعتی را با هم به خوبی و خوشی پشت سر می گذاشتیم.
او بسیار فهمیده، دوست داشتنی و مهربان بود و حدود 3 هفته ای از ارتباط ما نگذشته بود که شروع به ابراز علاقه شدید به من نمود و بیان کرد که من فردی بی نظیر هستم و من هم کمی به او علاقه پیدا کرده بودم. در طی این مدت معلوم شد که دچار اختلال دوقطبی (افسردگی شیدایی) تحت درمان دارویی است و در ضمن فقط 2 ماه بود که از همسرش جداشده بود و علت دروغش را ترس از طرد شدن از طرف من ذکر می کرد (به قول خودش از همان نگاه اول چیز خاصی در من دیده بود!).
کم کم یک حالت شک و تردید نسبت به احساسش در مورد من بوجود آمد و بعضی روزها بسیار پر انرژی و شاد و بعضی روزها دمق، گرفته و تمام روز در رختخواب بود که آن را به بیماری دو قطبی اش نسبت می داد و می دادم.
در طول این مدت هر موقع کمکی یا چیزی می خواست، جایی می خواست برود، خریدی بکند و غیره به نحوی حضور من را نیز طلب می کرد و من نیز همیشه برای او بودم تا اینکه حوالی هفته ششم رابطه مان بود که مجبور شدم برای یک مأموریت کاری یک روزه به یکی از شهرستانها بروم که دوستم بدون دلیل خاصی اصرار داشت که نروم و می گفت که « اگه منو دوست داری به این سفر نرو ». به هر حال او را قانع کردم که مجبورم و رفتم.
بعد از خروج از جلسه کاری در محل مأموریتم متوجه شدم که او تماس گرفته و پیغام گذاشته است. با او که تماس گرفتم بسیار سرد صحبت کرد و پرسید که چرا تلفن او را جواب ندادم و علت آن را توضیح دادم. فردای آن روز که از مأموریت بازگشتم و خواستار دیدار او شدم کارهای مهم دخترش را بهانه کرد این امکان برآورده نشد. این حالت بهانه آوردن چندین روز ادامه داشت و بالاخره گفت که به کمی خلوت خود نیاز دارد تا در مورد رابطه مان فکر کند و سرانجام با مطرح کردن اینکه به من احساس چندانی ندارد، رابطه مان قطع شد. یکی از بهانه هایی که می آورد این بود که پروژه ای که می بایستی دو هفته پیش تمام می کرد بدلیل درگیر بودن رابطه با من به پایان نرسانده است و یا با همسر سابقش در مورد فرزندشان دچار مشکل و دردسر شده است و تصمیم دارد اصلاً سرپرستی فرزندشان را به پدرش بسپارد و دلایل دیگری از این قبیل. این قضیه گذشت تا اینکه دو ماه بعد در کمال تعجب پیغام الکترونیکی (e-mail) از او دریافت کردم: « سلام! حالت چطوره؟ چیکار می کنی؟!!!!...

دوست و اعضای خانواده فردی با شخصیت بینابینی چگونه می توانند به فرد کمک کنند؟

تنها کمکی که می توانند بکنند این است که با مهر و محبت و تشویق او را ترغیب کنند تا یک روانشناس یا روانپزشک متخصص و باتجربه ببیند و دوره درمانی را کامل کند. در رابطه با این افراد خود را فراموش نکنید و هیچگاه سعی نکنید نقش منجی و درمانگر را بازی کنید (حتی بسیاری از متخصصین نیز از این کار
عاجز هستند تا چه برسد به افراد عادی).

آیا رابطه با فردی که دچار شخصیت بینابینی است ممکن است سرانجام خوبی داشته باشد؟

تقریباً همیشه خیر. رابطه با چنین افرادی به جز تنش و ناراحتی های شدید و اینکه فرد برای مدتی بازیچه قرار گیرد و در پایان نیز مقصر، گناهکار و بدهکار شود چیز دیگری به همراه نخواهد داشت.
منبع مقاله :
ساداتیان، اصغر؛ آذر، ماهیار؛ (1389) آمادگی و شرایط لازم برای ازدواج، تهران: ما و شما، چاپ اول.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان