قرآن کریم خود را کتاب هدایتِ همهگانی و همیشهگی برای جامعهی بشری معرّفی کرده است «وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ»[1]، «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»[2] کتابی جاودانه است که پس از آن کتاب دیگری نه خواهد آمد. خدای سبحان در معرّفی قرآن میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»[3] هرگز هیچ بطلانی در قرآن نفوذ نمیکند. نه از درون به زوال میگراید و عمرش به پایان میرسد و نه از بیرون عاملی میتواند آن را ابطال کرده از پای درآورد. نه دست نامحرمان به تحریف آن دراز میشود و نه هیچ مکتب و فکری میتواند بر آن خللی وارد سازد. در بحث تحدّی نیز گفته شد که به دلیل جهانی بودن قرآن، تحدّی آن نیز جهانی و برای همهی زمانها است و ندای «هل من مبارز»قرآن در تمام زمانها و قرنها به گوش همه، چه بر دانشمندان و چه بر عوام، میرسد تا اگر میتوانند مانند قرآن و بلکه مانند سورهی کوچکی از آن بیاورند.
بدون شک یکی از ارکان جاودانگی قرآن کریم، هماهنگی آن با فطرت و عقل بشر است؛ زیرا چگونه ممکن است کتابی برای راهنمایی و هدایت انسان نازل گردد و هماهنگی عمیق با جهان شگفت و ژرف از یک سو، و با جان ملکوتی آدمی از سوی دیگر نداشته باشد و همچنان رهنما و هدایتگر باقی بماند؟
قرآن کریم یادآوری و تذکرهای است برای فطرت همهی انسانها، فطرتی که خدایی است و با اصول و معارف دینی آشنایی دیرینه و عمیق دارد «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[4].
اکنون لازم است تا اندکی دربارهی هماهنگی قرآن با عقل انسان سخن گوییم.
قرآن، برهان پروردگار
قرآن کریم اگر ادعایی میکند در کنار دلیل، و اگر دعوتی دارد در پرتو برهان است؛ از این رو، خدای سبحان از آن به عنوان «برهان»تعبیر کرده است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ»[5] أی مردم به درستی که از طرف پروردگارتان کتاب برهانی برای شما آمده است. برهان یعنی ظهور؛ و به دلیلی گفته میشود که باهر و ظاهر و گویا و قطعی باشد از این رو به چیزی که روشن است و تاریک و مبهم نیست، برهان میگویند. موسای کلیم ـ سلام الله علیه ـ که با عصا و ید بیضا مبعوث شد، خداوند به او فرمود «فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ»[6] یعنی این دو معجزه دو برهان و دلیل و شاهد روشنی هستند که جای هیچ شکی را باقی نمیگذارند.
قرآن کریم محتوایی دارد که با فطرت درونی انسانها هماهنگ و با جهان بیرونی مطابق است و از نظر شکل و قالب بیان هم به صورت برهانی و روشن، و با دلیل قاطع است. اگر دربارهی خویش ادعا میکند که کلام خداست، با دلیل میگوید و نشانهاش آن است که همهی مردم جهان را به مبارزه دعوت کرده، و اگر به توحید و دین و وحی و رسالت و معاد رهنمون میشود، دلیل هر کدام را به همراه آن میآورد.
روش تفهیم قرآن کریم، حکمت و موعظهی خوب و مجادله و گفتهگوی نیکو است که خدای سبحان به رسول خود دستور میدهد تا به این سه روش نیکو مردم را به راه خدا دعوت کند «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن»[7] این سه روش به نحو منفصلهی مانعة الخلوّ است یعنی نباید دعوتی خالی از این سه باشد، و ممکن است که دعوتی شامل هر سه روش باشد، البته هر کدام از آنها مغایر با دیگری است و معنای اجتماع سه روش این نیست که یک جمله مثلاً هم برهان باشد و هم موعظه حسنه و هم جدال احسن، بلکه مقصود از اجتماع آنها این است که ممکن است خداوند برای هدایت قومی با جملههای متعدد و کلامهای گوناگون، روشهای سه گانه را اعمال کند، و نیز پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در احادیث خود آنها را اعمال فرماید.
تفاوت قرآن کریم با کتابهای برهانی و عقلی در این است که آن کتابها شامل برهانهای خشک و استدلالهای خالص عقلی هستند ولی قرآن کریم نخست بر اساس حکمت، با برهان و دلیل قطعی مسئله را عرضه میکند و برای کسانی که ساده اندیش باشند و برهان و استدلال برای آنان قابل هضم نباشد، مطلب را در قالب مثل و تمثیل بیان میکند.
