مهندسی ژنتیک میتواند به والدین کمک کند تا نابهنجاریهای کروموزومی منجر به، اختلال در سلامت جسمانی در دوره بارداری را شناسایی کند؛ اما هیچ علمی نمیتواند، خلق وخوی کودک را در زمان جنین بودنش پیشبینی کند.
زوجین در هنگام آشنایی، توجهی به ترکیب خلق وخویشان بر زنجیره وراثتی نسل بعدی خود ندارند.
وراثت و تربیت دو عامل مهم در شکلگیری خلق وخوی افراد میباشند؛ بنابراین اگر علمی وجود ندارد تا پیشبین وضعیت روانی و عاطفی فرزند باشد، با راهکارهای تربیتی، والدین میتوانند برخی از تغییرات را در بعد عاطفی و روانی کودکشان ایجاد کنند.
اینکه افراد در فعالیت روزمره پرانرژی، هوشیار و خوشبین باشند، مطلوب جامعه آرمانی است. والدین همیشه در آرزوی داشتن فرزندان هوشیار، پرانرژی و خوشبین هستند تا موفقیت و خوشبختی آنان را ببینند.
شناخت خلق و خوی و هیجانات در طول دورههای رشد و اینکه در هر دوره با هر یک چگونه میبایست برخورد کرد، والدین را در شکلدهی خلق وخوی و مدیریت هیجانات فرزندشان یاری میرساند. با شناسایی نیازهای روحی هر انسان در دورههای رشد از جنین تا پایان دوران کودکی و نحوه پاسخگویی به این نیازها میتوان از مشکلات جبرانناپذیر در دورههای بعدی زندگی جلوگیری کرد. هر دوره رشد نیاز مختص خود را دارد که در صورت عدم پاسخگویی موجب انحراف از مسیر تربیت افراد پرانرژی، هوشیار، خوشبین و خلاق میشود.
دوره پیش از تولد
جنین تک سلولی، موجودی کنشپذیر است، واکنش به کنشهای دوران جنینی را پس از تولد بروز میدهد، ترس، خشم، نفرت و غم، تجربههای ناخوشایند هیجانی هستند که هورمونهای ویژه خود را در سراسر بدن مادر منتشر میکنند. جنین از طریق خون، گیرنده این هورمونها میباشد. مادر خشمگین با ابراز خشم بر اطرافیان یا هر چیزی خشم را برون میریزد، اما جنین در این دوران ابزار ابراز خشم را ندارد.
برخورداری مادر از محیطی آرام و مصون از تجربه هیجانات ناخوشایندی که ذکر شد ضروری است. مدیریت هیجان برای ادراک شدتهای پایین این هیجانات و کم کردن طول مدت تجارب میتواند، صدمات و آسیبهای وارد به جنین را کاهش دهد. هیجانات ناشی از موقعیتهای متفاوت به دلیل ویژگیهای موقعیت ناخوشایند تجربه میشوند که مادران میتوانند بازنگری مجدد داشته باشند و تصمیمگیریهای مهم را با کمک مشاور انجام دهند؛ برای مثال: ترس و نگرانیهای ناشی از موقعیت پرورش فرزند با آموزش و پرسش اصل موقعیت را روشن میسازد و نگرانی را کمتر میکند. ارزیابی منفی شخصی از هیجانات نیز میتواند تجربه هیجانات را ناخوشایند سازد، در این هنگام مشاوره با فرد دیگر و گرفتن نقطه نظرات وی ارزیابیهای منفی را به تعادل نزدیک میکند.
روابط با افراد خونگرم، پرانرژی و بامحبت مادران باردار را در تجربه کردن ایام بارداری آرام یاری میرساند.
بازشناسایی زیر فهرستهایی از ترسها، خشمها، نفرتها و غمها که هیجانات ناخوشایند هستند؛ همچنین فهرست ساختن از شادیها، علاقمندیها و آنچه آرامشبخش است، سپس تفکر در خصوص موقعیتهای ایجادکننده این هیجانات، و بازنگری در ارزیابیها میتواند نگرش جدیدی را بازآفرینی کند. مادر باید در این دوره به عوامل شادابی و
نشاط و آرامش توجه کند، بنابراین تقویت کردن افکار مثبت و برنامهریزی برای آینده روشن و تکرار عبارات امیدبخش به مادر کمک میکند تجربههای خوشایندی داشته باشد. علاقمندیهای غیر قابل دسترس موجبات ناامیدی مادر میگردد. توجه داشتن به این مطلب که علاقمندی متوقف نمیشود، تنها جهت و شدتش تغییر میکند؛ متمرکز کردن جهت علاقه به سوی فرزندی که در راه است؛ تفکر در اینکه تفاوت مادران گونه انسانی با حیوانات در قدرت عشق مادران است. مهرورزی عاشقانه مادر مقدس است اما محبت حیوان به فرزندش غریزی میباشد و تصور لحظات پرورش فرزندش و لذت پیشرو، موجب شدت علاقه و امیدواری مادر میگردد.
