ماهان شبکه ایرانیان

عدد چهل در قرآن کریم

درباره عدد چهل حرف و حدیث های زیادی در بین کارشناسان و دیگران مطرح شده است. تا چه اندازه این آمار و ارقام، درست یا به صحت نزدیک است؟ آیا طبق متون دینی این حرف ها و حدیث ها درباره عدد چهل صحیح بوده و قابل قبول است؟ در اینجا به دنبال صحت و سقم این مسئله هستیم. نخستین مسأله ای که در ارتباط با اربعین جلب توجه می کند، تعبیر اربعین در متون دینی است.

درباره عدد چهل حرف و حدیث های زیادی در بین کارشناسان و دیگران مطرح شده است. تا چه اندازه این آمار و ارقام، درست یا به صحت نزدیک است؟ آیا طبق متون دینی این حرف ها و حدیث ها درباره عدد چهل صحیح بوده و قابل قبول است؟ در اینجا به دنبال صحت و سقم این مسئله هستیم. نخستین مسأله ای که در ارتباط با اربعین جلب توجه می کند، تعبیر اربعین در متون دینی است.

مقدمه

در نگرش صحیح دینی، اعداد نقش خاصی به لحاظ عدد بودن، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که کسی نمی تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یا چهل یا هفتاد به کار رفته، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری، از آن روست که برخی از فرقه های مذهبی، بویژه آنها که تمایلات باطنی گری داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می کرده اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متأثر از اندیشه های انحرافی و باطنی و اسماعیلی، مروج چنین اندیشه ای درباره اعداد یا نوع حروف بوده و هستند.

در واقع، بسیاری از اعدادی که در نقل های دینی آمده، می تواند بر اساس یک محاسبه الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی می توان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست. به عنوان نمونه، در ده ها مورد در کتاب های دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی شود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی، برخی از این اعداد طی روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده هایی هم از آن ها می شود.

تنها چیزی که درباره برخی از این اعداد می شود گفت آن است که آن اعداد معین نشانه کثرت است. به عنوان مثال، درباره هفت چنین اظهار نظری شده است. بیش از این هر چه گفته شود، نمی توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد. در محاورات روز مره مردم و یا دیگر محافل دینی عدد چهل نقل محافل شده که برخی از این اعتقادات ریشه در احادیث و متون دینی دارد. در اینجا به بخشی از این گفتارها و محاورات عرفی و یا دینی می پردازیم، سپس به برخی موارد، به منابع و متون دینی استناد می نماییم.

حضرت آدم، 40 شبانه روز در کوه صفا راز و نیاز کرد و در سجده بود.

خداوند به حضرت موسی، 40 شبانه روز وعده داده بود تا دیدار صورت گیرد و تورات نازل شود.

برای دیدن حضرت خضر باید 40 صبح خانه را آب و جارو کرد تا حضرتش رخ بنماید.

قوم بنی اسراییل 40 سال از ورود به سرزمین موعود ممنوع شد.

نطفه انسان پس از 40 روز علقه می شود.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله 40شبانه روز در غار حرا عبادت کرد.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله در 40 سالگی به نبوت رسید.

از حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل است که هر کس 40 روز اعمال خود را برای خداوند متعال خالص کند، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود.

رسول اکرم صلی الله علیها و آله می فرمایند: اگر کسی 40 ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم می شود.

حضرت محمد صلی الله علیها و آله: مردمان طالب دنیایند تا 40 سالشان شود.

در روایتی آمده است: بنده وقتی به 40 سالگی می رسد، خداوند به دو فرشته مراقب او دستور می دهد بر این بنده سخت گیرید.

نقل است از امیرمومنان علی علیه السلام که می فرمایند اگر 40 مرد با من بیعت می کردند، در برابر دشمنانم می ایستادم.

پیامبر اسلام صلی الله علیها و آله می فرماید: اگر از امت من کسی 40 حدیث حفظ کند که در امر دین به او یاری رساند، خداوند، او را در روز قیامت، فقیه و عالم محشور می کند.