برهان تمانع در قرآن کریم
به عنوان مثال قرآن کریم، دربارهی توحید، برهان تمانع را بیان میکند «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[8] این برهان پیش اهل کلام و حکمت به عنوان برهانی سنگین مطرح است و خود آنها در مورد فهم این برهان اختلاف نظرهای بسیاری دارند. مفهوم این برهان که به صورت قیاس استثنایی ارائه شده این است که اگر در آفرینش و ادارهی آسمانها و زمین، دو خدا حکومت و دخالت میداشتند، جهان فاسد میشد. در سورهی «ملک»نیز بطلان فاسدشدن جهان را به این صورت استثنا میفرماید: دراین عالم وقتی نگاه کنید، هیچ تفاوت و بینظمی و کمبودی نه خواهید یافت «ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت»[9] تفاوت آن است که یک سلسلهی به هم مرتبط، بعضی حَلَقاتش فوت بشود و رابط گذشته و آیندهاش گسیخته و حلقه سابق از حلقه لاحق فوت شده باشد ولی اگر همهی حلقهها در جای خود باشند، چیزی فوت نشده و همگی منسجم و هماهنگند. سپس میفرماید: «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ* ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ»[10] دوباره نگاه کن، ببین فطور و شکافی در این سلسلهی علّتها و معلولها مییابی؟ پس دوباره و چند باره نگاه کن، هر چه که نگاه کنی بالاخره دستگاه بینایی و ادراکی تو خستهتر خواهد شد ولی جای خالی و بینظمی در جهان آفرینش نخواهی یافت.
این آیه به همراه آیهی «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[11] به صورت برهان قطعی روشن میسازد که در جهان تنها یک خدا حکومت میکند و بس؛ زیرا اگر دو خدا حکومت میکرد، لازمهاش فساد جهان بود و اکنون که هیچ فساد و فطور و شکاف و تفاوتی وجود ندارد، معلوم میشود که اداره کنندهی جهان همان خدای یکتاست.
قرآن کریم این برهان بلند تمانع را، که پیش حکما و متفکّران معرکه آراست، به صورت مثلی ساده و مردم فهم، بیان کرده است. میفرماید: اگر شخصی خدمتگذار دو مولای بد اخلاق و درگیر و نساز باشد و شخص دیگری خدمتگذار یک مولای سالم و خوش اخلاق، آیا وضع این دو شخص یکسان است یا کار خدمتگذار اوّلی نابسامان و کار خدمتگذار دوّمی سامانمند؟ «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ»[12] اگر جهان منظم، دارای دو خدا باشد مانند همان خدمتگزاری است که دو مولای درگیر و بداخلاق داشته باشد که در این صورت دچار تشویش و تضاد و اضطراب خواهد بود، و چون عالَم، منسجم است معلوم میشود تحت تدبیر خدای واحد است.
چنین کتابی که همه چیزش برهانی است، مورد پذیرش عاقلان و خردمندان است و اگر کسی در این کتاب روشن و در آیات و معارف نورانی و در برهانها و مثالهای مناسبِ آن تردید و شک داشته باشد، بیتردید چنین شکّی از جهل و کم خردی و از بیماری درونی اوست؛ زیرا خدای سبحان میفرماید: «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»[13] درک معارف قرآن و فهم امثال آن بستگی به دو عنصر تعقل وعلم دارد و قرآن کریم نه تنها با علم و عقل بشر تنافی ندارد بلکه بهره بردن از آن بدون این دو نیروی معنوی امکان پذیر نیست، البته علم وسیله حصول عقل خواهد بود و تفاوت علم و عقل در بحثهای قبل گذشت.
پی نوشت:
[1] ـ سورة مدّثر، آیة 31.
[2] ـ سورة انعام، آیة 90.
[3] ـ سورة فصلت، آیات 41 و 42.
[4] ـ سورة روم، آیة 30؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست.
[5] ـ سورة نساء، آیة 174.
[6] ـ سورة قصص، آیة 32.
[7] ـ سورة نحل، آیة 125.
[8] ـ سورة انبیاء، آیة 22؛ اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگری بود، فاسد میشدند.
[9] ـ سورة انبیاء، آیة 22.
[10] ـ سورة ملک، آیات 3 و 4.
[11] ـ سورة انبیاء، آیة 22.
[12] ـ سورة زمر، آیة 29؛ خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که دربارة او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردی که تنها تسلیم یک نفر است.
[13] ـ سورة عنکبوت، آیة 43؛ اینها مثالهایی است که ما برای مردم میزنیم، و جز دانایان آن را درک نمیکنند.
منبع:قرآن در قرآن