عدم توجه به کنترل شدت هیجانات و کم نکردن آن مانند: ترس، خشم، نفرت و غم و تجربه بلندمدت این هیجانات ناخوشایند به استرس هیجانی تبدیل میشود و نوزادان در معرض این خطرات قرار میدهد: سقط جنین، زودرسی، کم وزنی هنگام تولد، بیماری تنفسی، شکافتگی مادرزادی خط میانی سقف دهان و ... تنگی بابالمعده تنگ شدن خروجی معده نوزاد که باید از طریق جراحی درمان گردد تصور اینکه حالت بدن در تجربههای ناخوشایند ناشی از استرس هیجانی، بدن را در چه وضعیتی قرار میدهد، و جنین به عنوان موجودی کنشپذیر واقعیت را بیشتر روشن میکند. برای مثال ترس و اضطراب خون را به سایر اندامها میرساند تا در وضعیت حمله و یا دفاع قرار گیرند، خونرسانی به رحم کاهش مییابد، در نتیجه جنین، اکسیژن و مواد غذایی کمتری دریافت میکند، ورود هورمونهای استرسزا به جنین موجب تندخویی و اختلالهای گوارشی پس از تولد نوزاد میشود.
از تولد تا سه سالگی
الف) از تولد تا یک سالگی
از لحظه زایمان نوزاد دیگر کنشپذیر نیست، به محیط خود واکنش نشان میدهد، با جیغ و گریه به دنیا پا میگذارد، تغییر محیط موجب میشود، نخستین تنفسش با گریه همراه گردد. گریه محرک پیچیدهای است که از لحاظ شدت فرق میکند، از ناله تا پیام ناراحتی تمام عیار نوسان دارد. نیازهای جسمانی موجب گریهاش میشود، تغییر دما، گرسنگی، درد، بهداشت (تعویض پوشک) و خستگی خوابآلودگی نیازهای نخستین او میباشد.
پاسخگویی سریع و به انتظار نگذاشتن موجب قطع سریع گریهاش میشود. البته همراه کردن پاسخگوییها با مهر و محبت، نوازش و سخن گفتن مادر توانسته است، نوزادان بدقلق و ناآرام را نیز خوشخلق و آرام کند. بنابراین تأثیر محبت، نوازش و سخن مهربان مادر به هنگام عملیاتهای ساده بسیار زیاد است، نوازش بدن و پوست نوزاد آرامش روحی و روانی مادر و نوزاد را همزمان تأمین میکند.
با انجام آزمایشاتی در آمریکا دانشمندان به این مطلب رسیدند که نوزادان از دو هفته آخر بارداری به صدای مادر خود حساس هستند، اگر مادران در دو هفته آخر داستانی را با صدای بلند خواندند نوزاد پس از تولد به صدای مادر و همان داستان حساسیت نشان دادند.
در دین مقدس اسلام، تلاوت قرآن، زیارات و ادعیه بسیار تأکید شده است. مادر میتواند با خواندن این موارد تأثیرات ویژهای بر جنین بگذارد. حتی اگر مادران عباراتی که برایشان انرژیبخش یا امیدآفرین است را با صدای بلند و لحن آرام تکرارکننده موجب آرامش خود و نوزادشان میشوند.
بعد عاطفی و روانی مانند جسم نیازمند توجه است و بذل توجه و محبت موجب تقویت و رشد عاطفی کودک میشود البته دانشمندان، محبت و تحریک عاطفی را برای رشد جسمانی ضروری میدانند. عدم دریافت محبت و توجه عاطفی در رشد جسمانی اختلال ایجاد میکند، همچنین مشکلات شناختی و عاطفی ماندگار نیز پیامد اختلال رشد جسمانی خواهد بود.
صبر و تلاش دو عامل مهم برای محبت کردن مادر به کودک است، مادران صبور، مهربان و پرتلاش در مهرورزی، فرزندانی آرام و سازگار دارند که این به نفع خود مادر هم هست، مادران کودکان ناآرام، احساس عدم شایستگی در خود را باید تحمل کنند، گریههای کودک نیز منجر به ناراحتی دیگر برای مادر میشود.
عزت نفس و اعتماد به نفس از تولد تا یک سالگی توسط رابطه گرم، پر مهر و پذیرای مادر ایجاد میشود.