کسی که شراب خواری کند، نمازش تا 40 روز مقبول واقع نمی شود.

کسی که 40 روز طعام حلال بخورد، قلبش نورانی می شود.

کسی که لقمه حرام بخورد تا 40 روز دعایش مستجاب نمی شود.

عدد چهل در قرآن

اینک برخی از موارد فوق براساس سند و مدرک در ذیل ارائه می گردد.

واژه اربعین به معنای چهل، در چهار آیه قرآن کریم آمده است. سه مورد آن درباره قوم حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام است. و دو مورد از همین سه آیه درباره ملاقات این پیامبر بزرگ با خداوند است و آیه دیگر نیز ادامه همین موضوع است.

زیرا با رفتن حضرت موسی به میقات با خداوند و اینکه حضرت ده روز تأخیر داشتند، با فریب سامری بنی اسرائیل گوساله پرست شدند و دست از یکتاپرستی برداشتند.به همین خاطر خداوند به مجازات این عملشان آنها را از سرزمین خوش آب و هوایی که بودند چهل سال تبعید کرد. بطوری که در این چهل سال هر چه تلاش کردند نتوانستند به سرزمین خود باز گردند و به اراده خداوند دوباره سر جای اول برمی گشتند.

«وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعینَ لَیلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ[1]؛ و به یاد آورید هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم(و او، برای گرفتن فرمان های الهی، به میعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او(معبود خود) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید. خداوند به موسی فرمود: این سرزمین(مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است(و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین(در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره(سرنوشت) این جمعیت گنهکار، غمگین مباش»

«وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ؛[2] و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب(دیگر) تکمیل نمودیم؛ به این ترتیب، میعاد پروردگارش(با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و(آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما»

عیاشی از امام باقر علیه السلام در خصوص آیه: وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیلَةً نقل می کند که فرمود: چهل شب در علم الهی مقدّر شده بود، اگر چه ظاهرا تقدیر بر سی شب بود و سپس خداوند ده شب بر آن افزود.[3]

«قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یتیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقینَ[4]؛ خداوند(به موسی) فرمود این سرزمین(مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است(و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین(در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره(سرنوشت) این جمعیت گنهکار، غمگین مباش»

تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام در خصوص آیه، وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیلَةً، ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ می فرماید، موسی علیه السلام به بنی اسرائیل فرموده بود، وقتی که خداوند فرج شما را برساند و دشمنان شما را هلاک کند، کتابی از جانب پروردگارتان به نزدتان نازل می شود که مشتمل بر اوامر و نواهی و مواعظ و امثال می باشد، لذا وقتی فرج بنی اسرائیل فرا رسید، خداوند عزّ و جلّ به موسی فرمان داد که در میعاد او حاضر شود و سی روز روزه بگیرد و در کوه به مناجات بپردازد و موسی گمان کرد بعد از سی روز کتاب الهی نازل می شود، لذا سی روز روزه گرفت و در شب آخر قبل از افطار مشغول مسواک زدن دندان خود شد، خداوند به او وحی کرد، ای موسی تو می دانی که بوی دهان روزه دار نزد من از هر عطری خوشبوتر است، پس ده روز دیگر نیز روزه بگیر و هنگام افطار مسواک مزن، موسی نیز چنین کرد، خداوند هم به او وعده داد که کتاب تورات را بعد از چهل شب بر او نازل کند و چنین نیز شد.