بیاعتمادی در صورتی روی میدهد، که نوزاد برای برآورده شدن نیازهایی مانند: تعویض پوشک، تغذیه و خواب انتظار طولانی بکشد و یا در هنگام پاسخگویی به نیازهایش با مهربانی پذیرایش نباشند. مهربان نبودن مادر، بیرحمانه برخورد کردن مادر، موجب بیاعتمادی کودک به افراد بزرگسال و دنیای اطرافش میشود که زمینه ایجادی بستر جرمخیزی کودک در آینده است.
ب) از یک سالگی تا سه سالگی
در این دوره، مهارت گفتاری کودک رشد بهتری پیدا کرده است، و کم کم کلمات و عباراتی بیان میدارد. نیاز این دوره از لحاظ روانی، «خودمختاری» میباشد. همزمان با این دوره والدین از کودک انتظاراتی دارند، مانند: غذا خوردن با قاشق و چنگال، کمک کردن در جمعآوری اسباببازیهایش، پوشیدن لباس و استفاده درست از سرویس بهداشتی.
کودکان اظهارات خود را با گفتن «نه!» و «خودم میتوانم انجام دهم» به پدر و مادر اعلام میکنند، آنها نیازمند آن هستند که خود بیاموزند و امتحان کنند و خودمدارانه وارد عمل شوند والدین اگر فرصت کافی به کودک بدهند، تا خطاهایش را تصحیح کند، با مهربانی به او آموزش دهند و کودک را به باد انتقاد با لحن مهربان نگیرند؛ پس از سه سالگی شاهد انجام موارد فوق و همچنین مهارتهای دیگری که انتظار انجامش را از کودک نداشتند، خواهند بود.
در مجموع اعتماد و خودمختاری از تربیت عاشقانه و انتظارات معقول، برای کنترل مشکلات در آغاز سال دوم زندگی به وجود میآیند.
خودمختاری موجب رفتارهای سازگارانه با محیط، روابط صمیمی با دیگران، حل مسائل زندگی به صورت خلاق، پرانرژی و امیدواری فرد به آینده در دوره بزرگسالی میگردد.
ج) از سه سالگی تا شش سالگی
کودکان از سه سالگی با بیان هر چه که دوست دارند یا ندارند؛ با عقاید تازه، با دفاع از تمایلات خود، با ترکیب آنچه از بزرگترها در درستی یا غلط بودن چیزی شنیدند، رابطه جدیدی را با بزرگسالان برقرار میکنند.
اریکسون دانشمند و روانشناس معروف آلمانی، اوایل کودکی را دوره «شکفتن عمیق» نامید. کودکی که در دوره رشد قبلی، با تربیت عاشقانه، به خودمختاری و اعتماد به ارتباط گرم با والدین رسیده، آرامتر است؛ سازگاری بیشتری دارد و انرژی خود را برای حل برخی تعارضها آزاد میکند. کودک همزمان نیاز روانی دیگری دارد به نام «ابتکار»، این واژه در علم روانشناسی به معنای متکی به خود، شجاع و بلندپروازی است. تکالیف و مهارتهای جدید را امتحان میکند، میخواهد از پس آن برآید. نیازمند آموزش است، که با همراهی گروه همسالان و یا والدین، خود به خود آموزش را میگیرد.
کودکان امروز اسباببازیهای رنگارنگ و متنوع دارند، اما متأسفانه هم بازی به نام پدر و مادر ندارند.
بازی وانمود کردن به پلیس شدن، دکتر شدن و معلم شدن نشان از جستجویش برای یافتن الگوهای رفتاری نقشهای اجتماعیاش در آینده است، تا پیوندش با جامعه اطراف گسترده شود. پدر و مادرانی که در این بازیها مشارکت دارند، به کودکان در پیدا کردن الگوهای صحیح از نقشهای اجتماعی یاری رساندهاند.
کودک درباره خودش فکر میکند، ویژگیهای ظاهریاش مانند: لباس، نام، اسباببازیهایش و رفتارهای روزانهاش، درک عینی او از خود است. پدر و مادری که کودک را یاری کند تا ویژگیهای روحی مانند، مهربانی، نظم و هر ویژگی خوب را به فهرست کودکش اضافه کند و بیان صریح اینکه: «تو مهربانی»، «تو منظمی» و «خوب کمک میکنی» و ...، دایره اطلاعات کودک از خودش را افزایش میدهند.
کودک در این دوره از هیجاناتش نیز سخن میگوید، اینکه چیزی موجب ترس یا خوشحالیاش میشود و یا چه چیزی را دوست دارد. والدینی که سعی میکنند با پرسش و بازی، ترسها، خوشحالیها و غیره ر اپیدا کنند، یا به دنبال روشهایی باشند تا به عوامل شادی و علاقمندی کودکشان بیفزایند؛ با کارهای کوچکی به کودک در شناخت هیجاناتش کمک کردهاند.
کودک نسبت به اشیاء و والدین احساس مالکیت دارد مثل «این اسباببازی مال خودم است.» و یا «مامان خودمه» تلاشهای اولیه کودک برای تملک بیشتر اشیاء و والدین، علامت خودخواهی نیست، بلکه نشانه پرورش «خودمداری» است. «خودمداری» مرزهای بین کودک و دیگران را روشن میکند.
«خودمداری» اشاره به «من چه هستم» دارد. دعواهای کودکان بر سر تصاحب اسباببازی، دعوای «موجودیت و فردیت من» و «موجودیت و فردیت دیگری» است و اینکه هیچ کس نمیخواهد، وجودش و جانش تهدید شود. بزرگسالان میبایست در هنگامه این دعواها این نکته مهم را دریابند و با اشاره و تأکید بر مالکیت کودک، ابتدا کودک را از احساس ناامنی به احساس امنیت سوق دهند در چنین مواردی، این عبارت کارساز است: «بله این اسباببازی مال توست.» و سپس بپرسند و اجازه بخواهند: «مایل هستی و اجازه میدهی به فرد دیگری بدهی؟» اگر «نه» شنیدند، کودک دیگر را به سمت چیز دیگری توجه دهند و به «نه» صاحب اسباب بازی احترام بگذارند.
کودک خود را شایسته و توانا در انجام مهارتهای جدید فرض میکند، ارزیابیاش از شایستگیاش بیش از واقعیت است. این احساس شایستگی، همان «عزت نفس» کودک میباشد. کودک میفهمد شکست در یک موقعیت، به موفقیت در موقعیت دیگر تبدیل میگردد. همراهی عاشقانه، صبورانه و تشویق به انجام مهارت جدید مانند بریدن کاغذ با قیچی، دوچرخهسواری، شستشوی لباس عروسک و نقاشی، کودک را به تواناییهایش معتقد و مطمئن میکند.
کودک در تمامی مراحل انجام مهارت جدید، با تحسینهای سادهای مانند: «خوب قیچی را در دست گرفتی.» «فرمان دوچرخه را خوب گرفتی.» و «حالا ادامه بده.» بهترین پاداش را دریافت میکند.
رفتارهای ساده پرکارکرد
کودک از سه سالگی تا شش سالگی میبایست دائم نسبت به عشق و علاقهمندی مادرش به او مطمئن شود. بوسیدن، نوازش و بغل کردن کودک با عبارات: «دوستت دارم.» و «تو عزیز من هستی.» و ... موجب این اطمینان میشود.
در صورتی که مادر و پدر انتظاری داشت و کودک نتوانست انتظار آنها را برآورده سازد، معمولاً بدترین و مرگبارترین تنبیه جمله «دوستت ندارم» است. اما به جای این کار باید توجه کودک را جلب کرد: «خودش همیشه دوست داشتنی است، اما اگر کارش هم درست انجام دهد، کارش هم دوستداشتنی میشود.»
ایجاد استرسهای هیجانی و یا تهدید با جمله «دوستت ندارم» در درازمدت و یا محیطهای خانوادگی پر استرس باعث ایجاد بیماریهای تنفسی، رودهای و بروز صدمههای بیشتری در کودک و رشد او میشود.
کلام آخر:
تلاش براین بود تا در تمامی دورههای رشد با توجه به نقشه عاطفی روانی کودک و وظایف پدر و مادر، مطالبی بیان گردد. حال در آخر تأکید میشود که دانشمندان روانشناس، تأثیر محبت پدر و مادر در کودک را فراتر از امکانات رفاهی و اقتصادی تخمین زدهاند. فرصتی که والدین در طول شش سال بدون حضور سایر نهادها دارند، اینکه میتوانند عشقآفرین باشند و تکلیف انسانی خود را به خوبی انجام دهند، قابل توجه است. همچنین پایگاه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مهم نیست؛ زیرا محبت از درون سرچشمه میگیرد و ابزار ابراز عشق به کودک، کلام نگاه و نوازش و بغل کردن است که در قدرت همه انسانها میباشد.
کودک لباس پر زرق و برق گرانقیمت بدون مهر را دوست ندارد و جویای مهر است. اما یک لباس ساده و کهنه که همراه تحسینهای سادهای مثل: «چقدر زیبا شدی» و «این لباس به تو خیلی میآید.» همراه است در نظرش به لباس پادشاه رویاهایش تبدیل میشود.
اسباببازیهای گرانقیمت رنگارنگ به تنهایی ارضایش نمیکند، اما بازی با پدر و مادر بدون هیچ اسباببازی، بهترین لحظات را برایش رقم میزند.
|