وقتی سی روز گذشت و موسی بازنگشت سامری به نزد جهال و مستضعفین بنی اسرائیل رفت و به آنها گفت: موسی به شما وعده داد که بعد از سی روز باز گردد، اکنون این مدّت سپری شد و موسی باز نگشته، حتما موسی از امر پروردگار نافرمانی کرده و پروردگارتان اراده کرده که به شما نشان دهد می تواند خودش به نفسه شما را دعوت کند و احتیاجی به ارسال موسی ندارد، آن وقت گوساله ای را که ساخت خودش بود به آنها نشان داد، آنها گفتند: چگونه این گوساله می تواند معبود ما باشد؟... زمانی که موسی به سوی قومش بازگشت متوجّه گوساله شد و در حضور مردم به او خطاب کرد: ای گوساله آیا همان طور که این مردم گمان کرده اند، پروردگارت در تو حلول کرده؟ گوساله پاسخ داد: ای موسی، به خدا قسم منزّه است پروردگار ما از اینکه، گوساله یا چیزی مثل درخت یا هر مکان دیگری او را در بر بگیرد... گوساله گفت: ای موسی این بندگان خدا بدبخت و مبتلا نشدند مگر به جهت اینکه در درود فرستادن بر محمّد و آل محمّد سستی کردند و در دوستی او و وصی او انکار ورزیدند و مرا به خدایی برگزیدند، حال که خداوند به واسطه سستی در صلوات بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهرش علیهم السلام آنها را به گوساله پرستی مبتلا نمود، چگونه شما از خذلان بزرگتر و دشمنی با محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نمی ترسید؟ در حالی که آیات و دلائل آشکار حقانیت آنها را مشاهده کرده اید.[5]

«وَ وَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلی والِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیتی إِنِّی تُبْتُ إِلَیک وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمینَ[6]؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد؛ و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است؛ تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می گوید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح گردان؛ من به سوی تو بازمی گردم و توبه می کنم، و من از مسلمانانم»

عبد الرحمن بن کثیر نقل کرده که محضر امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم: فدایت شوم از کجا برای اولاد امام حسین علیه السلام فضیلت و برتری نسبت به فرزندان امام حسن علیه السلام پیدا شد و حال آن که این دو بزرگوار در یک درجه مساوی با هم بودند؟

امام علیه السّلام فرمودند: نمی بینم که از من بپذیرید و قانع شوید ولی در عین حال می گویم: هنوز حضرت امام حسین علیه السّلام متولّد نشده بود که جبرییل به پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله نازل شد و عرض کرد: فرزندی برای شما به دنیا خواهد آمد که بعد از شما امّتتان او را خواهند کشت.

حضرت فرمودند: ای جبرییل به این فرزند حاجتی ندارم. جبرییل تا سه مرتبه خطاب مذکور را تکرار نمود... .

پس حضرت پی حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها فرستاده و به ایشان فرمودند: خداوند متعال شما را بشارت داده به فرزندی که بعد از من امّتم او را می کشند. حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها عرض کرد: من احتیاجی به این فرزند ندارم. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله سه مرتبه خطاب مذکور را با ایشان تکرار نموده بعد فرمودند:

به ناچار در این فرزند امامت و وراثت از نبوّت و مالک شدن خزانه(انفال) خواهد بود.

حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها عرضه داشت: از خدا راضی شدم پس به امام حسین علیه السّلام حامل شد و شش ماه این حمل در شکم آن حضرت بود سپس وضع حمل نمود و فرزند شش ماهه به دنیا آمد و هیچ مولودی غیر از وجود مبارک امام حسین علیه السّلام و حضرت عیسی بن مریم شش ماهه متولّد نشد که زنده بماند... و چون حقّ تعالی این آیه شریفه را نازل فرمود: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ... حضرت امام حسین علیه السّلام از خدای عزّ و جلّ مطابق همین آیه سؤال و درخواست نمود پس حقّ تبارک و تعالی طبق سؤال آن حضرت دعایش را مستجاب فرمود.[7]

 

پی نوشت: 


[1] سوره بقره، آیه 51.

[2] سوره اعراف، آیه 142.

[3] قصص الأنبیاء(قصص قرآن)، ص406.

[4] مائده، آیه 26.

[5] قصص الأنبیاء، فاطمه مشایخ، ص 406 و 407 .

[6]  أحقاف، آیه 15.

[7] شیخ صدوق، علل الشرائع، ترجمه ذهنی تهرانی، ج 1، ص667.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان